طب الرضا عليه السلام

طب الرضا عليه السلام0%

طب الرضا عليه السلام نویسنده:
گروه: امام رضا علیه السلام

طب الرضا عليه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مرتضی عسکری
گروه: مشاهدات: 6728
دانلود: 3634

توضیحات:

طب الرضا عليه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6728 / دانلود: 3634
اندازه اندازه اندازه
طب الرضا عليه السلام

طب الرضا عليه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

طب الرضا عليه السلام

نویسنده مرتضی عسکری

مقدمه محقق

اشاره

در اوايل قرن سوم هجري، هنگام خلافت بني‌عباس كه در تاريخ اسلام به قرن طلايي معروف است، مأمون يكي از خلفاي عباسي در خراسان عهده‌دار خلافت شد و حضرت رضاعليه‌السلام از آل محمد را به ولايتعهدي برگزيد ايشان ضمن انجام امور مسلمانان، طبق دستور خليفه انجمني از بزرگان علم در نيشابور تشكيل دادند، در يكي از مجالس علمي كه مأمون دانشمندترين خليفه عباسي آنرا بيشتر برگزار مي‌كرد دستور داد علماي بزرگ آن زمان را از نقاط مختلف در آن جلسه حاضر كنند تا در حضور آنان در درياي علوم و معارف آن زمان شناور شوند و

غوامض آن علوم را آشكار نمايند و حقايق آنها را كشف كنند.

هدف مأمون اين بود كه مي‌خواست براي پي بردن به حقايق علمي رغبت علما را به بحث و جدل زياد كند و ضمنا به واسطه جمع كردن دانشمندان مشهور آن زمان نام خود را هم اطراف و اكناف جهان معروف كند.

البته مأمون اين مجالس را به خاطر مناظره در مذاهب يا بحث درباره اديان تشكيل نمي‌داد تا ناچار شود رؤساي اديان موجود را از قبيل «عمران صائبي» عالم معروف دين صابئين يا «رأس الجالوت» رئيس دين يهود و يا «جاثليق» رئيس دين مسيحيان يا «هرمز بزرگ» رئيس دين زرتشت و امثال اينها را جمع كند بلكه اين مجالس علمي را از سلسله فلاسفه و علماي علم پزشكي تشكيل مي‌داد تا آنها در اين مجالس درباره مزاج هاي مختلف انسان و طب ابدان بحث كنند و حاضرين در اين مجالس عبارت بودند از:

1- مأمون خليفه عباسي

2 - حضرت امام رضاعليه‌السلام وليعهد خليفه

3 - يوحنا فرزند مالويه طبيب معروف آن زمان

4 - جبرئيل فرزند بختيشوع پزشك نصراني

5 - صالح فرزند سلهمه هندي فيلسوف و عده ديگري از صاحبان علوم فلسفه نظري و كلام.

در اين مجالس درباره علم پزشكي و از آنچه كه سلامتي و قوام بدن انسان به آن بسته است بحث مي‌كردند و اين بحثها مأمون و ساير حاضرين در جلسه را مشغول مي‌كرد.

در يكي از جلسات بحث بر اين بود كه خداوند اين جسد آدمي را چگونه و با چه حكمتي تركيب داده و چه عناصر متضادي از طبايع چهارگانه «سودا، صفرا، بلغم و خون» در آن جسد قرار داده، همچنين درباره نفع و ضرر غذاها به بدن آدمي بحث مي‌كردند، در اين ميان حضرت امام رضاعليه‌السلام ساكت بودند و سخني نمي‌گفتند.

لذا مأمون رو به حضرت گفت اي ابوالحسن نظر شما درباره مسائلي كه در اين جلسه مطرح شده چيست؟ حضرت پاسخ دادند نزد من درباره علم طب و ابدان چيزهائي هست كه من شخصا آنها را تجربه كرده‌ام و درستي آنها را به وسيله آزمايش به مرور زمان دريافته ام.

ضمنا به اطلاعاتي كه گذشتگان ما در اين باره داشته‌اند آگاهم چون دانستن همه اينها براي هر انساني لازم است و در جهل آنها عذر كسي مسموع نيست من اين مسائل را با معلومات خود براي تو جمع‌آوري مي‌كنم تا هنگام نياز از آنها استفاده كني.

پس از خاتمه آن جلسه مأمون ناچار به مسافرت به شهر بلخ شد و از شهر بلخ نامه‌اي درباره مسائل پزشكي نوشت و از حضرت خواست كه به وعده خود وفا كند.

حضرت هم نامه‌اي به شرح زير در پاسخ مأمون نوشت كه در آن موارد درخواست مأمون تشريح شده است.

