طبیب دلها گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله

طبیب دلها   گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله0%

طبیب دلها   گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

طبیب دلها   گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: صادق حسن زاده
گروه: مشاهدات: 9669
دانلود: 2800

توضیحات:

طبیب دلها گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 77 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9669 / دانلود: 2800
اندازه اندازه اندازه
طبیب دلها   گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله

طبیب دلها گفته‌ها و ناگفته‌ها درباره عارف کامل میرزا جواد آقا ملکی تبریزی رحمه‌الله

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

لذت معرفت شهودی و وجدانی

قسمت اول

و اگر این دولت برای کسی دست دهد و از عوالم آب و گل که عالم ظلمت است ترقی نماید، و خود را به مقام معرفت نفس برساند یعنی حقیقت نفس و روح خود را مکه از عالم نور است و مفتاح معرفت رب است بالکشف و العیان ببیند؛ خواهد دید که نفس از مجردات است

آن وقت از حجب ظلمانیه نجات یافته ؛ و نمی ماند ما بین او وصول به مقامی که ممکن است از معرفت حضرت او جل جلاله ، مگر حجب نورانیه ؛ و در طی این حجب و وصول به این مقام منیع ، لذات و بهجات و لوازم و عوالمی هست که آن عوالم و لوازم راکسی غیر از اهلش چنانکه شاید و باید نمی داند.

و اگر کسی هم علما و یا از راه برهان ، اعتقاد دست بیاورد، چنانکه مثلاشیخ الرئیس و غیره مقامات عرفاء نوشته اند، و یا تقلیداء از اهلش یاد بگیرد؛ باز هزاران فرقها ما بین این علم و معرفت با معرفت شهودی و وجدانی اهلش می باشد ؛ و لذتی که در شهود این مراتب بر اهلش دست می دهد، همان است که در کافی از حضرت صادقعليه‌السلام روایت کرده است که می فرماید:

لو علم الناس ما فی فضل معرفة اللّه ، ما مدوا اءعینهم الی ما متع اللّه به الاعدا من زهرة الحیوة الدنیا و نعمتها، و کانت دنیاهم عندهم اقل یطونه بارجلهم ، و لیتنعموا بمعرفة اللّه تعالی و تلذذوا بها تلذذ من لم یزل فی روضات الجنات مع اولیاءاللّه

ان معرفة اللّه انس من کل وحشة ، و صاحب من کل وحده ، و نور من کل ظلمه ، وقوة من کل ضعف ، و شفاء من کل سقم(15) - انتهی

اگر مردم بدانند چه چیزهایی در فضیلت معرفت خداوند بدان دشمنان را متمتع و بهره مند کرده است از جلوه زندگی دنیا و نعمت آن و دنیای آنها در نظرشان پست تر بود از آنچه را که زیر گامهایشان پایمال می کنند؛ و تحقیقا به معرفت خدا متنعم و متلذذ می گشتند به مثابه تلذذی که پیوسته در باغهای بهشت و با اولیای خدا پیدا می نموده اند.

معرفت خدا انیس انسان است از هر دهشتی ، و همنشین اوست از هر تنهایی و وحدتی ، و نور است از هر ظلمتی ، قوه است از ضعفی ، و شفا است از هر دردی .)

و در مصباح الشریعة در تعریف عارف می فرماید:

العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع اللّه ، ولو سهی قبله عن اللّه طرف عین لمات شوقا الیه و العارف امین و دائع اللّه ، و کنز اسراره و معدن نوره ، و دلیل رحمة علی خلقه ، و مطیة علویه ، و میزان فضله و عدله قد غنی عن الخلق ولااءشارة ولانفس الا باللّه ، للّه من اللّه مع اللّه

فهو فی ریاض قدسه متردد، و من لطائف فضله الیه متردد و المعروفه اصل و فرعه الایمان(16)

