كيفيت قتل اصحاب ابوبكر
مجموعه ياران ابوبكر و عمر كه در حوادث سقيفه و بعد از آن، آنها را كمك كردند بسيار بودند و طبيعى است كه اين مجموعه از جهت انسجام با ابوبكر و عمر به دو گروه و حزب تقسيم شوند. مجموعه ى ابوبكر در افرادى چون خالد بن وليد و ابوعبيده ى جرّاح و عتاب بن اسيد و مثنى بن حارثه ى شيبانى و معاذ بن جبل و بلال و انس بن مالك و شرحبيل بن حسنه نمايان می شدند. كه سوءرابطه ى اين افراد با عمر بن الخطاب ثابت شده است و از طرفى امويان هم به سه حزب تقسيم می شدند. عده اى از آنها مثل محمد بن ابى حذيفه و خالد و عمرو و ابان فرزندان سعيد بن العاص، على بن ابى طالبعليهالسلام
را يارى می كردند، و عده اى مانند عتاب بن اسيد اموى (والى مكه از طرف ابوبكر) فقط ابوبكر را يارى می كردند و گروهى نيز از حزب عمر بودند كه آنها عبارت از، عثمان بن عفان و معاويه و عتبه و ابوسفيان و وليد بن عقبه و سعيد بن العاص بودند.
و ثابت شد كه ابوبكر و همراه او عتاب بن اسيد از آن غذاى مسموم خوردند و به هلاكت رسيدند. و خط اموى سعى كردند در آن حادثه ى هولناكِ مسموم كردنِ آن سه نفر، بعضى از حقايق را تغيير دهند، لذا ذكر كردند كه عتاب بن اسيد تا سال بيست و دو زنده بود. لكن ابن حجر عسقلانى اين مطلب را رد نمود و گفت: محمد بن اسماعيل از نقل كنندگان اين روايت است و او همان ابن حذافه ى سهمی است كه روايت او را ضعيف می شمارند.
و ظاهر امر نشان می دهد كه كشندگان ابوبكر، عتاب بن اسيد را هم كشتند. و عمر بخاطر حوادث قتل مالك بن نويره و اصحاب او و زناى با همسرش توسط خالد، خواستار قتل او شد، اما ابوبكر به رغم شنيع بودن عمل خالد موافقت نكرد. و اولين عمل عمر بعد از رسيدنش به قدرت در عزل خالد بن وليد نمايان شد. سپس او را در حِمص در سال بيست و يك هجرى به قتل رساند
خالد سخت ترين دشمنان عمر و دارنده بزرگترين لشكر در عراق بود.
و فرمانده ى نظامی دوم در عراق شرحبيل بن حسنه بود كه به حبشه مهاجرت كرد و از سابقين در اسلام بوده و از فرماندهان فتح عراق بشمار می آمد.
ابوبكر او را فرماندهى لشكرى از لشكرهاى عراق قرار داد و بر او اعتماد نمود لكن عمر بن الخطاب (در هنگام رفتن به جبايه) شرحبيل بن حسنه را بركنار نمود، و سربازان او را دستور داد تا بر امراى سه گانه ديگر پراكنده شوند. شرحبيل بن حسنه به عمر گفت: اى اميرمؤمنان، آيا ناتوان شده ام يا خيانت كرده ام؟
گفت: عاجز نشدى و خيانت نكردى.
گفت: پس براى چه مرا عزل كردى؟
گفت: نمی خواستم تو را امير نمايم در حاليكه با كفايت تر از تو را می يابم.
گفت: اى اميرمؤمنان در بين مردم (از ناتوانى و خيانت) مرا تبرئه كن و معذور بدار.
گفت: اين كار را انجام خواهم داد. و چنانچه مطلبى خلاف آن می دانستم چنين نمی كردم، آنگاه ايستاد و او را معذور كرد و تبرئه نمود.
اما شرحبيل چنان نبود كه عمر می گفت، زيرا او تمامی اردن مگر طبريه را كه اهلش با او مصالحه كردند، با جنگ فتح نمود
بنابراين او از سابقين و از مجاهدين و از فرماندهان مدبّر بود ولى به رغم اينها عمر او را از مسئوليت كنار كشيد.
و هنگامی كه عمرو بن العاص را به جاى او گذاشت، شرحبيل گفت: عمرو بن العاص دروغ می گويد، من با رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
مصاحب شدم در حالى كه عمرو از شترِ خاندان خود گمراهتر بود
پس از آن عمر، فرمانده ى سوم لشكر عراق را كه از خط ابوبكر به شمار می رفت عزل نمود و او همان منثى بن حارثه شيبانى بود. كه او را عمر عزل كرد و به جاى او ابوعبيد ثقفى را نصب كرد.
و اين سه فرمانده ى مشهور، در دوران خلافت عمر بن الخطاب به قتل رسيدند. زيرا مثنى در جنگ جسر با ايران مجروح شد و بعد از آن به هلاكت رسيد. و خالد بن وليد و شرحبيل بن حسنه براى فرار از عمر به ابوعبيدة بن الجراح والى شام پناهنده شدند و در آنجا معاذ بن جبل و بلال بسر می بردند كه مجموعه اى را بر ضد عمر تشكيل می دادند.
