شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 369642
دانلود: 10699


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 369642 / دانلود: 10699
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

ابن جوزی در تذکرهخواص الامّه (1) ضمن نزول آیه ولایت و نیز در نقل می نمایند از ابی ذرّ غفاری و اسماء بنت عمیس(زوجه ابی بکر)که گفتند:

روزی نماز ظهر را در مسجد بجای آوردیم و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاضر بوده، سائلی بر خاست سؤال نمو،د احدی به او چیزی نداد. علیعليه‌السلام در رکوع نماز بود با دست اشاره بانگشت خود نمود، سائل انگشتر را از انگشت او بیرون آورد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دید آن قضیّه را؛ پس سر مبارک به سمت آسمان بلند نمود عرض کرد اللّهم ان اخی موسی سألک فقال ربّ اشرح لی صدری و یسّر لی امری-الآیه الی قوله-و اشرکه فی امری فانزل علیه قرآنا ناطقا سنشدّ عضدک باخیک و نجعل لکما سلطانا فلا یصلون الیکما؛ یعنی پروردگارا! برادرم موسی از تو سؤال نمود و گفت: “خدایا گشاده گردان برای من سینۀ مرا و آسان کن برای من امر و کار مرا(در تبلیغ رسالت).”تا آنجا که گفت: “شریک ساز برادرم هارون را در کار من؛” پس نازل فرمود بر آن حضرت آیه ای را که به موسی فرموده بود ما تقاضای تو را پذیرفتیم و بهم دستی و وزارت برادرت هارون، بازویت را بسیار قوی می گردانیم و بشما در عالم قدرت و حکومت می دهیم که هرگز بشما دست نیابند.

آنگاه عرض کرد: اللّهم و انا محمّد صفیّک و نبیّک فاشرح لی صدری و یسّر لی امری و اجعل لی وزیرا من اهلی علیا اشدد به ازری؛ یعنی پروردگارا! من محمّد برگزیده و پیغمبر تو هستم، پس گشاده گردان سینه مرا و آسان کن برای من امر مرا و قرار بده برای من وزیری از اهل من که آن علیعليه‌السلام باشد قوی گردان بوجود او پشت مرا.

ابی ذر گوید: بخدا قسم هنوز دعای پیغمبر تمام نشده بود، جبرئیل نازل شد و آیه( إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ ) الخ-را بر آن حضرت قرائت نمود.” انتهی.

معلوم شد دعای پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مستجاب و علیعليه‌السلام (مانند هارون برای موسی) بوزارت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر قرار گردید.

____________________

1- تذکرة الخواص، ص15.

۳۰۱

و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (1) با شرح مفصّلی اشاره باین معنی می نماید.

و حافظ ابو نعیم اصفهانی در کتاب منقبه المطهرین و شیخ علی جفری در کنز البراهین و امام احمد بن حنبل(2) در مسند و سید شهاب الدین درتوضیح الدلایل (3) و جلال الدین سیوطی دردرّ المنثور (4) و دیگران از اکابر علمای شما که بواسطه ضیق وقت از ذکر نام آنها خودداری می شود، در مصنّفات و مؤلّفات خود این حدیث را نقل نموده اند. بعضی از اسماء بنت عمیس (زوجه ابی بکر) و بعضی از دیگران صحابه، تا می رسد به ابن عباس (حبر امت) رضوان اللّه علیه که گفت:اخذ رسول اللّه ( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بیدی و بید علی بن أبی طالب فصلّی اربع رکعات ؛ یعنی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست من و علی را گرفت پس چهار رکعت نماز گذارد، آنگاه دست بسوی آسمان بلند نموده، عرض کرد: اللّهم سئلک موسی بن عمران و انا محمّد أسئلک ان تشرح لی صدری و تیسّر لی امری و تحلّ عقده من لسانی یفقهوا قولی و اجعل لی وزیرا من اهلی علیّا اشدد به ازری و اشرکه فی امری ؛ پروردگارا! موسی بن عمران از تو سؤال نمود (برادرش هارون را برای وزارت و شرکت در امر نبوت و ابلاغ رسالت)، من هم که محمّد هستم، درخواست می نمایم که گشاده گردانی سینه مرا و آسان نمائی امر مرا و باز نمایی گره را از زبان من، تا بفهمند حرف مرا و قرار بده برای من وزیری از اهل من و آن علی بن أبی طالب است؛ محکم کن باو پشت مرا و شریک قرار بده او را در کار من (که رسالت و ابلاغ حقایق باشد).

ابن عباس گفت:

صدای منادی را شنیدم که گفت: یا احمد قد اوتیت ما سألت؛ یا احمد بتو عطا کردیم آنچه سؤال نمودی. آنگاه رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست علی را گرفت فرمود: “دستها را به سوی آسمان بردار و از خدای خودت در خواست بنما که چیزی به

____________________

1- مطالب السؤول، ج1،ص 96.

2- مسند احمد،ج1، ص173.

3- توضیح الدلائل، ص311.

4- در المنثور، ج4، ص295.

۳۰۲

تو عطا فرماید .” پس علی دستها را بلند نموده، عرض کرد: اللهم اجعل لی عندک عهدا و اجعلنی عندک ودّا؛پروردگارا قرار بده برای من نزد خودت عهدی و پدید آور برای من در نزد خودت محبت و مودّت را . پس جبرئیل نازل گردید و این آیه شریفه (آخر سوره مریم) را آورد:( إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا ) (1) .

