فروع دین
اشاره
در این مختصر مجالی برای بحث از حكمتها و اسرار فروع دین نیست، زیرا فروع دین مقرّراتیست نسبت به احوال شخصی و اجتماعی انسان و رابطه وی با خالق و خلق، كه فقه قسمتی از آن چهل و هشت كتاب می شود؛ ولی از این مجموعه به مختصری از حكمت نماز و زكات اشاره می كنیم.
الف: نماز
نماز مشتمل بر اجزا، شرایط و موانعی است، كه حكمت بعضی از آنها ذكر می شود:
شرط اباحه در مكان نماز گزار او را متوجّه می كند كه تجاوز به حق كسی نكند و اشتراط نماز به طهارت از خبث و حدث، او را متوجّه می كند نجاستی كه به آب شسته می شود، یا كدورتی كه مثلاً از جنابتی بی اختیار در آینه روح پیدا می شود، موجب بطلان نماز و مانع از اقبال به ذوالجلال و الاكرام است.
پس نجاست اعمال قبیحه همچون دروغ، خیانت، ظلم، جنایت و اخلاق رذیله چه تأثیری در محرومیت انسان از حقیقت نماز كه معراج مؤمن است می گذارد.
فصول اذان، كه اعلان حضور در محضر خداست و اقامه، كه مُقَدَّمه مهیا شدن روح برای پرواز به مقام قُرب است مشتمل بر خلاصه معارف دین است.
فقط تأمّل در شروع اذان و اقامه به تكبیر و ختم آن دو به تهلیل كفایت می كند كه تعلیم و تربیت اسلام را نشان دهد و چون اوّل تكبیر «الله» و آخر تهلیل هم «الله» است، نمازگزار در مكتب نماز می آموزد:
(
هُوَ الاَْوَّلُ وَ الاَْخِرُ
)
.
1) ابتدا و انتهای اذان و اقامه به كلمه «الله» و استحباب اذان به گوش راست و اقامه به گوش چپِ مولود و تلقین محتضر به كلمه توحید، یعنی این كه افتتاح و اختتام زندگی انسان باید به نام خدا باشد.
با آن كه دو مرتبه بعد از تكبیر شهادت به «لا اله الا الله» داده می شود، در آخر هم این جمله تكرار می شود و این كاشف از نقش این كلمه طیبه در كمال علمی و عملی انسان است.
این جمله از جهت لفظ و معنی دارای خصوصیاتی است:
حروف آن همان حروف كلمه «الله» است و چون زبان بدون اظهار می تواند به آن مشغول باشد ریا در آن راه ندارد و مشتمل بر نفی و اثباتیست كه اعتقاد راسخ به آن، به نفی باطل و اثبات حق در اعتقادات و اخلاق و اعمال منتهی می شود و معنای حدیث سلسلة الذهب آشكار می گردد كه: «كلمة لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی».
و بشریت عمق بیان رسول اكرمصلىاللهعلیهوآلهوسلم
را درك می كند كه فرمود:
«قولوا لا إله إلا الله تفلحوا»
و این منفی و مثبت است كه جان بشر را به مركز برق وجود متصل و به نور فلاح و رستگاری منوّر می نماید.
با تصفیه روحِ نماز گزار به تدبّر در «لا اله الا الله» هنگام آن می رسد كه بگوید:
(
إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَوَتِ وَ الاَْرْضَ حَنِیفاً وَ مَآ أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِینَ
)
و با توجه به «فاطر السموات و الارض» از زمین و آسمانها می گذرد و با هفت تكبیر از هفت حجاب هم می گذرد و با بلند كردن دستها تا بنا گوش آنچه غیر خداست پشت سر می اندازد و به تكبیرِ او از هر وصفی و از هر حدّی كه «الله أكبر من أن یوصف» پرده اوهام و افكار را در مقابل عظمت او پاره می كند و آماده سخن گفتن با خدا می شود؛ چرا كه نماز سخن انسان است با خدا و قرآن سخن خداست با انسان، ولی سخن انسان با خدا در نماز با كلام خدا شروع می شود، زیرا به غیر آنچه او به انسان آموخته، ستایش او ممكن نیست و به حرمت كلام خدا گفتار او لایق شنیدن می شود:
«سمع الله لمن حمده».
نماز به مقتضای: «لا صلاة له اِلا ان یقرأ بها»
باید مشتمل بر حمد باشد و همچنان كه قرآن كه تَكَلُّم خالق با خلق است با سوره حمد شروع می شود، نماز هم كه تَكَلُّم خلق با خالق است با سوره حمد شروع می شود.
نمازگزار باید حمد و سوره را به قصد قرائت كلام خدا بخواند، ولی رسیدن به روح نماز، با توجّه به معانی و اشارات و لطایفی كه در اقوال و افعال نماز است حاصل می شود؛ از این رو به بعضی از خصوصیاتی كه در سوره حمد است اشاره می نماییم:
در این سوره معرفت مبدأ و معاد و اسماء و صفات خداوند متعال و عهد خدا با انسان و عهد انسان با خداست و به حسب بعضی از روایات
«اسم الله الاعظم» در این سوره تقطیع شده است.
امتیاز این سوره آن است كه نصف سوره تا(
مَلِكِ یوْمِ الْدّینِ
)
برای خداست و نصف آن از(
إِهْدِنَا الصِّرَطَ الْمُسْتَقیمَ
)
تا آخر برای انسان و آیه وسط بین خدا و بنده قسمت می شود:
عبادت برای خدا و استعانت برای انسان.
ابتدای سوره با (بِسْمِ اللَّهِ) است كه ابتدای طلوع صبح رسالت هم همین بود:
(
إِقْرَء ْ بِاسْمِ رَبِّكَ
)
.
خصوصیت اسم «الله» آن است كه اسم ذات جامع جمیع اسمای حسنی است:
(
وَ لِلَّهِ الاَْسْمَآءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا
)
.
و معنای آن معبودیست كه خلق در او متحیرند و به او پناه می برند:
«عن علیعلیهالسلام
:
الله معناه المعبود الذی یأله فیه الخلق و یوله الیه
و كمالِ معرفتی كه برای بشر نسبت به خالق متعال ممكن است ادراك عجز از معرفت اوست.
