شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 369640
دانلود: 10699


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 369640 / دانلود: 10699
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

با مردم بسته و امت را امر ببیعت با علی بن أبی طالب(عليه‌السلام )نموده و آن سه روز از روزهای مهم تاریخی زندگانی رسول اللّه بوده است

نمی دانم چرا آقای دکتر هیکل در کتاب تاریخ زندگانی رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقایع تاریخی آن روز بزرگ را ذکر ننموده(یا بقول بعضی در چاپ اول نقل نموده و در چاپ دوم محو نموده)؟!!

اگر بگویند: در تاریخ زندگانی رسول اللّه همچو روزی نبوده، قطعا خلاف فرموده اند. برای آنکه علماء بزرگ سنی عموماً و کسانی که مراتب علمی آنها بمراتب از آقای دکتر هیکل بالاتر بوده، در کتب معتبره خود ثبت و ضبط نموده اند.

برای کشف حقیقت و پی بردن باسناد حدیث غدیر این روز مهم تاریخی از کتب اکابر علمای عامه مراجعه کنید به همین کتاب تا بدانید چنین روزی وجود داشته و بسیار مهم هم بوده است.

پس چرا ایشان ننوشتند، قطعا نمی توانم بگویم بی اطلاع از تاریخ بوده اند؛ زیرا کسی که بمقام استادی و وزارت فرهنگ می رسد، این اندازه بی اطلاع از تاریخ نخواهد بود، آن هم تاریخ اسلام؛ پس حتما غرض ورزی گردیده و تحت تأثیر عادت قرار گرفتند و خیال نمودند بننوشتن ایشان یا امثال ایشان، حق از میان می رود و حال آنکه ایشان خود را ضایع نمودند، والاّ محال است حق از میان برود.

نیست خفّاشک عدوی آفتاب

او عدوی خویش آمد در حجاب

هزار و سیصد سال متجاوز است که امویها و خوارج و نواصب و اتباع آنها خواستند این چراغ را خاموش کنند، نتوانستند. چگونه آقای هیکل و امثال آنها چنین قدرتی دارند؟ قطعا جز فضاحت در دنیا و آخرت نتیجه ای نصیب آنها نخواهد گردید.

به قول امام شافعی(محمد بن ادریس)که گوید:

تعجب است از حالات علی بن أبی طالب(عليه‌السلام )که دشمنان آن حضرت از روی بغض و کینه فضایل او را پنهان می دارند، دوستان او از راه تقیه و ترس از اعادی حقایق را اظهار نمی دارند. مع ذلک تمام کتابها از دوست و دشمن پر است از فضائل و مناقب آن حضرت، پس معلوم می شود حق و حقیقت هیچ گاه زیر پرده نمی ماند مانند آفتاب که اگر چند روزی زیر پردۀ ضخیم ابر بماند، عاقبت ظاهر خواهد گشت.

۲۱

بدیهی است مورخ و نویسنده هر کس و دارای هر عقیده باشد، قلم که بدست گرفت باید بیطرفانه بنویسد و اگر خیلی بی طاقت و عصبانی و ناراضی از پیش آمد تاریخی می باشد، پاورقی بدهد و مخالفت خود را ظاهر کند(چنانچه بعضی نمودند)نه آنکه بکلی ترک نقل نموده و خود را مغرض معرفی کند. واقعا جای بسی تأسف است که جزئیات زندگانی آن حضرت، حتی امور داخلی خانوادگی را که اخلاقا نباید بنویسد، مانند شوخی و مزاحی که با عایشه در بستر بیماری نموده نوشته است ولی یک چنین واقعۀ مهمی که در حضور هزاران نفر صورت وقوع یافته ترک نموده! نعوذ بالله من التّعصب و العناد. خلاصه از این قبیل نویسندگان که تحت تأثیر عادت قلم فرسائی کرده اند، بسیار می باشند.

ولی بعض از آنها تندتر رفته و قلمهای شکستۀ خود را بر خلاف حق و حقیقت روی ورق پاره ها آورده و حقایق را مستور و باسلام و اهل بیت پیغمبر بجنگ برخاسته اند.

واقعا جای بسی تأثر است، افراد دانشمندی که بمقام استادی در جهات علمی و ادبی برسند، بدون تفکر روی عادت، کتابهائی بنویسند و مطالبی در آن درج نمایند که بکلّی خالی از حقیقت و صرف افترا و هر بیننده ای را بتعجب آورد که چگونه مرد دانشمندی سند بی اطلاعی یا غرض ورزی خود را در دسترس عموم قرار داده؟!

احمد امین مصری و فجر الاسلام

مانند احمد امین نویسندۀ معروف مصری که دو کتاب از تألیفات او بنام فجر الاسلام و ضحی الاسلام بدست ما رسیده، با مقدمه ای که دکتر طه حسین بر آن نوشته و در آخر آن مقدمه صریحا می گوید:

بدون ترس و خوف می گویم که من و احمد امین با هم متحدیم تا حقایق را مجرد نموده در معرض عموم قرار دهیم؟!

باید به آقای طه حسین گفت، اشتباه کرده و از تاریخ عبرت نگرفته اید که از هزار سال قبل تا به حال، برادران شما قوی تر از شماها اتحاد نمودند، نتوانستند نور ولایت را خاموش کنند، برای آنکه در قرآن

۲۲

فرماید( وَ اللّٰهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکٰافِرُونَ ) (1) مطالبی که در این کتاب نوشته شده، هرگز از قلم یک عالم متدین سنی و مرد دانشمند مطلع منصفی جاری نمی گردد؛ زیرا از لابلای اوراق این کتاب عین عقایدی که قرنها خوارج و نواصب نوشته اند و تهمتهائی که بعالم تشیّع زده اند، ظاهر و هویدا می باشد. و کاملاً بی اطلاعی از عقاید ملل یا غرض رانی نویسنده، بارز و آشکار است.

ولی شنیده ام بواسطۀ جوابهائی که داده شده و فشارهائی که به مؤلّف وارد آمده، در چاپ جدید بعض مطالب را حذف نموده اند. چون چاپ ثانوی را ندیده ام، نمی توانم قضاوت در چگونگی آن بنمایم، ولی همین قدر می دانم عقلاً و منطقاً، بلکه دیناً حذف کردن تهمت ها تنها مفید تام نیست. بلکه باید صریحاً بنویسند آنچه قبلاً نوشتیم، خالی از حقیقت بوده.

ثانیاً: بر فرض صحت در کتاب عربی، حذف کردن جبران خسارتهائی که از ترجمه فارسی آن اگر ببعض جوانان پارسی زبان بی خبر بی خرد وارد آمده، نمی نماید.