عمر معاويه را به رياست بر ابن الجراح گماشت!
و بعد از آن ابن جراح و معاذ و شرحبيل و بلال همزمان با هم از دنيا رفتند! و دولت ادعا كرد كه بلال و جماعت او به نفرين عمر هلاك شدند! خالد در سال ٢١ هجرى در شرايط مشكوك و مبهمی از دنيا رفت.
عمر، انس بن مالك والى ابوبكر بر بحرين را عزل كرد.
و ابوهريره را به جاى او گماشت، و انس موالى و طرفدار ابوبكر باقى ماند.
ابوقحافه بعد از ابوبكر شش ماه و چند روز زنده ماند و در محرم سال دهم در مكه از دنيا رفت.
در حاليكه خاندان ابوبكر از دارندگان عمر طولانى به شمار می روند و اگر ابوبكر را نمی كشتند مسلماً بيشتر زندگى می كرد، لكن او را كشتند و فرزندان او را نيز كشتند!
مجموع اين حوادث ثابت می كنند كه عزل و قتل اين گروه از يك جهت و با يك فرمان تحقق يافته و از طرف كسى بوده است كه از اين حالت سود می برد.
چرا ابوبكر شبانه دفن شد
بعد از كشته شدن ابوبكر و دو مصاحب او با زهر، ابوبكر شبانه دفن شد زيرا در خبر آمده است كه: وفات او شب سه شنبه اتفاق افتاد و دفن او در شب سه شنبه پيش از بيدار شدن مردم واقع شد.
برنامه ى دفن سريع و شبانه ى ابوبكر در همان شب وفات موجب شد مسلمانان در مراسم دفن او حاضر نشوند، و آخرين ديدار را با جنازه اش نداشته باشند، و صورتش را نبينند!
و همين سرعت فوق العاده در دفن ابوبكر و استفاده از پرده شب و خواب مردم ثابت می كند كه برنامه ى قتل ابوبكر و دو مصاحب او سياسى بوده و از طرف افراد بانفوذ در قدرت و حكومت طراحى شده است، و چنانچه يهود او را به قتل رسانده بودند، مسلماً دولت از حضور مردم در دفن هراسان نمی شدند.
چرا عمر مجلس نوحه گرى بر ابوبكر را منع كرد؟ بعد از مرگ ابوبكر با زهر، عايشه و ام فروه دختر ابوقحافه مجلس عزا بپا كردند. اما عمر بر آن مجلس هجوم برد و بدون اجازه گرفتن مردان را بر آن داخل كرد و ام فروه را با تازيانه ى خود چنان زد كه منجر به از هم پاشيدن آن مجلس شد.
بنابراين حوادث به اين ترتيب صورت گرفتند: كشتن او با زهر، كشتن و عزل اصحاب او، و كشتن طبيب او، و دفن شبانه ى او، و منع مجلس نوحه گرى و عزادارى بر او.
ماهيت روابط خاندان ابوبكر با عمر و عثمان روابط خانوادهى ابوبكر با عمر و عثمان بعد از حادثه ى قتل ابوبكر بد شد. و رابطه ى عبدالرحمن بن ابى بكر با آندو چنان تيره گرديد كه عمر او را به «دويبهى سوء» يعنى حشره بد توصيف كرد.
و او را در دستگاه دولت استخدام نكردند. عمر و عثمان درخواسته اى او را اجابت نكردند. و عمر ام فروه را با تازيانه خود زد! و ام كلثوم دختر ابوبكر ازدواج با عمر بن الخطاب را در دوره ى خلافتش رد كرد، و با طلحة بن عبيدالله ازدواج كرد.
و عبدالرحمان و عايشه و محمد (فرزندان ابوبكر) و طلحه (پسر عموى او) بر عثمان شورش كردند و او را به هلاكت رساندند. و عمر با همسر سابق عبدالله بن ابى بكر بدون رضايت آن زن ازدواج كرد و مطلب عجيب آنست كه عايشه فقط با عمر رابطه ى عالى داشت!
ابن سعد به اين سؤال پاسخ داده می گويد: آنها در مورد چگونگى مردن ابوبكر به عايشه دروغ گفتند.
عمر عايشه را كمك كرد تا چيزهائى را كه در زمان پدرش نمی توانست بدست آورد، تحصيل نمايد. زيرا در عطاى حقوق او را بر تمام مردان و زنان مسلمان برترى، و به او مقام و منصب فتوى داد. لكن بعد از مردن عمر بن الخطاب روابط عايشه و حفصه بد شد. و قطع رابطه و جدائى تا زمان مردن حفصه استمرار داشت.
