قسمت دوم
قال : میراث الصوم قلة الاکل ، و قلة الکلام ، و العبادة الثانیة الصمت ؛ و الصمت یورث الحکمة ؛ و یورث الحکمة المعروفة ؛ و یورث المعرفة الیقین واذا استیقن العبد لا یبالی کیف اصبح بعسر ام بیسر. فهذا مقام الراضین !
فمن عمل رضای الرمة ثلاث خصال : اعرفه شکرا لا یخالطه الجهل ، و ذکرا لا یخالطه النیسان ، و محبة لایوثر علی محبتی محبة المخلوقین !
فاذا احبنی احببته و حببته الی خلقی و افتح عین قلبه الی عظمتی و جلالی !فلا اخفی علیه علم خاصة خلقی !
فاناجیه فی ظلم اللیل و ضوء النهار حتی ینقطع حدیثه مع المخلوقین و مجالستة معهم و اسمعه کلامی و کلام ملئکتی و اعرفه سری الذی سترته من خلقی
الی ان قال : ثم ارفع الحجب بینی و بینه فانعمه بکلامی و الذده بالنظر الی - الی ان قال :
و لا جعلن ملک هذا العبد فوق ملک الملوک حتی یتضعضع له کل ملک ملک و یهابه کل سلطان جائر و جبار عنید و یتمسح له کل سبع ضار، ولا شوقن الیه الجنة وما فیها ولاستغر قن عقله بمعرفتی ، ولا قومن له مقام عقله ، ثم لاهونن علیه الموت و سکراته و حرارته و فزعه حتی یساق الی الجنة شوقا.
و اذا نزل به ملک الموت یقول : مرحبابک ! فطوبی لک ! طوبی لک ! ان اللّه الیک لمشتاق
اعلم یا ولی اللّه ! ان الابواب التی کان یصعد منها عملک یبکی علیک ! و ان محرابک و مصلاک یبکیان علیک !
فیقول : انا راض برضوان اللّه و کرامة ؛ و یخرج الروح من بدنه کما تخرج الشعرة من العجین .و ان المتئکة تقومون عند راسه ، بیدی کل ملک کاس من ماء الکوثر و کاس من الخمر یسقون روحه حتی یذهب سکرته و مرارته و یبشرونه بالبشارة العظمی ، و یقولون : طبت و طاب مثواک ! انک تقدم علی العزیز الکریم الحبیب القریب !
فیطیر الروح من ایدی الملئکة فیسرع الی اللّه فی اسرع من طرقه عین ؛ فلا یبقی حجاب و لا ستر بینها و بین اللّه تعالی واللّه تعالی الیها لمشتاق فتجلس علی عین عن یمین العرش
ثم یقال لها: ایتها الروح ! کیف ترکت الدنیا؟!
فتقول :الهی و سیدی و عزتک و جلالک لا علم لی بالدنیا! انا منذ خلقتنی الی هذه الغایة خائف منک !
فیقول اللّه : صدقت ! کنت بجسدک فی الدنیا و بروجک معی ! فانت بعینی اعلم سرک و علابینک !سل اعطک و تمن علی فاکرمک !
هذه جنتی فتبحج فیها، و هذا جواری فاسکنه !
فتقول الروح : الهی عرفتنی نفسک فاستغنیت بها عن جمیع خلقک ! و عزتک و جلالک او کان رضاک فی ان اقطع اربا اربا او اقتل سبعین قتله باشد ما یقتل به الناس لکان رضاک احب الی الی ان قال :
قال اللّه عز وجل : و عزتی و جلالی لااحجب بینی و بینک فی وقت من الاوقات حتی تدخل علی ای وقت شئت و کذلک افعل باحبائی !
پیامبر گفت : ای پروردگار من ! اول عبادت کدام است ؟!
خدا فرمود: سکوت کردن و روزه داشتن ای احمد! آیا می دانی روزه چه چیز به جا می گذارد؟!
پیامبر عرض کرد: نه ای خدا من !
خداوند فرمود: آنچه روزه به جای کی گذارد کم خوردن و کم گفتن و عبادت می باشد!
دوم سکوت است ؛ و سکوت از خود حکمت به جای می گذارد؛ و حکمت معرفت به جای می گذارد؛ و معرفت یقین به جای می گذارد؛ و هنگامی که بنده من به مقام یقین رسید، دیگر باکی ندارد که چطور روزگارش را بگذارد ؛ آیا در عسر وشدت باشد، و یا در یسر و آسانی و این است مقام کسانی که به رضای من واصل گشته اند.
و کسی که به رضای من عمل کند من سه صفت را همیشه ملازم با وی می گردانم ! من شکر و سپاسی را به او می فهمانم که مخلوط با جهل و نادانی نمی باشد؛ و یاد و توجهی راکه مخلوط بانیسان و فراموشی نمی گردد؛ و محبت و مودتی را که بر محبت من ، محبت مخلوقات را اختیار نمی کند!