متن نامه حضرت امام رضا

اشاره

بسم الله الرحمن الرحيم

و من به دامن خداوند چنگ مي‌زنم و در همه امور به او توسل مي‌جويم اما بعد نامه خليفه مبني بر درخواست اطلاعات و تجربيات من در مورد غذاها و نوشيدنيهاي مناسب و كيفيت دواها و طرز گرفتن خون حجامت[1] و حمام كردن و نوره كشيدن[2] و غير از اينها كه در تأمين سلامتي و تعادل جسم آدمي تاثير دارند و مورد احتياج خليفه هستند، به من رسيده و من اكنون در اين نامه همه نيازهاي تو را به انضمام كارهائي كه بايد در حفظ و بهداشت جسمت انجام دهي به شرح زير برايت مي‌نويسم و در اين كار از خداوند متعال توفيق مي‌خواهم.

سند اثبات صحت اين نامه به حضرت امام رضا

براي اين نامه سند مشهوري از ابن جمهور كه ملازم حضرت از مدينه تا نيشابور بود ذكر شده و اين شخص تصريح كرده كه من حضور داشتم حضرت اين نامه را به مأمون نوشت، علما و محدثين هم با اتكاء به گفته ابن جمهور اين نامه را از حضرت مي‌دانند.

روايت ديگر در مورد اثبات نسبت اين نامه به حضرت امام رضا

من مرتضي عسكري نسخه خطي اين نامه را طبق روايت نوفلي (يكي از محدثين معروف) در كتابخانه آيت الله عسكري در سامرا پيدا كردم نوفلي[3] از امامعليه‌السلام نقل مي‌كند كه: وقتي نامه حضرت رضاعليه‌السلام به مأمون در بلخ مي‌رسد، مأمون آن را مي‌خواند و بسيار خرسند مي‌شود، و دستور مي‌دهد آن نامه را با آب طلا بنويسند و بعد هم آن را تكثير كنند و براي هر كدام فرزندانش و اولياء و دوستان و بني اعمامش يك نسخه كه با آب طلا نوشته شده بود بفرستد.

بعد هم از ابي الحسن صالح بن عبدالله الهاشمي نقل شده، كه گفته: پدرم كه خازن بيوت الحكمه مأمون بوده نسخه‌برداري از نامه حضرت را در خزانه‌ي مأمون بعد از وفاتش تأييد كرده و گفته با نامه حضرت نامه‌اي بوده كه خود مأمون آن را با خط بسيار زيبا نوشته بود و مضمون نامه مأمون به شرح زير است.

متن نامه‌ي مأمون

حمد براي خداوند سزاست كه او شايسته و اهل حمد و ثنا مي‌باشد،

خداوند ولي حمد و سپاس است، حمد هاي اولين و آخرين فقط براي اوست كه صاحب نعمتها و فضيلتها و احسان و نيكيها است و من (مأمون) او را به خاطر نعمتهاي ظاهرش حمد مي‌كنم و به جهت فضيلتها و عناياتش كه بسيار و پشت سر هم هستند او را سپاس مي‌گويم و باز به خاطر مواهب و جود هايش شكر او را مي‌گويم شكري كه موجب زيادت آن نعمتها و مواهب باشد و مرا به وي نزديك كند من شهادت مي‌دهم كه جز او خدائي نيست، آن هم شهادت خالصانه و توأم با ايمان در حالي كه من منكر وحدانيت و ربوبيت او نيستم، چنان شهادتي كه خود خداوند آن را تصديق كرده است و در قرآن كريم فرموده: يا محمد بگو آن خداوند يگانه است و بي‌نياز از همه كس مي‌باشد او فرزند ندارد و از كسي هم زائيده نشده است در جهان هستي كسي نظير و مانند او نيست آري خداوند، داراي همه اين صفات است. درود و رحمت خداوند به سيد اولين و آخرين، محمد بن عبداللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاتم پيامبران باد.

اما بعد: من بيانيه پسرعموي اديب و والا مقام و فاضل و محبوبم حضرت امام رضاعليه‌السلام را نگاه كردم آنرا پزشكي منطقي در اصلاح تنها (بدنها) و تدبير حمام و تعديل طعام دريافتم، ديدم به بهترين وجهي مطالب را ادا كرده و برايم اين نامه بهترين انعام بود درباره‌ي مفاد آن تدبر و تفكر نمودم، چندين مرتبه آن را خواندم، هر دفعه آن را مي‌خواندم

حكمت و عمق آن بيشتر برايم ظاهر مي‌شد و فايده آنها برايم روشن مي‌گشت و منافع آن در قلبم فرو مي‌نشست و همه آن را حفظ كردم، در فهم مطالب آن دقت نمودم و آن را باارزش‌ترين علاقه يافتم و بهترين ذخيره دانستم لذا دستور دادم آن را با آب طلا بنويسند، چون اين نامه بسيار نفيس و باارزش و داراي منافع زيادي است و بركت بسيار دارد، آن را «رساله‌ي مذهبه» (نامه طلائي) ناميدم و پس از آنكه اولاد هاشم و كاركنان دولت من، هر كدام نسخه‌اي از آن برداشتند، نسخه ي اصلي را در گنجينه نهادم.

