شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 367802
دانلود: 10653


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 367802 / دانلود: 10653
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

زمان تأسیس دار التقریب و جدیت های فوق العاده اعضاء دانشمند بی غرض آن، کتابی به وضع گذشته چاپ نگردیده، ما هم پیوسته دعا می کنیم و از خداوند متعال خواهانیم که این جمعیت را از گزند اشرار و ایادی مرموز محفوظ بدارد(1) .

____________________

1- در همان موقع بجناب آقای قمی عرض کردم: باورم نمی آید اشخاصی که خبث طینت دارند یا بازیگر دست بیگانگانند، بتوانند از اعمال خود دست بردارند، چه آنکه مثلی است معروف توبه گرگ مرگ است. اصل بد نیکو نگردد چون که بنیادش بد است. جناب ایشان اطمینان دادند که دکتر احمد امین در دستگاه دار التقریب متقبل گردیدند که دیگر قلمی بنحو گذشته بر خلاف حق و حقیقت به کار نبرند. ما هم با اطمینان و حفظ مقام آقای قمی سکوت اختیار نموده، بانتظار آینده ماندیم. طولی نکشید که پیش بینی ما عملی شد. متأسفانه بازهم از همان دکتر احمد امین مصری، معروف صاحب کتاب (فجر الاسلام) که در حضور حضرت آیه اللّه مجاهد حاج شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء در مدرسه العلمیۀ نجف اشرف با عذر باینکه چون از مصادر کتب شیعه حاضر نداشتم این خطا رفته و نادم و مستغفرم و در جلد دوم به نام (ضحی الاسلام) جبران می نمایم. (چنانچه در مقدمه اصل الشیعه نگارش یافته)جنایت تازه ای بظهور پیوست و کتابی به نام (المهدی و المهدویت) در رد وجود حضرت مهدی آل محمد امام دوازدهم ما شیعیان عجل اللّه تعالی فرجه منتشر گردید که در سطر آخر مقدمه آن کتاب با این عبارت ختم کلام نموده که و اللّه نسأل ان یوفقنا الی احقاق الحق و ابطال الباطل!!! معلوم شد که نظر ما صحیح بوده این قبیل اشخاص از خود اراده ای ندارند بلکه فطرتا یا جهه تبعیت اوامر و دستورات موالی خود وظیفه دارند که هرچند صباح یک مرتبه با قلم شکسته خود بجنگ مسلمین برخاسته و با سنگ تفرقه و جدائی قلوب ملیونها شیعیان موحد را جریحه نموده و خود را نزد اهل علم و دانش رسوا و مفتضح و در حضور صاحب شریعت حضرت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خجل و منفعل سازند که بجنگ عترت آن حضرت رفته اند. و حال آنکه متجاوز از هزار سال است در اطراف وجود مقدس حضرت ولی اللّه الاعظم محمد بن الحسن مهدی آل محمد عجل اللّه تعالی فرجه امثال احمد امینها بلکه بهتر و بالاتر از او مانند ابن تیمیه و ابن حجر و امثال آنها ایجاد شبهات نموده و جوابهای شافی و کافی از طرف محققین علماء اعلام داده شده و ثبوت وجود آن حضرت را که بنحو تواتر طبق احادیث معتبره از طرق علماء اهل سنت.گذشته از روایات شیعه بضرورت دین واضح و آشکار نمودند این هم خود لطفی از پرورگار است که به سبب مخالفت مردمان حسود عنود ایجاد شبهات آنها روز به روز حق آشکار تر گردد.

به قول ادیب اریب عرب:

و إذا اراد الله نشر فضیله

طویت اتاح لها لسان حسود

و در مثل ادبای عرب است: ولو لا النار ما فاح طیب العود

مه فشاند نور و سگ عوعو کرد

هر کسی بر طینت خود می تند

نیست خفاشک عدوی آفتاب

او عدوی خویش آمد در حجاب

۴۱

و نیز آن مجمع و یا هر فرد و جمعیتی که سعی و کوشش آنها کشف حقایق و دور بودن از تعصب و عناد و ایجاد اتحاد بین مسلمین می باشد، باقی و پایدار و مؤید به تأییدات خود فرماید.

غرض ما هم از نشر این کتاب(شبهای پیشاور)بیدار کردن بعض جوانانی است که ترجمه فجر الاسلام و بعض کتب دیگر، آنها را مشکوک نموده است.

احمد کسروی و ترّهات آن و اشاره به جواب مقالات او

که از جمله آن ایادی مرموز خطرناک که بنفع بیگانگان در مرکز ایران مأموریت تولید اختلاف داشت، احمد کسروی تبریزی بود که قدم را از همۀ اقرانش بالاتر گذارد و دعوی بر انگیخته گی (نبوت بخیال خودش) نمود؛

بدعتهای بسیار گذارد که یکی از بدع مجنونانه او تأسیس روز عید کتاب سوزی بود که دستور داد باتباع خود که در روز معین، هرکجا هستند، آنچه کتاب علمی، عرفانی ادبی حتی کتب ادعیه و سور قرآنی بدست آورند، بسوزانند و غیر از کتابهای خود او چیزی باقی نگذارند و همه ساله این عمل مجنونانه با تشریفات مخصوصی انجام داده می شد.

چنانچه در ص 23 کتاب دادگاه خود چنین نوشته:

“یک دسته هم سوزانیدن مفاتیح الجنان و جامع الدعوات و مانند اینها را دست آویز گرفته، هوچی گری راه می انداختند و می گفتند: در اینها سوره هائی از قرآن می بوده و شما سوزانیده اید.”نادانان نمی دانند که بیشتر بدآموزان و گمراه کنندگان، آیه ها و سوره های قرآن را در کتابهای خود آورده اند و این نشدنی است که ما بپاس آنها از سوزانیدن آنها چشم پوشیم. قرآن هر زمانی که دستاویز بدآموزان و گمراه کنندگان گردید، باید از هر راهی که هست قرآن را از دست آنان گرفت (گرچه با نابود گردانیدن آن باشد).

و در ص 24 همان کتاب پس از اعتراف بسوزانیدن کتاب مفاتیح الجنان

۴۲

که مشتمل بر هفده سورۀ قرآنی است چنین نوشته:

ما بسیار نیک کرده ایم که آنها را سوزانیده ایم بازهم خواهیم سوزانید.

