شب های پیشاور جلد ۱

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 577

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 577
مشاهدات: 367899
دانلود: 10653


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 577 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 367899 / دانلود: 10653
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 1

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

و هم به حکم عقل و نقل بایستی افضل بر انبیاء و از تمام امت و صحابه باشد، بدون استثنا چنانچه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افضل بر تمام انبیا و امت بوده است.

چون پیغمبر افضل بر انبیاء است علی هم افضل از آنها می باشد

شما وقتی کتب معتبره خودتان از قبیل (احیاء العلوم ) امام غزّالی وشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید(1) معتزلی وتفسیر امام فخر رازی(2) وتفسیر جار اللّه زمخشری(3) و بیضاوی(4) و نیشابوری(5) و دیگران از علماء را مطالعه نمائید، می بینید که از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حدیثی نقل می نمایند که آن حضرت فرموده: علماء امّتی کأنبیاء بنی اسرائیل (6) . و در خبر دیگر فرموده:علماء امّتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل (7) .

آنگاه انصافا تصدیق خواهید نمود جائی که علماء این امت بواسطه آنکه علمشان از سر چشمۀ علم محمّدی است مانند یا افضل و بهتر از انبیاء بنی اسرائیل باشند، حتماً علی بن أبی طالبعليه‌السلام که منصوص است بگفتار رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنابر آنچه اکابر علمای خودتان نقل نموده اند که فرمود:انا مدینه العلم و علی بابها ؛و انا دار الحکمه و علیّ بابها ،(8) افضل از انبیاء می باشد و هرگز در آن شک و تردید نمی نمایید. و از خود علیعليه‌السلام وقتی سؤال این معنی را نمودند، به بعضی از جهات افضلیت اشاره فرمود.

سؤالات صعصعه از علیّ(عليه‌السلام ) در عله افضل بودن از انبیاء و جواب آن

در روز بیستم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت که آثار مرگ بر آن حضرت

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج7، ص155.

2- تفسیر رازی، ج17، ص15؛ ج27، ص125.

3- تفسیر کشاف، ج4، ص265.

4- تفسیر بیضاوی، ج4، ص133.

5- تفسیر نیشابوری، ج4، ص276.

6-علمای امت من مثل و مانند انبیای بنی اسرائیل اند .

7-علمای امت من افضل و بهتر از انبیای بنی اسرائیل اند .

8-من شهرستان علم و خانه حکمتم و علی دروازه آن می باشد.

۴۸۱

ظاهر شد در اثر ضربت شمشیر زهر آب داده ای که اشقی الاولین و الآخرین (نظر بخبری که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم داده بودند)، عبد الرحمن بن ملجم مرادی بر فرق سر مبارکش وارد آورده بود، فرمود بفرزندش امام حسنعليه‌السلام ، شیعیانی که بر در خانه اجتماع نموده اند اجازه دهید بیایند مرا ببینند. وقتی آمدند، اطراف بستر را گرفتند و آهسته به حال آن حضرت گریه می نمودند. حضرت با کمال ضعف فرمودند:سلونی قبل ان تفقدونی و لکن خفّفوا مسائلکم .(1) اصحاب هر یک سؤالی می نمودند و جوابهایی می شنیدند.

از جمله سؤال کنندگان صعصعة بن صوحان بود که از رجال بزرگ شیعه و از خطباء معروف کوفه و از روات بزرگی است که علاوه بر علمای شیعه، کبار از علمای خودتان حتی صاحبانصحاح روایتهای او را از علیعليه‌السلام و ابن عباس نقل نموده اند.

و در نقل و ترجمه حالات او علمای بزرگ خودتان از قبیل ابن عبد البر دراستیعاب (2) و ابن سعد درطبقات (3) و ابن قتیبه درمعارف (4) و دیگران، مشروحاتی نوشته و او را توثیق نموده اند که مردی عالم و فاضل و صادق و متدیّن و از اصحاب خاص علیعليه‌السلام بوده.

صعصعه عرض کرد:اخبرنی انت افضل ام آدم ؛ مرا خبر دهید شما افضل هستید یا آدم؟ حضرت فرمودند:تزکیه المرء لنفسه قبیح ؛ قبیح است که مرد خود را تعریف و تزکیه بنماید و لکن از باب( وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ) (5) می گویم:انا افضل من آدم ؛ من از آدم افضل هستم. عرض کرد:و لم ذلک یا امیر المؤمنین ؛ بچه دلیل افضل از آدم هستی؟ حضرت بیاناتی فرمود که خلاصه اش اینست که برای آدم همه قسم وسایل رحمت و راحت و نعمت در بهشت فراهم بود فقط از یک شجره گندم منع گردید و او منتهی نشد و از آن شجره منهیّه خورد و از بهشت و جوار رحمت حق

____________________

1- سؤال کنید از من هر چه می خواهید قبل از آن که مرا نیایید ولکن سؤال های خود را سبک و مختصر کنید.

2- استیعاب، ج2، ص717.

3- طبقات ابن سعد، ج6، ص221.

4- معارف، ج1، ص142.

5- نعمت های خدا داده به خود را نقل کن.

۴۸۲

خارج شد. ولی خداوند مرا از خوردن گندم منع ننمود، من بمیل و اراده خود چون دنیا را قابل توجه نمی دانستم، از گندم نخوردم. کنایه از آنکه کرامت و فضیلت شخص در نزد خدا بزهد و ورع و تقواست. هر کس اعراض او از دنیا و متاع دنیا بیشتر است، قطعاً قرب و منزلت او در نزد خدا بیشتر و منتهای زهد اینست که از حلال غیر منهی اجتناب نماید.