بنابراين، اين نامه شايسته‌ي نگهداري و سزاوار اعتبار و اهميت است كه شخص حكيم مي‌تواند به آن رجوع كند، اين نامه يكي از معادن علم به شمار مي‌رود كه امر كننده و نهي كننده مي‌باشد. [4].

علاوه بر اين چون به واسطه‌ي توجه در كيفيت غذاهاست كه بدنها سالم مي‌شوند و بيماريها از بدنها دور مي‌گردند و وقتي كه بدنها از امراض عاري شدند، حيات واقعي تحقق پيدا مي‌كند و آدمي به وسيله‌ي آن حيات سالم به حكمت و دانش دست مي‌يابد و در اثر فراگيري حكمت و دانش به بهشت مي‌رود.[5] .

چون اين نامه از خانواده‌اي بيرون آمده كه اهل آن به احكام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد تر از ديگران هستند و به پيامهاي انبياء و دلائل اوصياء و آداب علماء عالم تر مي‌باشند و همه‌ي گفته‌هاي اين خانواده شفا دهنده‌ي قلب‌ها و معالجه كننده‌ي بيماريها جهل و كوري مردم مي‌باشد، كه رحمت و بركات خداوندي بر همه‌ي اولين و آخرين و بزرگ و كوچك اين خانواده باد.

بعد از (مأمون) آن نامه را به اطرافيان مخصوص و برگزيدگان اهل حكمت و طب و اصحاب تأليف و كتب كه در ميان اهل علم و درايت انگشت شمار و شناخته شده به حكمت بودند، نشان دادم همه‌ي آنها مفاد آن نامه را تعريف كردند و براي آن قدر و ارزش والاتري قائل شدند و همه مطالب آن را تصديق نمودند.

پس به كساني كه بعد از ما مي‌آيند، از فرزندان ما و فرزندان دولت ما (يعني فرزندان كاركنان دولت ما و طرفداران ما) و ساير مردم كه به اين نامه برمي‌خورند لازم است كه قدر آن را بشناسند و آن را براي خود موهبت كامل و نعمت باارزش بدانند و شكر آن را به جا آورند.

چون آن نامه، نفيس تر و باارزش‌تر از حقيقت ها و از حيث حفظ، خطر گم شدن آن از در و مرجان بيشتر است، پس بايد در حفظ آن بكوشند و شب و روز بر حسب همت خود آن را مطالعه كنند زيرا مطالعه و عمل كردن به مفاد آن نامه براي آنها فوائد بزرگي خواهد داشت و آنان را از

همه‌ي بيماريها و عوارض آن به خواست خداوند حفظ خواهد كرد.

در خاتمه درود خداوند بر همه اولاد طاهرينش باشد، عنايت خداوندي براي ما كافي است، چون او بهترين ولي مي‌باشد و سپاس و حمد ما براي خداوند صاحب همه‌ي جهانيان است. تمام شد نامه مأمون.

اما، در مورد سندهاي نامه‌ي حضرت و شرح اسناد آن، پس از خاتمه متن نامه (كه نسبتا مفصل هم مي‌باشد) و شرح آن به قلم دكتر عبد الصاحب زيني نوشته شده، انشاء الله در آخر كتاب بحث خواهيم كرد.

«مرتضي عسكري»

مقدمه عبد الصاحب زيني

«پيشگيري و حفظ بهداشت بهتر از درمان و معالجه است»

اين سخن وارد از ائمه و دستور طبي مشهوري است كه مردمان زمان گذشته آن را حفظ كرده و به آيندگان سپرده‌اند و هميشه اين سخن در زبان مردم جاري است و حتي به شكل مثل معروفي در آمده كه همه به آن استناد مي‌كنند و قوانين طبيعي جديد هم به طور مطلق آن را تائيد مي‌كنند و مهمترين اركان علم طب روي آن بنا نهاده شده و يكي از دقيق ترين فروع علم طب محسوب مي‌شود كه استادان علم طب آن را هميشه به شاگردان خود تدريس نموده و آن را يكي از بديهيات بي‌نياز از

برهان و استدلال دانسته‌اند.