«الله» وصف می شود به «رحمن و رحیم»؛ شرح رحمت رحمانیه و رحیمیه در این مختصر نمی گنجد، اما آنچه باید مورد توجّه باشد اینست كه خداوند كلام خود را با انسان و كلام انسان را با خود به (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحْیمِ) شروع كرد و این جمله آسمانی را طلیعه قول و عمل مسلمانان قرار داد و شبانه روز در پنج نمازِ فریضه، او را وادار به تكرار این جمله نمود و به او آموخت كه نظام آفرینش بر مدار رحمت می گردد و كتاب تكوین و تشریع به رحمت شروع می شود.
باران رحمت رحمانیه او بر مؤمن، كافر، بر وفاجر می بارد، همچنان كه شعاع رحمت رحیمیه او بر هر قلب پاك می تابد:
(
كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ
)
.
دین او دین رحمت و فرستاده او(
رَحْمَةً لِّلْعَلِمِینَ
)
است و حدود و تعزیراتی هم كه در دین هست رحمت است؛ این نكته از مراتب امر به معروف و نهی از منكر روشن می شود، كه اگر عضوی از پیكر اجتماع از صلاح فرد و جامعه رو برگرداند یا به فسادِ فرد و نوع رو آورد، اوّل با ملایمت باید به علاج او كوشید، چنان كه موسی بن عمران با آن كه دارای نُه معجزه بود و بر طاغوتی مانند فرعون مبعوث شد، خداوند در مقام دعوت به او و برادرش دستور داد كه به نرمی با او سخن بگویید، چون مقصود از بعثت، سیطره و قدرت نیست، بلكه تذكّر و خشیت و هدایت است:
(
فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَّیناً لَعَلَّهُ یتَذَكَّرُ أَوْ یخْشَی
)
و تا علاج به طبابت ممكن است نشتر به آن عضو نباید زد و اگر به دارو علاج نشد باید مفاسدی را كه در آن عضو رخنه كرده به وسیله نشتر بیرون كشید و تا میسّر است باید آن عضو را حفظ كرد و اگر به آن وسیله هم اصلاح نشد باید با جدا كردن آن از پیكر اجتماع حیات جامعه را تأمین كرد.
از این رو نظام تكوین و مقرّرات دین تفسیر(
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحْیمِ
)
است و هر مسلمانی هم با این تعلیم و تربیت باید پیام آور رحمت بر بندگان خدا باشد.
بعد از ابتدا به اسم خداوند، نماز گزار به جمله(
اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ
)
متوّجه می شود كه هر حمد و ثنایی برای اوست، چون او رب العالمین است و هر كمال و جمالی ظهور تربیت اوست و هنگام گفتنِ این جمله با دیدن آثار ربوبیت او در وجود خود و جهان از آسمان، زمین، جماد، نبات، حیوان و انسان ثنا را به او منحصر می كند و چون آثار تربیت در خسیس ترین موجودات تا اشرف كائنات ظهورِ رحمت عمومی و خصوصی اوست دوباره می گوید:
(
اَلرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
)
.
و با استغراق در فضل و رحمت، برای این كه از عدل خدا غافل نشود می گوید:
(
مَلِكِ یوْمِ الدِّینِ
)
زیرا معصیت خدا هتك حرمت اوست و عظمت لایتناهی حرمت لایتناهی دارد و هتك حرمت لایتناهی با هیچ هتك حرمتی قابل قیاس نیست و نافرمانی آن كس كه حق او و نعمت او بر انسان قابل شماره و احصا نیست سزایی به تناسب چنین عملی دارد و قوّت و قدرتی كه در هر گناهی صرف می شود محصول جهان است، چون زندگی آدمی به جهان بستگی دارد و گناهی كه انسان می كند خیانت به دست رنج زمین و آسمان است و حساب و كتاب، روز جزایی را در پیش دارد كه خداوند فرمود:
(
یأَیهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیءٌ عَظِیمٌ * یوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَة عَمَّآ أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْل حَمْلَهَا وَ تَرَی النَّاسَ سُكَرَی وَ مَا هُمْ بِسُكَرَی وَ لَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ
)
از این رو توجه به(
مَلِكِ یوْمِ الدِّینِ
)
لرزه بر اندام عارفان می افكند؛ كه امام العارفین و زین العابدینعلیهالسلام
به این جمله كه می رسید آن قدر تكرار می كرد كه «كادَ أَنْ یمُوتَ».
(
اَلرَّحْمَنِ الرَّحْیمِ
)
و(
مَلِكِ یوْمِ الِّدینِ
)
به نمازگزار، بال و پرِ خوف و رجا می دهد و آدمی را به رحمت و عزّت خدا آشنا می كند و در جمله اوّل مغفرت و ثواب و در جمله دوم مؤاخذه و عقاب می بیند.
و در این هنگام عظمت الوهیت، ربوبیت، رحمانیت، رحیمیت، فضل و عدل خدا قلب او را تسخیر و از غیبت به خطاب التفات می كند و با این ادراك كه جز او سزاوار پرستش نیست، می گوید:
(
إِیاكَ نَعْبُدُ
)
و با توجّه به این كه عبادت هم به هدایت و حول و قوّه اوست می گوید:
(
وَ إِیاكَ نَسْتَعینُ
)
.
در «نَعْبُدُ» می بیند عبادت از بنده است و در «نَسْتَعینُ» می بیند به خداست:
كه «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلا بِاللَّهِ».
در(
إِیاكَ نَعْبُدُ
)
نفی جبر است و در(
إِیاكَ نَسْتَعینُ
)
نفی تفویض و به صیغه جمع می گوید تا خود را جدا از مسلمانان نبیند و در(
إِیاكَ نَعْبُدُ وَ إِیاكَ نَسْتَعینُ
)
هم كلمه توحید و هم توحید كلمه را عملی می كند.
آن گاه كه وظیفه عبودیت را انجام داد نوبت به دعا و در خواست بنده از مولا می رسد و می گوید:
(
إِهْدِنَا الصِّرَطَ الْمُسْتَقیمَ
)
. علو همّت انسانیت و جلال و اكرام الوهیت اقتضا می كند كه از او ارزشمندترین گوهر را بخواهد و آن گوهر هدایت به صراط مستقیم است كه از هر افراط و تفریطی بر كنار است و خط مستقیم تعدّد ندارد، خدا یكیست و راه او هم یكیست و این خط سیریست كه از نقطه نقص انسان شروع می شود:
(
وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمِّهَتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیئاً
)
و به كمال مطلق منتهی می گردد كه: «ماذا وجد من فقدك و ما الذی فقد من وجدك»
و(
وَ أَنَّ إِلَی رَبِّكَ الْمُنَتَهَی
)
.