اصحاب از این قضیّه تعجب نمودند. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: ممّا تعجبون انّ القرآن اربعه ارباع فربع فینا اهل البیت خاصا و ربع حلال و ربع حرام و ربع فرائض و احکام و الله انزل فی علیّ(عليه‌السلام )کرائم القرآن؛(2)

از چه چیز تعجب می کنید قرآن چهار قسمت است: یک ربع قرآن مخصوص ما اهل بیت است و یک ربع قرآن حلال و یک ربع حرام و یک ربع فرائض و احکام است به خدا قسم نازل گردیده درباره علی کرائم قرآن مجید ! انتهی.

شیخ : بر فرض صحت حدیث اختصاص به علی کرم اللّه وجهه ندارد، بلکه همین حدیث دربارۀ دو خلیفه عظیم الشأن ابو بکر و عمر صادر گردیده، چنانچه قزعة بن سوید از ابن ابی ملیکه از ابن عباس نقل نموده که رسول اللّه فرمود:

ابو بکر و عمر منّی بمنزلة هارون من موسی.

داعی : اگر آقایان قدری فکر می نمودید و برجال روات مراجعه می نمودید، خود را به زحمت نمی انداختید که گاهی به قول آمدی و گاهی بقول قزعۀ کذّاب جعّال استشهاد نمایید، و حال آنکه اکابر علماء خودتان او را مردود و احادیث منقوله او را غیر قابل قبول آورده اند، مخصوصاً علاّمۀ ذهبی درمیزان الاعتدال در ترجمه حالات قزعه بن سوید و عمار بن هارون، منکر این حدیث گردیده و گوید:هذا کذب (3) ، پس وقتی قزعه، مردود علماء خودتان گردید، حدیثی هم که از او نقل گردید، مردود می باشد.

____________________

1- آنان که ایمان آوردند و نیکوکار شدند، خدای رحمان آنها را محبوب میگرداند (یعنی محبت و مودت آن را در دل های مسلمین افکند).(تفسیر آلوسی، ج16، ص186).

2- مناقب ابن مغازلی، ص202، ح375.

3- میزان الاعتدال، ج3، ص170 و 171.

۳۰۳

بر فرض تسلیم آقایان، مطابقه کنید روایت قزعه را با سلسله رواتی که ما نقل نمودیم از اکابر علماء خودتان،- گذشته از جمیع علماء شیعه- که بنحو تواتر مسلّم نقل نموده اند، آنگاه منصفانه قضاوت کنید که کدامیک از این دو حدیث قابل قبول است.

(سخن که به اینجا رسید، به ساعت ها نظر کرده، گفتند؛ ما خیلی سر گرم صحبت شدیم و از خود غافل. مدتی است شب از نصف گذشته، خوب است بقیه حرفها در همین موضوع بماند برای فردا شب، برخاستند شب بخیر گفته، به سلامت تشریف بردند).

۳۰۴

جلسه پنجم

لیله سه شنبه 27 رجب 1345

۳۰۵
۳۰۶

جلسه پنجم

لیله سه شنبه 27 رجب 1345

(اول شب، آقایان با جماعت بیشتر تشریف آوردند. بعد از تعارفات مرسومه و صرف چای، جناب حافظ افتتاح کلام نمودند).

حافظ : امروز مدتی در اطراف بیانات دیشب شما فکر می نمودم. بالاخره باین نتیجه رسیدم که شما ما شاء اللّه بسیار طلیق اللّسان هستید، علاوه بر آنکه سحر بیان دارید می خواهید با حسن بیان و شاخ و برگهای زیاد برسانید که مراد پیغمبر بزرگوار از بیان مبارک در این حدیث منزلت، اثبات خلافت بلافصل علی- کرم اللّه وجهه- بوده است و حال آنکه این حدیث جنبۀ خصوصی داشته و در سفر غزوه تبوک گفته شده و دلیلی بر عمومیت آن نمی باشد.

کلمه منزله افاده عموم می کند

داعی : اگر این اشکال را یکی از آقایان اهل مجلس می نمودند تعجّبی نداشت، ولی از مثل شما خیلی تعجّب است با اینکه اهل لسان و عالم به ادبیات عرب و مبانی اصولی هستید، چرا چنین بیانی می نمایید؟! و حال آنکه خود می دانید استثناء و مستثنی منه در کلمات متعارفه اهل لسان، در هر مورد، دلالت بر عموم دارد و در این حدیث شریف بالخصوص کلمۀ منزله مضاف به سوی علم، بالقطع و الیقین افاده عموم می کند بدلیل صحت استثناء از آنکه الاّ انّه لا نبیّ بعدی باشد که استثناء متّصل است.

علاوه بر این می دانید که اصولیّین تصریح کرده اند بر اینکه اسم جنس مضاف افاده عموم می کند، خصوصاً زمانی که محلّی بالف و لام باشد. پس لفظ منزله که در کلام آن حضرت مضاف به سوی علم است، مفید عموم می باشد.

گرچه بعضی از علماء بر خلاف این عقیده رفته اند، ولی علماء بزرگ و کمّلین از

۳۰۷

اکابر اصولیّین، بر عقیده ما هستند که مفرد مضاف به معرفه، بنا بر اصح برای عموم است و در این حکم، فرق نیست بین آنکه معرفه علم باشد یا ضمیر؛ و وجود استثناء شرط دلالت بر عموم نیست، بلکه صحت استثناء کافی در عموم است.

پس بنابراین انت منّی بمنزله هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی، دلالت بر عموم می کند و جمله لا نبیّ بعدی، حمل بر معنی است که الاّ النبوّه باشد و قاعده حمل بر معنی از قواعد معروفه و معمول بها است و در کلمات فصحاء و بلغاء نظماً و نثراً شایع است.