لذا ما ناچار شدیم برای بیداری آن دسته جوانانی که اگر تحت تأثیر کلمات فریبندۀ این قبیل نویسندگان بی مغز قرار گرفته اند، با نشر این کتاب کشف حقایق نمائیم.

جواب کاشف الغطاء باحمد امین در کتاب اصل الشیعه

خوشبختانه وقتی که آن کتاب را مطالعه نمودم که کتاب مقدّس اصل الشیعه و اصولها تألیف آیه اللّه مجاهد فخر الشیعه و ناصر الشریعه، حضرت آقا شیخ محمّد حسین آل کاشف الغطاء(2) دامت برکاته از نجف اشرف در جواب او منتشر شده

____________________

1- سوره توبه، آیه32.

2- مرحوم آیه اللّه کاشف الغطاء از مفاخر اکابر علمای شیعه و از مراجع تقلید ساکن نجف اشرف بودند در تابستان گذشته جهت تغیر آب و هوا بکرند در خاک ایران آمدند. متأسفانه صبح دوشنبه هیجدهم ذی القعده، الحرام 1373 بعد از ادای نماز صبح بسکته قلبی دار فانی را وداع گفته جامعه مسلمین بالخصوص شیعیان از این ضایعه اسفناک متألم و متأثر گردیدند. جنازۀ آن مرحومقدس‌سره با تشییع عمومی ملی و احترامات دولتین ایران و عراق بنجف اشرف حمل در مقبره مخصوصی در وادی السلام دفن گردید.

۲۳

بود؛ (الحق کتابی است بسیار عالی و متین و ساده و بر هر فرد شیعه لازمست یک جلد از آن کتاب را در منزل داشته باشد و باهل بیت خود بیاموزد تا بحقیقت مذهب خود آشنا شده فریب بازیگران را نخورند).

خداوند متعال توفیق کامل عنایت فرماید بفاضل دانشمند معاصر شاهزاده والا تبار علی رضا میرزا خسروانی که برای استفاده فارسی زبانها بپارسی ترجمه نموده اند بنام(ریشه های شیعه و پایهای آن).

علاوه بر احمد امین نویسندگان دیگری در مصر و دمشق چون محمّد ثابت درالجوله فی ربوع شرق الادنی و عبد اللّه قصیمی درالصّراع بین الاسلام و الوثنیه و محمّد کرد علی دراقوالنا و افعالنا و محمّد سید گیلانی درشریف رضی و شیخ محمّد خضری درمحاضرات تاریخ الامم الاسلامیه و موسی جار اللّه درالوشیعه فی نقد عقاید الشیعه و دکتر طه حسین درالعثمان و دیگران به نوشتن کتاب ها و مقالات و مجلات و جرائد، قلوب شیعیان را جریحه و به تهمت های بسیار و اهانتهای بی شمار بین برادران مسلمان (سنی و شیعه)کدورتها ایجاد می نمایند.

عجبا عدّه ای از فضلاء ایرانی هم دانسته یا ندانسته یعنی بضررهای آن واقف بوده یا نبوده، این قبیل کتب را ترجمه بپارسی نموده و در دست رس جوانان ظاهر مسلمان بی خبر از مبادی اسلام و تشیّع قرار داده و آنها را بمبانی عالیه دین و مذهب مشکوک نموده.

این کتاب ما برای مصر و مصریها و احمد امین و امثال آنها آماده نشده؛ چه آنکه آنها دیدۀ انصاف را بسته و عینک بدبینی زده و با نظر تعصّب و عناد، حقایق را می نگرند.

خداوند متعال در آیۀ 82 سوره 17(بنی اسرائیل) فرماید( وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لاٰ یَزِیدُ الظّٰالِمِینَ إِلاّٰ خَسٰاراً ) (1) .

پس نشر این کتاب برای بیداری جوانان نارس و برادران بی خبر پارسی زبان می باشد که فریب فریبندگان را می خورند؛ چه آنکه دستگاه هائی در همین تهران به

____________________

1- 1) و ما آنچه از قرآن فرستیم شفای دل و رحمت الهی برای اهل ایمانست و لکن ظالمان را بجز زبان چیزی نخواهد افزود.

۲۴

کار افتاده که گردانندگان آنها بصورت شیعه ولی در پس پرده، بعقیدۀ وهابیها و نواصب و بقایای خوارج و طرفداران امویها می باشند که علاوه بر نشریات فاسده، با نطق و گفتارهای فریبنده، به نام طرفداری از اتحاد اسلام، جوانان بی خبر را منحرف و متزلزل می نمایند (که یکی از آن نشریات مرتب برای داعی می آمد چون هرکجا سراب را آب و مطالب را وارو نشان می دادند داعی، در جواب برمی آمدم و آنها ناچار می شدند جواب را در نشریه خود منتشر کنند، چون این عمل بر خلاف میل و رویه و عقیده آنها بود. بعدها از آن نشریات برای داعی نفرستادند تا از جوابهای داعی مصون بمانند و رویه خود را که اشتباه کاری بر بی خبران، باشد عملی نمایند).

لذا لازم است آن جوانان بی خبر، با کمال بی طرفی با دیدۀ انصاف، بدون تعصب و عناد این کتاب را دقیقانه مطالعه نمایند تا بدانند آن قبیل اشخاص در خارج و داخل تنها قاضی رفته، اباطیلی بنام حق انتشار دادند.

و بفهمند که آنها ایادی مرموزی هستند که برای از هم پاشیدن اساس قومیت و ملیت ما فعالیتهائی می نمایند؛ بلکه بی دینانی هستند مستقیماً یا غیر مستقیم، دست نشانده بیگانگان و مرتبط با دستگاههای جاسوسی آنها که بقول امروزیها افراد حسّاس ستون پنجم بیگانگان اند که وظیفه آنها در این مملکت، تولید نفاق و اختلاف در بین جوانان شریف و ملّت نجیب ایرانی می باشند.

این قبیل اشخاص در لباسهای مختلف مشغول انجام وظیفه اند؛ حتّی در لباس مقدّس روحانیّت (که بحمد اللّه ملت بخوبی آنها را می شناسند). مانند گرگی که بجلد میش رفته یا دزدی که عمامه به سر گذارده، برای ربودن گوهر گران بهای ایمان مردم خودنمائی می کنند.

