صدای یار را در آسمان شنیدهام
مردم منتظر هستند تا پیامبر دستور حرکت به سوی مکّه را بدهد ، آنها نمیدانند که پیامبر دلش میخواهد در این سفر علیعليهالسلام
نیز همراه او باشد
به راستی آیا علیعليهالسلام
خواهد توانست در این سفر حضور داشته باشد ؟
آیا فاطمهعليهماالسلام
باید بدون علیعليهالسلام
به سفر حج برود ؟
مدّتی قبل جبرئیل بر پیامبر نازل شده است و پیام مهمّی را برای او آورده است
متن پیام چنین است : «تو همه واجبات دین را برای مردم بیان کردهای ، امّا هنوز دو واجب مهم ، باقی مانده است ، اکنون موقع آن است که آنها را برای مردم بیان کنی ، آن دو واجب مهم ، حج و ولایت علیعليهالسلام
میباشد»
معلوم میشود که پیامبر در این سفر ، دو برنامه مهم در دستور کار خود دارد
برای همین است که خدا از پیامبر خواسته است تا به همه مسلمانان خبر بدهد که برای این سفر آماده شوند
همسفر خوبم ! از سفر علیعليهالسلام
روزها میگذرد ، دل پیامبر برای او خیلی تنگ شده است
وقتی که گل نبود، باید گلاب را بویید ، هر وقت که دل پیامبر ، بیقرار علیعليهالسلام
میشود حسن و حسین را در آغوش میکشد
به راستی آیا تا به حال فکر کردهای که چرا پیامبر اینقدر علیعليهالسلام
را دوست دارد ؟
آیا میخواهی تو را از راز آن باخبر کنم ؟
راز این عشق مقدّس به شب معراج برمیگردد.
آن شب که پیامبر به معراج رفت و هفت آسمان را پشت سر گذاشت و به ساحت قدس خدا رسید ، صدایی به گوشش رسید ، یک نفر پیامبر را با اسم صدا زد : «ای احمد !»
پیامبر لحظهای به فکر فرو رفت ، این صدا چقدر آشناست !
این صدا که صدای علیعليهالسلام
است !
پیامبر در حریم قدس خدا بود و هفت آسمان را پشت سر گذاشته بود. پس چرا صدای علیعليهالسلام
به گوش میرسید ؟
اینجا بود که پیامبر گفت : «خدایا ! آیا تو با من سخن میگویی یا علی با من سخن میگوید ؟»
و چنین جواب آمد : «من خدای تو هستم ، اکنون که به حضور من آمدهای به قلب تو نظر کردم و دیدم که هیچ کس را به اندازه علی ، دوست نداری ، برای همین با صدایی همچون صدای علی با تو سخن میگویم تا قلب تو آرام گیرد»
و به راستی که خدا به خوبی از تپشهای قلب پیامبر خبر داشت
بار دیگر خطاب رسید : «ای محمّد ! من علی را جانشین تو قرار دادم ، هر کس او را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس نافرمانی او کند ، نافرمانی مرا کرده است»
پیامبر باید هفتاد هزار حجاب را پشت سر میگذاشت تا دوباره به این دنیا باز گردد ، او از هر حجاب که میگذشت این صدا را میشنید : «ای محمّد ! علی را دوست داشته باش »
همسفرم !
اکنون دیگر میدانی که چرا پیامبر ، اینقدر به علیعليهالسلام
عشق میورزد ، زیرا پیامبر فراموش نمیکند که در شب معراج ، خدا هفتاد هزار بار به او توصیه کرده است که علیعليهالسلام
را دوست بدارد
از ماه من، خبرهای خوش میرسد
مردم ، گروه گروه به مدینه میآیند ، فکر میکنم آمار مسافران این سفر به هفتاد هزار نفر رسیده باشد
دیگر وقت حرکت ، نزدیک است ، امّا علیعليهالسلام
هنوز نیامده است ، مگر میشود پیامبر بدون علیعليهالسلام
به این سفر برود ؟
تمام این سفر بهانهای است تا مردم با ولایت علیعليهالسلام
آشنا شوند
باید صبر کرد تا خبری از او برسد
همسفرم ! نگاه کن ! سواری به سوی مدینه میآید ، او وارد شهر میشود و سراغ پیامبر را میگیرد
مردم در جواب میگویند : «پیامبر در مسجد است»
او نزد پیامبر میآید و سلام میکند و میگوید : «ای رسول خدا ! من از یمن میآیم ، من از جانب علیعليهالسلام
برای شما خبرهای خوشی آوردهام»
پیامبر تا نام علیعليهالسلام
را میشنود گلِ لبخند بر صورتش مینشیند ، مثل اینکه تمام عرش و ملکوت را به او دادهاند
نامه رسان ، نامه علیعليهالسلام
را به پیامبر میدهد و میگوید : «وقتی که علیعليهالسلام
به یمن رسید و با قبیله هَمْدان سخن گفت ، همه آنها اسلام آوردند ، با اسلام آوردن این قبیله ، تمام مردم آن کشور ، مسلمان شدند»
لازم است اشاره کنم که قبیله هَمْدان ، یکی از بزرگترین قبیلههای یمن میباشد
این خبر ، موفقیّت بزرگی است ، علیعليهالسلام
توانسته است بدون جنگ ، همه اهل یمن را مسلمان کند
وقتی پیامبر این سخن را میشنود به سجده میرود و خدا را شکر میکند
سجده پیامبر طول میکشد ، من نمیدانم این سجده شکر او برای اسلام آوردن اهل یمن است یا برای سلامتی علیعليهالسلام
.
