شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 369655
دانلود: 10699


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 369655 / دانلود: 10699
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

فاطمه (1) .

و نیز از حافظ خجندی از معاذه الغفاریه نقل می نماید که گفت: “مشرف شدم خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در منزل عایشه و علیعليه‌السلام در خارج منزل بودند. به عایشه فرمود:ان هذا احب الرجال الیّ و اکرمهم علیّ فاعرفی حقّه و اکرمی مثواه .”(2)

و نیز شیخ عبد اللّه بن محمد بن عامر شبراوی شافعی که از اجله علماء شما می باشد، در کتابالاتحاف بحبّ الاشراف (3) و سلیمان بلخی در ینابیع و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (4) از ترمذی از جمیع بن عمیر نقل می کنند که گفت:“با عمّه ام نزد ام المؤمنین عایشه رفتیم. من از او سؤال نمودم از محبوب ترین اشخاص نزد رسول خدا. عایشه گفت: از زنها فاطمه و از مردان شوهرش علی بن أبی طالب عليه‌السلام .”

همین خبر را میر سید علی همدانی شافعی در مودة یازدهممودّه القربی (6) نقل نموده با این تفاوت که جمیع گفت: “از عمّه ام سؤال کردم و جواب شنیدم.”

و نیز خطیب خوارزمی(7) در آخر فصل ششممناقب از جمیع بن عمیر از عایشه این خبر را نقل نموده است.

و نیز ابن حجر مکّی در آخر فصل دوم از صواعق(8) بعد از نقل چهل حدیث در فضل علیعليه‌السلام از ترمذی از عایشه نقل نموده که گفت:کانت فاطمه احب النساء الی رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و زوجها احب الرجال الیه .(9)

____________________

1- ندیدم مردی را محبوب تر باشد بسوی رسول خدا از علی و نه محبوب تر باشد بسوی آن حضرت از فاطمه.(تلخیص ذهبی).

2- این علی، محبوب ترین مردان است بسوی من و گرامی ترین آنها بر من. پس بشناس حق او را و گرامی بدار منزلت او را.

3- الاتحاف بحب الاشراف، ص9.

4- ینابیع المودة، ج2، ص404.

5- مطالب السؤول، ج1، ص31.

6- مودة القربی، مودة11.

7- مناقب خوارزمی، ص79، ح63.

8- صواعق المحرقه، ص121.

9- محبوب ترین زنان نزد پیغمبر فاطمه و از مردان شوهرش علیعليه‌السلام بود.

۳۶۱

و نیز محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (1) بعد از نقل اخباری در این موضوع که مفصّل است، اظهار عقیده و نظر می کند به این عبارت:فثبت بهذه الاحادیث الصحیحه و الاخبار الصریحه کون فاطمه کانت احب الی رسول الله من غیرها و انها سیده نساء اهل الجنه و انها سیده نساء هذه الامه و سیده نساء اهل المدینه (2) .

پس این مطلب با دلائل عقل و نقل ثابت است که علی و فاطمهعليهما‌السلام محبوب ترین خلق بودند نزد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و از همه این اخبار مهم تر بر اثبات محبوبیت علی و تقدم بر دیگران در نزد پیغمبر، خبر معروف طیر مشوی است که به آن حدیث کاملاً ثابت می شود علی محبوب ترین تمام امت بود نزد آن حضرت و البته خودتان بهتر می دانید که حدیث طیر بقدری معروف است نزد فریقین (شیعه و سنی) که احتیاج به نقل سند ندارد، ولی برای مزید بینائی آقایان محترمین اهل مجلس که امر بر آنها مشتبه نشود و گمان ننمایند شیعیان این قبیل احادیث را جعل می نمایند، به بعض از آن اسناد که در خاطر دارم اشاره می نمایم:

حدیث طیر مشوی

بخاری و مسلم و ترمذی(3) و نسائی و سجستانی درصحاح معتبره خود و امام احمد بن حنبل(4) در مسند و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (5) و ابن صباغ مالکی درفصول المهمّه (6) و سلیمان بلخی حنفی باب 8ینابیع المودة (7) را اختصاص بحدیث طیر و نقل روایات آن داده و از احمد بن حنبل و ترمذی و موفق بن احمد و ابن مغازلی

____________________

1- مطالب الؤول، ص33.

2- به این احادیث صحیحه و اخبار صریحه ثابت گردیده که فاطمه محبوب ترین همه بود بسوی رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از غیر او؛ زیرا که او سیدۀ زنان اهل بهشت و سیدۀ زنان این امت و سیدۀ زنان اهل مدینه بوده است.

3- صحیح ترمذی، ج3، ص300.

4- مسند احمد، ج15، ص185.

5- شرح نهج البلاغه، ج18، ص185.

6- فصول المهمه، ج1، ص207.

7- ینابیع المودة، ج1، ص175.

۳۶۲

و سنن أبی داود ازسفینه مولی النبی و انس بن مالک و ابن عباس روایت نموده تا آنجا که گوید: “حدیث طیر را بیست و چهار نفر از انس نقل نموده اند و مخصوصاً مالکی درفصول المهمّه به این عبارت نوشته:و ذلک انه صح النقل فی کتب الاحادیث الصحیحه و الاخبار الصریحه عن انس بن مالک . خلاصه معنا آنکه به صحت پیوسته، نقل حدیث طیر در کتب احادیث صحیحه اخبار صریحه از انس بن مالک و سبط ابن جوزی درتذکره (1) از فضایل احمد و سنن ترمذی و مسعودی درمروج الذهب (2) به آخر حدیث که دعای پیغمبر و اجابت آن باشد، اشاره نموده است و امام ابو عبد الرحمن نسائی در حدیث نهمخصائص العلوی (3) و حافظ بن عقده و محمد بن جریر طبری هر یک کتابی مخصوص در تواتر و اسانید این حدیث از سی و پنج نفر از صحابه از انس نوشته اند و حافظ ابو نعیم کتاب ضخیمی در این باب نوشته است.