چنانچه در نیم قرن اخیر، بسیاری با این لباس مقدّس به نام طرفداری از اتحاد اسلام، تیشه بریشه اسلام و تشیّع می زدند و مرام نواصب و خوارج را بصورت دل سوزی دین، در جامعه نشر داده، گاهی انکار رجعت و معراج رسول اللّه و شفاعت و عزاداری و زیارت قبور اولیاء اللّه و اهل بیت عترت و طهارت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده و اهانت به مقامات مقدسه روحانیت و اهل علم و دانش را حیّا و میّتا مدار کار خود قرار داده اند.

۲۵

مردوخ کردستانی و ندای اتحاد و ترهات(1) آن

مانند شیخ مردوخ (مردود) کردستانی(ظاهر سنی)و بی خبر از کتاب و سنت که بنشر کتابهای چندی ظاهرا بنام طرفداری اسلام (و در معنی بطرفداری خوارج و نواصب و امویها) نیشهای خود را زده و تخم تفرقه و نفاق را بین مسلمانان پاشیده و باطن کثیف و عقیده سخیف خود را ظاهر نموده. در دوره حکومت قبل، از طرف سلطان وقت از شعاع عملیات او جلوگیری شده، بعد از شهریور 1320 که بیگانگان این مملکت اسلامی شیعه را بدون حق اشغال نمودند، پروبال بازیگرها باز شد، جدّا نشریات خود را به نفع آنها عملی نمودند.

از جمله نشریات او کتاب (ندای اتحاد) است (که بر عکس نهند نام زنگی کافور) که از نشر این کتاب نه فقط جامعه شیعیان را عصبانی و متألم نموده، بلکه اکابر علمای اهل تسنن را متأثر و به نشر مقالات در مجلاّت، او را از خود طرد نمودند؛ زیرا در این کتاب اهانتها و جسارتهای بالاتر از آنچه بعضی از مصریها نسبت بمقام مقدّس امیر المؤمنین علیعليه‌السلام نمودند، بزیر قلم شکسته خود درآورده و عقاید خوارج و نواصب و امویها را تجدید نموده. نه همان معرفت به مقام مقدّس آن حضرت بوسیلۀ کتاب و سنت و اخبار نداشته، بلکه ثابت است دشمن سرسخت آن حضرت و طرفدار جدّی امویها بوده.

در اول آن کتاب، با کلمات عوام فریبانه، مانند آدم دلسوزی بی طرف، دم از اتحاد و یگانگی مسلمین می زند فریقین شیعه و سنی را نصیحت و برهبری خود دعوت به ترک عقیده تشیّع و تسنّن می نماید. وقتی آدمی دقیقانه کتاب را مطالعه می نماید، می فهمد که هدف و مقصد و دعوتش بنواصب و امویها و پیروی از نیّات ناپاک مولای او معاویه بن ابی سفیان می باشد؛ غافل از شعر شاعر عرب که گوید:

و من یکن الغراب له دلیلا

یمرّ به علی جیف الکلاب(2)

خدا زان خرقه بیزار است صد بار

که صد بت باشدش در آستینی

____________________

1- ترهات: سخنان بیهوده.

2- هر کس را که کلاغ دلیل و راهنمائی او باشد-می برد او را بر سر سگهای مرده.

۲۶

دیگری گوید:

اذا کان الغراب دلیل قوم

سیهدیهم سبیل الهالکین(1)

در کتابش دم از اتحاد می زند، در حالتی که به نیش قلم (شکستۀ) خود تخم نفاق پاشیده و به دستور اربابان و با عقیدۀ ثابت خود، مولانا امیر المؤمنین را در جمیع مراحل مقصّر و معاویه علیه الهاویه را تبرئه و با منتهی درجه جسارت، کلمات اهانت آمیز بساحت قدس آن حضرت وارد نموده؟!

اولین روزی که کتابهای او را خواندم، فهمیدم که صاحب این نام محرّف هرگز سنّی نمی باشد، بلکه قطعا اموی و از پیروان عقاید خوارج و نواصب می باشد که برای لکه دار نمودن برادران اهل تسنن باین لباس درآمده و یا بی دینی است که برای رسیدن بهدف و مقصد خود که جاه و مقام و شهرت یا چیز دیگر باشد، مرتکب هر عمل زشت و قبیحی می شود. چنانچه اهالی کردستان مخصوصاً علمای محترم آنها بخوبی شاهد حالات او بوده و هستند و از چهل سال قبل که به طرفداری سالار بجنگ این ملت بیچاره قیام نموده، عملیات او مورد توجه تمام اهالی غرب ایران بخصوص مردمان محترم سنندج و کردستان می باشد.

عجب است یک آدم فتنه جو، اینک طرفدار اتحاد اسلام گردیده و زیر پرده طرفداری اتحاد، عقاید مشئوم خود را ظاهر نموده و به شیعیان موحد پاک و موالی با عظمت آنها از عترت طاهره تاخته و در خلال سطور کتاب، مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام را نالایق و سفّاک و شیعیان را مشرک معرفی نموده. والاّ هیچ سنی بقول خودشان(چهار یاری)حاضر نمی گردد نسبت بساحت قدس امیر المؤمنینعليه‌السلام که خداوند آیه تطهیر در شأن او فرستاده- چنانچه در همین کتاب مشروحاً ذکر شده و در آیه مباهله، آن بزرگوار را به منزله نفس رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معرفی نموده و از جمیع ارجاس و نقائص و خطا یا پاک و پاکیزه و مبرا فرموده، بتازد و خورده گیری کند.(2) تا آنجا که در

____________________

1- زمانی که کلاغ دلیل و راهنمای قومی باشد-زود است آنها را هدایت نماید براه هلاکت و نیستی.

2- چنانچه در (جلسه هفتم) از همین کتاب مشروحاً در این باب، بسط کلام داده شده است.

۲۷

ص 23 ندای اتحاد (چاپ دوم، 1324 شمسی، شرکت سهامی چاپ فرهنگ) در تحت تیتر(عمده مزالق و مزلاّت امیر)، سیزده سهو و خطا و نقص بآن حضرت نسبت داده که تمام آنها افک و تهمت هایی است که از نشریات و جعلیات مولای او معاویه علیه الهاویه، و اسباب دست خوارج و نواصب و بقایای آنها بوده و می باشد.

گرچه این شیخ مردود قابل اعتنا نبوده که نام او برده شود و خیلی هم متأثرم که نام محرّف او را اجبارا در این سطور آورده ام، بدیهی است هر کلمه از کتاب او جوابهای واضح منطقی دارد که این وجیزۀ مختصر مجال نقل تمام آنها را نمی دهد، ولی ناچارم برای بیداری و روشن شدن بعض از جوانان فریب خوردۀ خواب رفته، ببعض از جهات آن فقط اشاره نمایم:

در صفحه 3 کتاب گوید: “در زمان حضرت رسول اسمی از شیعه یا سنی مذکور نبوده است”.راجع بسنی شاید آن طور باشد که نوشته، ولی راجع بشیعه غلط رفته. خوبست خوانندگان محترم برای پی بردن به غلطکاریهای او مراجعه نمایند به (جلسه دوم) همین کتاب تا روشن شوند که شیخ مردود تا چه اندازه مانند مولایش معاویه کذّاب و دروغ پرداز بوده.

