جوانی که با غرور میرود
گروهی از مردم هنوز منتظر هستند تا نوبت آنها فرا برسد، آنها هم میخواهند با علیعليهالسلام
بیعت کنند.
دیدن این صحنه برای پیامبر بسیار لذّت بخش است او بعد از بیعت هر گروه ، رو به آسمان میکند و میگوید : «ستایش خدایی که من و خاندان مرا بر همه برتری بخشید»
او از اینکه برای بیعت با علیعليهالسلام
چنین مراسم باشکوهی برگزار شده است ، شادمان است
اکنون دیگر جامعه اسلامی رهبر و امام دارد و اگر مرگ پیامبر فرا برسد جامعه ، مسیر کمال و سعادت خود را ادامه خواهد داد
میبینم که تو در گوشهای ایستادهای و به خیمه مولایت نگاه میکنی
در این فکر هستی که چه موقع نوبت تو فرا میرسد تا برای بیعت بروی
به راستی آن لحظهای که وارد خیمه مولای مهربان بشوی چه خواهی گفت ؟
میدانم که اشک ، امانت نخواهد داد ، لحظه بیعت با امام ، بهترین لحظه زندگی تو خواهد بود
با امام خود بیعت میکنی و پیمان میبندی که تا پای جان در راه او و مکتبش ، ایستادگی کنی !
در این هنگام ، سر و صدایی میشنوی
چه خبر شده است ؟
آنجا را نگاه کن ! آن جوان را ببین
او با چند نفر از اینجا دور میشود ، او چقدر با غرور و تکبّر راه میرود !
این جوان کیست ؟ چه میگوید ؟
چرا اینقدر عصبانی است ؟
او فریاد برمیآورد : «محمّد دروغ گفته است ! ما هرگز ولایت علی را قبول نمیکنیم !»
به راستی او کیست که چنین سخن میگوید ؟
از اطرافیان خود پرسوجو میکنم ، میفهمم که او معاویه است
جای هیچ تعجّبی نیست ، سالها پدر او پرچمدار لشکر کفر بوده است
او پسر همان کسی است که برای کشتن پیامبر به مدینه لشکر کشی کرده بود.
معاویه دشمنی با حق و حقیقت را از پدر به ارث برده است
او نه تنها با علیعليهالسلام
بیعت نمیکند بلکه آشکارا مخالفت خود را اعلام میدارد
نگاه کن ! او به سوی خاندان و فامیل خود که بنی اُمیّه نام دارند میرود
همسفر ! ما چه باید بکنیم ؟ نکند این کار معاویه ، باعث فتنهای بشود ؟
آیا موافقی برویم و به پیامبر خبر بدهیم ؟
آنجا خیمه پیامبر است ، عدّهای از مسلمانان داخل خیمه هستند ، من و تو هم وارد خیمه میشویم
سکوت همه جا را فرا گرفته و نگاه پیامبر به گوشهای خیره مانده است ، هیچ کس سخن نمیگوید
بعد از لحظاتی . .پیامبر سکوت را میشکند و آیههایی که همین الآن جبرئیل آورده است را میخواند :
(فَلا صَدَّقَ و لاصَلّی... وَ لـکِنْ کذَّبَ و تَولّی )
، «وای بر آن کسی که حق را قبول نکرد و آن را دروغ شمرد و با تکبّر به سوی خویشانش رفت ، پس وای بر او !».
همه با خود میگویند: این آیهها به چه مناسبت نازل شده است ؟
آنها خبر ندارند که معاویه ، ولایت علیعليهالسلام
را قبول نکرده و با تکبّر به سوی خاندان خود رفته است
جبرئیل ، همه خبرها را برای پیامبر آورده و با نازل شدنِ این آیهها ، آبروی معاویه پیش مردم میرود
پیامبر در ابتدا تصمیم میگیرد تا معاویه را مجازات کند ، امّا از این کار منصرف میشود
شاید تو بگویی : پیامبر باید او را به سزای عمل خود برساند
امّا بدان که امروز ، حنای معاویه رنگی ندارد
او دشمنی خود را با پیامبر آشکار کرد و دیگر مردم او را شناختند و فریب او را نمیخورند
مردم او و پدرش (ابوسفیان) را به خوبی میشناسند ، آنها از قدیم دشمنان پیامبر بودهاند ، دست آنها آلوده به خون حمزه، عموی پیامبر است !
همسفرم ! آیا میدانی باید نگران چه باشیم ؟
پیرمردهایی که سنّ و سالی از آنها گذشته است ، آنها به ظاهر ریش خود را در راه اسلام سفید کردهاند و مردم آنها را به عنوان یار پیامبر میشناسند و همه جا خود را همراه و همیار پیامبر نشان دادهاند!!
آنها با علیعليهالسلام
بیعت کردند و اتفاقا ، اوّلین نفرهایی بودند که این کار را کردند ، امّا .
آنها امروز بیعت کردهاند ، امّا به فکر فتنهای بزرگ هستند ، آنها میخواهند با نام اسلام ، کمر ولایت را بشکنند !
