اصول دین
توحید
توحید عبارت است از اعتقاد به آن كه خداوندِ عالَم:
یگانه ایست كه تركیب از اجزاء و صفات در او راه ندارد، زیرا وجود هر مركّبی محتاج به اجزا و تركیب كننده آن اجزاست و وجودِ محتاج، محال است بخشنده وجود به خود و به غیر باشد و در خداوندی و صفات هم شریك ندارد.
اكنون به بعضی از ادلّه آن اشاره می شود:
1. تعدّدِ إله اشتراك در خداوندی را می طلبد، چون هر دو اله هستند و همچنین تعدّد امتیاز را می طلبد تا دو گانگی محقّق شود و وجود مركّب، از آنچه به او اشتراك و از آنچه به او امتیاز است، ممكن و محتاج است.
2. تعدّد اله بدون امتیاز محال است و امتیاز موجب فقدان كمال و فاقدِ كمال، محتاج است و باید سلسله احتیاج، به غنی با لذّات از جمیع جهات ختم شود و گرنه محال است نیازمند به وجود، بخشنده وجود باشد.
3. خداوند متعال موجودیست كه برای او حدّی نیست، زیرا كه هر محدودی مركّب از وجود و حد آن وجود است و حد وجود، فقدان و نبودِ كمالِ زاید بر آن وجود است و چنین تركیبی بدترین اقسام تركیب است زیرا در سایر اقسام تركیب: یا تركیب از دو «بود» و یا تركیب از «بود» و «نمود» است و در این قسم، تركیب از بود و نبود است و هر گونه تركیبی بر خداوند محال است و چنین موجودی، واحدیست كه ثانی برای او متصوّر نیست؛ زیرا تصوّرِ ثانی، حكم به محدودیت و تناهی اوست؛ پس او یكتاییست كه ثانی برای او نه قابل تحقّق و نه قابل تصوّر است.
4. از وحدت نظم در جزء و كلِّ جهان، وحدت ناظم ثابت می شود، زیرا نظر تفصیلی در نظم و تركیب هر جزیی از اجزای هر یك از جزئیاتِ انواع كائنات و ارتباط كل كائنات به یكدیگر، روشن می كند كه جزء و كل، مخلوق یك خالق علیم و قدیر و حكیم است، آن چنان كه تركیب اجزای یك درخت و اعضا و قوای یك حیوان و ارتباط آنها به یكدیگر و زمین و آفتاب و ارتباط منظومه شمسی به سایر منظومه ها و كهكشانها حكایت از وحدت خالق آنها می كند و تركیب اتم از هسته مركزی و آنچه بر آن مدار می گردد، تا خورشید و سیارات منظومه شمسی، تا كهكشانها نشان می دهد كه خالق ذرّه و آفتاب و كهكشانها یكی است:
(
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمَآءِ إِلَهٌ وَ فِی الاَْرْضِ إِلَهٌ وَ هُوَ الْحَكِیمُ الْعَلِیمُ
)
،(
یا أَیهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ * الَّذِی جَعَلَ لَكُمُ الاَْرْضَ فِرَشاً وَ السَّمَآءَ بِنَآءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الَّثمَرَتِ رِزْقاً لَّكُمْ فَلا تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَنْدَاداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
)
.
5. از امام ششمعلیهالسلام
سؤال شد:
چرا جایز نیست كه صانع عالم بیش از یكی باشد؟
فرمود:
اگر ادعا كنی كه دو تاست، باید بین آن دو فُرجه ای باشد تا دو تا بشوند، پس آن فُرجه ثالث شد و اگر سه شدند، باز بین آن سه، دو فُرجه لازم است تا سه تحقق پیدا كند؛ پس آن سه پنج می شود و همچنین عدد تا بی نهایت افزایش پیدا می كند، در نتیجه اگر خدا بیش از یكی باشد، باید خدایان نامتناهی در عدد موجود باشند.
6. امیرالمؤمنینعلیهالسلام
به فرزندش فرمود:
«و اعلم یا بنی أنه لو كان لربك شریك لأتتك رسله و لرأیت آثار ملكه و سلطانه و لعرفت أفعاله و صفات ه».
نتیجه ایمان به وحدانیتِ پروردگار، توحید در عبادت است، كه جز او كسی سزاوار پرستش نیست، چون غیر او هر كس كه باشد عبد و بنده است:
(
إِنْ كُلُّ مَنْ فِی السَّمَوَتِ وَ الاَْرْضِ إلاَّ ءَاتِی الرَّحْمَنِ عَبْداً
)
.