ایضاً در همان صفحه گوید و مؤسس اساس تشیّع ابن سباء یهودی بوده جواب ترّهات او در (جلسه دوم و سوم) داده شده.

و در ص 5 گوید: “در قرن دهم هجری دوره سلطنت شاه اسماعیل مذهب تشیّع در ایران رسمیّت پیدا نمود.” جوابش در (جلسه دوم) داده شده

و نیز در همان صفحه گوید: “ابو بکر اسن و اورع و الیق بمقام خلافت بوده باین جهت مهاجر و انصار با نهایت رغبت با او بیعت کردند”.

اولاً: جواب اسن بودن ابی بکر در (جلسه هفتم و دهم) داده شده.

ثانیاً: جواب اورع و الیق بودن ابی بکر را در (جلسه پنجم) مطالعه خواهید فرمود.

و در ص 6 گوید: “دلیلی بر خلافت امیر موجوده نبوده”. برای روشن شدن دلیل و نص مراجعه شود به (جلسه پنجم) تا حقیقت واضح گردد.

و در همان صفحه منع نمودن عمر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را از وصیت و مانع شدن از آوردن قلم و کاغذ جهه اجراء امر وصیت را اعتراف نموده، ولی در مقابل

۲۸

تأویلات بارده می نماید. برای پی بردن بأصل حقیقت لازم است مراجعه شود در (جلسه هشتم) همین کتاب.

در ص 7 حدیث با عظمت غدیر را بعنوان دلیل بر خلافت و امامت، انکار نموده و مطلب را بسیار ساده و کوچک جلوه می دهد. بسیار لازم است خوانندگان محترم مراجعه کنند به (جلسه هشتم) همین کتاب تا عظمت مطلب را واضح و آشکار مشاهده نمایند و لعن بر کذّاب و دروغگو بنمایند.

نماز خواندن ابی بکر با امت (به فرض ثبوت) دلیل حق تقدم در امر خلافت نخواهد بود

در ص 8 گوید: “ چون أبو بکر مونس و یار غار پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده و در مرض موت بامر آن حضرت نماز را با امت خوانده، تمام امت بالاتفاق با میل و رغبت تمام با او بیعت کردند.”

اوّلاً: توقف و مصاحبت چند روزه برای ابی بکر، ممکن است افتخاری باشد (چه آنکه هر جاهلی در مصاحبت عالم افتخاری دارد) ولی چنین مسافرت و مصاحبت هرگز دلیل بر ثبوت خلافت نخواهد بود. علاوه بر آنکه جواب آیه غار و استشهاد بآن را در (جلسه نهم) داده ایم.

ثانیاً: نیابت نماز ابی بکر از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بطور قطع ثابت نیست بر فرض ثبوت، دلیل بر حقانیت و حق تقدم بر خلیفه منصوص ابو الفضائل نخواهد بود.

چه خوبست برای تقریب اذهان مثلی آوریم: اگر پادشاهی که ولیعهد ثابت دارد، هرگاه در بسیاری از کارها از قبیل افتتاح امکنه یا استقبالها یا شرکت در جشنها و غیره، فردی از بستگان را بعنوان نماینده خود بفرستد، آیا پس از مرگ پادشاه آن نماینده می تواند با عدّه ای، طرفدار دعوی نیابت سلطنت نموده و ولیعهد ثابت را از کار بر کنار و خود را سلطان بخواند؟ بدلیل آنکه روزی بنمایندگی پادشاه در فلان امر یا جشن و یا استقبال شرکت نموده و یا در مسافرت چند روزه ای با پادشاه بوده ام؟ قطعا جواب عند العقلاء منفی می باشد.

مثل دیگری نزدیک تر بمطلب عرض کنم که اگر فقیه و مجتهدی مریض گردد و فردی از اصحاب خود را بنیابت بفرستد و نماز جماعت را با مردم به جای آورد،

۲۹

آیا پس از وفات آن مجتهد و فقیه، آن نایب نماز جماعت، به استمساک نیابت نماز می تواند خود را جانشین آن فقیه مجتهد معرفی نموده؟ بگوید: مسلمین مجبورند تقلید از من نمایند و اگر تمرد نمایند از ربقۀ اسلام خارج اند!!

و اگر جماعتی مخالفت نمایند و بگویند چون ولیعهد موجود است-و این مقامی است که احاطۀ علمی بر ظاهر و باطن شرع و شریعت در آن لازم است- علاوه بر واجد بودن جمیع صفات حمیده و اخلاق پسندیده- فقط به محض چند رکعتی نماز نیابت خواندن یا چند روز در مسافرت رفیق راه مجتهد بودن ایجاد فقاهت نمی نماید. آتش بر در خانه آنها ببرند با فحش و بد و اهانت آنها را بکشند و بیاورند و مجبور نمایند که تسلیم گردند بجانشینی مجتهد و فقیه، و اگر قبول ننمایند مشرک و کافر و رافضی خواهند بود!!

آقایان! عاقلانه قضاوت نمائید. آیا جانشینی فقیه و مجتهد، علم و دانش و احاطه استدلالی بر احکام و قواعد دین نمی خواهد؟ آیا بمحض نیابت نماز جماعت-فقاهت برای یک مسأله گوهر اندازه هم آدم خوبی باشد، ثابت می گردد که مردم وظیفه دار باشند تقلید از او بنمایند؟

همچنین است موضوع نماز خواندن ابی بکر با امت بر فرض ثبوت، دلیل بر اثبات خلافت و امامت مسلمین نخواهد بود؛ چه آنکه ثبوت خلافت علاوه بر نصّ جلی، عصمت و اعلمیت و افضلیت من جمیع الجهات می خواهد.

منصفانه قضاوت کنید!

آیا چند شبی در مسافرت با پیغمبر بودن یا چند رکعتی نماز با امت خواندن (شما را بخدا قسم انصاف دهید) برابری می کند با آن همه نصوص جلیه و خفیه و فضایل و کمالات از قبیل حدیث الدار مع احادیث بسیار دیگر مانندحدیث المنزله وحدیث المدینه وحدیث المواخات وحدیث الغدیر وآیات الولایه و مباهله . بالاخره نزول سیصد آیه (بنا بر روایات اکابر علمای عامه که هر یک علی حده در متن کتاب مندرج است)در شأن مولانا امام المتقین امیر المؤمنین علی بن أبی طالبعليه‌السلام .

