سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)0%

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)

نویسنده: احمد لقمانی
گروه:

مشاهدات: 8132
دانلود: 2488

توضیحات:

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 61 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8132 / دانلود: 2488
اندازه اندازه اندازه
سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)

سپهسالار عشق (سیری در زندگی حضرت ابوالفضل علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

القاب تابناک

اشاره

عالمان ادبیات عرب، لقب را لفظی می دانند که دلالت بر عظمت و رفعت مقام و یا حقارت و پستی شخصیت افراد می کند. لفظی که در مدح انسانها و یا نکوهش آنان است. اهل بیتعليهم‌السلام دارای آفاق بی کران از صفات الهی ملکوتی اند. القابی لبریز از فضیلت دارند و هیچ صفتی یا لقبی که حاکی از نکوهش باشد در دایرة المعارف شخصیت آنان یافت نمی شود. (ر. ک: بطل العلقمی، ج ۲، ص ۱۱).

قمر بنی هاشم

عباسعليه‌السلام سیمایی سپید و زیبا و سیرتی سبز و نورانی داشت. درخشش چهره و چشمگیری نگاه، ابهتی بسیار به وی بخشیده بود. به سان ماه می درخشید و چون نخلی بلند عظمتی خیره کننده داشت. در زیبایی کم نظیر بود و روشنایی جمالش روشنی بخش هر تاریکی می شد.

بهره مندی بسیار از جمال و جلال و با شکوهی صفات، لقب «قمر بنی هاشم » را به وی بخشیده بود. زیرا همگان او را چون ماهی فروزان می دانستند که در خاندان بنی هاشم می درخشد.

باب الحوائج

باب الحوائج لقبی است که در آسمان وجود حضرت عباسعليه‌السلام به سان اختری تابناک به چشم می خورد. این لقب نشان از برآوردن خواسته ها و حاجات علاقه مندان آن حضرت دارد. آنان در طوفان سختی ها و بلاها به سوی ساحل امن لطف و کرامات «باب الحوائج » رو می کنند و با دستانی پراز عنایت و دیدگانی سرشار از سپاس و اشتیاق بازمی گردند.

آری عباس، کریمی از دودمان کریمان است، تحفه ای از رحمت بی پایان الهی است و وسیله ای برای قرب به پیشگاه خداوند محسوب می شود. مقامی عظیم دارد و به خاطر جهاد مقدسش در راه اسلام، قاضی حاجات و باب الحوائج نام گرفته است.(۲۸) از این رو قرن های بسیار است که سنی و شیعه و مسلمان و غیر مسلمان دست دعا و چشم امید به سوی او دارند و داستان رهیدن از سختیها و مشکلات زندگی را از این طریق برای دیگران نقل می کنند و از زلال کرامات حضرت عباسعليه‌السلام ناگفته های گفتنی بسیاری نزد خود دارند(۲۹) .

طیار

این لقب بیانگر صحیفه ای از مقام و موقعیت حضرت عباسعليه‌السلام در بهشت جاویدان است. چرا که طیار، پرواز کننده در فضای عالم قدس و درجات و مقامات والای جنت است.(۳۰) چنین واژه ی پر ارجی از لبان مبارک امام سجادعليه‌السلام تراوش کرد. روزی حضرت به عبیدالله بن عباس، پور دلبند عموی خویش، نگریست؛ سرشک غم از دیدگانش جاری شد و فرمود:

«هیچ روزی بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سخت تر و طاقت فرساتر از روز شهادت عمویش حمزه و بعد از آن روز شهادت پسر عمویش جعفر بن ابیطالب نبود و هیچ روزی مانند روزی که بر حسینعليه‌السلام گذشت، دشوارتر نبود. زمانی که سی هزار نفر از امت با ریختن خون فرزند فاطمه به خدای خود تقرب جستند و سخنان آن حضرت در وجود آنها اثر نکرد.»

لحظاتی چند گذشت، آنگاه امام ادامه داد:

«خداوند عمویم عباس را رحمت فرماید که جان خویش را در راه برادرش تقدیم کرد تا اینکه دست هایش از پیکر جدا شد. خداوند به جای آنها دو بال در بهشت به وی عطا فرمود تا با آنها در سرای فردوس همراه فرشتگان به پرواز درآید، چنان که به جعفر بن ابیطالب بال عطا فرمود...»(۳۱) .

