• شروع
  • قبلی
  • 31 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8009 / دانلود: 4511
اندازه اندازه اندازه
گفت و شنود سيد‌علي محمد باب با روحانيون تبریز

گفت و شنود سيد‌علي محمد باب با روحانيون تبریز

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

گفت و شنود سيد‌علي محمد باب با روحانيون

نویسنده: حسن مرسل وند.

پيشگفتار

اشاره

به نام خداوند جان‌آفرين حكيم سخن در زبان‌آفرين در تاريخ معاصر ايران از پيدايش انديشه‌ي شبه ديني علي‌محمد شيرازي معروف به سيد باب سخنان بسياري رفته است. پيروان اين آيين در ابتدا بابي و بعدها بهايي و ازلي و... نام گرفته‌اند كه هنوز هم همچنان افكار و انديشه‌هاي خود را راستين و برحق مي‌شمارند. در اين كتاب ما را سر آن نيست كه اين تفكر را از جهت مذهبي و فقهي مورد تحقيق و مطالعه قرار دهيم، بلكه اين كتاب نگاهي است كوتاه به تاريخ شكل‌گيري و چگونگي رويدادهاي مربوط به اين فرقه. كتاب حاضر داراي دو بخش است كه به نظر مي‌رسد لازم است در پيشگفتار، شرحي كوتاه درباره‌ي هر يك از اين بخشها آورده شود: 1- بخش نخست: نسخه‌اي است خطي به قلم ميرزا محمدتقي مامقاني فرزند ملامحمد مامقاني معروف به حجت‌الاسلام نير. اغلب صفحات اين بخش مربوط است به شرح مجلس مناظره‌اي كه با حضور روحانيون تبريزي و به دستور ناصرالدين ميرزا وليعهد آن روز و ناصرالدين شاه بعدي تشكيل شد. هدف از تشكيل اين مجلس، پرسش و پاسخ دو طرفه و شنيدن تئوريهاي ديني سيد علي‌محمد باب بود. يكي از رؤساي روحاني حاضر در آن جلسه ملامحمد مامقاني حجت‌الاسلام، پدر مؤلف است كه بلافاصله پس از ختم جلسه، ديده‌ها و شنيده‌هاي خود را براي مؤلف تقرير نموده: «... فلهذا اين بنده‌ي ضعيف را مدتها در خاطر مي‌گشت و به نظر مي‌گذشت كه محاورات آن مجلس را كه والد ماجد بعد از فراغت از آن مجلس بي‌تراخي من البدو الي الختم تقرير فرموده، اين بنده‌ي حقير را صورت آن مجلس را از كثرت تذكار و تكرار ملكه شده..»[1] . تمامي كتابهايي كه تا به امروز در تاريخچه‌ي سيد باب چاپ و منتشر شده، شرح مناظره‌ي روحانيون مسلمان را با سيد باب و چگونگي فتواي قتل او را از دو منبع روايت كرده‌اند، يكي ناسخ‌التواريخ نوشته‌ي ميرزا محمدتقي سپهر (لسان‌الملك) و ديگري روضةالصفاي رضاقلي خان هدايت. مؤلف ناموس ناصري كه هر دوي اين كتابها را ديده، معتقد است كه آنان در شرح وقايع به خطا رفته‌اند و تاريخ را دگرگون نوشته‌اند: «... و از آنجا كه مورخين عهد در آن مجلس مبارك حضور نداشتند، محاورات آن مجمع را به استناد سماعات افواهيه به كلي تغيير داده، مقاولاتي كه اصلا اتفاق نيفتاده مذكور داشته و بيان واقع را بالمره قلم نسخ بر سر گذاشته‌اند.»[2] او حتي از اين هم فراتر رفته و صورت مجلسي را كه از حاج ملامحمود نظام‌العلما، رئيس آن جلسه‌ي گفت و شنود باقي مانده مردود مي‌شمارد: «... و عجب آن است كه صورت مجلس را هم به خط مرحوم حاج ملامحمود نظام‌العلما كه در آن اوقات سمت معلمي اعلي حضرت اقدس همايوني را داشت نسبت داده‌اند، در صورت براي مورخين مرقوم داشته و منسيات خود را كه متن واقع است به كلي مهمل گذاشته.» [3] ميرزا محمدتقي در ضمن اشاره مي‌كند كه روضةالصفا و ناسخ‌التواريخ نيز با يكديگر مباينت دارد. ما براي پابرجا كردن ادعاي مؤلف ناموس ناصري دو دليل مهم در دست داريم: الف: او اين نسخه را براي ناصرالدين شاه و به نام او نگاشته. مي‌دانيم كه در تاريخ تشكيل اين مجلس در تبريز (1263 ه ق)، ناصرالدين شاه، ناصرالدين ميرزاي وليعهد تبريزنشين بوده، و اين مجلس به دستور او و در حضور او تشكيل شده، و حتي خود ناصرالدين ميرزا هم با سيد باب گفتگويي دارد. پس مؤلف كتاب نمي‌توانسته كتابي را خطاب به يك شاهد عيني بنويسد كه در آن جز حقيقت چيزي باشد، به ويژه كه شاهد عيني، پادشاه هم باشد! او براي صحت ادعاي خود و درست بوده تاريخ‌اش و بطلان نوشته‌هاي ناسخ‌التواريخ و روضةالصفا، حتي شاه را به داوري و شهادت مي‌طلبد: «.. خاطر حقيقت مظاهر اقدس همايوني خود شاهد راستين و گواه آستين است كه اين مسطورات [را] با مقاولات آن مجلس، تباين كلي در ميان است؛ به نحوي كه مي‌توان گفت:كل ذلك لم يكن.» [4] . ميرزا محمدتقي مي‌نويسد كه به هنگام سفر ناصرالدين شاه به اروپا، در آذربايجان با شاه ملاقاتي داشته و در آن ملاقات بوده كه به اين فكر افتاده گفته‌هاي پدرش را به صورت كتابي تنظيم و تقديم شاه كند. اين سفر سومين سفر ناصرالدين شاه به اروپا بود و در سال 1306 قمري انجام گرفته است: «... موكب اعلي حضرت اقدس همايوني به عزم فرنگستان صفحه‌ي آذربايجان را به تشريف قدوم ميمنت لزوم، رشك روضه‌ي رضوان فرمودند و اين داعي حقير را سعادت شرف‌اندوزي حضور مهر ظهور همايوني دست داد. در ضمن تلطفات ملوكانه، ذكري از والد ماجد علام به ميان آورده تمجيداتي از محاورات آن مجلس منيف فرمودند. بعد از مرخصي از حضور همايون، مراتب قدرشناسي اين وجود مبارك، داعي حقير را مؤكد عزيمت آمد كه به استدراك مافات شرح وقايع آن مجلس مبارك را علي‌ماوقع در اوراق چند درج كرده، تقديم حضور معدلت ظهور همايوني دارد...»[5] ما براي صحت ادعاي ملاقات او با شاه به روزنامه‌ي خاطرات ناصرالدين شاه در سفر سوم فرنگستان مراجعه مي‌كنيم و ذيل خاطره‌ي روز شنبه سوم رمضان 1306 مي‌خوانيم: «... دسته‌ي اول كه به حضور رسيدند دسته‌ي حاجي ميرزا جواد آقاي مجتهد كه اسامي همراهانش از اين قرار است... دسته‌ي چهارم كه همه شيخي بودند، ميرزا تقي حجت‌الاسلام پسر مرحوم ميرزا محمد مامقاني با جمعي.»[6] پس درمي‌يابيم كه او روز شنبه سوم رمضان 1306 با شاه ملاقات كرده و اين كتاب را حدود چهل روز بعد يعني در پانزدهم شوال همان سال تمام و به شاه هديه كرده است. ب: دومين دليل ما بر صحت ادعاهاي او، مقابله‌ي گفتگوها و پرسش و پاسخهاي مندرج در ناموس ناصري با متن گزارش ارسالي ناصرالدين ميرزاي وليعهد براي پدرش محمدشاه قاجار مي‌باشد. در اين گزارش هر چند كه وليعهد گفتگوها را به اختصار و كلي نگاشته، اما به مطالبي اشاره مي‌كند كه تنها در ناموس ناصري آنها را مي‌توان يافت. براي آسان شدن تحقيق، عين نامه‌ي وليعهد به شاه را بخوانيم: هو الله تعالي شأنه قربان خاك پاي مباركت شوم، در باب فرمان قضا جريان صادر شده بود كه علماي طرفين را احضار كرده با او گفتگو نمايند. حسب‌الحكم همايون محصل فرستاده با زنجير از اروميه آورده به كاظم‌خان سپرد و رقعه به جناب مجتهد نوشت كه آمده با ادله و براهين و قوانين دين مبين گفت و شنيد كنند. جناب مجتهد در جواب نوشتند كه از تقريرات جمعي از معتمدين و ملاحظه‌ي تحريرات، اين شخص بي‌دين و كفر او اظهر من الشمس و اوضح من الامس است. بعد از شهادت شهود تكليف داعي مجددا