این عمل و دستور او بهترین معرّف جنون و نادانی و بیگانه پرستی او بوده است که به این وسیله، اساس معارف و افتخار و اسلامیت و قومیت ایرانیان را بر باد فنا می داده است؛

چون که رد نمودن طریقه هر قوم و ملت بسوزاندن کتب و اساس معارف آنها نیست، بلکه بطلان هر عقیده ای را باید با حربۀ برهان و عقل و علم و منطق بکار برد نه با سوزانیدن کتب و معارف آنها؛ چنانچه هیچ یک از داعیان حق اقدام بچنین عمل مجنونانه ای ننمودند.

فقط اسکندر مقدونی در حال مستی امر بآتش زدن کتابخانه تاریخی ایران در تخت جمشید(پرس پولیس)داد و فرانسویها کتابخانه معروف رم، و عمرو بن عاص بامر خلیفه دوم عمر بن الخطاب کتابخانه اسکندریه را که مشتمل بر تمام کتب یونان و مصر و غالب کتب رومی ها بوده، و مغولها کتابخانه فوق العاده مهمی را که در شهر آوه جنب ساوه بوده، سوزانیدند و بهمین جهه تاریخ دنیا متزلزل و یا نیست و نابود گردید. و این اشخاص برای این اعمال، لکه سیاهی بر تاریخ خود گذاردند و دیگر احدی چنین دستور مجنونانه ای نداد، مگر کسروی تبریزی که باین دستور جنون خود را ثابت نمود(1) .

مانند علی محمد باب که هر دو شاگرد و دستورگیرنده از یک دستگاه استعماری معلوم الحال بوده اند.که گفت: “غیر از کتاب بیان به هیچ کتابی نباید توجه نمود!!”

به علاوه این مرد از حیث اخلاق بسیار تندخو و بداخلاق و فحاش و وقیح و بی حیا بود (چنانچه از لابلای سطور و اوراق مطبوعۀ او کاملا واضح و آشکار است) در مقابله با هر قوم و فرقه، و در مناظرۀ با هر فردی، بسیار وقیحانه و خارج از ادب رفتار می نمود.

گاهی در کتب خود حمله بشیعیان می کرد و شیعه گری می نوشت

____________________

1-ر.ک: تاریخ الکامل: ابن اثیر، ج2،ص436؛ اسلام ایرانیان و عمر بن خطاب: م. عطایی اصفهانی،ص125

۴۳

هزاران تهمت ها و فحش ها و دروغ ها به آنها نسبت می داد!!

گاهی قدم را بالاتر می گذارد بدختر پاک پیغمبر و امامان معصوم و عترت طاهره رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جسارت ها می نمود که خوانندگان کتابها و مقالات او خیال می کردند او سنی عامی متعصب و یا از بقایای خوارج بی حیا و نواصب است.

بعد در پیرامون دین مقدّس اسلام وارد شده و منکر خاتمیّت گردیده، حمله بتمام شعائر دینی و علماء اسلام از نجف اشرف تا جامع الازهر مصر نموده و تمام مبانی دین مقدّس اسلام را از توحید و نبوت و امامت تا معاد را با اهانتهای مسخره آمیز بیان و مطرود دانسته!!

خلاصه مأموریت این مرد فاسد تریاکی....تولید انقلاب دینی بوده که جوانان بی خبر از همه جا را (که رجال آینده این مملکت اند) با دروغ پردازیهای خود باهل دین و مذهب بدبین و لاابالی و پایه محکم و اساس متین دین مقدّس اسلام را متزلزل سازد.

الحق در ادوار تاریخ کمتر همچو بازیگری زبردست برای بیگانگان تهیه شده بود.

انقلاب عجیبی برپا نمود، شیخی، و صوفی، شیعه و سنی، متجدد و متقدم،پیر و جوان را بهم ریخته، دروغهائی بافته، تهمت هایی به همه زده، خلاصه زمینه ساز قابلی برای ایجاد اختلاف و غلبه(و استعمار طلبی)بیگانگان بود.

در قرون اخیره، بیگانگان ایادی مرموز بسیاری از یهودی ها، بابی ها، از لی ها، بهائی ها، قادیانی ها، و غیر آنها در این مملکت، برای تولید اختلال در نظام و اختلاف بین افراد ملت و بین دولت و ملت تهیه دیدند، ولی باید تصدیق نمود که این مرد مرموز، خطرناک تر از همه آنها بوده و اگر دست انتقام حق، او را از میان نبرده بود، ضررهای جبران ناپذیری بنفع بیگانگان باین آب و خاک و دولت و ملت می رسانید.

الحاصل سخن کوتاه کنیم و باصل مطلب بپردازیم و علت نشر این کتاب را به عرضتان برسانیم.

۴۴

علت چاپ این کتاب

در مدت بیست سال فترت که از یک طرف بعضی از کتابهای مضره مصری و اروپائی ترجمه و در دست جوانان ما گذارده شد، و از طرف دیگر کتابهای فریبنده کسروی، بعض جوانان بی خبر ما را منقلب و بدین مقدّس اسلام مخصوصاً بمذهب حقه شیعه بدبین نمود.!!

نتیجۀ بزرگی که از این تبلیغات سوء بدست آمد، چند دسته گی بزرگی در مسلمانان پیدا شد، بالخصوص تهمت ها و دروغ هایی که احمد امین مصری و کسروی تبریزی بیش از دیگران بعالم تشیّع بستند، بعضی از جوانان خامد شیعه را که از مبادی مذهب شیعه بکلی بی خبر و تقلیدا ًراهی را می پیمودند، متزلزل نمودند.!!

داعی از دو جهه ناراحت بودم و نمی توانستم آرام بگیرم و ناظر این صحنۀ بازیگری و اعمال زشت و دروغ ها و تهمت های بیجا گردم:

یکی از جهت آنکه قبلا ذکر شد که در حدیث وارد است:(اذا ظهرت البدع فللعالم ان یظهر علمه و اذا کتم فعلیه لعنه الله) (1) دیدم اگر سکوت نمایم و این حرکات و رفتار را با خونسردی تلقی نمایم و بقدر وسع خود دفاع از حریم تشیّع ننمایم، مورد لعنت خدای متعال واقع خواهم شد. جهت ثانی، مقام سیادت بود که غیرت هاشمیت و جوش سیادت درونم را می گداخت و تحریک بمبارزه می نمود.

البته تا آنجا که وظیفه داشتم، در منابر بزرگ و مجالس مهم در حلّ شبهات و تثبیت عقاید و در رفع اباطیل آنها کوشیدم. طبقه جوانان تحصیل کرده روشنفکر را که بداعی نظر نیک دارند (کما اینکه داعی هم بآنها نظر خاص دارم چون رجال آتیه مملکتند) به خطرات بزرگ متوجه و آنها را متنبّه ساخته و بحقایق دین و مذهب و بازیگریهای بازیگران توجه داده.