خلاصه، اکابر علمای شما همه تصدیق نموده و در کتب معتبره خود ثبت نموده اند این حدیث شریف را؛ چنانچه علامه محقق زاهد، عادل بارع ثقه سید میر حامد حسین دهلوی که شما آقایان نظر بقرب جوار بمکان ایشان بهتر می دانید مقام علم و عمل و تقوای ایشان را که در هندوستان اظهر من الشمس بوده است، یکی از مجلدات بزرگ کتابعبقات الانوار (4) خود را با آن قطر و عظمت، اختصاص به حدیث طیر مشوی داده است و تمام اسناد معتبره کتب عالیه علماء بزرگ شما را در آنجا جمع نموده که الحال نظر ندارم که به چند سند این حدیث را نقل نموده آن قدر می دانم که وقت قرائت اسناد آن حدیث، مبهوت شدم از زحمات و خدمات مهمّ آن سید جلیل القدر که یک حدیث کوچکی را چگونه متواترا فقط از طریق شما ها ثابت نموده است که خلاصه و نتیجه تمامی آن اخبار اینست که کافّه مسلمین از شیعه و سنّی در هر دوره و زمان، اقرار و اعتراف و تصدیق به صحت این حدیث نموده اند که روزی زنی مرغ بریانی جهه رسول اکرم خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هدیه آورد. آن حضرت قبل از تناول مرغ بریان، دست نیاز به

____________________

1- تذکرة الخواص، ص45.

2- مروج الذهب، ج2، ص49.

3- خصائص العولی، ص51.

4- عقبات الانوار، ج1، ص20.

۳۶۳

دربار حضرت بی نیاز بلند نموده، عرض کرد:اللهم ائتنی باحب خلقک الی و الیک حتی یأکل معی من هذا الطیر فجاء علی فاکل معه (1) .

و در بعضی از کتب شما مانندفصول المهمّه مالکی و تاریخ حافظ نیشابوری وکفایت الطالب گنجی شافعی و مسند أحمد و غیر آن که نقل از انس بن مالک می نمایند، به این طریق ذکر نموده اند که أنس گفت:

“پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مشغول این دعا بود سه مرتبه علی در خانه آمد، من عذر آوردم و او را پنهان نمودم. مرتبه سیم با پا بدر زد. رسول خدا فرمود: واردش کن. همین که علی وارد شد، حضرت فرمود: ما حبسک عنی یرحمک الله؛ چه چیز تو را بازداشت از من؛ خدا تو را رحمت کند! عرض کرد: سه مرتبه بر در خانه آمدم و این مرتبه سیم است که خدمت رسیدم. حضرت فرمود: انس چه چیز تو را باین عمل واداشت که علی را مانع از ورود شدی. عرض کرد: حقیقت امر اینست که دعای شما را شنیدیم دوست داشتم یک نفر از قوم من صاحب این مقام شود.

حال از آقایان محترم سؤال می کنم که آیا خدای متعال دعا و درخواست رسولش خاتم الانبیاء را اجابت فرموده یا رد نموده؟

شیخ : بدیهی است چون خداوند در قرآن کریم وعدۀ اجابت دعوات نموده و نیز می داند که پیغمبر با عظمت هرگز در خواست بی جا نمی کند، قطعاً خواهش و تقاضای آن حضرت را پیوسته قبول و اجابت می نموده.

داعی : پس در این صورت حضرت أحدیّت جلّ و علا محبوب ترین خلقش را اختیار و انتخاب نموده و نزد پیغمبرش ارسال داشته و آن محبوب بزرگوار از میان همه امّت که منتخب از همۀ خلق و محبوبترین همه امّت نزد خدا و پیغمبر بوده علی بن أبی طالبعليه‌السلام بوده است.

چنانچه علماء بزرگ خودتان تصدیق این معنی را نموده اند؛ مانند محمّد بن طلحه شافعی که از فقهاء و أکابر علماء شما بوده است در اوایل فصل پنجم از باب اول مطالب السؤول(2) به مناسبت حدیث رایت و حدیث طیر قریب یک صفحه با بیانات

____________________

1- “پروردگارا بفرست نزد من محبوب ترین خلق خودت را نزد تو و نزد من تا بخورد با من از این مرغ بریان.” در آن حال علیعليه‌السلام آمد و خورد با آن حضرت از آن مرغ بریان (کفایة الطالب، ص145).

2- مطالب السؤول، ج1، ص77.

۳۶۴

شیرین و تحقیقات نمکین، إثبات مقام با عظمت علیعليه‌السلام را در میان تمام امت به محبوبیت نزد خدا و پیغمبر نموده و ضمنا گوید:و أراد النبی ان یتحقق الناس ثبوت هذه المنقبه السنیه و الصفه العلیه التی هی أعلی درجات المتقین لعلی عليه‌السلام الخ(1) .

و نیز محمّد بن یوسف گنجی شافعی حافظ و محدث شام در سال 658 در باب 33کفایت الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب عليه‌السلام (2) بعد از نقل حدیث طیر از چهار طریق با اسناد معتبره خود از أنس و سفینه گوید: “محاملی در جزء نهم امالی خود این حدیث را آورده.”آنگاه گوید:

“در این حدیث، دلالت واضحه است بر اینکه علیعليه‌السلام احبّ خلق است بسوی خدای تعالی و ادلّ دلایل بر این معنی، آنکه خدا وعده داده دعای رسول خود را مستجاب فرماید. چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دعا نمود، خدا هم فوری اجابت فرمود أحبّ خلق را بسوی آن حضرت فرستاد و آن علیعليه‌السلام بود.”

آنگاه گوید: “حدیث طیر مشوی منقول از أنس را حاکم أبو عبد اللّه حافظ نیشابوری از هشتاد و شش نفر نقل نموده که تمام آنها از أنس روایت نموده اند و اسامی تمام آن هشتاد و شش نفر را ثبت نموده.” (طالبین مراجعه به کفایت الطالب(3) باب 32 نمایند) اینک آقایان محترم انصاف دهید! آیا این حدیثی که شما نقل نمودید، می تواند با أحادیث معارض و مخصوصاً حدیث رایت و این حدیث با عظمت طیر مشوی مقابله نمایند؟ قطعاً جواب منفی است. پس به یک حدیث یک طرفۀ شما در مقابل أحادیثی که جمیع أکابر علماء شما (باستثنای معدودی متعصّب عنود) نقل و تصدیق به صحت آن نموده اند، هرگز نمی توان اتخاذ سند نمود. بلکه در نزد ارباب تحقیق جرح و تعدیل، مردود و بی اعتبار می باشد.

شیخ : گمان می کنم شما تصمیم گرفته اید که آنچه ما بگوییم، قبول ننمائید و با اصرار زیادی رد نمایید.

____________________

1- اراده نمود پیغمبر که محقق نماید بمردم ثبوت این منقبت سنیه و صفت علیه ای را (که محبوبیت نزد خدا و رسول است) که بالاترین درجات پرهیزکاران است، برای علیعليه‌السلام .

2- کفایة الطالب، باب33، ص145-156.

