ديدگاههاى دو خليفه

ديدگاههاى دو خليفه0%

ديدگاههاى دو خليفه نویسنده:
گروه: اصول دین

ديدگاههاى دو خليفه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: نجاح الطائى مترجم : رئوف حق پرست
گروه: مشاهدات: 29826
دانلود: 3208

توضیحات:

ديدگاههاى دو خليفه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 85 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29826 / دانلود: 3208
اندازه اندازه اندازه
ديدگاههاى دو خليفه

ديدگاههاى دو خليفه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

عمر و كعب در بيت المقدس

عمر در سفر خود به شام كعب الاحبار و تميمدارى و عبدالله بن سلام را به همراه برد.(١٣١٠) آنها از اين همراهى با عمر در مشاورت سياسى و دينى، استفاده بردند.

احمد بن حنبل در مسند خود از عبيد بن آدم نقل می كند كه گفت: از عمر بن الخطاب شنيدم كه به كعب الاحبار می گفت: به نظرت كجا نماز بخوانيم؟

گفت: اگر از من قبول می كردى، پشت صخره نماز می خواندى، پس تمام قدس در مقابلِ تو قرار می گرفت.

عمر گفت: چون يهوديّت نظر دادى.(١٣١١)

و از ديگر بدعتهاى اختراعى كعب، گفتگوى ديگرى است كه بين آن دو اتفاق افتاد (در آن سفر معلوم نيست چرا عمر كعب را به همراه برد)، هنگامی كه (عمر) به تميز كردن بيت المقدس از زباله هائى كه روميان در آن دفن كرده بودند، مشغول شد، ناگهان از پشت سر صداى تكبير شنيد، عمر گفت: اين چيست؟ گفتند: كعب تكبير گفت و مردم با تكبير او تكبير گفتند، گفت: او را بياوريد. (كعب) گفت: اى اميرمؤمنان، پيامبرى، پانصد سال پيش كار امروز تو را پيشگوئى كرد!! (عمر) گفت: چگونه؟ گفت: روميان بر بنى اسرائيل يورش بردند و بر آنان چيره شدند، پس آنرا (زباله ها را) دفن كردند، تا آنكه تو خليفه شدى، پس خداوند پيامبرى را بر كناسه مبعوث كرد و گفت: اى اورى شلم تو را بشارت باد، فاروق تو را از آنچه در توست پاك خواهد كرد.(١٣١٢)

و در روايتى چنين آمده است: فاروق با سپاه مطيع من نزد تو آمدند تا انتقام اهل تو را از روميان بگيرند.

اينجا كعب در اين گفته خود كه «انتقام اهل تو را از روميان می گيرند»، بيان كرد كه، فتح قدس بدست مسلمانان مساوى با تحقق يافتن انتقام گرفتن يهوديان از روميان است!

ابومريم عبيد روايت كرد كه: به همراه عمر بن الخطاب داخل محراب داود شدم، او سوره ى صاد را در آن خواند و سجده كرد.(١٣١٣)

در سنن بيهقى آمده است كه چون عمر بن الخطاب وارد بيت المقدس شد، گفت: لَبّيكَ اللّهُمَّ لَبّيكَ.(١٣١٤)

سعيد بن المسيّب می گويد: مردى از عمر بن الخطاب اجازه گرفت به بيت المقدس برود. عمر گفت: برو، آماده شو و چون آماده شدى مرا آگاه كن. و چون آماده شد، آمد، عمر گفت: آنرا عمر قرار ده. (يعنى آنرا حج قرار نده يا بهتر آنست كه آنرا حج قرار ندهى).

راوى می گويد: در حاليكه شترانِ زكات را عرضه می كرد دو مرد از كنار او عبور كردند. پس به آن دو گفت: از كجا آمديد؟ گفتند: از بيت المقدس، پس آن دو را با شلاق زد و گفت: آيا حج كرده ايد همچون حج خانه ى خدا؟

گفتند: فقط از آنجا عبور كرديم.(١٣١٥)

معلوم نيست چه كسى عمر را اندرز داد تا در قدس لبيك اللهم لبيك بگويد؟ اين عبارت مخصوص خانه ى خداست، البته احتمال دارد اين عبارت را براى بجا آوردن حج نگفته باشد; چون اين حديث، با حديث ديگر عمر كه در آن گفت: آيا حج كرديد همچون حج خانه ى خدا، تعارض پيدا می كند.

براى كسى كه روايات استفاده ى عمر از كتابهاى مقدس را قبل از رسيدن به خلافت، و استفاده از كعب را بعد از رسيدن به آن، می خواند، به خوبى روشن می شود كه عمر، اطمينان كاملى به مطالب اين كتابها داشته است و بر همين اساس از كعب سؤال می كرد و به او، و تميم اجازه می داد در مسجدالنبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قصه بگويند.