ولی خیلی میل داشتم مستقلاً کتابی بر ردّ اباطیل و دروغ پردازیهای آنها بنویسم و با حربه منطق و برهان، اساس

____________________

1- زمان ظهور بدعتها بر عالم است که علم خود را در دفع بدعتها ظاهر نماید و اگر کتمان و خودداری نماید پس لعنت خدا بر او باد.

۴۵

پوچ آنها را بر هم زنم و پرده بازیگران را پاره و مردم را آگاه و بحقایق آشنا نمایم.

متأسفانه گرفتار کسالت ممتدی گردیدم و یک سالی در بیمارستانها گذرانیدم، به طوری که قوای خود را از دست داده، توانائی چنین امر بزرگی در داعی نمانده.

دکترهای مهم تهران و بیروت هم دستور استراحت کامل دادند، بقسمی که نه بخوانم و نه بنویسم و نه فکر نمایم و نه تأثر و تألم پیدا کنم.

روزی در پایان فکر بسیار که ناراحتم نموده بود، میان بستر بیماری باین نکته متوجه شدم که آنچه این اشخاص عنود بی انصاف از خدا بی خبر در اطراف مذهب حقّۀ جعفریه نوشته و تهمت ها زده و اخلالات نموده اند، ممکن است خلاصه جواب آنها در کتاب مناظرات پیشاور ما که از روی جرائد و مجلات هندی استنساخ نموده، موجود باشد.

لذا در همان بستر بیماری این کتاب را مطالعۀ عمیق نمودم قدری قلبم آرام شد چون دیدم بیشتر شبهات و اشکالات بسیاری که احمد امین مصری و کسروی تبریزی و مردوخ (مردود)کردستانی و دیگران بشیعیان نموده اند در آن جلسات مناظرات مورد بحث ما قرار گرفته و جوابهائی که داده شده در این کتاب موجود است.

بهتر آن دیدم که به مقتضای “ما لا یدرک کله لا یترک کله” در خواست اکابر علماء اعلام و مراجع تقلید و دوستان فاضل دانشمند با حرارت را که مدتها امر بچاپ این کتاب می نمودند عملی نمایم که جوابی و لو مختصر بآنها داده شده باشد.

هزاران شکر خداوندی را که بداعی بهبود عنایت فرمود تا موفق بنشر این کتاب گردم و هدف اصلی از نشر این کتاب متوجه ساختن جوانان منور الفکر روشن ضمیر این مملکت است به حقیقت مذهب حقّۀ تشیّع تا فریب فریبندگان را نخورند.

مصادر و اسناد این کتاب از اکابر علمای سنت و جماعت است

یکی از مزایای این کتاب آنست که از ورق اول تا به آخر، باستثنای چند خبری که از علمای شیعه نقل شده و مورد قبول آنها هم بوده، بنابر قرار داد قبلی فیما بین ما و آنها(چنانچه در صفحات اولیه اصل کتاب مشاهده می نمائید)، ابداً استشهادی باخبار شیعه ننمودم و جواب آنها را از زبان علمای خودشان داده ام.

۴۶

یعنی تمام دلائلی که در این کتاب موجود است، از کتب معتبره علمای بزرگ اهل تسنن استخراج شده که مورد قبول خود آنها می باشد؛ چون یکی از شاهکارهای بازیگران که برای فریب دادن بی خبران بکار می برند، آنست که می گویند و می نویسند که آنچه اخبار در موضوع تشیّع و امامان اثنی عشری نقل شده، ساختۀ خود شیعیان است! لذا هر منصف عاقلی که این کتاب را بی طرفانه بخواند، پی به دروغ پردازی های آنان می برد و می فهمد که تمام این اخبار از کتب معتبره اکابر علماء تسنن هم بما رسیده و متفق علیه فریقین(شیعه و سنّی)می باشد؛ منتهی آنها بعد از نقل اخبار صحیحه و صریحه، چون تحت تأثیر عادت قرار گرفته اند، تأویلات بارده می نمایند، ولی ما باصل اخبار توجه نموده، بعد از مطابقه با آیات شریفه قرآنی، بقوۀ عقل مورد عمل قرار داده، انتخاب احسن می نمائیم.

ممکن است علماء و فضلاء بلکه عموم اهل تسنن در ابتداء از دیدن این کتاب عصبانی شوند، ولی پس از آنکه قدری دقیق شوند و بیطرفانه خالی از عادت و با نظر انصاف مطالعه نماین،د به بی غرضی ما پی خواهند برد؛ زیرا وقتی مصادر کتب را دیدند و در مقام مطابقه بر آمدند، می فهمند که ما در این کتاب زائد بر آنچه علماء آنها نوشته اند، ننوشته ایم. می توان گفت: این کتاب لسان علماء و دانشمندان عامه و مجموعه منقوله از کتب معتبره آنها می باشد.

نوشته های آنها را نقل نموده و با تطبیق بین الاخبار، کشف حقایق نموده تا خوانندگان بی غرض با انصاف، بدانند که نویسندگان مرموز بی انصاف آنچه می نویسند، از روی غرض و کینه ورزی باهل بیت طهارت و شیعیان آنها می باشد.

اشاره بغلط کاری احمد امین و جواب آنها

مثلاً احمد امین در فصل اول از باب 6 ص 322 فجر الاسلام در اخباری که در کتب معتبره علمای خودشان راجع بعلم علیعليه‌السلام نقل شده، مانند حدیث انا مدینه العلم و علی بابها(1) و ندای سلونی قبل ان تفقدونی(2)

____________________

1- من شهرستان علمم و علی دروازه آنست.

2- سؤال کنید از من قبل از اینکه مرا نیابید.

۴۷

دادن آن حضرتو کلام سلونی عن کتاب الله فانّی اعلم ممّن نزلت و فی ایّ شیء نزلت (1) و امثال اینها گفتگو می کند و آنها را از مجعولات شیعه و واهی می دانند.

ولی عجب آنکه در صفحه بعد قول عکرمه غلام بربری(مجهول الحال را)که می گوید: بر تفسیر تمام قرآن واقفم، نقل می کند و رد نمی نماید. این نیست مگر عین تعصب و بی اطلاعی از علم درایت و حدیث-یا عناد و لجاج و خبث فطرت.

در فصل اول از باب 2 ص 131 راجع بابی ذر غفاری که دومین مرد پاک از صحابه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده(که خود او هم در آخر مقالش تصدیق می کند که ابی ذر از پاکترین اصحاب پیغمبر و مرد متقی و پرهیزکار بوده)، نسبت عقیده اشتراکی می دهد و تهمت های ناروا بآن مرد پاک می زند و او را اتباع عبد اللّه بن سباء یهودی می خواند!!

