شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 367871
دانلود: 10653


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 367871 / دانلود: 10653
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

چنانچه حمیدی درجمع بین الصحیحین (1) و حلبی درسیرة الحلبیه (2) گوید: “تمام اصحاب فرار نمودند، الاّ چهار نفر: علی عليه‌السلام و عباس جلو روی پیغمبر و أبو سفیان بن حارث عنان مرکب آن حضرت را گرفته و عبد اللّه بن مسعود در طرف چپ آن حضرت ایستاده بود .”

و امّا فرار مسلمین عموما در احد مورد انکار احدی نبوده خوبست سیر در تواریخ بنمائید تا کشف حقیقت بر شما بشود؛ مخصوصاً ابن أبی الحدید درشرح نهج البلاغه (3) ضمن ردّ هزلیّات جاحظ ناصبی گوید:فر المسلمون باجمعهم الاّ اربعه علیّ عليه‌السلام و الزبیر و طلحه و ابو دجانه ؛ یعنی روز احد تمام مسلمین فرار نمودند، مگر این چهار نفر پس وقتی از میان تمام مسلمانان چهار نفر را استثناء نمودند معلوم است که ابی بکر و عمر و عثمان هم جزو فراری ها بودند؛ فلذا جبرئیل ندا در داد:لا سیف الاّ ذو الفقار و لا فتی الاّ علیّ .

چنانچه اکابر علماء و مورخین بزرگ خودتان از قبیل ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (4) و نور الدین مالکی درفصول المهمه (5) و دیگران ضبط نمودند که قبلاً عرض نمودم که در آن روز صدای منادی بلد شد و هاتفی ندا در داد:لا فتی الاّ علیّ لا سیف الاّ ذو الفقار (6) .

در تمام جنگها آن حضرت مؤید من جانب اللّه بود و ملائکه بر نصرت و نگاهبانی او آماده و مهیا بودند.

چنانچه محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 27 کفایت الطالب به اسناد خود نقل می نماید از عبد اللّه بن مسعود که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:ما بعث علیّ فی سریّه الاّ رایت جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره و السحابه تظله حتی یرزقه اللّه الظفر (2).

____________________

1- جمع بین الصحیحین، ج2، ص137.

2- سیره الحلبیه، ج2، ص736.

3- شرح نهج البلاغه، ج13، ص278.

4- شرح نهج البلاغه، ج1، ص29.

5- فصول المهمه، ج1، ص327.

6-نیست جوانمردی مگر علی و نیست شمشیری مگر ذو الفقار (که شمشیر علی عليه‌السلام بود) .

7- به هیچ جنگی علی تنها فرستاده نشد، مگر دیدم جبرئیل از راست و میکائیل از چپ او و ابری سایه بر او افکنده تا آنکه فتح و ظفر نصیب او می گردید .(کفایة الطالب، ص135، باب28).

۴۲۱

و امام أبو عبد الرحمن نسائی در حدیث 202خصائص العلوی (1) نقل می نماید که امام حسنعليه‌السلام با عمامه سیاه در مقابل مردم آمد و ضمن نقل اوصاف پدرش گفت: “در غزوه خیبر، وقتی علی رفت رو به قلعه،یقاتل جبرئیل عن یمینه و میکائیل عن یساره ”.(2)

فلذا در تمام غزوات، نصرت و ظفر زیر سایه شمشیر آن حضرت بود که با شدت و غلظت تمام، مقابل دشمنان ایستادگی می نمود تا فاتح می شد و درک مقام محبوبیت را نزد خدا و رسول می نمود و جبرئیل و میکائیل، دو ملک مقرب، افتخار حضور داشتند که در دو طرف او جنگ می نمودند.

تا آنجا که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (اسلام قوت نگرفت مگر به شمشیر علیعليه‌السلام .)

علی محبوب خدا و پیغمبر بود

رابعاً در این آیه می فرماید: کسانی که دارای این صفات بودند خدا آنها را دوست می دارد و آنها هم خدا را دوست می دارند. این صفت محبوبیت از خصائص أمیر المؤمنین است و دلائل بر این معنی بسیار است من جمله از آن اخبار خبری است که محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 7کفایت الطالب باسناد خود نقل نموده از عبد اللّه بن عباس که گفت: روزی من با پدرم عباس خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بودیم، علیعليه‌السلام وارد شد سلام نمود، پس از رد سلام، رسول خدا با بشاشت از جا برخاست و علی را در آغوش گرفت و بین دو چشمش را بوسید و طرف راست خود نشانید، پدرم عباس عرض کرد: یا رسول اللّه آیا دوست می داری او را؟ حضرت فرمود: ای عمّ بزرگوار:و اللّه اللّه اشدّ حبّا له منّی (3) .

____________________

1- خصائص العلوی، ص129.

2- یعنی(ای جبرئیل از سمت راست حضرتش و میکائیل از سمت چپ مقاتله میکردند.)

3- به خدا قسم محبت و دوستی خداوند باو بیشتر از من است (کفایة الطالب، ص79، باب7).

۴۲۲

حدیث رایت در فتح خیبر

اهمّ از همه دلایل بر محبوبیت علیعليه‌السلام و اینکه در میدانهای جنگ کرّار بوده نه فرّار حدیث رایت است که در صحاح معتبره شما مذکور است و احدی از اکابر علمای سنّت و جماعت، انکار این حدیث ننموده، مگر ناصبی متعصّب عنود.نواب : قبله صاحب! حدیث رایت چیست؟ متمنی است اگر زحمت نیست با سلسله اسنادش بیان فرمایید.داعی : اکابر علماء و مورخین فریقین (شیعه و سنّی) متفقاً حدیث رایت را نقل نموده اند؛ از قبیل محمّد بن اسماعیل بخاری در کتاب الجهاد و السیر فی باب دعاء النبی جلد دومصحیح (1) و نیز در کتاب المغازی فی باب غزوه خیبرصحیح (2) و مسلم بن حجاج در صفحه 324 جلد دوم صحیح و امام ابو عبد الرحمن نسائی درخصائص العلوی (3) و ترمذی درسنن (4) و ابن حجر عسقلانی دراصابه (5) و محدث شام درتاریخ (6) خود و احمد بن حنبل درمسند (7) و ابن ماجه قزوینی درسنن (8) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 6ینابیع المودة (9) و سبط ابن جوزی درتذکرة (10) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 14کفایت الطالب (11) و محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (12) و حافظ ابو نعیم اصفهانی درحلیة الاولیاء (13) و ابو القاسم طبرانی دراوسط (14)

____________________

1- صحیح بخاری، ج2، ص100.

