‏‏ راز شکرگزاری

‏‏ راز شکرگزاری0%

‏‏ راز شکرگزاری نویسنده:
گروه: کتابخانه اخلاق و دعا

‏‏ راز شکرگزاری

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
گروه: مشاهدات: 4169
دانلود: 3113

توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 27 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4169 / دانلود: 3113
اندازه اندازه اندازه
‏‏ راز شکرگزاری

‏‏ راز شکرگزاری

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

‏‏ راز شکرگزاری

نویسنده: مهدی خدامیان‌آرانی.

مقدمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِیمِ

آیا می‌خواهید ثروت شما در زندگی زیاد و زیادتر شود؟

آیا دوست دارید آرامشی بس بزرگ را تجربه کنید و زندگی برای شما دلنشین شود؟

آیا از هیاهوی این طرف و آن طرف دویدن و حرص زدن خسته شده‌اید؟

این کتاب به شما کمک می‌کند تا با راز بزرگ شکرگزاری آشنا شوید و در صورتی که آن را در زندگی به کار گیرید، زندگی خود را متحوّل خواهید کرد.

درد امروزِ جامعه ما این است که همه کنار پنجره زندگی خود ایستاده‌اند و همواره به بیرون نگاه می‌کنند، برای همین آنها نمی‌توانند زیبایی‌های زندگی خود را ببینند!

سخن کتاب حاضر این است:

«همان طور که کنار پنجره زندگی خود ایستاده‌اید، صد و هشتاد درجه بچرخید و این بار به زندگی خود نگاه کنید، دست از مقایسه و چشم و هم‌چشمی بردارید، آنگاه خواهید دید که زندگی شما هم به اندازه خودش زیبا است».

با خواندن این کتاب می‌توانید کاری کنید که خدا هم از شما تشکّر کند، چرا که شما با راز بزرگی آشنا شده‌اید.

بسیار خوشحال می‌شوم که از نظرات شما در مورد این کتاب بهره ببرم ، منتظر شما هستم

مهدی خُدّامیان آرانی قم، اسفند 88

شکر نعمت، نعمتت افزون کند!

عمر تو را به دو مرحله تقسیم کرده‌ایم: در یک مرحله در ناز و نعمت خواهی بود و در مرحله دیگر در فقر و تنگدستی!

اکنون اختیار با خودت است، آیا می‌خواهی ایّام جوانیت در فقر باشی و بعد از آن به ثروت برسی یا اینکه در اوّل زندگیت در ناز و نعمت باشی و بعدا به فقر مبتلا شوی!

این سخنانی بود که آن مرد می‌شنید. فرشته‌ای از جانب خدا مأمور شده بود تا این پیام را به این مرد برساند.

اگر شما جای او بودید چه می‌کردید؟ کدام را انتخاب می‌کردید؟

اجازه بدهید من با همسرم مشورت کنم.

آری، این مرد همسری دانا داشت و می‌دانست که می‌تواند در این زمینه او را یاری کند.

همسر او لحظاتی فکر کرد و گفت: عزیزم! بهتر است که ابتدا ثروت را انتخاب کنی.

مرد به آن مأمور الهی اعلام کرد که می‌خواهم در مرحله اوّل زندگیم ثروتمند زندگی کنم و بعد از آن به آغوش فقر بروم.

به اذن خدا ثروت به سوی این مرد رو کرد و مال و دارایی او به اندازه‌ای زیاد شد که هیچ کس باور نمی‌کرد.

آنها زندگی خوش و خرّمی را آغاز کردند و همواره در ناز و نعمت بودند.

یک روز همسر آن مرد به او رو کرد و گفت: اکنون که خدا به ما ثروت زیادی داده است آیا نمی‌خواهی شکر آن را بجا آوریم؟

مرد در پاسخ گفت: به نظر تو چگونه می‌توانیم شکر این نعمت‌ها را بجا آوریم؟

زن در پاسخ گفت: نگاه کن آن همسایه روبروی خانه‌مان در فقر و نداری زندگی می‌کند، بیا به او کمک کنیم، فلانی را می‌شناسی او هم نیازمند است، بیا به او هم کمک کنیم.

مرد فکر همسر خود را پسندید و آنها همیشه تلاش می‌کردند تا با کمک کردن به دیگران شکر نعمت‌هایی را که خدا به آنها داده بود، بجا آورند.

روزگار سپری شد، تا اینکه مرحله اوّل عمر آن مرد تمام شد و هر لحظه منتظر بود تا مرحله دوّم زندگی او فرا رسد.

او منتظر بود تا روزگار فقر و بیچارگی او از راه برسد، امّا هر چه صبر کرد از فقر و نداری خبری نشد. او به دنبال جواب این معمّا بود، چگونه است که روزگار فقر، شروع نمی‌شود.