حافظ : گمان می کنم اگر جنابعالی قدری دقیق شوید، متوجه خواهید شد که انّه لا نبیّ بعدی، جمله خبریه است و او را از منازل هارون مستثنی نمی توان کرد. گذشته از اینها، خروج از صراحت و حمل بر معنی و حذف کلمه نبوت چرا؟

داعی : بی لطفی نمودید که از در جدال وارد شدید و از شخص شریف شما انتظار جدال نمی رود. اگر قدری تفکر در جملات اولیّه بنمایید، جواب جمله خبریّه عرض شد.

و اما اینکه فرمودید: چرا حمل بر معنی نموده و بلفظ ظاهر اداء حقیقت ننمودند؟ خودتان بهتر می دانید و عمداً سهو می کنید؛ چه آنکه در نظر علمای علم بیان، شایع است که جهت ایجاز در کلام و حسن بیان، حذف کلمه می نمایند و در آیات و کلمات بلغای و فصحای شواهد بسیاری موجود است که شما خود داناتر به آنها هستید.

به علاوه، ما وقتی احتیاج بتحقیق داریم که در اخبار، کلمه نبوت نیامده باشد و حال آنکه مکرر آن حضرت با کلمه نبوت، اثبات این مقام را از برای علیعليه‌السلام نمودند و گاهی جهه ایجاز در کلام و حسن بیان، با حذف کلمه نبوت اظهار مرام نمودند.

در بعضی اوقات با جمله انّه لا نبیّ بعدی و حذف کلمه نبوت و گاهی با بیان ظاهر کلمه الاّ النبوّه اثبات حقیقت نمودند؛ چنانچه علماء بزرگ خودتان هر دو را ضبط نمودند. برای نمونه چند خبری را ذکر می نمایم تا حجّت تمام شود.

۳۰۸

محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 70کفایت الطالب (1) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 6ینابیع المودة .(2) و ابن کثیر درتاریخ (3) خود از عایشه بنت سعد از پدرش از رسول خدا و سبط ابن جوزی در ص 12 تذکره(4) از مسند امام احمد و مسلم و غیر آن از ابی برده و امام احمد حنبل درمناقب (5) و ابو عبد الرحمن احمد بن شعیب نسائی(که از ارباب صحاح سته است) درخصائص العلوی (6) چهار حدیث باسناد خود از سعد بن ابی وقاص و عایشه از پدرش و خطیب خوارزمی درمناقب (7) از جابر ابن عبد اللّه انصاری نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:

أ ما ترضی ان تکون منّی بمنزله هارون من موسی الاّ النبوّه (8) .

و میر سید علی همدانی در مودة ششم ازمودة القربی حدیثی از انس ابن مالک نقل می کند(که شب گذشته تمام حدیث را عرض کردم)(9) در آخر آن حدیث می فرماید:و لو کان بعدی نبیّا لکان علیّ نبیّا و لکن لا نبوّه بعدی .(10)

گمان می کنم برای نمونه کافی باشد که آقایان مغلطه نفرمایند و بدانند که مستثنی نبوت است نه عدم نبوت. و به این حدیث معتبر، ثابت است. همان قسمی که موسی کلیم اللّهعليه‌السلام در غیبت چهل روزه، امر امت را به خودشان وانگذارد و هارون را که افضل از همه بنی اسرائیل بود، خلیفه و وصی خود قرار داد تا امر نبوت در فقدان او مختل نگردد.

پیغمبر خاتم هم که شریعتش اکمل و دستوراتش اتم و قوانینش تا روز قیامت

____________________

1- کفایة الطالب، ص281.

2- ینابیع المودة، ج1، ص112.

3- تاریخ ابن کثیر، ج1، ص115.

4- تذکرة الخواص، ص27.

5- مسند احمد، ج1، ص173.

6- خصائص العلویه، ص116.

7- مناقب خوارزمی، ص39.

8- آیا راضی نیستی اینکه باشی از من بمنزله هارون از موسی مگر نبوت و پیغمبری را.

9- رجوع شود به (جلسه چهارم) همین کتاب.

10- مودة القربی، ص19.

۳۰۹

باقی و پایدار است، به طریق اولی باید مردم جاهل را بخودشان وانگذارد و مردم نادان را حیران ننماید و شریعت را به دست جهال ندهد تا هر کس بمیل خود در او تصرفات نماید. یکی به رأی و قیاس عمل نماید؛ دیگری تفریق شریعت و طریقت کند و فرصت به دست راه زنان، افتاده یک ملّت حنیف و ساده ای را به هفتاد و سه قسمت تقسیم نمایند.

فلذا در این حدیث شریف می فرماید: “علی از من بمنزله هارون است از موسی”؛ یعنی جمیع منازل هارونی را برای آن حضرت ثابت نموده که از جمله، افضلیت آن حضرت بر تمام صحابه و امت و تعیین مقام وزارت و خلافت است؛ یعنی “همان قسمی که هارون را موسی، در غیبت خود، خلیفه قرار داد، علیعليه‌السلام هم در غیبت من خلیفۀ من است.”

حافظ : آنچه در عظمت این حدیث فرمودید، بالاتر از آنست که تصور شود ولی گمان می کنم اگر قدری تفکر فرمایید، تصدیق نمائید عمومیتی در این حدیث نیست. چون فقط اختصاص بغزوه تبوک دارد که برای مدت معیّنی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سیدنا علی کرم اللّه وجهه را خلیفه خود قرار داد.