اطلس

اطلس آینه ای از صفات برجسته و چشمگیر حضرت عباسعليه‌السلام است. واژه ای که دلاوری بسیار و شجاعت فراوان آن عزیز را گوشزد می کند. زیرا صفوف دشمن با دلیری حضرت شکافته می شد و انبوه سربازان و رزم آوران با یورش مردانه ی آن دلاور به تنگ می آمد.

گروهی، سرخ فامی رنگ صورت و یا چگونگی سیمای آن حضرت را علت این لقب دانسته اند و بعضی جسارت بسیار عباسعليه‌السلام در برابرزشتی های دشمن را موجب این نام شمرده اند(۳۲) .

الشهید

لیاقت و ارزشمندی حضرت عباسعليه‌السلام مقام بسیار رفیع «شهادت » را از آن او کرد و او را به مقامی رساند که امام سجادعليه‌السلام فرمود: تمامی شهدا بدان غبطه می خورند.(۳۳) برخی از عالمان نسب در آثار خویش بدین لقب تصریح کرده اند و پس از بیان اولاد آن حضرت چنین گفته اند:

«...هذا آخر نسب بنی العباس السقا الشهید بن علی بن ابیطالب عليه‌السلام

...این آخرین فرزند از فرزندان حضرت عباس است که سقا و شهید بود و فرزند علیعليه‌السلام است(۳۴) .

سقا

چشمگیرترین القاب حضرت عباسعليه‌السلام لقب «سقا » است که جلوه ی رحمت و عطوفت دلاوری بزرگ را به نمایش می گذارد. وقتی خاندان امام و حجت خدا در آتش جانسوز عطش می سوختند و کودکان صدای العطش سر می دادند یگانه دلاوری که چهار مرتبه، از دومین روز محرم تاآخرین شب زندگانی خویش، آب به خیمه های حسینی رساند قمر بنی هاشمعليه‌السلام بود.

او با شجاعتی کم نظیر، به سربازان اطراف فرات حمله می برد، به سان شیری، روبهان پلید را به این سو و آن سو می کشاند. آب فرات را به دست منتظران امیدوار می رساند و سرانجام در راه سقایت، خود تشنه کام، شربت شهادت نوشید(۳۵) .

عبدصالح

امام صادقعليه‌السلام در زیارت عموی خود حضرت اباالفضل می فرماید:

«السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ .» سلام بر تو ای بنده ی صالح خدا.

حضرت با این توصیف دلنشین، حلقه ای طلایی بین عباسعليه‌السلام و خداوند متعال بیان می کند تا بدین طریق اتصال او را با مبدا لایزال الهی ترسیم کرده، مقام والای وی را گوشزد کند. امامعليه‌السلام با عبد خواندن عمویش راه صلاح و رستگاری انسان را معرفی می کند و سپس با «صالح » شمردن اعمال و کردار وی قدمگاه نگاه آدمی را به آن انسان آسمانی روشن می فرماید.

عبودیت مقامی است که خداوند حضرت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دیگر انبیای بزرگ را بدان منصف دانسته است(۳۶) .

آری ورای چنین لقبی مهرافروز، که امامی معصومعليه‌السلام به حضرت عباسعليه‌السلام داده است، حقایقی ژرف و مطالبی والا وجود دارد. امام ششمعليه‌السلام حضرت عباس را با صفتی مخاطب قرار داده که خداوند متعال، انبیا و مبلغان شرایع آسمانی را بدان توصیف کرده، بدین وسیله رضایت خویش از آنان را بیان کرده است(۳۷) .

بطل العلقمی

«بطل »، همان قهرمان است و «علقمه » نام رودی است که ابوالفضلعليه‌السلام در کنار آن شهد شهادت نوشید. نبرد حضرت با صفوف به هم فشرده ی دشمن، کاری سخت و طاقت سوز بود. قهرمان کربلا چنان کار دشواری را به خوبی انجام داد و بدانجا رسید که صدای پای او لرزه بر اندام پلید سپاه عمر سعد می افکند. از این رو «قهرمان علقمی » برای آن حضرت لقب شایسته ای شد(۳۸) .