( شخص عارف پیکرش بامخلوقات است و دلش با خداست ؛ به طوری که اگر به قدر یک رد شعاع نور چشم از خدا غفلت ورزد در آن دم از اشتیاق به سوی او می میرد. و عارف امانت دار گنجینه ها و ذخایر امانتهای خداست ، و گنج اسرار اوست و معدن نوراوست ، و راهنمایی رحمت اوست بر خلائقش ، و مرکب راهوار علوم و عرفان اوست ، و ترازوی سنجش فضل و عدل اوست او از جمیع خلق عالم و از مرادهای خود و از دنیا بی نیاز گردیده است ، مونسی ندارد به جز خدا، و گفتاری و اشاره ای نداردو نفسی بر نمی آورد مگر به خدا و برای خدا و از خدا و با خدا.

اوست که در باغهای قدس و طهارت حریم خداوند رفت آمد می کند، و از لطائف فضل او توشه بر می دارند. معرفت ، اساس و بنیان است و ایمان فرع آن است .)

و در کافی و توحید روایت کرده از حضرت امام صادقعليه‌السلام که فرمودند: ان روح المومن لاشد اتصالابروح اللّه من اتصال شعاع الشمس بها (اتصال روح مومن به خدا شدیدتر است از اتصال شعاع خورشید به آن .)

و در حدیث قدسی که متفق علیه میانه همه اهل اسلام است می فرماید:

ما یتقرب الی عبدی بشی احب الی مما افترضته علیه .و انه لیتقرب الی بالنوافل حتی احبه ، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصره به و لسانه الذی ینطق به ویده التی یبطش بها

ان دعانی اجبه وان سالنی اعطیته(17)

خواجه نصیرالدین قدس سره می فرماید:

العارف اذا انقطع عن نفسه و اتصل بالحق ، رای کل قدرة مستعرقة فی علمه الذی لایغرب عنه شی من الموجودات ، و کل ارادته التی لایتابی عنها شی من الممکنات ؛ بل کل وجود فهو صادر عنه فائض من لدنه فصار الحق حینئذ بصره الذی به یبصر، و سمعه الذی به یسمع ، و قدرته التی بها یفعل ، و عمله الذی به یعلم ، و وجوده الذی به یوجد.

فصار العارف حینئذ متخلفا باخلاق اللّه بالحقیقة(18)

(عارف چون از خودش ببرد و متصل به حق گردد، تمام قدرتها را مستغرق در قدرت او می بیند که به جمیع مقدورات در عالم تعلق گرفته است ، و تمام علوم را مستغرق در علم او می بیند که هیچ چیز از موجودات از آن پنهان نیست ، و تمام خواسته ها را در خواست او می بیند که هیچ یک از ممکنات از آن اباء و امتناع ندارد ؛ بلکه هر گونه وجود و کمالی صادر از او می باشد و از پیشگاه او فائض می گردد.

و در این حال حق تعالی چشم او می شود که با آن می بیند، و گوش او می شود که با آن می شوند، او می شود که با آن کار می کند، و علم او می شود که با آن می داند، و وجود او می شود که با آن ایجاد می کند. و بنابراین در آن هنگام عارف حقیقه به اخلاق خداوند متخلق می شود.)

و باز در مصباح الشریعة می فرماید:

المشتاق لا یشتهی طعاما و لا یستلذ شرابا و لا یستطیب رقادا و لا یانس حمیما و لا یاوی دارا و لا یسکن عمرانا ولا یلبس لینا و لایقر قرارا، و یعبد اللّه لیلا و نهارا راجیا ان یصل الی ما یشتاق الیه ، و یناجیه بلسان شوقه معتبرا عما فی سریرته ، کما اخبر اللّه عن موسی بن عمران فی میعاد ربه بقوله :

و عجب الیک رب لترضی(19)

و فسر النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله عن حاله : انه ما اکل و لا شرب و لا اشتهی شیئا من ذلک فی ذهابه و مجیبه اربعین یوما شوقا الی ربه

فاذا دخلت میدان الشوق فکبر علی نفسک و مرادک من الدنیا، ودع المالوفات و احرم عن سوی مشوقک و لب بین حیوتک و موتک - الخ