عرض کرد:انت أفضل أم نوح؟ قال: انا افضل من نوح؛ شما افضل هستید یا نوح؟ “فرمود :من افضل هستم از نوح” عرض کرد:لم ذلک ؟ چرا شما افضل هستید از نوح؟ فرمود: نوح قوم خود را دعوت کرد به سوی خدا، اطاعت نکردند بعلاوه اذیت و آزار بسیار بآن بزرگوار نمودند تا درباره آنها نفرین کرد( رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا ) (1) .

اما من بعد از خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن همه صدمات و اذیتهای بسیار فراوانی که از این امت دیدم، ابدا درباره آنها نفرین نکردم و کاملاً صبر نمودم (چنانچه در ضمن خطبه معروف به شقشقیه فرمود:صبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی .(2) کنایه ازآنکه اقرب خلق بسوی حق کسی است که صبرش بر بلا بیشتر باشد.

عرض کرد: انت افضل ام ابراهیم؟قال انا افضل من ابراهیم ؛ شما افضل هستید یا ابراهیم؟ فرمود: “من افضل از ابراهیم هستم” عرض کرد:لم ذلک ؟ چرا شما افضل از ابراهیم هستید؟ فرمود: ابراهیم عرض کرد:رب ارنی کیف تحی الموتی قال أ و لم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئنّ قلبی (3) ولی ایمان من به جایی رسیده که گفتم:لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا. (4) کنایه از آنکه علو درجۀ شخص بمقام یقین او می باشد که واجد مقام حق الیقین شود.

عرض کرد:انت أفضل أم موسی؟ قال انا افضل من موسی ؛ شما افضل هستید یا موسی؟ فرمود: “من افضل هستم.” عرض کرد: “به چه دلیل شما افضل از موسی

____________________

1- (نوح گفت) پروردگارا! هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذاز!

2- صبر نمودم در حالتی که در چشم من خاشاک و در گلوی من استخوان بود.

3-آیه 262 سوره 2 (بقره): پروردگارا بمن بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خداوند فرمود: “آیا باور نداری عرض؟” کرد: “آری باور دارم، لکن(می خواهم بمشاهده آن)دلم آرام گیرد.”

4- اگر پرده ها بالا رود و کشف حجب گردد، یقین من زیاد نخواهد شد.

۴۸۳

هستید؟” فرمود: “وقتی خداوند او را مأمور کرد بدعوت فرعون که به مصر برود عرض کرد: ( قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ ) (1) اما من وقتی رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جانب خدا مأمورم کرد که بروم در مکّه معظّمه بالای بام کعبه آیات اول سورۀ برائت را بر کفار قریش قرائت نمایم با آنکه کمتر کسی بود که برادر یا پدر یا عم یا خال یا یکی از اقارب و خویشانش بدست من کشته نشده باشند مع ذلک ابدا خوف نکردم اطاعت امر نموده تنها رفتم مأموریت خود را انجام دادم آیات سورۀ برائت را بر آنها خواندم و مراجعت نمودم .”

کنایه از آنکه فضیلت شخص با تو کل به خداست. هر کس توکّلش بیشتر است فضیلت او بیشتر است. موسی اتکاء و اعتماد ببرادرش نمود، ولی امیر المؤمنینعليه‌السلام توکّل کامل بخدا و اعتماد بکرم و لطف عمیم ذات ذو الجلال حق نمود.

قال انت افضل ام عیسی؟ قال انا افضل من عیسی قال لم ؛ ذلک عرض کرد: “شما افضل هستید یا عیسی؟” فرمود: “من افضل از عیسی هستم.” عرض کرد: “برای چه شما افضل هستید؟”

فرمود: “پس از آنکه مریم به واسطه دمیدن جبرئیل در گریبان او به قدرت خدا حامله شد، همین که موقع وضع حمل رسید، وحی شد بمریم که اخرجی عن البیت فان هذه بیت العباده لا بیت الولادة، از خانه بیت المقدس بیرون شو؛ زیرا که این خانه محل عبادت است نه زایشگاه و محل ولادت و زاییدن؛ فلذا از بیت المقدس بیرون رفت در میان صحرا، پای نخلی خشکیده، عیسی به دنیا آمد. اما من وقتی مادرم فاطمه بنت اسد را درد زاییدن گرفت، در حالتی که وسط مسجد الحرام بود به مستجار کعبه متمسک گردیده و عرض کرد: الهی بحق این خانه و به حق آن کسی که این خانه را بنا کرده، این درد زاییدن را بر من آسان گردان! همان ساعت دیوار خانه شکافته شد مادرم فاطمه را با ندای غیبی دعوت بداخل خانه نمودند که یا فاطمه ادخلی البیت. فاطمه مادرم وارد شد و من در همان خانه کعبه به دنیا آمدم.”

کنایه از آنکه در مرتبه اول شرف مرد بحسب و نسب و طاهریت مولد است.

____________________

1- آیه 33 سوره 28(قصص): موسی عرض کرد: “ای خدا! من از آنها (فرعونیان) یک نفر را کشته ام و می ترسم (که به خونخواهی و کینه دیرینه) مرا به قتل رسانند (با این حال اگر از رسالت ناگزیرم) برادرم هارون که ناطقه اش از من فصیح تر است، با من یار و شریک در کار رسالت فرما تا مرا تصدیق کند، می ترسم آنها تکذیب رسالتم کنند.”

۴۸۴

هر که روح و نفس و جسد او پاکیزه است، او افضل است.(1)

(از این امر پروردگار به فاطمه در دخول کعبه معظّمه و نهی از مریم از وضع حمل در بیت المقدس با توجه بشرافت مکه معظّمه بر بیت المقدس، شرافت فاطمه بر مریم و شرافت علیعليه‌السلام بر عیسی علی نبیّنا و آله وعليه‌السلام معلوم می شود).

