كسانى كه كعب الاحبار را تكذيب كردند
اصحاب، كعب الاحبار را (كه در سال هفدهم هجرى اسلام آورد) در دين خود متهم می كردند. و اين اتهام نشان می دهد كه از دروغين بودن اسلام آوردن و خباثت نيت او آگاه بودند.
عبدالرحمن بن عوف او را به حيله گرى متهم كرد، زيرا آمده است كه:
«كعب الاحبار مشغول قصه گوئى بود، عبدالرحمن بن عوف گفت: از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيدم كه ميفرمود: قصه نمی گويد مگر امير يا مأمور يا حيله گر. آنگاه نزد كعب آمدند و به او گفته شد: مادرت بعزايت بنشيند، اين عبدالرحمن چنين و چنان می گويد، پس قصه گوئى را ترك كرد، سپس معاويه او را دستور داد قصه بگويد، بعد از آن قصه گوئى را بر خود حلال دانست
و اين عبارت صريح، قصه گوئى كعب را در زمان عمر و در زمان معاويه، به خوبى آشكار می كند. عبدالله بن مسعود نيز او را متهم نمود، زيرا مردى نزد عبدالله بن مسعود آمد و گفت: كعب به شما سلام می رساند و شما را بشارت می دهد كه اين آيه درباره ى اهل كتاب نازل شده است:(
إِذْ أَخَذَاللّهُ ميثاقَ الَّذينَ اُتُوا الْكِتابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنّاسِ
)
يعنى «و چون خدا پيمان گرفت از آنان كه كتاب به آنها داده شد كه حقايق كتاب آسمانى را براى مردم بيان كنيد».
ابن مسعود بعد از پاسخ سلام گفت: وقتى نزد او رفتى خبرش بده كه اين آيه درحالى نازل شد كه او يهودى بود.
اين جواب ابن مسعود نشان داد كعب از تفسير بى اطلاع بوده و در جواب دادن دروغ می گويد.
از قتاده نقل شده است كه كعب گفت: آسمان بر محورى همچون محور آسيا، می گردد. چون اين سخن به گوش حذيفه رسيد گفت: كعب دروغ گفت!(
إِنَّ اللّهَ يُمْسِكُ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ أَنْ تَزُول
ا)
يعنى «محققاً خدا، آسمانها و زمين را از اينكه نابود شوند نگاه می دارد».
از ديگر كسانى كه كعب الاحبار را تكذيب كردند، عبدالله بن عباس بود، ابن عباس به مردى كه از شام می آمد گفت: با چه كسى ملاقات كردى؟ گفت: با كعب. گفت: از او چه شنيدى؟ گفت: شنيدم می گفت: آسمانها بر شانه ى فرشته اى هستند. (ابن عباس) گفت: كعب دروغ گفت، تا بحال يهودى گرى خود را ترك نكرده است؟ سپس اين آيه را خواند:(
إِنَّ اللّهَ يُمْسِكُ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ أَنْ تَزُولا
)
ابن عساكر نويسنده ى «تاريخ دمشق» نيز كعب الاحبار را
با ضعيف شمردن احاديثى كه درباره ى عراق بيان كرده بود، تكذيب كرد! حتى معاويه هم كعب را تكذيب كرد، بخارى در صحيح خود بابى تحت عنوان «بابى در سخن پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
كه فرمود: از اهل كتاب درباره ى چيزى سؤال نكنيد» باز كرده است و در آن در صدق كلام كعب الاحبار ترديد نمود و گفت: شعيب، ابويمان از زهرى نقل می كند كه حميد بن عبدالرحمن، از معاويه شنيد كه با گروهى از قريش در مدينه گفتگو می كرد و كعب الاحبار را ذكر كرد و گفت: اگر از راستگوترين كسانى باشد كه از اهل كتاب سخن می گويند، با وجود همه اينها او را به دروغ گفتن متهم می دانيم!
ابوهريره می گويد: اهل كتاب تورات را به زبان عبرى می خواندند و براى مسلمانان به زبان عربى تفسير می كردند، پس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: اهل كتاب را تصديق نكنيد، تكذيب هم نكنيد. و بگوئيد: (آمَنّا بِاللّهِ وَ ما أنْزِلَ إلَيْنا وَ ما أنْزِلَ إِلَيْكُمْ...)