(
صِراطَ الَّذِین انْعَمْتَ عَلَیهِمْ
)
راه مستقیم راه كسانی است كه مورد انعام خدا قرار گرفتند:
(
وَ مَن یطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهِم مِّنَ النَّبِیینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدَآءِ وَ الصَّلِحِینَ وَ حَسُنَ أُوْلَئِكَ رَفِیقاً
)
.
مسلمان از خدای خود، پیوستن به صف انبیا، مرسلین، شهدا و صدّیقین را می خواهد و دوری از آنهایی را كه به غضب الهی گرفتار و گمراه شدند درخواست می كند و این دعا ایجاب می كند كه به اخلاق انبیا متخلّق و از راه و رویه اهل غضب و ضلال اجتناب نماید و به مقتضای:(
اَللَّهُ وَلِی الَّذِینَ ءَامَنُواْ یخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَتِ إِلَی النُّورِ
)
به ذات قدّوسی كه(
نُورُ السَّمَوَاتِ وَ الاَْرْضِ
)
است متوجّه شود و با چشمِ دلی روشن به حقیقت ایمان، عظمت او را دریابد و به امتثال فرمان:(
فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِیمِ
)
در مقابل او سر تعظیم فرود آورد و بگوید:
«سُبْحانَ رَبِّی الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِهِ».
و سر از ركوع بردارد و برای مقام قرب كه در سجود حاصل می شود آماده شود و به اطاعتِ خطاب:(
سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الاَْعْلی
)
به خاك بیفتد و پیشانی بر خاك بگذارد و به یاد آورد عنایتی را كه از خاك تیره چراغ عقل را در جان او روشن كرده است و در سر گذاشتن بر خاك(
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنسَنَ مِن سُلَلَة مِّن طِین
)
را ببیند و بگوید:
«سُبْحَانَ رَبِّی الاَْعْلَی وَ بِحَمْدِهِ» و در سر بر داشتن(
ثُمَّ أَنْشَأْنَهُ خَلْقاً ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَلِقِینَ
)
و حیات دنیوی خود را ببیند و بگوید:
«الله اكبر» و دوباره به خاك بیفتد و روزی را كه در خاك تیره منزل می كند به یاد آورد و بعد از حیات، موت را ببیند و دوباره سر بر دارد و زندگی بعد از مرگ را ببیند و در دو سجده معنای(
مِنْهَا خَلَقْنَكُمْ وَ فِیهَا نُعِیدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَی
)
را بیابد و به معرفتِ مراحل وجود خود نایل شود.
آنچه گفته شد ذرّه ای بود از انوار خورشید حكمت و هدایت در نماز و از اشاره به اسرار سوره كه بعد از فاتحه خوانده می شود و اسرار اذكار، قیام، قعود، قنوت، تسبیحات اربعه، تشهّد، تسلیم و آداب نماز به جهت اختصار صرف نظر می شود.
این بود نمونه عبادت در اسلام و در مقابل عبادت مسیحیان از این قرار است:
«و چون عبادت كنید مانند امّتها تكرار باطل مكنید، زیرا ایشان گمان می برند كه به سبب زیاد گفتن مستجاب می شوند، پس مثل ایشان مباشید، زیرا كه پدر شما حاجات شما را می داند پیش از آن كه از او سؤال كنید؛ پس شما به این طور دعا كنید:
ای پدر ما كه در آسمانی نام تو مقدّس باد، ملكوت تو بیاید، اراده تو چنان كه در آسمان است، در زمین نیز كرده شود، نان كفاف ما را امروز به ما بده و قرضهای ما را ببخش، چنان كه ما نیز قرض داران خود را می بخشیم و ما را در آزمایش مَیاور، بلكه از شریرْ ما را رهایی ده زیرا ملكوت و قوّت و جلال تا ابد الآباد از آن توست آمین».
به بعضی از موارد در این عبادت اشاره می شود:
1. «ای پدر ما» اطلاق پدر بر خدا یا حقیقیست یا مجازی، اگر به حقیقت باشد نسبت تولید به خدا، صفت مخلوق را برای او ثابت كردن و خالق را مخلوق پنداشتن است و اگر به مجاز باشد تشبیه است و شباهت خالق به مخلوق، اثبات صفت مخلوق برای خالق است و چنین عبادتی عبادت مخلوق است نه خالق.
حال آن كه عبادت در اسلام عبادت خداوندیست كه نباید عقول را از معرفت او تعطیل و نه او را به غیر او تشبیه كرد.
2. بعد از این ثنا برای خدا، خواسته آنان نان كفاف است؛ مسیحی در نماز نانِ شكم كه برای تن انسان چون علف برای حیوان است از خدا می خواهد و مسلمان هدایت به صراط مستقیم را كه نور چشم عقل و مقصد در آن صراط خداست می خواهد؛ نه از هدایت كه كمال انسانیت است گوهری ارزشمندتر و نه موجودی از خداوند متعال اجل و اعلا است.
3. «قرضهای ما را ببخش چنان كه ما نیز قرض داران خود را می بخشیم» دروغ معصیت خداست و به معصیت عبادت كردن ممكن نیست، آیا مسیحیان قرض داران خود را می بخشند كه با خدای خود اینچنین می گویند؟!
از مقایسه با عبادت سایر ملل، به جهت اختصار صرف نظر می شود.
ب: زكات
اشاره
نماز رابطه انسان با خالق و زكات رابطه انسان با خلق است و در قرآن مجید در آیات بسیاری زكات قرین نماز قرار داده شده است:
«عن ابی جعفر و ابی عبداللهعلیهماالسلام
قالا: فرض الله الزكاة مع الصلاة».
زندگی انسان بالطبع مدنی است و آنچه از مال، مقام، علم و كمال به دست آورده به وسیله روابط اجتماعیست و چون جامعه ای كه در او زندگی می كند در اندوخته مادّی و معنوی او ذی حق است، باید دَین خود را به آن ادا نماید و با عمل كردن به دستورات اسلام در زكات و صدقات، دَین هر فردی به جامعه ادا می شود.
توسعه زكات و صدقات و انفاقات در اسلام به گونه ایست كه اگر عملی شود، هیچ انسان نیازمندی در جامعه نخواهد بود و دنیایی آباد و تمدّنی مهد امن و امان و مطمئن از سركشی و طغیانِ گرسنگان و محتاجان به وجود خواهد آمد.
امام ششمعلیهالسلام
فرمود:
«إن الله عز و جل فرض للفقراء فی مال الأغنیاء ما یسعهم و لو علم أن ذلك لا یسعهم لزادهم انهم لم یؤتوا من قبل فریضة الله عز و جل و لكن اوتوا من منع من منعهم حقّهم لا ممّا فرض الله لهم و لو ان النّاس ادوا حقوقهم لكانوا عائشین بخیر».