پس چون مرا دوست داشت ،من هم او را که دوست می دارم و دوستی او را در دل خلائق خودم می نهم .و چشم دل او را به مقام عظمت و جلال خودم می گشایم و علم خاصان از وی پنهان نمی دارم !
و در این حال با وی در سر و نهان ، در ظلمت شب و درخشانی روز، از باطل سخن می گویم و باب مناجات را بر روی وی می گشایم و او به طوری می شود که گفتارش با خلائق بریده می گردد و همنشینی اش با ایشان منقطع می شود. و کلام خودم و کلام فرشتگانم را به او می شناسانم و به او می فهمانم سری را که از مخلوقاتم پنهان داشته بودم تا اینکه می فرماید: سپس بر می گردانم حجابها و پرده های که فی مابین من و او بوده است و او را به نعمت گفتار متنعم و و به لذت نظر به سوی من متلذذ می نمایم تا اینکه می فرماید:
و بطور حتم و مسلما من سلطنت و قدرت این بنده ام را برتر و عالیتر از سلطنت سلاطین و ملک الموک قرار می دهم ؛ به طوری که تمام پادشاهان در برابر وی خرد و شکسته می شوند، و تمام سلاطین حائز از او را در ترس و دهشت می افتند، و هر جبار عنود و لجوجی از وی می هراسد، و تمام حیوانات وحشی درنده در برابر او رام می شوند و بدنهای خود را برای برکت و رحمت به بدن او می مالند، و من بهشت را و آنچه در بهشت وجود دارد عاشق او می نمایم ، و عقل او را مستغرق به معرفت خودم می کنم ، و من خودم به جای عقل او می نشینم و سپس مرگ را برای وی آسان می نمایم ، و تکرار و حرارت و فزع آن را از او برمی دارم تا آنکه از روی شوق به سوی بهشت روانه می شود. و در وقتی که ملک الموت بر فرود آید، به او می گوید: خوش آمدی ! به به خوشا به حال شما! خوشا به حال شما خداوند مشتاق توست !
ای خداوند بدان که آن درهای که از آنها اعمال تو به سوی آسمان بالا می رفت بر تو گریه می کنند؛ و محراب مصلایت بر تو در حال گریستن می باشند!
بنده مومن عارف می گوید: من راضی هستم به رضوان خداوندی و به کرامت وی ؛ بیرون می رود روح از بدنش همانطوری که مو از خمیر بیرون می رود ؛ و در اطراف سر او فرشتگان ایستاده اند در حالتی که در دو دست هر یک از آنان یک کاسه ای پر از آب کوثر، تا بکرات موت و تلخی آن از میان می رود. و او را به بشارت عظیمی بشارت می دهند و به او می گویند: پاک و پاکیزه ای ! و محل سکونت تو نیز پاک و پاکیزه می باشد! تو بر خداوند صاحب عزت و صاحب کرامت که حبیب است و قریب ، وارد شده ای !
در این حال روح از دست فرشتگان در پرواز می آید ؛ و در سرعتی بیشتر از سرعت بازگشت شعاع نور چشم به چشم ، به سوی خدا می رود ؛ در این صورت نه دیگر از حجابی وجود دارد، و نه پرده ای در میان او خدای تعالی و خداوند هم مشتاق اوست و می نشیند بر کنار چشمه ای از سمت راست عرش خدا!
سپس به او گفت می شود: ای روح ! چگونه تو دنیا را ترک کردی ؟ روح می گوید: ای خدای من و ای سید و آقای من ! سوگند به مقام عزت و جلالت که من هیچ علمی و توجهی به دنیا ندارم و از هنگامی که مرا آفریدی تا الان من متوجه تو و نگران به سوی تو بودم !
خداوند می فرماید: راست گفتی ! تو با جسمت و پیکرت در دنیا بودی و را روح و جانت با من بودی ! بنابراین تو در برابر دیدگان من هستی ! من از پنهان و از آشکارت خبر دارم ! بپرس از من هرچه می خواهی که من به تو اعطا می کنم ، و خواهش کن از من که من تو را گرامی می دارم ! این است بهشت من ! آرامش در آن سیر کن و گام برادر! و این است عهد و امان در آن سکونت گزین !
روح عرض می کند: ای خدای من ! تو خودت را به من شناساندی و من به واسطه عرفان به ذات تو از جمیع آفریدگانت بی نیاز شدم ! سوگند به مقام عزت و جلالت اگر رضای تو در آن باشد که من پاره پاره گردم و یا هفتاد مرتبه با شدیدترین قسمی که مردم را بدان می کشند مرا بکشند تحقیقا رضای تو محبوب تر می باشد نزد من !