و حال آنکه در احادیث معتبره منقوله در کتب اکابر علماء اهل تسنن بسیار رسیده است که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

“خدا مرا امر نموده چهار نفر را دوست بدارم که یکی از آنها ابی ذر غفاری است” .

چنانچه اکابر علماء سنی از قبیل ابن حجر مکی در صواعق محرقه و احمد بن حنبل در مسند و شیخ سلیمان بلخی حنفی در ینابیع الموده و ابن عبد البر در استیعاب و دیگران نقل نموده اند و در (جلسه ششم) همین کتاب ذکر گردیده.

فقط جرمی که ابی ذر غفاری و آن مؤمن موحد پاک را مبغوض احمد امین و طبری و غیره قرار داده که او را متهم بتبعیت ابن سباء لعین و اشتراکی بخوانند آنست که مطیع امر رسول خدا بوده و بامر آن حضرت تابع علیعليه‌السلام و از بیعت ابی بکر سرپیچی نموده و در منزل آن حضرت معتکف گردیده و موقع تبعید در شامات، مردم را بخلافت و امامت علیعليه‌السلام می خوانده و خلافت دیگران را بر خلاف حق می دانسته و آنچه از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره علیعليه‌السلام شنیده بود، به مردم می رسانید. همین عمل آن مرد بزرگ صحابی سبب بغض و کینۀ فراوان گردید که او را مورد تیرهای تهمت قرار دهند.

____________________

1- سؤال کنید از من از کتاب خدا پس بدرستی که من داناترم برای چه کس نازل گردیده و در چه چیز نازل شده.

۴۸

بدیهی است که از آثار جهل و عناد و تعصب است که محبوب خدا و پیغمبر را اشتراکی مزدکی و تابع ابن سباء لعین بدانند،

عجبا نمی نویسند ابی ذرّ تابع و شیعۀ خالص الولای علی بن ابی طالبعليه‌السلام و پیرو طریقۀ آن حضرت بامر خدا و رسول او بوده، با کمال وقاحت و بی حیائی می نویسند تابع عبد اللّه بن سباء لعین و اشتراکی بوده.

نوشته ها و تهمتهای این قبیل نویسندگان است که بهانه بدست دشمنهای دین داده و راهی برای تبلیغات آنها باز نموده، چنانچه شنیده می شود کمونیست های عرب (شیوعیها)مخصوصاً مصریها برای جلب قلوب جوانان بی خبر و بی خرد مسلمانان، به همین نوشته ها استناد جسته، می گویند و می نویسند دین اسلام دین کمونیستی است؛ بدلیل آنکه ابی ذر غفاری از اصحاب پاک پیغمبر اسلام مرد مرا امر باشتراک می نموده!

اینجاست که باید گفت:آتش بجان شمع فتد کین بنا نهاد. خداوند بشکند دست و قلمی را که چنین تهمت های ناروا و نسبتهای دروغ را روی تعصّب، به اصحاب پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدهند تا بهانه ای بدست دشمنها افتاده وسیله تبلیغات برای عقاید باطله خود قرار دهند.

عجبا می نویسند چون ابی ذر در شامات باغنیا و متمولین می گفت با فقراء مساعدت و مواسات کنید(اگر پولها را جمع کنید و نگهداری نمائید روز قیامت با همین سیم و زرها سر و صورت و پشت و پهلوی شما را داغ می کنند)، پس از این جهه این عقیده اشتراکی شبیه آئین مزدکی می باشد!

اولاً ما در آن زمان نبوده و نمی دانیم آن جناب چگونه بیاناتی می نموده، بدیهی است قلم در دست دشمن بوده، هرچه خواسته نوشته. حاکم شام اعدا عدو علی بن أبی طالبعليه‌السلام قطعاً نمی خواسته عملیات تبعید شده خلیفۀ عصر و دوست و طرفدار علیعليه‌السلام و موحد پاک حقیقی را بخوبی جلوه دهد.

ولی همین عبارتی را که صاحب فجر الاسلام نوشته، مورد دقت قرار داده، بخواهیم قضاوت کنیم، می بینیم عین ترجمۀ قرآن مجید است که در آیه 34 سورۀ 9(توبه)خدای متعال

۴۹

می فرماید:( وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَ لاٰ یُنْفِقُونَهٰا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ یَوْمَ یُحْمیٰ عَلَیْهٰا فِی نٰارِ جَهَنَّمَ فَتُکْویٰ بِهٰا جِبٰاهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هٰذٰا مٰا کَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ ) (1) .

عوض آنکه از روی علم و انصاف تصدیق کنند که این عقیدۀ محمّدی است طبق صراحت قرآن مجید، روی غرض رانی و تعصّب جاهلانه، یک رجل موحّد کامل مانند ابی ذرّ غفاری را سست عقیده و فریب خوردۀ عبد اللّه بن سباء ملعون قرار دهند و بجامعه عوام او را مزدکی و اشتراکی معرفی نمایند، و حال آنکه دیگران از اکابر علمای عامه نوشته اند ابی ذرّ فقط همین آیه را بر اهل شام قرائت می نموده.

وای بر احمد امین! از آن روزی که محکمه عدل الهی تشکیل گردد(اگر معتقد بآن روز باشد)و در مقابل خود پیر مرد نود سالۀ مؤمن موحد از اصحاب خاص و محبوب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را ببیند، نمی دانم از این تهمتی که زده چه جواب خواهد داد!

واقعاً جای تعجب است که این اشخاص از طرفی انتقاد از شیعه می نمایند که

____________________

1- آنان که جمع و ذخیره می کنند طلا و نقره را و انفاق نمی کنند در راه خدا پس بشارت ده آنها را بعذابی دردناک در آن روزی که گرم کرده و گداخته شود در آتش دوزخ پس داغ کرده شود بآن طلا و نقره های گداخته پیشانیها و پهلوها و پشتهای ایشان(و گویند)اینست آنچه جمع و ذخیره نهاده بودید برای خودتان.