حدیث منزله در دفعات متعدده غیر از تبوک وارد شده

داعی : این فرمایش شما وقتی صحیح بود که این حدیث فقط در غزوه تبوک آمده بود. در صورتی که جملات این حدیث در دفعات متعدده و مراکز مختلفه از لسان درر بار پیغمبر با عظمت شنیده شده.

که از جمله در مواخات اول که در مکّه معظّمه بین مهاجر و انصار ایجاد برادری نمود، و مرتبه دوم در مدینه منوره که علیعليه‌السلام را به برادری برگزید، فرمود:انت منّی بمنزله هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی .

حافظ : بیان عجیبی است که تاکنون آنچه دیده و شنیده ام، حدیث منزله در غزوۀ تبوک بوده که پیغمبر علی را جا گذارد و آن حضرت دلتنگ شد پیغمبر برای رفع دلتنگی آن جناب این کلمات را فرمود گمان می کنم شما در بیانات اشتباه فرمودید.

داعی : خیر، اشتباه ننمودم، بلکه یقین دارم! علاوه بر اتفاق علمای شیعه، در بسیاری از کتب معتبره علمای خودتان نقل گردیده؛ از جمله: مسعودی (مقبول

۳۱۰

القول فریقین) درمروج الذهب (1) و حلبی درسیرة الحلبیه (2) و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (3) و سبط ابن جوزی درتذکره (4) و سلیمان بلخی حنفی درینابیع الموده (5) از مسند امام احمد حنبل و عبد اللّه بن احمد در زوائد مسند و خوارزمی درمناقب (6) این حدیث را نقل نموده اند حتّی در مواردی غیر از مواخات که اینک وقت مجلس اجازه نقل تمام آن موارد را نمی دهد.

پس آقایان تصدیق فرمایید که این حدیث شریف جنبه خصوصی نداشته، بلکه عمومیت او ثابت است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به این وسیله، هرکجا مقتضی دیده، خلافت علی را بعد از خود باین عبارت که:علیّ منّی بمنزله هارون من موسی الاّ انّه لا نبیّ بعدی ، تثبیت نموده که یکی از آن موارد، غزوه تبوک بوده.

حافظ: چگونه ممکن است اصحاب رسول خدا این حدیث را با جنبۀ عمومی تلقّی نموده و علی را بعنوان خلافت شناخته، مع ذلک بعد از آن حضرت مخالفت نموده و دیگری را بعنوان خلافت پذیرفته و با او بیعت نمودند.

خلیفه قرار دادن حضرت موسی برادر خود هارون را و فریب دادن سامری بنی اسرائیل را بگوساله پرستیدن

داعی : برای جواب شما مطالب و شواهد بسیار حاضر دارم، ولی بهترین برهان که مناسب مقام است، همانا قضیّه جناب هارون است که حضرت موسی کلیم اللّه به صراحت آیات قرآن مجید جناب هارون را خلیفه و جانشین خود قرار داد بنی اسرائیل را جمع نمود (که طبق بعض از اخبار هفتاد هزار نفر بودند) و به آنها تأکید نمود اطاعت امر هارون را که خلیفه و جانشین او می باشد. آنگاه به کوه طور، به مهمانی پروردگار رفت. هنوز یک ماه تمام نشده بود که فتنه سامری برپا شد.

____________________

1- مروج الذهب، ج1، ص785.

2- سیرة الحلبیة، ج2، ص125 و ج3، ص514.

3- خصائص العلویة، ص82-83.

4- تذکرة الخواص، ص27.

5- ینابیع المودة، ج2،ص 97.

6- مناقب خوارزمی، ص142- 163.

۳۱۱

انقلاب و اختلاف کلمه در بنی اسرائیل ظاهر گردید. سامری گوسالۀ طلا را جلوه داده، بنی اسرائیل فوج فوج هارون خلیفه، ثابت الخلافه حضرت موسی را گذارده، اطراف سامری حقّه باز را گرفته، طولی نکشید هفتاد هزار نفر از همان بنی اسرائیل پاک نژاد که از حضرت موسی شنیده بودند که فرمود: “هارون در غیاب من خلیفۀ من است. اطاعت امر او را نموده مخالفتش ننمایید”، به اغوای سامری گوساله پرست شدند. هرچند جناب هارون نالید و آنها را منع از آن عمل شنیع نمود، گوش نداده بلکه در صدد قتلش بر آمدند. چنانچه آیه 150 سوره 7 (اعراف) صراحت دارد که جناب هارون ببرادرش حضرت موسی در موقع برگشتن درد دل نمود که( إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي ) ؛ یعنی آنها مرا خار و زبون داشتند (وقتی با قوم خصومت و ممانعت کردم) نزدیک بود مرا بقتل رسانند.

شما را به خدا آقایان، قدری از تعصّب خارج و انصاف دهید. این عمل بنی اسرائیل و تمرّد از أوامر حضرت موسی و تنها گذاردن خلیفۀ منصوص او جناب هارون را و باغوای سامری بازیگر گوساله پرست شدن، دلیل بر بطلان خلافت هارون و حقّانیت سامری و گوسالۀ ساختۀ او می باشد؟

آیا عملیّات جهّال و هواپرستان بنی اسرائیل را باید دلیل آن قرار داد که اگر خلافت هارون حق بود و مردم از حضرت موسی نصّی درباره او شنیده بودند، هرگز او را تنها نمی گذاردند و بدنبال سامری و گوسالۀ او نمی رفتند؟

قطعاً خودتان می دانید که مطلب بر خلاف این است. جناب هارون بحکم قرآن مجید، خلیفه منصوص حضرت موسی بود، بنی اسرائیل نصّ صریح را از لسان خود آن حضرت درباره او شنیده بودند، منتها بعد از غیبت حضرت موسی، وقت به دست سامری بازیگر افتاد، گوساله طلا را ساخته، عالماً - عامداً بنی اسرائیل را اغوا نمود. آنها هم با علم باینکه جناب هارون خلیفه و جانشین حضرت موسی می باشد روی نفهمی یا مقاصد دیگر، در پی سامری رفته و جناب هارون را تنها و متروک گذاردند!