2- صحیح مسلم، ج2، ص324.

3- خصائص العلوی، ص68-69.

4- سنن ترمذی، ج5، ص302.

5- اصابه، ج2، ص508.

6- تاریخ دمشق، ج13، ص288.

7- مسند احمد، ج5، ص33.

8- سنن ابن ماجه، ج1، ص45.

9- ینابیع المودة، ج1، باب6، ص155.

10- تذکرة الخواص، ص25.

11- کفایة الطالب، ص98، باب 14.

12- مطالب السؤول، ص75-177.

13- حلیة الاولیاء، ج1، ص26.

14- المعجم الاوسط، ج6، ص59.

۴۲۳

و ابو القاسم حسین بن محمّد(راغب اصفهانی)درمحاضرات الادباء بالاخره عموم محدثین و مورخین شما در کتب معتبرۀ خود این حدیث را آورده اند، تا آنجا که حاکم گوید:هذا حدیث دخل فی حدّ التواتر و طبرانی گوید فتح علیّ لخیبر ثبت بالتواتر (1) .

خلاصه خبر اینست که زمانی که لشکر اسلام قلاع خیبر را محاصره نموده بودند، پس از اینکه سه مرتبه لشکر اسلام به علمداری ابی بکر و عمر شکست خورده، فرار نمودند، چنانچه اشاره نمودیم، اصحاب از این شکست های پی درپی (که برای مسلمین سابقه نداشت، آن هم در مقابل یهود ناقابل) متأثر و دلتنگ شدند. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برای قوت قلب اصحاب و بشارت به فتح و پیروزی فرمودند:و اللّه لأعطینّ الرایه غدا رجلا کرّارا غیر فرّار یفتح اللّه علی یدیه یحبّ اللّه و رسوله و یحبّه اللّه و رسوله (2) .

آن شب تمام اصحاب در این فکر به خواب نرفتند که آیا فردا این شرف و فضل کرا خواهد بود. چون صبح شد، همه لباس های رزم پوشیدند و خود را مقابل پیغمبر جلوه می دادند. آنگاه حضرت نظری میان اصحاب افکند فرمود:این اخی و ابن عمّی علیّ بن أبی طالب ؛ کجا است برادر و پسر عمّم علی بن أبی طالب.

علی کو که حلاّل هر مشکل اوست

علی کو که مفتاح قفل دل اوست

عرض کردند یا رسول اللّه درد چشم دارد به قسمی که قادر بحرکت نمی باشد بسلمان فرمود او را حاضر نما سلمان رفت دست علی را گرفت در حالتی که چشمهای آن حضرت بر روی هم بود خدمت پیغمبر آمد سلام کرد حضرت پس از رد جواب فرمود:کیف حالک یا ابا الحسن ؛ حالت چونست یا ابا الحسن؟ عرض کرد:بحمد اللّه خیرا صداع برأسی و رمد بعینی لا ابصر معه (3) .

____________________

1- این حدیثی است که داخل گردید در حد تواتر - فتح علی در خیبر بتواتر ثبت گردیده.(المعجم الاوسط، ج6، ص59).

2- به خدا قسم فردا پرچم را به کسی دهم که حمله کننده باشد بر دشمنان نه گریزنده و فرارکننده. فتح کند خدا بر دست او و او است کسی که خدا و پیغمبر او را دوست می دارند و او هم خدا و پیغمبر را دوست می دارد (تفسیر رازی، ج12، ص20).

3- بحمد اللّه خیر است. سر و چشمم درد می کند که جائی را نمی بینم.

۴۲۴

حضرت فرمودند:ادن منی ؛ نزدیک من آی. چون نزدیک آمد:فبصق فی عینیه و دعا له فبرئ حتی کان لم یکن به وجع (1) .

آنگاه رایت و پرچم فتح و پیروزی اسلام را باو داد و رفت بسوی قلاع خیبر و با یهود جنگ کرد سران و شجعان یهود مانند مرحب و حارث و هشام و علقمه و دیگران را کشت و فتح کرد قلاع مهم خیبر را.

ابن صباغ مالکی درفصول المهمه (2) این خبر را ازصحاح سته نقل نموده و نیز محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 14کفایة الطالب (3) بعد از ذکر اخبار گوید: “حسّان بن ثابت شاعر مخصوص رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاضر بود این اشعار را بالبداهه در مدح علیعليه‌السلام گفت:

و کان علیّ ارمد العین یبتغی

دواء فلمّا لم یحسّ مداویا

شفاه رسول اللّه منه بتفله

فبورک مرقیّا و بورک راقیا

و قال سأعطی الرایه الیوم فارسا

کمیّا شجاعا فی الحروب محامیا

یحبّ الاله و الاله یحبّه

به یفتح اللّه الحصون الاوابیا

فخصّ بها دون البریّه کلّها

علیّا و سمّاه الوصیّ المؤاخیا

وابن صباغ (4) ازصحیح مسلم نقل نموده که خلیفۀ ثانی عمر بن الخطّاب گفت: “دوست نداشتم علمداری را مگر آن روز که حریص بودم بر این امر و خودم را بپیغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشان می دادم که شاید مرا بخواند و این افتخار نصیب من گردد. مع ذلک علی را طلب کرد و این افتخار نصیب او گردید.

و سبط ابن جوزی در تذکره(5) و امام ابو عبد الرّحمن احمد بن علی نسائی در خصائص العلوی(6) بعد از نقل دوازده خبر و حدیث در موضوع علمداری علیعليه‌السلام در

____________________

1- آب دهان مبارک در چشمهای او گذارد و برای او دعا کرد فوری چشم او گشاده و روشن و مرض بر طرف شد کانه ابداً دردی نداشته.

2- فصول المهمه، ج1، ص217.

3- کفایة الطالب، ص104، باب14.