و آن چه در اخبار و تفاسیر فریقین رسیده مخصوصا اکابر علمای عامه مانند امام فخر رازی در تفسیر مفاتیح الغیب و دیگران ذیل این آیه شریفه قضیه را نقل می نماید آنست که ابی ذر غفاری در شامات مقابل متمولین همین آیه مذکوره را می خوانده چون با معاویه اختلاف عقیده پیدا نموده و گفتار ابی ذر بر خلاف میل و سیاست حکومت او بود و زیر بار میل او هم نمی رفت لذا سعایت نامه برای عثمان نوشت و امر را بر خلاف جلوه داد فلذا امریه عثمان صادر شد ابی ذر را بطریقی که در ص 436 همین کتاب نوشته شده بمدینه آوردند و از آنجا بربذه تبعید نمودند- چنانچه در خبر زید بن وهب که عموم مفسرین فریقین حتی امام فخر رازی هم نقل نموده این قضیه واضح و آشکار است که ابی ذر بر اهل شام آیه زکاه را قرائت نمود(نه دعوت بمسلک اشتراکی) منتهی معاویه می گفت این آیه درباره اهل کتابست ابی ذر می فرمود درباره آنها و ما وارد آمده معاویه از این گفتار رنجیده و متوحش شد و برای او پاپوشی ساخت که منجر بمرگ او گردید. و هیچ یک از علمای عامه چنین نسبتی را که احمد امین بآن مرد پاک موحد داده نداده اند بلکه بر خلاف این عقیده حقایقی نوشته اند که ابی ذر بواسطۀ قرائت آیات قرآن مردم را امر باجرای احکام اسلام می نموده که از جمله ادای زکاه بود.

۵۰

چرا بر بعضی از اصحاب پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خورده گیری می نمایند. و انتقاد می کنند و حدیث اصحابی کالنجوم را برخ ما می کشند که نباید باصحاب پیغمبر توهین و یا انتقادی نمود، ولی خودشان هرچه می خواهند باصحاب پیغمبر می گویند و می نویسند؛ حتّی نسبت کفر و شرک به آنها می دهند احدی حق جواب به آنها نباید داشته باشد!!

اگر تبعیض بد است، همه جا باید بد باشد و اگر انتقاد جایز است، چرا وقتی شیعیان مطابق آنچه علمای تسنن در کتب خود نوشته اند، می نویسند یا نقل می نمایند، مشرک می شوند و آنها را رافضی می خوانند ولی وقتی خودشان نوشتند و از صحابه خاص پیغمبر و محبوب آن حضرت(بنا بر روایات منقولۀ خودشان) انتقاد می کنند، بلکه توهین نموده و نسبت شرک و بی دینی می دهند، صحیح و بجا می باشد؟ درد دلها بسیار است؛ بگذاریم و بگذریم.

در فصل دوم باب 7 تهمت ها و نسبت های ناروائی به شیعیان می دهد؛ از جمله عقاید غلات لعنهم اللّه را بشیعیان پاک موحد نسبت می دهد و حال آنکه بین عقاید شیعه جعفری اثنا عشری با غلات فرق بسیار است و این مرد مرموز از روی تعصب یا غرض رانی یا بی اطلاعی، به شیعیان پاک و پیروان اهل بیت طهارتعليهم‌السلام تهمت می زند.

برای روشن شدن مطلب و پی بردن بغرض رانی او مراجعه شود به (جلسه دوم) و نیز به (جلسه سوم) همین کتاب تا بدانید شیعیان پاک غالی نیستند بلکه مسلمان و مؤمن موحد پاک می باشند.

در اوایل همان فصل نوشته شیعیان قائل بخلافت علیعليه‌السلام گردیدند و حال آنکه هیچ دلیل و نصّی از آیه و حدیث صراحت بر این امر نداشته- جوابش در (جلسه پنجم)و نیز در (جلسه نهم) همین کتاب موجود است؛ مطالعه نمائید.

و نیز در همان فصل نوشته عقیده بوصایت علی از جعلیات شیعه است. جوابش در (جلسه هشتم) و در (جلسه دهم) همین کتاب داده شده، مراجعه نمائید تا دکتر مفتری را بشناسید.

با آن که در افضلیت علیعليه‌السلام بر صحابه قول ابن ابی الحدید معتزلی را در همان فصل نقل نموده، مع ذلک روی تعصّب یا غرض و عناد، آن را انکار می نمایند

۵۱

و ابن ابی الحدید را شیعه معتدل می خواند و حال آنکه این حرف غلط است. اگر می گفت، سنّی معتدل و منصف، مناسب تر بود و الا شیعه معتدل معنی ندارد.

و قول با فضیلت علیعليه‌السلام از جمیع صحابه اختصاص به ابن ابی الحدید ندارد و بحول و قوه پروردگار متعال، افضلیت آن حضرت را نه بر صحابه، بلکه بر انبیاء عظام در (جلسه هفتم) و در (جلسه نهم) ودر (جلسه نهم) و در (جلسه دهم) همین کتاب بنحو اتم و اکمل واضح نموده ایم.

و در آخر همان مقال، تهمت دیگری بشیعیان می زند که علی را افضل از خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می دانند و می گویند خدا حلول در علی کرده و با جسم علی یکسان است!

واقعا جای بسی تأسف است! چگونه اشخاص راضی می شوند دین و ایمان خود را ملعبۀ هوی و هوس قرار دهند؟

عقاید غلات علی اللّهی کجا و شیعیان پاک عقیدۀ موحد کجا. اگر احمد امین یک کتاب از علمای شیعه امامیه ارائه داد که در آن کتاب این عقاید نسبت داده موجود باشد، سایر گفتارهای او همه صحیح است و اگر نیاورد(و هرگز نخواهد آورد)پس در مقابل همان علمای مصری و هم کارهای خودش سربه زیر شود که چنین مطالب بی جائی را ناروا نوشته و امر را وارو نشان داده و عقاید غلات علی اللّهی و حلولیها را بشیعیان پاک عقیده نسبت داده.

اگر بخواهم بتمام جملات بی پروپای او جواب بدهم، مطلب طولانی شده و مقدمه از اصل کتاب مفصّل تر می گردد.

خلاصه آنچه نسبت بعقاید شیعه داده، تهمت و دروغ محض است. کتب علمای شیعه اکثرا چاپ و در دست رس عموم قرار گرفته، مطالعه کنید تا مغرض مفتری را بشناسید.

اگر فرقه ای بنام شیعه قائل بحلول و اتحادند در نزد ما جزء غلات می باشند و ابدا شیعه محسوب نمی گردند.

روی غرض یا بی اطلاعی این دو فرقه کاملاً متمایز را بهم مخلوط نموده و شیعه را در دنیا به بدنامی معرّفی می نمایند و حال آنکه علماء بزرگ شیعه کتابها بر ردّ آنها نوشته اند.

۵۲

اگر غلات خود را شیعه بخوانند، باید نویسندۀ منصف عقاید آنها را با عقاید شیعیان مطابقه کند و خود قضاوت عادلانه نماید؛ وقتی دید عقاید فریقین مطابقت ندارد، تشیّع آنها را تکذیب نماید؛ نه آنکه بر خلاف تثبیت و تنقید نموده و تمام شیعیان موحد پاک را غالی و مشرک بخواند.