( شخص مشتاق لقای خداوند اشتها به غذاندارد، و از آشامیدنی لذت نمی برد، و گوار نمی کند، و با دوستی ماءنوس نمی شود، و در خانه ای ماءوی نمی گزیند و در آبادانی مسکن نمی کند، و لباس نرم نمی پوشد، و آرامش و قرار ندارد؛ و خدا را شب و روز عبادت می نماید به امید آنکه به خداوند که به وی مشتاق است واصل گردد. و در دل با زبان اشتیاق که از سر سویدای او خبر می دهد با خدایش راز و مناجات دارد همانطور که خدای تعالی از حضرت موسیعليه‌السلام - خبر داده است که در وعده گاهش به خدا گفت :و من ای پروردگارم ، به سویت شتافتم تا تو را خشنود سازم و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از حالت موسی این طور تفسیر نموده است که : (وی نه خوراک خورد، و نه آب آشامیدن ، و نه به خواب رفت ، و نه به چیزی اشتهاد داشت از این امور، در رفتن و آمدنش به سوی خدا در چهل روز؛ از اشتیاق به پروردگارش و هنگامی که وارد میدان شوق شدی بر وجود خودت و بر مرادت که از دنیاداری تکبیر مرگ را بزن ، و جمیع آنچه مایه الفت است رها کن ، و از غیر آنکه به او اشتیاق داری روی بگردان ، و در میان حبات و مرگت دوبار به الهم لبیک : ندای خدا را پاسخ بگو؛ خداوند اجرت را عظیم می گرداند. و مثل شخص مشتاق به خدا، مانند شخص غریق می باشد که تمام هم وغم خود را مصروف برای نجات خودش می کند و همه چیز را غیر از آن فراموش می نماید.)

و در علل الشرائع روایت کرده است از حضرت رسالت پناهصلى‌الله‌عليه‌وآله ان شعیبا بکی من حب اللّه عز وجل حتی عمی فرداللّه علیه بصره ، ثم بکی حتی عمی فرداللّه علیه بصره ، ثم بکی حتی عمی (فرد اللّه علیه ) بصره

فلما کانت الرابعة او حی اللّه الیه : یا شعیب ! الی متی یکون هذا منک ابدا؟! ان یکن شوقا الی الجنة فقد ابحتک !

فقال : الهی و سیدی ! انت تعلم انی ما بکیت خوفا من نارک و لا شوقا الی جنتک ، ولکن عقد حبک علی قلبی فلست اصبر او اراک !

فاوحی اللّه جل جلاله : اما اذا کان هذا هکذا فمن اجل ذلک ساخذمک کلیمی موسی بن عمران(20)

شعیب پیغمبر از محبت خداوند آن قدر گریست تا کور شد. خداوند چشمش را به او باز گردانید.چون نوبت چهارم فرا رسید خداوند به او وحی کرد: ای شعیب ! تا کی این حالت برای تو دوام دارد؟! اگر از ترس آتش گریه می کنی من تو را پناه دادم ، و اگر از اشتیاق به بهشت گریه می کنی من بهشت را به تو بخشیدم !

شعیب گفت : ای خدا من ! و ای سید و سرور من ! تو می دانی که من از ترس آتشت ، و از شوق بهشت گریه نمی کنم ، ولیکن محبتت بر دل من گره خورده است ؛ لهذا نمی توانم شکیبا باشم مگر تو را ببینم !

خداوند جل جلاله به او وحی فرستاد: حالا که این داستان از تو آن چنان است ، بدین سبب من به زودی کلیم خودم موسی بن عمران را خادم تو قرار می دهم !

و در دعای کمیل علیه الرحمة است که :

وهبنی یا الهی و سیدی و مولای ! صبرت علی عذابک فکیف اءصبر علی فراقک ؟! ای خدای من ! و ای سرور و سالار من ! و ای مولای من ! مرا چنان بپندار که بتوانم بر عذابت شکیبا باشم ؛ پس چطور می توانم بر فراقت شکیبا باشم ؟!