و به جهت اهمیت مفسده منع مستمندان از حقشان فرمود:
(
وَ الَّذِینَ یكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الفِضَّةَ وَ لا ینفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَاب أَلِیم
)
.
و به جهت اثر بذل و بخشش در ریشه كن كردن فقر از جامعه و تخلّق انسان به سخاوت و كرم و نقشی كه در سعادت فرد و جامعه دارد، رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
مشرك سخی
را امان داد و به همان سخاوت به اسلام هدایت شد و روایت شده كه خداوند به موسی وحی كرد كه سامری را نكش
چون سخاوتمند است.
اهمیت رسیدگی به فقرا به حدّیست كه سیر كردن و پوشانیدن و حفظ آبروی یك خانواده از سؤال، افضل از هفتاد حج بیت الله شمرده شده است.
دایره صدقه و احسان به قدری توسعه دارد، كه امام پنجمعلیهالسلام
فرمود:
«ان الله تبارك و تعالی یحب ابراد الكبد الحرّی و من سقی كبداً حرّی من بهیمة و غیرها أظلّه الله یوم لاظل الا ظله».
آدابی در صدقات معین شده است، از آن جمله اینست كه مستور باشد تا به حیثیتِ طرف آسیبی نرسد،
و هر چه بزرگ باشد كوچك شُمُرَد،
كه هر چه آن صدقه و احسان بزرگ باشد، گیرنده از آن بزرگتر است.
و بر او منّت نگذارد،
بلكه از او منّت بكشد كه او وسیله طهارت مال و جان او شده و قبل از سؤال و درخواست، به عطا مبادرت ورزد، كه امام ششمعلیهالسلام
فرمود:
«به كسی كه بعد از سؤال عطا كنی، آنچه به او داده ای در برابر آبروی اوست»
و روی خود را از او بپوشاند،
و از كسی كه به او تصدّق می كند التماس دعا كند،
و دستی را كه به آن دست صدقه می دهد ببوسد، به آن جهت كه صدقه را به ظاهر به گیرنده می دهد و در واقع گیرنده خداست
:(
اَلَمْ یعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ هُوَ یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یأْخُذُ الصَّدَقَاتِ
)
.
و به رفع نیاز نیازمندان تا آن جا عنایت كرد كه باب ایثار را گشود و فرمود:
(
وَ یؤْثِرُونَ عَلَی اَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ
)
و ایثار را هم به منتهای كمال رساند كه فوق آن تصوّر نشود و فرمود:
(
وَ یطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْكِیناً وَ یتِیماً وَ أَسِیراً * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْكُمْ جَزَآءً وَ لا شُكُوراً
)
.
آیین اسلام انفاق و صدقه را منحصر به مال نكرد، بلكه كمك به ضعیف و راهنمایی نابینا را صدقه قرار داد و صَرف اعتبار و حیثّیت را برای رفع نیاز نیازمندان زكات جاه و مقام قرار داد و تنها به تأمین حوایج مادّی بسنده نكرد، بلكه فرمود:
(
وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ینْفِقُونَ
)
و رزق انسان آن چیزیست كه قوام زندگی او از هر جهت به آن است و از این رو فرمود:
«و مما علمناهم یبثون».
آنچه گفته شد قسمت كمی از حكمت اسلام در زكات و صدقات بود كه با این دستور مقدّس، نفوس اغنیا را از كدورت و زنگارِ بُخل، حرص و طمع پاك و اموال آنها را از آلودگی به حقوق فقرا كه به منزله خون آنان است پاكیزه كرد و به این وسیله پیوند طبقه غنی و فقیر را مستحكم نمود و فاصله بین این دو طبقه را كه بدنه و پیكر جامعه از آنها تشكیل می شود از میان بُرد و كدورت را به الفت تبدیل كرد و به بركت این مقرّرات و آداب نه تنها حوایج بیچارگان را، بلكه عزّت نفس، آبرو، شرافت و كرامت انسانی آنها را تأمین نمود.
آتش حسد فقرا را به آب رحمتِ انفاقی كه غنّی از فقیر در آن انفاق منّت بكشد، خاموش كرد و در حصار این زكات و صدقات، اموال اغنیا را كه مانند خون در شریان جامعه باید جریان داشته باشد تا نظام اقتصادی امّت محفوظ بماند بیمه كرد، كه حضرت امیرالمؤمنینعلیهالسلام
فرمود:
«و حصنوا اموالكم بالزكاة».
با اجرای چنین برنامه ای از انفاقِ مال ثروتمندان تا دانشِ دانشمندان با این كمیت و كیفیتی كه ملاحظه شد، آیا فقر مادّی و معنوی در جامعه ریشه كن نخواهد شد؟!
این نمونه ای از حكمت نماز و زكات و اثر این دو در سعادت فرد و جامعه بود، بنابراین دینی كه برای هر حركت، سكون، فعل و ترك انسان وظیفه ای معین كرده است، كه مجموعه واجبات، محرّمات، مستحبّات، مكروهات و مباحات را تشكیل می دهد و برای مصونیت جان و عرض و مال افراد، حقوق و حدودی معین نموده، آیا مراعات آنها چه مدینه فاضله ای را به وجود خواهد آورد؟
از مطالعه مثلاً حقوق حیوانی كه انسان از او بار می كشد، روشن می شود كه حقوق انسان در این دین چگونه تضمین شده است.
حق مركبی كه انسان بر او سوار می شود این است:
وقتی به منزل رسید، پیش از آن كه به غذای خود بپردازد، علوفه او را آماده كند و به هر آبی رسید آب را بر او عرضه كند كه مبادا تشنگی بكشد و تازیانه بر صورت او نزند و بر پشت او جز در میدان جهاد هنگامی كه ضرورت اقتضا كند نایستد و بیشتر از طاقت او بر او بار نكند و از او كار نكشد و ناسزا به او نگوید و چهره او را زشت نكند و در زمین خشك او را تُند و در علف زار كُند و با مدارا براند و پشت او را مجلس گفتگو قرار ندهد.
و اگر در كنار دریا سفره برای خود پهن كرد، باقی مانده آن را در دریا بریزد كه حیوانات دریا از جوار او بی بهره نمانند.
و در زمانی كه كسی از وجود جاندارهای ذرّه بینی خبری نداشت، دستور داد در آب بول نكنند، كه برای آب اهلی است.
