كعب تورات را از قرآن برتر می دانست
كعب فرهنگ دينى خود را بين مسلمانان منتشر كرد و آنان را با گفتار و رفتارش فريب داد. و در رأس كارهاى شيطانى انجام شده او كه برتر شمردن تورات بر قرآن بود.
كعب وقتى از كتاب مقدس سخن می گفت، تورات را قصد می كرد. او اين كلمه را بسيار بكار می برد و منتشر می كرد و در گفته ها و مصادر خود براى شناخت گذشته و حال و آينده به آن رجوع می نمود.
مقصود كعب از اصل حكيم نيز تورات بود نه قرآن
زيرا عمر به او گفت: اى كعب، آيا تورات را حفظ كرده اى؟ كعب گفت: بسيارى از آن را حفظ كرده ام. پس مردى در آن مجلس، از كنار كعب گفت: اى اميرمؤمنان، از او سؤال كن، خداوند جل و علا قبل از آنكه عرش خويش را بيافريند كجا بود؟ و آبى كه عرشِ خويش را بر آن نهاد، از چه آفريد؟ عمر گفت: اى كعب، در اين باره علمی دارى؟
كعب گفت: آرى اى اميرمؤمنان، جواب آنرا در اصل حكيم می يابيم
كعب، براى هر تفسيرى كه در موضوعات مختلف داشت به تورات و كتابهاى يهود مراجعه می كرد، و براى مسلمانان امور بسيارى را اظهار كرد، به نحوى كه به نظر برسد، در كتابهاى يهود، راه حل تمام معضلات و سؤالات حيرت انگيز و جواب تمام پرسشهاى مربوط به گذشته و آينده، وجود دارد!
در حاليكه ابوذر درباره ى صحف موسىعليهالسلام
می گويد: «كانَتْ عِبَراً كُلّها» و كلمه عِبَر جمع عِبْرَه و به معناى موعظه است، يعنى صحف موسى «تمامش عبرت و موعظه بود».
و چون حطيئه شعرى سرود، فوراً كعب ادعا كرد كه: آن شعر در تورات نوشته شده است
و ادعاهاى دروغين كعب در اين زمينه بسيارند
خليفه عمر در بسيارى از موارد، درباره ى موضوعات مختلف از او سؤال می كرد. و همين گوش دادن به پاسخهاى او توسط خليفه، كعب را جرأت داد تا نقشه ى خود را عملى كند و بسيارى از مردم را ترغيب كرد به گفته ها و احاديث او گوش دهند.
معاويه نيز همچون خليفه عمر، مشغول سؤال كردن از كعب شد و به او گفت: آيا در كتاب خدا سخنى دربارهى نيل يافتهاى؟
كعب گفت: به آن كسى كه نيل را براى موسى شكافت، در كتاب خدا يافته ام كه خداوند، در سال دو مرتبه به نيل وحى می كند...!
در اينجا معاويه و كعب آشكار كردند كه كتاب خدا همان تورات است نه قرآن! زيرا اين دو نفر به قرآن اعتقاد نداشتند!
كعب می گويد: من در كتاب نازل شده يافتم كه شام گنج خداست.
دروغ ديگر يهوديان آنست كه می گفتند: رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بخاطر تورات به پا می خواست
و حزب قريش، اين مطلب را با تحريم كردن لمس تورات براى افراد جنب تأييد كردند
و ابوالجلد الجونى گفت: در هنگام ختم ]تورات[ قرآن رحمت نازل می شود
از ديگر ادله ى استمرار كعب بر يهوديت خود، ترجيح بيت المقدس بر كعبه و دوست نداشتن اهل بيت پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و مجاز شمردن مخالفت با نصوص الهى بود.
ديگر آنكه كعب، در آرا و نظريات خود نه بر قرآن بلكه فقط بر تورات و ديگر كتابهاى تحريف شده يهود تكيه می كرد.