يعنى «بگوئيد كه ما مسلمانان، ايمان به خدا آورده ايم و به آن كتابى كه بر پيغمبر ما فرستاده شد و به آنچه بر پيغمبران گذشته، چون ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و فرزندان او و موسى و عيسى نازل شد و به همه ى آنچه پيغمبران از جانب خدا آوردند، به همه عقيده داريم و ميان هيچ يك از پيامبران فرقى نمی گذاريم و به هر چه از جانب خداست، ايمان آورده و تسليم فرمان او هستيم».
سپس فرياد ابن عباس را در ميان مسلمانان كه ميخواست از گرفتن تمدن و فرهنگ خود از اهل كتاب دست بردارند روايت كرد! و گفت: «موسى بن اسماعيل می گويد: ابراهيم گفت: ابن شهاب از عبيدالله بن عبدالله نقل كرد كه ابن عباس گفت: چگونه از اهل كتاب درباره ى چيزى سؤال می كنيد، در حاليكه كتاب شما كه بر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نازل شد، جديدتر و جوان تر است و هنوز كهنسال نشده است، و به شما گفته است كه اهل كتاب، كتاب خدا را تبديل كردند و تغيير دادند و با دستان خود كتاب را نوشتند و گفتند: اين كتاب از طرف خداست، تا آنرا به بهاى اندك بفروشند! آيا همين مقدار علم كه نزد شماست، شما را باز نمی دارد...».
عمروعاص نيز كعب را تكذيب كرد، زيرا هنگامی كه از كنار كعب الاحبار عبور كرد و اسب، او را به زمين زد، گفت: اى كعب، آيا در تورات يافته اى كه اسبم مرا به زمين بزند؟
ابن كثير، كعب را تكذيب كرد و گفت: در اين موارد دور نيست كه از اهل كتاب گرفته شده باشند، از همان مطالبى كه در كتابهايشان يافت می شود، مانند روايات كعب و وهب، و بخاطر نقلِ اخبار محنتهاى بنى اسرائيل و غرائب و عجائبِ واقع شده و واقع نشده اى كه گرفتار تحريف و تبديل و نسخ شده اند، خدا از سر تقصير آن دو نفر بگذرد، و بحمد خدا و منت او، خداوند ما را با صحيحتر و سودمندتر و واضحتر و بليغتر از آن بى نياز كرد. و ابوذر او را به يهودى بودن متهم كرد.
ابن خلدون هم كعب و وهب بن منبّه را تكذيب كرد.
همچنين محمد رشيد رضا، كعب الاحبار را تكذيب كرد و گفت: «ثابت شدن علم فراوان براى كسى موجب منتفى شدن دروغ گفتن وى نمی شود، و عمده ى علم او نزد آنان، مطالبى بود كه از تورات نقل می كرد و مطالب غير تورات كتابهاى قوم خود را نيز به تورات نسبت می داد، تا در هر دو صورت مورد قبول واقع شود، او قبل از اسلام آوردن بى شك يكى از زيركترين علماى يهود بود و بعد از اسلام آوردن يكى از تواناترين آنان در فريب دادنِ مسلمانان به شمار می رفت.
محمد رشيد رضا افزود: او از زناديق يهود بود كه به اسلام تظاهر كرد تا گفته هايش در امور دين پذيرفته شود و دسيسه گرى او بنحوى رواج يافت كه برخى اصحاب، ناخواسته فريب خوردند و از او روايت كردند و مشغول نقل اقوال او به همديگر، بدون مستند كردن به وى شدند. و همانطورى كه حافظ، ابن كثير، در جاهائى از تفسير خود ذكر كرد، برخى تابعين و كسانى كه بعد از آنها آمدند، گمان كردند، اين روايات سخنانى است كه از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنيده شده اند، و بعضى از مؤلفين آنها را در زمره ى احاديث موقوف به شمار آوردند كه حكم احاديث مرفوع را دارند
محمد رشيد رضا می گويد: «او آتشفشان خرافات بود، و به دروغگوئى او يقين دارم، بلكه به ايمان او اطمينان ندارم».
و درباره ى كعب و وهب می گويد: «بدترين راويان اين اسرائيليات، يا سختترين آنان در فتنه انگيزى و فريب مسلمانان، اين دو مرد بودند، هيچ خرافه اى را كه وارد در تفسير و تاريخ اسلام در امور خلق و تكوين و پيامبران و اقوام آنان و فتنه و قيامت و آخرت، شده است نمی يابيد مگر آنكه بدست آنها ساخته شده كه بصورت ضرب المثل است.
