طب الرضا عليه السلام

طب الرضا عليه السلام0%

طب الرضا عليه السلام نویسنده:
گروه: امام رضا علیه السلام

طب الرضا عليه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: مرتضی عسکری
گروه: مشاهدات: 6739
دانلود: 3642

توضیحات:

طب الرضا عليه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 79 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6739 / دانلود: 3642
اندازه اندازه اندازه
طب الرضا عليه السلام

طب الرضا عليه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

مسئله هم بستري

دكتر «استاس تشاسر» مردم همه چيز را مي‌دانند يعني مي‌دانند كه چگونه بخورند، چگونه بخوابند، چگونه راه بروند و چگونه كار كنند، ولي از مسايل جنسي كه مهمترين مسئله زندگي است اطلاع ندارند

جهل مردم نسبت به مسائل جنسي، جهل رسوا كننده‌اي است كه هم خود را و هم ديگران را رسوا مي‌كند.

منشاء بي‌خبري مردم از مسائل جنسي، انديشه بسيار واهي است كه به نام اخلاق به خود تلقين مي‌كنند، مردم همه نيازهاي خود را آزادانه مي‌گويند مثلا گرسنه هستم يا تشنه هستم يا كار مي‌خواهم و اين ابزار را جايز مي‌دانند اما در آنجا كه شهوات جنسي شان احساس نياز مي‌كند، لب فرو مي‌بندند، حتي اين تمناي طبيعي را انكار مي‌كنند زيرا مي‌خواهند بگويند ما آداب و رسوم مي‌دانيم و اظهار اين نياز برخلاف ادب و تربيت است اين است جهل مفتضح و رسوا كننده.

متاسفانه اين جهل زشت مخصوص به يك دسته و طبقه نيست، بلكه جامعه با تمام سازمانش خود را مبتلا به اين جهل رسوا كننده نموده است، دانشمندان، نادانان، توانگران، زنها و مردها همه در اين ناداني شريكند و همه سعي مي‌كنند اين راز خود را بنام اخلاق در ضمير خود دفن كنند.

در ميان مردم عده‌اي بسيار كمي هستند كه به عظمت و اهميت توافق و تفاهم ميان زن و شوهر توجه مي‌كنند، حتي عده‌اي كمتر از اين هستند كه آثار شوم اين جهل را در خانواده‌ها دريافته‌اند و تأكيد دارند به اين كه پريشاني و بدبختي خانواده‌ها را 75 درصد بايد در رابطه جنسي مردها و زنها جست و جو كرد آن زن و شوهري كه چنين وظيفه مهمي را در زناشوئي

نشناسند محال است به خوشبختي دست يابند.

زني كه براي شهوتراني عاميانه‌ي شوهرش، آلتي بي‌حس و حال يا بازيچه شود مسلم است از زندگي خويش راضي نخواهد شد.

مقتضيات تمدن ناقص بشري چنين ايجاب مي‌كند كه مرد، از شخصيت جنسي خود استفاده كند و تا آنجا كه دلش مي‌خواهد از همسر خويش لذت ببرد ولي به زنش فرصت ندهد كه از حظ هم بستري بهره‌اي ببرد طبعا نصيب زن بر اساس اين جهل در زندگي زناشوئي جز محروميت چيز ديگري نيست ولي نبايد نتيجه اين محروميت را كوچك شمرد.

در اثر نوميدي و ناكامي خانواده‌ها پريشان مي‌شوند و كودكان بي‌گناه به قربانگاه فساد و نابودي مي‌روند همين نوميدي است كه انحراف هاي قبيح اخلاقي به وجود مي‌آورد گذشته از همه‌ي اينها، ساده‌ترين اثري كه اين محروميت از خود به جا مي‌گذارد بحران‌هاي شديد عصبي در زنان است.

مسئله آمادگي جنسي، امروز مسئله مقدماتي براي اعمال غرائز جنسي نيست بلكه اين كار يك ضرورت فيزيولوژي كامل مانند عمل جنسي مي‌باشد يعني اگر مرد همسر خود را قبل از هم بستري به بازي و شوخي بگيرد نبايد فكر كند كه اين مقدمه هم بستري است بلكه بايد قبول كند، اين بازي و بوس خودش مستقلا يك ضرورت مهم حياتي است.