سپهسالار

لواء یا سپهسالار، لقب بزرگترین شخصیت نظامی است که بهترین معادل آن در فارسی «سرتیپ » است. از آنجا که عباسعليه‌السلام مظهر فتوت و جوانمردی بود و از شجاعت و دلیری بهره ی فراوان داشت، در روز عاشورا، از سوی امام حسینعليه‌السلام به فرماندهی نیروهای مسلح منصوب شد، رهبری نظام سپاه حسینی را به عهده گرفت و سپهسالار لقب یافت.(۳۹) .

تدبیر نظامی و هدایت های صحیح و بجای عباسعليه‌السلام ، از آغازین لحظه های صبح عاشورا تا واپسین ساعات حمایت حضرت، مورد تحسین دوست و دشمن بود. با رهبری ابوالفضلعليه‌السلام آشفتگی دشمن و آرامش خاطر و دوستان دو چندان بود و بانوان و اطفال خیام حسینی، وجود آن حضرت را چون نسیمی روح افزا و آرامش بخش می دانستند. از این رو در لحظات سخت و طاقت فرسایی که اباعبداللهعليه‌السلام خود را بر پیکر برادر رسانید، از صمیم جان فریادی غمبار سرداد و از دست دادن عباس را مایه ی شکستن کمر خود دانست.

پرچمدار و علمدار

برقراری پرچم در هر سپاه نشان حیات و نظم سپاه است. و پرچمدار از مقامی بلند بهره مند است، زیرا نظام لشکر و رزمندگان به دست اوست.

آنگاه که علم ثابت و پابرجاست، پیام سرافرازی سربازان و برقراری سپاه نمایان است.

از این رو عادت عرب از دیر زمان، افتخار به نشانها و پرچم های خود بوده و آن را برترین دلیل پیروزی خویش می شمرده است.

مقام اول هر قبیله پس از فرماندهی کل قوا صاحب بیرق و علمدار محسوب می شد. رسم دیرینه ی رزم آوری، از سالیان دور تاکنون، بدین سان بوده است که برای برقراری علم تدبیری شایسته می اندیشیدند و برای آن که سرافرازی بیرق، حتی لحظه ای از دست نرود، جانشینانی چند برای مراحل مختلف نبرد پیش بینی و معرفی می کردند. بر این اساس، رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در آغازین لحظات یکی از جنگ ها، جعفر بن ابیطالب را علمدار معرفی فرمود؛ آنگاه زید بن حارثه را جانشین وی ساخت و سپس عبدالله بن رواحه ی انصاری را قائم مقام او خواند تا همواره نگاه سپاه بر علم دوخته باشد و نظام لشکر برقرار بماند.

امیرمؤمنان علیعليه‌السلام نیز در صفین و جمل، از این شیوه ی ارجمند استفاده کرد و بیرق را به دست رزمندگان شجاع سپرد.

امام حسینعليه‌السلام ، هنگام خروج از حجاز، بیرقی برافراشت و آن را به دست برادرش حضرت عباسعليه‌السلام داد. از آن روز تا واپسین لحظه های حیات عباسعليه‌السلام ، علم همچنان برافراشته باقی ماند. آنگاه که حضور عباسعليه‌السلام در قلب سپاه نور ضرورت داشت و هجوم وی به دشمن لازم بود، حضرت با جوانمردی و دلاوری به لشکر عمر سعد حمله می کرد، با رجزهای مختلف نام علیعليه‌السلام و حماسه های جاوید علوی را زنده می ساخت و به قلب سپاه بازمی گشت.

عباسعليه‌السلام امانت داری ایثارگر بود که جان خویش را در راه حفظ امانت و برقراری بیرق فدا کرد، به طوری که گروهی «علمدار» را برجسته ترین لقب وی دانسته اند و بسیاری از شعرا و شیفتگان کوی او درباره ی این لقب ارزشمند و پر بها، شعرها سروده اند و صحیفه ای از دفتر ارادت خویش را گشوده اند(۴۰) .

حامی الظعینة (حامی بانوان)

از القاب مشهور حضرت عباس «حامی الضعینه » است. غیرت و عطوفت بسیار حضرت وی را بر آن داشت تا از بانوان حرم حسینی و خیمه های سیدالشهدا غفلت نکرده، از آغازین روزهای هجرت تا واپسین لحظه های حیات، همواره اطراف آنان باشد و در برآوردن خواسته هایشان بکوشد. آنان را از محمل ها پایین گذارد، محلی برای استراحتشان فراهم سازد، شبها به پاسداری از خیمه هایشان بپردازد و در آرامش روحی و آسایش جسمی آنها کوشا باشد.