و عبودیت و عبادت برای غیر خدا ذلّت كشیدن از ذلیل و گدایی كردن از گدا، بلكه ذلّت كشیدن از ذلّت و گدایی كردن از گدایی است:
(
یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إلَی اللهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ
)
.
ایمان به وحدانیت خداوند متعال و این كه هر چه هست از او و به او و بازگشتش به سوی اوست، در سه جمله خلاصه می شود:
(
لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ
)
،(
لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلا بِاللهِ
)
،(
وَ إِلَی اللهِ تُرْجَعُ الاُْمُورُ
)
.
سعادتمند كسیست كه این سه كلمه طیبه ذكر مستمر او باشد و به این سه كلمه بیدار شود و بخوابد و زندگی كند و بمیرد و به حقیقتِ(
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیهِ راجِعُونَ
)
نایل شود.
و اثر ایمان به توحید، تمركزِ اشعّه فكر و اراده فرد و جامعه به یك هدف است كه بالاتر از او و بلكه به جز او هدفی نیست:(
قُلْ إِنَّمَآ أَعِظُكُمْ بِواحِدَة أَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مَثْنی وَ فُرادی
)
.
با توجّه به این كه تمركز اشعّه نفس انسانی، به او قدرتی می دهد كه با تمرینِ تمركز در نقطه موهوم، می تواند توانایی های حیرت انگیز از خود نشان دهد، آیا اگر اشعّه فكر و اراده انسان به حقیقتی كه مبدأ و منتهای وجود و(
نُورُ السَّمَوَتِ وَ الاَْرْضِ
)
است متمركز شود، به چه مقامی خواهد رسید؟!
فرد و جامعه ای كه به مقام:
(
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَوَتِ وَ الاَْرْضَ حَنِیفاً وَ مَا أَنَاْ مِنَ المُشْرِكِینَ
)
نایل شود، كانون خیر و سعادت و كمالی خواهد شد كه ما فوق تقریر و بیان است.
عن ابی حمزه ی عن ابی جعفرعلیهالسلام
:
«قال سمعته یقول:
ما من شیئ اعظم ثواباً من شهادة ان لا اله الا الله، لان الله عز و جل لا یعدله شیئ و لا یشركه فی الامر احد. »
از این روایت استفاده می شود:
همچنان كه چیزی عدیلِ خداوند متعال نیست و احدی شریك در امر آن ذاتِ قدّوس نیست، شهادت به این حقیقت كه مدلول كلمه طیبه «لا اله الا الله» است، عدیلی در اعمال ندارد و به تناسب جزا با عمل، شریكی در ثواب ندارد.
شهادت لسانی به «لا اله الا الله» موجب صیانت جان و مال در دنیا و شهادت قلبی به آن، موجب نجات از عذاب نار و جزای آن، بهشت برین است و این كلمه طیبه مظهرِ رحمتِ رحمانیه و رحیمیه است.
از امام ششمعلیهالسلام
روایت شده:
همانا خداوند تبارك و تعالی به عزّت و جلال خود قسم یاد كرده كه اهل توحیدِ خود را هرگز به آتش عذاب نكند
.
و از رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
نقل شده است:
«ما جزاء من انعم الله عز و جل علیه بالتوحید الا الجنة»
.
كسی كه این كلمه طیبه ذكر مداوم او باشد، در مقابل امواج سهمگینِ حوادث و وساوس و هوسها، كشتی دل را به لنگر «لا اله الا الله» از گرداب مهالك نجات می دهد:
(
الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
)
.
و حروف آن به جهر و اخفات ادا می شود، كه جامع ذكر جلی و خفیست و مشتمل بر اسم مقدس «الله» است، كه از امیرالمؤمنینعلیهالسلام
نقل شده است:
كه الله بزرگترین اسم از اسماء خداست و اسمیست كه مخلوقی به آن مسمّی نشده و تفسیرش آن است:
كه اوست كسی كه هر مخلوقی در انقطاع امید از غیر خدا، او را می خواند.(
قُلْ أَرَأَیتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللهِ أَوْ أَتَتْكُمْ السَّاعَةُ أَغَیرَ اللهِ تَدْعُونَ إِنْ كُنتُمْ صَادِقِینَ * بَلْ إِیاهُ تَدْعُونَ فَیكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیهِ إِنْ شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ
)
.