این قسمت كمی از حقوق و وظایف انسان در مورد حیوان است و از آن روشن می شود كه برنامه این دین در عدالت اجتماعی و حقوق انسانی چیست.
برنامه این دین، آبادی و عمران دنیا و آخرت و سلامت و قوّت جسم و جان انسان است:
(
رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الاَْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذابَ النَّارِ
)
.
به مقتضای عدل و حكمت و وابستگی دنیا و آخرت و تن و روح به یكدیگر به زندگی مادّی و معنوی انسان، به اندازه ارزش آنها پرداخت و فرمود:
(
وَ ابْتَغِ فِیمَآ ءَاتَكَ اللَّهُ الدَّارَ الاَْخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبكَ مِنَ الدُّنْیا
)
.
و به آبادی دنیا و رفاهِ انسان كمال توجّه را داشت، ولی با نظر تبعی نسبت به دنیا و نظر استقلالی نسبت به آخرت كه مقتضای آفرینش دنیا و آخرت است و درخواست انسان را از خدا، حسنه دنیا و آخرت قرار داد و در بیان امامعلیهالسلام
حسنه دنیا به وسعت در رزق و معاش و حُسن خلق و حسنه آخرت به رضوان خدا و بهشت تفسیر شده است.
به رشد اقتصادی خصوصاً به زراعت و تجارت اهمیت داد و به حكم:
(
وَ لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ
)
مؤمن را به غنا و بی نیازی عزیز خواست و در روایتی از حضرت صادقعلیهالسلام
آمده است:
«و ما فی الاعمال شیئ احبُّ الی الله من الزراعة»
و امیرالمؤمنین علیعلیهالسلام
به غرس و آبیاری نخلستان می پرداخته است.
در روایتی آمده است كه امام ششمعلیهالسلام
به كسی كه از بازار كناره گرفت، فرمود:
«اغد الی عزّك»
و در روایتی امیرالمؤمنینعلیهالسلام
فرمود:
«تعرّضوا للتجارات».
بازار و تجارت اسلام مبتنی است بر كیاست، امانت، عقل، درایت و مراعاتِ احكام تجارت: «لا یقعدن فی السوق إلا من یعقل الشراء و البیع»
، «الفقه ثم المتجر».
در اسلام برای معاملات، واجبات و مستحبات و محرمات و مكروهاتی مقرّر شده است، كه تفصیل آنها مجال دیگری می طلبد و به بعضی از مجموع آنها اشاره می شود:
ربا، قَسَم، مدح و ستایش فروشنده از متاعی كه می فروشد، مذّمت و نكوهش مشتری نسبت به متاعی كه می خرد، پنهان كردن عیب و تدلیس و غش در هر چه داد و ستد می شود ممنوع است و سوداگر باید حق بدهد و حق بگیرد و خیانت نكند و اگر طرف مقابل پشیمان شد معامله را به هم بزند و اگر گرفتار عسر و تنگدستی شد به او مهلت بدهد و اگر كسی به او گفت متاعی برای من خریداری كن، از آنچه خود دارد به او ندهد و اگر گفت متاع مرا بفروش، برای خود نخرد و اگر ترازو را به دست گرفت كمتر بگیرد و بیشتر بدهد هر چند نیتش آن باشد كه به سود خود كم و زیاد نكند و هر تاجری فاجر است مگر آن كس كه در گفتارش صادق است و به كسی كه می گوید در سودا و معامله با تو به احسان و خوبی رفتار می كنم از او سود نگیرد، خریداران را بدون ملاحظه هیچ رابطه ای به یك نظر ببیند و متاعی را كه نرخ معلوم و معینی دارد بین آن كسی كه مماكسه می كند و چانه می زند و آن كس كه ساكت است به یك نرخ بفروشد و كتابت و حساب را یاد بگیرد كه بی كتاب و حساب سودا نكند و متاعی را كه مردم به آن محتاجند احتكار ننماید؛ سهل المعامله باشد، به سهولت بخرد و بفروشد و به سهولت حق مردم را بدهد و حق خود را از مردم بگیرد و بر بدهكار سخت نگیرد و بعد از معامله درخواست كم كردن بها نكند و هنگامی كه بانك مؤذّن بلند شد از بازار به مسجد بشتابد و به ذكر خدا دل را صفا بخشد و به نماز از عالم طبیعت به ماورای طبیعت پرواز كند:
(
فِی بُیوت أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ یذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَْصَالِ * رِجَالٌ لاَّتُلْهِیهمْ تِجَرَةٌ وَ لا بَیعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِیتآءِ الزَّكَوةِ یخَافُونَ یوْماً تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَ الاَْبْصَرُ
)
.
هر چند آثار معجزه آسای تعلیم و تربیت اسلام را باید در تمام آیات قرآن و سنّت اهل بیت عصمت جستجو كرد ولی به جهت این كه هر شعاعی از آفتاب كتاب و سنّت، كانون نور علم و هدایت است، به آیات آخر سوره فرقان و سه حدیث كه آینه سیمای تربیت شدگان این مكتب است اكتفا می شود:
1.(
وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذینَ یمْشُونَ عَلَی الاَْرْضِ هَوْناً وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلاَماً * وَ الَّذینَ یبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیماً * وَ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً * إِنَّهَا سَآءَتْ مُسْتَقَرّاً وَ مُقَاماً * وَالَّذِینَ إِذَآ أَنْفَقُواْ لَمْ یسْرِفُواْ وَ لَمْ یقْتُرُواْ وَ كَانَ بَینَ ذَلِكَ قَوَاماً * وَ الَّذِینَ لا یدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاَخَر وَ لا یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یزْنُونَ وَ مَنْ یفْعَلْ ذَ لِكَ یلْقَ أَثَاماً * یضَعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یوْمَ الْقِیمَةِ وَ یخْلُدْ فیه مُهَاناً * إِلاَّ مَنْ تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صَلِحاً فَأُولَئِكَ یبَدِّلُ اللَّهُ سَیئَاتِهِمْ حَسَنَت وَ كَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحیماً * وَ مَنْ تَابَ وَ عَمِلَ صَلِحاً فَاِنَّهُ یتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتَاباً * وَالَّذِینَ لا یشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَاماً * وَالَّذِینَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِئَاَیتِ رَبِّهِمْ لَمْ یخِرُّوا عَلَیهَا صُمّاً وَ عُمْیاناً * وَ الَّذینَ یقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَجِنَا وَ ذُرِّیتِنَا قُرَّةَ أَعْین وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً * أُولَئِكَ یجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَ یلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیةً وَ سَلَماً * خَلِدینَ فیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرّاً وَ مُقاماً
)
.