آیا آن کسی که بالفرض چند رکعتی نماز جماعت با مردم خوانده، اولی بمقام خلافت است یا آن کسی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را لایق مقام خلافت دیده و رسماً او

۳۰

را خلیفۀ خود قرار داد (نه نیابت بنماز جماعت) و صریحاً با بیان: “انت منی بمنزله هارون من موسی”، جمیع منازل هارونی را باستثناء مقام نبوت برای آن حضرت ثابت نمود که از جمله همان مقام خلافت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد چنانچه در (جلسه چهارم و پنجم) همین کتاب مفصّلا شرح دادم-فاعتبروا یا اولی الابصار .

ثالثاً: جواب از اجماع و تبعیت تمام امت را در (جلسه هفتم) مطالعه نمائید تا بمعنای اجماع و تبعیت تمام امت پی برید.

رابعاً: جواب کذب و دروغ شاخدار او را که نوشته “تمام امت بمیل و رغبت بیعت نمودند”، در (جلسه هفتم) را مطالعه نمائید تا کذّاب مفتری بازیگر را بشناسید

در ص 9 نوشته است: “علی و فاطمه(عليهما‌السلام )در موضوع فدک بحکم ابی بکر قانع و متقاعد شدند.” برای پی بردن باصل حقیقت مطلب مراجعه نمائید به (جلسه هشتم) همین کتاب تا روشن و بیدار شوید.

و نیز در همان صفحه اشاره بحدیث خلّت در فضیلت ابی بکر می کند که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

اگر من غیر از خدا بنا بود خلیلی برای خود بگیرم ابو بکر را خلیل خود قرار می دادم.

این شیخ مردود اگر اهل فضل و کمال و تحقیق بود، اول مراجعه می نمود بکتب ارباب جرح و تعدیل از اکابر علماء اهل تسنن، آنگاه استشهاد بحدیثی می نمود که لا اقل در نزد خود آنها مردود نباشد و این حدیث نزد محققین اکابر علماء عامه از جملۀ مجعولات و کذب محض است. چنانچه علامه ذهبی در میزان الاعتدال(1) ذیل ترجمه حال (عمار بن هارون) و (قزعه بن سوید) گوید: “این حدیث جعل و کذب محض است”.

بکریون از این قبیل احادیث در فضیلت ابی بکر بسیار جعل نمودند که در کتب اکابر علماء سنت ثبت است.

در ص 10 گوید: “اگر علی ذی حق در امر خلافت بود، چرا قیام نکرد

____________________

میزان الاعتدال، ج3، ص171.

۳۱

حق خود را بگیرد؟” جوابش را در (جلسه نهم و دهم) مطالعه نمائید.

در ص 13 گوید: “علماء بصیر شیعه اقرار به همدردی ما دارند.” اگر این شیخ حقّه باز کذّاب نبود، حق بود برای وضوح مطلب، باسامی آن علماء و محل اقرارشان اشاره می نمود، چنانچه ما در متن کتاب، ضمن گفتارمان در تمام ده شب، باقوال ده ها از اکابر علماء اهل تسنن با تعیین محل و نشانی و کتاب آنها متعرض گردیده ایم که بنظر قارئین محترم می رسد.

از ص 18 تا ص 20 بطرفداری از معاویه، دلائل مضحکی اقامه می کند که معاویه را تبرئه و علیعليه‌السلام را مقصر نشان دهد و آن بیانات، تماماً دلائل محکمی است که این مردود اموی و ناصبی و از هواخواهان جدّی معاویه، بلکه تمام بنی امیه حشره اللّه معهم می باشد. تا آنجا که در آخر ص 18 بعد از نقل وقایع صفین و تعیین حکمین گوید:

“تابعین امیر دیدند که اظهارات معاویه سراسر مبنی بر تقاضای عدل و داد خواهی است و اظهارات امیر همه از روی لجاج و عناد و خود خواهی می باشد.”

در ص 21 انکار می نماید اهانت به علیعليه‌السلام را که بزور و جبر آن حضرت را کشیدند و برای بیعت به مسجد بردند و نیز صدمات به بی بی فاطمه سلام اللّه علیها و سقط جنین او را. جوابش در (جلسه هفتم) موجود است بعد از مطالعه، حقیقت آشکار می شود.

در ص 22 توسل بائمه از عترت طاهره را شرک و کفر و بت پرستی می داند جوابش در (جلسه سوم) داده شده.

در ص 23 گوید: “خداوند عالم، رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خود را بلعنت مأمور نفرموده.”

مثل اینکه این مرد مرموز با قرآن مجید هم بیگانه بوده و این همه آیات لعن را در قرآن ندیده که صریحا اقوامی را مورد لعن قرار داده، علاوه بر اخباری که در همین کتاب نقل گردیده که گروهی از امت را ملعون خوانده، برای روشن شدن مطلب و پی بردن بحال این مرد حیّال مکّار به (جلسه ششم) مراجعه نمائید تا حقیقت مطلب را بدست آورید. گویا این مردک آیه 62 سوره 17(بنی اسرائیل) را ندیده که بنی امیه را با کمال صراحت لعنت کرده شده نامیده که می فرماید:“و الشجره الملعونه فی القرآن الخ” که

۳۲

مراد از درخت لعنت کرده شده در قرآن، بنی امیه هستند؛ چنانچه امام فخر رازی هم در تفسیر(1) خود نقل نموده.

و نیز در آیۀ 75 سوره 33(احزاب)فرماید:( إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّٰهُ فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذٰاباً مُهِیناً ) (2)

آنگاه در اخبار بسیاری، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرماید: “کسی که علی و فاطمه را اذیت نماید، مرا اذیت نموده و کسی که مرا اذیت کند، خدا را اذیت نموده کسی که آنها را اذیت نماید، لعنت خدا بر او باد و خداوند او را برو در آتش افکند! ”.

علاوه بر صراحت در اخبار به این توضیحی که آن حضرت داده، اذیت کنندگان به علی و فاطمهعليهما‌السلام عملاً یا لساناً یا قلماً (مانند معاویه و امویها و اتباع آنها از خوارج و نواصب علیهم لعائن اللّه - چون کسروی و مردوخ مردود- و امثال آنها، مشمول این آیه شریفه و ملعون خدا و پیغمبر می باشند). برای کشف حقیقت و پی بردن بدلائل بیشتری بر لعن ملعون بن ملعون معاویه بن ابی سفیان، لازم است مراجعه نمائید به (جلسه نهم) تا روشن و بیدار شوید از خواب غفلت و دشمنان خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را بشناسید.