بعد از مدّتی ، پیامبر سر از سجده برمیدارد و میگوید : «سلام خدا بر قبیله هَمْدان»
جا دارد که پیامبر به قبیله هَمْدان سلام کند ، زیرا وقتی آنها با علیعليهالسلام
روبرو شدند ، او را شناختند و مجذوب خوبیهای او شدند
من معتقدم به برکت همین سلام پیامبر ، مردان و زنان این قبیله همواره پیرو حقیقت خواهند بود
اکنون ، پیامبر دستور میدهد تا نامهای برای علیعليهالسلام
نوشته شود ، پیامبر در این نامه از علیعليهالسلام
میخواهد تا همراه با اهل یمن برای انجام حج به سوی مکّه حرکت کند
پیامبر نامه را به نامهرسانی میدهد و از او میخواهد تا هر چه سریعتر به سوی یمن حرکت کند نامه رسان ، نامه را میگیرد و به سوی یمن میتازد
به سوی تو میآیم !
امشب ، شب بیست و پنجم ماه ذی القعده است ، تا عید قربان ، پانزده روز مانده است ، باید هر چه سریعتر به سوی مکّه حرکت کنیم
پیامبر در مسجد اعلام میکند که ما فردا سفر خود را آغاز میکنیم
همسفر خوبم ! میبینم که تو هم مانند من ، بسیار خوشحال هستی !
سرانجام موقع حرکت فرا میرسد و ما برای دیدار خانه دوست حرکت خواهیم کرد ، چه سعادتی بالاتر از این که ما همراه پیامبر خدا، به این سفر معنوی برویم
خورشید طلوع کرده است و کاروان بزرگی ، آماده حرکت است ، تا چشم کار میکند زنان و مردانی را میبینی که از همه جا برای سفر حج به اینجا آمدهاند
همه منتظر هستند تا پیامبر از خانه خود بیرون بیاید و سفر آغاز شود
آنجا را نگاه کن !
پیامبر در حالی که حسن و حسینعليهالسلام
را همراه خود دارد از خانه خارج میشود ، فاطمهعليهماالسلام
هم در میان زنان به چشم میخورد ، پیامبر سوار بر شتر خود میشود و حرکت آغاز میشود
صدای اللّه اکبر همه جا را فرا گرفته است ، عدّهای بر شتر سوار هستند و عدّه زیادی هم پیاده به این سفر آمدهاند.
حدود هشت کیلومتر راه میرویم و به میقات شجره میرسیم
اینجا میقات کسانی است که از راه مدینه به سوی مکّه میروند
حتما میپرسی: میقات یعنی چه ؟
میقات به جایی میگویند که تو باید لباسهای دنیایی را از تن خود بیرون بیاوری و لباس سفید احرام به تن کنی
ما در اینجا ندای لبّیک بر زبان جاری میسازیم و دعوت خدا را اجابت میکنیم
زمانی که ابراهیمعليهالسلام
خانه خدا را بازسازی کرد خدا به او دستور داد تا بر بالای کوهی برود و همه مردم را به زیارت خانه خدا دعوت کند
صدای ابراهیمعليهالسلام
در گوش تاریخ طنین انداخته و همه خداپرستان را به زیارت کعبه فرا میخواند
و اکنون تو که در اینجا ذکر لبّیک را بر زبان جاری میکنی در واقع دعوت ابراهیمعليهالسلام
را اجابت میکنی
همسفر خوبم !
آیا میدانی معنای کلمه لبّیک چیست ؟
من مثالی میزنم و فکر میکنم اینگونه بتوانم به تو کمک کنم : اگر یک نفر ، شما را با اسم صدا بزند ، در جواب او میگویید : بله
این بله ، همان لبّیک است ، یعنی اگر شما عرب زبان بودید وقتی کسی شما را صدا میزد به جای بله از کلمه لبّیک استفاده میکردید
اکنون ، حواست جمع باشد ، قرار است در این مکان مقدّس ، دعوت خدا را اجابت کنی و به این دعوت ، بله بگویی
دوست عزیزم !
زود باش ! الآن اذان ظهر را میگویند ، باید برویم غسل نماییم و لباس احرام بر تن کنیم
مبارک باشد !
تو در لباس زیبای احرام ، دیگر کبوتر حرم شدهای !
آنجا را نگاه کن !
آن طرف را میگویم ، آن 66 شتر ، شترهایی است که پیامبر برای قربانی کردن ، همراه خود آورده است
بلال ، اذان گوی پیامبر را نگاه کن !
او منتظر است که خورشید به وسط آسمان برسد تا اذان ظهر را بگوید
همه مردم پشت سر پیامبر در صفهای منظّمی نشستهاند ، پیامبر تصمیم دارد بعد از نماز ظهر ، ذکر لبّیک را بگوید و مُحرِم شود
اللّه اکبر !
این صدای بلال است که در میقات میپیچد
پیامبر لباس احرام بر تن کرده و در مقابل خدای خود به نماز ایستاده است ، تمام فرشتگان برای دیدن این منظره به صف ایستادهاند
نماز تمام میشود و پیامبر میخواهد ذکر لبّیک را بر زبان جاری کند
اشک در چشمان پیامبر حلقه میزند و میگوید: «لبّیک اللهُمّ لبّیک ، لبّیک لا شَریکَ لَکَ لبّیک . به سوی تو میآیم ای خدای بی همتا ! دعوت تو را اجابت میکنم ، ای کسی که همه نعمتها از آنِ توست !».
اشکها و لبّیکها در هم میآمیزد و شوری به پا میشود