آن كس كه قبل از هم بستري، با همسر خويش اين روش را در پيش

نگيرد مانند كسي است كه اساسا به بستر همسر خود نرفته و او را از لذائذ همخوابگي محروم كرده است.

دكتر كورسال چنين مي‌گويد:

همان طوري كه هنگام غريزه جنسي مرد نعوظ پيش مي‌آيد، در زنان هم چنين حالتي هست منتها اين حالت در زنان تحت الشعاع عمليات جنسي و عاطفي و نفساني قرار مي‌گيرد كه اكتشافات علمي در اين جريان براي اعصاب اهميت بسزائي قائل است، زيرا جهازات عصبي و هورمونها با فعاليت طبيعي خود سبب ايجاد هيجان جنسي در وجود زن مي‌شود با اين اختلاف كه مركز اين هيجانها در بدن زن ثابت نيست در گروهي از زنها اعضاي تناسلي عهده‌دار اين وظيفه‌ي حياتي است و در گروه ديگري پستانها، زبان، پلك چشمها، نرمه‌ي گوش، لبها و دهان اين كار را انجام مي‌دهند و در ميان پستانها اهميت شان بيشتر است، زيرا دستگاه نعوظ در وجود عده‌اي از زنها با پستانها رابطه مستقيم دارد.

امام رضاعليه‌السلام در زماني كه علم طب در آن عصر هنوز داخل جرگه علوم نشده بود و از علم نفس هم نشاني نبود، اين نكات دقيق را طي تعليمات خود بيان فرموده و با صراحت و شهامت مأمون خليفه را به طور مستقيم و ساير مردان را غير مستقيم به حساس‌ترين وظيفه زندگيشان توجه داده است.

امامعليه‌السلام فيزيولوژي جنسي زن را با آن جملات موجز و در عين حال از حيث لفظ و معنا كامل بيان مي‌كند و در مورد تحريك زن در ايفاي وظيفه

زناشوئي تأكيد مي‌فرمايد.

امامعليه‌السلام عمل جماع را حتي در عصر فعلي خودمان هنوز بسياري انسانها آن را جز اطفاي هيجان شهوت عنوان ديگري به آن نمي‌دهند، با عالي‌ترين عناوين و شرطها و مقدمات و مقتضيات طبي و بهداشتي بيان مي‌كنند و در ميان فصل ها بهترين فصول و ميان ساعات شب بهترين ساعات و در مورد كيفيات مزاجي آدمي صالح ترين كيفيت ها را شرط انجام اين كار بس بزرگ مي‌دانند.

امامعليه‌السلام با گفتار متين و روشن خود وظايف مرد را پيش از جماع و بعد از آن بيان مي‌فرمايند و مي‌گويند: در طي دوران قاعدگي با زنان نزديكي نكنيد، زيرا اين كار هم براي مرد ضرر دارد و هم براي زنان زيان آور است.

باز هم مي‌فرمايند: پيش از انجام عمل مقاربت با پستانها و محلهاي شهوت برانگيز زن بازي كنيد و بگذاريد آب او جمع شود و مزاجش براي قبول نطفه آماده و مستعد شود.

اين دستور بهداشتي توأم با نكات تشريحي و فيزيولوژي، به تحريك غده‌هاي هورموني و جهازات تناسلي زن كمك مي‌كند و اين آمادگي در تكوين كامل نطفه دخالت تام دارد.

فصل آخر

در بعضي از نسخه‌ها، بنام پايان نامه رساله آمده است.

حضرت در اين فصل مي‌فرمايند: خليفه و مردم ديگر كه اين رساله را

مي‌خوانند، اگر به دستورات من كه در اين نوشته‌ها آمده عمل كنند به اذن خداوند متعال از بلاها و دردها ايمن خواهند ماند و عاقبت هم سلامتي و عافيت جان و تن خود را به حول و قوه خداوند بزرگ به دست خواهند آورد، اوست كه به هر كس بخواهد عافيت عطا مي‌كند.

خليفه و اشخاص ديگري كه به صحت و سلامتي خويش علاقمند هستند بايد در كسب دستورات بهداشتي احتياط را رعايت كنند و به سخنان كساني كه نه در مكتب درس خوانده‌اند و نه در سايه رياضت نفس، كمالي اندوخته‌اند گوش ندهند، چنانكه مي‌شنويد بعضي از اين اشخاص مي‌گويند: فلان غذائي را خوردم به من ضرر رساند و يا اين كه فلان كاري را كردم زياني نديدم.

