واليان خليفه عمر
در اينجا می خواهيم نام و كار كارگزاران عمربن الخطاب را ذكر كنيم تا جهت گيرى سياسى و سطح روابط او با مهاجرين و انصار و ديگران دانسته شود. زيرا هرگاه كسى بخواهد شخصى را بشناسد بايد اصحاب و همراهان او را بشناسد.
طبرى در تاريخ خود ذكر می كند كه: عمر در سال اول خلافت، عبدالرحمن بن عوف را بر امور حج بكار گرفت و او با مردم حج بجا آورد و در تمام سالهاى بعد به تنهائى حج نمود و در اين سال كارگزاران عمر، بدين قرار بودند:
برمكّه: عتاب بن اُسيد (و ما در اين كتاب ثابت كرديم عتاب بن اسيد به همراه ابوبكر با زهر كشته شد)
و بر طائف: عثمان بن ابى العاص
و بر يمن: يعلى بن منيه.
و بر بحرين: علاء بن الحضرمی
و بر شام: ابوعبيده ى جراح (فهرى).
و بر ماليات كوفه و زمينه اى فتح شده آن: مثنى بن حارثة
و بر فلسطين: عمروعاص، و بعد از آنكه مصر را فتح نمود والى مصر گرديد
و در زمان قتل عمر واليان او از اين قرار بودند:
بر مكّه: نافع بن عبدالحارث خزاعى.
بر طائف: سفيان بن عبدالله ثقفى.
بر صنعاء: يعلى بن اميّه.
بر كوفه: مغيرة بن شعبه.
بر بصره: ابوموسى اشعرى.
بر مصر: عمروعاص.
بر حمص: عمير بن سعد.
بر دمشق: معاويه بن ابى سفيان.
بر بحرين: عثمان بن ابى العاص ثقفى
بر اعراب جزيره: وليد بن عقبه بن ابى معيط
بلاذرى، جمعى از عمّال عمربن الخطاب را ذكر كرد كه عمر يك كفش آنها را گرفت و ديگرى را رها كرد، و آنها عبارت بودند از:
نافع بن الحرث بن كلده ثقفى برادر ابوبكره.
حجاج بن عتيق ثقفى، او عامل فرات بود.
جَزَء بن معاويه (عموى احنف)، عامل سرّق بود.
بشر بن المحتفز، عامل جندى شاپور بود.
ابن غلاب بن الحرث از بنى دهمان، عامل بيت المال اصفهان بود.
عاصم بن قيس بن الصلت سلَّمی ، عامل مناذر بود.
سمرة بن جندب عامل بازار اهواز بود
و مسلمانان بسيارى را در بصره به قتل رساند
و او همان كسى بود كه چهارصد هزار درهم از معاويه گرفت تا روايت كند آيه اى در مذمت على بن ابى طالبعليهالسلام
نازل شده است و آيه اى در مدح ابن ملجم
نعمان بن عدى بن نضله ى كعبى كه عامل اطراف دجله بود.
مجاشع بن مسعود سلمی (داماد بنى غزوان) عامل زمين بصره و صدقات آن بود.
شبل بن معبد بجلى كه بعداً احمصى نام گرفت، عامل تحويل غنائم بود.
و ابومريم بن محرِّش حنفى، عامل رام هرمز بود.
اين گروه را ابوالمختار، يزيد بن قيس در شعرى كه تقديم به عمر بن الخطاب كرد، ذكر نمود و گفت:
اُبَلِّغْ أميرَالْمُؤمِنينَ رِسالةً
|
|
فأَنْتَ اَمينُ اللّهِ فِى النَّهْىِ وَ الْأَمْرِ
|
اَنْتَ اَمينُ اللّهِ فينا وَ مَنْ يَكُنْ و
|
|
أَميناً لِرَبِّ الْعَرْشِ يَسْلِمْ لَهُ صَدْرى
|
فَلا تَدَعَنَّ أَهْلَ الْرَساتيقِ وَ الْقُرى
|
|
يُسيغُونَ مالَ اللّهِ فِى الْأَدْمِ وَ الْوَفْرِ
|
نامه اى را به اميرمؤمنان می فرستم. تو امين خدا در نهى و امر هستى. و تو امين خدا در ميان ما هستى و هركس امين خداى عرش باشد سينه ام تسليم او می شود. و اهل روستاها و دهات را رها نكن تا مال خدا را در نان خورشت بخورند و در ثروت اندوزى...
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
، مؤمنان را براى احراز مناصب، تعيين كرد و ابوبكر بسيارى از بدكاران را تعيين نمود و به حساب آنها رسيدگى نمی كرد و عمر آنها را تعيين كرد و به حسابشان رسيدگى كرد و عثمان فقط بدكاران را تعيين كرد و از آنها حمايت كرد و دست آنها را باز گذاشت.
و بعضى از عمّال عمر اين افراد هستند:
عثمان بن ابى العيص ثقفى كه عامل بحرين بود و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
و ابوبكر و عمر او را بر بحرين بكار گرفتند
علاء حضرمی از حضرموت و همپيمان بنى اميّه، پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
او را والى بحرين نمود و ابوبكر و عمر نيز او را بر آنجا بكار گرفتند. و در سال چهاردهم وفات يافت.