گر چه اين جمله يك عبارت مختصر است كه چند كلمه بيشتر نيست ولي داراي معاني بسيار وسيع و فراگير مي‌باشد كه اگر شخص عاقلي آن را به آرامي و تفكر بخواند و دوباره آن را مورد دقت قرار دهد و بخواهد حقيقت آن را درك كند متوجه مي‌شود كه رعايت اين دستور، او را از خواندن كتابها و تأليفات زياد پزشكي، بي‌نياز مي‌كند و اگر به همه معاني آن به طور دقيق عمل كند، به طور قطع از هرگونه مشقات و رنجهاي بيماري دور مي‌ماند و از خطر هائي كه همواره در كمين سلامتي انسانها نشسته مصون مي‌ماند.

بلي پيش‌گيري بهتر از معالجه است و بناي محكم علم پزشكي بر روي اين مثل استوار شده است و در علم طب آن را مهمترين، دقيق‌ترين و موفق‌ترين كار محسوب مي‌دارند كه نام آن علم پيشگيري و حفظ بهداشت مي‌باشد.

طب پيش‌گيري از مهمترين فروع علم طب جديد است و به طور كلي اين فرع مسئوليت نگهداري بشر از هجوم ميكروبهاي خطرناك بيماري‌زا را بعهده گرفته است و باز هم همين فرع مسئول ساختن انسانهاي سالم و داراي قدرت مقابله با امراض ديگر مي‌باشد.

امتهاي پيشين و زنده‌ي داراي تمدن وسيع كه شايسته داشتن حيات صحيح مي‌باشند بيشتر سعي و كوشش خود را درباره‌ي تحقق بخشيدن به

همين مسئله پيشگيري معطوف داشته و قسمت بيشتر ثروت خود و درآمد عمومي را براي تحقق اين فرع حساس كه استحقاق هرگونه عنايت را دارد، اختصاص داده‌اند. اين امتهاي تلاشگر ابتدا قوانين داخلي محلي براي رعايت اين دستور وضع كردند، كه بعدا دولت آن قوانين را تأييد نمود و اكنون در همه نقاط عالم اجرا مي‌شود و همه‌ي دولتها در تأييد و اجراي آن تلاش مي‌كنند، به طوري كه بتدريج اين دستور بصورت مشترك به همه‌ي جوامع داده شده و در زمان صلح و جنگ به شكل تعاون و همكاري در آمده و همه‌ي دولتهاي هم پيمان ميان خود و دشمنانشان اين دستور را رعايت مي‌كنند.

اين قوانين بهداشتي و پيش‌گيري بين المللي بزرگترين عامل نجات همه‌ي انسانهاي روي زمين در چند گرفتاري و حوادث و بيماري عمومي كه خطراتش شديدتر از خطرات جنگ بوده كمك زيادي كرده، چون خطرهاي بيماريهاي واگيردار عمومي شديدتر از انواع خطرات جنگي مي‌باشد كه مي‌توانيم آنها را خطرات و گرفتاري جنگ ميكروبها و جرثومه ها بدانيم، يعني جنگ با تسلط ميكروبهاي بيماري‌زا به طور كلي بدترين نوع گرفتاري جنگي محسوب مي‌شود و در اين مسئله كسي شك ندارد.

زيرا اگر ما به آمار تلفات آنفلوآنزا زماني كه مردم قاره‌ي اروپا را از پا درآورده بود توجه كنيم مي‌بينيم تلفات اين بيماري به ميزان تلفات در

در جنگ جهاني گذشته بوده است بعد هم اگر همكاري و ياري دولتهاي بزرگ و قانون محاصره وباي نابود كننده بشر در ميان مردم نبود، هر آينه بلا وسعت بيشتري پيدا مي‌كرد و نفوس زيادي را تلف مي‌نمود اگر ما تلفات بيماري گذشته را در اثر طول زمان فراموش كنيم وباي طاعوني بسيار شديدي را كه در سالهاي قبل در كشور عراق و ساير كشورهاي عربي پيدا شد فراموش نمي‌كنيم كه مؤسسات بهداشت جهاني چقدر در اين باره تلاش نمودند و تا چه حد با دوائر بهداشت محلي كمك كردند و قبل از جا گير شدن آن بيماري به صورت جدي و فوري آن را از بين بردند.

اين عمل فقط به وسيله‌ي پيشگيري مانند محاصره‌ي منطقه بيماري و مايه كوبي و عقيم ساختن رشد ميكروبها و ساير روشهاي مؤثر جديد موفق شد و يا شيوع مرض آبله و تيفوئيد و تيفوس كه امروزه در كشورهاي عربي به شكل بيماري منطقه‌اي - محلي درآمده و حملات گاه به گاه اين امراض و تلاش در جلوگيري آنها نمونه‌ي بارزي از نتايج مثبت عمل پيشگيري مي‌باشد.