ابو سعید خدری از رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
روایت كرده است كه خداوند جل جلاله به موسی فرمود:
یا موسی اگر آسمانها و آبادكننده های آنها (كه مدبّرات امرند) و زمینهای هفتگانه، در یك كفه گذاشته شود و «لا اله الا الله» در یك كفه، آن كفه فزونی می گیرد
. (یعنی تمام مادیات و مجردات در مقابل این كلمه سبك وزن است.)
عدل
برای اثبات عدل خداوند متعال ادلّه متعدّدیست كه برخی از آنها ذكر می شود:
1. هر انسانی هر چند كه به دین و آیینی هم مقید نباشد، به حسب فطرت خود، حُسن و خوبی عدل و زشتی و بدی ظلم را درك می كند؛ حتی اگر به ظالم نسبت ظلم بدهند از این نسبت متنفّر و اگر او را عادل بخوانند شاد و مسرور می شود.
شخصِ ستم كاری كه تحت تأثیر شهوت و غضب، تمام همتّش رسیدن به هوسهای نفسانی است، اگر سرو كارش به محكمه بیفتد و قاضی به ملاحظه زور و زر او حق صاحب حقّی را كه خصم آن ظالم است پایمال كند و به نفع آن ستم كار حكم كند، هر چند حكم قاضی موجب خشنودی اوست، ولی عقل و فطرت وی زشتی حكم و پستی حاكم را می یابد و بر عكس اگر قاضی تحت تأثیر آن زور و زر قرار نگیرد و حق و عدالت را مراعات كند، ستم كار از او ناراضی است، ولی فطرت او شخص قاضی و قضاوت او را به دیده احترام و تحسین می نگرد.
پس چگونه ممكن است خداوندی كه بدی ظلم و خوبی عدل را در فطرت انسان نهاده است، آن گونه كه او را به زیور عدل آراسته و از آلودگی به ظلم وارسته كند و به مقتضای:(
إِنَّ اللهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِْحْسَنِ
)
و(
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ
)
و(
یدَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَكَ خَلِیفَةً فِی الاَْرْضِ فَاحْكُمْ بَینَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لاَتَتَّبِعِ الْهَوَی
)
به عدل فرمان بدهد ولی خود ظالم در ملك و حكمش باشد؟!
2. منشأ ظلم، یا جهل به قُبحِ ظلم، یا عجز از رسیدن به هدف و یا لغو و عبث در كار است و خداوند متعال از جهل و عجز و سفاهت منزّه است.
بنابراین علم و قدرت و حكمتِ لایتناهی ایجاب می كند، كه خداوند متعال عادل و از هر ظلم و قبحی منزّه باشد.
3. ظلم نقص است و اگر خداوند ظالم باشد، لازم می آید تركیب او از كمال و نقصان و وجدان و فقدان و گذشته از این كه این تركیب بدترینِ اقسام تركیب است، مركّب از كمال و نقص، محتاج و محدود است و این دو خاصیت مخلوق است نه خالق.
نتیجه آن كه خداوند عادل است در آفرینش كائنات:(
شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إلاَّ هُوَ وَ الْمَلَئِكَةُ وَ أُولُواْ الْعِلْمِ قَآئِماً بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ
)
و در قوانین و احكام:
(
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَبَ وَ الْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
)
و همچنین در حساب رسی بندگانش در روز جزا(
وَ قُضِی بَینَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یظْلَمُونَ
)
.
عن الصادقعلیهالسلام
:
«انه سأله رجل فقال له: إن اساس الدین التوحید و العدل و علمه كثیر و لا بد لعاقل منه، فأذكر ما یسهل الوقوف علیه و یتهیأ حفظه، فقال:
أما التوحید فأن لاتجّوز علی ربك ما جاز علیك و اما العدل فأن لا تنسب الی خالقك ما لامك علیه»
و به هشام بن حكم فرمود:
«الا اعطیك جملة فی العدل و التوحید؟ قال:
بلی جعلت فداك، قال:
من العدل ان لا تتّهمه و من التوحید ان لا تتوهّمه».
و امیرالمؤمنینعلیهالسلام
فرمود:
«كل ما استغفرت الله منه فهو منك و كل ما حمدت الله علیه فهو منه».