پيشنهاد كعب درباره ى قبله ى مسلمانان

اميرمؤمنان علىعليه‌السلام فرمود: اولين سنگى كه بر روى زمين قرار گرفت، يهوديان می پندارند، صخرهى بيت المقدس است، دروغ گفتند، لكن اولين سنگ حجرالاسود است كه آدمعليه‌السلام آنرا از بهشت پائين آورد و در ركن خانه ى خدا قرار داد.(١٣١٦) و تبعيّت كعب از صخره ى بيت المقدس و محترم شمردن آن، نشان دهنده ى يهودى بودن اوست.

هنگامی كه عمر بيت المقدس را فتح كرد و محل صخره را بدست آورد، دستور داد زباله هاى آنرا برطرف كنند تا جائيكه گفته شد: او با عباى خود آنرا جارو زد، سپس از كعب نظر خواست كه مسجد را در چه جائى قرار دهد؟ كعب نظر داد كه آنرا پشت صخره قرار دهد، پس عمر بر سينه ى او زد و گفت: چون يهوديان نظر دادى و دستور بناى آنرا داد.(١٣١٧)

مقصود كعب از اين پيشنهاد آن بود كه مسلمانان چنان نماز بخوانند كه صخره ى يهوديان در مقابل آنها باشد: اما خليفه عمر نيت كعب را دانست و گفت: همچون يهوديان نظر دادى و دستور داد آنرا بنا كنند!

كعب الاحبار مقدس بودن صخره را براى مسلمانان تصوير كرد! لذا عمر آنرا با عباى خود تميز كرد! و چون عبدالملك بن مروان به حكومت رسيد، آن مسجد را با نام مسجدالصخره تجديد بنا كرده و بزرگ نمود. و اين چنين كعب، براى آن صخره جايگاه مقدسى نزد مسلمانان، قرار داد و در پى آن علماى ساده لوح و ديگران چنان شدند كه آنرا صخره ى مقدس می ناميدند! و اين صخره ما را به ياد صخره ى مقدس بودائيان در لويان (پايتخت قديم چين) می اندازد كه به صورت مجسمه ى بزرگى براى بودا گرديد!

و همانطورى كه كعب می خواست، از آن روز تا به حال، اين مسجد مسلمانان در قدس را مسجد صخره می نامند! و كعب عرش خداوند سبحان را از همين صخره قرار داد و گفت: در آنجا عرش خود را از قسمتى از آن صخره كه زير او بود، آفريد.(١٣١٨)

در حاليكه صخره ى بيت المقدس يكى از سنگهائى بود كه بدون هيچ دليل عقلى يا نقلى، يهوديان آنرا مقدس دانستند، براى همين شباهت به گوساله سامرى دارد كه يهوديان به عبادت آن پرداختند!

اين صخره ما را به ياد فرمايش قرآن كريم می اندازد كه فرمود:( وَ جاوَزْنا بِبَنى إسْرائيلَ الْبَحْرَ... آلِهَةٌ ) (١٣١٩) يعنى «و بنى اسرائيل را از دريا به ساحل رسانيديم، پس به قومی كه به پرستش بتان خود متوقف بودند برخورده (و به آيين بت پرستى متمايل شدند) و گفتند: (اى موسى) براى ما خدائى مثل خدايانى را كه اين بت پرستان دارند مقرر كن».

خداوند تعالى هم آنان را مورد خطاب قرار داده فرمود:( إنَّ الَّذينَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ... وَ كَذلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرينَ ) (١٣٢٠)

يعنى «آنان كه گوساله را به پرستش گرفتند، غضبى از طرف خدا و ذلّتى در حيات دنيا، دامنگيرشان خواهد شد و ما دروغگويان را اين چنين كيفر می دهيم».

كعب بيت المقدس را از كعبه برتر می دانست كعب الاحبار گفت: كعبه هر روز براى بيت المقدس سجده می كند.(١٣٢١) در حالى كه خداوند سبحان كعبه را بر بيت المقدس ترجيح داده و آنرا قبله ى مسلمانان قرار داد،(١٣٢٢) كعب عبارت فوق را در مسجدالنبى گفت!

كعب می گويد: روز قيامت به پا نمی شود مگر آنكه بيت الله الحرام به شتاب نزد بيت المقدس آورده شود.(١٣٢٣)

كعب با گفتن اين مطالب، اين هدف را داشت كه ظاهر كند، كعبه از قدس پيروى كرده و براى بيت المقدس سجده می نمايد و به خاطر بيت المقدس به بهشت می رود، براى همين، قبل از قيام قيامت، كعبه را به زفاف بيت المقدس می برند!