4- فصول المهمه، ج1، ص95.

5- تذکرة الخواص، ص32.

6- خصائص العلوی، ص48.

۴۲۵

خیبر همین خبر عمر و آرزوی علمداری نمودن او را در حدیث هیجدهم نقل نموده.

و نیز جلال الدین سیوطی درتاریخ الخلفاء (1) و ابن حجر مکی درصواعق (2) و ابن شیرویه درفردوس الاخبار نقل می نمایند که عمر بن الخطّاب می گفت: “به علیعليه‌السلام سه چیز داده شده که اگر یکی از آنها برای من بود، دوست تر داشتم از آنکه شتران سرخ مو از آن من باشند:

1. تزویج فاطمه به علی؛

2. سکونت او در مسجد در همه احوال و این امر حلال نبود برای احدی مگر برای علی

3. علمداری او در فتح خیبر.”

خلاصه، از این حدیث معلوم و مستفاد می گردد که در میان امت، تمام، یگانه کسی که محبوب خدا و پیغمبر معرفی شد، علیعليه‌السلام بود.

و حدیث طیر مشوی که شب گذشته ذکر شد، خود دلیل دیگر است بر اثبات محبوبیت آن حضرت نزد خدا و رسول و این جمله بر احدی پوشیده نمی باشد، مگر بر مردمان جاهل بی اطلاع و یا بر اشخاص متعصب لجوج و عنود.

پس از این دلایل که راویان موثق خودتان نقل نموده اند که به مختصری از آنها من باب نمونه اشارت شد، ثابت آمده که مستجمع جمیع صفات حمیده و اخلاق پسندیده و مشمول( يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ) در آیه شریفه، امیر المؤمنین علیعليه‌السلام می باشد، نه دیگران از مؤمنین یا صحابه.

اینک بر آقایان معلوم شد که داعی نظر اهانت نداشتم، بلکه عین واقع و حقیقت ثبت شده در تاریخ را گفتم، به طریقی که علمای خودتان با دلایل صریحه می رسانند و معلوم می شود که مشمول آیه شریفه( أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ ) در میدانهای جنگ و مباحثات علمی، علیعليه‌السلام بوده است

علاوه بر گفتار داعی علماء بزرگ خودتان اقرار دارند که این آیه در وصف آن حضرت نازل شده؛ آنچه الحال در نظر دارم من باب نمونه عرض می نمایم که محمّد بن یوسف گنجی شافعی متوفی در سال 658 قمری در باب 23 کفایت الطالب(3)

____________________

1- تاریخ الخلفاء، ص116.

2- صواعق المحرقه، ص127.

3- کفایة الطالب، ص122، باب23.

۴۲۶

بعد از نقل حدیثی که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: “هر کس می خواهد نظر کند بآدم و نوح و ابراهیم، نظر کند به علی عليه‌السلام ” بیاناتی دارد تا آنجا که گوید: “علیعليه‌السلام آن کسیست که خدا در قرآن او را وصف نموده به آیه( وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ )(1) الخ.

و خدای متعال در آیه شریفه، شهادت می دهد علیعليه‌السلام عزیز و شدید بوده است بر کفار که اگر شجاعت و شمشیر آن حضرت در میدانهای بزرگ جنگ و دلائل علمی آن بزرگوار در مباحثات و مناظرات و جوابهای منطقی به مسایل مشکله نبود، رونقی از برای اسلام و پیشرفتی جهه مسلمین نبود.

چنانچه محمّد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نقل نموده که فرمود: “اسلام قوت نگرفت مگر بشمشیر علی و مال خدیجه .” پس علیعليه‌السلام از هر کس اولی و الیق و أحق باین مقام و مرتبه بوده است.

و أما اینکه فرمودید( رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ) ، در شأن عثمان بن عفان است و اشاره به مقام خلافت او در مرتبه سوم نازل گردیده که بسیار رقیق القلب و رحم دل بوده متأسفانه این عقیده هم بشهادت تاریخ با حال و اخلاق ایشان مطابقت نمی کند و دلایل بر این معنی بسیار است، ولی قلم اینجا رسید و سر بشکست، از آقایان محترم تمنا می کنم به همین مقدار از گفتار اکتفا نموده و از این موضوع صرف نظر نمایید، می ترسم موجب رنجش گردد.

حافظ : شما وقتی با دلایل و براهین و ذکر اسناد صحیحه صحبت نمائید، هیچ گاه موجب رنجش نخواهد شد، اگر بدون فحش دادن، دلایلی هست بیان فرمایید.

داعی : اولاً حقیر اهل فحش نیستم، چنانکه در این شبها بشهادت آقایان حاضر فحشها شنیدم و جواب نگفتم مگر با دلیل و برهان.

ثانیاً دلایل بسیاری موجود است که اگر بخواهم به تمام آنها استدلال نمایم، وقت این مختصر مجلس ما کفایت نمی کند ولی چون امر فرمودید، به خلاصه بعض از آنها اشاره می نمایم تا خود آقایان، منصفانه قضاوت فرمایید رحم و

____________________

1- چنانچه در همین کتاب مبسوطاً ذکر شده.(سوره فتح: آیه29)

۴۲۷

عطوفت و رقّت قلب را در محل خود بدست آورید.

رویه و رفتار عثمان بر خلاف ابی بکر و عمر

اولاً اتفاقی تمام مورخین ما و شما از قبیل ابن خلدون و ابن خلّکان و ابن اعثم کوفی است و درصحاح سته و کتب معتبرۀ شما ثبت است و مسعودی درمروج الذهب (1) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) و دیگران از علماء شما آورده اند که عثمان بن عفّان وقتی بمقام خلافت رسید بر خلاف سنّت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سیرۀ شیخین(ابی بکر و عمر)رفتار نمود.