مطابقۀ حالات امیر المؤمنین(عليه‌السلام ) با هارون(عليه‌السلام )

هم چنین بعد از وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم همان مردمی که مکرر از آن حضرت

۳۱۲

صراحتاًو کنایتاً شنیده بودند؛

علیعليه‌السلام خلیفه من می باشد، همان قسمی که جناب هارون خلیفۀ موسی بود”.علی را رها نموده، روی هوای نفس و حب جاه و بعضی روی عداوت با بنی هاشم.و جمعی از جهت حقد و کینه و حسد و بغضی که نسبت بشخص علیعليه‌السلام داشتند، تشکیلات مخصوصی دادند؛ چنانچه امام غزّالی در اول مقاله چهارم سرّ العالمین اشاره باین معنی نموده و صریحاً می نویسد: “حق را پشت سر انداخته برگشتند به جهالت اولیه.”(1)

به همین جهت شباهت تام بین هارون و امیر المؤمنین بود که محقّقین از علماء و مورخین خودتان مانند ابو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتیبه باهلی دینوری، قاضی معروف دینور در الامامه و السیاسه(2) قضیۀ سقیفه را مفصّلاً می نویسد تا آنجا که گوید:

وقتی که آتش بردند در خانه علی و با تهدید و فشار آن حضرت را به مسجد آوردند و گفتند بیعت کن و الاّ گردنت را می زنیم خود را بقبر پیغمبر رسانید و گفت همان کلماتی که خداوند در قرآن از قول هارون به موسی نقل نموده که( إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي ) .

کانّه یک جهت آنکه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی را در این حدیث، شبیه به هارون می نماید آنست که برساند بامت که همان معامله ای که بنی اسرائیل در غیاب موسی با جناب، هارون نمودند، بعد از وفات من با علی می نمایند.

لذا علیعليه‌السلام هم برای اثبات این معنا، وقتی فشار امت و سیاست بازی بازیگران را دید که تا پای قتل او ایستاده اند، خطاب بقبر مبارک پیغمبر همان آیه ای را قرائت نمود که خداوند از درد دل هارون بموسی خبر داده.

(اهل مجلس سرها بزیر انداخته با حالت بهت، دقایقی با سکوت گذشت)

نواب : قبله صاحب اگر خلافت علی بن أبی طالب کرّم اللّه وجهه ثابت بودهريال چرا پیغمبر با این الفاظ و اشارات و کنایات می فرموده و صریحاً به نام خلافت، آن

____________________

1- رجوع شود به جلسه نهم هین کتاب عین عبارت غزالی در ضمن حدیث غدیر خم نقل گردیده.(سر العالمین، مقاله چهارم).

2- الامامة و السیاسة، ج1، ص14-15.

۳۱۳

جناب را معرّفی ننموده که بفرماید علی خلیفۀ من است تا راه عذری نماند؟

داعی : عرض کردم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هر دو جهت بیان حقیقت نموده، و الاّ احادیث صریحه به خلافت در کتب معتبره خودتان هم بسیار ثبت است و لکن این نوع از کنایات، لطافتش از صراحت، بیشتر است و اهل ادب می دانند کهالکنایه ابلغ من التصریح ، آن هم این قسم از کنایه که یک عالم معنی در او مستتر است.

نواب : ممکن است از احادیث مصرّحه ای که می فرمایید در کتب علمای ما می باشد راجع به امر خلافت، اگر حاضر دارید ما را مستفیض فرمائید تا کشف حقیقت شود؛ زیرا مکرّر به ما گفته اند ابداً حدیثی که صراحت بر خلافت آن جناب داشته باشد، وجود ندارد.

داعی : احادیث مصرّحه بنام خلافت مولانا امیر المؤمنین در کتب معتبره شما بسیار است، ولی به اقتضای وقت مجلس به بعض از آنها که در حافظه خود حاضر دارم، اشاره می نمایم.

حدیث الدار یوم الانذار و تعیین نمودن پیغمبر(صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) علیعليه‌السلام را به خلافت

اهمّ از همۀ احادیث، حدیث الدّار است از جهه آنکه اوّلین روزی که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوت خود را ظاهر ساخت، به خلافت علیعليه‌السلام هم صراحت فرمود؛

چنانچه امام احمد بن حنبل، رئیس الحنابله درمسند (1) و امام ثعلبی درتفسیر (2) آیه انذار و صدر الائمّه موفق بن احمد خوارزمی درمناقب (3) و محمّد بن جریر طبری درتفسیر آیه و درتاریخ الامم و الملوک (4) به طرق مختلفه و ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه (5) نقلاً از نقض العثمانیّه ابو جعفر اسکافی و ابن اثیر در کامل(6) مرسلاً

____________________

1- مسند احمد، ج1، ص195.

2- تفسیر ثعلبی، ج7، ص182.

3- مناقب خوارزمی، ص5.

4- تارخ طبری، ج2ف ص63.

5- شرح ابن ابی الحدید، ج13، ص244.

6- الکامل ابن اثیر، ج2، ص62.