و در مناجات شعبانیه می فرماید:

و هب لی قلبا یدینه منک شوقه ، و لسانا یرفع الیک صدقه ،و نظرا یقربه الیک حقه و به من دلی عطا کن تا اشتیاق مرا به تو نزدیک کند!. زبانی که صدقش به سوی تو بالا برود! و نظری که حقش آن را به تو قریب نماید.

و ایضا می فرماید:

والحنفی بنور عزاک الا بهج فاکون لک عارفا و عن سواک منحرفا و مرا ملحق کن به نور عزتت که بهجت آورترین می باشد؛ تا آنکه عارف تو گردم و از غیر تو منصرف شوم !

و در دعای ابو حمزه ثمالی می خوانی :

و انک لا تحجب عن خلقک الا یحجهم الا مال السیئة دونک(21)

و تو پنهان نیستی از مخلوقاتت مگر آنکه افعال ناشایسته ایشان آنها را از تو پنهان می کند!)

عزیزم ! اگر از این قبیل عبارات که صریح اند در معرفت و محبت و وصول به مقام قرب و وصال معنوی بخواهم عرض کنم ، یک کتابی می شود؛ لا سیما در ادعیه و مناجات ائمه هدی و اینها که نقل کردم اخباری است که اءسناد معتبره دارند و علمای امامیه اینها را تلقی به قبول کرده اند؛ و از این قبیل خیلی هست ؛ مثلا چه مقدار در اخبار تجلی او جل جلاله به اسماء و به نور عظمت ، و در دعاها و از همه بالاتر در قرآن مجید وارد شده است

دعای سمات را که همه علماء می خوانند. و چه قدر در ادعیه و ارزقنی النظر الی وجهک ، ودر بعضی ها ولانحرمنی النظر الی وجهک الکریم وارد شده ، و در مناجات خمسة عشر چه مقدار تصریحات به وصول و نظر و لقاء و قرب معرفت وارد شده ، و بنده آنها رااگر چه به جهت عدم ثبوت سندش ذکر نکردم ؛ولیکن برای مقلدین علماء اعلام همه آنها حجت است

چرا؟! که جهت اینکه آن مناجات را علمای اعلام می خوانند، و مطالبش را امضا دارند.

و هکذادر الحاقی دعای عرفه حضرت سیدالشهداء عليه‌السلامآن همه تصریحاتی که واقع شده است ، با اینکه علمای اعلام می خوانند بنده به جهت عدم ثبوتش ذکر نکردم

در ابتداعرض شد که این تعبیرات را حمل بر لقاء ثواب کردن خلاف نص است ؛ و اگر احیانا در اخبار، رویت ولقاء را تفسیر به ثواب کرده باشند، قطعا از جهت این خواهد شد که سائل از رویت غیر از رویت چشم نمی فهمیده است ؛ چنانکه خلت حضرت خلیلعليه‌السلام راهم در جواب بعضی از سائلین خضرت رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلمبغیر معنی دوستی تفسیر فرمودند.

چراکه اگر بدان سائل این طور تفسیر نفرماید کافر می شود. چون او از دوستی غیر از محبت آدمیان را به همدیگر فرض نمی تواند کرد؛ و آن هم که واقعا کفر است

باری ، اگر زیادتر از اینها که عرض شد می خواهی ، رجوع کن به ادعیه و مناجات ائمه هدیعليه‌السلام ، ودر اخباری که در مثوبات اعمال وارد شده است .مثلا دعای رجبیه که سیدین بن طاووس علیه الرحمة آن را به سند عالی در اقبال از توقیع مبارک حضرت امام - اءرواح العالمین فداه - روایت کرده ؛ و قطعا خودشان می خوانده اند می فرماید:

الهم انی اسالک بمعانی جمیع ما یدعوک به ولاة امرک المامون علی سرک - الی ان قال و بمقاماتک التی لافرق بینها و بینک الاانهم عبادک و خلقک ، رتقها و فتقها بیدک(22)

بار خداوندا! من از تو پرسش می نمایم به معانی همگی آنچه را که والیان امر تو که مامون بر اسرار تو بوده اند، تو را بدان معانی می خوانند - تا اینکه می گوید:

و به مقامات تو آنچنان مقاماتی که هیچ فرقی میان آنها و میان تو وجود ندارد مگر آنکه آنها بندگان تو و مخلوق تو می باشند، فتق و رتق آنان (گشودن و بستن به دست توست !)