اثر بندگی برای خداوند رحمان كه رحمت واسعه او، بر وفاجر را فرا گرفته، آن است كه راه رفتن عباد الرحمن بر زمین كه نشانه رفتار آنهاست نه به تكلّف است و نه به تجبّر.
عباد الرحمن كسانی هستند كه در پیشگاه خالقْ ذلیل و در برابر خلقْ متواضع و فروتنند، كه نه تنها به دیگران آزار و اذیتی ندارند، بلكه اذیت و آزار دیگران را تحمّل می كنند و در برابر آنها كه به جهل و نادانی با آنان سخن می گویند، به جای آن كه مقابله به مثل كنند، نه تنها به حلم و برد باری متعرّض آنها نمی شوند، بلكه برای آنها سلامت از مرض جهالت را آرزو می كنند:
(
وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَهِلُونَ قَالُواْ سَلاَماً
)
.
كسانی كه شعارشان سلام و سلامت برای بیگانگان و مخالفان است، برای آشنایان و موافقان به جز مواسات و ایثار از آنان انتظاری نیست.
این گفتار و رفتارِ روز آنهاست و امّا حالاتشان در شب اینست كه به آفاق آسمان چشم می دوزند و آیات علم و قدرت و حكمت خداوند را در ستاره ها و كهكشانها می بینند و با تجلّی عظمت خداوند در آن آیات، شب را به قیام و سجود می گذرانند:
(
یبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیماً
)
.
و چون با دقّت می نگرند كه میلیونها ستاره سر بر خط فرمانند و از مدار خود كوچكترین تخلّفی ندارند، از ترس انحراف خود از مدار دین و آیین الهی می گویند:
(
رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً
)
.
نسبت به اموالشان كه مانند خون، مایه حیات جامعه است به گونه ای عمل می كنند كه از امساك به فشار خون و از اسراف در انفاق به فقرالدم مبتلا نشوند و از حد اعتدال خارج نمی شوند، تا هم به خود برسند و هم به دیگران:(
وَ الَّذِینَ إِذَآ أَنْفَقُواْ لَمْ یسْرِفُواْ وَ لَمْ یقْتُرُواْ وَ كَانَ بَینَ ذَ لِكَ قَوَاماً
)
.
آنان كسانی هستند كه دل و زبان را به شرك و دست را به خون ناحق و دامن را به زنا آلوده نمی كنند:
(
وَ الَّذِینَ لا یدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاَخَر وَ لا یقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یزْنُونَ وَ مَنْ یفْعَلْ ذَ لِكَ یلْقَ أَثَاماً
)
.
آنان كسانی هستند كه از دروغ و باطل بر كنار هستند و با بزرگواری، از لغو و گفتار و رفتار بیهوده می گذرند و چنین افرادی كه از حضور در مجلس باطل و ناحق امتناع می ورزند و كرامت و بزرگواریشان اجازه نمی دهد كه خود را به لغو و عبث آلوده كنند، از درخت وجودشان جز میوه علم، حكمت، امانت، صداقت و عدالت چیده نمی شود:
(
وَ الَّذِینَ لا یشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَاماً
)
.
آنان كسانی هستند كه وقتی به آیات خدا تذكّر داده می شوند، كور و كر، بر آنها نمی افتند، بلكه گوش جان به آیات خدا می دهند و با چشم تفكّر و تدبّر در آنها می نگرند:
(
وَ الَّذِینَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِئَاَیتِ رَبِّهِمْ لَمْ یخِرُّوا عَلَیهَا صُمّاً وَ عُمْیاناً
)
.
چنین كسانی حق دارند از خدا پیشوایی پرهیزگاران را درخواست كنند و بگویند:
(
وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً
)
و در مقابلِ خویشتن داری در برابر عوامل انحراف فكری و اخلاقی و عملی، سزای آنها غرفه ایست كه خداوند متعال به آنان وعده داده است، كه در آن غرفه به بالاترین عطیه الهی كه تحیت و سلام خداست نایل می شوند:
(
أُولَئِكَ یجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَ یلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیةً وَ سَلَماً
)
،(
سَلَمٌ قَوْلاً مِّن رَّبٍّ رَّحِیم
)
.
2. در روایتی از رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
نقل شده است كه فرمود:
ایمان مؤمن كامل نمی شود مگر آن كه صد و سه خصلت را فرا گیرد؛ از آن خصال چند خصلت قریب به مضمون ذكر می شود:
علم مؤمن كثیر و حلم او عظیم است، تذكّر دهنده غافل و معلّم جاهل است، كسی كه او را آزار كند از او آزار نمی بیند، در آنچه كه به كار او نمی آید وارد نمی شود، كسی را به مصیبت شماتت نمی كند و كسی را به غیبت یاد نمی كند، كمك غریب و پدر یتیم است، شادی او در چهره او و حزن و اندوه او در دل اوست، سر كسی را كشف نمی كند، ستر كسی را هتك نمی كند، امین بر امانتها و دور از خیانتهاست، حركات او ادب و كلام او عَجب است و از امور طالب اعلای آنها و از اخلاق طالب اسنای آنهاست، قلب او با تقوا و علم او پاكیزه است، هرگاه قدرت پیدا كند عفو می كند و هرگاه وعده دهد وفا می كند، نه در بغضش غرق و نه در حبّش هلاك می شود (حب و بغض او، او را از اعتدال خارج نمی كند) باطل را از دوستش نمی پذیرد و حق را بر دشمنش رد نمی كند و نمی آموزد مگر برای آن كه بداند و دانا نمی شود مگر برای آن كه به كار ببندد و عمل كند، اگر با اهل دنیا راه برود زیرك ترین آنان است و اگر با اهل آخرت راه رود پارساترین آنان است.
