مقدمات ورود به اصول دین
اشاره
قبل از شروع در بیان این اصول، توجّه به چند مطلب لازم است.
1. لزوم تحصیل معرفت
احتمال وجود مبدأ و معاد، مستلزم لزوم جستجو و تحصیل معرفت دینی است، زیرا اگر جهان خالقی علیم و حكیم داشته باشد و مرگ پایان زندگی انسان نباشد و خالق انسان از خلقت او هدفی داشته و برای او برنامه ای مقرّر كرده و تخلّف از آن موجب شقاوت ابدی باشد، جبلّت و فطرت آدمی ایجاب می كند كه به این احتمال هر چند ضعیف باشد به حساب عظمت و اهمیت مورد احتمال ترتیب اثر بدهد، تا كار را به وسیله تحقیق به نفی یا اثبات یكسره كند؛ چنان كه اگر احتمال بدهد سیم برق اتصالی پیدا كرده، كه بر فرض اتصال، زندگی او طعمه حریق می شود، آرام نمی گیرد تا یقین به زوال خطر پیدا كند.
2. نیاز انسان به دین حق
انسان موجودیست مركّب از تن و روان و عقل و هوی و در اثر این تركیب، فطرت او در جستجوی سعادت مادّی و معنوی و رسیدن به كمال مقصود از هستی خویش است.
از سوی دیگر، حیات هر فردی از افراد انسان دو بُعد دارد:
فردی و اجتماعی؛ مانند هر عضوی از اعضای بدن كه غیر از زندگانی خاص به خود، تأثیر و تأثّر متقابل با بقیه اعضا دارد.
از این رو انسان نیازمند برنامه ایست كه تضمین كننده سعادت مادّی و معنوی و حیات طیبه فردی و اجتماعی او باشد و چنین برنامه ای دین حق است كه احتیاج به آن، ضرورت فطرت انسان است:
(
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا
)
.
و برای هر موجودی كمالیست كه رسیدن به آن كمال، از طریقی جز تبعیت از سنّت و آیینی كه برای تكامل و تربیت او معین شده میسّر نیست و انسان هم از این قاعده عمومی مستثنا نیست:(
قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی كُلَّ شَیء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی
)
.
3. اثر دین در زندگی شخصی
زندگی انسان متن، حاشیه، اصل و فرعی دارد؛ اصل و متن خود اوست و حواشی و فروع، آنچه به او تَعَلُّق دارد، مانند مال، مقام، همسر، فرزند و بستگان.
حب ذات و علایق ذات، زندگی آدمی را با دو آفت غم و اندوه و نگرانی و ترس به هم آمیخته است؛ غم و غصّه برای آنچه كه ندارد تا به آن برسد و ترس و نگرانی از این كه مبادا حوادث روزگار آنچه را كه دارد از او بگیرد.
ایمان به خدا هر دو آفت را ریشه كن می كند، چون ایمان به خداوندِ عالِمِ قادرِ حكیم و رحیم، او را وادار به انجام وظایفی می كند كه برای او مقرّر شده است و با انجام وظایف بندگی، می داند كه خداوند به عنایت حكمت و رحمت، او را به آنچه خیر و سعادت اوست می رساند و از آنچه مایه شر و شقاوت اوست باز می دارد؛ بلكه با یافتن حقیقتی كه حقایق دیگر در برابر او مجاز است و هر چه غیر اوست سرابیست كه نمایش آب است، دیگر گمشده ای ندارد و با ایمان به:(
مَا عِنْدَكُمْ ینْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللهِ بَاق
)
آنچه فانی و ناپایدار است برای او جاذبه ای ندارد كه از نداشتنش غمگین و از باختنش نگران باشد:
(
أَلا إِنَّ أَوْلِیآءَ اللهِ لاَخَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لاَهُمْ یحْزَنُونَ * الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ كَانُواْ یتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فِی الاَْخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِكَلِمَتِ اللهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ
)
.