علی مرآت جمیع انبیاء بوده است

(موقع نماز شد. آقایان برای نماز برخاستند بعد از اداء فریضه و استراحت و صرف چای داعی (افتتاح کلام، نموده عرض کردم)

علاوه بر آنچه عرض شد، در کتب معتبره و موثق علماء خودتان است که علیعليه‌السلام را مرات جمیع صفات انبیاء و واجد آن صفات قرار داده اند.

چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی در ص 449 جلد دومشرح نهج البلاغه و حافظ ابو بکر فقیه شافعی احمد بن الحسین بیهقی درمناقب (2) و امام احمد حنبل درمسند (3) و امام فخر رازی در ذیل آیه مباهله درتفسیر کبیر (4) و محی الدین عربی در کتابیواقیت و جواهر و شیخ سلیمان بلخی حنفی در اول باب 40ینابیع المودة (5) ازمسند احمد و صحیح بیهقی وشرح المواقف والطریقه المحمدیة و نور الدین مالکی درفصول المهمّه (6) از بیهقی و محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول (7) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 23کفایة الطالب (8) به مختصر کم و زیادی در الفاظ و عبارات، روایت نموده اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من اراد ان ینظر الی آدم فی علمه

____________________

1- اللمعة البیضاء، ص220- انوار النعمانیة، ج1، ص27.

2- مناقب، ص212.

3- مسند احمد، ج1، ص179.

4- تفسیر کبیر، ج8، ص86.

5- ینابیع المودة، ج1، ص363.

6- فصول المهمه، ج1، ص571.

7- مطالب السؤول، ص129.

8- کفایة الطالب، ص121.

۴۸۵

و الی نوح فی تقوائه (فی حکمته)و الی ابراهیم فی خلّته(فی حلمه)و الی موسی فی هیبته و الی عیسی فی عبادته فلینظر الی علیّ بن أبی طالب عليه‌السلام (1) .

و میر سید علی همدانی شافعی در مودة هشتم ازمودة القربی این حدیث شریف را با زیادتیهائی نقل می نماید و در آخر آن آورده از جابر که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

فانّ فیه تسعین خصله من خصال الانبیاء جمعها اللّه فیه و لم یجمعها فی احد غیره (2) .

بیان گنجی شافعی در اطراف حدیث تشبیه

و شیخ فقیه محدث شام صدر الحفّاظ، محمّد بن یوسف گنجی شافعی، پس از نقل حدیث خود به عنوان قلت بیانی دارد که گوید: “تشبیه نمودن علی را به آدم در علم او برای این است که خداوند آموخت به آدم علم و صفت هر چیزی را هم چنانکه در سوره بقره فرماید:( وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمٰاءَ کُلَّهٰا ) (3) و هم چنین نیست چیزی و نه حادثه و واقعه ای مگر آنکه در نزد علی می باشد علم آن و فهم درک و استنباط معنای آن.”

(به واسطه همین علم الهی بود که حضرت آدم مخلع بخلعت خلافت آمد که خداوند در آیه 28 سوره 2(بقره) خبر می دهد که فرمود:( إِنِّی جٰاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً ) (4) .

پس هر انسان با ذوقی از این تشبیه آن حضرت علی را به علم آدم، می فهمد که چون آن علم سبب افضلیت آدم و برتری و مسجودیت او بر ملائکه و صاحب مقام خلافت گردید علیعليه‌السلام هم افضل و برتر از همۀ خلایق و واجد مقام خلافت بعد از خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد.

____________________

1-هر کس می خواهد نظر کند آدم را در علمش (یعنی از کمیت و کیفیت علم آدم بهره مند گردد)، به علم علی توجه کند و هر کس که می خواهد حقیقت تقوای نوح را (که بهترین صفات او بوده) یا حکم و حکمت او را به بیند و خلت و حلم ابراهیم و هیبت موسی و عبادت عیسی را ببیند، پس نظر کند بسوی علی بن أبی طالب عليه‌السلام . (شرح نهج البلاغه، ج9، ص168- فضائل الصحابه بیهقی، ص49).

2-پس به درستی که در علی عليه‌السلام نود خصلت از خصال انبیاء می باشد که خداوند در او جمع کرده، نه در غیر او.

3- آیه 29 سوره 2(بقره): خدای عالم همه اسما را بآدم تعلیم داد.

4- آیه 28 سوره 2(بقره): من در زمین خلیفه خواهم گماشت.

۴۸۶

و تشبیه نمودن علی را بنوح در حکمت آن کانّه می خواهد برساند که علیعليه‌السلام بر کفّار شدید و بر مؤمنین رئوف بوده؛ هم چنانکه خداوند در قرآن او را وصف نموده( وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی الْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ ) (1) (این خود دلیل است بر آنکه این آیه در وصف علیعليه‌السلام نازل گردیده چنانچه قبلا عرض نمودم).

و نوح نسبت به کفار بسیار شدید بود، چنانچه در قرآن خبر می دهد( وَ قٰالَ نُوحٌ رَبِّ لاٰ تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکٰافِرِینَ دَیّٰاراً ) (2) .

و تشبیه نمودن علیعليه‌السلام را به حلم ابراهیم، برای آن است که در قرآن ابراهیم علی نبیّنا و آله وعليه‌السلام را باین صفت وصف نموده که( إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَأَوّٰاهٌ حَلِیمٌ ) (3) .

این تشبیهات می رساند که علیعليه‌السلام متخلّق باخلاق انبیاء و متّصف بصفات اصفیاء بوده- انتهی.

پس آقایان محترم، اگر قدری منصفانه دقیق شوید، می بینید از مضامین این حدیث شریف که مجمع علیه فریقین (شیعه و سنی) می باشد، مستفاد می شود که امیر المؤمنینعليه‌السلام جامع جمیع صفات عالیه ممکنه است که هر صفتی از وی، مساوی بهترین صفات انبیاء می باشد، پس علی القاعده بایستی که از حیث جامعیت افضل سلسله جلیله نبویّه باشد.