عمير بن سعد از بنى عمرو بن عوف و او عامل عمر بر حِمص بود.
نفيع بن الحرث بن كلده ثقفى (ابوبكره)، و او برادر مادرى زياد بن ابيه بود، او همان كسى بود كه شهادت به زناى مغيرة بن شعبه داد (و ابن اثير در اُسدالغابة و ابن حجر در الاصابة ذكر نكرده اند عمر به او منصبى داده باشد) و در پى شهادت دادن ابى بكره، عمر مغيره را شلاق زد.
نافع بن عبدالحرث خزاعى، ابن اثير می گويد: عمر او را بر مكه و طائف والى نمود.
او از مسلمانان فتح مكّه است و واقدى انكار كرد او صحبتى با پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
داشته است. عمر او را امير مكّه نمود
و علت بركنارى او را از طرف عمر ذكر كرده اند كه او نزد خليفه عمر آمد در حاليكه بر مكه برده ى خود عبدالرحمن بن أبزى را جانشين نموده بود
نافع بن الحارث بن كلده ثقفى، او برادر ابوبكره و از شاهدانى بود كه بر زناى مغيره شهادت دادند.
در الاستيعاب و اُسدالغابة و الاصابة ذكر نكردهاند عمر منصبى به او واگذار كرده باشد.
يعلى بن منية كه در روز فتح مكّه اسلام آورد و عمر او را بر قسمتى از يمن و عثمان او را بر صنعاء والى نمود.
او همان كسى است كه براى يارى رساندن به عثمان آمد اما در راه رانش شكست.
سپس گفت: هركس براى خونخواهى عثمان خارج شود مخارجش به عهده من است. و زبير را به چهارصد هزار كمك كرد و هفتاد نفر از مردان قريش را به همراه برد و عايشه را بر شترى كه بر آن در جنگ حاضر شد حمل نمود.
سپس در جنگ جمل بهمراه عايشه حاضر شد، سپس از اصحاب علىعليهالسلام
گرديد و در صفين به قتل رسيد
حذيفه بن محصن علقائى. ابن شبّه می گويد عمر او را والى يمامه كرد.
سفيان بن عبدالله بن ربيعه ى ثقفى. او عامل عمر بر طائف بود.
مجاشع بن مسعود سُلَّمی و او در دوران عمر فرمانده ى لشكرى بود كه شهر توَّج را محاصره كرده بود و آن شهر را فتح كرد و در روز جمل در بصره در سپاه عايشه كشته شد
و از واليان عمر، سمرة بن جندب و عاصم بن قيس و حجاج بن عتيك و نافع بن الحرث و سعيد بن العاص بودند.
سمرة بن جندب از غطفان بود و به همراه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
جنگيد و معاون زياد بن ابيه بود كه او را در بصره و كوفه بكار می گماشت. و گفته می شود كه در سال پنجاه و هشت و به قولى پنجاه و نه و به قولى اول سال شصت به هلاكت رسيد. ابن عبدالبر می گويد: او در ديگى پر از آب داغ افتاد، و اين مطلب تصديق فرمايش رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
است كه به او و به ابوهريره و ابومحذوره فرمود: آخرين شما در مردن، در آتش است
سمره بخاطر سرمازدگى شديدى كه به او رسيده بود، خود را با نشستن بر روى ديگ پر از آب داغ معالجه می كرد، پس در ديگ افتاد و به هلاكت رسيد.
طبرى از طريق محمد بن سليم نقل می كند كه گفت: از انس بن سيرين سؤال كردم، آيا سمره، كسى را كشته بود؟ گفت: آيا كسانى كه سمره آنان را كشته بود به شماره می آيند؟
سمره هنگامی كه معاويه او را عزل كرد گفت: خدا لعنت كند معاويه را، بخدا سوگند اگر خدا را همانطورى كه معاويه را اطاعت كردم، اطاعت می كردم هرگز مرا عذاب نمی كرد
و جَزَء بن معاويه بن حصين (عموى احنف بن قيس)، او والى اهواز بود و گفته می شود با پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
صحبتى داشت و گفته می شود صحبت او صحت ندارد
از اتفاقات غريب آنست كه دو سفير و فرستاده ى قريش به پادشاه حبشه والى دو ولايت بسيار مهم شدند. آن دو عمروعاص و عبدالله بن ربيعه ى مخزومی بودند و مهاجرين به حبشه سرباز آن دو گرديدند.
عمر از بنى اميه و بنى ابى معيط عده اى از واليان را منصوب كرد، آنان عبارت بودند از: معاوية بن ابى سفيان، يزيد بن ابى سفيان، وليد بن عقبه و عتبة بن ابى سفيان، و سعيد بن العاص، و عثمان را وزير خود قرار داد، بنابراين در زمان عمر و عثمان وزارت در اختيار آنها بود.