تا اینکه می گوید:
خداوند می فرماید: سوگند به مقام عزت و جلال می خوردم که من در هیچ وقتی از اوقات میان خودم و میان تو را حاجب قرار نمی دهم ؛ تا در هر وقت که دلت بخواهد بر من وارد شوی ، و این است روش و منهاج من راجع به اولیای من !
و بعد از این ، در تفسیر حیاة باقیة می فرماید که : صاحب او را چنین و چنان می کنم - تا اینکه می فرماید:
وافتح عین قلبه و سمعه حتی یسمع بقلبه منی و ینظر بقلبه الی عظمتی و جلالی
( و باز می کنم چشم دل و گوشش را؛ تا آنکه با دلش بدون واسطه از من بشنود، و با دلش نگاه به عظمت و جلال من تماید.)
و باز در همین حدیث می فرماید:
ان ادنی ما اعطی الزاهدین فی الاخرة ان اعطیهم مفاتیح الجنان کلها حتی یفتحوا ای باب شائوا ولا احجب عنهم وجهی ولا نعهم بانواع التلذذ من کلامی - الی ان قال :
و افتح لهم اربعه ابواب : باب تدخل علیهم الهدایا منه بکره و عشیا، و باب ینظرون منه الی کیف شاءوا
(کوچکترین وکمترین چیزی که من زاهدان ، در آخر عنایت می کنم ، آن است که تمام کلیدهای بهشت را به ایشان می دهم تا از هر دری که بخواهند داخل شوند.
و صورت خودم رااز آنان پوشیده نمی دارم ، و به انواع و القسام التذاذ از سخنانم آنها را بهره مند و متنعم می نمایم !
تا اینکه گوید:
به روی آنان چهار در را می گشایم : دری که برای ایشان در هر شامگاه هدیه می برند، و دری که از آن نظر می کنند به هر کیفیتی که بخواهند.)
و باز در وصف اهل آخرت در همین حدیث می فرماید:
ولارفعن الحجب لها دونی
و تحقیقاتی من حجابها را از آن روح در برابر خودم بر می دارم
و می فرناید:
ولایلی قبض روحه غیری ؛ و اقول عند قبض روحه : مرحبا واهلا یقدومک علی
و قبض روح او را نمی کند غیر از خود من و هنگام قبض روحش من به او می گویم : خوش آمدی ! و اءهلیت داری برای ورود بر من و قدومت بر بساط من !)
و اینها که این بی بضاعت در اینجا روایت کرده ام همه اش روایات صحیحه و معتبره است ، اگر یک مقدار توسعه بدهم آنها که در اخبار داود وارد شده است ، و آنها که در مناجات خمسه عشر هست ، و آنها که در مناجات الحاقی دعای عرفه که سید در اقبال و علامه در مزار روایت کرده ذکر نمایم ، تنها اینها از حد تواتر زیادتر است
و در حدیث نماز روایت کرده ، در فقره قرائت می فرماید: ترقی می کند به هر آیه ای درجه ای از فلان و فلان - الی ان قال :
ودرجة من نور رب العزة (و درجه ای از نور رب العزة .)
ودر حدیث ملاقات مومن در مستدرک از مجموعه شهید نقلا از کتاب انوار لابی علی بن محمد بن همام روایت کرده ، تا آنجا که می فرماید:
اشهدکم عبادی بانی اکرمه بالنظر الی نوری وجلالی وکبریائی !
گواه می گوییم شما را ای بندگان من به اینکه من او را گرامی می دارم به واسطه نظر نمودنش به نور من و جلال من وکبریایی من !
و در حدیث ثواب جهاد در تهذیب روایت کرده است در حدیثی که می شمارد در خصال سبعه را که برای شهید هست ، - تا اینکه می فرماید:
السابع ان ینتظر فی وجه اللّه ، و انها لراحة لکل نبی و شهید.
هفتم خصلت آن است که او نظر می کند به وجه خدا، و آن نظره به سوی خدا راحت است برای هر نبی و هر شهید.
و در ثواب سجده شکر نمازهای واجبه در حدیث صحیح وارد شده است :
ان العبد اذا صلی و سجد سجدة الشکر فتح الرب تعالی الحجاب بینه و بین الملئکة ، فیقول : یا ملئکتی ! انظروا الی عبدی ؛ اذی فریصتی و اتم عهدی ثم سجد لی شکرا علی ما انعمت به علیه !
ملئکتی ! ما ذاله ؟!
فتقول الملئکة : یا ربناکفایة مهمه ! فیقول الرب تعالی : ثم ماذا؟!
فتقول الملئکة : یا ربنا کفایة مهمه ! فیقول الرب : ثم ماذا؟ قلایبقی شی من الخیر الا قالته الملئکة فیقول اللّه تعالی : یا ملئکتی ! ثم ماذا!
فیقول الملئکة : یاربنا لا علم لنا!
فیقول اللّه تعالی : لا شکرنه کما شکرنی ،و اءقبل علیه بفضلی ، و اریه وجهی
.