در گفت و شنيد نيست. لهذا جناب آخوند ملامحمد و ملامرتضي قلي را احضار نمود و در مجلس از نوكران اين غلام اميراصلان خان و ميرزا يحيي و كاظم‌خان نيز ايستادند. اول حاجي محمود پرسيد كه مسموع مي‌شود كه تو مي‌گويي من نايب امام هستم و بابم و بعضي كلمات گفته‌اي كه دليل بر امام بودن بلكه پيغمبري توست. گفت بلي حبيب من قبله‌ي من، نايب امام هستم و باب هستم و آنچه گفته‌ام و شنيده‌ايد راست است. اطاعت من بر شما لازم است به دليل ادخلو الباب سجدا و ليكن اين كلمات را من نگفته‌ام. آن كه گفته است، گفته است. پرسيدند گوينده كيست؟ جواب داد آن كه به كوه طور تجلي كرد. روا باشد انا الحق از درختي چرا نبود روا از نيكبختي مني در ميان نيست. اينها را خدا گفته است. بنده به منزله‌ي شجر طور هستم. آن وقت در او خلق مي‌شد الآن در من خلق مي‌شود. و به خدا قسم كسي كه از صدراسلام تاكنون انتظار او را مي‌كشيديد، منم. آن كه چهل هزار از علما منكر او خواهند شد، منم. پرسيدند اين حديث در كدام كتاب است كه چهل هزار عالم منكر خواهند گشت. گفت اگر چهل هزار نباشد، چهار هزار كه هست. ملا مرتضي قلي گفت پس تو از اين قرار صاحب‌الامري. اما در احاديث هست و ضروري مذهب است كه آن حضرت از مكه ظهور خواهند فرمود و نقباي انس و جن با چهل و پنج هزار جنيان ايمان خواهند آورد و مواريث انبيا از قبيل زره‌ي داود و عصاي موسي و نگين سليمان و يد بيضا با آن جناب خواهد بود. كو عصاي موسي و كو يد بيضا؟ جواب داد كه من مأذون به آوردن اينها نيستم. جناب آخوند ملامحمد گفت غلط كردي كه بدون اذن آمدي. بعد از آن پرسيدند كه از معجزات و كرامات چه داري؟ گفت اعجاز من اين است كه از براي عصاي خود آيه نازل مي‌كنم و شروع كرد به خواندن اين فقره: بسم الله الرحمن الرحيم. سبحان الله القدوس السبوح الذي خلق السموات و الارض كما خلق هذه العصا آية من آياته. اعراب كلمات را به قاعده‌ي نحو غلط خواند. تاء سموات را به فتح خواند. گفتند مكسور بخوان. آنگاه الارض را مكسور خواند. اميراصلان خان عرض كرد، اگر اين قبيل فقرات از جمله‌ي آيات باشد من هم توانم تلفيق كرد و عرض كرد: الحمد لله الذي خلق العصا كما خلق الصباح و المسا. باب بسيار خجل شد. بعد از آن حاجي ملامحمود پرسيد در حديث وارد است كه مأمون از جناب رضاعليه‌السلام سؤال نمود كه دليل بر خلافت جد شما چيست؟ حضرت فرمود آيه‌ي انفسنا. مأمون گفت لو لا نساؤنا. حضرت فرمود لو لا ابناؤنا. اين سؤال و جواب را تطبيق بكن و مقصد را بيان نما. ساعتي تأمل نموده جواب نگفت. بعد از آن مسايلي چند از فقه و ساير علوم پرسيدند. جواب گفتن نتوانست. حتي از مسايل بديهيه‌ي فقه از قبيل شك و سهو پرسيدند، ندانست و سر به زير افكنده باز از آن سخنهاي بي‌معني آغاز كرد كه من همان نورم كه به طور تجلي كرد. زيرا كه در حديث است كه آن نور، يكي از شيعيان بوده است. اين غلام گفت از كجا كه آن شيعه تو بودي، شايد نور ملامرتضي قلي بود. بيشتر از پيشتر شرمگين شد و سر به زير افكند. چون مجلس گفتگو تمام شد، جناب شيخ‌الاسلام را احضار كرده باب را چوب زده تنبيه معقول نمود و توبه و بازگشت و از غلطهاي خود انابه و استغفار كرد و التزام پا به مهر هم سپرده كه ديگر از اين غلطها نكند و الآن محبوس و مقيد است. منتظر حكم اعلي حضرت اقدس همايون شهرياري روح‌العالمين فداه است. امر امر همايون