و از افرادى كه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
آنان را لعن نمود و قرآن تفسيقشان كرد و جزئى از دستگاه دولت شدند، معاوية بن ابى سفيان و وليد بن عقبه بودند، سپس عثمان دو نفر ديگر را به آندو افزود (مروان و ابوسرح) پس يكى را وزير اول خود و دومی را والى بر آفريقا نمود.
و از واليانى كه خليفه عمر او را مورد اتهام قرار داد، مغيرة بن شعبه بود كه او را متهم به فسق كرد و ابوهريره بود كه او را متهم به سرقت نمود.
معظم واليان عمر از آزادشدگان يا از تازه مسلمانى بودند كه اندكى قبل از فتح مكه اسلام آوردند و آنان عبارت بودند از:
نافع بن عبدالحرث خزاعى، او والى مكه بود.
و بخاطر طولانى بودن مدت حكومت عمر ولايت بر مكّه را چند نفر به عهده گرفتند.
قنفذ، او والى مكّه بود.
عتاب بن اسيد بن ابى العيص بن اميّه ى اموى، او والى بر مكّه و طائف بود.
يعلى بنى اميّه ى تميمی ، او والى بر صنعاء بود.
حذيفه بن محصن العلقاء، او والى يمامه بود.
سفيان بن عبدالله بن ابى ربيعه ى ثقفى، و او والى بر طائف بود.
جَزَء بن معاوية بن حصين، او والى اهواز بود.
معاوية بن ابى سفيان، او والى بر شام بود.
وليد بن عقبة بن ابى معيط، او والى بر اعراب جزيره بود
او همان كسى است كه درباره اش آيه ى(
إنْ جائَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَأ فَتَبَيَّنُوا
)
يعنى «هرگاه فاسقى برايتان خبرى آورد تحقيق كنيد»، نازل شد.
يزيد بن ابى سفيان، او والى بر شام بود.
عتبة بن ابى سفيان، او والى بر طائف بود. و سعيد بن العاص
و از كسانى كه در هجوم آوردن به خانه ى حضرت فاطمه ى زهراعليهاالسلام
دختر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شركت كردند و به وزارت رسيدند و راويان نيز آنرا تأييد كرده اند، اين افراد هستند:
محمد بن مسلمه كه نماينده ى عمر بر واليان بود
و عبدالرحمن بن عوف و مغيرة بن شعبه كه او والى بحرين و پس از آن بصره و پس از آن كوفه بود.
قنفذ بن جدعان، او والى مكّه بود
سلمة بن سلامه، او والى يمامه بود
زياد بن لبيد، او والى حضرموت بود
و خالد بن وليد
و عثمان بن عفان
و معاوية بن ابى سفيان و عمروعاص در هجوم بر خانه ى فاطمهعليهاالسلام
شركت كردند
عمر از رجال جنگ بدر و احد كسى را بجز سلمان فارسى و حذيفة بن اليمان و عمار ياسر و سعد بن ابى وقاص و قدّامة بن مظعون، تعيين نكرد. و مدت زمان حكومت اين پنج نفر اندك بود.
عمر واليان خود را دوست می داشت. لذا از عثمان خواست واليان خود را تا يك سال بعد از مردنش باقى بگذارد
خلاصه ى صفات واليان عمر بن الخطاب بدين قرار است:
خداوند تعالى وليد بن عقبه را در قرآن فاسق شمرد و عمر او را بعنوان والى معيّن نمود.
در فتح مكّه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
خواستار كشتن سگ فاسق عبدالله بن ابى سرح شد و عمر او را والى خود نمود
خداوند تعالى و پيامبر اوصلىاللهعليهوآلهوسلم
، معاويه و يزيد و عتبه را لعنت نمودند.
عمر و ساير مسلمانان مغيره را فاسق شمردند و به كفر و الحاد نسبت دادند. خداوند تعالى عمروعاص را فاسق شمرد و أبْتَر ناميد و رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
او را لعنت كرد و عمر او را به معصيتكار توصيف نمود و مسلمانان او را به كفر و الحاد متهم نمودند، و با اين همه عمر او را به حكومت مصر منصوب كرد.
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
ابوموسى اشعرى را به نفاق متهم كرد و همچنين علىعليهالسلام
و ساير مسلمانان او را به نفاق متهم كردند
عمر و علىعليهالسلام
و مسلمانان ابوهريره را به دروغ گفتن و سرقت متهم كردند و عمر او را والى بحرين و بعد از آن والى عمان نمود
و بعضى از آنان مثل وليد بن عقبة بن ابى معيط و كعب الاحبار (مستشار عمر) و زيد بن ثابت
اصل يهودى داشته و متهم بودند و در همان حال واعظ دولت، تميم دارى بود كه اصلا مسيحى بود و تمايلات مسيحى داشت
و معظم واليان عمر از آزادشدگان تشكيل می شدند يا از كسانى كه تا قبل از دو جنگ بدر و احد مسلمان نشده بودند و يا از كسانى كه شركت فعّال در جنگ با اسلام و مسلمين داشتند مانند عمروعاص و ابى ربيعه و معاويه.
__________________________________