او این چنین جواب شنید: خداوند به تو نعمت داد و تو شکر آن بجا آوردی و خداوند در مقابل، فقر و نداری را از تو دور کرد و تو تا آخر عمر در ناز و نعمت خواهی بود.1

آری، اگر شکر نعمت‌هایی که خدا به تو داده است، بجا آوری آن نعمت‌ها برای تو باقی می‌ماند و تو می‌توانی برای مدّت طولانی از آنها استفاده کنی، امّا کفران نعمت باعث می‌شود تا نعمت‌ها از دست تو خارج شود.2

ترسی بزرگ وجودم را فرا گرفته است!

داشتم قرآن می‌خواندم که به آیه 182 سوره اعراف رسیدم، آنجا که خداوند سخن از «استدراج» به میان می‌آورد. آیا می‌دانی «استدراج» چه معنایی دارد؟

این که انسان گناه کند و از خدای متعال غافل شود به گونه‌ای که دیگر زمینه هدایت برای او نباشد پس خداوند هم با زیاد کردن مال و ثروت، او را به دنیا مشغول می‌کند و او آن چنان غرق دنیا می‌شود که دیگر توبه را فراموش می‌کند.

آری، آنان که همواره گرد گناه می‌گردند ولی به جای بلا و گرفتاری، نعمت و ثروت به سوی آنها رو می‌کند باید بدانند که این نعمت‌ها از روی مهربانی خدا نیست بلکه نشانه غضب خداوند است.

این قانون خدا است، او گنهکارانی را که دیگر امیدی به بازگشت آنها نیست به استدراج مبتلا می‌کند و آرام آرام آنها را از رحمت خود دور می‌کند و زمینه‌ای فراهم می‌کند تا آنان خدا را فراموش کنند و پس از آن به یکباره در عذاب گرفتار آیند.

از شما چه پنهان که من وضع مالی خوبی داشتم و همواره در ناز و نعمت بودم و از طرف دیگر عدّه‌ای را می‌دیدم که افراد مؤمنی بودند ولی در فقر و نداری زندگی می‌کردند.

آنها محتاج نان شب خود بودند و چه بسا شب‌ها گرسنه به خواب می‌رفتند. امّا خداوند به من نعمت‌های زیادی داده بود، خانه بزرگی داشتم و چند نفر در خانه من به خدمتگزاری مشغول بودند.

من فردی بودم که سعی می‌کردم گرد گناه نروم امّا همیشه یک ترس بزرگ داشتم که آرامش را از من گرفته بود.

ترس من این بود که این ثروتی که خدا به من داده است، نشانه استدراج باشد. آیا خداوند می‌خواهد با این ثروت مرا از خود دور کند؟ مبادا گناهان من باعث شده است که خداوند از هدایت من ناامید شده باشد، برای همین با فرو ریختن نعمت و ثروت، می‌خواهد او را فراموش کنم و به یکباره مرا در عذاب خود بیفکند.

آیا شما راه حلّی می‌شناسید تا افرادی مثل من از این ترس رها شوند؟ اگر شما به آنها کمک کنید تا زنده‌اند دعاگوی شما خواهند بود،فکری به خاطرم می‌رسد.

خوب است خدمت امام صادقعليه‌السلام بروم و از آن حضرت راهنمایی بخواهم. ای امام مهربان! من هر چه از خدا خواسته‌ام به من داده است. دست به هر کاری می‌زنم موفّق می‌شوم و ثروت زیادی نصیبم می‌شود! امّا مردمان مؤمنی را می‌بینم که ایمانشان از من قوی‌تر است، امّا آنها در فقر زندگی می‌کنند!

من می‌ترسم این همه ثروتی که خدا به من داده است به خاطر «استدراج» باشد، نکند خدا این طوری می‌خواهد مرا از یاد خود دور کند.

امام صادقعليه‌السلام نگاهی به من کرد و فرمود: «ای سعدان! آیا تو شکر این نعمت‌ها را بجا می‌آوری؟ اگر بنده شکرگزاری باشی و حقّ شکر را ادا کنی دیگر این نعمت‌ها به هیچ وجه «استدراج» نیست. تا زمانی که شکر و ستایش خدا را فراموش نکرده‌ای، نترس! بدان که این نعمت‌ها همه رحمت خدا است و خداوند تو را دوست داشته و این همه نعمت به تو ارزانی داشته است. از آن روزی بترس که خدا به تو نعمتی بدهد و تو شکر آن را بجا نیاوری. آن روز است که «استدارج» شروع می‌شود و تو باید نگران باشی».3

دوست خوبم! از نعمتی که خدا به تو بدهد و تو شکر آن را بجا نیاوری بترس! همین الآن کتاب را به زمین بگذار و سجاده‌ات را باز کن و به سجده برو. سجده شکر کن به خاطر آن همه نعمت‌هایی که خدا به تو داد و تو فراموش کردی که شکر آنها را بجا آوری!