و این حدیث خود دلیل دیگری است بر افضلیّت علیعليه‌السلام بر انبیاء عظام(به استثناء خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )؛ زیرا وقتی با هر یک از انبیاء عظام در فضیلت و خصلت مخصوصه به آن نبی مساوی باشد و بفضایل و خصال دیگران نیز اختصاص داشته باشد، لازم می آید که افضل از همه انبیاء باشد.

چنانچه خود محمد بن طلحه شافعی درمطالب السؤول بعد از نقل حدیث، تصریح به این معنی نموده و توضیحاً گوید: “رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ثابت نموده است برای علیعليه‌السلام به این حدیث، علمی شبیه علم آدم و تقوائی شبیه تقوای نوح و حلمی شبیه حلم ابراهیم و هیبتی

____________________

1- آیه 29، سوره 48(فتح): کسانی که با او هستند در برابر کفار سر سخت و شدید، و در میان خود مهربانند.

2- آیه 27، سوره 71(نوح): “پروردگارا، هیچ یک از کافران را بر روی زمین باقی مگذاز!”

3- آیه 115 سوره 9(توبه): به درستی که ابراهیم هر آینده بردبار بود. (کفایة الطالب، ص122).

۴۸۷

شبیه هیبت موسی و عبادتی شبیه عبادت عیسی تا آنجا که گوید: “و تعلوا هذه الصفات الی اوج العلی حیث شبّهها بهؤلاء الانبیاء المرسلین من الصفات المذکوره(1) .

آیا ممکن است در امت مرحومه، کسی را پیدا کنید از صحابه و تابعین و غیره که واجد تمام صفات حمیده و اخلاق پسندیدۀ انبیاء عظام باشد غیر از امیر المؤمنین، علی بن أبی طالبعليه‌السلام در حالتی که این معنی مورد قبول و اعتراف رجال بزرگ از علمای خودتان می باشد؟

چنانچه شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 40 ینابیع المودة(2) از مناقب خوارزمی از محمّد بن منصور نقل می نماید که گفت شنیدم از احمد بن حنبل(امام حنابله اهل سنّت که می گفت:ما جاء لاحد من الصحابه من الفضائل مثل ما لعلیّ بن أبی طالب) (3) .

و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب 2 کفایة الطالب مسنداً از محمّد بن منصور طوسی به این طریق از امام احمد نقل نموده که گفت:ما جاء لاحد من اصحاب رسول اللّه ما جاء لعلیّ بن أبی طالب (4) .

قول با فضلیت امیر المؤمنینعليه‌السلام اختصاص به امام احمد ندارد، بلکه اکثر علمای منصف شما تصدیق این معنی را نموده اند؛ چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه گوید:انّه عليه‌السلام کان اولی بالامر و احقّ لا علی وجه النص بل علی وجه الافضلیّه فانّه افضل البشر بعد رسول اللّه و احقّ بالخلافه من جمیع المسلمین (5) .

شما را به ذات ذو الجلال پروردگار عالمیان قسم! قدری منصفانه فکر کنید، ببینید آیا بی انصافی نیست که فقط روی عادت و تقلید از اسلاف و گذشتگان، بدون

____________________

1- بلند می کنند این اوصاف حمیده علیعليه‌السلام را به منتها درجه رفعت و علو، زیرا که پیغمبر تشبیه کرده است آن حضرت را به انبیاء مرسلین از حیث صفات.(کفایة الطالب، ص122- مطالب السؤول، ص129).

2-ینابیع المودة ، ج1، باب 40، ص363-مناقب خوارزمی ، ص34، ح4.

3- نیامده است از برای احدی از صحابه از فضائل مثل آنچه برای علی بن أبی طالبعليه‌السلام آمده است.

4- نیامده است از برای احدی از اصحاب رسول خدا آن چیزی که برای علی بن أبی طالب آمده است.

5- علیعليه‌السلام اولی و احق به امر ولایت بود، از جهت افضلیت نه از جهت نص؛ زیرا که او افضل تمام بشر بود بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم و احق بمقام خلافت از تمام مسلمانان.(شرح نهج البلاغه، ج1، ص140).

۴۸۸

فکر و تأمل کسانی را که فاقد این صفات بوده اند، مقدم دارند بچنین شخصیت بزرگی بدون دلیل و برهان؟ آیا عقلاء و فضلاء بمقدار فکر و فهم گذشتگان نمی خندند که روی سیاست و دسته بندی افضل امت را خانه نشین نموده و مفضول بتمام معنی را بر مسند خلافت بر قرار نمایند و لا اقل در سقیفه، آن بزرگوار را برای شور در امر بزرگی مانند خلافت خبر ننمایند.تا بکلی متروک گردد؟!

مخالفین گویند تمسک باجماع حق است؟

حافظ : ما بی انصافیم یا جنابعالی که می فرمائید بدون دلیل و برهان اصحاب پیغمبر، دیگران را مقدم دانسته و خلافت را برده اند. واقعاً شما همه ما را بی فکر و نادان و مقلد بی پروپا فرض کرده اید! کدام دلیل بالاتر از دلیل اجماع است که تمام صحابه و امت اجماعا بر خلافت ابی بکر حکم نموده و تسلیم شدند حتّی مولانا علی کرم اللّه وجهه؟ بدیهی است اجماع امت، حجّه است و اطاعت آن اجماع واجب؛ زیرا که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:لا تجتمع امتی علی الخطاء؛ لا تجتمع امّتی علی الضلاله .(1) پس ما کورکورانه دنبال اسلاف و گذشتگان خود نرفته. وقتی تمام امت روز اول بعد از وفات پیغمبر اجماعاً صحّه بر خلافت ابی بکر گذاردند و ما در مقابل امر واقع شده قرار گرفتیم، لازمه عقل است که بایستی مطیع صرف باشیم.