3- همان، ص156.

۳۶۵

بیان حقیقت

داعی : خیلی تعجب می کنم از مثل شما شخص عالمی، در حضور این همه شاهد حاضر در مجلس، چنین نسبتی به داعی بدهید، کدام وقت آقایان دلیلی که مطابقۀ با علم و عقل و منطق نماید، اقامه نمودید که داعی لجاج نموده و قبول ننمودم تا مورد سرزنش شما قرار گیرم؟ از حول و قوه پروردگار بیرون روم اگر در وجود من ذرّه ای لجاج و عناد و تعصّب جاهلانه باشد یا با آقایان برادران اهل تسنّن عموما و خصوصا نظر عداوتی داشته باشم!

خدا را شاهد و گواه می گیرم که در مناظرات با یهود و نصاری و هنود و براهمه و بهائی های بی قابلیت در ایران و قادیانیها در هندوستان و یا با ارباب مادّه و طبیعت و سایر منحرفین لجاجی در کار نبوده در همه جا و همه وقت، خدا را در نظر گرفته و پیوسته هدف من حق و ابراز حقیقت روی قواعد علم و عقل و منطق و انصاف بوده.

با مردمان کافر و مرتد و نجس، لجاجت ننموده ام تا چه رسد به شما که برادران مسلمان ما هستید. همه اهل یک ملت و شریعت و یک قبله و یک کتاب و تابع احکام یک پیغمبر می باشیم. منتها یک اشتباهاتی از اول در مغز و دماغ شماها وارد و روی عادت طبیعت ثانوی شده باید با مروحه منطق و انصاف بر طرف شود. بحمد اللّه شما عالم هستید. فقط اگر مختصری از عادت و پیروی اسلاف و تعصّب دور شوید و در دایره انصاف وارد گردید، به نتیجه کامل می رسیم.

شیخ : ما طریقه مناظرات شما را با هنود و براهمه در شهر لاهور در روزنامه ها و مجلات هفتگی خواندیم و خیلی هم مسرور شدیم و هنوز به ملاقات شما نائل نشده در خود علاقه قلبی بشما احساس نمودیم. امید است خداوند بما و شما توفیق دهد تا حق و حقیقت آشکار شود. ما معتقدیم چنانچه در اخبار خدشه ای باشد به فرموده خودتان باید مراجعه به قرآن کریم نمود. اگر در فضیلت خلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه و طریقۀ خلافت خلفاء راشدین رضی اللّه عنهم احادیث را مخدوش بدانید آیا در دلائل از آیات قرآن کریم هم شما خدشه وارد خواهید نمود؟

داعی : خدا نیاورد آن روزی را که داعی خدشه در دلایل قرآنی و یا احادیث

۳۶۶

صحیحه بنمایم؛ فقط چیزی که هست با هر فرقه و قومی حتّی منحرفین و مرتدّین از دین هم وقتی روبه رو شدیم، بر حقّانیت خود استدلال بآیات قرآن مجید می نمودند؛ چه آنکه آیات قرآن مجید ذو معانی می باشد. لذا خاتم الانبیاء برای جلوگیری از زیاده روی های اشخاص و غلط اندازی های آنها، قرآن را تنها ودیعه میان امت نگذارد، بلکه باتفاق علماء فریقین (شیعه و سنّی) چنانچه شبهای قبل عرض کردم، فرمود:انی تارک فیکم الثقلین کتاب اللّه و عترتی ما ان تمسّکتم بهما فقد نجوتم و در بعض از روایات فرمود:لن تضلّوا ابدا (1) به همین جهت معنی و حقیقت و شأن نزول قرآن را باید از خود رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مبیّن حقیقی قرآن است و بعد از آن حضرت از عدل قرآن که عترت و اهل بیت آن حضرت اند سؤال نمود. لذا در آیه 7 سوره 21(انبیاء)فرموده است:( فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ ) (2) .

اهل ذکر آل محمداند

مراد از اهل ذکر، علی و أئمه از اولاد آن حضرتعليهم‌السلام اند که عدیل القرآنند؛ چنانچه شیخ سلیمان بلخی حنفی درینابیع المودة (3) باب 39 چاپ اسلامبول از (تفسیر کشف البیان) امام ثعلبی نقلاً از جابر بن عبد اللّه انصاری آورده که گفت: قال علی ابن أبی طالب نحن اهل الذکر؛ یعنی علیعليه‌السلام فرمود: “ما (خاندان رسالت) اهل ذکر هستیم.” چون ذکر یکی از نامهای قرآن است و آن خاندان جلیل اهل قرآن اند؛ به همین جهت است که علماء ما و شما در کتب معتبره خود نقل نموده اند که علیعليه‌السلام می فرمود:سلونی قبل ان تفقدونی سلونی عن کتاب اللّه فانّه لیس من آیه الاّ و قد عرفت بلیل نزلت ام نهار ام فی سهل ام فی جبل و الله ما نزلت آیه الاّ و قد علمت فیما نزلت و این

____________________

1- بدرستی که من می گذارم در میان شما دو چیز بزرگ را: کتاب خدا و عترت من. اگر تمسک جستید به این هر دو (کتاب و عترت) نجات یافته و هرگز گمراه نخواهید شد.” (مراجعه شود به (جلسه سوم) همین کتاب).

2- (ای رسول ما بامت بگو) که شما خود اگر نمی دانید، بروید از اهل ذکر و دانشمندان امت (یعنی آل محمد که اعلم از همه بودند) سؤال کنید.

3- ینابیع المودة، ج1، ص357، ح12.

۳۶۷

نزلت و علی من انزلت و ان ربی وهب لی لسانا طلقا و قلبا عقولا (1) .

پس استدلال بهر آیه ای از آیات قرآن باید مطابقه با مفهوم حقیقی و بیان مفسّرین

واقعی بنماید، و الاّ هر کس از پیش خود و روی ذوق و فکر و عقیده خود بخواهد آیات قرآن را معنی بنماید اثری جز اختلاف کلمه و تشتّت آراء نخواهد داشت اینک با توجه به این مقدمه، خواهش می کنم آیه منظور خود را بیان فرمائید چنانچه مطابقه با واقع نماید به جان و دل پذیرفته و بر سر خود جای دهم.

