ديدگاههاى دو خليفه

ديدگاههاى دو خليفه0%

ديدگاههاى دو خليفه نویسنده:
گروه: اصول دین

ديدگاههاى دو خليفه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: نجاح الطائى مترجم : رئوف حق پرست
گروه: مشاهدات: 29857
دانلود: 3214

توضیحات:

ديدگاههاى دو خليفه
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 85 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 29857 / دانلود: 3214
اندازه اندازه اندازه
ديدگاههاى دو خليفه

ديدگاههاى دو خليفه

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

شغل خلفا و بعضى از اصحاب توحيدى

در كتاب «بصائر القدماء و سرائر الحكماء»، از قريش هركس را كه حرفه و صنعت او معلوم بود، ذكر كرد و بيان كرد كه چه حرفه و صنعتى داشته است.

می گويد: ابوبكر صديق بزاز بود و عثمان و طلحه و عبدالرحمن بن عوف نيز همين حرفه را داشتند. و عمر دلّال بود كه بين فروشنده و خريدار در حركت بود. و ابو عبيده ى جراح در مدينه قبر می كند.(١٨٩)

و سعد بن ابى وقّاص، تير می تراشيد و وليد بن مغيره، آهنگر بود و ابوالعاص برادر ابى جهل نيز آهنگر بود. و عقبة بن ابى معيط شراب می فروخت، و ابوسفيان بن حرب روغن و خورشت می فروخت و عبدالله بن جدعان برده فروش بود و كنيز می فروخت و نضربن الحارث عوّاد بود و عود می نواخت، و حكمبن ابى العاص خصّاء بود و گوسفندان را اَخته می كرد و حريث بن عمرو و ضحّاك بن قيس فهرى و ابن سيرين نيز به همين حرفه مشغول بودند.(١٩٠)

در كتاب «عقدالفريد» آمده است كه: عمر در دوران جاهليّت مُبَرْطِش بود. يعنى دلال معاملات خريد و فروش بين يابع و مشترى بود.(١٩١)

به همين جهت ابوهريره و ابى بن كعب او را چنين توصيف كردند كه در بازار دست می زد. يعنى بين خريدار و فروشنده دلالى می كرد و قرارداد می بست.(١٩٢)

و حنبلى در كتاب «نهايةالطلب» می گويد: عمر قبل از اسلام فروشندهى (دلال) خران بود.(١٩٣)

مساوات ابوسفيان و معاويه با مقاتلين بدر

در بخشش گروهى تصور می كنند كه بخشش عمر فقط بر سابقه ى مشاركت در جنگهاى اسلامی استوار بود، در حاليكه نقل شده است كه او براى بزرگان مكّه مانند ابوسفيان بن حرب و معاوية بن ابى سفيان پنج هزار درهم قرار داده بود. سپس براى افراد قريش كه در جنگ بدر حاضر نبوده اند براساس مقام و منزلتشان بخشش نمود. و براى مادران مؤمنين (همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شش هزار، شش هزار و براى عايشه و امحبيبه (دختر ابوسفيان) و حفصه دوازده هزار قرار داد.(١٩٤)

با اين قرار، عمر درآمد على و درآمد معاويه را مساوى قرار داد و همين موجب شد بدست آوردن رياست در جامعه اسلامی براى معاويه آسان گردد.

يعنى عمر درآمد معاويه را بالاتر از درآمد سعد بن عباده و همراهان او كه در جنگ بدر شركت كردند قرار داد! بنابراين عمر به ابوسفيان و معاويه حقوقى (پنج هزار درهم) بيشتر از حقوق بسيارى از مسلمانان نخستين عطا كرد.

و ام حبيبه دختر ابوسفيان را بر باقى زنان امّت برترى داد، سپس معاويه را والى شام نمود و ماهى هزار دينار به او روزى داد كه در آن عصر حقوقى بسيار سنگين بود.(١٩٥)

و از كسانى كه بخاطر محبت عمر به آنها به اموالى دست يافتند زيد بن ثابت بود، زيرا خارجه بن زيد بن ثابت ذكر می كند كه: چون عمر به مسافرت می رفت زيد بن ثابت را جانشين خود می نمود و بسيار كم می شد از سفر برگردد و نخلستانى را به او واگذار نكند.(١٩٦)

برترى دادن عايشه و حفصه و ام حبيبه بر ساير زنان

عمر در گرفتن اموال، خود را بر ديگران برترى نداد، اما ابوسفيان و معاويه را به درجه اى بالاتر از درجه ى خودشان بالا برد.