قسمت دوم از طب پيشگيري كه مسئول حفظ بهداشت عمومي است، مهم‌ترين قسمت اين طب محسوب مي‌شود زيرا حفظ بهداشت عمومي، مقياس و نشان دهنده‌ي درجه و ميزان پيشرفت امتها به شمار مي‌رود كه مي‌بينيم ملت‌هاي پيشرفته و متمدن قسمت مهم تلاش خود را معطوف به همين مسئله (حفظ بهداشت عمومي) نموده و براي

مؤسسات بهداشتي در ميان جوامع مترقي و متراكم اهميت زيادي قائل مي‌باشند به طوري كه هر كدام از افراد جامعه را آشنا به ضروريات بهداشت خود نموده است و آن افراد مي‌دانند كه وظيفه‌ي آنان در به وجود آوردن افراد سالم و عاري از امراض، بخصوص امراض سرايت كننده‌ي ارثي و غير ارثي چيست؟ و چگونه بايد نوباوه‌گان جامعه را به صورت علمي با بهداشت صحيح و تغذيه‌ي درست تا رسيدن به مرحله رشد و سن بلوغ، تربيت كنند تا آنها بعدا قادر به تحمل مسئوليت اجتماعي و توجه به بدن خويش و فراگيري آموزشهاي بهداشتي باشند.

لازم است بدانيم كه بدن انسان مانند يك ساختمان مي‌باشد، همان طوري كه استحكام بنا به خوبي مصالح و مواد و نوع كار بستگي دارد، مراقبت بهداشتي جسم هم مانند همان بنا مي‌باشد.

وقتي كه اين مراقبت ادامه پيدا مي‌كند و به صورت دقيق درآيد، مدتهاي طولاني آن بنا سر پا خواهد ايستاد، عناصر به وجود آورنده‌ي ساختمان آجر و سيمان مي‌باشد، در جسم انساني هم غذاها جاي اين مصالح را مي‌گيرند، وقتي كه اين دو نوع از جنس خوب باشند و به نحو احسن در ساختمان از اين دو استفاده شود، بنا محكم‌تر خواهد بود.

پس غذا يگانه عامل قوام بخش جسم محسوب مي‌شود، غذا شامل خوردنيها و نوشيدنيها است كه جسم هر انسان روزانه به مقدار معيني از آن نياز دارد كه البته برحسب اختلاف سن، مقدار و نوع غذاها با هم

اختلاف دارند، چنان كه در دوره‌هاي اول حيات (كودكي) جسم به غذا هائي نياز دارد كه براي رشد و نمو بدن و استخوان بندي لازم است چون در اين مرحله است كه تمامي اعضاي داخلي و خارجي بدن بايد رشد و تكامل پيدا كند.

اين دوره از بدو ولادت تا اول دوره‌ي جواني ادامه دارد و نيازمند به موادي است كه ساختمان عضلاني و اسكلت بندي جسم را تأمين و رشد دهد (مانند همان بناست كه مواد اوليه، اطاقها و محل ها را از هم جدا مي‌سازد) پس در اين دوره نياز آدمي به غذاهاي مولد اعضاي داخلي و خارجي بدن بيشتر از غذا هائي است كه جسم در استهلاك روزانه به آنها نياز دارد.

پس از دوره‌ي جواني كه انسان به رشد كامل مي‌رسد آنگاه نوبت دوران كهولت و پيري است كه در اين هنگام رشد بدن آدمي متوقف مي‌شود و انسان فقط به غذا هائي نياز دارد كه نيروي از بين رفته و مستهلك شده‌ي روزانه را جبران كند.

علماي زيادي حيات گرانبهاي خود را وقف به بشريت كرده‌اند و تلاشهاي زيادي درباره‌ي تحقيق در مورد علم تغذيه انجام داده‌اند زيرا اين علم در ادامه‌ي حيات بشري و حفظ سلامتي او اهميت زيادي دارد و نتايج اين تحقيقات طولاني بسيار رضايت بخش مي‌باشد اكنون جدول هائي در دسترس هست كه در عين اختصار به طور منظم و

دقيق تنظيم شده و خواص غذاها را بيان مي‌كند.[6].

اين جدولها، نام و انواع غذاهاي مختلف را بر حسب اهميت آنها ذكر كرده و منافع و مشتقات و ارزش غذائي هر كدام از آنها را بيان نموده است حتي در آن جدولها تعيين شده كه انسانها در مراحل مختلف سني از چه نوع غذا بايد استفاده كنند و در مقابل اين جدولها، جداولي هستند كه نام امراضي را كه به واسطه‌ي فقدان يكي از عناصر مهم غذائي در بدن آدمي به وجود مي‌آيد، ذكر مي‌كنند همه اين جدولها خلاصه بحثها و تجربه‌هاي متمادي و طولاني وسيعي است كه در ظرف چندين سال پزشكان زيست شناس و بهداشت آنها را اجرا كرده‌اند و از لحاظ علمي اثرات آن را ثابت نموده‌اند تا خدمات مهمي را براي انسانيت انجام داده باشند احترام چنين خدمتگزاراني بر ما واجب است و بايد نام آنها را با آب طلا در بالاي هر كتاب طبي مربوط به پيشگيري و بهداشت بنويسند.