ماشین سمندی که دزدیده شد!

من در شهر مقدّس قم زندگی می‌کنم ولی دوستان زیادی در شهر اصفهان دارم که با یکدیگر در سفر حج و عمره آشنا شده‌ایم چون بارها به عنوان روحانی همراه کاروان های حج و عمره اصفهان به مکّه سفر کرده‌ام.

ساعت 11 شب بود که تلفن زنگ زد، حسین آقا پشت خط بود.

تازه فهمیدم که حسین آقا بعد از یک عمر پس‌انداز کردن، هفته قبل، یک ماشین سمند خریداری کرده که درست بعد از یک هفته آقای دزد آن را برای خود برده است!

من با شنیدن این خبر ناراحت شدم و به او گفتم: آیا به پلیس خبر داده ای؟

او در جواب گفت: آری، به او گفتم: حسین آقا! نذر کن اگر ماشینت پیدا شد حقّ شکر خدا را بجا آوری.

او هم قبول کرد و بعد با هم خداحافظی کردیم.

فردا عصر ساعت 5 بعد از ظهر بود که من تازه به خانه رسیده بودم، دیدم درِ خانه ما، یک ماشین سمند نو پارک شده است.

خدایا! چه کسی ماشینش را اینجا پارک کرده است!

داخل خانه رفتم، بله حسین‌آقا با خانواده در اتاق پذیرایی ما نشسته بودند.

معلوم شد که پلیس نیمه شب آقای دزد را دستگیر کرده و صبح به حسین‌آقا خبر می‌دهند، او هم می‌رود ماشین را تحویل می‌گیرد و فورا با خانواده به سوی شهر قم حرکت می‌کند تا هم به زیارت حضرت معصومه مشرّف شوند و هم نذر خودش را ادا کند.

حسین آقا گفت: خوب، ما آمده‌ایم به نذر خودمان عمل کنیم، می‌خواهیم حقّ شکر خدا را ادا کنیم، بفرمایید چه باید بکنیم؟

من نگاهی به حسین‌آقا کردم و گفتم: خیلی ساده است، یک بار با صدای بلند بگو: «الحمد للّه».

حسین آقا با تعجّب به من نگاه کرد، خیال می‌کرد که من با او شوخی می‌کنم؛ امّا وقتی فهمید من خیلی جدّی دارم سخن می‌گویم واقعا گیج شد!

او گفت: آخر چگونه ممکن است من با گفتن یک «الحمد للّه» به نذر خود عمل کرده باشم و حقّ شکر خدا را انجام داده باشم.

من بلند شدم، از قفسه کتاب‌ها، کتاب «اصول کافی» را بیرون آوردم‌و این روایت را برای او خواندم:

به امام صادقعليه‌السلام خبر دادند که اسب او گم شده است، آن حضرت فرمود: اگر اسب من پیدا شود حقّ شکر خدا را ادا خواهم نمود. مدّتی گذشت تا این که یکی از یاران امام، اسب را پیدا کرد و آورد. در این لحظه امام رو به آسمان کرد و یک «الحمد للّه» گفت. یکی از اطرافیان از امام سوال کرد: شما فرمودید که اگر اسب من پیدا شود حقّ شکر خدا را ادا خواهم نمود. امام در جواب گفت: آیا نشنیدی که من «الحمد للّه» گفتم؟4

آری، امام می‌خواست این پیام را به دیگران برساند که اگر با شناخت کافی، شکر خدا را بکنیم همان یک بار الحمد للّه هم کفایت می‌کند.

مهمّ آن است که با توجّه و حضور قلب، این ذکر را بگوییم و تمام وجودمان شکرگزار خدا باشد، نه اینکه با زبان، ذکر بگوییم امّا دلمان جای دیگر باشد.

چرا این قدر خودت را خسته می‌کنی؟!

شب از نیمه گذشته است و همه مردم در خواب هستند.

نور مهتاب آسمان مدینه را روشن کرده است، همه جا سکوت است و آرامش.

همسر پیامبر در بستر خوابیده است که صدایی به گوشش می‌خورد.

در این نیمه شب، صدا از کجا می‌آید؟

او برمی‌خیزد و پیامبر را در بستر نمی‌بیند. پیامبر کجاست؟ او به جستجوی پیامبر می‌رود و پیامبر را در حال نماز و مشغول عبادت می‌یابد!

آری، صدای گریه پیامبر بود که او را از خواب بیدار کرد.

نور مهتاب از پنجره به اتاق تابیده و چهره پیامبر را روشن کرده است.

چهره پیامبر چه دلرباتر شده است!

همه فرشتگان نیز به تماشای این قطرات اشکی نشسته‌اند که بر گونه پیامبر جاری است.