دليل ديگر آنكه او به نفع مصالح يهود عمل می كرد نه به نفع مصالح مسلمانان و همانطورى كه بزودى خواهيم گفت، او يهوديان را به فلسطين منتقل كرد. بنابراين واضح می شود كه كعب به رغم اظهار اسلام، جوابهايش به سؤال كنندگان و سخنرانى هايش در مسجدالنبىصلىاللهعليهوآلهوسلم
هيچ ذكر و نشانى از قرآن كريم نداشت بلكه به تورات رجوع می كرد و آنرا اصل حكيم
و كتاب خدا می ناميد
كعب شام و اهل آنرا از حجاز و اهل آن برتر می دانست عروة بن ريم می گويد: مردى كعب الاحبار را ديد، به او سلام كرد و برايش دعا كرد. كعب پرسيد: اهل كدام شهر هستى؟ گفت: از اهل شام. گفت: اميد است از همان لشكرى باشى كه هفتاد هزار نفرشان بدون حساب و بدون عذاب، وارد بهشت می شوند. گفت: چه كسانى هستند؟
گفت: اهالى دمشق.
گفت: از آنها نيستم. گفت: شايد از لشكريانى باشى كه خداوند روزى دو بار به آنان نظر می كند.
گفت: آنان چه كسانى هستند؟ گفت: اهالى فلسطين. گفت: من از آنان هستم.
و كعب گفت: شام برگزيده خدا از ميان شهرهاى اوست، همانطورى كه انتخاب می كند برگزيده خود را از ميان بندگانش، بنابراين كسى كه از شام به شهرى ديگر رود بخاطر سخط و خشم او، و كسى كه به آن وارد شود بخاطر رحمت اوست.
معاويه، اين احسان گرانقدر كعب را مورد تقدير قرار داد و مشغول غوطه ور كردن او در عطاياى خود شد، از تاريخ ابن كاهن دانسته شد، او در زمان عثمان به شام رفت و تحت حمايت معاويه زندگى كرد، پس معاويه او را انتخاب كرد و از مقربين خود قرار داد تا در راستاى تأييد و تثبيتِ پايه هاى دولت خود، آنچه را كه ميخواهد از اكاذيب و اسرائيليات خود روايت كند
ابن حجر عسقلانى در كتاب «الاصابة» ذكر كرد كه معاويه همان كسى بود كه به كعب دستور داد در شام قصه گوئى كند
بنابراين، اين گفته كعب كه «هركس از شام به شهر ديگرى رود بخاطر سخط خدا رفته و هركس داخل آن شود بخاطر رحمت خدا داخل شده است» براى مريدان او به منزله فتوى به وجوب سكونت در شام است. پس او مسلمانان را دعوت به سكونت در شام می كرد تا لشكر معاويه تقويت گردد. و از يهوديان می خواست در شام سكونت كنند تا شوكتشان افزون گردد!
ابوهريره شاگرد كعب الاحبار می گويد: پيوسته جماعتى از امّت من بر درهاى دمشق و اطراف آن و بر درهاى بيت المقدس و اطراف آن جنگ می كنند كه يارى نكردن كسانى كه آنان را يارى نمی كنند ضررى به آنان نمی رساند و تا روز قيامت پيروز و بر حق هستند
و از ابوهريره شاگرد كعب همچنين نقل شده است كه: چهار جنگ و شورش در بهشت هستند، جمل در بهشت است و صفين در بهشت است و حرّه در بهشت است و چهارمی. را كتمان می كرد
و در اين حديث، از ناكثين و قاسطينى كه با علىعليهالسلام
جنگ كردند ستايش كرد و مسلم بن عقبه و لشكر او را كه در واقعه ى حرّه در مدينه مرتكب كارهاى شرم آور و رسوائى هاى بسيارى شدند تبرئه نمود.
كعب رغبت داشت در فلسطين زندگى كند در تاريخ ابن عساكر (تاريخ دمشق) آمده است كه: عمر بن الخطاب از سبب بى رغبتى كعب بعد از اظهار اسلام خويش در سكونت در مدينه سؤال كرد؟ در حاليكه مدينه محل هجرت پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و مدفن اوست.
كعب گفت: من در كتاب نازل شده خدا يافتم كه شام گنج خدا در زمين اوست كه در آن گنجى از بندگان او بسر می برند
كعب قصد داشت در شام و نزد معاويه بن ابى سفيان ساكن شود، تا از همانجا براى خلافت او و بيان فضل و برترى شام و صخره و تورات بر حجاز و كعبه و قرآن برنامه ريزى كند.