3. مدار كمال در كلمات پیشوایان دین بر عقل و علم و ایمان است و نسبت به هر یك به مستفاد قسمتی از یك حدیث از امام چهارم حضرت زین العابدینعلیهالسلام
اكتفا می شود كه قریب به مضمون آن این است:
اگر كسی را دیدید كه از سیرت و منطق خود، ترس و عبادت و زهد را نشان می دهد و در حركات خود خضوع و فروتنی را اظهار می كند، شتاب زده نشوید، فریب او را نخورید، چه بسیار كسانی هستند كه از دسترسی به دنیا عاجزند، پس دین را وسیله صید دلها قرار می دهند، ولی اگر متمكن از حرامی شوند در آن فرو می روند و هرگاه دیدید از حرام هم عفّت می ورزد، باز هم مغرور نشوید، چون شهوتها و هوسهای خلق مختلف است، چه بسیاری از مردمان كه از مال حرام هر چند زیاد باشد رو بر می گردانند ولی در مقابلِ شهوتِ دامن، خود را می بازند و اگر دیدید از آن هم عفّت ورزید مغرور نشوید تا ببینید كه عقل او چگونه است، چه بسیارند كسانی كه همه آنها را ترك كردند، ولی به عقلی متین رجوع نكردند و افسادشان به جهل از اصلاحشان به عقل بیشتر است و اگر عقلش را هم متین یافتید، باز مغرور نشوید تا ببینید در مبارزه عقل و هوی آیا با هوسش همراه می شود برخلاف عقل، یا با عقلش برخلاف هوی و محبتّش نسبت به ریاستهای باطل چگونه است كه در میان مردمان كسانی هستند كه تارك دنیا برای دنیایند.
نتیجه آن كه معیار كمال، سخنان فریبنده و اعمال متواضعانه نیست و صرف نظر از شهوت مال و شكم و دامن نیست، بلكه معیار كمال عقلیست كه از كدورت جهل تصفیه شده تا مبدأ صلاح و اصلاح شود و هواییست كه تابع امر و فرمان خدا باشد كه هیچ هوسی حتی شهوت جاه و مقام او را نفریبد و از عزّت با باطل بگذرد و ذلّت با حق را انتخاب كند.
4. عنوان بصری كه نود و چهار سال از عمرش گذشته بود و سالها نزد مالك بن أنس امام مذهب مالكی برای تحصیل علم رفت و آمد می كرد، چون امام ششمعلیهالسلام
به مدینه آمد از آن حضرت درخواست كرد كه به خدمتش برای كسب علم بیاید، حضرت فرمود:
«من مردی هستم مطلوب كه در طلب من هستند و با این حال در هر ساعتی از شب و روز به أوراد و اذكاری مشغول هستم. »
عنوان غمگین شد و به روضه رسول خداصلىاللهعلیهوآلهوسلم
رفت و دو ركعت نماز خواند و دعا كرد كه قلب آن حضرت به او معطوف شود و از علم او بهره ای ببرد كه به راه مستقیم خدا هدایت شود و غمگین به خانه برگشت. دلش اسیر محبّت آن جناب شد و برای تحصیل علم به نزد مالك هم نرفت و جز برای نماز واجب از خانه بیرون نمی آمد.
چون صبرش تمام شد روزی بعد از نماز عصر بر در خانه آن حضرت رفت، خادم گفت:
چه حاجت داری؟
گفت:
حاجت من سلام بر شریف است.
جواب داد:
او در مصلاّی خود ایستاده.
عنوان بر در خانه نشست، خادم بیرون آمد، گفت:
داخل شو بر بركت خدا.
عنوان گفت:
داخل شدم و سلام كردم؛ جواب سلام داد و فرمود:
بنشین، خدا تو را بیامرزد، مدّتی سر به زیر انداخت، بعد سر بلند كرد و از كُنیه من پرسید و دعا كرد.
با خود گفتم:
اگر در این زیارت و سلام به جز این دعا چیزی نصیبم نشود، همین دعا بسیار است.
بعد سر بلند كرد و فرمود:
حاجت تو چیست؟
گفتم:
از خدا خواسته ام قلب تو را به من متوجّه و از علم تو روزیم كند و امیدوارم دعا به اجابت رسیده باشد.
فرمود:
یا أبا عبدالله علم به تعلّم نیست، اینست و جز این نیست: علم نوریست كه در قلب آن كس كه خدا هدایت او را خواسته باشد واقع می شود؛ پس اگر مراد تو علم است در خودْ حقیقت بندگی طلب كن و علم را به استعمالِ علم و عمل به آن بطلب و از خدا فهم بخواه تا تو را بفهماند.
گفتم:
حقیقت بندگی چیست؟
فرمود:
سه چیز است:
آن كه بنده خدا، خود را مالك آنچه خدا به او داده نداند، چون بندگان خدا ملكی ندارند، مال را مال الله می بینند و هر جا كه خدا امر كرده آن مال را می گذارند.
و آن كه بنده برای خود تدبیری نیندیشد و آن كه تمام اشتغالش در آن باشد كه خدا او را به آن امر و از آن نهی كرده است.
پس چون برای خود ملكی ندید، انفاق در آنچه خدا امر كرده كه مالش را در آن انفاق كند آسان می شود و چون تدبیر خود را به مدبّر خود واگذار كرد مصائب دنیا بر او آسان می شود و چون به امر و نهی خدا مشغول شد فرصتی برای مراء و مباهات با مردمان پیدا نمی كند؛ پس چون خدا بنده خود را به این سه امر اكرام كرد، دنیا و شیطان و خلق بر او سهل و آسان می شود، دنیا را برای افزون طلبی و فخرفروشی طلب نمی كند و آنچه نزد مردمان است برای عزّت و برتری نمی طلبد و ایام عمرش را بیهوده از دست نمی دهد.
پس این اوّل درجه تقویست كه خداوند تبارك و تعالی فرمود:
(
تِلْكَ الدَّارُ الاَْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الاَْرْضِ وَ لا فَسَاداً
)
.
گفتم:
یا ابا عبدالله مرا وصیت كن.
فرمود:
تو را به نُه چیز وصیت می كنم و آنها وصیت من است برای كسانی كه مرادشان راه به سوی خداست و از خدا می خواهم كه تو را برای عمل به آن موفّق كند:
سه وصیت در ریاضت نفس و سه وصیت در حلم و سه وصیت در علم است.
امّا آن چه در ریاضت است:
بپرهیز از آن كه چیزی را كه اشتها نداری بخوری، كه مورث بُله و حماقت است و جز هنگام گرسنگی نخوری و هرگاه خوردی حلال بخور و نام خدا را ببر و حدیث پیغمبرصلىاللهعلیهوآلهوسلم
را به یاد آور كه فرمود:
آدمی ظرفی را بدتر از شكم خود پُر نكرده است، پس اگر چاره نبود ثلث آن برای خوردن و ثلث آن برای نوشیدن و ثلث آن برای نفس كشیدن باشد و امّا آن وصیتها كه در حلم است:
كسی كه به تو گفت:
اگر یكی بگویی ده تا می شنوی، تو بگو:
اگر ده تا بگویی یكی نخواهی شنید و كسی كه ناسزا به تو بگوید، پس به او بگو:
اگر در آن چه می گویی راستگو هستی، از خدا می خواهم مرا بیامرزد و اگر دروغگویی از خدا می خواهم تو را بیامرزد و كسی كه به تو وعده فحش می دهد تو به او وعده نصیحت بده.