و حال آنکه به اتفاق فریقین و جمیع مورخین، در مجلس شورا، عبد الرّحمن بن عوف با او بیعت نمود بر کتاب خدا و سنت پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و طریقۀ شیخین و اینکه بنی امیّه را روی کار نیاورد و بر مردم مسلط ننماید. ولی وقتی بر امر خود مستقر شد، کاملاً بر خلاف سیره آنها رفتار نمود و صریحاً خلاف عهد نمود، و خود می دانید که نقض عهد و پیمان به حکم قرآن مجید و اخبار صحیحه، از جمله گناهان بزرگ است و به صراحت گفتار و شهادت اکابر علماء و مورخین خودتان، خلیفه عثمان عملاً نقض عهد نمود و در تمام دورۀ خلافت بر خلاف طریقۀ شیخین(ابی بکر و عمر) رفتار نمود و بنی امیّه را بر جان و مال و ناموس مردم، مسلط نمود و این اولین لکّۀ بزرگی بود که دامن او را آلوده ساخت.

حافظ : چگونه بر خلاف سنت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سیره ابی بکر و عمر -رضی اللّه عنهما- رفتار نمود؟

داعی : اول قدمی که بر خلاف سنت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و طریقه شیخین بر داشت، بنابر آنچه مورخین مفصّلاً نوشته اند و مسعودی محدّث و مورّخ معروف مقبول الفریقین درمروج الذهب (3) مختصراً ذکر نموده، خانه ای بنا کرد از سنک و کاس و درهای او را از ساج و سرو قرار داد و اموال بسیار جمع نمود که علاوه بر آنچه در

____________________

1- مروج الذهب، ج2، ص210.

2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص357.

3- مروج الذهب، ج1، ص691.

۴۲۸

زمان حیاتش بذل و بخشش های بیجا به بنی امیّه و دیگران نمود (مانند آنکه خمس بلا دارمنیه را که در زمان او فتح شد (بدون هیچ مجوّز شرعی) به مروان ملعون واگذار کرد. بعلاوه صد هزار درهم از بیت المال، و چهار صد هزار درهم به عبد اللّه بن خالد، و صد هزار درهم بحکم ابن ابی العاص ملعون و طرید رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دویست هزار درهم به ابی سفیان از بیت المال واگذار نمود (چنانچه ابن ابی الحدید هم درشرح نهج البلاغه (1) ثبت نموده) و روزی که او را کشتند، در نزد خزانه دار شخصی خودش یکصد و پنجاه هزار دینار و دو کرور درهم وجه نقد موجود بود. غیر از املاک او در وادی القری و حنین که آنها یکصد هزار دینار بود و گاو گوسفند و شتر که در بیابانها بی حساب داشت!).

همین عمل او سبب شد که تمام بزرگان از بنی امیّه و غیره را که روی کار آورده بود، از ید از آنچه او داشت تهیه نمودند و بغارت اموال مردم مشغول شدند!انتهی.

زیرا معروف است؟الناس علی دین ملوکهم . شیخ می فرماید:

اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی

بر آورند غلامان او درخت از بیخ

این قبیل اعمال و جمع سرمایۀ فراوان آن هم در آن دوره، علاوه بر آنکه قبح عقلی و نقلی داشته، آن هم برای خلیفه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل فقر و تهی دستی مردم آن زمان، بر خلاف رویه و طریقۀ رفقای او ابی بکر و عمر که ملتزم و متعهد شده بود در روز شوری که به طریقه آنها رفتار نماید، بوده است.

مسعودی در جلد اولمروج الذهب (2) ضمن حالات عثمان می نویسد: “خلیفه عمر سفری با پسرش عبد اللّه به حج رفت و خرج راه او ایابا و ذهابا شانزده دینار شد. به پسرش عبد اللّه گفت : “مادر خرج خود اسراف نمودیم ”.

اینک آقایان قضاوت کنید بین طریقۀ زندگانی خلیفه عمر و گشاد بازی و زیاده روی های عثمان و تصدیق نمائید که کاملاً عثمان خلاف عهد و میثاق رفتار نموده است!

____________________

1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص368.

2- مروج الذهب، ج1، ص691.

۴۲۹

روی کار آوردن عثمان فساق بنی امیه را

ثانیاً فسّاق و فجّار بنی امیّه را روی کار آورد و بر جان و مال و نوامیس مردم مسلط نمود و در بلاد مسلمین امارات بنی امیّه ضرری شایع بوده است و افرادی را بر خلاف رضای رسول خدا و شیخین(ابی بکر و عمر)بکار گماشت.

از قبیل عمّ ملعونش حکم بن ابی العاص و پسرش مروان بن حکم که هر دو به شهادت تاریخ، طرید و رانده و تبعید شده رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و مردود و ملعون بلسان مبارک آن حضرت بودند!

حافظ : دلیل شما بر طرد و لعن آنها بالخصوص چه می باشد؟

بنی امیه و حکم بن ابی العاص و مروان، ملعون خدا و پیغمبر بودند

داعی : دلیل بر لعن دو قسم است: یکی جنبه عمومی دارد که خداوند متعال صریحاً بنی امیّه را شجره ملعونه خوانده در آیه 60 سوره 17 (بنی اسرائیل)که فرماید:( وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ ) یعنی درخت لعنت کرده شده در قرآن؛ چنانچه امام فخر رازی(1) و طبری(2) و قرطبی(3) و نیشابوری(4) وسیوطی (5) و شوکانی(6) و آلوسی(7) و ابن ابی حاتم(8) و خطیب بغداد(9) و ابن مردویه(10) وحاکم (11) و مقریزی(12) و

____________________

1- تفسیر رازی، ج20، ص237.

2- تاریخ طبری، ج8، ص185.

3- تفسیر قرطبی، ج10، ص282.

4- اسباب النزول، ص195.

5- الدر المنثور، ج4، ص191.

6- فتح الغدیر، ج3، ص239.

7- تفسیر آلوسی، ج15، ص107.

8- تفسیر ابن ابی حاتم، ج8، ص2688.

9- تاریخ بغداد، ج4، ص113.

10- ابن مردویه، ص164.

11- مستدرک حاکم، ج2، ص363.

12- امتاع لأسماع، ج8، ص207.

۴۳۰

بیهقی(1) و دیگران از مفسرین و علماء خودتان در ذیل این آیه نومیه، از ابن عباس(حبر امت)رضی اللّه عنه نقل نموده اند که مراد از شجرۀ ملعونه در قرآن بنی امیّه بودند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آنها را در خواب بصورت بوزینه ها دید که منبر و محراب او را مورد تاخت وتاز خود قرار دادند بعد از بیداری جبرئیل به نزول این آیه خبر داد” که بوزینه ها بنی امیّه هستند که بعد از تو غصب خلافت می نمایند و محراب و منبر تو هزار ماه در تصرف آنها خواهد بود.”