۳۱۴

و حافظ ابو نعیم درحلیة الاولیاء (1) و حمیدی درجمع بین الصحیحین و بیهقی درسنن (2) ودلایل (3) و ابو الفداء درتاریخ (4) خود و حلبی درسیرة الحلبیّة (5) و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (6) و حاکم ابو عبد اللّه درمستدرک (7) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 31ینابیع الموده (8) از مسند امام احمد و تفسیر ثعلبی و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 51کفایت الطالب (9) و دیگران از اکابر علمای شما، به مختصر کم و زیادی، در الفاظ و عبارات نقل نموده اند؛ زمانی که نازل شد آیه 214 سوره 26 (شعراء)( وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ ) رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چهل نفر از اشراف و رجال بزرگ و خویشاوندان خود را از قریش دعوت نمود در منزل عمّ اکرمش جناب ابو طالب و برای آنها یک ران گوسفند و قدری نان و صاعی از شیر غذا حاضر نمود. حضرات خندیدند و گفتند: “محمّد غذای یک نفر را حاضر نکرده” (چون در میان آنها کسانی بودند که یک شتر بچه را تنها می خوردند)حضرت فرمودند: کلوا بسم الله بخورید؛ به نام خداوند متعال. پس از آنکه خوردند و سیر شدند بیکدیگر می گفتند:هذا ما سحرکم به الرجل ؛ محمّد باین غذا شما را سحر نمود.

آنگاه حضرت برخاست در میان آنها، پس از مقدماتی از سخن که نمی خواهم بنقل تمام کلمات آن حضرت طول کلام بدهم. شاهد مقصود اینست که فرمود:

یا بنی عبد المطلب، انّ اللّه بعثنی بالخلق کافّه و الیکم خاصّه و انا ادعوکم الی کلمتین خفیفتین علی اللسان و ثقیلتین علی المیزان تملکون بهما العرب و العجم و تنقاد لکم بهما الامم و تدخلون بهما الجنّه و تنجون بهما من النار شهاده ان لا اله الاّ اللّه و انّی رسول الله فمن یجبنی

____________________

1- حلیة الاولیاء، ج1، ص66.

2- سنن بیهقی، ج9، ص7.

3- دلایل بیهقی، ج2، ص179.

4- تاریخ ابولفداء، ج1، ص166.

5- سیره حلبیه، ج1، ص460.

6- خصائص العلوی، ص86.

7- مستدرک حاکم، ج4، ص49.

8- ینابیع المودة، ج1،ص 311.

9- کفایت الطالب، ص204، باب 51.

۳۱۵

الی هذا الامر و یؤازرنی الی القیام به یکن اخی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی؛

یعنی ای فرزندان عبد المطلب، خدای تعالی مرا مبعوث فرمود بر عموم مردمان و به خصوص بر شما، و من شما را دعوت می کنم بدو کلمه ای که بر زبان سبک و آسان است و در ترازوی اعمال سنگین و گران و شما به گفتن این دو کلمه، بر عرب و عجم مالک شوید و ایشان شما را منقاد گردند و جمیع امم در تحت انقیاد شما درآیند و به این دو کلمه به بهشت روید و از دوزخ نجات یابید و آن دو کلمه گواهی دادن بوحدانیت خدا و رسالت من است. پس هر کس مرا اجابت کند در این کار (یعنی اول کس باشد که مرا اجابت نماید) و معاونت من نماید، او برادر من و وزیر و وارث و خلیفۀ من خواهد بود بعد از من؛ و این جمله آخر را سه مرتبه تکرار نموده و در هر سه مرتبه احدی جواب نداد الاّ علیعليه‌السلام جواب داد: انا انصرک و وزیرک یا نبی اللّه؛ یعنی من شما را کمک و یاوری می نمایم، ای پیغمبر خدا.

پس حضرت او را نوید خلافت داد و آب دهان مبارک در دهان او افکند و فرمود: “انّ هذا اخی و وصیّی و خلیفتی فیکم ؛ یعنی این علی وصی و خلیفه من است در میان شما.” و در بعضی از آن کتابها است خطاب به خود علی نموده، فرمود: انت وصیّی و خلیفتی من بعدی؛ یعنی تو یا علی وصی و خلیفۀ منی بعد از من.

علاوه بر علمای اسلام از شیعه و سنی مورخین بیگانه از سایر ملل که تاریخ اسلام نوشته اند با نداشتن تعصّب مذهبی (چه آنکه نه سنّی بودند و نه شیعه) این مجلس مهمانی را نقل نموده اند که از جمله آنها مورّخ و فیلسوف غرب (توماس کار لیل انگلیسی) بوده که در قرن هیجدهم مسیحی در اروپا شهرت جهانی داشته، در کتاب مشهور خود که مصریها ترجمه بعربی نموده اند به نام (الابطال و عباده المبطوله ) شرح مجلس مهمانی قریش را در منزل جناب أبی طالب داده تا آنجا که می نویسد بعد از خطابۀ پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیعليه‌السلام از جا برخاست و ابراز ایمان نمود و آن مقام بزرگ خلافت نصیب او گردید.