سخن زنان و اطفال پس از شهادت عباسعليه‌السلام نشان دهنده میزان تلاش و فداکاری های آن بزرگوار در این باره است. سید جعفر حلی در قصیده ای زیبا بدین لقب اشاره کرده، عباسعليه‌السلام را برتر از ربیعه، اولین کسی که بدین لقب شهرت یافت، می داند و می فرماید:

حامی الظعینة این منه ربیعه

ام این من علیا ابیه مکدم

حامی بانوان کجا، ربیعه کجا، پدر او علیعليه‌السلام کجا و مکدم (پدر ربیعه) کجا؟

علامه شیخ عبدالواحد مظفر، جواب سید جعفر حلی را با بیتی دلنشین می دهد و می گوید:

حامی الضعینه کربلا بصارم

صادی الحدید رواه قحف الرأس(۴۱)

حامی بانوان در کربلا چون شیری حضور داشت، هم او که عطش شمشیر آهنین خود را از (خون) تارک دشمنان سیراب کرد

ابوقربه

کنیه ای که با هاله ای از عظمت و شجاعت همراه بوده و یادآور کربلاست «ابوقربه »(۴۲) است. واژه ای که بارش برکات وجودی عباسعليه‌السلام وجود آن را رقم زد؛ آنجا که تمامی راهها برای دستیابی به آب بسته شد وسپاه سیه سیرت دشمن، امکان رسیدن حتی قطره ای آب به خیمه ی اهل بیتعليهم‌السلام را غیر ممکن ساخته بود، همت والای «ابوقربه »، شهامت و شجاعت وی را به نمایش گذارد و حضرتش، پیروز و سربلند، کام اطفال و زنان حرم حسینی را حلاوت آب بخشید.(۴۳) آن مردانگی و دلاوری این کنیه ی زیبا را برای او به ارمغان آورد و از آن روز عباس به «ابوقربه» معروف شد.(۴۴) .

لقب های زیر از دیگر القاب تابناک و معرفت آفرین حضرت عباسعليه‌السلام است؛ القابی که هر یک مظهر مردانگی و فتوت و آینه ی دلاوری و شجاعت آن پاک سرشت است:

۱۳-عمید (یاور و کمک کننده ی دین خدا).

۱۴-سفیر (نماینده ی حجت خدا).

۱۵-صابر (شکیبا بر سختیهای حیات، بلاها، و دشواریهای هجرت از مدینه تا کربلا و روز عاشورا).

۱۶-محتسب (کسی که مصایب پایداری در راه تقدس و پر نور خویش را به حساب ذات پاک پروردگار خویش گذارد).

۱۷-مواسی (جانبازی که جان خویش را سپری برای سختیهای برادر می کرد و همواره حق دفاع از حجت خدا را ادا می کرد).

۱۸-مستعجل (سروقامتی مهربان که برآوردن حاجات دیگران و یاری حاجتمندان از هیچ تلاشی دریغ نمی کرد).

۱۹-مضهضب (کسی که به سان آتش در برابر ستمکاران و متجاوزان شعله ی کین برمی افروخت و آنان را خوار و ذلیل می کرد).

۲۰-ابوالشارة (صاحب کرامتی عظیم که افرادی را که به دروغ بر نام مبارک ابوالفضل قسم می خورند دچار مرگ، بیماری و یا مصیبتی سخت و طاقت فرسا می کند).

۲۱-ابورأس الحار (چون عباس عليه‌السلام به ستمگران زورگو هیچ اغماض نشان نمی داد و مجرمین را عفو نمی کرد، ابورأس الحار لقب شایسته ی وی شد).

۲۲-ابوفرجه (سپید سیرتی که اندوه و ناراحتی دردمندان را با گشایش و کمک چشمگیر برطرف می کرد.)

۲۳-الترهب ببنانه (آبرومندی والامقام که از ابهتی فراوان برخوردار است و قلوب افراد لبریز از عظمت و بزرگی شخصیت باشکوه اوست) (۴۵) .