نقل آیه در طریقه خلافت خلفاء اربعه و جواب آن

شیخ : در آیه 29 سوره 48 (فتح) صریحا می فرماید:( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّٰهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ تَرٰاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّٰهِ وَ رِضْوٰاناً سِیمٰاهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ) .(2) این آیه شریفه از جهتی فضل و شرف أبی بکر رضی اللّه عنه را ثابت می کند و از جهه دیگر طریقه خلافت خلفاء راشدین رضی اللّه عنهم را معیّن می نماید. به خلاف آنچه جامعه شیعه ادعا می نمایند که علی کرم اللّه وجهه خلیفۀ اول می باشد این آیه صراحتاً علی را خلیفه چهارم معرفی می نماید.

داعی : از ظاهر آیه شریفه چیزی که دلیل بر طریقۀ خلافت خلفاء راشدین و فضل أبی بکر باشد، دیده نمی گردد. البته لازم است توضیح دهید که این صراحت در کجای آیه است که مکشوف نمی باشد.

____________________

1- “سؤال کنید از من قبل از آنکه مرا نیابید سؤال کنید مرا از کتاب خدا؛ زیرا که نیست آیه ای از قرآن الا آنکه من می شناسم در شب نازل گردید یا روز؛ در زمین هموار یا کوه سخت؛ به خدا قسم نازل نگردیده آیه ای از قرآن مگر به تحقیق می دانم در چه چیز نازل شده و در کجا نازل گردیده.و بر چه کس نزول یافته! زیرا که پروردگار من بمن زبان فصیح و قلب گیرنده مرحمت فرموده است.” (ینابیع المودة، ج1، ص315).

2- محمد (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرستاده خدا است و یاران و همراهانش بر کافران بسیار سخت دل و با یکدیگر بسیار مشفق و مهربان اند. آنان را بسیار در حال رکوع و سجود بنگری که فضل و رحمت خدا و خوشنودی او را می طلبند. بر رخسارشان از اثر سجده نشانهای نورانیت پدیدار است.

۳۶۸

شیخ : دلالت آیه بر فضیلت و شرافت خلیفه ابی بکر رضی اللّه عنه آنست که در اول آیه با کلمه( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) اشاره به مقام آن مرد شریف شده که در لیله الغار با پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده است.

و امّا طریقۀ خلافت خلفاء راشدین در این آیه، با کمال صراحت واضح است؛ زیرا مراد از( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) أبی بکر است که در غار ثور لیله الهجره با پیغمبر بوده است و مراد از( أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ ) عمر بن الخطّاب است که بسیار شدید العمل بر کفّار بوده و( رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ) عثمان بن عفّان است که بسیار رقیق القلب و رحم دل بوده؛( سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ) علی بن أبی طالب کرم اللّه وجهه می باشد.

امیدوارم با نظر پاک شما موافقت نماید و تصدیق نمائید حق با ما است که علی را خلیفۀ چهارم می دانیم نه خلیفۀ أول؛ که خداوند هم در قرآن او را در مرتبه چهارم نام برده.

داعی : متحیرم چگونه جواب عرض نمایم که تصور غرض رانی نشود، ولی اگر با نظر انصاف بدون تعصّب بنگرید تصدیق خواهید فرمود که غرضی در کار نیست بلکه غرض کشف حقیقت است.

گذشته از آنکه ارباب تفاسیر در شأن نزول آیه شریفه چنین بیانی ننموده اند، حتّی در تفاسیر بزرگ علمای خودتان، و اگر چنین آیه ای در قرآن راجع به أمر خلافت بود، روز اوّل بعد از وفات رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل اعتراضات علیعليه‌السلام و بنی هاشم و کبار از صحابه که سرپیچی از بیعت نمودند، تمسّک به شاخ و برگهای بی مغز نمی نمودند.

با نقل آیه، جواب مسکت بهمه می دادند. پس معلوم است آیه را به این معنی که شما نمودید، دست و پاهایی است که بعدها تفسیر بما لا یرضی صاحبه نمودند؛ زیرا هیچ یک از اکابر مفسرین خودتان از قبیل طبری و امام ثعلبی و فاضل نیشابوری و جلال الدین سیوطی و قاضی بیضاوی و جار اللّه زمخشری و امام فخر رازی و غیر هم چنین معنایی ننمودند. پس شما از کجا می گوئید و از چه وقت این معنی و بدست چه اشخاصی جلوه نموده، نمی دانم. علاوه در خود آیه شریفه، موانع علمی و ادبی و عملی در کار است که ثابت می کند هر کس قائل به این

۳۶۹

قول شده، دست و پای بیجائی زده و متوجه نشده است به آنچه علمای بزرگ خودتان در اوّل تفاسیرشان نقل از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده اند که فرمود:من فسّر القرآن برأیه فمقعده فی النار .(1) اگر بگویید تفسیر نیست تأویل است، شما که باب تأویل را مطلقاً مسدود می دانید. علاوه بر آنکه این آیه شریفه علماً و ادباً و اصطلاحاً بر خلاف مقصود شما نتیجه می دهد.

شیخ : انتظار نداشتم که جنابعالی در مقابل آیۀ با این صراحت هم استقامت کنید. البته اگر ایرادی باین آیه بر خلاف حقیقت دارید، بیان نمائید تا کشف حقیقت شود.

نواب : قبله صاحب خواهش می کنیم همان قسمی که تا کنون تقاضاهای ما را پذیرفته اید و مطالب را به قسمی ساده بیان نمودید که تمام جلساء مجلس و غایبین بهره مند شدند، اینجا هم خیلی بیشتر رعایت سادگی در کلام بفرمائید که موجب امتنان همگی ما است چون همین آیه است که پیوسته برای ما قرائت شده و همه ما را مجذوب و محکوم بحکم قرآن نموده اند.

داعی : اولاً عظمت آیه و نقل قول بازیگران چنان آقایان را مجذوب نموده که از توجه بباطن و ضمایر آیه غافل شده اید و اگر خودتان مختصر توجهی بترکیبات نحوی و معانی ادبی آن می نمودید، بر خودتان معلوم می شد که با هدف و مراد شما ابدا مطابقت نمی دهد.

شیخ : متمنی است خودتان ضمائر و ترکیبات را بیان نمائید ببینیم چگونه مطابقت نمی دهد.

داعی : اما از جهت ترکیبی آیه شریفه، خودتان بهتر می دانید که ترکیب این آیه علی الاقوی از دو حال خارج نیست: یا محمد مبتداء است و رسول الله عطف بیان،( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) عطف بر محمّد و اشدّاء خبر آن و آنچه بعد از آن است، خبر بعد از خبر و یا( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) مبتداء است و اشدّاء خبر آن و آنچه بعد از آن است، خبر بعد از خبر.