گوينده اين قبيل سخنان، به منزله‌ي چهارپاي نادان و كوته فكري است كه هنوز به سود و زيان خودش آگاه نيست و نتوانسته نيك را از بد تشخيص بدهد.

بيماريها كه آفات جان و تن انسان هستند، به دزداني مي‌مانند كه يك بار به خانه‌اي دستبرد مي‌زنند، اگر صاحب خانه به تعقيب و سرزنش آنان گامي برنداشت بار ديگر به دستبرد سنگين‌تر به آن خانه مي‌زنند و سرانجام حمله نهائي خويش را شروع مي‌كنند.

بيماري را بايد قبل از به وجود آمدن در هم شكست و نبايد از سبكي و يا كوچكي آن فريب خورد، تا مبادا زمان حمله‌اش برسد و روزگار آدمي

را تباه كند.

اين دزد خطرناك را در نخستين بار كه دست به خيانت مي‌زند، چنان ادب كنيد كه براي بار بعد ياراي دستبرد نداشته باشد، كارها همه در دست خداوند است او بهترين سرور و مولاي ماست و همه به سوي او برمي‌گرديم و از او ياري مي‌خواهيم، همانا ياري او براي ما كافي است و بهترين وكيل براي ما مي‌باشد. لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.

پزشك نماها

پيش از آن كه امامعليه‌السلام رساله طلائي خود را به پايان برسانند.

مردم را از شر اين قوم برحذر داشته‌اند و خطر وجود اين قبيل پزشك نماها را يادآور مي‌شوند.

مردمي كه مقام شامخ طب را حقير مي‌شمارند و به علم پزشكي اهميت نمي‌دهند، اينان در تمام مراحل زندگي انسانها مانند انگلهاي هولناك در هر نقطه‌اي از روي زمين بلاي جان مردم بوده‌اند و از ناداني و حماقت مردم سود برده‌اند و يا اين كه شهوت حماقت خود را با قيمت جان انسانهاي ديگر تسكين داده‌اند.

مسلم است كساني كه به اين قبيل پزشك نماها اعتماد مي‌كنند، ناخودآگاه شيشه عمر خود را به دست آن ناشيان مي‌سپارند و مسئول خود آنها هستند.

البته مسئله حماقت و ناداني در ادوار حيات بشري، مسئله حيرت آوري نبوده زيرا هميشه و در همه حال سايه جهل كم و بيش بر جوامع بشري گسترده بوده است اما آنچه كه مايه شگفتي و حيرت مي‌باشد، وجود انسانهاي دور از شرافت و افراد ناجوان‌مردي است كه حيات و سلامتي ديگران را مانند توپ فوتبال، با پاي خود مي‌زنند.

ميان پزشكان انگل، بيش از همه آن دسته خطرناكند كه سلسله نسبت خود را هم به طبيب معروفي مي‌رسانند.

بعضي از مردم به بيماري؛ دخالت در اموري كه از آن چيزي نمي‌دانند» مبتلا هستند اين بيماري در ميان طبقات مردم توسعه و شيوع زيادي دارد وقتي كه مردي مي‌بيند عده‌اي درباره موضوعي سخن مي‌گويند خود را داخل بيان آنها كرده، نظر مي‌دهد و خود را متخصص آن كار معرفي مي‌كند، با اين كه خودش هم مي‌داند كوچكترين سر رشته‌اي از آن كار ندارد، براي او ندانستن مهم نيست چون به مرض اين كار مبتلا شده و نمي‌تواند ساكت بماند.

يا اين كه عده‌اي درباره شخص مريضي حرف مي‌زنند و راجع به طولاني شدن مرض او و پزشك معالجش سخن مي‌گويند، فورا اين قبيل اشخاص، در اين باره دخالت كرده حتي درباره آن شخص بدون اينكه او را ببينند و معاينه كنند نظر مي‌دهند و خانواده مريض را براي استعمال فلان علفيات يا ادويه توصيه مي‌كنند و مي‌گويند من اين علفها و ادويه را براي يكي از فاميلم كه مريض بود استعمال كردم و او خوب شد و خانواده آن مريض هم يا در اثر جهالت و يا در اثر نداشتن صبر و حوصله، به دستور آن پزشك نما عمل مي‌كنند و مريض شان پس از گذشتن چندين ساعت از استعمال آن دوا به عوض اين كه شفا يابد مي‌ميرد، در اين موارد جاهلانه چه كساني مسئول مرگ اين بيمار هستند؟ آيا آن شخص پزشك نما يا كساني كه به سخنان او اعتماد و عمل كردند.