فريب خوردن بعضى از صحابه و تابعين بخاطر اخبارى كه ايندو و ديگران منتشر كردند، نبايد كسى را به هراس اندازد، زيرا بجز پيامبران معصوم انسانى از تصديق دروغگويان در امان نمی ماند».
مقصود او از اصحاب فريب خورده، عمر و اصحاب او هستند. محمدرشيد رضا می گويد: بسيارى از روايات اين دو نفر را از مطالبى يافته ايم كه يقين به دروغ بودن آنها داريم، چون با روايات آنها و با مطالبى كه به تورات و ساير كتب پيامبران نسبت می دادند، مخالف بودند. لذا جزم به دروغگو بودن آن دو پيدا كرديم...
و درباره ى روايات آن دو می گويد: اكثر آن روايات، خرافات اسرائيلى بودند كه چهره ى كتابهاى تفسير و كتابهاى ديگر را زشت كردند، و شبهاتى بر عليه اسلام بودند كه دشمنان ملحد اسلام، با آن شبهات بر اسلام، همچون ديگر اديان، احتجاج كردند، رواياتشان دين خرافات و توهّمات بود و بجز خرافات چيزى نداشت و گاهى شبهات، مانند مطالبى كه كعب، از تورات در توصيف پيامبر نقل كرد، بسيار بزرگ هستند.
به اين ترتيب، تصريحات اصحاب و علما، اتهام كعب به كفر و دروغ و خيانت را آشكار می نمايد.
شيخ محمود ابوريه می گويد: «...قوى ترين اين كاهنان در زيركى و سختترين آنها در حيله گرى، كعب الاحبار و وهب بن منبّه و عبدالله بن سلام بودند، هنگامی كه ديدند با ورع و تقواى دروغينى كه از خود نشان می دادند، نيرنگشان به ثمر رسيده است و مسلمانان، بر آنان اعتماد كرده و فريب خورده اند، اولين همّ خود را نابود كردن دين مسلمانان قرار دادند، بنحوى كه افسانه ها و خرافات و اوهام و ترّهات را در اصولى كه دين بر آنها قيام دارد، وارد نمودند تا اين اصول به ضعف و انحطاط بگرايند.
و چون از دست بردنِ در قرآن عاجز و ناتوان شدند، بخاطر آنكه قرآن با نوشتن محافظت می شد و هزاران مسلمان آنرا حفظ كرده بودند تا جائىكه اضافه كردن حتى يك كلمه و راه يافتن حتى يك حرف به آن ممكن نمی شد، به طرف حديث گفتن از جانب پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
رو آوردند، و هر حديثى را كه ميخواستند، گرچه از آن حضرت هم صادر نشده بود، به افترا به آن حضرت نسبت دادند.
چيزى كه آنان را در رسيدن به اين مقصود كمك كرد، اين بود كه سخنان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
، كه در طول دوران حيات خود فرموده بودند، نشانه هاى معيّنى نداشت و مانند قرآن نوشته نشد و بعد از آن حضرت، اصحاب هم اهتمام به نوشتن آنها نكردند، لذا هر انسان هواپرست يا ناپاك سرشتى می توانست با افترا چيزى بر آنها اضافه كند و با دروغ بر آنها شبيخون بزند.
اين نكته نيز نيرنگ آنها را آسان كرد، كه می ديدند اصحاب براى آگاهى از مجهولات جهان گذشته به آنان مراجعه می كنند.
ابن جوزى می گويد: چون كسى نمی توانست در قرآن، مطالبى از غير آن اضافه كند، دسته هائى مشغول اضافه كردن مطالبى بر احاديث شدند كه پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نفرموده بود».
و بدست كعب و ابن منبّه و ديگر يهوديان به ظاهر مسلمان، به مجموعه ى احاديث، مجموعهاى از قصه هاى تلمود (اسرائيليات) راه يافت و طولى نكشيد كه اين قصه ها، جزئى از اخبار دينى و تاريخى شدند.