____________________

1- هر کس تفسیر کند قرآن را به رأی خودش، پس نشیمنگاه او در آتش است.(مشابه این روایت در تفسیر جامع البیان، ج1، ص54).

۳۷۰

روی این قواعد اگر بخواهیم آیه را مطابق عقیده و گفتۀ شما معنا بنماییم، دو قسم معنی ظاهر می شود: اگر محمد مبتدا باشد،( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) معطوف بر مبتداء و آنچه بعد از آنست خبر بعد از خبر معنای آیه چنین می شود که محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابی بکر و عمر و عثمان و علی است.

و اگر( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) مبتدا باشد و اشداء خبر آن و آنچه بعد از آن است خبر بعد از، خبر معنای آیه چنین می شود که ابی بکر و عمر و عثمان و علی است. بدیهی است هر طلبۀ مبتدی می داند که این نحوۀ از کلام غیر معقول و خارج از نظم ادب است.

علاوه بر این، اگر مقصود از این آیه شریفه، خلفای اربعه بودند، بایستی در فاصله کلمات(و)عاطفه گذارده می شد تا مطابقت با مقصود شما نماید و حال آنکه بر خلاف این معنی می باشد.

جمیع مفسّرین خودتان این آیه شریفه را به حساب تمام مؤمنین آورده اند؛ یعنی می گویند اینها صفات تمام مؤمنین است.

و ظاهر آیه خود دلیل است که این معانی تماماً صفات یک نفر است که از اول با پیغمبر بوده نه چهار نفر. و اگر بگوییم آن یک نفر علی امیر المؤمنینعليه‌السلام بوده است، با مطابقۀ عقل و نقل اولی بقبول است تا دیگران.

استدلال بآیه غار و جواب آن

شیخ : عجب است که شما می فرمائید جدل نمی کنم و حال آنکه الحال در مجادله هستید! مگر نه اینست که خداوند در آیه 40 سوره 9 (توبه) صریحاً می فرماید:( فَقَدْ نَصَرَهُ اللّٰهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثٰانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمٰا فِی الْغٰارِ إِذْ یَقُولُ لِصٰاحِبِهِ لاٰ تَحْزَنْ إِنَّ اللّٰهَ مَعَنٰا فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهٰا ) (1) .

____________________

1- البته خداوند او را (که رسول اللّه باشد) یاری خواهد کرد. چنانکه هنگامی که کفار آن حضرت را از مکه خارج کردند، خدا یاریش کرد. آنگاه یکی از آن دو تن که در غار بودند (یعنی رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم) به رفیق و هم سفر خود (ابو بکر که پریشان و مضطرب بود) فرمود: مترس که خدا با ما است! آن زمان خدا و قار و آرامش خاطر بر او(یعنی رسول اللّه ص)فرستاد و او را به سپاه و لشکرهای غیبی خود که شما آن را ندیده اید، مدد فرمود.

۳۷۱

این آیه علاوه بر آنکه مؤید آیه قبل است و ثابت می کند معنای( وَالَّذِينَ مَعَهُ ) را که ابی بکر در غار لیله الهجره با رسول خدا بوده، خود این مصاحبت و با پیغمبر بودن، دلیل بزرگی است بر فضیلت و شرافت ابی بکر بر تمام امت؛ برای آنکه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چون می دانست بعلم باطن که ابی بکر خلیفۀ او است و وجود خلیفه بعد از او لازم است، باید او را هم مانند خود نگهداری بنماید. لذا او را با خود برد تا به دست دشمن گرفتار گرفتار نشود و این عمل را با احدی از مسلمین نکرد، پس بهمین جهت حقّ تقدّم خلافت برای او ثابت است.

داعی : هرگاه آقایان ساعتی لباس تسنّن را از خود دور کنید و از تعصّب و عادت بیرون آئید و مانند یک فرد بیگانه و خالی از نظر تعصّب، در اطراف این آیه شریفه بنگرید خواهید تصدیق نمود که آن نتیجه ای که مقصود شما است از این آیه بدست نمی آید.

شیخ : خوب است اگر دلایل منطقی بر خلاف مقصود هست، بیان فرمایید.

داعی : تمنا می کنم از این مرحله صرف نظر نمایید؛ زیرا کلام کلام می آورد. آنگاه ممکن است بعضی از مردمان بی انصاف با نظر عناد بنگرند و تولید نقار شود و تصور رود که ما می خواهیم اهانت بمقام خلفاء نمائیم و حال آنکه مقام هر فردی محفوظ است احتیاج به تفسیر و تأویل بی جا ندارند.

شیخ : خواهش می کنم طفره نروید و مطمئن باشید دلائل منطقی تولید نقار نمی کند بلکه کشف حجب می شود.

داعی : چون نام طفره بردید، ناچارم مختصری جواب عرض نمایم تا بدانید طفره ای در کار نبوده، بلکه رعایت ادب در گفتار را نمودم. امید است به مقالات داعی خورده نگیرید و با نظر انصاف بنگرید؛ چه آنکه جواب از این گفتار را محققین علماء به طرق مختلفه داده اند. اوّلاً جمله ای فرمودید، خیلی تعجب آور و بی فکر بود که چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانست ابی بکر خلیفه بعد از او خواهد بود و حفظ وجود خلیفه بر آن حضرت لازم بود لذا او را با خود برد.

جواب این بیان شما بسیار ساده است؛ چه آنکه اگر خلیفه پیغمبر منحصر به ابی بکر بود، ممکن بود چنین احتمالی داد، ولی شما خود معتقدید به خلافت خلفاء راشدین و آنها چهار نفر بودند. اگر این برهان شما صحیح و حفظ وجود

۳۷۲

خلیفه در مقابل خطرات لازم بود، می بایستی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هر چهار خلیفه را که حاضر در مکّه بودند با خود ببرد نه آنکه یکی را ببرد سه نفر دیگر را بگذارد بلکه یکی از آنها را در معرض خطر شمشیرها قرار دهد و در بستر خود به خواباند که محققاً آن شب بستر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخطور بوده و در معرض حمله دشمنان بود.

ثانیاً بنابر آنچه طبری در جزء سیمتاریخ خود نوشته، أبو بکر از حرکت آن حضرت خبر نداشته، بلکه وقتی نزد علیعليه‌السلام رفت و از حال آن حضرت جویا شد، علیعليه‌السلام فرمود: “به غار رفتند. اگر کاری داری نزد آن حضرت بشتاب!” ابی بکر شتابان رفت در وسط راه بآن حضرت رسید و ناچار به اتفاق آن حضرت رفتند. پس معلوم می شود که حضرت او را با خود نبرد، بلکه او بی اجازه رفت و از وسط راه با آن حضرت رفت.