سیمای سپهسالار

قمر بنی هاشم ماهرویی بود که رخسار زیبایش بر شکوه اندامش می افزود. پیکری نیرومند داشت و آثار دلیری و برومندی از صلابتوجودش هویدا بود.(۴۶)

با اولین نگاه افراد را به سوی خود می کشاند خلقتی لبریز از ابهت و بدنی بسیار شکوهمند داشت. از قامتی سروگون و اعضایی متناسب بهره مند بود و بلندای دستان و پاهایش خردی و حقارت دشمن را در برابرش نمایان می ساخت. تکسواری شاهین مرام بود که افتخار بنی هاشم شمرده می شد و قهرمانی رزم آور بود که گاه نبرد و شهامت ممتاز و چشمگیر بود.

افراشتگی گردن، طول قامت، بلندای ساعد و پیکر تنومند او ارکان چهارگانه ای بود که طواف نگاه بسیاری را به سوی او می کشاند(۴۷) .

برخی از اندیشمندان صاحب ذوق وی را این گونه ترسیم کرده اند:

«کانَ العَبَّاسُ عليه‌السلام رَجُلاً وَسِیماً جَسِیماً جَمِیلاً وَ یَرْکَبُ الفَرَسَ المُطَّهَمَ وَ رِجْلاهُ تَخُطَّانِ فِی الأرِض و یقال له قمر بنی هاشم(۴۸) .

عباسعليه‌السلام مردی خوش سیما و زیبا چهره بود که چون سوار اسب می شد دو پای او بر زمین قرار می یافت و او ماه بنی هاشم خوانده می شد.

بعضی از روایات عباسعليه‌السلام را انسانی مهتاب وش دانسته اند که بین چشمان وی اثر سجده های بسیار نمایان بود(۴۹) . سپیدای سیمای عباس و آفتاب پیکر زیبای او ام البنینعليه‌السلام را بر آن می داشت که چون از پور دلبند خود جدا می شد او را به خداوند متعال سپرده، برای دوری وی از چشم حسودان و نگاه بدخواهان، چنین بگوید:

اعیذه بالواحد

من عین کل حاسد

قائمهم و القاعد

مسلمهم و الجاهد

صادرهم و الوارد

مولدهم و الوالد(۵۰)

فرزندم را از چشم حسودان نشسته و ایستاده، آینده و رونده، مسلمان و منکر، بزرگ و کوچک، فرزند و پدر به خداوند یکتا می سپارم.

همراه با امام حسنعليه‌السلام

آغازین فصل حیات و زندگانی عباسعليه‌السلام بیش از چهارده سال به طول انجامید. در این دوران، بارش برکات وجود پدر، شاخسار ابوالفضل را پر ثمر کرد و هر روزش را روزی برکت آفرین و نعمت بخش ساخت.

فراگیری علوم و معارف و کسب آداب و فضایل در کنار آموزش فنون رزمی در صحنه های مختلف و حوادث گوناگون، شخصیتی ژرف و با شکوه برای فرزند ام البنین به ارمغان آورده بود.

صبح صادق امامت حضرت امام حسنعليه‌السلام در حالی شروع شد که فتنه های ظلمت انگیز همه جا را فرا گرفته بود، دشمنان دانای اسلام بیرون مرزها کمین کرده بودند، دوستان نادان در درون سنگر گرفته بودند و امواج حوادث گردابی سخت برای مؤمنان راستین به پا کرده بود. برخی از مردم ریحانه ی رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را آماج انتقادها و ناسزاهای خویش قرار می دادند و گروهی با زر و زور و تزویر همساز شده، دین خویش را با سکه های زرد و سرخ معامله می کردند(۵۱) .

در این میان تنها مردان مرد یارای همراهی با امام و حجت خداوند داشتند و بیرق حمایت از دین و راهبر دین را در دست می فشردند. عباسعليه‌السلام چهره ای چشمگیر بود که شجاعت خویش را با نور بینش و دانایی درآمیخت. او ضعف ایمان سپاهیان، خستگی فراوان سربازان و تبلیغات و شایعه سازی دشمنان را ابزاری کارآمد برای دشمن می شمرد و امام زمان خود را رهبری بی یاور می دید.

از این رو لحظه ای در یاری و همراهی حضرت درنگ نکرد و در طول نه سال و چهار ماه و هفده روز دوران امامت امام حسنعليه‌السلام با تمام توان در رکاب یاوری او بود. او تمامی سفارش های پدر خویش درباره ی امام خود را گوشواره ی هوش کرده و گستره ی شخصیت خود را از آفتاب علم و دانش و دانایی و توانایی حضرت روشنایی می بخشید، به طوری که در انتقال علوم و معارف اهل بیتعليهم‌السلام نقشی ژرف ایفا می کرد و از راویان احادیث ایشان شمرده می شد(۵۲) .