داعی : اصلا بفرمایید دلیل بر حقّانیّت خلافت بعد از رسول اکرم چیست؟ یعنی خلافت بچه دلیل ثابت می گردد؟

حافظ : بدیهی است بزرگتر دلیل بر اثبات وجود خلیفه بعد از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اجماع تمام امت می باشد.

علاوه بر دلیل اجماع که زانوی هر عاقل و دانائی را بزمین تسلیم فرود می آورد، کبر سن و شیخوخیّت است که حق تقدم را به أبی بکر و عمر داده و علی کرم اللّه وجهه با تمام فضل و کمال و نزدیکی برسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که مورد قبول تمام امّت است، به واسطه صغر سن و جوانی، عقب ماند و انصافاً حق نبود جوان نورسی تقدّم بر کبار از صحابه پیدا نماید و ما این عقب افتادگی را از حیث خلافت برای علی کرم اللّه وجهه نقص نمی دانیم؛ چون که افضلیّت

____________________

1- امت من اجتماع بر خطا و ضلالت و گم راهی نمایند.(تفسیر رازی، ج14، ص19).

۴۸۹

آن جناب عند العموم ثابت است.

و نیز حدیثی که خلیفه عمر رضی اللّه عنه نقل نموده که فرمود:لا یجتمع النبوه و الملک فی اهل بیت واحد. (1) علی- کرم اللّه وجهه- را از مقام خلافت ساقط نمود، چون علی اهل بیت رسول خدا بوده است، لذا نمی شد واجد مقام خلافت گردد.

داعی : خیلی اسباب تحیّر و تعجّب است وقتی این قبیل دلائل از مثل شما مردمان دانشمند فهمیده، شنیده می شود که تا چه اندازه تحت تأثیر عادت قرار گرفته اید که چشم بسته بدون تفکّر، حق را پشت سر انداخته و تفوّه به دلایلی می کنید کهیضحک به الثکلی می باشد. خود شما هم اگر قدری فکر کنید، می دانید که این قبیل دلائل پوچ و تشبّث بحشیش است.

ولی تأسف در اینجا است که آقایان حاضر نمی شوید ساعتی لباس تعصّب و تسنّن را از خود دور و در دلایل علماء بزرگ شیعه مقابل دلایل بی پروپا، منصفانه تعمّق و تدقّق نمایید.

نه عوام شما بی خبر از دلایلند، بلکه هرکجا با علماء شما صحبت نمودم، آنها را بی خبر از دلائل امامیّه و غرق در تعصّب دیدم. این نیست مگر از جهه آنکه کتابهای معتبر اکابر متکلمین و محدثین از علماء شیعه در کتابخانه های شما برای مطالعه دیده نمی شود، بلکه یکدیگر را منع می کنند از مطالعۀ آن کتب بعنوان کتب ضلال!

من خودم در بصره و بغداد و شام و بیروت و حلب، یعنی بلاد سنّی خانه در بازار کتاب فروش ها، نام هر یک از کتب معتبره علمای شیعه را پرسیدم گفتند، نمی شناسیم. بلکه کتب عالیه ای را که علماء اهل تسنّن در اثبات مقام ولایت و تعریف عترت و اهل بیت پیغمبر نوشته و چاپ شده است، بمعرض فروش نمی گذارند و اگر هم گاهی تصادفاً به کتابی از کتب شیعه برخورد نمایید، چون با نظر کینه و عداوت مطالعه می نمایید، به قسمی عصبانی و متأثر می شوید که نمی خواهید بهاضمه علم و منطق و انصاف وارد نمایید تا کشف حقیقت گردیده،

____________________

1- نبوت و سلطنت در یک خانواده جمع نخواهد شد.(ابوبکر بن ابی قحانه، ص302).

2- مطلب بی پایه ای که مادر داغ دیده به آن می خندد.

۴۹۰

نتیجه کامل به دست آید. ولی بر عکس از طرف ما جامعه شیعیان، هیچ مانعی برای نشر کتب علماء شما وجود ندارد؛ بلکه کتب معتبره و تفاسیری که بقلم علمای شما صادر گردیده و همچنین کتب ادبی و علم الحدیث از آنها در بازار شیعیان برای فروش آماده و در منازل و کتابخانه های عمومی و شخصی مورد مطالعه و اخذ نتیجه می باشد.

اینک داعی نظر بوظیفه بزرگی که عهده دارم، ناچارم برای جلب نظر آقایان روشن فکر که تصور ننمایند واقعاً دلایل شما متقن و غیر قابل ردّ است، به اقتضای وقت مجلس مختصراً جواب عرض نمایم.

دلایل بر رد اجماع

اولاً فرمودید اجماع امت حجّه و دلیل محکم است به استناد حدیثی که شاهد آوردید. البته شما خود بهتر می دانید که لفظ امت اضافه شده بر یای متکلم، افاده عموم می کند. پس معنای حدیث (بر فرض صحت آن) چنین می شود که تمام امت من اجتماع بر خطاء و گمراهی نمی کنند.

یعنی هرگاه کافّۀ امت پیغمبر اتفاق بر امری نمودند، آن امر خطاء نمی باشد. ما هم این مطلب را قبول داریم که اجتماع تمام امت بدون استثنای فردی، منتج نتیجه خواهد بود؛ زیرا که خداوند از خواصّ این امت قرار داده که پیوسته در میان آنها طایفه ای باشند که حق با ایشان و ایشان با حق می باشند؛ یعنی حجّه و نماینده خدا حتماً در میان آنها می باشد و قطعاً در موقع اجتماع جمیع امت، آن طایفه اهل حق و حجّه خدا در میان آنها خواهند بود و مانع خواهند شد که امت راه خطاء و ضلالت بپیمایند.