است. [7] خوانندگان فرزانه مي‌توانند مندرجات اين نامه را با نوشته‌هاي ناموس ناصري مقابله نموده و شباهتهاي آن را دريابند. البته اختلاف او با ساير مورخين تنها در چگونگي پرسش و پاسخهاي مجلس مناظره خلاصه نمي‌شود، بلكه در ثبت ساير رويدادها هم با آنان اختلافاتي دارد، از آن جمله مي‌توان به كيفيت صدور فتواي قتل سيد باب توسط روحانيون تبريز كه حجت‌الاسلام ملامحمد مامقاني پدر مؤلف نيز يكي از آنان بود، اشاره كرد. هنگامي كه براي گرفتن فتوا، سيد باب را به حضور حجت‌الاسلام بردند، مؤلف شخصا حضور داشته و تمامي قضايا را با چشم خود ديده و با گوش خود شنيده است. پس مي‌توان گفت كه تاريخ او به راستي نزديكتر است. نكته‌ي جالبي را كه او از آن روز اخذ فتوا نقل مي‌كند اين است كه پدرش كه يكي از رؤساي مهم شيخيه بوده، به سيد باب مي‌گويد اگر توبه كني من فتواي قتل نخواهم داد، زيرا كه به فتواي من توبه‌ي مرتد فطري مقبول است. و اين در هيچ تاريخي ديده نشده است. پس بنابراين مي‌توان به نوشته‌هاي او در شرح رويدادها اعتماد كرد و كتاب او را يكي از اسناد مهم تاريخ بابيه دانست. و اما كتاب حاضر به يك پرسش تاريخي نيز پاسخ مي‌دهد و آن اين است كه برخي از پژوهشگران انديشمند پرسيده‌اند كه چرا پرسشهاي روحانيون تا اين درجه عاميانه و پيش پا افتاده بوده است. «در مجلس روحانيان و با حضور ناصرالدين ميرزاي وليعهد، گفتگوي زيادي سرگرفت. سؤال و جواب هر دو بي‌مغز و بي‌مايه است.»[8] و نمونه‌ي ديگر نوشتار زعيم‌الدوله است در كتاب باب‌الابواب. او از قول جدش مي‌نويسد: «... اين آقايان با آن سؤالات دامنه‌داري كه از باب كردند در محاكمه و مناظره با باب نيكو رفتار نكردند، چنان كه باب هم با جوابهاي بي‌سر و ته كه دليل و حجت بر مدعاي وي نبود نيكو رفتار نكرد، زيرا اين مرد ادعاي نبوت و رسالت و قانونگذاري مي‌كرد و آنها او را به صرف، نحو، معاني بيان، بديع امتحان مي‌كردند...». مؤلف ناموس ناصري در كتاب خود به اين معما اين گونه پاسخ مي‌دهد: «... و چون محاورين اين مجلس اشخاص عالم حكيم بودند، ديدند كه اگر طرح گفتگو با مشاراليه با بعضي مسايل غامضه‌ي حكميه و مشاكل علوم مكتومه كه مشرع هر خائضي نيست بيندازد و مجيب به طريق مغالطه و كافر ماجرايي پيش آيد، نه اكثري از مجلس و نه سامعين كه غايبند تشخيص قول محق از مبطل را نداده، كار به كلي در پرده‌ي اشتباه و خطا مستور مانده، انعقاد آن مجلس نسبت به سايرين بالمره خالي از فايده خواهد بود... پس از ابتدا باب فحص و سؤال از اين گونه مسايل را كه شبهه‌پرداز است مسدود داشته، مسايلي را پيش آوردند كه خواص و عوام در فهم صحيح و سقيم و منتج و عقيم آن مساوي‌اند. و مستشعر بودند كه چون مشاراليه از حيله‌ي علم به كلي عاري است، در جواب در علوم ظاهره نيز جواب مقرون به صواب از او ظاهر نشده، بيشتر مايه‌ي فضيحت او خواهند بود.» [9] 2- بخش دوم: اين بخش كه به قلم كوشنده‌ي كتاب حاضر مي‌باشد، شامل بيوگرافي است كه به مناسبتهاي مختلف در متن كتاب از آنها نام برده شده است. ضمن بررسي شرح احوال، آرا و افكار اين افراد، تاريخ و حوادث گوناگون به ظهور سيد باب نيز مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته است. اين بخش كه نام‌نامه نام دارد، به ترتيب حروف الفبا تهيه و تنظيم شده است. پاييز 1372 مهرشهر كرج حسن مرسلوند