تحقيقات علم پزشكي جديد روشن كرده كه قسمت مهم امراض از فقدان يكي از عناصر اصلي غذائي به وجود مي‌آيد، مثلا وجود يا فقدان ويتامين‌ها و يا كم يا زياد شدن آنها يكي از مهم‌ترين و نيرومندترين اسباب توليد اين امراض مي‌باشند.

اين قسمت از تشخيص مواد غذائي و تأثير آنها در بدن آدمي، انقلابي

ملموس در تشخيص طبي درست به وجود آورده است.

در گذشته تعدادي از بيماريها به غلط تشخيص و معالجه مي‌شدند كه در نتيجه بازتاب وخيمي ببار مي‌آورد.

ولي بعد از اين تحقيقات علمي و به دست آوردن يك سلسله حقايق تجربي همه‌ي آن معالجات غلط تصحيح شده و تشخيص نويني مبتني بر اساس ثابت و مسلم يافت شده كه هر كدام از اين امراض مربوط به سوء تغذيه مي‌باشد.

مثلا اخيرا كشف شده كه بزرگترين عامل توليد استسقاء كبدي (مرض بسيار بسيار زجر دهنده كه معالجه آن براي طب قديم خيلي مشكل و براي طب جديد سخت است) همان بدي تغذيه مي‌باشد، سابقا براي اين بيماري علتهاي غلط ذكر مي‌كردند و روي همان تشخيص غلط معالجه مي‌نمودند كه نتايج آن معالجات بسيار وخيم بود، لكن امروز پس از آنكه در اثر پيشرفت علم طب علت و سبب اصلي اين بيماري شناخته شده، معالجه آن هم آسانتر گرديده است و معالجه اين بيماري به واسطه‌ي مصرف كردن غذاهاي بهداشتي توسط بيمار و بهبود جهاز هاضمه ناشي از استفاده از غذاهاي بهداشتي و مفيد ميسر شده است البته ذكر اين بيماري يك مثال ساده براي اثبات اهميت و تأثير غذاها در سلامتي جسم و بيان ارتباط آنها با اكتشافات طب جديد مي‌باشد و نشان دهنده‌ي اين حقيقت است كه چگونه مجراي معالجات پزشكي

به طور كلي تغيير كرده است.

معالجه مرض «الكساح» اطفال در قديم بسيار مشكل بود ولي امروز علم پزشكي جديد، تعداد زيادي از كودكان را از اختلالات جسمي كه به واسطه‌ي اين مرض پديد مي‌آيد نجات داده است پس با توجه به مطالب بالا مسلم مي‌شود كه غذاها، عناصر اصلي براي استحكام ساختمان جسماني محسوب مي‌شوند و حفظ بهداشت جسم به منزله‌ي نگهداري اين بنا از خرابي مي‌باشد زيرا حفظ بهداشت اهميت زيادي در ادامه سلامتي و حيات جسم دارد بنابراين توجه به حفظ بهداشت يكي از واجبات مهم بر گردن هر شخصي است كه مي‌توان آن را جز واجبات ديني محسوب نمود.

به همين جهت است كه گفته‌اند: توجه به بهداشت و سلامتي جسم عبادت است چون نتيجه اهمال و سستي در حفظ بهداشت، آماده ساختن جسم براي قبول خطرات جسماني است چه بسا ممكن است اين خطرات به حيات افراد هم لطمه وارد سازد.

حفظ بهداشت شامل مطالب زيادي خود جسم و محيط اطراف آن مي‌باشد مثلا محدود ساختن غذاهاي ضروري بدن و همچنين تعيين اوقات استفاده از اين غذاها و محدود ساختن انواع طعام ها و اجتناب از استعمال دخانيات و ساير مواد مخدر مانند ترياك، حشيش و همچنين دوري از مصرف غذاهاي مضر و بي‌خوابي آور كه همه اينها جزو مسائل

بهداشتي است و همچنين حفظ كردن غذاها در بهار و تابستان از اثرات خارجي مانند گرما و پشه و از كثافت هايي كه حشرات ناقل آن هستند، بعد هم توجه مستقيم به خود جسم و اهميت دادن به نظافت عمومي و خصوصي بدن، نظافت خصوصي مربوط به اعضاي حواس مانند چشم، دهان، گوش و بيني همه‌ي اينها جزو مسائل بهداشت هستند.