و نیز گوید: “بر فاسق عاصی لعن جائز نیست.” بازهم می گویم: این مردک از قرآن مجید بکلّی بیگانه می باشد و آیات لعن را درباره آنها ندیده و دقت نظر در حقایق دین نداشته.

چه کنم که مقدمه نویسی مجال شرح و بسط مفصّل را بما نمی دهد و الاّ با نقل آیات و اخبار و تحقیقات بلیغه، روی نویسنده را سیاه می نمودم. ولی برای روشن شدن مطلب اشاره ای می نمایم که این مردک نمی داند یا اگر می داند بروی خود نمی آورد و عمداً سهو می کند که ما هم می دانیم هر فاسق و هر عاصی کافر نمی شود، ولی ملعون می شود؛ چه آنکه هر عاصی ظالم و هر ظالم ملعون می باشد برای آنکه مسلّم است که ظالمین بر سه طبقه می باشند: طبقه اول کفار و مشرکین اند که ظلم به خدا

____________________

1- تفسیر رازی،ج20، ص236.

2- آنان که خدا و رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را(بعصیان و مخالفت)آزار و اذیت می کنند، خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده(و از رحمت خود دور فرموده)و برای آنان عذابی با ذلت و خواری مهیا ساخته است.

۳۳

نموده و شریک برای ذات اقدس او جلّ و علا قرار دادند (به موضوع شرک و مشرکین در (جلسه سوم) همین کتاب اشاره شده).

طبقۀ دوم ظالمین بنفس اند که معصیتهائی می نمایند ولی متعدی بغیر نمی باشند.

طبقۀ سیم معصیت کارانی هستند که بجان و مال و ناموس مردم متعرض اند و لو ظاهرا کافر نیستند، ولی ملعون اند؛ چه آنکه صریحاً در آیات قرآنیه، آنها را ملعون خوانده اند که از جمله در آیه 21 سوره 11(هود)می فرماید:( أَلاٰ لَعْنَهُ اللّٰهِ عَلَی الظّٰالِمِینَ ) (1)

و در ص 26 انکار وجود حضرت مهدی آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نموده و گوید:

شیعیان گویند در کودکی در چاله آب سامره پنهان گردیده و بعد هم از همان سرداب بیرون می آید دنیا را پر از عدل و داد می کند!!.

این شیخ وقیح مردود و جعّال حیّال، خجالت نکشیده که چنین دروغ واضحی را نوشته و نتوانسته (و هرگز نخواهد توانست) کتابی را نشان دهد که در آنجا چنین خبری نقل شده باشد که حضرت مهدی عجل اللّه فرجه در چالۀ آب پنهان است و از آنجا ظاهر می شود.

و حال آنکه ارباب خبر و تاریخ نوشته اند که بعد از وفات حضرت امام حسن عسکریعليه‌السلام خلیفه معتمد عباسی شنید که کودکی از اندرون بیرون آمد و جعفر(کذاب را) با خطاب “تأخّر یا عمّ” از مقابل جنازه حضرت عسکری بر کنار و خود بر آن بزرگوار نماز گذارد، فوری امر به احضار آن حضرت داد. وقتی رفتند دیدند سرداب منزل را آب فرا گرفته و در آخر سرداب حضرت مهدیعليه‌السلام مشغول نماز است چون نتوانستند در آب بروند، بخلیفه خبر دادند امر داد سقف سرداب را بر سر آن حضرت خراب نمایند. وقتی مشغول خراب کردن شدند دیدند حضرت در سرداب نیست. فلذا معروف شد به سرداب غیبت؛ یعنی آن سرداب محلّ غیبت آن حضرت گردید نه آنکه در سرداب پنهان گردیده و از آنجا ظاهر شود.

____________________

1- بدانید و آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمکارانست.

۳۴

بلکه اجماعی شیعه امامیه و اکابر علماء عامه می باشد که زمان ظهور آن حضرت از مکّه معظمه جلوه گر می شود و عالم را پر از عدل و داد می کند.

عقیدۀ بوجود حضرت مهدیعليه‌السلام اختصاص به شیعه ندارد، بلکه در کتب فریقین ثبت است و جمهور شافعیه و دیگران از علماء اهل تسنن به نزول حضرت عیسیعليه‌السلام در آخر الزمان و در نماز اقتداء نمودن بحضرت مهدیعليه‌السلام را معترفند. برای وضوح مطلب و شناسائی کامل بحالات شیخ مردود بصفحات آخر همین مقدمه و به (جلسه دهم) همین کتاب مراجعه شود.

طول عمر حضرت مهدی خرق عادت است

و نیز در همان صفحه حضرت مهدیعليه‌السلام را مورد تمسخر قرار داده، گوید: “امام هزار و دویست ساله قادر بحرکت نیست و کاری از او ساخته نخواهد بود!”

این شیخ کور دل وقیح بقدرت خدا عقیده ندارد و نمی داند که این قبیل امور از نوادر طبیعت و جزء خرق عادت است و خدای قادر توانا بعض افراد را نادرا از میان بشر باین نوع عمرهای طویل ردّا بر ارباب ماده و طبیعت انتخاب می نماید و قوای آنها را هم قویّا محفوظ می دارد تا حجّت را بر دشمنان کوردل (چون مردوخ و امثال او) تمام فرماید و نمونۀ کامل و شاهد زنده بر این معنی از قرآن مجید حضرت نوح شیخ الانبیاء علی نبینا و آله وعليه‌السلام می باشد که در آیه 14 سوره 29(عنکبوت)صریحا می فرماید:

( وَ لَقَدْ أَرْسَلْنٰا نُوحاً إِلیٰ قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاّٰ خَمْسِینَ عٰاماً ) (1) .

آنچه به صراحت آیه شریفه معلوم می آید، مدت دعوت قبل از طوفان حضرت نوح نهصد و پنجاه سال بوده و قطعاً چهل سال متجاوز داشت که مبعوث گردید و بعد از طوفانهم به اقل روایات، چهار صد سال دیگر هم جهت تمشیت امور در امت زندگانی نمود (و جمعی هزار و نهصد و پنجاه سال عمر او را نوشتند)؛

____________________

1- همانا بتحقیق ما نوح را برسالت قومش فرستادیم. او نهصد و پنجاه سال میان قوم درنگ کرد(و خلق را دعوت به خداپرستی نمود).