و دختر ابوبكر و دختر ابوسفيان و دختر خود را در بخشش بر تمامی امّت

محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برترى داد.

زيرا حقوق عايشه و ام حبيبه و حفصه را از حقوق بقيه مادران مؤمنين (همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بيشتر قرار داد و براى هر كدام آنها سالى دوازده هزار درهم معيّن نمود.(١٩٧)

بلاذرى ذكر می كند كه: عمر، نامِ عايشه، ام المؤمنين را در (دفتر) دوازده هزار نوشت و بقيه ى زنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در ده هزار، و براى على بن ابى طالب پنج هزار و همين مبلغ را براى حاضرين در جنگ بدر از بنى هاشم معيّن نمود.(١٩٨)

او اين دو زن را بر ام سلمه و سوده بنت زمعه و ديگر همسران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ترجيح می داد. لكن معلوم نيست سرِ ترجيح دادن اين زنان بر ديگر زنان و مردانِ امت چه بود؟

آيا به اين رأى و نظر خليفه بر می گشت كه ابوبكر و عمر و ابوسفيان بر ديگر افراد امت برترند؟ يا به اين كه مادرانشان بر ساير زنان برترى دارند؟ (مادر حفصه، زينب دختر مظعون خواهر قدامة بن مظعون است و ام رومان مادر عايشه، و صفيّه دختر ابوالعاص بن اميّه مادر ام حبيبه است) و در همان وقت ابوبكر و عمر يك سال كامل ام المؤمنين ام سلمه را از حقوق خود منع نمودند.(١٩٩)

بخاطر آنكه از فاطمه دختر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در قضيه فدكِ او، دفاع كرد و گفت: آيا به همچون فاطمه دختر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين سخنى گفته می شود؟ بخدا سوگند او حوريه ايست انسى، و جان براى همان جان است، در دامان متقيان تربيت شده و دست ملائكه او را گرفته و در دامان زنان طاهر رشد و نمو كرده و به بهترين صورتى نشأت گرفته و به بهترين صورت تربيت شده است. آيا گمان می كنيد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ارث خود را بر او حرام كرد و او را آگاه نساخت؟ و حال آنكه خداوند فرموده است:( وَ اَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الأَقْرَبينَ ) (٢٠٠) يعنى «نخست خويشان نزديك خود را انذار كن». بنابراين ابوبكر و عمر، ام سلمه را از حقوقِ خود و فاطمه دختر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از فدك و خمس خود محروم نمودند. سپس عمر عايشه و حفصه و ام حبيبه را بدون هيچ دليل عقلى و نقلى كه چنين امرى را جايز كند بر ديگر زنان امت ترجيح داد. معاويه هم براى عايشه لباس و سكه و اشيائى اهدا كرد تا در استوانه ى او قرار دهند.(٢٠١)

عروه ذكر می كند كه به او نيز صد هزار داد.(٢٠٢)

ابن كثير از عطاء نقل می كند كه او (معاويه) وقتى عايشه در مكّه بود برايش طوقى فرستاد كه قيمت آن صد هزار بود و او پذيرفت.(٢٠٣)

ابن كثير از سعيد بن عبدالعزيز نقل می كند كه: معاويه از طرف عايشه هجده هزار دينار و تمام قرض او را كه به مردم می بخشيد، ادا كرد.(٢٠٤)

تأثير تبعيض در كشته شدن عثمان و ايجاد فتنه و آشوب ممكن است شخصى سؤال كند ديدگاه طبقاتى چه اثرى در ايجاد فتنه و كشته شدن عثمان داشته است؟

در پاسخ می گوئيم، اولين كسى كه قيام عليه عثمان را علنى نمود ام المؤمنين عايشه بود و علت اختلاف او با عثمان، چند امر بود. كه يكى از آنها، اصرار وى بر همان حقوقى بود كه عمر معين كرد و اصرار عثمان بر كم كردن حقوق او.