در این دوران، عباسعليه‌السلام «باب الحوائج » شیعیان بود. مستمندان را از الطاف و عنایات برادر خویش بهره مند می ساخت، گرسنگان را سیر می کرد و برهنگان را می پوشانید و در حمایت و اظهار ارادت به امام حسنعليه‌السلام می کوشید.(۵۳)

آنگاه که تیغ تیز دشمن وجود امامعليه‌السلام را گلچین کرد و دشمنان خناس، پیکر پاک حضرت را تیرباران کردند، غیرت و رشادت علوی قبضه ی شمشیرش را به حرکت درآورد؛ اما او سخنان امام خود را به یاد آورد و با نسیم گلواژه های حجت خدا، آرامش یافت(۵۴) . جلوه ای جاودان از قله ی عظمت وجود عباسعليه‌السلام در این مرحله از حیات وی نمایان شد. او در برخی از کارها، که انسان عادی توان شرکت در آن ندارد، دخالت کرد و از این طریق بزرگی مقام و موقعیت خویش را اثبات کرد.

همراهی با امام حسینعليه‌السلام در غسل امام حسنعليه‌السلام یکی از این کارهاست. این واقعه وقتی عظمت شخصیت عباسعليه‌السلام را آشکار می کند که بدانیم حجت خدا را باید شخصیتی همتای او غسل دهد. بدن مطهر معصوم در سیر به مبدأ اعلی بوده، به مرحله ای چون «قاب قوسین اوادنی»می رسد که همان پرواز تا ملکوت اعلی و عرش برین است و در این هنگام، نگاه افراد عادی، باید بر هم گذاشته شود؛ انسان های معمولی توان این مرحله را ندارند. اما عباسعليه‌السلام با چشمانی باز و نگاهی آشکار، همراه با امام حسینعليه‌السلام خلیفه ی خدا امام حسنعليه‌السلام را غسل داد و کفن کرد.(۵۵) .

همراز با امام حسین

خورشید امامت حسینی در حالی طلوع کرد که بیست و چهار بهار از حیات عباسعليه‌السلام می گذشت و این سومین فصل و سرنوشت سازترین حادثه ی زندگانی وی به شمار می رفت. تأثیر کیمیایی سخن پدر و عبارات عشق افروز مادر به همراه واژه های شهامت آفرین برادرش امام حسن مجتبیعليه‌السلام در این بخش از حیات ابوالفضل خود را نشان داد.

آغاز امامت امام حسین با ظلمت افروزی معاویه بر مسند قدرت همراه بود. او که با روش مخصوص خود اوضاع را زیر نظر داشت و با نیرنگ های گوناگون، خویش را در نگاه مسلمانان فردی با ایمان می نمود، بر آن بود تا هر چه بیشتر بر قدرتش افزوده، استحکام و بقای آن را تضمین کند. از سوی دیگر، امام حسینعليه‌السلام چون برادرش به هدایت و راهبری مسلمانان مشغول بود، مردم مدینه را از علوم آل محمدعليهم‌السلام و تعالیم نبوی و علوی بهره مند می ساخت، با کشاورزی زندگی خویش را می گذرانید و از دست بخشش و سخاوت خود بسیاری را بی نیاز می کرد.

بصیرت حضرت، که از بلندای دانایی و عظمت برخوردار بود، وسعت کشور را زیر نظر داشت و هر گاه ضرورت برخورد و بیان سخنان اصلاحی وجود داشت، با گفتاری روشن، معاویه را بر آن می داشت تا پلیدی های خود و فرزندانش را کمتر ساخته و حال مسلمانان مظلوم را مراعات کند. وقتی افشاگری جنایات حاکم مسلمین! سودمند می نمود، امام حسینعليه‌السلام گامی ارزشمند در بیداری مسلمانان برداشت.

او در مجلسی، که در مکه برگزار شد و بسیاری از مهاجرین و انصار و تابعین در آن حضور داشتند، با سخنان رسا و عبارات آتشین، جنایات معاویه را برملا ساخت. امامعليه‌السلام در این محفل تمام آیاتی را که پیرامون اهل بیتعليهم‌السلام نازل شده بود تلاوت فرمود و ضمن تفسیر آن آیات، گفته های رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حق خود و خاندانش را برشمرد.