محمود ابوريّه دانشمند الازهر، می گويد: به حتم اولين صهيونيست كعب الاحبار است
بنابراين حاصل بحث آن شد كه: رشيد رضا و عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن مسعود و عمروعاص و حذيفة بن اليمان و عبدالله بن عباس
و ابن عساكر و معاويه و ابن كثير و ابن خلدون، او را تكذيب كردند و على ابن ابى طالبعليهالسلام
هم، موقعى كه كعب بر كوفه و اهل آن افترا بست او را تكذيب نمود. و عثمان در قضيه ى افتراى كعب بر اهل مشرق و عمر در قضيه ى نشستن خدا بر قبّه ى صخره در هوا او را تكذيب كردند
و بعد از آنكه عثمان، كعب را مشاور نزديك خود قرار داد، كعب مشغول دخالت در شئون مردم و دولت گرديد، پس ابوذر در مجلس عثمان به او چنين گفت: اى پسر زن يهودى، تو را با اينجا چه كار؟ و به عثمان گفت: بخدا سوگند يا سخن مرا گوش كن، والا نزد تو نخواهم آمد: بخدا قسم احدى به يهوديان گوش فرا نمی دهد مگر آنكه او را در فتنه اندازند
رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
دربارهى ابوذر، فرمود: زمين كسى را برنداشته و آسمان بر كسى سايه نينداخته است كه از ابوذر راستگوتر و باوفاتر باشد
و هنگامی كه كعب، ابن عوف را بخاطر اموال فراوانى كه برجاى گذاشت مدح كرد، ابوذر گفت: اى پسر زن يهودى، از كجا ميدانى؟ به حتم صاحب اين اموال در روز قيامت، آرزو می كند، اى كاش اينها عقربهائى بودند كه باطن قلب او را نيش می زدند
امام محمد باقرعليهالسلام
كعب را تكذيب كرد
و امام صادقعليهالسلام
.اسرائيليات را تكذيب كرد
اهل مدينه درباره ى عبدالله بن سلام گفتند: همچون يهوديان، اين مردِ يهودى دروغ گفت
اسرار مهم
كعب در انتخاب خلفاى مسلمانان دخالت می كرد كعب در شئون سياسى و دينىِ خليفه عمر دخالت كرد و احاديث دروغين فراوانى در شأن او وضع كرد تا او را به طرف خود جذب كند و شأن او را براى اجراى برنامه هاى حساس و مهم خود بالا ببرد.
از احاديث او اين است كه:
خداوند سبحان اولين نفرى است كه با عمر در روز قيامت مصافحه می كند. و او (عمر) با فرشتگان سخن می گفت... و سخنانِ باطلِ ديگرى كه درباره ى او گفته است.
برغم تمام ادله و براهين، كعب، در زمان پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
اسلام خود را اعلان نكرد. و اسلام خود را نه بخاطر محبت به اسلام بلكه بخاطر غنيمت شمردن فرصت بدست آمده، در زمان عمر اعلان نمود. زيرا كعب كه خداوند سبحان را مجسّم نمود و بر انبيا افترا بست و آنان را به خطا توصيف كرد، بعيد است دوستدار مؤمنان باشد.
و كعب الاحبار كه با تمام قوايش در جاودان كردن افكار يهوديت و نابود كردن شريعت اسلامی سعى و تلاش كرد، طبيعى است كه دشمن مسلمانان باشد. و اين دشمنى او با خداوند سبحان و رسول اوصلىاللهعليهوآلهوسلم
و مؤمنان بخوبى آشكار است. و مشهورترين دليل بر اين مطلب دوستى او با معاويه و دشمنى او با علىعليهالسلام
و دروغگوئى او در حديث نبوى است.
دخالت كعب در شئون خليفه عمر واضح و معروف است، او مستشار عمر در شئون دينى و سياسى بود كه خليفه درباره ى بهشت و جهنم و آينده و شرائط خليفه و تعيين خليفه ى آينده و نظرخواهى و مشاوره درباره ى علىعليهالسلام
و ساير امور، از او سؤال می كرد. لذا عمر بخاطر نصيحت كعب به شام رفت و با راهنمائى او از زيارت عراق خوددارى كرد.
بعلاوه كعب در شئون خلفا رهبرى ها در جهت اثبات و نفى دخالت كرد. او بصورتِ نفىِ صِرف، بر ضد امام علىعليهالسلام
دخالت كرد، زيرا می ترسيد به قدرت برسد و بصورتِ اثبات صِرف، به نفع معاويه دخالت كرد، كه بزودى عبارات صريح آنرا ذكر خواهيم كرد. و در اداره ى دولت در زمان عثمان دخالت كرد.
_________________________________