فراموش نکن ! ما همسایه تو هستیم
کمکم خورشید دارد به افق نزدیک میشود ، هنوز خیلی از مردم بیعت نکردهاند
به من خبر میرسد که پیامبر میخواهد دو روز دیگر در غدیر بماند تا همه مردم با امام خود بیعت کنند .140
مراسم بیعت فعلاً متوقّف میشود و اذان مغرب گفته میشود ، نماز برپا میشود و بعد از نماز هر کسی به خیمه خود میرود
امشب ، این بیابان میزبان 120 هزار نفر است ، زیر نور ماه تا چشم کار میکند خیمه میبینی
ساعتی میگذرد و من در خیمه خود هستم ، امّا نمیدانم چرا خواب به چشمم نمیآید
خوب است بلند شوم و دوری بزنم
من کنار برکه میروم ، تصویر زیبای ماه در آب افتاده است ، نسیم آرامی میوزد
بلند میشوم که به خیمه خود بروم تا استراحت کنم
در مسیر راه ، صدایی به گوشم میرسد ؟ گویا چند نفر در خیمهای با هم سخن میگویند
گوش کن ، صدای آنها را میشنوی:
ــ به خدا قسم ، محمّد دیوانه شده است !
ــ آیا میبینید که چگونه عشق علی ، محمّد را دیوانه کرد !
ــ او آرزو دارد که بعد از او ، علی به حکومت برسد ، امّا به خدا قسم ، ما نمیگذاریم که چنین بشود
خدای من ! چه میشنوم ؟
اینان چه کسانی هستند که این چنین به پیامبر خدا جسارت میکنند ؟
نکند آنها نقشهای در سر داشته باشند ؟ نکند بخواهند فتنهای برپا کنند ؟
امّا خداوند خودش به پیامبر قول داده است که او را از فتنهها حفظ کند
در این هنگام یک نفر وارد خیمه آنها میشود و با ناراحتی به آنها میگوید : «هنوز رسول خدا در میان ماست و شما این چنین سخن میگویید ؟ به خدا قسم ، فردا صبح همه سخنان شما را به پیامبر خواهم گفت»
نگاه کن !
وقتی آن مرد از خیمه آنها بیرون میآید ، من به سراغ او میروم تا او را ببینم
او حُذیفه یکی از یاران باوفای پیامبر میباشد
ظاهرا ، خیمه او در همسایگی خیمه این سه نفر بوده و سخنان اینها را شنیده است
نگاه کن !
در تاریکی شب ، این سه نفر به دنبال حذیفه میدوند :
ــ ای حُذیفه ! ما همسایگان تو هستیم تو را به حقِّ همسایگی قسم میدهیم، راز ما را فاش نکن
ــ اینجا جایِ حقِّ همسایگی نیست ، اگر من سخن شما را از پیامبر پنهان کنم وظیفه خود را نسبت به پیامبر انجام ندادهام
این کار خدا بود که این سه نفر حواسشان پرت شود و آن قدر بلند حرف بزنند که صدای آنها به گوش حُذیفه برسد
خدا به پیامبر خود وعده داده بود که او را از فتنهها حفظ میکند
برق یک شمشیر، پشیمانمان کرد
همسفر عزیز ! برخیز ! صبح شده است
مردم برای خواندن نماز صف میبندند ، نماز صبح برپا میشود
خورشید روز دوم غدیر طلوع میکند و همه جا را روشن میکند
من در اطراف خیمه پیامبر پرسه میزنم ، منتظر هستم تا حُذیفه را پیدا کنم ، میدانم او به خیمه پیامبر خواهد آمد
آنجا را نگاه کن !
حُذیفه به این سو میآید ، او داخل خیمه میشود ، خوب است من هم همراه او بروم
ــ ای پیامبر ! دیشب ، صدای چند نفر را شنیدم که ظاهرا میخواهند توطئهای بکنند
ــ ای حُذیفه ! آیا آنها را میشناسی ؟
ــ آری
ــ سریع برو و آنها را به اینجا بیاور
حُذیفه برمیخیزد و آن سه نفر را با خود میآورد
آنها وارد خیمه پیامبر میشوند ، علیعليهالسلام
را میبینند که شمشیرش را در دست دارد
پیامبر رو به آنها میکند و میگوید : «شما دیشب با یکدیگر چه میگفتید ؟»
همه آنها میگویند : «به خدا قسم ، ما اصلاً با هم سخنی نگفتهایم ، هر کس از ما چیزی برای شما گفته، دروغگو است»
این سه نفر قسم دروغ میخورند و پیامبر آنها را به حال خود رها میکند و آنها از خیمه پیامبر بیرون میآیند و به خیمههای خود میروند143
اکنون دیگر آنها شناسایی شدهاند و با دیدن برق شمشیر علیعليهالسلام
ترس تمام وجود آنها را فرا گرفته است
پیامبر دستور میدهد تا بقیّه مردم با علیعليهالسلام
بیعت کنند ، کسانی که روز قبل موفّق به بیعت نشدند به سوی خیمه ولایت میآیند و بیعت میکنند
پیامبر میخواهد همه مردم با امام بیعت کنند تا برای هیچ کس بهانهای باقی نماند
خورشید روز نوزدهم ماه ذی الحجّه غروب میکند و دوّمین روز غدیر هم تمام میشود