کبار از علماء شیعه هر یک کتاب مستقلی در عقاید نوشته اند؛ از قبیل مرحومین صدوق و مجلسی و علاّمۀ حلّی و دیگران- علیهم الرحمه و الرضوان- مطالعه نمائید تا کذّاب مفتری را بشناسید.

و در (جلسه سوم) همین کتاب مختصرا ما عقاید شیعه را ذکر نموده ایم؛ مراجعه کنید تا بدانید شیعیان مشرک و غالی و تابع ابن سباء ملعون یهودی نیستند.

اگر ما هم بی انصاف و مغرض و یا بی اطلاع بودیم، اختلاف عقاید مذاهب اربعه (حنفی، مالکی، حنبلی، شافعی)و فتاوای بی ربط امامان آنها را در اصول و فروع مخلوط نموده، تمام سنّیها را جزء مجسّمه و گمراهان و مشرکین بشمار می آوردیم.

مثلاً عقاید مجسّمه اشاعره و حنابله و حشویه را که شهرستانی هم در ملل و نحل نقل نموده، پای عموم حساب می کردیم می گفتیم سنّیها همگی قائل بجسمیت و رؤیت خدا و مشرک و کافر هستند.

اگر چنین می گفتیم: قطعاً خلاف گفته و حتماً مغرض بودیم، زیرا عقاید عموم اهل تسنّن کجا و عقیده بتجسم و رؤیه که بعض از آنها قائل اند کجا.

اگر در میان اهل تسنن جمعی کرامیه، مشارکیه و حوریه مجسمه، قائل بخرافات در عقاید گردیده، ربطی به مذهب عموم اهل سنت ندارد.

نویسنده منصف همه را مخلوط نمی نماید که تمامی آنها را بیک چشم ببیند و همه را فاسد و کافر بداند. آیا انصاف است فتاوای نادره ای که از ائمه اربعه اهل تسنن(ابو حنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل) رسیده، به دست گرفته و مخلوط بهم نموده و تمام جامعه اهل تسنن را اهل بدعت و فاسد بخوانیم؟ از قبیل حکم به مباح بودن گوشت سگ و وضو گرفتن با نبیذ و سجده نمودن بنجاست خشک و نکاح نمودن پدر، دخترش را بزنا و مواقعه با محارم بوسیله

۵۳

پارچه حریری که بر آلت تناسلی بپوشانند و نکاح امارد در سفر و غیر آنها!

که اینک در مقام شرح و تفصیل تمامی آن فتاوای وارده و ردّ آنها نیستم من باب نمونه و شاهد اشاره شد.

اگر احمد امین مغرض و یا بی اطلاع و مغلطه کار نبوده، در ص 132 و ص 134 تهمت ها به شیعیان نمی زد و نمی گفت: “که شاه پرستی زردشتی های ایرانی داخل مذهب شیعه شده، بهمین جهه اطاعت امام را مثل اطاعت خدا واجب می دانند.”

جواب این تهمت ها را در (جلسه دهم) همین کتاب بخوانید تا بدانید که وجوب اطاعت امام در طریقه حقه امامیه از شاه پرستی ایرانیان قدیم (بقول او) گرفته نشده، بلکه از کتاب خدای متعال (قرآن مجید) و احادیثی که علماء بزرگ خودشان نقل نموده اند، اخذ گردیده است؛ گذشته از منقولات متواترۀ نزد اکابر علماء شیعه.

در ص 318 انکار نصوص می نماید و می گوید:“پیغمبر تعیین خلافت ننموده و نامی از خلافت نبرده و امر را برأی امت واگذار نموده.”

اولاً جواب این انکار از (جلسه پنجم) و در (جلسه هشتم) و در (جلسه هشتم) همین کتاب داده شده است.

ثانیاً خوب بود آقای احمد امین با کمک گرفتن از تمام علماء تسنّن معین می نمودند که در کجا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امر خلافت را برأی امت واگذار نموده و چنین دستوری داده؟

ما که اسناد نص خلافت و دلائل خود را در اصل کتاب ذکر نموده ایم. خوب بود آقایان هم یک سند ذکر می نمودند که پیغمبر فرموده باشد، امر خلافت را به رأی امت واگذار نمودم که خودشان جمع گردند و تعیین خلیفه نمایند.

فقط آقایان اهل تسنّن یک جمله دارند که با آب و تابی آن را نقل می نمایند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:“لا تجتمع امتی علی الضلال” .(1) پس به همین دلیل اجماع امت در خلافت اثبات حق می نماید.

____________________

1- امت من اجتماع بر گمراهی نمی نمایند.

۵۴

جواب از اجماع و این دلیل پوچ آنها را هم در (جلسه هفتم) همین کتاب مطالعه فرمائید تا حق آشکار گردد. در ص 322 گوید:“شیعیان از قول علی عليه‌السلام جعل کرده اند که فرموده: سلونی قبل ان تفقدونی” .(1) جواب این جمله مفصلاً در (جلسه دهم) همین کتاب موجود است مطالعه فرمائید تا بدانید احمد امین چگونه غرض ورزی نموده یا بی اطلاع بوده و نمی دانسته که شیعیان هرگز جعل ننموده اند بلکه علماء عامه که بمراتب اعلم و اکمل از استاد احمد امین بودند، نقل نموده اند.

و نیز گوید:“شیعیان امامیه گویند: امام منتظری خواهد آمد و این از بدع عقاید آنها می باشد!” خوانندگان محترم راجع به این موضوع مراجعه کنند به (جلسه دهم) همین کتاب و همچنین در آخر همین مقدمه، اخباری از علمای عامه و عقاید آنها بر اثبات مرام نقل نموده ایم. مطالعه کنید تا مغلطه کار سفسطه بازار بشناسید.

خوبست سخن کوتاه کنیم و بیش از این در اطراف دروغهای شاخدار و تهمتهای عجیب آن مرموز بی انصاف بحث ننمائیم.

مردمان منصف پاک دل می دانند که شیعیان طبق دستورات پیشوایان دین خود (رسول اکرم و امامان از عترت طاهرۀ آن حضرت سلام اللّه علیهم اجمعین)بهترین دین پاک توحیدی را دارند و بین عقاید یهود و نصاری و مجوس و غلات و اسلام، بخوبی فرق می گذارند و انتخاب احسن نموده، دین پاک توحیدی اسلام را خالی از خرافات قبول نموده اند.