اگر قدری دقیق شوید و خوب فکر نمایید، خواهید دید که این حدیث (بر فرض صحت) ابداً دلالت ندارد بر ثبوت آنکه رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حق تعیین خلافت را (از خود ساقط) و به امت واگذار نموده باشد.

و اگر قول و عقیده جناب عالی صحیح باشد که آن حضرت صاحب دین کامل و اکمل با بیانلا تجتمع امتی علی الخطاء و یاعلی الضلاله ، حق تعیین خلافت را از خود ساقط و به امت واگذار نموده باشد (و حال آنکه همچو دلالتی ابدا ندارد)، قطعاً

۴۹۱

این حق عموم امت است؛ یعنی مسلمین عموماً چون در امر خلافت ذی نفعند، لذا در رأی خلافت باید همگی دخالت داشته باشند؛ یعنی بعد از وفات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بایستی جمیع امت جمع گردند و شور نمایند یک فرد کاملی را برأی اجماع عموم امت، به خلافت برقرار نمایند. اینک از شما سؤال می نمایم که آیا در آن چند روزه وفات رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در سر پوشیده کوچکی به نام سقیفه که ندای خلافت ابی بکر بر خواست، چنین اجماعی که تمام مسلمین متّفقاً رأی داده باشند، واقع شده یا خیر.

حافظ : بیان غریبی فرمودید. در مدت دو سال و اندی که ابی بکر رضی اللّه عنه بمسند خلافت بر قرار گردید، عموم مسلمین در تحت تبعیت و انقیاد فرمانبرداری از ایشان نمودند. این خود معنی اجماع است که دلیل بر حقّانیّت است.

داعی : واقعاً در جواب مغلطه فرمودید. سؤال مخلص راجع به تمام دوره خلافت ابی بکر نبود بلکه عرض کردم در سقیفه(1) بنی ساعده در وقت رأی دادن بخلافت ابی بکر اجماع امت علی القاعده دخالت داشتند یا فقط چند نفری که تشکیل دستۀ کوچکی را می دادند در آن سر پوشیده کوچک رأی دادند و بیعت کردند.

حافظ : بدیهی است آن عده قلیل کبار از صحابه بودند، ولی بمرور اجماع واقع شد.

داعی : بسیار ممنون شدم که مطلب را پیچ ندادید و حقیقت را بیان نمودید. شما را به خدا انصاف دهید! رسول خدا که اولی و احق بود باینکه صراط مستقیم و راه راست را بروی امت باز نماید، این حق بزرگ را از گردن خود ساقط و بامت واگذار نمود که فقط چند نفری سیاست بازی نمایند یکی از آنها با دیگری بیعت نماید، چند نفر دیگر از رفقا هم بیعت نمایند (و قبیله اوس روی عداوتی که با قبیلۀ خزرج از قدیم داشتند و اینکه مبادا آنها جلو بیفتند و سعد بن عباده امیر گردد بیعت نمایند)، بعد مردم بمرور از ترس و یا طمع تسلیم گردند و

____________________

1- سقیفه سر پوشیده ای بود از قبیله بنی ساعده انصار که در مواقع مهم محل شور و اجماع آنها بود.

۴۹۲

حکومتی بر قرار گردد که امشب جنابعالی نام آن چند نفر را اجماع بگذارید! آیا سایر مسلمین متفرق در بلاد مکّه و یمن و جدّه و طائف و حبشه و سایر مدائن و قراء از امت مرحومه نبودند حق نظر و رأی در تعیین خلافت نداشتند؟

اگر دسیسه ای در کار نبود و سیاست بازی و قراردادهای قبلی منظور نبود و این دلیل شما حق بود، چرا صبر نکردند تا نظر جمیع مسلمین را در امر با عظمت خلافت اخذ نمایند تا اجماع جمیع امت مصداق حقیقت پیدا نموده، ضلالت و گمراهی در او راه نداشته باشد.

چنانچه در میان تمام ملل راقیه(1) جهان معمول است برای تعیین ریاست جمهور یا پیشوا، استعلام عمومی می نمایند و برأی عموم ملت اخترام می گذارند رأی و نظر اکثر ملت مورد عمل قرار می گیرد.

اگر به تاریخ جهان مراجعه نمایید، چنین تشکیل بی اساس و تعیین رییسی که به دست چند نفر برگزار شود، نمی بینید، بلکه جهان داران متمدن و دانشمندان با فکر باین عمل خندان اند.

و اعجب از هر عجب آنکه تشکیل چنین دستۀ کوچکی را در یک سر پوشیده کوچک، اجماع نام گذاری کنند و بعد از هزار و سیصد و سی و پنج سال هنوز هم روی این حرف و عمل غلط و بی پروپا تعصّبا پا فشاری و ایستادگی نمایند و بگویند اجماع امت دلیل بر حقّانیّت خلافت است یعنی چنین اجماعی که دستۀ کوچک چند نفری در سر پوشیده سقیفه جمع شدند و مقدرات یک ملت و امت را بدست یک نفر دادند، حق و بایستی حتماً مورد تبعیت قرار گیرد؟!.

حافظ : چرا بی لطفی می کنید. مراد از اجماع، اجماع عقلا و کبار از صحابه بود که در سقیفه واقع شد.

داعی : اینکه فرمودید مراد از اجماع، اجماع عقلا و کبار از صحابه بوده، محض تحکّم و بی دلیل و منطق است؛ زیرا شما دلیلی جز این حدیث ندارید بفرمایید از کجای این حدیث که محل اتّکای شما است، عقلاء و کبار صحابه بیرون می آید؟ شما حدیث را بخیال خود معنی می کنید، که عقلاء و دانشمندان با نظر

____________________

1- آزاده

۴۹۳

عجیب به آن می نگرند و حال آنکه عرض کردم یاء نسبت در امّتی عمومیت را می رساند، نه خصوصیت عدۀ قلیلی از صحابه را و لو آنکه عقلاء و فضلاء باشند.