دسته‌ي ديگر، كساني هستند كه درباره فراگيري اين علم زحمت نكشيده‌اند و آنها را از پدرشان به ارث برده‌اند، لابد چون پدرشان و يا جدشان پزشك بوده پس خود آنها هم پزشك هستند!!! خطر اين دسته بيشتر از دسته اولي مي‌باشد، و واجب است تا با اين قبيل اشخاص مبارزه شود، زيرا آنها با كمال پر روئي با جان مردم بازي مي‌كنند، بنابراين پزشكان واقعي موظف هستند كه اين قبيل اشخاص را به مردم معرفي كند و نگذارند مردم به دام آنان بيفتد همان طوري كه امامعليه‌السلام در پايان رساله‌ي خود مردم را از رجوع به اين قبيل پزشك نماها منع فرموده و آنها را بدين نام كه «آنها انسان هائي هستند كه از چهارپايان هم نادان ترند و نفع و ضرر خود را تشخيص نمي‌دهند» معرفي فرموده است.

پايان متن رساله

بيان سلسله سند و انتساب اين رساله طلائي به حضرت امام رضاعليه السلام

اشاره

نقل اين رساله از حضرت رضاعليه‌السلام به تواتر رسيده است و ما (دكتر زيني) اين رساله را توسط حسن بن محمد بن جمهور به دست آورديم كه مي‌گفت از پدرش (محمد بن جمهور عمي) به وي رسيده ولي گاهي هم مي‌گفت از جدش كه در كتاب رجال بنام (محمد بن جمهور) معروف بوده بوي رسيده است كه او هم از تميمي بصري نقل كرده است.

تميمي بصري هم از پسر عمش، كه معاصر حضرت امام رضاعليه‌السلام بوده نقل كرده است روايت شده كه تميم بصري، چندين كتاب تأليف كرده كه عبارتند از:

1 - كتاب ادب علم عربي

2 - كتاب صاحب الزمان (عج)

3- كتاب وقت ظهور صاحب الزمان (عج)

4 - «كتاب حاضر» رساله ذهبي از حضرت امام رضاعليه‌السلام

و تميم بصري بيش از 90 سال عمر كرده است و در كتابخانه آيت الله عسكري در سامره نسخه خطي اين رساله بوده كه از ابي محمد حسن بن محمد نوفلي روايت شده است.

اين شخص، حسن بن فضل بن يعقوب بن سعيد بن نوفل بن حرث بن عبدالمطلب مي‌باشد كه نجاشي درباره او مي‌گويد: شخصي عالم، جليل القدر و مورد اعتماد است كه از حضرت رضاعليه‌السلام نسخه‌ي رساله را، روايت كرده و همچنين از ابي عبداله و از ابوالحسن (موسي) الخ.

مجلسي در جلد 14 بحار صفحه 567، پس از پايان شرح اين رساله مي‌نويسد، ابومحمد بن قمي گفت وقتي اين رساله از جانب امام رضاعليه‌السلام به مأمون رسيد آن را خواند و شاد شد و دستور داد آن را با آب طلا نوشتند و نامش را «رساله مذهبي» و در بعضي نسخ «رساله ذهبيه» گذاردند الخ.

اين رساله درباره علوم ديني با اصول و فروع آن نوشته نشده كه متعرض مسائل مورد اختلاف مسلمانان باشد يا اين كه درباره موضوع خارق العاده‌اي نوشته نشده تا بتوان در نسبت آن به امامعليه‌السلام شك كرد.