و امّا آن وصیتها كه در علم است:
پس آن چه نمی دانی از دانایان بپرس و بپرهیز از آن كه از آنان به طریق تعنّت و تجربه سؤال كنی و بپرهیز از آن كه در آنچه نمی دانی به رأی و گمان خود عمل كنی و تا آن جا كه میسّر است به احتیاط عمل كن و از فتوا دادن بگریز آن چنان كه از شیر می گریزی و گردنت را پُل قرار نده كه مردمان بر آن بگذرند.
برخیز كه تو را نصیحت كردم و وِرد مرا بر من فاسد مكن، كه من به خود مشغولم وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی.
شرح این آیات و روایات در این مختصر نمی گنجد، كه فهم هر آیه ای از آن آیات و هر جمله ای از این روایات نیازمند به بحث مفصّلیست و به آنچه بیان شد اكتفا می شود.
در خاتمه توجّه به دو نكته لازم است:
الف: تعبّد در دین
ملاحظه اصول و فروع دین اسلام و تفكّر در عبادات و معاملات و تأمّل در سیاساتِ این دین در تدبیر نفس و منزل و مدینه و تدبّر در آداب این دین در مستحبّات و مكروهات مبین حكمت بالغه در این مقرّرات است.
این امری طبیعیست كه درك حكمت تمام احكام، بلكه درك تمام حكمت هر حكمی، در دینی كه برنامه سعادت انسان در تمام عوالم زندگی اوست میسّر نیست، مگر برای كسی كه محیط بر آن عوالم و حوایجِ انسان در آنها و طرق تأمین آن حوایج باشد و ندانستن حكمتِ حكمی دلیل عدم حكمت در آن حكم نیست.
و همچنان كه كتاب خلقت و تكوین محكمات و متشابهاتی دارد، كتاب تشریع هم محكمات و متشابهاتی دارد و در اثر وجود متشابهات نباید از محكمات دست برداشت و همچنین نباید وجود متشابهات را در نظام خلقت و دین عبث و بیهوده پنداشت:(
وَ الَّراسِخُونَ فِی العِلْمِ یقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا
)
.
و باید دانست كه حیات دنیوی انسان نسبت به آخرت به منزله حیات جنین در رحم است، كه در آن جا قوا و اعضایی به او داده می شود و جنین هر چند دارای عقل و شعور باشد، ادراك كاربرد و نتیجه وجود آن اعضا برای او میسّر نیست و هرگز نمی تواند بفهمد كه حكمت تشكیلات اسرار آمیز مغز چیست، یا دستگاه بینایی و شنوایی و جهاز تنفّس برای او به چه كار می آید، امّا وقتی به دنیا قدم گذاشت حكمت آنها ظاهر می شود.
همچنین جنین جان انسان در رحم مادرِ طبیعت، به وسیله تعلیم و تربیتِ وحی الهی باید به قوا و اعضایی مجهّز شود كه ابزار حیات ابدی اوست و حكمت آن دستورات بعد از قدم گذاشتن به عالم آخرت كه نسبت آن به دنیا، نسبت دنیا به رحم مادر است روشن می شود.
به این جهت تعبّد در احكام دین از ضروریات خلقت انسان است، بلكه از ضروریات كمال انسانی است، چون ارزش عامل به عمل است و ارزش عمل، به داعی و محرّك عامل بر آن عمل است و بیان معصومعلیهالسلام
هم راهنمای به این واقعیت است كه می فرماید:
«انّما الاعمال بالنیات و لكل امریء مانوی»
از این رو اطاعت خدا برای خدا با چشم پوشیدن از مصلحت و مفسده و نفع و ضرر، مقام مقرّبین است.
ب: لزوم تقلید از علمای دین
انسانی كه حفظ حیات و سلامت او تابع مقرّرات و قوانین است، چاره ندارد كه برای حفظ سلامت خود یا طبیب باشد و یا به طبیب حاذق مورد اعتماد مراجعه كند و به دستور او عمل نماید و یا جانب احتیاط را بگیرد و از هر چه كه احتمال می دهد مضر به حال اوست خود داری كند؛ تا بداند یا از دانا بپرسد؛ بلكه تقلید از ضروریات زندگی انسان است، چه عالم باشد و چه جاهل؛ نیاز جاهل به تقلید در زندگی روزمره اش محتاج به بیان نیست و نیاز عالم به تقلید به این جهت است كه هر دانشمندی دایره دانش او به قسمت ناچیزی از احتیاجات او محدود است، مثلاً دانشمند در طب باید در ساختمان خانه اش مقلّد مهندس و معمار ساختمان باشد و اگر سوار هواپیما شد مقلّد خلبان و اگر سوار كشتی شد پیرو بی چون و چرای نا خدا باشد؛ بلكه با انشعاب طب اگر متخصّص در عضوی شد، در عضو دیگر باید مقلّدِ متخصّص دیگر باشد؛ در نتیجه زندگی هیچ فردی بدون تقلید اداره نمی شود.
بنابراین كسی كه ایمان به دین دارد و می داند كه در دین برای او وظایف و تكالیفی معین شده است، به حكم عقل و فطرت خود ملزم است كه نسبت به آن وظایف یكی از سه راه را انتخاب كند:
یا علم به آنها را تحصیل كند و یا از عالم به آنها پیروی نماید و یا جانب احتیاط را مراعات كند و در صورتی كه نه عالم به آن وظایف است و نه اهل احتیاط، راه، منحصر به پیروی از نظریات عالم و دانشمند به آن احكام است و اگر دانشمندان و متخصّصان در آن احكام اختلاف نظر داشتند، از نظرِ اَعلم آنان پیروی كند، همچنان كه اگر نظر طبیبان در تشخیص درد و علاج آن مختلف بود، باید به اعلم آنان رجوع نماید.
و چون دین اسلام دین علم است و هر عملی هر چند به واسطه باید به علم منتهی شود، تقلید هم كه اعتماد و استناد به رأی و نظر عالم و مجتهد در احكام دین است چنان كه روشن شد باید بر مبنای علم و عقل و فطرت باشد:
(
وَ لاَتَقْفُ مَا لَیسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً
)
.