مخصوصاً امام فخر رازی از ابن عباس نقل می نماید که از میان تمام بنی امیّه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نام حکم بن ابی العاص را می برد. پس به حکم قرآن مجید حکم بن ابی العاص ملعون است چون از شجره ملعونه است و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالخصوص نام او را به لعنت بزبان جاری می نمود

و از طرق روات معتبره فریقین(شیعه و سنی)احادیث بسیار در طرد و لعن آنها رسیده، ولی چون در شب اول قرار گذاردیم که استشهاد باحادیث شیعه ننماییم، لذا ببعض از آنچه از علماء شما الحال در نظر دارم، اشاره می نمایم تا کشف حقیقت گردد:

حاکم نیشابوری درمستدرک (2) و ابن حجر مکّی درصواعق محرقه (3) نقل از حاکم می نماید که این خبر صحیحا از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رسیده که فرمود:انّ أهل بیتی سیلقون بعدی من امّتی قتلا و تشریدا و انّ اشد قومنا لنا بغضا بنو امیه و بنو المغیره و بنو مخزوم-و مروان بن الحکم کان طفلا قال له النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هو الوزغ بن الوزغ و الملعون بن الملعون (4) .

و نیز ابن حجر به فاصله یک حدیث از عمر بن مرة الجهنی و حلبی در

____________________

1- دلایل بیهقی، ج4، ص1822.

2- مستدرک، ج4، ص479-487.

3- صواعق، ص181، باب 11.

4- زود است که اهل بیت من بعد از من ملاقات می کنند از امت من کسانی را که آنها را می کشند و پراکنده می کنند و بدرستی که بغض و کینه و دشمنی بنی امیه و بنی مغیره و بنی مخزوم نسبت بما از همه بیشتر است-و مروان بن حکم در آن موقع بچه بود، حضرت فرمود: “این وزغ پسر وزغ است (یعنی چلپاسه و مارمولک) و ملعون پسر ملعون می باشد.”

۴۳۱

سیرة الحلبیه (1) و بلاذری درانساب و سلیمان بلخی درینابیع الموده (2) و حاکم در مستدرک(3) و دمیری درحیوة الحیوان (4) و ابن عساکر درتاریخ (5) خود و امام الحرم درذخایر العقبی (6) و دیگران نیز از عمر بن مرة نقل نموده اند که:انّ الحکم بن ابی العاص استاذن علی النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فعرف صوته فقال ائذنوا له علیه لعنه اللّه و علی من یخرج من صلبه الاّ المؤمن منهم و قلیل ما هم (7) .

و امام فخر رازی در جلد پنجم ازتفسیر کبیر (8) خود ذیل آیه( وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ ) و معنای آن اشاره بقول ام المؤمنین عایشه می نماید که به مروان می گفت:لعن اللّه اباک و انت فی صلبه فأنت بعض من لعنه اللّه (9) .

و علامه مسعودی درمروج الذهب (10) گوید: “مروان بن حکم طرید و راندۀ رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود که از مدینه رانده و تبعید شده بود.”

در زمان خلافت أبی بکر و عمر اجازه ورود به مدینه نیافت، ولی عثمان که خلیفه شد، بر خلاف سیره و رفتار رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و أبی بکر و عمر او را اجازه ورود داد و با سایر بنی امیّه بدور خود جمع و با آنها زیاده از حد مهربانی نمود.

نواب : قبله صاحب، حکم بن ابی العاص که بوده و برای چه پیغمبر او را طرد نمود.

____________________

1- سیرة الحلبیه، ج1، ص337.

2- ینابیع المودة، ج2، ص469.

3- مستدرک، ج4، ص481.

4- حیوة الحیوان، ج2، ص399.

5- تاریخ دمشق، ج57، ص270-271.

6- ذخائر العقبی، ص121.

7- حکم بن ابی العاص از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اذن و اجازه ورود خواست پیغمبر (ص)صدای او را شناخت فرمود اذن بدهید او را لعنت خدا بر او باد و بر اولادهای او که از صلبش بیرون می آیند مگر مؤمن از آنها و آن مؤمنین بسیار کم اند.

8- تفسیر رازی، ج20، ص237.

9- خداوند لعنت نمود پدرت را در حالتی که تو در صلب او بودی پس تو بعض از کسی هستی که خداوند او را لعنت نموده.

10- مروج الذهب، ج1، ص690.

۴۳۲

حکم بن ابی العاص

داعی : حکم بن أبی العاص عموی خلیفه عثمان بود. بنابر آنچه طبری و ابن أثیر و بلاذری درانساب (1) نوشته اند، در جاهلیت همسایه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و بسیار آن حضرت را اذیت می نمود؛ مخصوصاً بعد از بعثت و بعد از فتح مکه، به مدینه آمد و ظاهراً اسلام قبول نمود، ولی پیوسته آن حضرت را در میان جامعه تحقیر می نمود. وقتی حضرت حرکت می کرد، در عقب آن حضرت می آمد و با چشم و دماغ و دهان و دست، شکلک در می آورد و به طریق تقلید آن حضرت را آزار می داد؛ حتی در نماز با انگشت تحقیر به آن حضرت اشاره می نمود. فلذا در اثر نفرین آن حضرت به همان حالت تشنّج باقی ماند؛ به علاوه بُله و نیمه مجنون شد. روزی به منزل آن حضرت رفت حضرت از حجره بیرون آمد فرمود: “کسی از طرف او عذر خواهی نکند. بایستی خودش و فرزندانش مروان و دیگران از مدینه بیرون روند.” فلذا به امر آن حضرت فوری آنها را تبعید نمودند به طائف. در زمان خلافت ابی بکر و عمر، عثمان شفاعت نمود که چون حکم عموی من است، اجازه دهید بر گردد به مدینه؛ آنها قبول ننمودند و گفتند: “طرید و تبعید شده رسول اللّه را ما بر نمی گردانیم.” چون عثمان خود به خلافت رسید، آنها را برگرداند هرچند مردم و اصحاب رسول اللّه اعتراض کردند، اعتنا ننمود. به علاوه مورد اکرام و بذل و بخشش خود قرار داد و مروان را پیشکار و رئیس دربار خلافت قرار داد و تمام أشرار بنی امیه را بدور خود جمع و مأموریتهای بزرگ و پست های حسّاس را به آنها واگذار نمود که آنها بر حسب پیش بینی عمر، خلیفه دوم، سبب بدبختی او گردیدند.

