قسمت سوم
بنده خدا هنگامی که نماز بگزارد و سجده شکر به جا آورد، خداوند حجاب ما بین وی و فرشتگان را بر می دارد، و می فرماید: ای فرشتگان من ! نظر کنید به بنده من که فریضه مرا اداکرده است و عهده مرا نموده است وسپس برای من سجده شکر در برابر آن نعمتی که به وی داده ام به جا آورده است
ای قرشتگان من ! پاداش وی چه چیز می باشد؟!
فرشتگان می گویند: ای پروردگار ما! رحمت تو! سپس پروردگار می گوید: از این گذشته چه چیز است ؟!
فرشتگان می گویند: ای پروردگار ما! کفایت مهمات وی !
پروردگار می فرماید: از این گذشته چیست ؟! در این حال هیچ یک از اقسام خیر را فرشتگان به جای نمی گذارد مگر اینکه می شمرند.
خداوند تعالی می فرماید: ای فرشتگان من ! از این که بگذریم چه چیز می باشد؟!
قرشتگان می گویند: ای پروردگار ما! ما بدان علم نداریم
خداوند می فرماید: من سپاس وی را به جا می آورم همانگونه که تو سپاس مرا به جاآورده است ، و من اقبال می نمایم و رو می آورم بر او به فضل خودم ، و نشان می دهم به او وجه وسیمای خودم را!
ودر ثواب نابینا وارد شده است که می فرماید: و اریک وجهی (و من به تومی نمایم سیمای خودم را.
و در روایت مهمانی اهل بهشت خبری که وارد شده است که بعد از قرآن خواندن استدعای استماع کلام حضرت پرورگار را می نماید، تقضل می شود واز لذت استماع مدتهای مدیده بیهوش می شوند؛ و بعد که به هوش آیند، استدعای زیارت جمال حضرت جمیل تعالی را می نمایدکه از تجلی می نماید که از تجلی آن نور بیهوش می افتد. آن مقدار در آن بیهوشی می مانند که حورالعین شکایت می نمایند.
و در فقره دیگر از همین حدیث در ثواب آنها که زبانهایشان را از کلام و بطن هایشان را از فصول کلام حفظ کرده اند، می فرماید:
انظر الیهم فی کل یوم سبعین مرة واکلمهم کلما نظرت الیهم نظر می کنم به سوی آنان در هر روز هفتاد مرتبه ، ودر هر مرتبه ای که به سویشان نظر می کنیم با آنان تکلم می نمایم !
عزیز من انصاف بده ! این آیات واخبار وادعیه وارده به تعبیرات مختلفه را ممکن است که انسان رد نماید؟! اگر از حیث سند اعتبار می خواهی ، درجه تواتر اگر چهل تا گفته اند من پانصد تا بلکه هزار تا سند برای تو بیاورم ، و حال آنکه قرآن سند نمی خواهد؛ و اگر دلالت بخواهی ، از نص بالاترنمی شود؛ و دلالات بعضی از این الفاظ که نقل شد ابدا شکی ومحملی و احتمال مجازی در آنها نیست
بلی ، انسان باید ملتقت باشد که لقای حضرت اوجل جلاله مثل لقای ممکن نیست ، و رویت او باچشم نیست ، ومثل رویت جسمانیت نیست ؛ بلکه رویت قلبی هم منزه از کیفیت رویت متخیلات ، و رویت عقلیه هم منزه از کیفیت رویت معقولات است چنانچه در دعای صحیفه علویهعليهالسلام
می فرماید:
و تمثل فی القلوب بغیر مثال تحده الاوهام او تدرکه الحلام
( خداوند در دلها بطور تمثل جای می گیرد، بدون شکل وصورتی که اندیشه های وهمیه او را محدود کند، و بدون آنکه افکار عقلیه بتواند به او دست یابد.
و چنانکه سیدین بن طاووس در فلاح السائل می فرماید:
فقد روی ان مولانا جعفربن محمد الصادقعليهالسلام
کان یتلوا القرءان فی صلالة فعشی علیه
فلما افاق سئل : مت الذی اوجب ما انتهت حالک الیه ؟! فقالعليهالسلام
ما زلت اکرر ءایات القران حتی بلغت الی حال کانتی سمعتها مشافهة ممن انزلها علی المکاشفة و العیان
فلم تقم القوة البشریة بمکاشفه الجلالة الالهیة
و ایاک یامن لا تعرف حقیقة ذلک ان تستبعده او یجعل الشیطان فی تجویز الذی رویناه عندک شکا! بل کن مصدقا! اما سمعت اللّه یقول :
فلما تجلی ربه للجلبل جعله دکا و خر موسی صعقا .- انتهی
روایت شده است که مولانا جعفربن محمد الصادقعليهالسلام
در نمازش قرآن تلاوت می نمود؛ و در آن حال بیهوش شد.
چون افاقه پیدا کرد، از وی پرسیدند: علت آنکه حالتت بدینجا منتهی گشت چه بود؟!
حضرتعليهالسلام
بدین معنی مطلبی را افاده فرمود که : من پیوسته آیات قرآن را تکرار می نمودم تا رسیدم به حالتی که گویا من از خدائی که آنها را نازل کرده است با مکاشفه و عیان شنیدم
و بنابراین قوه بشریه ام در برابر مکاشفات جلال الهی تاب نیاورد.
و ای کسی که حقیقت این وقایع را نمی شناسی ؛مبادا آن را مستبعد بشماری ! و یا شیطان در جایز بودن آنچه را که ما برای تو روایت کردیم ، راه شکی را مفتوح سازد! بلکه باید تصدیق کننده باشی !