نگاهي به ويژگيهاي فني نسخه‌ي ناموس ناصري

مؤلف: ميرزا محمدتقي مامقاني. تاريخ اتمام تأليف: پانزدهم شوال 1306 قمري. نسخه‌بردار بعدي: عباسقلي معلم بن نصرالله تبريزي. تاريخ اتمام نسخه‌برداري: سلخ صفر 1321 قمري. نوع خط: نستعليق. ساير ويژگيها: عناوين و نشانه‌ها و جدول صفحه‌ها شنگرف، جلد مقوايي، عطف تيماج قهوه‌اي، 59 صفحه، هر صفحه 14 سطر، 21 ضربدر 15 سانتي‌متر. اين نسخه تحت شماره‌ي 5896 در كتابخانه‌ي شادروان حضرت آيت‌الله العظمي نجفي مرعشي در قم حفظ و نگهداري مي‌شود. [نك: فهرست نسخه‌هاي خطي كتابخانه‌ي عمومي حضرت آيت‌الله العظمي نجفي مرعشي، جلد 15، صفحه‌ي 274

سپاسگزاري

در اينجا لازم مي‌دانم از جناب آقاي حجت‌الاسلام دكتر سيد محمود مرعشي نجفي متولي و سرپرست كتابخانه‌ي مرحوم آيت‌الله العظمي نجفي مرعشي كه با گشاده‌رويي و گشاده‌دستي نسخه‌ي حاضر را در اختيارم گذاشتند، سپاسگزاري نمايم. همچنين از مديريت محترم كتابخانه، جناب آقاي سيد مسعود مسجدي و ديگر كاركنان كتابخانه كه گاه و بي‌گاه مزاحم اوقات ايشان شده‌ام صميمانه سپاسگزاري مي‌نمايم. در خاتمه درود مي‌فرستم به روان آن بزرگواري كه از محل دريافت دستمزد نماز و روزه‌ي استيجاري و همچنين كار سنگين شبانه در كارگاه برنج‌كوبي نجف اشرف به هنگام طلبگي، ساليان سال به جمع‌آوري كتب خطي و چاپي همت گماشت تا آنها را در كتابخانه‌اش در دسترس عموم مردم قرار دهد. و قبل از مرگ وصيت كرد كه پيكرش را در راهروي ورودي كتابخانه زير پاي محققان به خاك بسپارند. روانش شاد و آمرزيده باد. حسن مرسلوند 1372