و دعاهای لیالی ماه مبارک را ملاحضه کن ! ءاه ء ا ه ! الی من یرانی ولا اراه آه آه از شوقی که به دیدار کسی دارم که مرا می بیند و من او را نمی بینم ! را ببین ! دعای عرفه ، دعای جمعه و سایر مناجات حضرت مولی الموالیعليه‌السلام را ملاحظه نما!

و در اخبار مثوبات نظرکن به حدیث معراج که در وافی از علمای اعلام او را روایت کرده ، می فرماید: یااحمد! تا آنجا که :

قال : یا رب ما اول العبادة ؟!

قال : الصمت و الصوم تعلم یا احمد ما میراث الصوم ؟!

قال : لا، یا رب !

قسمت دوم

قال : میراث الصوم قلة الاکل ، و قلة الکلام ، و العبادة الثانیة الصمت ؛ و الصمت یورث الحکمة ؛ و یورث الحکمة المعروفة ؛ و یورث المعرفة الیقین واذا استیقن العبد لا یبالی کیف اصبح بعسر ام بیسر. فهذا مقام الراضین !

فمن عمل رضای الرمة ثلاث خصال : اعرفه شکرا لا یخالطه الجهل ، و ذکرا لا یخالطه النیسان ، و محبة لایوثر علی محبتی محبة المخلوقین !

فاذا احبنی احببته و حببته الی خلقی و افتح عین قلبه الی عظمتی و جلالی !فلا اخفی علیه علم خاصة خلقی !

فاناجیه فی ظلم اللیل و ضوء النهار حتی ینقطع حدیثه مع المخلوقین و مجالستة معهم و اسمعه کلامی و کلام ملئکتی و اعرفه سری الذی سترته من خلقی

الی ان قال : ثم ارفع الحجب بینی و بینه فانعمه بکلامی و الذده بالنظر الی - الی ان قال :

و لا جعلن ملک هذا العبد فوق ملک الملوک حتی یتضعضع له کل ملک ملک و یهابه کل سلطان جائر و جبار عنید و یتمسح له کل سبع ضار، ولا شوقن الیه الجنة وما فیها ولاستغر قن عقله بمعرفتی ، ولا قومن له مقام عقله ، ثم لاهونن علیه الموت و سکراته و حرارته و فزعه حتی یساق الی الجنة شوقا.

و اذا نزل به ملک الموت یقول : مرحبابک ! فطوبی لک ! طوبی لک ! ان اللّه الیک لمشتاق

اعلم یا ولی اللّه ! ان الابواب التی کان یصعد منها عملک یبکی علیک ! و ان محرابک و مصلاک یبکیان علیک !

فیقول : انا راض برضوان اللّه و کرامة ؛ و یخرج الروح من بدنه کما تخرج الشعرة من العجین .و ان المتئکة تقومون عند راسه ، بیدی کل ملک کاس من ماء الکوثر و کاس من الخمر یسقون روحه حتی یذهب سکرته و مرارته و یبشرونه بالبشارة العظمی ، و یقولون : طبت و طاب مثواک ! انک تقدم علی العزیز الکریم الحبیب القریب !

فیطیر الروح من ایدی الملئکة فیسرع الی اللّه فی اسرع من طرقه عین ؛ فلا یبقی حجاب و لا ستر بینها و بین اللّه تعالی واللّه تعالی الیها لمشتاق فتجلس علی عین عن یمین العرش

ثم یقال لها: ایتها الروح ! کیف ترکت الدنیا؟!