در پى درخواست خليفه عمر از كعب، براى باقى ماندن در مدينه و بخاطر تمايل و رغبت كعب در منحرف كردن حديث و تفسير قرآن، كعب در مدينه و در كنار عمر باقى ماند. او در مدينه از اهداف و نيّات خود پرده برداشت، و عمر را بر زيارت شام و ترك زيارت عراق ترغيب كرد. عمر نيز پذيرفت، بعد از آن شروع به قصه گوئى در مسجدالنبىصلىاللهعليهوآلهوسلم
كرد و به دروغ برترى شام و اهالى آن و برترى قبه ى صخره و تورات را بر كعبه و قرآن اظهار كرد. و به رغبت خود در انتقام گرفتن از نصاراى روم كه يهوديان را وادار به هجرت كرده بودند، اشاره نمود!
مسلماً كسى كه قدرت داشت عمر را به زيارت نكردن عراق قانع كند و بر زيارت شام و همراهى با عمر در سفر خود ترغيب كند، اين قدرت را نيز دارد كه عمر را به كوچ دادن يهوديان مدينه به شام ترغيب نمايد. اما چرا كعب در ابتداى اسلام خود در شام نزد معاويه سكونت نكرد؟
جواب اين سؤال آن است كه اسلام ظاهرى كعب به خاطر فلسطين و براى نابود كردن اسلام و اعلاى دين يهود بود، لذا قصد داشت در آنجا زندگى كند، اما عمر از او خواست در مدينه سكونت كند، و چون عمر از دنيا رفت، كعب به شام رفت و در كنار يهوديان رانده شده و در كنار معاويه سكونت كرد...! پس اين اهداف كعب مبنى بر سكونت در فلسطين به همراه يهوديان و در سايه ى حكومت فرزند ابوسفيان، تحقق يافت!!
آنان در سايه ى حكومت معاويه، سروران و صاحبان زمين شدند، بعد از آنكه در زمينِ خيبر كه از آن مسلمانان شده بود، در مقابل نصف محصول آن، عملگى كرده بودند.
دست يافتن كعب به منصب مشاورت دينى و سياسى خليفه، او را دعوت كرد، در زمان عمر در مدينه باقى بماند، و قبل از تحقق انقلاب عليه خليفه عثمان، كعب شكل گيرى فتنه را در مدينه ى منوره مشاهده و لمس نمود لذا، از انتقام گرفتن انقلابيون ترسيد و به شام، كه جايگاهى مقدس، درنظر او بود، يعنى به جائى كه معاوية بن ابى سفيان در آن بسر می برد سفر كرد.
او در سال سى و پنج هجرى، بعد از عمرى طولانى كه به يكصد و چهار سال بالغ می شد وفات يافت
كعب می گفت: محبوبترين بلاد براى خدا شام و محبوبترين جاى شام براى خدا قدس است
ـ نه دهم خير در شام و يك جزء آن در ساير زمينهاست
ـ پنج شهر در بهشت هستند: بيت المقدس و حمص و دمشق و جبرين و ظفارِ يمن
كعب گفت: چهار كوه وجود دارند، كوه خليل و لبنان و طور و جودى، هر كدام از آن كوهها در روز قيامت بصورت مرواريد سفيدى به اندازه ى فاصله ى بين آسمان و زمين می شوند كه به بيت المقدس باز می گردند، و در زاويه هاى آن، كرسى خداوند جل و علا، براى قضاوتِ بين اهل بهشت و جهنم، گذاشته می شود، و در آنروز فرشتگان رحمت را مشاهده كنى كه گرداگرد عرشِ با عظمتِ الهى درآمده و به تسبيح و ستايش خداوند مشغولند، و ميان اهل بهشت و دوزخ به حق حكم شود و (همه زبان به حمد و ستايش خدا گشايند و) گويند: سپاس و ستايش خاص خداى جهانيان است
بدينگونه كعب، بيت المقدس را بر كعبه ترجيح داد و كوههاى شام را بدون هيچ دليلى برتر از ساير كوههاى زمين دانست.
بنابراين افعال و احاديث و قصه هاى دروغين كعب، وسائلى براى بازگرداندن دين يهود و بازگرداندن يهوديان به فلسطين و تحريف ساير اديان آسمانى بودند.
.