نمی‌دانم خدا این اشک‌ها را با چه قیمتی خریداری می‌کند؟!

همسر پیامبر صبر می‌کند تا نماز حضرت تمام شود، آنگاه می‌گوید: ای رسول خدا! چرا این قدر خودتان را خسته می‌کنید؟ برای چه این قدر نماز می‌خوانید؟ خدا، تمام گناهان شما را بخشیده است. مگر خداوند به تو وعده بهشت نداده است؟ پس دیگر برای چه این قدر اشک می‌ریزی و عبادت می‌کنی؟

پیامبر لبخندی می‌زند و می‌فرماید: درست است که خدا به من وعده بهشت داده است، امّا آیا من بنده شکرگزاری نباشم! آیا نباید در مقابل این همه نعمتی که خدا به من داده است تشکّر کنم؟

آری، همسر پیامبر خیال می‌کرد هر کس که در دل شب اشک بریزد و با خدا خلوت کند از ترس جهنّم به خدا پناه می‌برد.

او نمی‌دانست که به گونه دیگری هم می‌توان عبادت کرد و اشک ریخت!

اشک چشم پیامبر اشک ترس نیست!

او اشک می‌ریزد و به سجده می‌رود تا از خدا تشکّر کند!

دوست من! تو هم امشب، همین نیمه شب وضو بگیر و به نماز بایست!

مگر پیامبر بزرگترین الگو برای همه ما نیست؟

بیا یکبار هم که شده در دل شب نه از ترس خدا بلکه از روی عشق برای خدایی نماز بخوانیم که به ما این همه نعمت ارزانی داشته است!

آیا می‌دانید این گونه خدا را عبادت کردن، مایه آرامش می‌شود؟

وقتی تو به خاطر تشکّر از خدا، نماز می‌خوانی و به سجده می‌روی به طور ناخودآگاه به نعمت‌هایی که خدا به تو داده است توجّه پیدا می‌کنی، به داشته‌هایت در زندگی فکر می‌کنی، مثبت‌اندیش می‌شوی و دیگر هیچ‌گاه به نداشته‌ها و کاستی‌ها، فکر نخواهی کرد.

با این گونه عبادت کردن، زیبایی‌های زندگی خود را در خاطر و فکر خود درشت و درشت‌تر می‌کنی و اینجاست که متوجّه می‌شوی که خدا چقدر به تو نعمت داده است و تو از آنها غافل بوده‌ای!5

چرا این چنین بر خاک افتاده‌ای!

نمی‌دانم مرا می‌شناسی یا نه؟

اسم من اسحاق بن عمّار است و اهل کوفه هستم، روزگار درازی بود که آرزوی دیدن امام صادقعليه‌السلام را به دل داشتم.6

اکنون خدا به من توفیق داده است که به شهر مدینه سفر کنم و ضمن زیارت حرم رسول خدا، از فیض حضور امام صادقعليه‌السلام نیز بهره ببرم.

امروز تصمیم گرفته‌ام که به خانه آن حضرت بروم، آیا شما همراه من می‌آیید؟

دیگر راه زیادی نمانده است، از این پیچ که بگذریم به خانه آن حضرت می‌رسیم.

نگاه کن!

امام صادقعليه‌السلام دارند از خانه خارج می‌شوند! در این وقت روز، آن حضرت به کجا می‌روند؟

آیا موافقید همراه آن حضرت برویم؟

بعد از عرض سلام و ادب، با آن حضرت همراه می‌شویم، چند نفر از دیگر دوستان نیز به ما ملحق می‌شوند.

در بین راه با امام مشغول صحبت می‌شویم و سؤال‌های خود را از آن حضرت می‌پرسیم و ایشان با روی باز به سؤال‌های ما پاسخ می‌دهند.

آری، آن حضرت همواره از هر گونه سؤالی استقبال می‌کردند و هرگز با تندی با سؤال‌کننده برخورد نمی‌کردند.

دوست من! آن امام زیبایی‌ها هیچ گاه به سؤال ما لقب شبهه نمی‌دادند!

خلاصه کلام آنکه ما همین طور داشتیم با امام خویش سخن می‌گفتیم که ناگهان دیدیم امام رو به قبله ایستاد و به سجده رفت!

همه تعجّب کردیم. بعد از لحظاتی امام صورت خود را بر روی خاک گذاشت و مشغول دعا شد.

مدّت زیادی گذشته بود و امام هم چنان در سجده بود!

امام سر از سجده برداشتند در حالی پیشانی و صورت آن حضرت خاک آلود شده بود و برای همین آن حضرت دستی به سر و صورت خود کشیدند.