فتقول :الهی و سیدی و عزتک و جلالک لا علم لی بالدنیا! انا منذ خلقتنی الی هذه الغایة خائف منک !

فیقول اللّه : صدقت ! کنت بجسدک فی الدنیا و بروجک معی ! فانت بعینی اعلم سرک و علابینک !سل اعطک و تمن علی فاکرمک !

هذه جنتی فتبحج فیها، و هذا جواری فاسکنه !

فتقول الروح : الهی عرفتنی نفسک فاستغنیت بها عن جمیع خلقک ! و عزتک و جلالک او کان رضاک فی ان اقطع اربا اربا او اقتل سبعین قتله باشد ما یقتل به الناس لکان رضاک احب الی الی ان قال :

قال اللّه عز وجل : و عزتی و جلالی لااحجب بینی و بینک فی وقت من الاوقات حتی تدخل علی ای وقت شئت و کذلک افعل باحبائی !

پیامبر گفت : ای پروردگار من ! اول عبادت کدام است ؟!

خدا فرمود: سکوت کردن و روزه داشتن ای احمد! آیا می دانی روزه چه چیز به جا می گذارد؟!

پیامبر عرض کرد: نه ای خدا من !

خداوند فرمود: آنچه روزه به جای کی گذارد کم خوردن و کم گفتن و عبادت می باشد!

دوم سکوت است ؛ و سکوت از خود حکمت به جای می گذارد؛ و حکمت معرفت به جای می گذارد؛ و معرفت یقین به جای می گذارد؛ و هنگامی که بنده من به مقام یقین رسید، دیگر باکی ندارد که چطور روزگارش را بگذارد ؛ آیا در عسر وشدت باشد، و یا در یسر و آسانی و این است مقام کسانی که به رضای من واصل گشته اند.

و کسی که به رضای من عمل کند من سه صفت را همیشه ملازم با وی می گردانم ! من شکر و سپاسی را به او می فهمانم که مخلوط با جهل و نادانی نمی باشد؛ و یاد و توجهی راکه مخلوط بانیسان و فراموشی نمی گردد؛ و محبت و مودتی را که بر محبت من ، محبت مخلوقات را اختیار نمی کند!

پس چون مرا دوست داشت ،من هم او را که دوست می دارم و دوستی او را در دل خلائق خودم می نهم .و چشم دل او را به مقام عظمت و جلال خودم می گشایم و علم خاصان از وی پنهان نمی دارم !

و در این حال با وی در سر و نهان ، در ظلمت شب و درخشانی روز، از باطل سخن می گویم و باب مناجات را بر روی وی می گشایم و او به طوری می شود که گفتارش با خلائق بریده می گردد و همنشینی اش با ایشان منقطع می شود. و کلام خودم و کلام فرشتگانم را به او می شناسانم و به او می فهمانم سری را که از مخلوقاتم پنهان داشته بودم تا اینکه می فرماید: سپس بر می گردانم حجابها و پرده های که فی مابین من و او بوده است و او را به نعمت گفتار متنعم و و به لذت نظر به سوی من متلذذ می نمایم تا اینکه می فرماید:

و بطور حتم و مسلما من سلطنت و قدرت این بنده ام را برتر و عالیتر از سلطنت سلاطین و ملک الموک قرار می دهم ؛ به طوری که تمام پادشاهان در برابر وی خرد و شکسته می شوند، و تمام سلاطین حائز از او را در ترس و دهشت می افتند، و هر جبار عنود و لجوجی از وی می هراسد، و تمام حیوانات وحشی درنده در برابر او رام می شوند و بدنهای خود را برای برکت و رحمت به بدن او می مالند، و من بهشت را و آنچه در بهشت وجود دارد عاشق او می نمایم ، و عقل او را مستغرق به معرفت خودم می کنم ، و من خودم به جای عقل او می نشینم و سپس مرگ را برای وی آسان می نمایم ، و تکرار و حرارت و فزع آن را از او برمی دارم تا آنکه از روی شوق به سوی بهشت روانه می شود. و در وقتی که ملک الموت بر فرود آید، به او می گوید: خوش آمدی ! به به خوشا به حال شما! خوشا به حال شما خداوند مشتاق توست !

