بدعت چهارم
مسلمین همه نماز گزار و کم و بیش به نماز جماعت حضرت رسول حاضر شده و جزاء و ارکان آن آشنا بودند. بعد از رسول خداصلىاللهعليهوآله
نیز تا مدتی همان نماز را با ابوبکر به جماعت می خواندند. نماز همان نماز بود و هیچ کس هم انتظار نداشت کوچک ترین تغییری پیدا کند. بلکه شاید تغییر آن را موجب تغییر دین و کفر می دانستند. این اعتقاد و این نظریه بود تا روزی که همین مسلمین با حادثه غریب، حادثه غریبی که هرگز قادر به تصور آن نبودند، مصادف شدند. در بین نماز سخنی را که تا آن زمان از هیچ کس نشنیده و تا آخر هم نشنیدند، از دهان ابوبکر شنیدند، یعنی قبل از
{صفحه2}
سلام نماز (السلام علیکم) وی را به جمله ای که غالب آنها معنای آن را نفهمیده و تا آخر هم نمی فهمیدند، گویا دیدند، عجبا! امروز چه روزی است؟ این نماز چه نمازی است؟ این سخن چه سخنی است؟ این ابوبکر مگر همان ابوبکر سابق نیست؟ این نماز مگر همان نمازی که پیغمبر دستور داده نمی باشد؟ شاید خدای نخواست به ابوبکر الهام شده که باید یک جمله ای که ظاهراً بی معنی و مهمل است بگوید! شاید ابوبکر دستور دارد امروز قبل از این که سلام نماز خود را بدهد «لایفعل خالدما امرته به» «خالد نباید آن دستوری را که به او دادم انجام بدهد!» را به زبان مبارک جاری سازد، یا نه! شاید امروز ابوبکر پریشان گویی می کند، شاید سهواً یا غفلتاً این سخن بر زبان او جاری شده! ولی اگر پریشان گویی بود، اگر سهو و غفلت بود، چرا باید این جمله به خصوص را بگوید؟! و چرا زود هذیان گویی او به همین یک جمله خاتمه یافت؟ بالاخره واقع مطلب و سرّ این سخن آن هم در بین نماز قبل از سلام چیست؟ هنوز معلوم نیست.
و برای عده ای هم برای همیشه مجهول ماند، گروهی هم اگر برای این جمله همان وقت معنایی تصور کردند به زودی آن را فراموش نمودند. فقط جمعی از فقهای اهل سنت در مقام این که آیا جایز است در بین نماز سخنی خارج از نماز گفته شود یا نه! همین قضیه را پیش کشیده و این طور قضاوت نموده اند که چون ابوبکر از روی ضرورت و ناچاری این سخن را گفته نمی توانیم به آن استشهاد نموده، سخن گفتن در بین نماز را جایز بدانیم. اما چگونه ضرورتی بوده؟ و از کجا سرچشمه گرفته؟ و اکنون چرا مخفی مانده؟ و چرا این جمله به خصوص ضرورت پیدا کرده؟ از اینها هیچ سخن نرانده و در اطراف آن گفتگویی نکرده اند. و راستی خیلی جای تعجب است که یک چنین امر عجیبی به کلی متروک بماند و اصلاً از آن
{صفحه63}
گفتگویی نشود! شاید بتوان به حدس صایبی تعیین کرد همین مجهول ماندن اصل واقعه دلالت خوبی بر اسرارآمیز بودن آن؛ اسرارآمیز بودنی که انکشاف آن به آبرو و حیثیات ابوبکر لطمه می زده، داشته و نشانه روشنی از نیرنگ بودن واقعه مرموز، مرموزی که علنی شدن آن عقاید یک عده بی شماری از پیروان او را متزلزل می ساخته، بوده است؛ والا هیچ جهت نداشت که آن را کالعدم فرض نموده، فقط به نام این که ضرورت بوده سر و ته مطلب را به هم آورند. و هیچ معنا نداشت که در مقام فتوی جهت ضرورت بودن آن را تعیین ننموده کورکورانه از آن بگذرند. پس روی این اصل هرگز نباید انتظار داشت که پیروان او، گرچه از حقیقت امر هم آگاه باشند، آن را آشکار بیان نمود، در اطراف آن بحث کنند. ما نیز از ایشان این توقع را نداشته و به این حدسی که زده ایم اطمینان داریم. و خصوصاً اگر شواهدی هم بر صحت آن بتوانیم اقامه کنیم دیگری جای هیچ تردیدی نه تنها در دل خود بلکه در دل شما هم باقی نگذاشته، همه با هم به روح جنایتکاران عالم، دیروزی، امروزی، فردایی، نفرین می فرستیم.