چنان كه قبلا ملاحظه كرديد، حضرت در مجلس مأمون فرمود: در نزد من از طب چيزي است كه من شخصا آن را تجربه كرده به صحتش

مطمئن شده‌ام آن هم به مرور زمان، اين رساله شامل چيزي است كه نبايد انسان به آن‌ها جاهل باشد و اگر آنها را ترك كند عذرش پذيرفته نيست و اين مسئله را حضرت با جواب خود به مأمون تأكيد فرموده، كه گفت از مسائلي است كه من از ديگران شنيده‌ام و خودم آزمايش كرده‌ام.

چنان كه در مقدمه ماههاي رومي فرموده كيفيت حفظ بهداشت از قول قدماء كه بعد هم به قول ائمه برمي‌گرديم.

پس همه اين مطالب نشان مي‌دهد كه اين رساله از نظر امامعليه‌السلام مجموعه تجارب شخصي ايشان به اضافه آنچه كه از پدرانش شنيده و از گفته‌هاي قدماء استنباط نموده است مي‌باشد.

نظر مأمون و اطرافيانش و هم چنين نظر طب جديد درباره اين رساله

اما مأمون چون پس از مطالعه آن را بسيار گرانبها و مهمتر از هر طلا و دري ديد، دستور داد آن را با آب طلا بنويسند و آن را در خزانه حكمتش نگهداري كنند، اما نظر اطرافيان مأمون و پزشكان آن عصر، همه آنها اين رساله را تعريف و قدرش را والاتر داشته‌اند.

ما از نظر طب جديد را هم درباره قسمت اول اين رساله راجع به تشريح و وظائف الاعضاء ملاحظه كرديم، پس باقي مي‌ماند مطالبي كه طب جديد تاكنون آنها را كشف نكرده است.

در اين باره ما پيشنهاد مي‌كنيم كه عده‌اي از پزشكان انسان دوست،

آزمايشاتي درباره آنچه كه در اين رساله آمده انجام دهند تا روشن شود كه اين رساله يك اثر نفيس و باارزش طب قديم مي‌باشد تا شايد اين آزمايش كنندگان موفق به كشف حقايق غامض علم طب شوند كه در رساله به آنها اشاره شده است كه مسلما با اين كار خود، نسبت به انسانيت خدمت مي‌كنند و هم نام آنان جزو مكتشفين بزرگ ضبط مي‌شود.

شرح هائي كه بر اين رساله نوشته شده است

1 - ترجمه «علوي براي طب رضوي»:

قديمي‌ترين شرح براي اين رساله، متعلق به سيد ضياء الدين ابي الرضا فضل اله بن علي راوندي متوفي به سال 548 هجري مي‌باشد.

2 - ترجمه «ذهبيه»:[28].

كه مولي فيض الله عصاره تستري، ماهر در علم طب و نجوم در عصر فتحعلي خان و زمان حكومتش در تستر در حوالي سال 1078 هجري، نوشته كه نسخه خطي آن در كتابخانه مشكاة در دانشگاه تهران موجود است و تاريخ استنساخش 1133 هجري مي‌باشد.

3 - ترجمه «ذهبيه»:

محمد باقر مجلسي متوفي به سال 1110 هجري، كه نسخه خطي آن در كتابخانه آيت الله مغفور صدر در كاظمين موجود است.

4 - كتاب «عافيت انساني در شرح ذهبيه»:

تأليف ميرزا محمد هادي ابن ميرزا محمد صالح شيرازي كه آن را در عصر شاه سلطان حسين صفوي تأليف كرده و نسخه خطي آن در كتابخانه سيد همداني در نجف اشرف موجود است.

5 - شرح «طب الرضاعليه‌السلام

تأليف آقاي محمد شريف خاتون آبادي كه در سال 1120 هجري آن را نوشته است.

6 - ترجمه «ذهبيه»:

تأليف سيد شمس الدين محمد ابن بديع رضوي مشهدي كه در سال 1105 هجري تأليف كرده و نسخه خطي آن در كتابخانه شيخ علي‌اكبر نهاوندي در خراسان موجود است. 7 - شرح «طب الرضاعليه‌السلام

تأليف سيد عبدالله شبر الحسيني متوفي به سال 1242 هجري.

8 - شرح «طب الرضاعليه‌السلام »:

تأليف حاج محمد ابن حاج محمد حسين مشهدي متوفي به سال 1257 هجري.

9 - شرح «طب الرضاعليه‌السلام »:

تأليف نوروز علي بسطامي.