ولید فاسق در حال مستی نماز جماعت خواند

که از جمله آنها ولید بن عقبة بن أبی معیط بود که او را بولایت و امارت کوفه فرستاد. ولید کسی است که بنا به روایت مسعودی درمروج الذهب (2) ذیل حالات

____________________

1- انساب الاشراف، ص49.

2- مروج الذهب، ج1، ص691.

۴۳۳

عثمان، پیغمبر درباره او فرموده بود:انّه من اهل النار ؛ یعنی او اهل آتش است و در فسق و فجور بمنتها درجه متجاهر بود که مسعودی درمروج الذهب و أبو الفداء درتاریخ خود و سیوطی درتاریخ الخلفاء (1) و أبو الفرج در أغانی(2) و امام أحمد درمسند (3) و طبری درتاریخ (4) و بیهقی درسنن (5) و ابن أثیر درکامل (6) و یعقوبی درتاریخ (7) و ابن اثیر دراسد الغابه (8) و دیگران می نویسند در أیام امارت کوفه، شبی تا صبح مجلس عیش داشت و صبح که صدای مؤذن برخاست، در حالت مستی رفت در محراب مسجد و با مردم نماز صبح را چهار رکعت به جای آورد. آنگاه به مردم گفت: “اگر میل دارید برای شما بیشتر بخوانم.”

و نیز بعض از آنها می نویسند: “در محراب قی و استفراغ نمود که تمام مردم متأذی گردیده، شکایت به عثمان بردند.”

و از جمله آنها معاویه معلوم الحال بود که او را والی شام نمود و سعید بن عاص را را بعد از ولید به کوفه فرستاد که در اثر عملیات آنها، در تمام بلاد مسلمین ظلم و فساد بحد افراط رسید فریادها بلند شد و هر کس از هرکجا آمد، نامه تظلم آورد بدربار خلافت، طردش نمودند.

غلطکاریهای عثمان موجب قتل او شد

همین أعمال و رفتار او که بر خلاف رویه و رفتار رسول أکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی بر خلاف طریقه و مشی ابی بکر و عمر ظاهر و بارز گردید سبب شد که خون مردم به جوش

____________________

1- تاریخ الخلفاء، ص155.

2- اغنی، ج4، ص187.

3- مسند احمد، ج1، ص144.

4- تاریخ طبری، ج3، ص295.

5- سنن بیهقی، ج8، ص318.

6- تاریخ الکامل، ج3، ص107.

7- تاریخ یعقوبی، ج2، ص165.

8- اسد الغابة، ج5، ص91.

۴۳۴

آمد نهضت ملّی تشکیل.و شد آنچه شد.

قطعا مسئول قتل و بدبختی او، خودش بود که در کارهای خود تجدید نظر ننموده و به نصایح مولانا امیر المؤمنین گوش نداد و فریب خودنمائیهای اطرافیان خود از بنی امیّه را خورد تا عاقبت جان خود را بر سر دوستی آنها گذارد.

چنانچه خلیفه عمر این پیش بینی را نموده بود(چون باخلاق عثمان آگاهی داشت) بنابر آنچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه گفتگوی عمر را با ابن عباس نقل نموده تا آنجا که گوید:خلیفه عمر درباره هر یک از شش نفر أصحاب شورا، کلامی گفت و عیبی گرفت تا رسید به عثمان درباره او گفت: أوه ثلاثا و اللّه لئن ولیها لیحملن بنی ابی معیط علی رقاب الناس ثم لتنهض الیه العرب فتقتله (1) .

و نیز ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (2) بعد از نقل جمله مذکور گوید: “فراست عمر بصحت پیوست که وقتی عثمان خلیفه شد (چنانچه عمر پیش بینی نموده بود) بنی امیّه را بدور خود جمع و بر گردن مردم بار نمود و با والی کردن آنها در ولایات، کردند آنچه نباید بکنند! با آنکه قادر بود آنها را معزول کند و تغییر دهد و مروان ملعون را از خود دور نماید ولی ننمود تا نارضایتی ها در مردم ایجاد نمودند و سبب شورش و قتل او گردیدند. تمام این بلایا و هتک حرمتها را بر سر او، مروان و اطرافیهای او در آوردند و بی اعتنایی او به نامه های امت، منجر به قتل او گردید .”

آقایان! انصاف خوب است؛ مراجعه نمایید بهتاریخ بزرگ محمّد بن جریر طبری که از اکابر علماء شما در سیصد هجری و مورد اعتماد عموم بوده که نوشته:و قد رأی رسول اللّه ابا سفیان مقبلا علی حماره و معاویة یقود به و یزید ابنه یسوق به فقال صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم لعن اللّه الراکب و القائد و السائق (2) .

آنگاه قضاوت کنید که خلیفه عثمان، چرا ملعون و رانده شده پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را

____________________

1- پس از سه مرتبه آه کشیدن گفت: “روزی که زمام امور دست عثمان برسد(پستهای حساس را)به بنی ابی معیط اختصاص داده و آنها را بر گردنهای مردم سوار نموده،” پس از آن اضافه نموده گفت: “در آن موقع عرب در مقابل او نهضت نموده و او را خواهند کشت.” (شرح نهج البلاغه، ج6، ص397).

2- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص187.

3- پیغمبر دید ابو سفیان سوار خری است معاویه جلو خر را می کشد و یزید پسر دیگرش از عقب، خر را می راند. فرمود: “خدا لعنت کند سوار و جلودار و راننده را.” (تاریخ طبری، ج9، ص185).

۴۳۵

مورد احترام قرار داده و در آغوش محبت پذیرفته، بلکه امارت و حکومت به آنها داد تا ایجاد انقلاب در دین اسلام بنمایند؟!