ما در موضوعات سابق تيره شدن روابط ابوبكر و عمر را بيان كرديم و گفتيم كه عمر موجبات اين تيرگى روابط را بيان نمود و در رأس همه آنها اعتقاد عمر به مقدم شدن ابوبكر بر او از روى ستم، و ظلم ابوبكر بر او بود، زيرا به فرزند خود عبدالله گفت: آيا از جلو افتادن احقِ پستِ بنى تيم بر من و از ظلم او بر من غافل هستى!؟
همچنين گفت: از دست حقير بنى تيم حسرت و تأسف می خورم، به ظلم بر من پيش افتاد و آنرا در حالى به من تحويل داد كه گنهكار بود.
و عمر بيان كرد كه از ابوبكر خواسته بود تا از منصب خود به نفع او استعفا دهد. و ابوبكر گفت: چند روزى ديگر در اختيار تو خواهد گرديد.
و چون ابوبكر از وصيّت شفاهى خود به نفع عمر پرده برداشت، بخاطر اتّصاف عمر به خشونت و بى رحمی ، بعضى از اصحاب اعتراض كردند. لكن عمر به اين وصيت اكتفا نكرد بلكه از ابوبكر درخواست كرد تا از منصب خود استعفا دهد و گفت: گمان كردم جمعه اى بر او نمی گذرد مگر آنكه خلافت را به من باز می گرداند، اما تغافل كرد، بخدا سوگند بعد از آن حتى با يك كلمه مرا ياد نكرد تا آنكه به هلاكت رسيد.
عمر همچنين گفت: آن چنان خلافت را به چنگ و دندان گرفت تا مردن او نزديك شد و از آن مأيوس گرديد.
ابوبكر مدتى طولانى حكومت نكرد، لكن صبر عمر به پايان رسيده بود، ظاهر امر هم نشان می دهد كه امويان از طولانى شدن مدت حكومت ابوبكر و از مردن عثمان بن عفان قبل از رسيدنش به قدرت كه مساوى با نابود شدن بهره ى امويان در خلافت بود، بيمناك شدند. زيرا كسى كه از آنها باقى می ماند از آزادشدگان بود. و افراد با سابقه ى آنها در اسلام خالد و ابان، دو فرزند سعيد بن العاص و عثمان بن عفان و ابوحذيفة بن عقبة (كه سابقاً به قتل رسيد)، بودند.
خالد و ابان مخالف حزب قريش و خاندان ابوسفيان و يارى كننده ى خلافت على بن ابى طالبعليهالسلام
بودند و در جنگ اجنادين به مقام رفيع شهادت رسيدند.
قطع رابطه ى عايشه با بنى اميه از زمان معاويه شروع شد. و با قتل محمد بن ابى بكر بدست معاويه و ابن العاص آغاز گرديد و پس از آن در قنوت خود بعد از نماز آندو را نفرين می كرد.
و معاويه همچون عمر او را با دادن عطاياى فراوان راضى نمود، سپس او را با كشتن عبدالرحمن بن ابى بكر به خشم آورد و چون بر امويان شورش كرد، معاويه او را در همان سالِ كشتن برادرش به قتل رسانيد.
چه كسى طبيب ابوبكر را به قتل رساند؟ حكومتها وسائل مختلف را براى تحقق اهداف و مخفى نمودن اعمال خود استخدام می كنند. و طبيب بى ترديد بهترين وسيله براى كشتن قربانيان و از طرفى بهترين شاهد براى كشف جرائم بشمار می رود. لذا اطباء هم از جهت اولياى قربانيان و هم از جهت حكومتها در معرض قتل واقع می شوند.
اولياى عبدالرحمن بن خالد بن وليد، ابن أثال، طبيب نصرانى را به قتل رساندند چون به دستور معاويه عبدالرحمن را كشته بود.
و سلطان عبدالحميد عثمانى، سيد جمالالدين اسدآبادى را بدست طبيبى كه برايش فرستاد به قتل رساند.
و طبيب نصرانى در زمان هارون الرشيد با مشاهده ى چهره ى مباركِ امام كاظم، موسى بن جعفرعليهالسلام
، بعد از شهادت، به قتل رساندن او را با سم كشف نمود. و بعد از آنكه ابوبكر سم خورد و بيمار شد او را به طبيب مشهور عرب حارث بن كلده نشان دادند، زيرا از ابوبكر سؤال كردند: خوب است دنبال طبيب بفرستى، (ابوبكر) گفت: مرا معاينه كرد، گفتند: چه گفت؟ گفت: هر كار بخواهم بكنم.
و ابن كلده به ابوبكر گفت: «غذائى آلوده به زهر يك ساله خوردى.» و بعد از شهادت دادن ابن كلدهى طبيب به اين مطلب، باز هم او را زهر خوراندند، پس مُرد و از طرف او راحت شدند.
سپس دولت، ابوبكر را شبانه قبل از بيدار شدن مردم دفن كردند و وصيت او به خط عثمان نوشته شد.
و طبيب درباره ى امام حسنعليهالسلام
قبل از شهادتش چنين گفت: «او مردى است كه سم احشا و امعاى او را قطعه قطعه كرده است».