و مسیو پول لهوژور فرانسوی معلّم دار الفنون پاریس، در رساله مختصری که در حالات حضرت خاتم النبیّینصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نوشته و در سال 1884 مسیحی در پاریس چاپ شده و نیز جرجیس سال انگلیسی و هاشم نصرانی شامی در مقاله فی الاسلام از ص 83 تا 86 از نسخه مطبوعه سال 1891 با تعصّب و مخالفتی که با اسلام و مسلمین

۳۱۶

داشتند و مخصوصاً مستر جان دیون پورت که مؤلف عالیقدر با انصاف بوده در ص 20 کتاب ذی قیمت خود (محمّد و قرآن) با فکری روشن و قلبی پاک اقرار نمودند بر اینکه پیغمبر در اول نشر رسالت علی را برادر و وزیر و وصی و خلیفه خود قرار داد،علاوه بر این خبر شریف در بسیاری از امکنه و ازمنه اشاره باین معنی نموده از جمله:

احادیث مصرّحۀ بخلافت علیعليه‌السلام

1. امام احمد حنبل درمسند (1) و میر سید علی همدانی شافعی در آخر مودة چهارم ازمودة القربی (2) نقل می کنند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:

یا علی انت تبرء ذمّتی و انت خلیفتی علی امّتی (3) .

2. امام احمد درمسند (4) به طرق متعدده و الفاظ متفاوته و ابن مغازلی فقیه شافعی درمناقب (5) و ثعالبی درتفسیر (6) خود نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به علیعليه‌السلام :

انت اخی و وصیّی و خلیفتی و قاضی دینی (7) .

3. ابو القاسم حسین بن محمّد (راغب اصفهانی) در 213 جلد دوم محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء (چاپ مطبعه عامره شرفیه سید حسین افندی 1326 قمری) از انس بن مالک نقل نموده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ان خلیلی و وزیری و خلیفتی و خیر من اترک بعدی یقضی دینی و ینجز موعدی علی بن أبی طالب (8) .4. میر سید علی همدانی شافعی در اوایل مودة ششم از موده القربی از خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب نقل می نماید که چون پیغمبر عقد اخوت بین اصحاب بست فرمود:هذا علیّ اخی فی الدنیا و الآخره و خلیفتی فی اهلی و وصیّی فی امتی و وارث علمی

____________________

1- مسند احمد، ج4، ص164، با اندکی اختلاف.

2- مودة القربی، مودة چهارم.

3- یا علی تو بری می نمائی ذمۀ مرا و تو خلیفۀ منی بر امت من.

4- مسند احمد، ج1، ص111.

5- مناقب، ص310.

6- تفسیر ثعلبی، ج5، ص33.

7- تو برادر و وصی و خلیفه و اداءکننده دین منی.

8- به درستی که دوست من و وزیر و خلیفه من و بهتر کسی که بعد از خود بجا می گذارم که دین مرا اداء و وعدۀ مرا وفا می نماید علی بن أبی طالب می باشد.

۳۱۷

و قاضی دینی ماله منی مالی منه نفعه نفعی و ضره ضری من احبّه فقد احبّنی و من ابغضه فقد ابغضنی (1) .

5. در همین مودة ششم، از انس بن مالک حدیثی نقل می کند که قبلاً عرض کردم، در آخر آن حدیث ذکر می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم صریحاً فرمود: و هو خلیفتی و وزیری؛ یعنی علی خلیفه و وزیر من است.(2)

6. محمّد بن یوسف گنجی شافعی درکفایت الطالب از ابی ذرّ غفاری روایت کرده که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ترد علی الحوض رایه علیّ امیر المؤمنین و امام الغر المحجّلین و الخلیفه من بعدی (3) .

7. بیهقی و خطیب خوارزمی و ابن مغازلی شافعی در مناقب خودشان نقل نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به علیعليه‌السلام :انه لا ینبغی ان اذهب الاّ و انت خلیفتی و انت اولی بالمؤمنین من بعدی (4) .

8. امام ابو عبد الرحمن نسائی که یکی از ائمه صحاح سته است ضمن حدیث 23 خصائص العلوی که مفصّلاً از ابن عباس مناقب علیعليه‌السلام را نقل نموده، بعد از ذکر منازل هارونی، آورده که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام فرمود:انت خلیفتی یعنی فی کل مؤمن من بعدی ؛ تو خلیفه منی یعنی در هر مؤمن بعد از من.(5)

(بدیهی است بوسیله این جمله و حرف تراخی پس از اعطاء کلّ منازل و مراتب هارونی بعلیعليه‌السلام نصّ جلی فرموده بر امارت علی؛ یعنی تو ای علی خلیفه

____________________

1- این علی برادر من است در دنیا و آخرت و خلیفۀ من است در اهل من و وصی من است در امت من و وارث علم و اداءکننده دین من. مال او از من است و مال من از او است؛ نفع او نفع من است و ضرر او ضرر من است؛ کسی که او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است (مودة القربی،مودة 6).

2- مودة القربی، مودة6.

3- “وارد شود بر من در کنار حوض (کوثر) پرچم علی امیر المؤمنین و پیشوای روی و دست و پا سفیدان و خلیفۀ من بعد از من.” (کفایت الطالب، ص187، باب 44).

4- “سزاوار نیست که من از میان مردم بروم مگر آنکه تو (یا علی) خلیفه و اولی بمؤمنین باشی بعد از من.” (مناقب ابن مغازلی، ص24- مناقب خوارزمی، ص125-127).

5- خصائص العلوی، ص64.