در مسئله بهداشت اعمالي هست كه روزانه انجام آنها بر هر انساني واجب است چون رعايت آنها سلامتي بدن را حفظ مي‌كند، مانند استحمام به صورت صحيح و با شروط مخصوصي كه علم بهداشت تعيين كرده، آنهم در وقتهاي معين، بعد از آن ورزش روزانه و توجه به لباسهاي داخلي (زير پيراهن، شورت) و خارجي از حيث نوع بافت و نظافت آنها، بعد هم دوري جستن از عادات زشت مانند شب زنده‌داري و انجام ساير اعمالي كه جسم را ناتوان مي‌كند و ذكر همه آنها در اينجا لازم نمي‌باشد اينها مطالب مختصري از بهداشت است كه رابطه كامل با مثل مشهور «پيش‌گيري و بهداشت بهتر از معالجه است» دارد.

رساله امام رضاعليه‌السلام كه يكي از نوادر زمان خود مي‌باشد در بيان مطالب، بسيار شيوا و رسا است و شامل نصايح گرانبهايي است كه اگر هر عالمي از علماي طب بخواهد از اين رساله را تشريح كند و يا تعليقي بر آن بنويسد، مسلما به تأليف چندين كتاب پرحجم نيازمند خواهد شد باز

هم نخواهد توانست حق مطالب دقيق اين رساله را ادا كند و اين رساله پر مغز علمي به طور اختصار شامل تعدادي از علوم طبيعي مانند:

1 - علم تشريح

2- علم زيست شناسي

3 - علم وظايف الاعضاء (فيزيولوژي)

4 - علم امراض پاتولوژي

5 - علم حفظ بهداشت و علم پيش‌گيري

6 - علم غذاها

7 - علم شيمي

اين رساله، آن مثل معروفي كه ذكر كرديم، به طور صحيح و روشن تفسير كرده و اثرات آن را با بيان واضح شرح داده است كه من به زودي در تعليق خود به اين رساله مطالب آن را توضيح خواهم داد و نكات علمي آنرا هم كه مي‌توان از لحاظ بهداشتي مورد استفاده قرار داد، بيان خواهم نمود.

چيزي كه لازم است قبلا به خواننده تذكر دهم اين است كه: امام رضاعليه‌السلام كه درود و رحمت خداوند بر او باد اين رساله طلائي را حدود سال 201 هجري براي مأمون خليفه نوشته است آنهم در زماني كه علم طب هنوز مراحل اولي خود را مي‌پيمود و تحقيق در آن علم به صورت غير علمي و فقط مبتني بر تجربيات بود و در آن هنگام اكتشافات علمي

در طب وجود نداشت و ميكروب‌ها كشف نشده بودند و چيزي هم از عناصر مهم غذائي مانند ويتامين‌ها و كلسيم ها شناخته نشده بود و طريق مقابله با ميكروب‌ها به وسيله پني سيلين و ترومايسين و اورومايسين و غيره كشف نشده بود.

البته مسائل اين رساله نسبت به زمان خيلي به ظاهر ساده و به نظر مي‌رسد ولي بسيار عميق و پيچيده است و نياز كامل به تحقيقات علمي درباره مسائل اين رساله هست و بحثهاي طولاني لازم دارد، تا اسرار و باطن مطالب اين رساله كشف شود، تا بتوان آنها را با حقايق علمي امروزي پزشكي انطباق داد.

متن رساله

اشاره

بدان اي خليفه كه خداوند متعال بنده مؤمن به دردي مبتلا نمي‌كند مگر اينكه دواي آن درد را آفريده باشد تا به وسيله همان دوا معالجه شود و براي هر كدام از دردها دواهاي مخصوصي است كه با روشهاي خاصي از آنها استفاده مي‌شود زيرا جسم انسان مانند كشوري است كه پادشاه آن قلب و كاركنان آن رگها و پي‌ها (عصب ها) و دماغ (مغز) مي‌باشد.

خانه پادشاه اين مملكت در قلب است و سرزمين او جسد مي‌باشد و ياري كنندگان او دستها، پاها، لبها، چشمها و زبان است و خزانه‌ي پادشاه معده و شكم و حجاب او سينه‌اش مي‌باشد.

[صفحه 36]

دستها ياراني هستند كه نيازهاي او را برطرف مي‌كنند و هنگام ضرورت، خطر را از جسد دفع مي‌كنند و كارهائي را انجام مي‌دهند كه پادشاه به آنها دستور مي‌دهد پاها پادشاه را به هر كجا خواست مي‌برند، چشمها پادشاه را به پنهاني ها آگاه مي‌كنند، چون پادشاه در پشت پرده نشسته است، فقط به وسيله چشم همه آگاهي‌ها به وي مي‌رسد، چشمها نه تنها به منزله دو چراغ براي جسد هستند بلكه قلعه و حصار جسد هم مي‌باشند گوشها آن مطالبي را به پادشاه مي‌رسانند كه او مايل به دانستن آنها مي‌باشد، چون تا پادشاه به آنها دستور ندهد نمي‌توانند چيزي را از خارج داخل جسد كنند.