حافظ، ابن حجر ذكر كرد كه كعب الاحبار روايت كرد، آن دَرِ آسمان كه به او «محل صعود ملائكه» می گويند، مقابل بيت المقدس است.(١٣٢٤)

ابن حجر بعد از نقل این مطلب خرافى گفت: در اين مسأله اشكال وجود دارد; چون آمده است كه در هر آسمانى خانه اى معمور وجود دارد، و آن بيت العمورى كه در آسمان دنيا وجود دارد در مقابل كعبه است.

كعب تورات را از قرآن برتر می دانست

كعب فرهنگ دينى خود را بين مسلمانان منتشر كرد و آنان را با گفتار و رفتارش فريب داد. و در رأس كارهاى شيطانى انجام شده او كه برتر شمردن تورات بر قرآن بود.

كعب وقتى از كتاب مقدس سخن می گفت، تورات را قصد می كرد. او اين كلمه را بسيار بكار می برد و منتشر می كرد و در گفته ها و مصادر خود براى شناخت گذشته و حال و آينده به آن رجوع می نمود.

مقصود كعب از اصل حكيم نيز تورات بود نه قرآن.(١٣٢٥) زيرا عمر به او گفت: اى كعب، آيا تورات را حفظ كرده اى؟ كعب گفت: بسيارى از آن را حفظ كرده ام. پس مردى در آن مجلس، از كنار كعب گفت: اى اميرمؤمنان، از او سؤال كن، خداوند جل و علا قبل از آنكه عرش خويش را بيافريند كجا بود؟ و آبى كه عرشِ خويش را بر آن نهاد، از چه آفريد؟ عمر گفت: اى كعب، در اين باره علمی دارى؟

كعب گفت: آرى اى اميرمؤمنان، جواب آنرا در اصل حكيم می يابيم.(١٣٢٦)

كعب، براى هر تفسيرى كه در موضوعات مختلف داشت به تورات و كتابهاى يهود مراجعه می كرد، و براى مسلمانان امور بسيارى را اظهار كرد، به نحوى كه به نظر برسد، در كتابهاى يهود، راه حل تمام معضلات و سؤالات حيرت انگيز و جواب تمام پرسشهاى مربوط به گذشته و آينده، وجود دارد!

در حاليكه ابوذر درباره ى صحف موسىعليه‌السلام می گويد: «كانَتْ عِبَراً كُلّها» و كلمه عِبَر جمع عِبْرَه و به معناى موعظه است، يعنى صحف موسى «تمامش عبرت و موعظه بود».(١٣٢٧)

و چون حطيئه شعرى سرود، فوراً كعب ادعا كرد كه: آن شعر در تورات نوشته شده است.(١٣٢٨) و ادعاهاى دروغين كعب در اين زمينه بسيارند.(١٣٢٩)

خليفه عمر در بسيارى از موارد، درباره ى موضوعات مختلف از او سؤال می كرد. و همين گوش دادن به پاسخهاى او توسط خليفه، كعب را جرأت داد تا نقشه ى خود را عملى كند و بسيارى از مردم را ترغيب كرد به گفته ها و احاديث او گوش دهند.

معاويه نيز همچون خليفه عمر، مشغول سؤال كردن از كعب شد و به او گفت: آيا در كتاب خدا سخنى دربارهى نيل يافتهاى؟

كعب گفت: به آن كسى كه نيل را براى موسى شكافت، در كتاب خدا يافته ام كه خداوند، در سال دو مرتبه به نيل وحى می كند...!(١٣٣٠)

در اينجا معاويه و كعب آشكار كردند كه كتاب خدا همان تورات است نه قرآن! زيرا اين دو نفر به قرآن اعتقاد نداشتند!

كعب می گويد: من در كتاب نازل شده يافتم كه شام گنج خداست.(١٣٣١)

دروغ ديگر يهوديان آنست كه می گفتند: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بخاطر تورات به پا می خواست.(١٣٣٢) و حزب قريش، اين مطلب را با تحريم كردن لمس تورات براى افراد جنب تأييد كردند.(١٣٣٣)

و ابوالجلد الجونى گفت: در هنگام ختم ]تورات[ قرآن رحمت نازل می شود.(١٣٣٤)

از ديگر ادله ى استمرار كعب بر يهوديت خود، ترجيح بيت المقدس بر كعبه و دوست نداشتن اهل بيت پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مجاز شمردن مخالفت با نصوص الهى بود.