۳۱۸

منی در امت من و در هر مؤمن بعد از من). و لفظ من، در بیان پیغمبر در این حدیث شریف و سایر احادیث وارده، یا من بیانیّه است؛ یعنی بعد از مرگ من. یا من ابتدائیّه است؛ یعنی تو خلیفۀ من در امت من می باشی از ابتداء مرگ من. علی التقدیرین، به این جملات خلافت بلافصل علیعليه‌السلام ثابت و محقق آمده که آن حضرت، خلیفه اللّه و خلیفه الرسول به نصّ جلی و خفی، بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر تمام امت بوده است. 9. حدیث خلقت است که به طرق مختلفه نقل گردیده که از جمله امام احمد بن حنبل درمسند (1) و میر سید علی همدانی شافعی درمودة القربی (2) و ابن مغازلی شافعی درمناقب (3) و دیلمی درفردوس (4) به مختصر تفاوتی در الفاظ با سلسله روایات و اسناد صحیحه نقل می نمایند که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:خلقت انا و علیّ من نور واحد قبل ان یخلق اللّه تعالی آدم به اربعه عشر الف عام فلمّا خلق اللّه تعالی آدم رکّب ذلک النور فی صلبه فلم یزل فی شیء واحد حتی افترقا فی صلب عبد المطلب ففیّ النبوّه و فی علی الخلافه (5) .

10. حافظ ابو جعفر محمد بن جریر طبری متوفای سال 310 هجری در کتاب الولایه نقل می نماید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اوایل خطبه غدیر خم فرمود:و قد امرنی جبرئیل عن ربّی ان اقوم فی هذا المشهد و أعلم کلّ ابیض و اسود انّ علیّ ابن أبی طالب اخی و وصیّی و خلیفتی و الامام بعدی-آنگاه فرمود معاشر الناس ذلک فان الله قد نصبه لکم ولیا و اماما و فرض طاعته علی کل احد ماض حکمه جائز قوله ملعون من خالفه مرحوم من صدّقه (6) .

____________________

1- مسند احمد، ج1، ص170-173.

2- مودة القربی، ص26.

3- مناقب ابن مغازلی، ص87-89.

4- فردوس، ج2، ص191، ح2952.

5- من و علی از یک نور آفریده شدیم قبل از ایجاد آدم بچهارده هزار سال پس از خلقت آدم آن نور را در صلب آدم قرار داد پس بلا زوال با هم یکی بودیم تا در صلب عبد المطلب از هم جدا شدیم پس در من نبوت و در علی خلافت مقرر گردید.

6- “جبرئیل از جانب پروردگار مرا امر نموده که در این مکان قیام نمایم و آگاه کنم تمام سفید و سیاهان را که علی بن أبی طالب (عليه‌السلام ) برادر من و وصی من و خلیفه من و امام بعد از من است ای جماعت مردم، خداوند نصب نموده علی را بر شما ولی (یعنی اولی بتصرف) و امام و واجب نموده طاعت او را بر هر فردی، ممضی است حکم او و جایز است (از جانب خدای تعالی) قول او. ملعون است کسی که مخالفت نماید او را و مرحوم است کسی که او را تصدیق نماید.”

۳۱۹

11. شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع الموده از مناقب احمد از ابن عباس (حبر امت) روایتی نقل می کند که علاوه بر نام خلافت، مشتمل بسیاری از صفات مخصوصۀ آن حضرت است که هر یک علی حده قرینه ایست بر اثبات مقام خلافت آن حضرت؛ لذا با اجازه آقایان تمام خبر را عرض می کنم تا حجّه تمام گردد و آقایان محترم بدانند که بعد از مقام رسالت خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مقام و مرتبۀ علیعليه‌السلام بالاترین مقامات است خلاصۀ کلام ابن عباس گوید که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:یا علی انت صاحب حوضی و صاحب لوائی و حبیب قلبی و وصیی و وارث علمی و خلیفتی و انت مستودع مواریث الانبیاء من قبلی و انت امین الله فی ارضه و حجه الله علی بریّته و انت رکن الایمان و عمود الاسلام و انت مصباح الدجی و منار الهدی و العلم المرفوع لاهل الدنیا یا علی من اتّبعک نجی و من تخلّف عنک هلک و انت الطریق الواضح و الصراط المستقیم و انت قاعد الغرّ المحجّلین و یعسوب المؤمنین و انت مولی من انا مولاه و انا مولی کل مؤمن و مؤمنه لا یحبک الا طاهر الولاده و لا یبغضک الا خبیث الولاده و ما عرجنی ربّی الی السماء و کلّمنی ربی الا قال یا محمد اقرأ علیا منّی السّلام و عرّفه انّه امام اولیائی و نور اهل طاعتی و هنیئا لک هذه الکرامه یا علی (1)

12. ابو المؤید موفق الدین اخطب خطباء خوارزم در کتاب فضایل

____________________

1- یا علی، تو صاحب حوض منی و صاحب لواء و پرچم منی و حبیب دل و وصی و وارث علم من و خلیفه منی و مستودع مواریث انبیاء و امین خدا و حجه پروردگاری بر تمام خلق. تویی رکن ایمان و نگهبان اسلام و چراغ ظلمت و نور هدایت و علم بلند شده از برای اهل دنیا. هر کس پیروی کند تو را نجات یابد و هر کس تخلف نماید هلاک شود تویی راه واضح و صراط مستقیم و توئی پیشوای سفیدرویان و سلطان مؤمنان و مولی و آقای کسی که من آقا و مولای او هستم و منم آقای هر مؤمن و مؤمنه دوست نمی دارد تو را مگر حلال زاده و دشمن نمی دارد تو را مگر حرامزاده خداوند مرا بآسمان نبرد و با من تکلم نکرد مگر آنکه فرمود: یا محمد! علی را از من سلام برسان باو اعلام کن که او امام دوستان من و نور مطیعان من است آنگاه حضرت فرمودند به علیعليه‌السلام : “گوارا باد بر تو این کرامت یا علی!” (ینابیع المودة، ج1، ص397- مناقب، ص328).

۳۲۰