بلکه بنابر اخبار دیگر، بردن ابی بکر تصادفی و از خوف فتنه و خبر دادن به دشمنان بوده. چنانکه علماء منصف خودتان اقرار باین معنی دارند که از جمله شیخ ابو القاسم بن صباغ که از مشاهیر علمای خودتان است، در کتاب النور و البرهان در حالات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از محمّد بن اسحاق از حسّان بن ثابت انصاری روایت نموده “که قبل از هجرت آن حضرت، جهت عمره به مکّه رفتم. دیدم کفّار قریش، سبّ و قذف می نمایند اصحاب آن حضرت را. در همان اوان،امر رسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علیّا فنام فی فراشه و خشی من ابن ابی قحافه ان یدلّهم علیه فاخذه معه و مضی الی الغار (1) .

ثالثاً خیلی بجا بود محلّ استشهاد و جهت فضیلت را در آیه بیان می نمودید که مسافرت و همراه بودن با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چه دلیلی بر اثبات خلافت دارد.

شیخ : محل استشهاد معلوم است. اوّلاً مصاحبت با رسول اللّه و اینکه خداوند او را مصاحب رسول اللّه می خواند.

ثانیاً آنکه از قول آن حضرت که خبر می دهد،( إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ) .

____________________

1- امر کرد رسول خدا علیعليه‌السلام را که در فراش آن حضرت بخوابد و خوف داشت از اینکه ابی بکر کفار را دلالت و راهنمائی کند به رسول خدا. پس او را مصاحب خود قرار داده و بجانب غار روانه شدند.

۳۷۳

ثالثاً نزول سکینه از جانب خدا در این آیه بر ابی بکر بزرگ تر دلیل شرافت است و مجموع این دلائل اثبات افضلیّت و حق تقدم خلافت را برای او می نمایند.

داعی : البته احدی انکار مراتب ابی بکر را نمی نماید که او پیرمرد مسلمان و از کبار اصحاب و پدر زن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، ولی این دلایل شما برای اثبات فضیلت خاص و حق تقدم در خلافت مکفی نمی باشد.اگر بخواهید در مقابل بیگانه بی غرضی، با بیاناتی که در اطراف این آیه شریفه نمودید، اثبات فضیلتی خاص برای او بنمایید، قطعاً مورد اعتراض قرار خواهید گرفت؛ زیرا در جواب شما خواهند گفت، تنها مصاحبت با نیکان دلیل فضیلت و برتری نمی باشد. چه بسا بدان که مصاحبت با نیکان و چه بسیار کفّار که مصاحب با مسلمین بوده و هستند؛ چنانچه این معنی در مسافرتها کاملاً و بیشتر مشهود است.

شواهد و امثال

مگر آقایان فراموش نموده اید آیه 39 سوره 12 (یوسف) را که نقل قول حضرت یوسف را می نماید که( یٰا صٰاحِبَیِ السِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ ) .(1) مفسّرین در ذیل این آیه شریفه نوشته اند: روزی که یوسف را بزندان بردند طبّاخ و ساقی پادشاه را هم که هر دو کافر و قائل به ارباب انواع بودند، با او بزندان بردند. پنج سال این سه نفر(مؤمن و کافر) با هم مصاحب بودند و یوسف در موقع تبلیغ، آنها را مصاحب می خوانند؛ چنانچه در این آیه خبر می دهد. آیا این مصاحبت پیغمبر برای آن دو نفر کافر دلیل بر شرافت و فضیلت بوده یا در مدت مصاحبت تغییری در عقیده آنها پیدا شده است؟ بنابر آنچه صاحبان تفاسیر و تواریخ نوشته اند، بعد از پنج سال مصاحبت، عاقبت با همان حال از هم جدا شدند.

و نیز مراجعه فرمائید به آیه 37 سوره 18 (کهف) که می فرماید( قٰالَ لَهُ صٰاحِبُهُ وَ هُوَ یُحٰاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرٰابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَهٍ ثُمَّ سَوّٰاکَ رَجُلاً ) (2) عموم

____________________

1- ای دو رفیق زندان من (از شما می پرسم)، آیا خدایان متفرق بی حقیقت (مانند بتان و فراعنه و غیره)بهتر و در نظام خلقت مؤثرترند یا خدای یکتای قاهر؟

2- رفیق (با ایمان فقیر) در مقام گفتگو و اندرز ببرادر خود گفت: “به خدایی که نخست از خاک و بعد از نطفه تو را آفرید و آنگاه مردی کامل و آراسته خلقت ساخت، کافر شدی.”

۳۷۴

مفسرین نوشته اند: دو برادر بودند یکی مؤمن بنام یهودا و دیگری کافر بنام براطوس (چنانکه امام فخر رازی هم که از اکابر علمای شما است در تفسیر کبیرش نقل می نماید). این دو با هم محاوراتی داشتند که اینک وقت اجازۀ نقل مشروحۀ مفصّله را نمی دهد. غرض آنکه خداوند آن دو کافر و مؤمن را مصاحب هم خوانده. آیا از مصاحبت برادر مؤمن، کافر را فایده و نصیبی رسیده است؟ قطعاً جواب منفی است.

پس مصاحبت فقط، دلیل بر فضیلت و شرافت و برتری نمی باشد. دلایل و امثال بر این معنی بسیار است که وقت بیش از این اجازه بیان نمی دهد.

و امّا اینکه فرمودید: چون رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بابی بکر فرمود:( إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا ) ، پس قطعاً به مناسبت آنکه خدا با او بوده این خود دلیل شرافت و مثبت خلافت است، خوب است در این عقاید و گفتار خود تجدید نظر فرمایید تا مورد اعتراض قرار نگیرید که بگویند: مگر خدای تعالی فقط با مؤمنین و اولیاء اللّه می باشد و با غیر مؤمن نمی باشد؟

آیا تصور می نمایید جایی باشد که خدا نباشد و کسی در عالم هست که خدا با او نباشد؟ اگر مؤمن و کافری در مجلسی باشند، عقل باور می کند که خدا با آن مؤمن باشد ولی با کافر نباشد؟ مگر نه در آیه 7 سوره 58 (مجادله) می فرماید:( أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللّٰهَ یَعْلَمُ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ مٰا یَکُونُ مِنْ نَجْویٰ ثَلاٰثَهٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ وَ لاٰ خَمْسَهٍ إِلاّٰ هُوَ سٰادِسُهُمْ وَ لاٰ أَدْنیٰ مِنْ ذٰلِکَ وَ لاٰ أَکْثَرَ إِلاّٰ هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مٰا کٰانُوا ) (1) .