ديگر آنكه كعب، در آرا و نظريات خود نه بر قرآن بلكه فقط بر تورات و ديگر كتابهاى تحريف شده يهود تكيه می كرد.

دليل ديگر آنكه او به نفع مصالح يهود عمل می كرد نه به نفع مصالح مسلمانان و همانطورى كه بزودى خواهيم گفت، او يهوديان را به فلسطين منتقل كرد. بنابراين واضح می شود كه كعب به رغم اظهار اسلام، جوابهايش به سؤال كنندگان و سخنرانى هايش در مسجدالنبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هيچ ذكر و نشانى از قرآن كريم نداشت بلكه به تورات رجوع می كرد و آنرا اصل حكيم(١٣٣٥)، و كتاب خدا می ناميد.(١٣٣٦)

كعب شام و اهل آنرا از حجاز و اهل آن برتر می دانست عروة بن ريم می گويد: مردى كعب الاحبار را ديد، به او سلام كرد و برايش دعا كرد. كعب پرسيد: اهل كدام شهر هستى؟ گفت: از اهل شام. گفت: اميد است از همان لشكرى باشى كه هفتاد هزار نفرشان بدون حساب و بدون عذاب، وارد بهشت می شوند. گفت: چه كسانى هستند؟

گفت: اهالى دمشق.

گفت: از آنها نيستم. گفت: شايد از لشكريانى باشى كه خداوند روزى دو بار به آنان نظر می كند.

گفت: آنان چه كسانى هستند؟ گفت: اهالى فلسطين. گفت: من از آنان هستم.

و كعب گفت: شام برگزيده خدا از ميان شهرهاى اوست، همانطورى كه انتخاب می كند برگزيده خود را از ميان بندگانش، بنابراين كسى كه از شام به شهرى ديگر رود بخاطر سخط و خشم او، و كسى كه به آن وارد شود بخاطر رحمت اوست.

معاويه، اين احسان گرانقدر كعب را مورد تقدير قرار داد و مشغول غوطه ور كردن او در عطاياى خود شد، از تاريخ ابن كاهن دانسته شد، او در زمان عثمان به شام رفت و تحت حمايت معاويه زندگى كرد، پس معاويه او را انتخاب كرد و از مقربين خود قرار داد تا در راستاى تأييد و تثبيتِ پايه هاى دولت خود، آنچه را كه ميخواهد از اكاذيب و اسرائيليات خود روايت كند.(١٣٣٧)

ابن حجر عسقلانى در كتاب «الاصابة» ذكر كرد كه معاويه همان كسى بود كه به كعب دستور داد در شام قصه گوئى كند.(١٣٣٨)

بنابراين، اين گفته كعب كه «هركس از شام به شهر ديگرى رود بخاطر سخط خدا رفته و هركس داخل آن شود بخاطر رحمت خدا داخل شده است» براى مريدان او به منزله فتوى به وجوب سكونت در شام است. پس او مسلمانان را دعوت به سكونت در شام می كرد تا لشكر معاويه تقويت گردد. و از يهوديان می خواست در شام سكونت كنند تا شوكتشان افزون گردد!

ابوهريره شاگرد كعب الاحبار می گويد: پيوسته جماعتى از امّت من بر درهاى دمشق و اطراف آن و بر درهاى بيت المقدس و اطراف آن جنگ می كنند كه يارى نكردن كسانى كه آنان را يارى نمی كنند ضررى به آنان نمی رساند و تا روز قيامت پيروز و بر حق هستند.(١٣٣٩)

و از ابوهريره شاگرد كعب همچنين نقل شده است كه: چهار جنگ و شورش در بهشت هستند، جمل در بهشت است و صفين در بهشت است و حرّه در بهشت است و چهارمی. را كتمان می كرد.(١٣٤٠) و در اين حديث، از ناكثين و قاسطينى كه با علىعليه‌السلام جنگ كردند ستايش كرد و مسلم بن عقبه و لشكر او را كه در واقعه ى حرّه در مدينه مرتكب كارهاى شرم آور و رسوائى هاى بسيارى شدند تبرئه نمود.

كعب رغبت داشت در فلسطين زندگى كند در تاريخ ابن عساكر (تاريخ دمشق) آمده است كه: عمر بن الخطاب از سبب بى رغبتى كعب بعد از اظهار اسلام خويش در سكونت در مدينه سؤال كرد؟ در حاليكه مدينه محل هجرت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مدفن اوست.