من رو به امام کردم و گفتم: چرا شما در اینجا به سجده رفتید؟

امام با مهربانی به من نگاه کردند و فرمودند: ای اسحاق! وقتی داشتم با شما راه می‌رفتم ناگهان به یاد یکی از نعمت‌هایی افتادم که خدا به من داده بود. دوست داشتم در مقابل خدای خویش به سجده بروم و شکر آن را بجا آورم، نخواستم هنگامی که این نعمت خدا را یاد کردم با بی‌توجّهی از آن بگذرم، هر گاه خداوند نعمتی را به بنده خود بدهد و آن بنده در سجده شکر آن را بجا آورد خداوند به فرشتگان دستور می‌دهد تا نعمت‌های زیادتری به آن بنده بدهند.7

بیا از امروز من و تو هم هرگاه به یاد نعمتی افتادیم که خدا به ما داده است به سجده برویم و شکر خدا را بجا آوریم.

سعی کنید هنگامی که به سجده می‌روید با وضو باشید چرا که در این صورت خداوند متعال برای شما ثواب ده کار نیکو می‌نویسد و ده گناه بزرگ شما را می‌بخشد.

آری، وقتی به یاد نعمتی از نعمت‌های خدا افتادید به سجده بروید و با این کار بخشش و مغفرت خدا را به سوی خود جذب کنید.8

البته بسیار خوب است که بر روی خاک سجده نمایید چرا که خداوند دوست دارد صورت بنده خود را خاک‌آلود ببیند!

نمی‌دانم این حکایت را شنیده‌ای که خداوند به حضرت موسیعليه‌السلام فرمود: ای موسی! آیا می‌دانی که چرا من تو را به پیامبری انتخاب کردم و تو را برای هم‌صحبتیِ خود انتخاب نمودم؟

موسی در جواب گفت: نه.

خداوند فرمود: ای موسی! دیدم که تو در مقابل عظمت من به سجده می‌روی و صورت خود را بر خاک می‌نهی، پس تو را از همه مردم دنیا متواضع‌تر یافتم و برای همین تو را به پیامبری انتخاب نمودم.

در این هنگام موسیعليه‌السلام بار دیگر به سجده رفت و صورت خود را بر خاک قرار داد.

خطاب رسید: ای موسی! سر خود را بالا بگیر، و این خاک‌ها که بر صورت داری را بر بدن خود بمال که من این خاک را شفای درد جسم و جان تو قرار داده‌ام.9

دوست من! یک مُهر نماز را بردار و آن را خرد کن. اکنون تو خاک تمیز داری. این خاک را داخل جانماز مخصوصی قرار بده، و سعی کن که بر روی آن خاک سجده کنی و صورت خود را روی آن بگذاری.

پیشنهاد می‌کنم، مهری را که می‌خواهید خرد کنید، مهرِ کربلا نباشد زیرا تربت امام حسینعليه‌السلام احترام دارد و شما موقعی که می‌خواهید صورت خود را بشویید ممکن است ذرات خاک تربت، به زمین بریزد و به آن بی‌احترامی شود.

بگذار فرشتگان آسمان صورت خاک آلوده تو را ببینند. این تواضع و فروتنی تو نزد خدا بسیار ارزش دارد.

به هرحال هرگاه به یاد نعمتی از نعمت‌های خدا افتادی به سجده برو و از خدای مهربان خویش، تشکّر کن.

شاید بگویی که من موقعی که در محلّ کار هستم، چگونه به سجده بروم؟

شاید برای شما جالب باشد امام صادقعليه‌السلام دو راه حل در اینجا بیان کرده است.10

آیا می‌خواهید از این راه حل باخبر شوید؟

الف هنگامی که در محلّ کار خود هستی و ناگهان به یاد نعمت‌های زیبایی که خدا به تو داده است می‌افتی پس دست خود را به سینه‌ات بگیر و مقداری به جلو خم شو!

چگونه وقتی شخص محترمی را می‌بینی با گذاشتن دست روی سینه، ادب می‌کنی!

اکنون که نمی‌توانی به سجده بروی پس دست به سینه بگیر و مقداری به سمت جلو خم شو و این‌گونه فروتنی و تواضع خود را در مقابل خدای خویش اعلام کن!

ب کف دست راست خود را بالا بیاور و گونه سمت راست خود را به نیّت سجده به روی کف دست خود بگذار و حمد خدا بنما.11

اگر در حکایت بالا خوب دقّت کرده باشی، متوجّه شده‌ای که امام صادقعليه‌السلام در ابتدا پیشانی خود را به زمین گذاشتند و بعد از آن صورت خود را روی زمین نهادند، شما این دو کار را با هم انجام بدهید؛ ابتدا به نیت سجده دست به سینه بگیرید، مقداری به جلو خم شوید و بعد هم به نیت گذاشتن صورت خود به زمین، صورت خود را روی کف دست خود بگذارید.

مهم این است که در آن لحظه‌ای که به یاد نعمت خدا می‌افتی بی‌خیال نباشی و به هر وسیله‌ای که می‌توانی تواضع خود را نسبت به خدا نشان دهی!