اینک شواهد ما
صرف نظر از این که این عمل نا به جای ابوبکر و شرعی دانستن یک چنین نماز باطلی بدون شک بدعت بوده، و بدعت و بدعت گذار مبغوض خدا و مطرود اسلام است، صرف نظر از این ها یعنی اگر بخواهیم یک قضاوت بی طرفانه، و بدون توجه به حرام و حلال بودن این عمل نموده، فقط برای کشف سرّ این حادثه غیر منتظر الوقوع به کاوش و داوری بپردازیم باید بگوییم: به طور قطع ابوبکر، خالد را پیش نماز به یک امر فضیح و جنایت شنیع، جنایتی که بعد از قدری تأمل (از اول نماز تا آنجایی
{صفحه64}
که این جمله را گفت) آن را مخل به دستگاه خود دیده، جنایتی که بعد از تفکر، از عملی شدن آن پشیمان شد، به یک چنین جنایتی وادار نموده، و قطعاً آن جنایت هم طوری بوده که اگر نهی نمی کرد بعد از نماز بلافاصله صورت می گرفت، وگرنه خیلی حماقت و نادانی می خواهد که در ملاء عام و به طوری که همه متوجه باشند آن هم در بین نماز، سخنی را که هیچ کس از اصل و فرع آن آگاه نبوده بر زبان جاری ساخته! و در یک چنین موقع خطرناکی که احتمال دارد سر و صدای مردم برای کشف قضیه بلند شده، رسوا شود، خالد را نهی نماید! و آن قدر به خود فرصت ندهد که نماز تمام شده، مخفیانه و از روی صبر او را زا آن ماموریت باز بدارد که لااقل افکار مردم به واسطه برورد به این امر بی سابقه پریشان نشود.
پس باید حتماً قضیه این قدر مهم باشد که توجه ابوبکر را به کلی از این که با این سخن نماز باطل شده و الان مورد انتقاد مسلمین واقع می شوم، سلب نموده، در گفتن این جمله سخت مضطرب و ناگزیر شده باشد.
این ها همه موازینی است که با اندک تامل می توان این کردار ابوبکر را با آن سنجیده و به طور اجمال و سربسته یقین پیدا کرد که یک کاسه ای زیر نیم کاسه بود؛ ولی، این که آن کاسه زیری چه بوده؟ و چگونه می خواست خود را زیر این نیم کاسه مخفی کند و بالاخره موفق نشد؟ دیگر با این میزان به دست نیامده باید از راه دیگر به تجسس پرداخت. باید از کار آگاهانه دقیقی که در گوشه و کنار ناظر این مناظر پر پیچ و خم بوده اند سؤال نمود؛ ولی سپاس خدای را که ایشان قبل از این که ما خود را به یک چنین تفحصی محتاج ببینم احتیاج ما را مرتفع ساخته، پیش از این که سؤال کنیم، جواب ما را تهیه نموده و به لباس حدیث و خبر برای ما باقی گذاشته اند.
اکنون اصل قضیه و خلاصه آنچه که از معصوم (به منظور تأیید و تکمیل
{صفحه65}
شواهد عقلی پیش گفته) نقل می شود:
ابوبکر به خالد امر نموده که بعد از سلام نماز صبح، مولی الموحدین علیعليهالسلام
را به قتل برساند، ولی چون به نماز ایستاد از گفته خود پشیمان شده و از این که احتمال آشوب و فتنه عظیمی از انجام دادن این امر می داد، سخت هراسان شد. از این رو در آخرین وقت فرصت یعنی قبل از سلام نماز با صدای بلند این جمله مرموز را گفته و خالد را از آن ماموریتی که برخلاف همه چیز به او داده بود، نهی نمود. من تصور نمی کنم کسی با آن شواهد عقلی (ولو این که این خبر هم صحیح نباشد و حال آنکه هست) در این که اصل این حادثه همین طور بوده شک بنماید.
این بود آنچه که ابوبکر از آشکار شدن آن اندیشه داشت، اکنون باید از پیروان وی پرسید آیا این امر ابوبکر یعنی این دستوری که برای قتل مسلمانی چون امیرالمؤمنین صادر نموده بود، بر خلاف گفته خدا و نافرمانی محسوب نمی شود؟ آیا این نماز باطلی که ابوبکر خواند و بعد از آن هم نه خود او و نه دیگران اعاده ننمودند گناه به حساب نمی آید؟ آیا این نماز باطل خواندن را، ترک نمودن نماز و ابوبکر را تارک الصلوه نباید گفت؟ آیا فرمایشی را که پیغمبر اکرم فرمود (من ترک الصلوه متعمداً فقد کفر) اگر کسی نمازش را عمداً ترک کند به راستی کافر شده، با ابوبکر تطبیق نمی کند؟ آیا ما باید هنوز ابوبکر را پاک بدانیم؟ و برای خلاف شرع های او محمل سازی کنیم؟ واقعاً خیلی بی انصافی است!