كعب گفت: من در كتاب نازل شده خدا يافتم كه شام گنج خدا در زمين اوست كه در آن گنجى از بندگان او بسر می برند.(١٣٤١)

كعب قصد داشت در شام و نزد معاويه بن ابى سفيان ساكن شود، تا از همانجا براى خلافت او و بيان فضل و برترى شام و صخره و تورات بر حجاز و كعبه و قرآن برنامه ريزى كند.

در پى درخواست خليفه عمر از كعب، براى باقى ماندن در مدينه و بخاطر تمايل و رغبت كعب در منحرف كردن حديث و تفسير قرآن، كعب در مدينه و در كنار عمر باقى ماند. او در مدينه از اهداف و نيّات خود پرده برداشت، و عمر را بر زيارت شام و ترك زيارت عراق ترغيب كرد. عمر نيز پذيرفت، بعد از آن شروع به قصه گوئى در مسجدالنبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كرد و به دروغ برترى شام و اهالى آن و برترى قبه ى صخره و تورات را بر كعبه و قرآن اظهار كرد. و به رغبت خود در انتقام گرفتن از نصاراى روم كه يهوديان را وادار به هجرت كرده بودند، اشاره نمود!(١٣٤٢) مسلماً كسى كه قدرت داشت عمر را به زيارت نكردن عراق قانع كند و بر زيارت شام و همراهى با عمر در سفر خود ترغيب كند، اين قدرت را نيز دارد كه عمر را به كوچ دادن يهوديان مدينه به شام ترغيب نمايد. اما چرا كعب در ابتداى اسلام خود در شام نزد معاويه سكونت نكرد؟

جواب اين سؤال آن است كه اسلام ظاهرى كعب به خاطر فلسطين و براى نابود كردن اسلام و اعلاى دين يهود بود، لذا قصد داشت در آنجا زندگى كند، اما عمر از او خواست در مدينه سكونت كند، و چون عمر از دنيا رفت، كعب به شام رفت و در كنار يهوديان رانده شده و در كنار معاويه سكونت كرد...! پس اين اهداف كعب مبنى بر سكونت در فلسطين به همراه يهوديان و در سايه ى حكومت فرزند ابوسفيان، تحقق يافت!!

آنان در سايه ى حكومت معاويه، سروران و صاحبان زمين شدند، بعد از آنكه در زمينِ خيبر كه از آن مسلمانان شده بود، در مقابل نصف محصول آن، عملگى كرده بودند.

دست يافتن كعب به منصب مشاورت دينى و سياسى خليفه، او را دعوت كرد، در زمان عمر در مدينه باقى بماند، و قبل از تحقق انقلاب عليه خليفه عثمان، كعب شكل گيرى فتنه را در مدينه ى منوره مشاهده و لمس نمود لذا، از انتقام گرفتن انقلابيون ترسيد و به شام، كه جايگاهى مقدس، درنظر او بود، يعنى به جائى كه معاوية بن ابى سفيان در آن بسر می برد سفر كرد.

او در سال سى و پنج هجرى، بعد از عمرى طولانى كه به يكصد و چهار سال بالغ می شد وفات يافت.(١٣٤٣)

كعب می گفت: محبوبترين بلاد براى خدا شام و محبوبترين جاى شام براى خدا قدس است.(١٣٤٤)

ـ نه دهم خير در شام و يك جزء آن در ساير زمينهاست.(١٣٤٥)

ـ پنج شهر در بهشت هستند: بيت المقدس و حمص و دمشق و جبرين و ظفارِ يمن.(١٣٤٦)

كعب گفت: چهار كوه وجود دارند، كوه خليل و لبنان و طور و جودى، هر كدام از آن كوهها در روز قيامت بصورت مرواريد سفيدى به اندازه ى فاصله ى بين آسمان و زمين می شوند كه به بيت المقدس باز می گردند، و در زاويه هاى آن، كرسى خداوند جل و علا، براى قضاوتِ بين اهل بهشت و جهنم، گذاشته می شود، و در آنروز فرشتگان رحمت را مشاهده كنى كه گرداگرد عرشِ با عظمتِ الهى درآمده و به تسبيح و ستايش خداوند مشغولند، و ميان اهل بهشت و دوزخ به حق حكم شود و (همه زبان به حمد و ستايش خدا گشايند و) گويند: سپاس و ستايش خاص خداى جهانيان است.(١٣٤٧)

بدينگونه كعب، بيت المقدس را بر كعبه ترجيح داد و كوههاى شام را بدون هيچ دليلى برتر از ساير كوههاى زمين دانست.

بنابراين افعال و احاديث و قصه هاى دروغين كعب، وسائلى براى بازگرداندن دين يهود و بازگرداندن يهوديان به فلسطين و تحريف ساير اديان آسمانى بودند.

.