ای خداوند بدان که آن درهای که از آنها اعمال تو به سوی آسمان بالا می رفت بر تو گریه می کنند؛ و محراب مصلایت بر تو در حال گریستن می باشند!

بنده مومن عارف می گوید: من راضی هستم به رضوان خداوندی و به کرامت وی ؛ بیرون می رود روح از بدنش همانطوری که مو از خمیر بیرون می رود ؛ و در اطراف سر او فرشتگان ایستاده اند در حالتی که در دو دست هر یک از آنان یک کاسه ای پر از آب کوثر، تا بکرات موت و تلخی آن از میان می رود. و او را به بشارت عظیمی بشارت می دهند و به او می گویند: پاک و پاکیزه ای ! و محل سکونت تو نیز پاک و پاکیزه می باشد! تو بر خداوند صاحب عزت و صاحب کرامت که حبیب است و قریب ، وارد شده ای !

در این حال روح از دست فرشتگان در پرواز می آید ؛ و در سرعتی بیشتر از سرعت بازگشت شعاع نور چشم به چشم ، به سوی خدا می رود ؛ در این صورت نه دیگر از حجابی وجود دارد، و نه پرده ای در میان او خدای تعالی و خداوند هم مشتاق اوست و می نشیند بر کنار چشمه ای از سمت راست عرش خدا!

سپس به او گفت می شود: ای روح ! چگونه تو دنیا را ترک کردی ؟ روح می گوید: ای خدای من و ای سید و آقای من ! سوگند به مقام عزت و جلالت که من هیچ علمی و توجهی به دنیا ندارم و از هنگامی که مرا آفریدی تا الان من متوجه تو و نگران به سوی تو بودم !

خداوند می فرماید: راست گفتی ! تو با جسمت و پیکرت در دنیا بودی و را روح و جانت با من بودی ! بنابراین تو در برابر دیدگان من هستی ! من از پنهان و از آشکارت خبر دارم ! بپرس از من هرچه می خواهی که من به تو اعطا می کنم ، و خواهش کن از من که من تو را گرامی می دارم ! این است بهشت من ! آرامش در آن سیر کن و گام برادر! و این است عهد و امان در آن سکونت گزین !

روح عرض می کند: ای خدای من ! تو خودت را به من شناساندی و من به واسطه عرفان به ذات تو از جمیع آفریدگانت بی نیاز شدم ! سوگند به مقام عزت و جلالت اگر رضای تو در آن باشد که من پاره پاره گردم و یا هفتاد مرتبه با شدیدترین قسمی که مردم را بدان می کشند مرا بکشند تحقیقا رضای تو محبوب تر می باشد نزد من !

تا اینکه می گوید:

خداوند می فرماید: سوگند به مقام عزت و جلال می خوردم که من در هیچ وقتی از اوقات میان خودم و میان تو را حاجب قرار نمی دهم ؛ تا در هر وقت که دلت بخواهد بر من وارد شوی ، و این است روش و منهاج من راجع به اولیای من !

و بعد از این ، در تفسیر حیاة باقیة می فرماید که : صاحب او را چنین و چنان می کنم - تا اینکه می فرماید:

وافتح عین قلبه و سمعه حتی یسمع بقلبه منی و ینظر بقلبه الی عظمتی و جلالی

( و باز می کنم چشم دل و گوشش را؛ تا آنکه با دلش بدون واسطه از من بشنود، و با دلش نگاه به عظمت و جلال من تماید.)