يعقوبى در تاريخ خود ذكر می كند كه: «بين عثمان و عايشه اختلاف وجود داشت و اين اختلاف بخاطر آن بود كه به او كمتر از آنچه عمربن الخطاب می داد پرداخت می كرد. و او را مانند زنان ديگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قرار داد.(٢٠٥) لذا قيام سهمگين و شديدى را به پا نمود.

در كتاب «انساب الاشراف» بلاذرى آمده است كه: عليه عثمان در آن زمان خانواده ى مسلمانى مخالفتر از خانواده ى بنى تيم كه خانواده ابوبكر باشد وجود نداشت.(٢٠٦)

و از آنجائى كه عايشه اول كسى بود كه فتوى به قتل عثمان داد و گفت: نعثل (پيرمرد يهودى) را بكشيد او كافر شده است،(٢٠٧) بنابراين عثمان اولين قربانى نظريه ى نابرابرى در پرداختها بود!

ماوردى می گويد: ابن اسحاق حكايت كرد كه: هنگامی كه عمر، مجروح وارد خانه شد، سروصداى مردم را شنيد، گفت: مردم چه می خواهند؟ گفتند: ميخواهند بر تو وارد شوند، پس به آنان اذن داد، پس گفتند: وصيت كن اى اميرمؤمنان، عثمان را جانشين خود قرار ده. گفت: چطور می شود او ثروت و بهشت را با هم دوست داشته باشد؟ پس از نزد او خارج شدند!

سياست مالى ابوبكر و عمر و عثمان از زبان علىعليه‌السلام

امام علىعليه‌السلام دربارهى فرق بين عثمان و دو خليفه سابق فرمود: اما در مورد فرق تو با آندو، تو مانند يكى از آندو نيستى، آندو امر خلافت را بعهده گرفتند و خود و خاندان خود را از آن بازداشتند، لكن تو و خويشاوندانت چون شناگر دريا شنا كرديد، اى ابوعمرو به خدا برگرد و بنگر آيا از عمر تو به جز اندكى باقى مانده است.(٢٠٨)

ابو مخنف و واقدى روايت كرده اند كه مردم نپسنديدند عثمان به سعيد بن العاص صد هزار اعطا كرده باشد. پس علىعليه‌السلام و زبير و طلحه و سعد و عبدالرحمن با او در اينباره سخن گفتند، و او گفت: قرابت و خوشى با من دارد، گفتند: آيا ابوبكر و عمر قوم و خويش نداشتند؟ گفت: ابوبكر و عمر با منع خويشان خود به خدا تقرّب می جستند و من با دادن به خويشان خود. گفتند: بخدا سوگند شيوهى آنها از شيوهى تو محبوبتر است.(٢٠٩)

علىعليه‌السلام فرمود: هر مِلكى را كه عثمان واگذار كرد و تمام اموال خدا را كه پرداخت نمود به بيت المال باز می گردد.(٢١٠)

ديدگاه عمر نسبت به زينت كعبه و تحريم هدايا

روايت شده است كه: در دوران عمر دربارهى زينت كعبه و فراوانى آن سخنانى پيش او گفته شد و گروهى گفتند: اگر آنها را بگيرى و با آنها لشكريان مسلمانان را مجهّز كنى اجر عظيمترى دارد. كعبه زيورآلات را براى چه می خواهد؟ پس عمر بر اين كار همّت گماشت و دربارهاش از اميرمؤمنانعليه‌السلام سؤال كرد، حضرت فرمود: اين قرآن بر پيامبر هنگامی نازل گرديد كه اموال چهار قسم بود، اموال مسلمانان كه آنرا براساس سهم هر يك از وارثان تقسيم كرد، و غنيمت جنگى كه آن را به نيازمندانش رساند و خمس كه خدا جايگاهِ مصرفِ آنرا تعيين فرمود، و صدقات كه خدا آنرا به حال خود گذاشت، نه از روى فراموشى آنرا ترك كرد و نه از چشم خدا پنهان بود، تو نيز آنرا به حال خود واگذار چنانكه خدا و پيامبرش آنرا به حال خود واگذاشتند.

عمر گفت: اگر تو نبودى رسوا می شديم و متعرّض زيورآلات كعبه نشد.(٢١١) با اين وجود محمد بن سعود بعد از بيش از هزار سال اقدام به گرفتن زيورآلات كعبه نمود.