مطلب را در همین جا ختم می کنیم و مناسب این مقام شعر ادیب پارسی زبان را که بسیار نیکو سروده ذکر می نمائیم که گوید:

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولان گه تواست

عرض خود می بری و زحمت ما می داری

و اما کلمات و گفتارهای کسروی تبریزی بقدری متشتّت و مانند خود او در هم و برهم است که بگفتار مجانین و بل ها (که گاهی فحش می دهند و گاهی پرت وپلا می گویند) شبیه تر است تا بکلمات عاقل منطقی که محتاج به جواب باشد.

____________________

1- سؤال کنید از منن قبل از این که مرا نیابید

۵۵

اشاره به غلطگوئیهای کسروی و جواب آنها

ولی برای بیداری جوانان روشن ضمیر منصف که باید دزدان خانگی و سفسطه بازهای مغلطه کار را بشناسند، مختصرا اشاره می نمائیم:

در گفتار یکم شیعه گری مانند گذشتگان از خوارج و نواصب پیدایش شیعه را از عبد اللّه بن سباء یهودی می داند.

جوابش را در (جلسه دوم) همین کتاب مطالعه کنید تا بازیگران و فریب دهندگان قرن علم و دانش را بشناسید.

در ص 5 گوید: “از جعلیات شیعه است که علی را بزور برای بیعت به مسجد بردند.”

جوابش در (جلسه هفتم) همین کتاب داده شده است تا خوانندگان محترم بدانند که این موضوع از جعلیات شیعه نیست، بلکه بزرگان علماء سنّی هم نوشته و اقرار نموده اند که آن حضرت را در بدو امر بزور و جبر برای بیعت بردند.

در چندین جای همان کتاب تکرار نموده (چون مکررات در هم و برهم در کتابهای او بسیار است) که از مجعولات شیعه است، اخباری از قبیل آنکه دوستی علیعليه‌السلام ثوابی است. که گناهی به آن ضرر نمی رساند و گریستن بر حسینعليه‌السلام باعث دخول در بهشت است.

جواب این مغلطه در (جلسه ششم) داده شده است.

در گفتار دوم اعتراض نموده که عصمت امامان را از کجا می گوئید و بچه دلیل ثابت می نمائید.

دلائل بر عصمت ائمه هدی سلام اللّه علیهم أجمعین بسیار است. مختصراً در (جلسه دهم) همین کتاب نقل گردیده.

در ص 21 راجع به غدیر خم و نصب علیعليه‌السلام بخلافت و امامت اشکالاتی نموده است.

جوابش در (جلسه ششم) همین کتاب مورد مطالعه قرار گیرد تا رفع اشکال گردد. در ص 23 نوشته است که علیعليه‌السلام هیچ گاه از عقب ماندگی خود دلتنگ نبوده، بلکه راضی هم بوده!

۵۶

دلائل بر بطلان قول او و اثبات اینکه آن حضرت کاملاًً دلتنگ و ناراضی بوده، بسیار است. به مختصری از مفصل در (جلسه نهم) همین کتاب اشاره شده است.

در ص 27 با استشهاد به آیه شریفه قرآن مجید می رساند که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بشری بوده مانند دیگران! برای حلّ معمّا و جواب این مغلطه و پی بردن باینکه خداوند علم غیب خود را ببعض از برگزیدگان خلق افاضه نموده، مراجعه شود به (جلسه دهم) همین کتاب.

در ص 31 و 34 گوید: “امامان مانند دیگران مرده گان و هیچ کاره اند و زیارت قبور ائمه بت پرستی است!”

جوابش را در (جلسه سوم) همین کتاب مطالعه نمائید.

در ص 39 نوشته است: “حسین بن علی بطلب خلافت برخاست و نتوانست کاری از پیش ببرد، کشته شد!”

جوابش را از (جلسه هفتم) همین کتاب بخوانید تا بدانید که مفخر شهداء عالم حسین بن علیعليهما‌السلام قیام بحق نموده نه برای جلب خلافت و ریاست ظاهریه. در چندین جای کتابش تکرار می کند که بر خلافت علی نصّی و دلیلی نبوده.

جواب پراکنده گوئیهای او در اثبات دلائل و نصوص صریحه در (جلسه پنجم) و در (جلسه هشتم) داده شده که علیعليه‌السلام خلیفه منصوص بوده است.

اگر بخواهم به تمام پراکنده گویی ها و سفسطه بازیهای او جواب بدهم، خود کتابی علی حده می خواهد با مقدمه نویسی مناسبتی ندارد.

علاوه بر همه اینها، دروغ ها و تهمت های بسیاری آن افسارگسیخته گسسته به شیعیان و علماء شیعه زده است، حقه بازی ها نموده و برای جلب نظر عوام و جوانان نارس بی خبر از همه جا، عکس هایی چاپ نموده و مذهب شیعه را روی آن عکس ها به حقّه بازی خرافی نشان داده.

عجب آنکه سفسطه بازها و فریب خوردگان او می گویند که چون علماء و خطباء و مبلّغین مسلمانان نتوانستند جواب او را بدهند و در مجلس مناظره، قدرت علمی نداشتند حاضر شوند، لذا او را کشتند!

۵۷

خوب بخاطر دارم در زمان حیاتش که هیاهوئی راه انداخته بود، علاوه بر کتابها مقالاتی در روزنامۀ خود موسوم به (پرچم) و مجله (پیمان) نشر می داد و به آن وسیله، جوانان بی خبر را بدور خود جمع نموده دعوی برانگیختگی می نمود به وسیله چند نفر از جوانان فهمیده، چندین مرتبه برای او پیغام دادم که محلّی را بمیل خود معین کند خلوت یا جلوت، دو نفری با هم روبرو و صحبت کنیم؛ اگر دلائل مثبتی بر گفتار خود داشتی من تسلیم می شوم و الا حلّ مشکلات شده نقار از میان برداشته بیش از این کمک باختلاف و تفرقه جامعه ننموده و زمینه ساز برای بیگانگان نشوید.

جواب می داد: “من مصاحبه و مناظره حضوری نمی کنم (این جوابی بود که بهمۀ علماء و بزرگان می داده). مکاتبه کنید، بنویسید تا جواب بدهم.”

اشتباه بزرگ همین جا است که مردم خبر نداشتند که از طرف علماء و مبلّغین دین چه بوسیله جرائد علنی و چه بوسیله اشخاص از قم و تهران و شیراز و مشهد و سایر شهرها، به ایشان ابلاغ می شد که حاضر شود برای مناظره حضوری، جواب می داد: “من مناظره حضوری نمی نمایم بنویسید تا جواب بدهم” و این خود فرار از مباحثات بود؛ چون اهل فنّ کلام می دانند به قدری که در مکاتبه راه فرار هست، در مناظر و مباحثه و مکالمه حضوری نیست.