و باز در همین حدیث می فرماید:

ان ادنی ما اعطی الزاهدین فی الاخرة ان اعطیهم مفاتیح الجنان کلها حتی یفتحوا ای باب شائوا ولا احجب عنهم وجهی ولا نعهم بانواع التلذذ من کلامی - الی ان قال :

و افتح لهم اربعه ابواب : باب تدخل علیهم الهدایا منه بکره و عشیا، و باب ینظرون منه الی کیف شاءوا

(کوچکترین وکمترین چیزی که من زاهدان ، در آخر عنایت می کنم ، آن است که تمام کلیدهای بهشت را به ایشان می دهم تا از هر دری که بخواهند داخل شوند.

و صورت خودم رااز آنان پوشیده نمی دارم ، و به انواع و القسام التذاذ از سخنانم آنها را بهره مند و متنعم می نمایم !

تا اینکه گوید:

به روی آنان چهار در را می گشایم : دری که برای ایشان در هر شامگاه هدیه می برند، و دری که از آن نظر می کنند به هر کیفیتی که بخواهند.)

و باز در وصف اهل آخرت در همین حدیث می فرماید:

ولارفعن الحجب لها دونی

و تحقیقاتی من حجابها را از آن روح در برابر خودم بر می دارم

و می فرناید:

ولایلی قبض روحه غیری ؛ و اقول عند قبض روحه : مرحبا واهلا یقدومک علی(23)

و قبض روح او را نمی کند غیر از خود من و هنگام قبض روحش من به او می گویم : خوش آمدی ! و اءهلیت داری برای ورود بر من و قدومت بر بساط من !)

و اینها که این بی بضاعت در اینجا روایت کرده ام همه اش روایات صحیحه و معتبره است ، اگر یک مقدار توسعه بدهم آنها که در اخبار داود وارد شده است ، و آنها که در مناجات خمسه عشر هست ، و آنها که در مناجات الحاقی دعای عرفه که سید در اقبال و علامه در مزار روایت کرده ذکر نمایم ، تنها اینها از حد تواتر زیادتر است

و در حدیث نماز روایت کرده ، در فقره قرائت می فرماید: ترقی می کند به هر آیه ای درجه ای از فلان و فلان - الی ان قال :

ودرجة من نور رب العزة (و درجه ای از نور رب العزة .)

ودر حدیث ملاقات مومن در مستدرک از مجموعه شهید نقلا از کتاب انوار لابی علی بن محمد بن همام روایت کرده ، تا آنجا که می فرماید:

اشهدکم عبادی بانی اکرمه بالنظر الی نوری وجلالی وکبریائی !

گواه می گوییم شما را ای بندگان من به اینکه من او را گرامی می دارم به واسطه نظر نمودنش به نور من و جلال من وکبریایی من !

و در حدیث ثواب جهاد در تهذیب روایت کرده است در حدیثی که می شمارد در خصال سبعه را که برای شهید هست ، - تا اینکه می فرماید:

السابع ان ینتظر فی وجه اللّه ، و انها لراحة لکل نبی و شهید.(24) هفتم خصلت آن است که او نظر می کند به وجه خدا، و آن نظره به سوی خدا راحت است برای هر نبی و هر شهید.

و در ثواب سجده شکر نمازهای واجبه در حدیث صحیح وارد شده است :

ان العبد اذا صلی و سجد سجدة الشکر فتح الرب تعالی الحجاب بینه و بین الملئکة ، فیقول : یا ملئکتی ! انظروا الی عبدی ؛ اذی فریصتی و اتم عهدی ثم سجد لی شکرا علی ما انعمت به علیه !

ملئکتی ! ما ذاله ؟!

فتقول الملئکة : یا ربناکفایة مهمه ! فیقول الرب تعالی : ثم ماذا؟!

فتقول الملئکة : یا ربنا کفایة مهمه ! فیقول الرب : ثم ماذا؟ قلایبقی شی من الخیر الا قالته الملئکة فیقول اللّه تعالی : یا ملئکتی ! ثم ماذا!

فیقول الملئکة : یاربنا لا علم لنا!

فیقول اللّه تعالی : لا شکرنه کما شکرنی ،و اءقبل علیه بفضلی ، و اریه وجهی(25) .