ثواب زیادی برای خود کسب کن!

ما انسان‌ها بسیار فراموشکار هستیم و اگر همواره در ناز و نعمت باشیم چه بسا خدا را فراموش می‌کنیم.

برای همین گاه می‌شود که خداوند برای آنکه جلو غفلت ما را بگیرد ما را به بلایی مبتلا می‌کند تا از خواب بیدار شویم و دوران غفلت ما طولانی نشود.

به هر حال همه کارهای خداوند از روی حکمت می‌باشد و به خیر و صلاح بنده او است.

امام کاظمعليه‌السلام در سخن خود می‌فرمایند: ایمان شما کامل نمی‌شود تا زمانی که بلا را نعمت بدانید!12

آری، این بلایی که بر ما وارد می‌شود باعث می‌شود تا گناهانمان بخشوده شوند و قلب ما آمادگی پیدا کند تا به خدای مهربان نزدیک شود.

انسانی که به بلا گرفتار شده است با سرعت زیادی می‌تواند پله‌های کمال معنوی را طی نماید و از مقرّبان درگاه خدا شود.

امام باقرعليه‌السلام فرمودند: هر چه میزان ایمان کسی زیادتر شود بلای بیشتری به او می‌رسد.13

خواننده محترم! اگر شما در زندگی خود به بلایی گرفتار شدید باید از این فرصت پیش آمده کمال استفاده را بنمایید و با صبر از این امتحان موفّق بیرون بیایید که در این صورت هزاران هزار جایزه معنوی در انتظار شما است.

شاید فکر کنید که اگر ما بخواهیم به کمال و رشد معنوی برسیم حتما باید به بلا گرفتار شویم.

معلوم است که این سخن درست نیست چرا که می‌توان به هیچ بلایی گرفتار نبود و پلّه‌های کمال را طی نمود.

به این سخن گوش فرا دهید.

امام صادقعليه‌السلام فرمودند: آن کسی که در ناز و نعمت زندگی می‌کند و شکرگزار خداوند هست نزد خداوند مانند کسی است که به بلا مبتلا شده است و صبر می‌کند.14

آری، اگر در ناز ونعمت بودی و شکرگزار آن بودی، از مسیر کمال معنوی خارج نشده‌ای!

مهم این است که در هر شرایطی هستی به وظیفه‌ات عمل کنی و باور کنی هر آن چه از دوست رسد نیکو است!

شکر تو در حال نعمت همچون صبر تو در حال بلا ارزش دارد!

مگر تو در اینکه خدا تو را دوست دارد شک داری؟

او بهترین دوست تو است و اگر گاهی برای تو بلایی می‌فرستد می‌خواهد تو را از آلودگی‌ها پاک کند.

وقتی تو بر این بلا صبر می‌کنی روحت بار دیگر نورانی می‌شود و آماده آن می‌شوی تا رحمت بی‌انتهای خدا را به سوی خود جذب کنی!

و آن هنگام که ثروت و نعمت را بر تو نازل می‌کند و تو شکر این نعمت را می‌نمایی و ممنون او می‌شوی، با همین شکر کردن بیشتر به او نزدیک می‌شوی و او هم تو را بیشتر دوست می‌دارد.

امیدوارم تو از جمله آنانی باشی که باور دارند، خدا آنان را دوست دارد!

امتحان بزرگی در پیش است

من و عدّه‌ای از دوستان خود در خانه امام صادقعليه‌السلام نشسته بودیم و از حضور آن حضرت بهره معنوی می‌بردیم.

در این میان یکی از شیعیان وارد شد و خدمت امام صادقعليه‌السلام سلام کرد.

امام با گرمی جواب او را دادند و او را کنار خود نشاندند.

از ظاهر او معلوم بود که از راه دوری آمده است. آری، او سُدیر است که از کوفه می‌آید. بعد از لحظاتی امام به او رو کرد و فرمود: «ای سُدیر! وقتی مال و ثروت کسی زیاد شود باید بداند که خداوند او را در شرایط امتحان قرار می‌دهد. شما می‌توانید با کمک کردن به برادران مومن خود از این امتحان پیروز بیرون بیایید. با نعمت‌هایی که خدا به شما می‌دهد همراهی خوبی داشته باشید! شکرگزار کسی باشید که به شما نعمت ارزانی داشته است، چرا که در این صورت است که خداوند نعمت خود را برای شما زیاد خواهد نمود. خداوند در قرآن فرموده است که اگر شکرگزار من باشید نعمت‌های خود را برای شما زیاد خواهم نمود».15

همه ما با دقّت به کلمات امام گوش فرا دادیم و تصمیم گرفتیم تا همواره به براداران دینی خود کمک کنیم، اگر خداوند به ما ثروت و مال دنیا داده است از این ثروت برای رفع نیاز مردم استفاده کنیم.