مع ذلک عدّه ای از علماء حاضر به مکاتبه هم شدند، مخصوصاً در روزنامه کیهان مدت مدیدی بین علماء شیراز و ایشان مکاتبه سر گشاده می شد و بقدری پراکنده گوئی و مکررات الفاظ و معانی بکار برد که تمام خوانندگان خسته و به پراکنده گوییهای او خندان بودند.

یکی از کوچکترین مبلّغین خدمتگزاران دین، داعی بودم که بعد از پیغامهای مکرر برای تشکیل مجالس مناظره حضوری و شنیدن جواب یأس عاقبت ناچار شدم بوسیله آقایان مذکور ببعض سفسطه های او مختصر جوابی دادم (که همان سبب شده عدّه ای از جوانان فریب خورده روشن شده، فی المجلس از او برگشتند و پی بحقّه بازیهای او بردند). مثلاً جوانان فریب خورده را روشن نموده، گفتم یکی از غلطکاریهای شما آنست که مذهب شیعه را بوسیله عکسهائی که از دستجات مردمان عوام بادکوبه یا جاهای دیگر چاپ نموده، وارو نشان دادید

۵۸

که هر بیننده بی خبر گمان کند عقاید مذهبی شیعیان روی موازین این عکسها است.

و حال آنکه علی القاعده عقلاً و منطقاً در عقاید هر قوم و ملتی باید از روی اسناد و کتب علمای آنها بحث نمود. اگر شما یک کتاب از کتب علماء و فقهاء و مراجع تقلید شیعیان نشان دادید که بسیخ زدن و قفل و قمه و قداره زدن و حجله قاسم ساختن و شبیه و سایر چیزهائی که حقّه بازی و سفسطه کرده ای و بوسیله عکسهای وارو نشان داده ای، دستور داده باشند و از ائمه هدی و پیشوایان دین و مذهب در این موضوعات خبری نقل نموده من تسلیم میگردم.

و حال آنکه در دستورات شرعیه و رسائل عملیه، برای حفظ تن و بدن موازینی معین گردیده، کتب فقهیه و رسائل عملیۀ علماء و فقهاء شیعه در دسترس عموم می باشد (از قبیلشرح لمعه و شرایع و رساله های عملیه مانندجامع عباسی و مجمع الرسائل و عروه الوثقی مرحوم آیت اللّه یزدی ووسیله النجات مرحوم آیت اللّه اصفهانی و ترجمه های آنها قدس اللّه اسرارهم) را مطالعه کنید، ببینید در مذهب شیعه برای حفظ تن و بدن چه احکامی مقرر آمده و صریحاً می رسانند که اوجب از هر واجبی، حفظ تن و بدن آدمی است و هر عملی که موجب ضرر تن و بدن گردد حرام می شود.

حتّی در اعمال واجبه مانند وضو و غسل و روزه و حج و غیر آنها که ابواب مفصلی در فقه جعفری دارد گاهی ساقط می گردد. مثلاً در وضو و اغسال واجبه و مستحبه که مقدمۀ طهارت است، اگر مسلمان بداند در عمل کردن آنها ضرر بعضوی از اعضاء بدن می رساند و لو احتمال درد استخوان و غیره بدهد که باعث خوف شود، با شرایط وارده ساقط می گردد.

یکی از موارد جواز تیمم، خوف ضرر استعمال آب است، به سبب مرض یا درد چشم یا ورم اعضاء یا جراحت و امثال آنها که بترسد از استعمال آب متضرر یا متألم شود.

با اهمیتی که مذهب مقدس جعفری بطهارت و نظافت می دهد و آن را جزء شرایط ایمان آورده، مع ذلک حفظ تن و بدن را مقدم بر هر چیزی قرار داده است.

فقه جعفری اجازه نمی دهد عمداً بدون جهت شرعی حتّی سوزنی بتن و بدن فرو کنند یا ناخن را عمداً قسمی بگیرند که خون ظاهر شود.

۵۹

حتی اجازه نمی دهند در مصائب وارده مو بکنند یا صورت بخراشند و یا خود را بزنند بقسمی که بدن را کبود نمایند و اگر هر یک از این اعمال را بنمایند، گناه کرده، باید استغفار نموده و کفاره بدهند.

چنانکه در باب دیات و کفارات مراجعه شود، بعظمت دین مقدس اسلام و مذهب حقّۀ جعفری پی برده و لعنت می کنند بر سفسطه بازان و بازیگرانی که می خواهند با نوامیس دینی مردم بازی نموده، امر را بر مردمان بی خبر مشتبه و وارو نشان دهند؟!

عکس بیندازند که مرد عامی (خرافی بر خلاف دستور شرع و مذهب حقۀ جعفری) تمام بدنش را سیخ و میخ و قمه و قداره و کارد و قفل زده و یا مردانی لباس زنان پوشیده در حجله و غیره شبیه در آورده و بگوید اینها دستور مذهب جعفری است!

اعمال مردمان عامی خرافی جاهل را بحساب مذهب جعفری آوردن و از دلائل بطلان مذهب قرار دادن که مردمان بی خبر گمان کنند واقعاً امامان و یا علماء و فقهاء شیعه از طرف آن مبادی عالیه، امر به چنین اعمال زشتی نموده اند، جنایت بزرگ است.

بسیاری از اعمال زشت و خرافی در افراد قومی جاری است که مبنای اساسی ندارد نمی توان آن اعمال را دلیل بر خرابی و فساد اصل مذهب قرار داد. این وارونه نشان دادن ها دلیل بر حقه بازی و سفسطه های مغلطه کاری و فساد عقیده گوینده و نویسنده می باشد.

از جمله مطالبی که مکرر این مرد بازیگر حیّال در کتابشیعه گری ذکر نموده، جسارت هابی است که بخاندان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عموماً و خصوصاً متعرض گردیده و صریحاً نوشته ابداً این خانواده رجحانی بر دیگران ندارند تا بآنها احترامی گذارده یا مقامی برای آنها قائل شویم! کجا خدا و پیغمبر مقامی برای آنها قائل شده اند؟

و در چند جای کتابش نسبت به ساحت قدس امام به حق ناطق، کاشف اسرار حقایق جعفر بن محمّد الصادقعليهما‌السلام با کمال وقاحت، جسارتها نموده که قطعاً در وقت هوشیاری و با قلم خرد و دانش ننوشته. چه خوش سراید شاعر پارسی:

بزرگش نخوانند اهل خرد

که نام بزرگان بزشتی برد

۶۰