10 - شرح «محموديه»:

تأليف حاج ميرزا كاظم موسوي زنجاني متوفي به سال 1292 هجري

كه نسخه خطي آن نزد خانواده‌اش موجود است.

11 - شرح «طب الرضاعليه‌السلام

از مولا محمد بن يحيي كه در خزانه آقاي محمدعلي خوانساري در نجف اشرف مي‌باشد.

12 - «طب رضوي»:

كه آن را يكي از معاصرين، آقاي سيد نصرالله موسوي اروميه شرح كرده است.

13 - كتاب «ذهبيه در اسرار علوم طبي»:

تأليف احمد مقبول شرح به زبان اردو كه در حيدرآباد چاپ شده است.

14 - شرح حاضر:

تأليف دكتر سيد عبد الصاحب زيني از انتشارات دانشكده طبي عراق.

نام كساني كه در اين رساله ذكر شده است

امام ابوالحسن علي بن موسي الرضا

در روز جمعه 11 ذيقعده سال 148 هجري متولد شد نام مادرش نجمه بود مدت امامتش بيست سال بود در تعداد اولاد آن حضرت اختلاف است.

او عاليترين و فاضل ترين شخص زمان خود بود، با بيشتر علماي ملل ديگر در مجلس مأمون مباحثه كرد، عوامل سياسي در اواخر قرن دوم

هجرت مأمون را وادار نمود كه ايشان را به وليعهدي خود انتخاب كند باز هم عوامل سياسي ايجاب نمود كه آن حضرت را در آخر صفر 203 هجري با سم به شهادت برساند.

عبدالله مأمون فرزند هارون الرشيد

در شب 14 ربيع الاول سال 170 متولد شد، مادرش كنيز بود، شش ماه قبل از برادرش امين متولد شده بود مادر امين زبيده دختر جعفر منصور بود، مأمون از امين بزرگتر بود و هارون الرشيد او را از برادرش بيشتر دوست مي‌داشت، همين امر او را شايسته ولايتعهدي بعد از هارون الرشيد مي‌كرد، ليكن نفوذ هاي دائي هاي امين كه از بني‌عباس بودند مانع اين كار شد.

دائي امين، عيسي بن جعفر منصور، به فضل بن يحيي برمكي كه در خاموش كردن آتش و فتنه انقلاب خراسان موفق شده بود توصيه كرد كه از مردم براي ولايتعهدي امين بيعت بگيرد، او هم اقدام به گرفتن بيعت براي امين كرد و هارون ناچار شد فرزند كوچكش را بر فرزند بزرگش مقدم بدارد و به همه ملل مسلمان نوشت كه با وي بيعت كنند و مردم در سال 175 هجري با امين بيعت كردند ولي هارون در سال 183 هجري از مردم براي مأمون هم بيعت گرفت و كشور پهناور اسلامي را ميان دو نفر تقسيم كرد، مأمون را والي خراسان نمود كه شامل قرمسين كرمانشاه تا آخرين نقطه خراسان مي‌شد.

گرفتن خراج و اداره امور اين منطقه بنام مأمون بود، بقيه بلاد را هم به امين داد هارون در سال 186 هجري به سفر حج رفت و قبل از عزيمت از دو برادر بيعت گرفت كه پس از مرگش عليه يكديگر قيام نكنند و آن بيعت را با خود به مكه برد و داخل كعبه آويزان نمود.

در سال 193 هجري هارون براي خاموش كردن فتنه رافع بن ليث به حدود خراسان عزيمت نمود و در آنجا وفات يافت و در سناباد طوس مدفون شد.

امين وقتي خبر مرگ پدرش را شنيد، نامه‌هائي به سپاهيان و رجال بني‌عباس فرستاد كه به وي ملحق شوند و وقتي كه آنها نامه را دريافت داشتند از خراسان فرار كردند و مأمون موفق به بازگردانيدن آنان نشد.

در سال 194 هجري فضل بن ربيع وزير امين آن نسخه تعهد امين را كه هارون الرشيد در كعبه آويزان كرده بود از آنجا برداشت.

و در سال 195 هجري نام مأمون را برداشت و به جايش دعوت براي موسي بن محمد امين پس از پدرش نوشت و امين، علي بن عيسي را به ري فرستاد تا مأمون را بكشد ولي فرمانده سپاه مأمون او را كشت كه نامش طاهر بود.