۳۵

چنانچه اکابر علماء عامه از قبیل طبری(1) و ثعلبی(2) و جار اللّه زمخشری(3) و امام فخر رازی(4) ذیل این آیه گویند: این نوع اعمار ما فوق طبیعت و از عطایای الهی می باشد.

پس پیغمبر هزار و چهار صدساله(یا هزار و نهصدساله) چگونه از او کاری ساخته بوده، همان قسمی که پیغمبر هزار و چهار صدساله (یا هزار و نهصدساله) همه کاره بوده از کوری چشم امویها و خوارج و نواصب و تابعین آنها (امثال احمد امینها و مردوخ ها) امام هزار و دویست ساله هم همه کار از او بر می آید چه آنکه خدای قادر توانا قوای قویۀ او را نگهداری فرموده تا روزی بیاید و انتقام از امثال (احمد امینها و مردوخها) بگیرد.

بس است بیش از این مجال مزاحمت نمی باشد و الا اگر جلوی قلم را رها کنم خیلی گفتنیها هست که در این مختصر وجیزه مقتضی بیان نیست. این مقدار هم ناچار بودم و الا گفتار این شیخ وقیح مردود قابل ذکر نیست و اثری در حقیقت اسلام و مذهب حق تشیّع ندارد. چه خوش مناسب مقام سروده.

آب دریا کزو گهر زاید

بدهان سگی نیالاید

اگر ابن تیمیّه و امثال آن با آن کرّ و فرّشان توانستند با نوشتن هزلیات نور خدا را خاموش کنند، این شیخ مردود و امثال آن هم می توانند! چقدر خوشوقت گردیدم وقتی در جراید و مجلات دینی، نامه هائی دیدم از علماء بزرگ سنی مخصوصاً از اطراف کردستان که از این مرد بی باک اظهار انزجار و تنفّر نمودند و رسماً اعلام نمودند که مردوخ (مردود) سنی نیست، بلکه خارجی و بیگانه پرست است. از جمله دلائل بر بیگانه پرستی این مردک و صحّت گفتار برادران بزرگ ما، علماء اهل سنت آنکه بعد از جنگ بزرگ اول 1914-1918 میلادی، متفقین افرادی را وادار می نمودند بنام اتحاد و اتفاق به مقدسین یکدیگر اهانت نمایند تا شعله آتش نفاق مشتعل گردد که از جمله همین مردک از خدا بی خبر بوده.

____________________

1- جامع البیان، ج20،ص165.

2- تفسیر ثعلبی، ج7،ص274.

3- کشاف، ج3، ص199.

4- تفسیر رازی، ج25،ص42.

۳۶

فلذا در صفحه آخر کتاب گوید: “در این هنگام که متفقین هم بما دست دوستی و همدستی داده اند، باید موقع را مغتنم شمرده، سلاطین اسلام فرمان وحدت و یگانگی را در ممالک خود به موقع اجرا گذارند”، یعنی بطرفداری متفقین(کفّار)مسلمانان همگی با هم متحد گردند!

خلاصه این قبیل اشخاص نمونۀ کامل خودخواهی و بیگانه پرستی هستند که می خواهند بنام اتحاد و وحدت کلمه، به مقدسات دین و مذهب اهانت نموده و جسارتها ورزیده، دلها را لبریز خون گردانند و مسلمانان را مستعمرۀ بیگانگان و هم دست آنها قرار دهند.

اگر علمای روشن فکر جامع الازهر و سایر مراکز علمی برادران اهل سنت هم نسبت بکسانی که بمقام مقدس امیر المؤمنینعليه‌السلام اهانت نموده و جسارتها ورزیده و آن بزرگوار را دروغگو و خطاکار و دنیا طلب و حریص بریاست و حبّ جاه و خونریزی معرّفی می نمایند و بجامعه با عظمت شیعه و پیروان اهل بیت طهارت و عترت پاک پیغمبر اهانتها نموده و آنها را رافضی و مشرک و کافر و غالی می خوانند، و می خواهند بین صد ملیون مسلمانان شیعه با سایر مسلمین جدائی بیندازند و زمینه را برای غلبه بیگانگان در عالم اسلامیت مهیا نمایند، علناً اظهار تنفر نموده و بیزاری بجویند، مقدمه اتحاد مسلمین فراهم می گردد امثال ما را بزحمت جوابها و نشر کتابها و مقالات جوابیه وادار نمی کنند.

والاّ تا این جدائی برقرار است و بازیگران و ایادی مرموز در کارند و مذهب حق تشیّع را حزب سیاسی به عوام معرفی می نمایند، حفره جدائی روز بروز عمیق تر و وسیعتر می گردد و پیوسته به نشر کتب و مقالات، عمق و وسعت این حفره زیادتر می شود.

نصاری در مسجد پیغمبر آزاد به ادای فریضه بودند ولی شیعیان مسلمان در ادای فرائض و نوافل در مساجد مسلمین آزاد نیستند

بسبب همین تحریکات و تزریقات بر غیر حقیقت است که عموم برادران اهل تسنن بجامعه شیعه نظر کفر و الحاد می نمایند. زمانی که شیعیان موحد از راههای دور، جهه اداء فریضۀ واجب(حج)شدّ رحال نموده، بقبله گاه خود می روند، مورد حملات برادران اهل تسنن قرار می گیرند و در هر کوی و برزن و خیابان

۳۷

و بیابان، حجازیها، سعودی ها، مصری ها بالاخره تمام سنی ها (که این قبیل افراد ملبّس به لباس اهل علم و نویسندگان مبغض مغرض امر را بر آنها مشتبه نموده اند) به مسلمانان پاک موحد شیعه مذهب و پیروان عترت و اهل بیت طهارت با نظر کینه و عداوت می نگرند و آنها را مشرک می خوانند و پیوسته به آنها می گویند:“انتم مشرکون؟!”

واقعاً جای بسی تأسف است! مسلمین صدر اسلام زمانی که بلاد کفر را فتح می کردند، به تمام کفار در عقاید و عمل در دین خود آزادی می دادند. و آنها را مجبور به پیروی از طریقه اسلام نمی نمودند، بلکه حاضر باهانت آنها هم نمی شدند. حتّی علماء و مورّخین در وقعۀ مباهله نوشته اند:

وقتی نصارای نجران برای مناظره وارد مسجد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شدند، موقع نماز و عبادتشان رسید به گوشه مسجد رفته، مشغول عبادت خود شدند. عده ای از مسلمانان جامد جاهل آن زمان(مانند جهّال زمان ما)خواستند از عمل آنها جلوگیری و ممانعت نمایند، رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانع عمل آنها گردیده، فرمود: “بگذارید آزادانه عبادت خود را بجای آورند.” لذا در حضور پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اصحاب آن حضرت در مسجد بزرگ اسلام نماز نصرانیت و عبادت مسیحیت گذاردند.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با این عمل موافقت و مهربانی، خواست باهل عالم معنای آزادی را به فهماند که دین مقدس اسلام دین جبر و اکراه نیست، بلکه دین دلیل و برهان و منطق است.