آری، بهترین شکرگزاری این است که به دیگران کمک کنیم و غمی را از دلی بزداییم.

راه نجات از فشار قبر

پیامبر اسلام می‌خواهد برای جنگ با کفّار به سوی کوه احد برود، اما دلش نگران دخترش رقیّه است، زیرا او بیمار شده است.

به عیادت او آمد و با او سخن گفت، سپس با او خداحافظی کرد و به سوی میدان جنگ حرکت کرد، هیچ کس باور نمی‌کرد این آخرین دیدار این دختر و پدر باشد.

پیامبر از جنگ که برمی‌گردد رقیّه از دنیا رفته است. مردم برای تشییع جنازه دختر پیامبر جمع می‌شوند و بدن رقیّه را به خاک می‌سپارند.

نگاه کن! این حضرت فاطمه(س) است که به کنار قبر خواهرش می‌آید و شروع به گریه کردن می‌کند.

پیامبر جلو می‌آید و اشک چشم فاطمهعليها‌السلام را پاک می‌نماید.

امّا دیگر غم امان نمی‌دهد، اشک بر چهره زیبای پیامبر می‌نشیند!

اشک پیامبر آرام آرام از گونه به سینه می‌چکد!

ناگهان حضرت دست‌های خود را به سوی آسمان می‌گیرد، دعا می‌کند و اشک می‌ریزد!

پیامبر با خدای خود راز و نیاز می‌کند. به راستی پیامبر از خدا چه می‌خواهد؟

خود پیامبر جواب این سوال ما را می‌دهد: «من از خدا خواستم تا به خاطر من فشار قبر را از دخترم رقیّه بردارد».16

فشار قبر آن قدر وحشتناک است که پیامبر اشک می‌ریزد و از خدا می‌خواهد که دخترش را از فشار قبر نجات دهد.

بی خود نبود که امامان ما همواره از فشار قبر به خدا پناه می‌بردند.17

آیا شما راه حلّی برای رهایی از فشار قبر می‌شناسید؟

آیا می‌دانید که علّت اصلی فشار قبر چه می‌باشد؟

پیامبر فرمودند: «اگر انسان، شکر نعمت‌های خدا را به جا نیاورد و آنها را در راه درست مصرف نکند به فشار قبر مبتلا می‌شود».18

اگر سعی کنیم در مقابل نعمت‌هایی که خدا به ما داده است شکرگزار باشیم و تا آنجا که می‌توانیم به دیگران کمک کنیم از فشار قبر در امان خواهیم بود.

وقتی که خداوند به تو پول و ثروت داده است و در همسایگی تو خانواده فقیری زندگی می‌کند که به نانِ شب محتاج است، باید بدانی که اگر به آن همسایه رسیدگی نکردی به فشار قبر مبتلا خواهی شد.

شکرگزاریِ ثروتی که خدا به تو داده است این است که به فکر مردم باشی و گره از زندگی آنها بگشایی، نه این که فقط و فقط به فکر خودت باشی!

تازه اگر هم می‌خواهی به فکر خودت باشی چرا فقط به فکر دنیای خودت هستی!

بیا مقداری هم به فکر قبر و قیامت خود باش!

مطر مرگ حق نیست و تو دیر یا زود باید به سوی قبر بروی!

قبر هر روز این چنین فریاد می‌زند: «من خانه تاریکی هستم، برای خودت چراغی بیاور. من خانه تنهایی هستم، برای خودت مونسی بیاور».19

این صدای قبر من و تو است که ما را خطاب قرار می‌دهد امّا ما چقدر این پیام را می‌شنویم!

بیا تا با شکرگزاری از نعمت‌هایی که خدا به ما داده است رحمت و مهربانی خدا را به سوی خود جذب کنیم و سفر قبر و قیامت خود را در کمال آرامش طی کنیم.

بهترین عبادت‌ها چیست؟

آیا موافقید با هم یک مسابقه شکرگزاری برگزار کنیم؟

در این مسابقه ما می‌خواهیم از نفرات برتری که به بهترین صورت شکر نعمت‌های خدا را بجا آورده باشند، تقدیر کنیم.

آیا شما موافق هستید که داوری این مسابقه به عهده من باشد؟

البته طبیعی است هر داوری برای داوری کردن باید معیارهایی داشته باشد، من قول می‌دهم که با استفاده از سخنان امام صادقعليه‌السلام معیارهای داوری را مشخّص کنم و به داوری بپردازم.

حالا که با داوری من موافق هستید، بهتر است که من نفرات اوّل تا سوّم را انتخاب کنم.