دستاورد گرانبهای این سخنان، تأیید صحابه و تابعین و بازگویی عبارات امام در شهرها و روستاها بود. حاضران در محفل، به خاطر تعهدی که حضرت از آنان گرفته بود، گفتار امامعليه‌السلام را به گوش مردم رساندند و بدین ترتیب پرده از چهره ی زشت معاویه کنار رفت. به هر روی، چشمان در غبار نشسته و دلهای غافل رو به بیداری بود که مرگ معاویه فرا رسید و به اجداد ناپاکش ملحق شد.

این حادثه ی تاریخی، سرنوشت مسلمانان را درگذری سرنوشت ساز فرو برد و زندگی دین باوران اندیشمندی چون عباسعليه‌السلام را دچار حساسیتی ژرف ساخت. اینک یک تصمیم مسیر سعادت را عوض می کرد و اندکی درنگ و سستی عاقبتی نافرجام در پی داشت.

با روی کار آمدن یزید، فصلی تازه در جهان اسلام پدید آمد و حوادثی جدید رخ نشان داد. از این هنگام بود که همدلی و همراهی ابوالفضلعليه‌السلام با برادرش فزونی یافت و عباس در کنار امامعليه‌السلام شاهد جنایات و هرزگی های فراوان یزید شد، بی حرمتی به ارزش های دین را نظاره می کرد، دهن کجی ولی امر! را به مقدسات می دید، تلاش حکومت در انهدام اسلام و ریشه کن کردن شیعیان متعهد را مشاهده می کرد و راه های گوناگون مبارزه را می آموخت.(۵۶) .

به سوی سینای عشق

اشاره

امام حسینعليه‌السلام خطاب به ابوالفضلعليه‌السلام :

«بِنَفسي أنتَ يا أخي(۵۷) . جانم به فدایت ای برادر!

سپیده ی نهضت حسینی

چندی از مرگ معاویه نگذشته بود که حاکم مدینه، امام حسینعليه‌السلام را شبانه فراخواند تا وی را از خبری سری آگاه سازد.

سپیده ی نهضت حسینی در این شب دمید، زیرا روشنایی اندیشه ی امام خبر از درخواست بیعت با یزید داشت و بخوبی می دانست که مخالفت با این امر پایانی شهادت آمیز همراه دارد.

امامعليه‌السلام برخی از جوانان بنی هاشم همچون عباسعليه‌السلام را همراه خویش برد تا هنگام خطر مراقب حضرت باشند(۵۸) ولید، حاکم مدینه، پس از اندکی گفتگو گفت: یزید بیعت از شما خواسته است، بدون درنگ و بسیار زود!! تأمل بصیرت آمیز امامعليه‌السلام و واگذاری جواب آن سخن به صبح فردا آن هم در بین مردم، برخوردی دقیق و ژرف بود که فراگیری نهضت حسینی، دعوت عمومی به این حرکت و بسته شدن راه هر عذر و بهانه ای را در پی داشت.

جمله ی آخرین حضرت خبر از تصمیم قطعی امام داد، چرا که آن بزرگوار فرمود: ای امیر! ما اهل بیت نبوت، معدن رسالت، و محل رفت و آمد ملایکه هستیم. خداوند آفرینش را با ما آغاز کرد و به ما پایان داد. اما یزید مردی فاسق، باده گسار، قاتل ظالم و متجاهر به فسق و گناه است. کسی چون من با مثل او بیعت نمی کند. به زودی خواهید دید و خواهیم دید که کدامیک از ما به بیعت و خلافت سزاوارتریم...(۵۹) .

عباسعليه‌السلام امام را همراهی کرد و با سخنان حضرت و تصمیم قطعی وی، مهیای حرکت شد. حرکت از مدینه به مکه و از آنجا به... به سوی «حرم امن الهی» نگاه به حیرت نشسته ی بسیاری نظاره گر حسینعليه‌السلام بود که با صدایی اندوه بار در کنار مرقد مطهر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با جدش نجوایی غریبانه داشت و از هجرت سخن می گفت. گروهی وی را در حال وداع آخرین با مادر و برادر عزیز خود می دیدند و از سیمای غمبار آن حضرت خبری حزن انگیز و جانسوز درمی یافتند.