نه، ما از این اعمال خلیفه و بی فکری او تعجّب می کنیم، بلکه علماء بزرگ خودتان مانند طبری و ابن اعثم کوفی تعجب نموده اند و در تاریخ خود ثبت کرده اند که چرا وقتی أبو سفیان در مجلس عثمان در اول خلافتش، منکر اسلام و نزول وحی و جبرئیل شد، خلیفه او را نکشت و فقط بیک تغیّری قضیه را ماست مالی نمود و حال آنکه باتفاق جمیع مسلمین، چنین ملعونی واجب القتل بوده است.( فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ ) !

ایجاد نارضایتی در مردم منجر به قتل عثمان شد

و علاوه بر آنچه عرض شد مراجعه نمائید به خطبه 163نهج البلاغه و همچنین خبری را که ابن ابی الحدید در ص 482 جلد دومشرح نهج ازتاریخ کبیر طبری ضمن شرح خطبه نقل نموده که بعض از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامه ها نوشته بولایات و مسلمانان را دعوت بجهاد نمودند در مدینه مقابل ظلم بنی امیّه بحمایت عثمان آنها را؛ و در سال 34 جمعیت زیادی از ناراضیها از عمّال عثمان بمدینه آمده و خدمت امیر المؤمنین شرفیاب شدند و آن حضرت را واسطه قرار دادند نزد عثمان حضرت به ملاقات خلیفه رفتند تا آنجا که مقدور بود، خلیفه را نصیحت نمودند که در تغییر عمّال و اعمال خود تجدید نظر کند و او را به عواقب امور متوجه ساختند و به او فهماندند که پای جان در بین است تا جائی که فرمودند:و انّی انشدک اللّه ان تکون امام هذه الامّه المقتول فانّه کان یقال یقتل فی هذه الامّه امام یفتح علیه القتل و القتال الی یوم القیمه (1) .

ولی مروان و اطرافیهای اموی نگذاردند که نصایح صادقانۀ آن حضرت اثر کند لذا بعد از خروج آن حضرت از منزل، عثمان امر کرد مردم در مسجد جمع

____________________

1- تو را به خدا قسم می دهم اینکه مبادا پیشوای این امت باشی که کشته شوی؛ زیرا که قبلا گفته می شد که در این امت پیشوائی کشته خواهد شد که بواسطه کشته شدن او فتح باب می شود به خون ریزی و کشت کشتار تا روز قیامت.(شرح نهج البلاغه، ج9، ص262).

۴۳۶

شدند رفت بالای منبر، عوض آنکه تحبیب کند و از مردم عارض، دلربایی کند و بگوید: عمّال و مأمورین من السّاعه معزول، نوعی سخن گفت که دلهای رنجدیده، رنجیده تر شد. عاقبت رشته کشید تا بآنجا که خلیفه عمر پیش بینی نموده بود و عثمان بدست مردم ناراضی کشته گردید.

پس سبب قتل عثمان، ندانسته کاریهای خود او بود که بنصایح بزرگان گوش نداد تا به جزای عمل خود رسید، بر خلاف ابی بکر و عمر که بنصایح مولانا امیر المؤمنینعليه‌السلام گوش می دادند و ترتیب اثر داده و قدردانی نموده، نتیجه کامل می بردند.

صدمه زدن عثمان اصحاب پیغمبر را

و ثانیاً آنکه عده ای از اصحاب پیغمبر را که ناصح و خیر خواه و معترض بعملیات بی رویۀ او بودند امر کرد آن قدر زدند که در اثر همان ضربات غالباً مردند و اگر ماندند، علیل و ناتوان گشتند که از جمله آنها عبد اللّه بن مسعود بود که حافظ و قاری و نگهبان و کاتب قرآن و از اصحاب خاص رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حتی مورد احترام أبی بکر و عمر و محل شور آنها بوده است.

مخصوصاً ابن خلدون درتاریخ (1) خود نوشته است خلیفه ثانی عمر در دوره خلافتش، اصرار داشت عبد اللّه از او جدا نگردد، برای آنکه آگاهی کامل بقرآن و احکام دین داشت و رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مدح بسیار از آن نموده؛ چنانچه ابن ابی الحدید و دیگران متعرض اند.

مضروب شدن ابن مسعود و مردن او

علماء و مورخین شما عموماً نوشته اند که چون عثمان خواست قرآنها را جمع کند، تمام نسخ قرآن را از کتّاب آنها خواست و همه را جمع آوری نمود؛ من جمله قرآن عبد اللّه بن مسعود را که از جملۀ کتّاب وحی و مورد اطمینان خاتم الانبیاء بود،

____________________

1- تاریخ ابن خلدون، ج3، ص159.

۴۳۷

طلبید. عبد اللّه نداد. عثمان خودش رفت منزل عبد اللّه و جبراً قرآن را از او گرفت، وقتی عبد اللّه شنید که قرآن او را هم مانند قرآنهای دیگر سوزانیدند خیلی دلتنگ شد. در مجالس و محافل، احادیثی را که در قدح عثمان می دانست، نقل می کرد و پرده ها را بالا می زد و با کنایات مردم را به حقایق متوجه می ساخت، این خبرها را بعثمان دادند امر کرد غلامانش رفتند آن قدر عبد اللّه را زدند که از شدت آن ضربات دنده های او شکست و بستری شد و بعد از سه روز از دنیا رفت.

چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج ضمن طعن ششم، شرح قضایا را مفصلاً نوشته تا آنجا که گوید:

“عثمان بعیادت عبد اللّه رفت و بینهما گفتگوهائی شد تا رسید بجائی که عثمان بعبد اللّه گفت استغفر لی یا ابا عبد الرحمن قال اسأل الله ان یأخذ لی منک حقی”(1) .

و نیز نقل نموده است به جرم آنکه چرا بدرقۀ ابی ذر نمود، موقعی که او را به سمت ربذه تبعید می نمودند، چهل تازیانه بر بدن عبد اللّه زد!!