آنچه اعصاب آدمی را در این زندگی فرسوده می كند اضطرابها و هیجانهاییست كه از شادمانی ظفر به علایق مادّی و افسردگی از نرسیدن به آنها حاصل می شود و لنگر ایمان است كه در طوفان این امواج به مؤمن آرامش و اطمینان می دهد:
(
لِكَیلا تَأْسَوْاْ عَلَی مَا فَاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَكُمْ
)
،(
اَلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللهِ أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
)
.
4. اثر دین در زندگی اجتماعی
انسان دارای شهوت و غضبیست كه با غریزه افزون طلبی، به هیچ حدّی محدود نیست، اگر شهوت مال بر او غلبه كند گنجینه های زمین او را قانع نمی كند و اگر شهوت مقام بر او چیره شود حكومت زمین او را كفایت نمی كند و می خواهد كه پرچم قدرت خود را بر كرات دیگر نیز برافرازد:
(
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یهَمَنُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَّعَلِّی أَبْلُغُ الاَْسْبَبَ * أَسْبَبَ السَّمَوَتِ
)
.
هوای سركش انسان با شهوت شكم، دامن، مال و مقام وست خدام قوّه غضب، برای إقناع هوسِ پایان ناپذیر خود هیچ مرزی نمی شناسد و از پایمال كردن هیچ حقّی صرف نظر نمی كند و نتیجه حیات انسان با چنین شهوتی جز فساد و با چنان غضبی جز خونریزی و خانمان سوزی نخواهد بود، زیرا قدرت فكر آدمی با شكستن طلسم اسرار طبیعت وست خدام قوای آن برای رسیدن به آمال نفسانی نامحدود خود، زندگی انسان بلكه كره زمین را كه مهد حیات بشر است به نابودی می كشاند:
(
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ
)
.
قدرتی كه نفس سركش را مهار و شهوت و غضب انسان را تعدیل و حقوق فرد و جامعه را تضمین و تأمین می كند، ایمان به مبدأ و معاد و ثواب و عقاب است و انسان با اعتقاد به خداوندی كه:(
وَ هُوَ مَعَكُمْ أَینَ مَا كُنْتُمْ
)
و مجازاتی كه:(
فَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة خَیراً یرَهُ * وَ مَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّة شَرّاً یرَهُ
)
به هر خیری وادار و از هر شرّی بر كنار خواهد بود و جامعه ای بر مبنای تصالح در بقا و بر كنار از تنازع در بقا به وجود خواهد آمد.
5. شرف علم به اصول دین
فطرت انسان عاشق علم است، زیرا آنچه انسان به او انسان است عقل است و میوه عقل علم است، از این رو اگر به جاهل بگویند جاهل هستی، با این كه می داند جاهل است غمگین می شود و اگر به او نسبت علم بدهند مسرور می گردد.
اسلام كه دین فطرت است نسبت علم را به جهل نسبت نور به ظلمت و حیات به موت قرار داده است:
(
إنّما هو نور یقع فی قلب من یرید الله تبارك و تعالی أن یهدیه
)
،(
العالم بین الجهّال كالحی بین الأموات
)
.
ولی باید دانست هر چند هر علمی بالذّات شریف است، لیكن مراتب شرافت علوم به اموری مختلف می شود، مثلاً شرف هر علمی، به شرف موضوع و نتیجه و روش استدلال در آن علم تفاوت پیدا می كند، چنان كه انسان شناسی از گیاه شناسی اشرف است به نسبت شرف انسان بر گیاه و علمی كه سلامت زندگی انسان را بیمه می كند اشرف است از علمی كه سلامت مال او را تأمین می كند، به نسبت شرف زندگی انسان بر مال و علمی كه بر مبنای برهان نظر می دهد اشرف است از علمی كه بر مبنای فرضیه نتیجه می گیرد، به نسبت شرف یقین بر گمان.