در سال 198 هجري امين كشته شد و دوباره در تمام كشورهاي اسلامي از مردم براي مأمون بيعت گرفته شد.

سر قبول كردن حضرت رضاعليه‌السلام وليعهدي مأمون را

پس از وفات حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شيعه‌ي اهل بيت و دوستداران آنها در اطراف حضرت عليعليه‌السلام ، امام حسنعليه‌السلام و امام حسينعليه‌السلام جمع شدند

و با شادي آنان شاد بودند و با اندوه آنان غمناك مي‌شدند، با هر كه آنها مي‌جنگيدند، جنگ مي‌كردند و با هر كه آنها صلح مي‌كردند، صلح مي‌نمودند تا اين كه حضرت امام حسينعليه‌السلام شهيد شدند، بعد از آن ائمه اهل بيت قيام نكردند بلكه آنها از حضرت سجادعليه‌السلام گرفته تا امام حسن عسكريعليه‌السلام فقط به نشر معارف اسلامي ميان مسلمانان قناعت كردند و به پيروان خود دستور دادند كه از جنگ و قتال دوري كنند منتها حكومتهاي وقت، كساني را كه عليه ظلم و ستم آنها ابراز نفرت مي‌كردند رها نمي‌ساختند اين بود كه واقعه حره در سال 62 هجري قمري در مدينه اتفاق افتاد.

بعد از آن شيعياني كه از ياري امام حسينعليه‌السلام خودداري كرده بودند، از عمل خود توبه كردند و براي طلب خون امام حسينعليه‌السلام قيام نمودند.

بعد هم قيام مختار پيش آمد كه قاتلين حضرت امام حسينعليه‌السلام را نابود كرد.

به طور كلي در رأس هيچ كدام از اين قيام‌ها از اهل بيتعليه‌السلام كسي نبودند و از عترت حضرت رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بودند مانند زيد بن علي بن الحسينعليه‌السلام كه عليه هشام قيام كرد و در كوفه شهيد شد و در سال 122 مصلوب گشت و بعد از او يحيي بن زيد قيام كرد كه جسد او را سوزاندند و به آب فرات انداختند.[29] .

نتيجه خروج يحيي هم قتل و دار كشيدن در دروازه جوزجان[30] بود و در ايام يزيد بن وليد (ناقص)، عبدالله بن معاويه بن عبدالله بن جعفر در كوفه، قيام كرد و مردم را به بيعت با امامعليه‌السلام دعوت نمود.

وقتي كه اهل كوفه را در جنگ سركوب كرد به طرف اصفهان حركت نمود و به نيروهاي خليفه در كوفه، بصره، همدان، قم، ري و فارس غلبه نمود و مردم را براي بيعت با خود دعوت كرد نه براي بيعت امام رضاعليه‌السلام .

همه‌ي بني‌هاشم به گرد او جمع شدند و از كساني كه به نزد او آمدند سفاح و منصور بودند، پس هر كس از آنها اقدامي عليه او مي‌كرد، او را به زنجير مي‌كشيد و هر كس از او صله مي‌خواست به وي صله مي‌داد اين وضع ادامه داشت تا اين كه مروان حمار، سپاهي زياد براي سركوبي او فرستاد، اهل اصفهان به مروان در جنگ كمك كردند در نتيجه او به خراسان فرار كرد.

معلوم مي‌شود كه امتناع مردم اصفهان از ياري او به واسطه بد خلقي و زشتي اخلاقش بوده است ديگر اين بود كه مردم را براي بيعت با آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم دعوت نمي‌كرد بلكه براي بيعت با خود دعوت مي‌نمود.

اصفهاني در مقاتل الطالبين گفته: كه اين شخص (عبدالله بن معاويه) از اصفهان به خراسان عزيمت نمود و در راه به مردي از اهل مرو وارد شد و

از او طلب ياري كرد، آن مرد به وي گفت: آيا تو از اولاد پيامبري؟ گفت: نه، گفت: آيا تو همان ابراهيم امام هستي كه در خراسان به قيام او دعوت مي‌شود گفت: نه: آن مرد گفت من نمي‌توانم به تو كمك كنم، سرانجام عبدالله بن معاويه در سال 127 هجري قمري كشته شد.