پس وقتي كه پادشاه مي‌خواهد به آنها فرمان دهد، دستور مراقبت مي‌دهد تا به وسيله‌ي آنها صداها را بشنود و بعد از شنيدن صداها آنچه كه لازم است به وسيله زبان جواب دهد.

در واقع زبان مترجم پادشاه است و به كمك وسايل زياد ديگر مانند قلب و بخار معده و ياري دو لب كار مي‌كند و لبها فقط به وسيله نيروي زبان حركت مي‌كنند و اين ابزارها با يكديگر همكاري كامل دارند.

اگر يكي از آنها از كار بيفتد عمل ترجمان زبان متوقف مي‌شود و سخن، خوب شنيده نمي‌شود مگر اينكه از طريق بيني باشد زيرا بيني است كه سخن را زينت مي‌دهد همانطوري كه آدمي با نفس خود ني را به صدا در مي‌آورد.

[صفحه 37]

دو سوراخ بيني براي پادشاه بوهاي پاكيزه را مي‌رسانند و اگر بو ها بد باشند، پادشاه به دو دست دستور مي‌دهد كه جلو بيني را بگيرند، تا ميان پادشاه و آن بوي بد مانع شود.

براي پادشاه كشور جسد هم، ثواب و عقابي است، عذاب او شديدتر از عذاب پادشاهان ظاهري كه در دنيا حكومت مي‌كنند مي‌باشد و ثواب او هم بيشتر از ثواب پادشاهان ظاهري است.

عذاب جسد هم غم و اندوه و ثواب او شادي و سرور مي‌باشد، منشاء غمها كبد است و منبع شادي دو كليه مي‌باشد از كليتين دو رگ شروع شده تا به بشره مي‌رسند، اثر شادي و غم به وسيله اين دو رگ در سيما ظاهر مي‌شود همه رگها رابط ميان عاملان پادشاه و پادشاه مي‌باشند، نمونه اين ارتباط اين است كه وقتي تو دوا را مي‌خوري رگها اثر آن دوا را به محل درد انتقال مي‌دهند.

علم تشريح و فيزيولوژي در رساله امام

نخستين علم مهم طب جديد علم تشريح مي‌باشد و بعد هم علم وظائف الاعضاء كه دانشجويان طب اين دو علم را مانند علوم اولي و ابتدائي (براي پزشكي) فرا مي‌گيرند، چون دانستن اين دو علم در درك ساير علوم پزشكي تأثير به سزائي دارند.

علم تشريح شامل بحثها و تحقيقات درباره‌ي اجزاي مختلفي است كه جسم بشري از آنها تركيب مي‌شود و شامل بحث در همه انواع مختلف

اين اجزاي تركيب دهنده بدن و تنوع بافت آنها هم مي‌باشد.

اين علم شعبه ديگري هم دارد كه آن را علم جنين شناسي مي‌گويند جنين شناسي علمي است كه درباره نطفه از هنگام استقرار ش در رحم تا تشكيل جنين كامل بحث مي‌كند علم تشريح را به منظور آسان شدن بحث و امكان تحقيق درباره هر كدام از آنها به اقسام زير تقسيم كرده‌اند:

1 - كالبد شناسي كامل

2 - شناخت همه مفصل ها

3 - شناخت عضلات اندام

4 - دستگاه دوران خون

5 - دستگاه عصبي

6 – عصب هاي حسي و پوستي

7 - جهاز تنفسي

8 - جهاز هاضمه

9 - دستگاه بول و تناسلي

10 - غده‌هاي صنوبري

اين اجزاء بزرگ از اقسام ريز به وجود مي‌آيند تا مي‌رسد به ياخته ها كه اين بافتها را تشكيل مي‌دهند و نام آن را حجره يا سلول مي‌گويند كه با چشم ديده نمي‌شود و فقط با ميكروسكوپ ديده مي‌شود و به همين وسيله درباره آن تحقيق مي‌كنند.

هر كدام از اين مباحث بزرگ جدا از اقسام ديگر است و هر كدام از اينها بر حسب وظيفه، با هم اختلاف دارند و تركيب شان از هم جداست منتها همه اينها با هم همكاري دارند تا حيات جسم بشري را تأمين كنند و با اعمال خود ادامه حيات جسم را حفظ كنند و روح داخل اين جسم را محافظت نمايند.