دیری نپایید که کاروان حسین به سوی مکه، حرم امن الهی، حرکت کرد، در حالی که ماهتاب وجود ابوالفضل در بین کاروانیان بود و با بیرق هدایت بر شکوه کاروان می افزود. امام و همراهان در شب جمعه سوم شعبان ۶۰ هجری به مکه رسیدند و در خانه ی عباس بن عبدالمطلب فرود آمدند.(۶۰)

آغوش مردم مکه بر کاروان امام حسینعليه‌السلام گشوده بود و استقبال محبت آمیز آنان از عشق قلبی آنها به فرزند رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر می داد. سخنان حضرت با مردم و افشاگری های امام علیه حکومت یزید، حاکم مکه را بر آن داشت تا خبر ورود حسینعليه‌السلام و فعالیت های وی را به یزید نوشته و آینده ی خود را ایمن سازد.

پس از مدتی امامعليه‌السلام احساس خطر کرد و برای آن که حرمت بیت الله الحرام شکسته نشود، روز هشتم ذیحجه و در حالی که سپیدپوشان زائر فوج فوج به سوی عرفات روان بودند، حج را به عمره تبدیل کرد و به سوی «عرفات عشق و شهادت» کربلا رهسپار شد(۶۱) .

خبر شهادت مسلم، سرشک غم از دیدگان فرزند فاطمه جاری ساخت(۶۲) و خاندان حضرت را در اندوه فرو برد. «شراف» منزلگاهی بین مکه و کربلا بود که شرافت و بزرگواری سلاله ی رسول و پاره ی تن بتول را نمایان ساخت. در این نقطه امامعليه‌السلام به عباسعليه‌السلام فرمود:

«ابوالفضل! تو سقا هستی، هر چه در توان دارید آب ذخیره کنید که مهمان تشنه خواهیم داشت.»(۶۳) .

ساعاتی بیش نگذشته بود که سیاهی سپاه دشمن خود را نشان داد و بصیرت امام آشکار شد. چون به کاروان حسین رسیدند، امام فرمان داد آنها را سیراب سازند. بدین ترتیب حر بن یزید ریاحی و هزار سربازش سیراب شدند و چارپایانشان نیز از هلاکت نجات یافتند.

این رویارویی آغازی برای ماجرای خونین کربلا شد و امام، اصحاب حضرت و خاندان رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در دوم محرم الحرام در نینوای عشق قرار داد. لحظاتی چند از ورود امام به کربلا نگذشته بود که نگاه نورانی حضرت سیمای سپید اصحاب و دلباختگان را فرا گرفت و جمله ای معرفت آفرین از لبان حضرت تراوید: «اِنَّ النّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ يَحوطونَهُ ما دَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّيّانونَ(۶۴) .

«مردم بندگان دنیا هستند و دین چون آب دهانی است که بر روی زبان های آنان جاری است؛ و تا وقتی که معیشت های آنان فراوان است متعهد و حافظ دین هستند؛ اما زمانی که به بلا و مشکلات آزمایش شوند، دینداران حقیقی اندک خواهند بود.»(۶۵) .

مشعل فروزان سخنان امامعليه‌السلام آینده ی حرکت حضرت را روشن ساخت و ابرهای ابهام و تردید را از آسمان اندیشه ی اصحاب کنار زد. در این میان، معرفت و عشق عباس در کنار شهامت و ارادتش چنان جلوه گر شد که نخل امید دوستان را بارور ساخت و بستان ایمان آنان را رایحه ی ایثار و فداکاری بخشید.

آفتاب یقین ابوالفضلعليه‌السلام چنان بود که از آغازین لحظه ی حرکت کاروان هم و اره دست اطاعت از امام حسینعليه‌السلام بر سینه و اندیشه ی حمایت از وی در سر داشت، پروانه وار اطراف زنان و کودکان حرم حسینی در گردش بود و با همه ی توان در برآوردن نیازهای آنان می کوشید.

گل واژه های «عمو» و «برادر» از لبان اهل حرم بیرون می تراوید و با آغوش پر مهر و سیمای سپید و به نور نشسته ی عباس روبه رو می شد. اخلاص، مواسات، فداکاری و ایثار ابوالفضل روز به روز شکوفاتر می شد و بسان نسیمی فرح بخش اهل بیتعليهم‌السلام را در آرامش فرو می برد.