بر فرض تسلیم به فرموده شما (که مراد اجماع عقلاء و کبار اصحاب بوده است)، آیا عقلاء و کبار از صحابه همان عدّه ای بودند که در سر پوشیده کوچک سقیفه به پیشوایی ابی بکر و عمر و ابو عبیده گور کن (جرّاح) رأی دادند و بیعت نمودند؟

آیا در سایر بلاد مسلمین، عقلا و بزرگان صحابه نبودند؟ آیا تمام عقلا قوم و کبار از صحابه، حین وفات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مدینه آن هم در سر پوشیده کوچک سقیفه جمع بودند و همگی اجماع بر این امر نمودند که امشب دلیل شما باشد؟!

حافظ : چون امر خلافت مهم بود و ممکن بود دسیسه هایی به کار رود، فرصت آنکه مسلمین بلاد را خبر بدهند نبود، لذا ابی بکر و عمر رضی اللّه عنهما وقتی شنیدند عدّه ای از انصار در آنجا جمعند، با عجله خود را رسانیدند صحبتهایی نمودند عمر که مردی سیاست مدار بود، صلاح امت را چنان دید با ابی بکر بیعت نماید. عدّه ای هم تبعیت نموده بیعت نمودند، ولی جمعی از انصار و قبیله خزرج پیروی از سعد بن عباده نموده، بیعت ننموده از سقیفه خارج شدند، این بود جهت عجله در این کار.

داعی : پس خودتان تصدیق نمودید، چنانچه جمیع مورخین و اکابر علماء خودتان هم تصدیق نموده اند در روز سقیفه که اول کار بود، اجماعی واقع نشد. ابی بکر روی حسن سیاست به عمر و ابو عبیده جراح تعارف کرد، آنها هم تعارف را برگرداندند و گفتند: “تو اولا و الیق هستی”روی سیاست فوری بیعت نمودند. چند نفر حاضر هم که عدّه ای از قبیلۀ اوس بودند، روی سابقه عداوتی که با خزرجی ها داشتند، برای آنکه آنها جلو نیفتند و سعد بن عباده امیر نگردد، بیعت نمودند تا بعدها بمرور توسعه پیدا نمود. و حال آنکه دلیل اجماع اگر متقن بود، می بایستی صبر کنند تا همگی امت (یا عقلاء به قول شما) جمع شوند و در میان شور عموم اخذ رأی شود تا مسأله اجماع صورت حقیقت پیدا کند.

حافظ : عرض کردم بواسطه آنکه دسیسه هایی در کار بود، دو قبیله اوس و خزرج در سقیفه جمع بودند و میان خود نزاع داشتند، و هر یک می خواستند امارت

۴۹۴

و حکومت مسلمین را از خود معین نمایند. بدیهی است کوچکترین غفلت، به نفع انصار تمام می شد و دست مهاجرین از کار کوتاه می گردید؛ به همین جهت ناچار بودند تعجیل در عمل نمایند.

داعی : ما هم غمض عین نموده، به گفته شما تسلیم می شویم و از فرموده خودتان اتخاذ سند می کنیم و بنابر آنچه مورخین خودتان مانند محمد بن جریر طبری درتاریخ خود و دیگران نوشته اند مسلمانان در سقیفه برای شور در امر خلافت جمع شدند، بلکه دو قبیله اوس و خزرج می خواستند برای خودشان تعیین امیر نمایند.(1)

ابی بکر و عمر خود را بمجلس مخاصمه آنها رسانیده و از این اختلاف بنفع خود بهره برداری نمودند و اگر واقعاً برای امر خلافت و شور در این امر بزرگ جمع شده بودند، بایستی همه مسلمانان را خبر می دادند که برای دادن رأی حاضر شوند.و چنانچه بفرمودۀ شما

گفتگوی اسامه با بازیگرها

فرصت خبر دادن تمام مسلمین نبود و وقت می گذشت، ما هم با شما هم صدا شده و می گوئیم بمکه و یمن و طائف و سایر بلاد و ولایات مسلمین دست رس نداشتند. آیا به اردوی اسامه بن زید هم که نزدیک مدینه بود دست رس نداشتند که بزرگان صحابه را که در اردو بودند، خبر نمایند بیایند و با آنها شور نمایند که یکی از آنها بلکه فرد مؤثر از جمعیت اردوی مسلمانان امیر لشکر اردو اسامه بن زید بود که رسول اکرم او را امیر بر اهل اردو قرار داد که از جملۀ آنها ابی بکر و عمر بودند که در تحت امارت اسامه بودند، که وقتی شنید دسیسه ای بکار رفته و به دست سه نفر خلیفه تراشی شده و بدون شور و اطلاع آنها با یک نفر بیعت نمودند، سوار شد آمد در مسجد که تمام مورّخین نوشته اند، فریاد زد: “این چه غوغایی است برپا نموده اید؟ با اجازه کی شما خلیفه تراشی نمودید شما چند نفر چه کاره بودید بدون شور مسلمانان و کبار صحابه و اجماع آنها تعیین خلیفه نمودید ؟”

عمر جهت استمالت پیش آمد گفت: “اسامه کار تمام شده بیعت واقع گردیده. شق عصا منما، تو هم بیعت بنما.” اسامه متغیر شد گفت: “پیغمبر مرا بر

____________________

1- تاریخ طبری، ج2، ص457.