ولی متأسفانه امروز بر خلاف نصّ صریح قرآن مجید که در آیه 96 سوره 4 (نساء)فرماید:( وَ لاٰ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقیٰ إِلَیْکُمُ السَّلاٰمَ لَسْتَ مُؤْمِناً ) (1) و سیره خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (حتی خلفاء خودشان) برادران اهل تسنن (باغواء بعض علماء جامد متعصّب خود)با مسلمانان رفتار کفر و بغضاء می نمایند؛

زیرا هر فردی از مسلمانان حنفی، مالکی، حنبلی، شافعی، زیدی، با همه

____________________

1- به آن کس که اظهار اسلام کند نسبت کفر مدهید و بآنها نگوئید شما مؤمن نیستید(تا مال و جانش را بر خود حلال کنید).

۳۸

اختلافاتی که در اصول و فروع با هم دارند، در معابد عمومی مسلمانان آزادی عمل دارند و مزاحمی برای آنها نمی تراشند، مگر شیعیان جعفری که بجرم پیروی از عترت و اهل بیت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (حسب الامر آن حضرت که در متن کتاب ثابت نمودیم) در مکّه معظمه و مدینه منوره (همان جائی که یهود و نصاری در اظهار عقیده و عمل بدین خود آزاد بودند)، با تازیانه و چوب خیزران آنها را می زنند که چرا (بحکم قرآن مجید) سجده بر خاک پاک می نمایند و یا قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و محبوب خدا و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بیت آن حضرت را می بوسند و سلام بر آنها می نمایند!!

در حالتی که خودم در بغداد و معظّم دیدم سنیهای از دور آمده، قبر شیخ عبد القادر و ابو حنیفه را می بوسیدند و توسّل بآنها می جستند و احدی آنها را منع نمی کرد. در مدینه منوره در پیش روی قبر مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کاشیهای دیوار را بعنوان محلّ نزول جبرئیل می بوسیدند، احدی از شرطه های حرم ممانعت نمی کند، ولی شیعیان که می خواهند ضریح رسول اللّه را ببوسند، آنها را می زنند و زجرشان می نمایند و مشرکشان می خوانند!!

فقط این فشار و سختیها برای شیعیان موحد پاک پیروان عترت و اهل بیت طهارت رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد و حال آنکه صریحاً در قرآن مجید می فرماید( لاٰ إِکْرٰاهَ فِی الدِّینِ ) (1) ؛ کار دین باجبار و اکراه نیست. هزار و سیصد سال است تقریباً که این آقایان بی فکر در پی چنین عملیاتی رفته ولی با تجربیات بسیار باشتباه بزرگ خود پی نبرده و متنبّه نگردیده اند که بضرب تازیانه و چوب خیزران و فحش و ناسزا و تهمت، بلکه قتل و کشتن هیچ مؤمن موحدی دست از عقیدۀ ثابت خود بر نمی دارد.

فلذا رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن قاعد عظیم الشأن الهی دستور فرموده که حتّی بکفار هم فشار و سخت گیری ننمائید، بلکه با ملاطفت و مهربانی و روح و ریحان با آنها رفتار نمائید تا در اثر دیدن برهان و منطق، دل های آنها نرم و بشما نزدیک شوند

بحسن خلق توان کرد صید اهل نظر

بدام و دانه بگیرند مرغ دانا را

____________________

1- سوره بقره: آیه256.

۳۹

بدیهی است از این نوع عملیات و سخت گیریها جز تأثر خاطر، نتیجه ای حاصل نگردد، بلکه قطعا از این عملیات در دلهای شیعیان بیشتر رنجیدگی و گرفتگی ایجاد و جدائی حاصل گردد. از قدیم گفته اند محبت محبت آورد، ولی وقتی محبت نباشد قطعاً تکدّر بار می آید.

اگر علمای بزرگ جامع از هر، جلو بعض نویسندگان مفسد را نگیرند و از عملیات و مقالات آنها بیزاری نجویند (چنانچه علماء سنی ایرانی از مردوخ(مردود)کردستانی بیزاری جستند) شیعیان ناچارند به مقتضای مثل معروف، جواب ناخدا با ناخدا توپ است در دریا، برای دفاع از حقوق حقّۀ ثابت خود جواب تهمت ها و اکاذیب و لاطائلات آنها را بدهند

خوشبختانه شنیده می شود چندی است جمعی از فضلاء و دانشمندان پاک دل منصف بی غرض از مذاهب مختلفۀ اسلامی(حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، جعفری، زیدی و غیره)تشکیل مجمعی داده اند بنام “دار التقریب بین المذاهب الاسلامیه” و هدف آنها شناساندن حقایق مذاهب است بیکدیگر و مجله های ماهانه ای نشر می دهند بنام رساله الاسلام که نویسندگان مذاهب مختلفه، معانی مذهب خود را بوسیله مقالات در آن مجله نشر می دهند. امید است این جمعیت موفق گردند تا هدف و مقصد خود را عملی نمایند؟

ما کمک و مساعدتی از دار التقریب انتظار نداریم، مگر آنکه حقیقت عقاید ما جعفری ها را طبق کتب مؤلفه علماء شیعه ببرادران سنی حنفی و مالکی و حنبلی و شافعی برسانند تا بنظر شرک و کفر و کینه و عداوت بجعفریها ننگرند،

اگر دار التقریب بتواند آزادی نشر کتب را عملی نمایند که شیعیان جعفری تحت قیادت علماء بزرگ کتب مؤلفۀ عقاید حقّه جعفریه را در بلاد اسلامی اهل سنت آزادانه منتشر نمایند (همچنانی که کتب علماء اهل سنت در کتابخانه های شیعه آزاد و در دسترس عموم قرار دارد) به مرور تمام گفتگوها از میان می رود و حقیقت و اتحاد جای آنها را خواهد گرفت

بنابر آنچه می شنویم و دررساله الاسلام گاهی می خوانیم، بیش از انتظار ما قدمهای بلندی برای تقریب و تألیف قلوب برداشته شده است.

چنانچه فاضل دانشمند آقای محمّد تقی قمی عضو شیعه جعفری دار التقریب نقل می نمودند، از

۴۰