چه زمانى رشوه گرفتن زياد شد؟ پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با ارتشا شرعاً و عملا مبارزه نمود و مسلمانان بر شيوهى او حركت كردند، لكن در ميان كسانى كه بعد از او آمدند كسانى يافت شدند كه با شيوهى او مخالفت كردند. مغيرة بن شعبه می گويد: او نخستين رشوه دهنده در اسلام است زيرا عمامه ى خود را به حاجبِ (دربان) عمر داد تا به او اجازه دهد هر جاى مجلس كه بخواهد بنشيند.

و هنگامی كه ابوموسى اشعرى براى آوردن مغيره و شاهدانى كه عليه او شهادت به زنا داده بودند به بصره آمد، مغيره رشوه اى برايش فرستاد كه عبارت بود از يك كنيز عربى از اسيران يمامه از بنى حنيفه بهمراه يك خادم.(٢١٢)

از ابى جرير ازدى نقل شده است كه گفت: مردى پيوسته ران شتر به عمر هديه می داد تا آنكه روزى با نزاع كننده اى آمد و گفت: اى اميرمؤمنان بين ما قضاوت جدا كننده اى انجام ده همانطوريكه ران از شتر جدا می شود!

عمر گفت: پيوسته اين سخن را تكرار می كرد تا آنكه بر خود ترسيدم، پس از آن عمر عليه او قضاوت كرد و به كارگزاران خود نوشت: اما بعد، از گرفتن هدايا بپرهيزيد، زيرا آنها نوعى رشوه هستند.(٢١٣)

و قبل از اين ماجرا، آمده است كه چون مردم اطراف ابوبكر جمع شدند قسمتى را بين زنان مهاجر و انصار تقسيم كرد و براى زنى از بنى عدى بن نجار سهمی را به همراه زيد بن ثابت فرستاد، زن گفت: اين چيست؟

گفت: سهمی است كه ابوبكر براى زنان تقسيم كرده است.

زن گفت: آيا براى رها كردنِ دِين خود به من رشوه می دهيد؟ بخدا سوگند چيزى از آن را نمی پذيرم و آنرا به او بازگرداند.(٢١٤)

ذكوان غلام عايشه می گويد: دُرج يا سبدى پر از جواهرات را از عراق براى عمر آوردند، عمر به اصحاب خود گفت: می دانيد قيمت آن چقدر است؟ گفتند: نه، و نمی دانستند آنرا چگونه تقسيم كنند.

پس گفت: آيا اجازه می دهيد آنرا براى عايشه بفرستم، چون رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را دوست می داشت؟

گفتند: آرى پس آنرا براى او فرستاد.

و عايشه گفت: خداوند بر پسر خطاب چه گشوده است؟(٢١٥) و اينكه اغلب مسلمانان قيمت اين درج را نمی دانستند، بدين معناست كه برابر دهها هزار دينار ارزش داشته است. عايشه هم تا آخر عُمر به پدر خود و عمر وفادار ماند و با آنچه در توان داشته به آنان خدمت می كرد.

او بود كه نوحه گرى جن را بر مرگ عمر ذكر نمود ولى براى پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين مطلبى را ذكر نكرد! و بخاطر احترام زياد او نسبت به عمر، حديثى را از زبان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره ى او بيان نمود كه: «در امتهاى قبل از شما محدّثانى (يعنى كسانى كه فرشتگان الهى با آنان سخن می گفتند) وجود داشتند و اگر در امت من يكى از آنان باشد بى گمان عمر از آنهاست».(٢١٦) و معلوم نيست چرا خليفه عمر مصلحت را در آن ديد كه زيورآلات كعبه را براى مجهّز كردن سپاه مسلمانان بربايد، در حاليكه جواهرات كسرى را به ام المؤمنين عايشه بخشيده بود.

و عايشه گفت: جنيان بر عمر گريه كردند، در حاليكه عمر اعتقاد داشت هنگامی كه انسانها بر مرده گريه كنند بر او در قبرش عذاب نازل می شود، حال اگر جنيان بر او گريه كنند چه پيش می آيد؟!