پس بحکم این آیه و سایر آیات و دلائل عقلیه و نقلیه، خدای تعالی با همه کس هست؛ با دوست و دشمن، مسلمان و کافر مؤمن و منافق. پس اگر دو نفر با هم باشند و یکی از آنها بگوید: خدا با ما است، دلیل بر فضیلت شخص خاصّی نخواهد بود.

همان طوری که دو نفر خوب اگر با هم باشند خدا با آنها است. دو نفر بد و یا دو

____________________

1- به طریق استفهام تقریری فرماید، “آیا ندیدی و ندانستی که آنچه در آسمانها و زمین است، خدا بر آن آگاه است؟ اگر چنانچه سه نفر با هم رازی گویند، خدا چهارم آنها است و نه پنج کس جز آنکه او ششم آنها و نه کمتر از آن و نه بیشتر جز آنکه هرکجا باشند، خدا با آنها است”؛ (چه آنکه خدا را احاطه کامل وجودی بر همه جزئیات عالم است).

۳۷۵

خوب و بد هم اگر با هم باشند قطعاً خدا با هر دو آنها است؛ اگر سعید باشند یا شقی خوب باشند یا بد.

شیخ : مراد از خدا با ما است، یعنی چون ما محبوب خدا هستیم، برای آنکه رو بخدا و برای خدا و حفظ دین خدا حرکت کردیم، لطف خدا شامل حال ما است.

ابراز حقیقت

داعی : بازهم اگر این معنی در نظر گرفته شود، مورد اعتراض است که گویند: چنین خطا بی دلیل بر سعادت ابدیت نخواهد بود؛ زیرا خداوند متعال باعمال اشخاص می نگرد. چه بسا اشخاص که در زمانی اعمال نیک داشتند، مشمول لطف و رحمت خداوندی بودند، بعداً اعمال بدی از آنها سر زد و در وقت امتحان نتیجه معکوس دادند مبغوض پروردگار شدند و از لطف و مرحمت حق محروم و رانده و مردود و ملعون گردیدند.

چنانچه ابلیس سالها در عبادت پروردگار، خلوص نیّت داشت مشمول الطاف و مراحم الهی بود، به محض آنکه متمرّد شد و از أوامر حق سرپیچی نمود و تابع هوای نفس شد، مردود حق و از رحمت بی حساب عمیم او بر کنار و به خطاب( قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ ﴿٣٤﴾ وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ ) (1) ملعون ابدی گردید.

به بخشید می دانید در مثل مناقشه نیست بلکه برای تقریب اذهان است.

و اگر بعالم بشریّت بنگریم، نظایر بسیار دارد از اشخاصی که مقرّب عند اللّه شدند ولی عند الامتحان مردود و مغضوب پروردگار قرار گرفتند. برای نمونه بدو نفر اشاره می نماییم که قرآن مجید هم برای بیداری مردمان و تنبیه غافلان امت به آنها اشاره فرموده:

بلعم بن باعوراء که از جمله آنها بلعم بن باعوراء می باشد که در زمان حضرت موسیعليه‌السلام آن قدر مقرّب عند اللّه شد که خداوند اسم اعظم باو عطا فرمود که در اثر یک دعا حضرت موسی را در وادی تیه سر گردان نمود، ولی موقع امتحان حبّ

____________________

1- آیه 34 سوره 15 (حجر)عتاب حق باو شد که از صف ساجدان و ملائکه و بهشت خارج رو که تو راندۀ درگاه ما شدی و لعنت ما تا روز جزاء بر تو محقق و حتمی گردید.

۳۷۶

جاه و ریاست طلبی او را وادار بمخالفت خدا و متابعت شیطان نمود، جایگاه او جحیم و جهنم گردید که تمام مفسرین و مورخین شرح حال او را مفصّلاً نگاشته اند؛ حتّی امام فخر رازی هم در ص 463 جلد چهارم تفسیر خود از ابن عباس و ابن مسعود و مجاهد قصّۀ او را نقل نموده. خداوند در آیه 175 سوره 7 (اعراف) به رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر می دهد که:( وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ الْغٰاوِینَ ) .(1)

برصیصای عابد

دیگری برصیصای عابد بود که در اول امر بقدری در عبادت جدّیت نمود که مستجاب الدّعوه گردید عند الامتحان عاقبت بشرّ شد، فریب شیطان را خورده، با دختری زنا نمود تمام زحمات خود را بباد داده بچوبه دار آویخته کافر از دنیا رفت. فلذا در آیه 16 سوره 59 (حشر) به قصّه او اشاره می فرماید:( کَمَثَلِ الشَّیْطٰانِ إِذْ قٰالَ لِلْإِنْسٰانِ اکْفُرْ فَلَمّٰا کَفَرَ قٰالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخٰافُ اللّٰهَ رَبَّ الْعٰالَمِینَ فَکٰانَ عٰاقِبَتَهُمٰا أَنَّهُمٰا فِی النّٰارِ خٰالِدَیْنِ فِیهٰا وَ ذٰلِکَ جَزٰاءُ الظّٰالِمِینَ ) (2) .

پس اگر عمل نیکی از آدمی در زمانی صادر شد، دلیل بر عاقبت بخیری او نمی باشد. فلذا در دستور است که در دعا بگویید:اللّهم اجعل عواقب امورنا خیرا .(3)

علاوه بر اینها، خود می دانید که در نزد علمای معانی و بیان، محقق است که تأکید در کلام، ذکر نمی شود مگر آنکه مخاطب در شک و تردید باشد و یا توهّم خلاف آن را کرده باشد و از تصریح آیۀ شریفه که کلام خود را با جمله اسمیّه و انّ

____________________

1- (ای پیغمبر) بخوان بر این مردم حکایت آن کس را (که بلعم بن با عوراء باشد) که ما آیات خود را به او عطا کردیم، از آن آیات به عصیان سر پیچید. چنانچه شیطان او را تعقیب کرد و از گمراهان عالم گردید.(تفسیر رازی،ج15، ص53).

2- این (منافقان) در مثل مانند شیطان اند که انسان را گفت (یعنی به برصیصای عابد) به خدا کافر شو. پس از آنکه کافر شد، آنگاه بدو گفت: “من از تو بیزارم؛ زیرا که من از عقاب پروردگار می ترسم.” پس عاقبت شیطان و (برصیصای عابد) که به امر او کافر شد، این است که هر دو در آتش دوزخ مخلدند و آن دوزخ جزای ستمکاران است.