کار انتخاب تمام شد و الان دوست دارم که این سه نفر برتر را خدمت شما معرّفی کنم و از آنها دعوت کنم تا ویژگی‌های خود را برای شما بگویند.20

نفر اوّل: اسم من سعید است، من نیز همیشه به یاد نعمت‌های خدا بودم و سعی می‌کردم که نعمت‌های خدا را در راه معصیت و گناه مصرف نکنم ضمن آنکه تلاش می‌کردم تا با استفاده از نعمت‌هایی که خدا به من داده است به مردم کمک کنم.

من می‌دانم نمی‌توانم آن طور که شایسته است شکر خدا را بجا آورم، چرا که وقتی من شکر خدا را می‌کنم در واقع همین شکر کردن هم نعمتی از طرف خداست زیرا اگر توفیق خدا نبود من نمی‌توانستم این شکر را انجام دهم.

پس اگر من شکر خدا را انجام می‌دهم این شکر نیاز به شکر دیگری دارد، و همین طور شکر دوّم نیاز به شکر سوّمی دارد

پس هیچ گاه نمی‌توانم شکر نعمت‌های خدا را بجا آورم.

نفر دوّم: اسم من نرجس است، من نیز همواره به یاد نعمت‌هایی که خدا به من داده است هستم و تلاش می‌کنم که نعمت‌های خدا را در راه معصیت استفاده نکنم.21

اگر خداوند به من نعمت ارزانی داشت و به من ثروت و دارایی داد با آن زمینه گناه را برای خود و جامعه فراهم نکنم.

خداوند به من نعمت زیبایی داده است و من تلاش می‌کنم تا با رعایت حجاب، باعث خشنودی خدا شوم.

نفر سوّم: اسم من حمید است، من همواره به یاد نعمت‌هایی که خدا به من داده است می‌باشم و سعی می‌کنم شکرگزار خدا باشم.

من هرگز به نداشته‌هایم فکر نمی‌کنم بلکه همیشه به این می‌اندیشم که خداوند چه نعمت‌های زیادی به من داده است.

دوست من!

بیا ما هم مانند نفر اول تلاش کنیم که به یاد نعمت‌هایی که خدا به ما داده باشیم و همیشه زیبایی‌ها را در زندگی خود ببینیم و در مورد آنها فکر کنیم.

آیا می‌دانی وقتی به نعمت‌هایی که خدا به شما داده است فکر می‌کنید به طور ناخودآگاه نعمت‌های دیگر را به سوی خود جذب می‌کنید؟

ذهنی که همواره به زیبایی‌ها می‌اندیشد زیبایی‌ها را به سوی خود جذب می‌کند.

بیا تلاش کنیم تا نعمت‌های خدا را در راه طاعت و بندگی خدا به کار بگیریم و به دیگران کمک کنیم و خطاب به خدای خود این چنین بگوییم: «خدای من! من نمی‌توانم شکر نعمت‌های تو را بجا آورم. تو این اعتراف به ناتوانی در شکر کردنت را از من پذیرا باش».

مثل من بنده شکرگزار باش

آیا «ابو حمزه ثُمالی» را می‌شناسی؟

او کسی است که دعای امام سجادعليه‌السلام در سحرهای ماه مبارک رمضان را برای ما نقل کرده است.

یک روز ابو حمزه، هنگام خواندن قرآن به این آیه رسید که خداوند در مورد حضرت نوحعليه‌السلام می‌فرماید:(إِنَّهُ کَانَ عَبْدا شَکُورا): «او بنده شکرگزاری بود».22

او به فکر فرو رفت که چرا خداوند حضرت نوحعليه‌السلام را به عنوان بنده شکرگزار معرّفی می‌کند؟

همین سؤال را از امام باقرعليه‌السلام نمود و آن حضرت در پاسخ او فرمود: برای اینکه حضرت نوحعليه‌السلام ، دعایی را هر روز، صبح و شام، سه بار می‌خواند.

ابوحمزه عرض کرد: آیا می‌شود آن دعا را به ما یاد دهید؟

امام سجادعليه‌السلام فرمود: آن دعا این است:

أَصْبَحْتُ أُشْهِدُکَ ما أَصْبَحَتْ بی مِنْ نِعْمَةٍ أَوْ عافیَةٍ فی دینٍ أَوْ دُنْیا فَإنَّها مِنْکَ، وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ.

صبح نمودم و شهادت می‌دهم هر نعمتی که (در دین و دنیا) دارم و همه بلاهایی که از من دور می‌شود، از لطف و رحمت تو است، تو آن کسی هستی که هیچ شریکی نداری.

ما باید این مثبت اندیشی زیبا را از حضرت نوحعليه‌السلام فرا بگیریم و هر روز صبح که از خواب برمی‌خیزیم به نعمت‌هایی که خدا به ما داده است فکر کنیم و شکر آنها را بجا آوریم که همین شکرگزاری باعث می‌شود نعمت‌های بیشتری را به سوی خود جذب کنیم.