بنابراین اشرف علوم، علمیست كه موضوع آن خداست، ولی با این ملاحظه كه نسبت شرف خداوند متعال به غیر او نسبت اقیانوس به قطره و نسبت خورشید به ذرّه نیست، بلكه نسبت غیرمتناهی به متناهیست و به نظر دقیق لا شیء و فقیرِ بالذّات طرف نسبت با غنی بالذّات نیست:(
وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَی الْقَیومِ
)
.
و ثمره و نتیجه آن، ایمان و عمل صالح است كه وسیله سعادت انسان در دنیا و آخرت و تأمین حقوق فرد و جامعه است:
(
مَنْ عَمِلَ صَلِحاً مِّن ذَكَر أَوْ أُنْثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیوةً طَیبَةً
)
و مبنای آن بر علم و برهان و پیروی نكردن از ظن و گمان است:
(
أُدْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ
)
،(
وَلاَتَقْفُ مَا لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ
)
،(
إِنَّ الظَّنَّ لاَیغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیئاً
)
.
با ملاحظه آنچه گذشت مدلول این حدیث شریف روشن می شود(
إن أفضل الفرائض و أوجبها علی الإنسان معرفة الرب و الإقرار له بالعبودیه ی
)
.
6. شرط رسیدن به معرفت و ایمان به خداوند متعال
انسان در مقابل هر پدیده ای در جستجوی پدیدآورنده آن است و فطرت آدمی تشنه پیدا كردن سرچشمه وجود است؛ ولی باید دانست كه گوهر ایمان و معرفتِ خداوند متعال كه ارزشمندترین جواهر گنجینه علم و معرفت است به مقتضای قاعده عدل و حكمت، نصیب كسی كه آلوده به ظلم به ایمان و معرفت خداوند است نخواهد شد؛ زیرا حكمت را به نااهل دادن ظلم به حكمت و از اهل دریغ كردن ظلم به اهل حكمت است و باید دانست كه اعتقاد به نبود مبدأ و معاد ممكن نیست مگر آن كه انسان به تمام هستی و سلسله علل و معلولات احاطه پیدا كند و مبدأ و معاد را نیابد و تا چنین ادراك محیطی محقّق نشود، یقین به نبود مبدأ و معاد محال است، بلكه آنچه ممكن است ندانستن مبدأ و معاد است.
بنابراین مقتضای عدل و انصاف این است:
كسی كه شك در وجود خداوند دارد، قولا و عملا به مقتضای شك عمل كند، مثلاً اگر كسی احتمال وجودی را می دهد كه در صورت وجدان او سعادت جاوید و در صورت فقدان او شقاوت ابدی نصیبش می شود، وظیفه عقلی او آن است كه به قلب و زبان آن را انكار نكند و در مقام عمل، به قدری كه توان دارد در جستجوی او كوشش كند و در مقام وظایف عملی رعایت احتیاط نماید، كه مبادا خداوندی باشد و تخلّف از فرمان او شقاوت ابدی را در پی داشته باشد؛ همچنان كه اگر كسی احتمال وجود سمّی در لذیذترین غذا را بدهد، به وظیفه عقلی خود، از خوردن آن غذا باید امساك نماید.
هر شك كننده در وجود خدا اگر به این عدل كه واجب عقلی اوست عمل كند، بی شك به معرفت و ایمان خواهد رسید:
(
وَ الَّذِینَ جَهَدُواْ فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا
)
و گرنه با آلودگی به ظلمِ به این حقیقت، معرفت آن قدّوس متعال میسّر نخواهد شد:
(
یؤْتِی الْحِكْمَةَ مَنْ یشَآءُ وَ مَنْ یؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً كَثِیراً
)
،(
وَ یضِلُّ اللّهُ الظَّلِمِینَ وَ یفْعَلُ اللّهُ مَا یشَآءُ
)
.
بعد از توجّه به این امور به بیان اصول دین می پردازیم.