آیا نشنیده ای که خداوند می گوید: چون پروردگار او(موسی ) بر کوه تجلی کرد، آن را خرد و پاره ساخت و موسی به حالت بیهودش بر روی زمین اقتاد!) (فلاح السائل )ص 107 و 108)
باری انسان اگر بحواهد که این عوالم راکه با لکشف و الشهود به دست آورد باید بزرگی مقصود بقدر خود تعیین نماید و بداند که طالب چیست ؟! و عظمت مطلوبش به چه اندازه است ؟! تا جدش در طلب لایق مطلوب باشد.
مثلا طالب کدخدایی یک ده جدش قطعا به اندازه طالب سلطنت عالم نمی شود ؛ ولیکن چون این مطلوب بزرگی و عظمتش در شرف و نور بها و سلطنت و لذت به اندازه ای است که ابدا تصور کنه او را لا سیما مبتدی نمی تواند بکند، بلکه هر چه تصویر نماید یکی از هزاران حقیقت آن نخواهد شد؛ لذا اجمالا باید قیاس به قدر معقولات و معلومات خود نماید. مثلا شرافتهایی که در عالم حق و شهادت می بیند از بزرگان دنیوی ، و قرب سلاطین ، و چه خود سلطنت و سلطنتهای تمام عالم را فرض کند و بعد از آن قیاس کند سلطنت آسمانها زا ببیند که چه درجه عظمت و شرافت می بیند؟
آن وقت قیاس بکند عالم محسوس را به عالم عیبت ملکوت و جبروت و غیره ، آن وقت برگردد در کیفیت سلطنت سلاطین دنیا فکری کند، آن وقت به سلطنت معنوی قیاس بکند؛ خواهد دید که مدت سلطنت این سلاطین که چند سالی بیش نیست نسبتش به سلطنت چه خواهد شد؟!
وکیفا هم زیاده به جهاتی چند نیست که هزاران نقصها در او موجود و متوقع است
اما سلطنت معنویه سلطنت واقعی است ؛ مثل سلطنت انسان است به اعضای خود و قوا و خیال خود. مثلا ملاحظه نماید که در وصف سلطنت اخروی ، از جمله اخباری که در باب سلطنت اهل بهشت وارد شده است که فرمانی از جانب حضرت تعالی برایش می آوردند که در آن نوشته است که :
جعلتک حیا لا تموت نو تقول للشی ء: کن فیکون !
(من تو رازنده قرار دادم که نمی میری ! و به چیز می گویی : باش ! و آن می باشد!)
و بالجمله ، آن سلطنتی که خلاق عالم برای هر انسان صحیح المشاعر در احداث صور خیالیه عطا فرموده ؛ نظیر و فوق آن را برای بندگان خاص خودش از انبیا و اولیا درد این دنیا، و به جمهور و یا همه امل بهشت در آخرت ، در احداث و ایجاد اعیان خارجیه باذن اللّه کرامت می فرماید.
اهل معرفت ، اعجاز انبیاو ائمه را از این راه می گویند.
خلاصه اگر انسان هر مطلبی را با عقل بسنجند، خواهد دید که درجات و حدود اشیاء همه در جای خود، و از روی عدل است و اگر عقل را کنار بگذارد، آن وقت حکمت باطل ، و ابدا فرق میانه نور و ظلمت ، خوب و بد، وضیع و شریف نخواهد ماند.
بالجمله ، این چند کلمه در قیاس شرافت این مطلب و مطلوبهای دیگر کافی است و هکذا لذت و بجهت این مطلوب را اگر بخواهی فی الجمله تصویر نمایی ، یک نمره از لذت آن عالم را بعضی از اهل معرفت چنین گوید که : آن مقام دارالخیوان و حیاه حقیقی است ، کانه حیوة تغلی وتفور. گویا چشمه وعین حیات و زندگی است که می جوشد و فوران می کند.
و در آن حال در هر لحظه برای اهلش تمام انواع لذات بی اینکه بعضی تداخل نماید و کسر و انکسار نموده ، کیفیت دیگر حاصل شود موجودات است ؛ مثلا تمام لذات همه افراد هر نوع از مطعومات ، و هکذا مرئیات و مسمومات و مشموعات وملموسات در هر آنی بی اینکه یکی در دیگری اثر نماید و یا باطل سازد حاصل است
حالا این لذات از قبیل لذات عوالم حسنیه جنه النعیم است ؛ واگر از این قیاس کنی لذات و بهجات تجلیات انوار جمال و جلال حضرت جمیل و جلیل تعالی را، آن وقت لعل در بذل تمام جهات جد و جهد و طاقت کفایت نماید. و در اخبار ائمه صلوات اللّه و سلامه علیهم اجمعین اشاراتی به این عوالم که در عرض شده است مثلا در خبر هست که آبی در بهشت هست که در آن طعم همه مشروبات ومطعومات می باشد. و ایضا در حدیث معراج گذشت که در جواب حضرت او جل جلاله که می فرماید: هذه جنتی فتبحبح فیها ! عرض می کند: وقتی که خودت را به من شناسانیدی از همه چیزها مستغنی شدم !
و در حدیث مهمانی گذشت که از تجلی حضرت حق تعالی چنین بیهوش می شوند که ابدا بهوش نیاید تا آخر حورالعین شکایت می کنند تا خداوند جلیل به هوششان می آورد.
ای عزیز! جهد کن که ایمان به خدا و رسول و ائمهصلىاللهعليهوآله
بیاوری ، و ثواب و عقاب و بهشت وجهنم و قرب و بعد را مثل ملاحده این زمان ، موهوم توهم نکنی !
حالا اینها که عرض شد چیزهای است که خطور به قلب بشر می کند، و ولا خطر علی قلب بشر رااز اینها قیاس کن ! بلی :