لذا عبد اللّه بعمّار یاسر وصیّت نمود که نگذار عثمان بر جنازه من نماز گذارد. عمّار هم قبول نمود. روی همین اصل بعد از وفات عبد اللّه عمّار، با جمعی از صحابه بر جنازه او نماز گذارده و دفنش نمودند. وقتی خبر به عثمان دادند، رفت سر قبر عبد اللّه و به عمّار گفت: “چرا چنین نمودی؟” گفت: “حسب الوصیّه خودش ناچار بودم که عمل نمایم” (این عمل عمّار سبب کینه ای شد که بعداً با او تلافی نمود).

واقعاً کارهای خلیفه عثمان بنابر آنچه اکابر علماء و مورخین خودتان نوشته اند حیرت آور است؛ مخصوصاً عملیاتی که به اصحابه خاص و پاک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمود که حتی ابی بکر و عمر هم هرگز چنان رفتاری ننمودند، بلکه بر خلاف رفتار عثمان با آنها احترام کامل از اصحاب رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمودند.

مضروب شدن عمار بامر عثمان

و از جمله اعمال عثمان که دلالت بر رقّت قلب او دارد!! توهین به عمّار یاسر

____________________

1- طلب مغفرت کن برای من ای ابا عبد الرحمن (کنیۀ ابن مسعود بود)، عبد اللّه گفت: “از خدا می خواهم حق مرا از تو بگیرد” (یعنی هرگز از تو راضی نخواهم شد). (شرح نهج البلاغه، ج3، ص43).

۴۳۸

و زدن آن مرد شریف است که از صحابه خاص پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، چنانچه علماء و مورخین فریقین نوشته اند که چون ظلم و تعدّی عمّال بنی امیّه در اطراف بلاد اسلام زیاد شد، صحابه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم جمع شدند و نامه ای به عثمان نوشتند و تمام مظالم او را یادآوری نمودند و با نصایح مشفقانه، گوشزد نمودند که اگر پیروی از رویه و رفتار عمّال ظلم اموی ها و تقویت از آنها بنمایی و تجدید نظر در رویه و رفتار خود و اطرافیهای خود ننمایی، نتایج وخیم آن بیشتر شامل حال خودت خواهد شد؛ علاوه بر آنکه ضرر به اسلام می زنی.

آنگاه شور نمودند که چه کسی نامه را ببرد. عاقبت گفتند مقتضی آنست که حامل نامه عمّار باشد، چه آنکه فضل و تقوی و عظمت عمّار مورد اقرار و اعتراف خود عثمان می باشد و مکرر از خودش شنیدیم که می گفت: رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است: “ایمان با گوشت و خون عمّار مخلوط است ” و نیز از آن حضرت نقل می نمود که می فرمود: “بهشت مشتاق سه کس است: علی بن أبی طالب و سلمان و عمّار یاسر ”.

فلذا بدرخواست اصحاب جناب عمّار کاغذ را برداشت به خانه عثمان رفت. وقتی رسید که عثمان می خواست از منزل خارج شود. در دهلیز منزل، عمّار را دید. سؤال کرد: “یا ابا الیقظان! (کنیۀ عمّار بود) کاری داری؟” گفت:

کار شخصی ندارم و لکن جمعی از اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مطالبی را در این نامه گنجانیده اند که خیر و صلاح شما در او می باشد و توسط من فرستاده اند. مطالعه نمائید و جواب آنان را بدهید.

نامه را گرفت چند سطری که از نامه خواند، غضبناک شد با کمال تغیّر نامه را بزمین افکند، جناب عمّار فرمود: “خوب نکردی! نامه اصحاب رسول اللّه محترم است. چرا بر زمین افکندی حق بود می خواندی و جواب می دادی.”

با عصبانیّت تمام گفت: “دروغ می گویی!” آنگاه امر کرد غلامانش جناب عمّار را بسختی زدند و او را بر زمین انداخته و می کوبیدند؛ حتّی خود او هم چند لگدی بر شکم عمّار زد که به علّت همان ضربات عمّار پیر مرد، مبتلا به مرض فتق شد و بی هوش گشت. خویشانش آمدند او را به منزل امّ سلمه، امّ المؤمنین بردند از ظهر

۴۳۹

تا قریب نصف شب بیهوش ماند تا چهار نماز از او فوت شد. وقتی به هوش آمد نمازها را قضا کرد.

شرح مبسوط این قضایا در کتب معتبرۀ علماء خودتان ثبت است. ابن ابی الحدید درشرح نهج (1) و مسعودی درمروج الذهب (2) ضمن مطاعنی که به عثمان وارد گردیده، اشاره می کند که علّت انحراف قبیله هزیل و بنی مخزوم از عثمان عملیات او با عبد اللّه بن مسعود و عمّار یاسر و ضرباتی که بر آنها وارد آوردند، بود. اینک قضاوت با آقایان با انصاف است تا پی برقّت قلب و رحم دلی او ببرند.

اذیت و تبعید نمودن ابا ذر و وفات او در صحرای ربذه

رابعاً عمل و رفتار او با أبی ذر غفاری جندب بن جناده که از صحابۀ خاص رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و محبوب آن حضرت و دومین مرد عالم اسلام از صحابه بوده است، جلب نظر هر انسان آزادی را می نماید.

تمام ارباب حدیث و مورخین بزرگ فریقین، اقرار و اعتراف دارند که آن پیر مرد نودساله را با چه خفّت و آزار و اذیت تبعید به شام و از آنجا بمدینه و از مدینه با دخترش سوار بر شتر برهنه بصحرای بی آب و علف ربذه تبعید نمودند تا عاقبت در آن صحرا أبی ذر از دنیا رفت و دختر یتیمه اش بی سرپرست در آن وادی خوفناک تنها ماند.

علماء و مورخین بزرگ خودتان مانند ابن سعد درطبقات (3) و بخاری در کتاب زکاتصحیح (4) و ابن ابی الحدید در و نیز درشرح نهج البلاغه (5) و یعقوبی درتاریخ (6) خود و أبو الحسن علی بن الحسین مسعودی، محدث و مورخ معروف قرن چهارم، متوفای

____________________

1- مروج الذهب، ج1، ص695.

2- مروج الذهب، ج1، ص695.

3- طبقات، ج4، ص168.

4- صحیح بخاری، ج2، ص245-246.

5- شرح نهج البلاغه، ج3، ص55.

6- تاریخ یعقوبی، ج2، ص120.

۴۴۰