عمر هديه گرفتن را در حد ران شتر حرام نمود، پس اگر در حد جواهرات كسرى باشد چگونه است؟

در زمان عثمان اموالى كه به ناحق داده می شدند بسيار گرديد و آن چنان وضع مالى گرفتار فساد شد كه خود عثمان درباره ى طلحة بن عبدالله گفت: عجبا، واى بر پسر حضرميّه، به او بُهارهاى طلاى چنين و چنان دادم (هر بُهار يا بار سيصد رطل قبطى است) در حاليكه قصد ريختن خون مرا دارد، و مردم را بر جان من ترغيب می كند، خداوندا، او را بهره مند به آن نكن و او را به عاقبتِ ظلمِ خود برسان!(٢١٧)

و طلحه سيصد بُهار طلا و نقره از خود بجاى گذاشت.(٢١٨) و زبير نيز در زيادى ثروت همچون طلحه بود و تمام اموال او سى و پنج هزار هزار و دويست هزار بود و چهار زن داشت كه به هر كدام از آنها هزار هزار و صد هزار رسيد.(٢١٩) و حال كه طلحه ى مخالف با عثمان بر چنين اندازه اى از طلا دست يافته بود، مروان چه اندازه از ثروت را جمع كرده بود؟!

زبير بن عوام صد هزار هزار و هفتصد هزار هزار ارث بجا گذاشت.(٢٢٠)

ابن اثير اموال عبدالرحمن بن عوف را ذكر كرد و گفت: «ثروت عظيمی از طلا بجاى گذاشت كه آنرا با طبر قطعه قطعه می كردند تا جائى كه دست مردان از آن تاول زده و مجروح گرديد، و مالِكِ هزار شتر و صد اسب و سه هزار گوسفند بود كه در بقيع چرا می كردند و چهار زن داشت كه زنى با هشتاد هزار مصالحه كرد.(٢٢١)

ابن عساكر، اموال عبدالرحمن بن عوف را ذكر كرد و گفت: ثروت او افزون گشت تا جائى كه براى او هفتصد حيوان باربر كه پارچه و آرد و طعام حمل می كردند، حركت كردند.

و چون به مدينه وارد شدند اهل آن شهر صداى هياهو و زمين لرزه شنيدند.(٢٢٢)

و عبدالرحمن بن عوف بر ام المؤمنين ام سلمه وارد شد و گفت: «می ترسم هلاك شده باشم، من از ثروتمندترين قريش هستم، زمينى را به چهل هزار دينار فروختم». گفت: «فرزندم، انفاق كن زيرا از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنيدم از اصحاب من كسانى هستند كه بعد از جدا شدن از من هرگز مرا نخواهد ديد...».(٢٢٣) و بعد از آنكه ابن عوف حديث امسلمه را شنيد از زيادى اموال خود ترسيد. زيرا چنين آمده است كه: عبدالرحمن بن عوف طعامی آورد در حاليكه روزه بود، پس گفت: با آنكه مصعب بن زبير از من بهتر بود كشته شد و در پارچه بُرد خود كفن شد بصورتى كه اگر سر او را می پوشاندند پاى او پيدا می شد و اگر پاى او را می پوشاندند سر او پيدا می شد، و فكر می كنم چنين گفت: و حمزه در حاليكه از من بهتر بود كشته شد و سپس از دنيا برايمان توسعه يافت آنچه توسعه يافت ـ يا گفت: از دنيا بما عطا كردند آنچه عطا كردند ـ و می ترسيم كه حسنات ما را زودتر داده باشند (و پاداشى در آخرت نداشته باشم) سپس مشغول گريه شد تا آنكه طعام را ترك نمود».(٢٢٤)

و ابن عوف ميراث عظيمی از طلا و چهارپايان و زمين بجاى گذاشت.(٢٢٥) ابن عوف چهار زن از خود بجاى گذاشت و نصيب هر كدام آنها از يك هشتم اموال از هشتاد هزار تا صد هزار دينار قيمتگذارى شد. ابن عوف (وزير عمر) اين اموال را در زمان عمر و عثمان بدست آورد.

و سعد بن ابى وقاص دويست هزار و پنجاه هزار درهم بجا گذاشت. (يعنى دويست و پنجاه هزار درهم)(٢٢٦)

و چون دوران اموى فرا رسيد رشوه رواج يافت و در هر مكانى شايع شد و شعرا و واليان و راويان بر سهم أسد از اموال مسلمانان دست يافتند.

_____________________________