3- پروردگارا عواقب امور ما را نیک قرار بده.

۳۷۷

مشدّده آورده، فساد عقیده طرف ظاهر می گردد که متزلزل و متوهم و در شک و تردید بوده.

شیخ : انصاف دهید! از مثل شمائی سزاوار نبود مثل ابلیس و بلعم باعوراء و برصیصا را در این مورد بیاورید.

داعی : ببخشید! مگر نشنیدید الان عرض کردم که در مثل مناقشه نیست. در مباحثات علمی و مناظرات مذهبی، امثال را برای تقریب اذهان و تثبیت مقاصد می آورند. خدا شاهد است در ذکر شواهد و امثال هیچ گاه قصد اهانتی نداشته، بلکه برای ثبوت نظر و عقیده خود، شواهد و امثالی که در نظر می آید، بزبان جاری می گردد.

شیخ : دلیل در این آیه بر اثبات فضیلت قرینه ای در خود آیۀ کریمه است که می فرماید:( فَأَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ ) چون ضمیر سکینه، بر أبی بکر خود دلیل واضح است بر شرافت و فضیلت او بر دیگران و دفع توهّم از امثال شما.

داعی : اشتباه می فرمایید! ضمیر سکینه راجع است برسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نزول سکینه بر آن حضرت بوده نه بر أبی بکر، به قرینه جمله بعدیه که فرموده:( وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا ) و محققا مؤیّد بجنود حق رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده نه أبی بکر.

شیخ : مسلّم است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مؤید بجنود حق بوده، ولی أبی بکر هم در مصاحبت آن حضرت بی نصیب نبوده.

نزول سکینه بر رسول خدا بوده

داعی : اگر هر دو مصاحب مشمول الطاف و مراحم الهیه بودند، بایستی علی القاعده ضمائر تثنیه در تمام جملات آیۀ شریفه آمده باشد و حال آنکه تمام ضمائر را قبلاً و بعداً مفرد آورده تا اثبات مقام شخص خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گردد و معلوم آید که آنچه نزول رحمت و مرحمت از جانب پروردگار می شود، به شخص آن حضرت می باشد و اگر به طفیل آن حضرت بر دیگران هم نازل آید، اسم برده می شود. فلذا در نزول سکینه و رحمت هم در این آیه و سایر آیات فقط پیغمبر را مورد عنایت قرار داده.

شیخ : رسول خدا مستغنی از نزول سکینه بوده و احتیاجی بدان نداشته

۳۷۸

و سکینه هرگز از او مفارقت نمی نموده، پس نزول سکینه مخصوص أبی بکر بوده.

داعی : چرا بی لطفی می کنید و وقت مجلس را بتکرار مطالب می گیرید؟ بچه دلیل می گوئید که خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مستغنی از نزول سکینه بوده و حال آنکه أحدی از آحاد خلایق از پیغمبر و امّت امام و مأموم از الطاف و رحمات حق تعالی مستغنی نمی باشند، مگر فراموش نموده اید آیه 26 سورۀ 9(توبه)را که در قصّه حنین می فرماید:( ثُمَّ أَنْزَلَ اللّٰهُ سَکِینَتَهُ عَلیٰ رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ ) (1) و نیز در آیه 26 سوره 48 (فتح)مثل همین آیه شریفه را آورده.

همین طوری که در این آیه بعد از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اشاره بمؤمنین نموده، در آیه غارهم اگر ابی بکر جزء مؤمنینی بود که باید مشمول سکینه و آرامش قرار گیرد بایستی یا ضمیر تثنیه آورده و یا علی حده بنام او اشاره نموده باشد.

این قضیه بقدری واضح است که علمای منصف خودتان هم اقرار دارند که ضمیر سکینه مربوط به ابی بکر نبوده.

خوبست آقایان کتابنقض العثمانیه تألیف شیخ أبو جعفر محمّد بن عبد اللّه اسکافی را که از اکابر علماء و شیوخ معتزله می باشد، مطالعه نمایید، ببینید آن مرد عالم منصف در جواب لاطائلات ابو عثمان جاحظ چگونه حق را آشکار نموده؛ چنانچه ابن أبی الحدید هم درشرح نهج البلاغه (2) بعض از آن جواب ها را نقل نموده است.

علاوه بر اینها، در خود آیه جمله ایست که کاملاً بر خلاف مقصود شما نتیجه می دهد و آن جمله ایست که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با بیانلا تحزن أبی بکر را منع از حزن و اندوه نموده، از این جمله معلوم می گردد که ابی بکر در آن حال محزون بوده. آیا این حزن أبی بکر عمل خوبی بوده یا عمل بد. اگر عمل نیکی بوده قطعاً پیغمبر کسی را از عمل نیک و طاعت حق منع نمی کند و اگر عمل بد و عصیان بوده، پس

____________________

1- آنگاه خدای قادر مطلق سکینه و وقار خود را(یعنی شکوه و سطوت و جلال ربانی) بر رسول خود و مؤمنان نازل فرمود.

2- شرح نهج البلاغة، ج13، ص150.

۳۷۹

شرافتی برای صاحب این عمل نمی باشد که مشمول رحمت حق و محل نزول سکینه قرار گیرد، بلکه شرافت و فضیلت فقط برای مؤمنین و اولیاء اللّه و دوستان خدا می باشد.

و از برای اولیاء اللّه علائمی می باشد که أهمّ از همه آنها، بنابر آنچه در قرآن مجید است، آنکه در پیش آمدهای روزگار، ابداً ترس و حزن و غم و اندوهی پیدا نکنند، بلکه صبر و توانائی پیشه کنند چنانچه در آیه 63 سوره 10(یونس)می فرماید:( أَلاٰ إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ ) (1) .

(صحبت که به اینجا رسید، آقایان به ساعت ها متوجه شده، گفتند: “شب از نصف خیلی گذشته،” جناب نوّاب گفتند: “هنوز بیان قبله صاحب در اطراف آیه تمام نشده و نتیجه ای بدست ما نیامده،” آقایان گفتند: “مقتضی نیست بیش از این اسباب مزاحمت شویم. بقیه صحبتها بماند برای فردا شب چون شب.” عید مبعث و بزرگترین اعیاد اسلامی بود شربت و شیرینی مفصّلی به مجلس آمد با مسرت و شادی مجلس خاتمه پیدا نمود.)

۳۸۰