۴۹۵

شما امیر قرار داده بود و از امارت هم عزل نگردیدم، چگونه امیری که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر شما بامارت و ریاست برگزیده بیاید در تحت امر و بیعت مأمورین خود قرار گیرد تا آخر محاجّه که نمی خواهم زیاد طول کلام بدهم غرض شاهد حال بود.

اگر بگویید اردوی اسامه هم از شهر مقداری دور بود وقت می گذشت، آقایان از سقیفه و مسجد تا خانۀ پیغمبر هم مسافت بسیار بود؟ چرا علیعليه‌السلام را که به اتفاق فریقین عضو مؤثر در میان مسلمانان بود و عباس عمّ اکرم پیغمبر و تمام بنی هاشم که عترت و مورد توصیه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و عدیل القرآن بودند و کبار صحابه که در آنجا بودند، خبر نکردند بیایند و از رأی آنها استفاده نمایند؟

حافظ : گمان می کنم اوضاع بقسمی خطرناک بوده که فرصت غفلت و بیرون آمدن از سقیفه را نداشتند.

داعی: بی لطفی می فرمایید، فرصت داشتند ولی عمداً نخواستند علیعليه‌السلام و بنی هاشم و کبار صحابه را که در خانه جمع بودند خبر نمایند.

حافظ : دلیل شما بر تعمّد عمل آنها چه بوده.

داعی : بزرگترین دلیل آنکه خلیفه عمر تا در خانه پیغمبر آمد، ولی داخل نشد که علیعليه‌السلام و بنی هاشم و کبار صحابه مجتمع در آن خانه با خبر نشوند.

حافظ : قطعاً این مطلب از ساخته های روافض است.

داعی : باز بی لطفی فرمودید. کسی این مطلب را نساخته، خوب است مراجعه نمایید بهتاریخ بزرگ محمد بن جریر طبری که از اکابر علمای خودتان در قرن سیم بوده است که می نویسد: “عمر آمد بدر خانه، پیغمبر داخل نشد، پیغام داد بابی بکر زود بیا کار لازم دارم. ابی بکر گفت: الحال وقت ندارم. باز پیغام داد امر مهمّی پیش آمده، وجود تو لازم است. ابی بکر بیرون آمد. محرمانه قضیه اجتماع انصار را در سقیفه به او خبر داد و گفت: لازم است بفوریت به آنجا برویم. دو نفری رفتند در راه ابو عبیده(گورکن)را هم با خود بردند”(1) تا سه نفری تشکیل اجماع امت بدهند و امشب مورد اتّکاء شما باشد. شما را بخدا انصاف دهید! اگر دسیسه و قرار دادی در کار نبوده،

____________________

1- تاریخ طبری، ج2، ص456.

۴۹۶

عمر تا در خانۀ پیغمبر رفت، چرا داخل نشد که حادثه وارده را بسمع تمام بنی هاشم و کبار صحابه برساند و از همگی استمداد نماید؟ آیا ابی بکر عقل کل منحصر بفرد در امت پیغمبر بود! و دیگران از صحابه و عترت پیغمبر بیگانه بودند که نباید از این حادثه با خبر شوند؟

چشم باز و گوش باز و این عمی

حیرتم از چشم بندی خدا

آیا این اجماع ساختگی شما که جمیع مورخین خودتان نوشته اند، به دست سه نفر(ابی بکر و عمر و ابو عبیده - قبرکن - جرّاح) برقرار شد؟

آیا در کجای دنیا این عقیده قابل قبول است که اگر سه نفر و یا دسته بیشتر در شهری و لو پایتخت مملکت جمع شدند، بر فرض که اهل آن شهر اجماع هم نمودند بر وجودی فردی بریاست و سلطنت و یا خلافت بر سایر عقلا و علما و دانشمندان بلاد دیگر، واجب است تبعیت از آنها بنمایند؟

یا رأی یک دسته از عقلاء که منتخب از جانب سایرین هم نباشند، بر سایر عقلا مطاع باشد. آیا خفه کردن افکار یک ملت در مقابل هو و جنجال و تهدید دسته ای جایز است؟!

آقایان انصاف دهید! اگر جمعی هم بخواهند حرف حق بزنند و مباحثات و انتقادات علمی و عملی کنند و بگویند این خلافت و اجماع ساختگی مطابق هیچ قانونی از قوانین آسمانی و زمینی مشروع نیست، آنها را رافضی و مشرک و نجس بخوانند قتلشان را واجب بدانند و از هیچ نوع تهمتی درباره آنها فروگذار ننمایند!

شما می فرمایید پیغمبر امر خلافت را به امت (یا بقول شما بعقلای امت) واگذار نمود. شما را بخدا انصاف دهید امت و عقلا امت فقط سه نفر بودند (ابی بکر و عمر و ابو عبیده - قبر کن - جراح)که با یکدیگر تعارف نموده، دو نفر که تسلیم بیک نفر گردیدند، بر عامه مسلمانان واجب است راه آنها را بپیمایند و اگر بعضی گفتند این سه نفر هم مانند سایر امت و صحابه بودند، چرا با همه اصحاب شور ننمودند آنها کافر و مردود و مهدور الدّم گردند؟

واقع نشدن اجماع باتفاق فریقین

آقایان اگر قدری فکر کنید و جامۀ تعصّب را بر کنید و در اطراف اجماع فکر

۴۹۷

کنید، به خوبی می دانید ما بین اقلیّت و اکثریّت و اجماع فرق بسیار است.

اگر مجلس شوری برای امر مهمّی منعقد گردد عدّۀ کمی رأی بدهند، می گویند: اقلیّت مجلس چنین رأی داد و اگر بیشتر آنها رأی دادند، می گویند: رأی اکثریّت بود و اگر همگی به الاتفاق در یک جلسه رأی دادند، می گویند: اجماع واقع شد؛ یعنی حتی یک نفر هم مخالف نبود.

شما را به خدا قسم در سقیفه و بعد در مسجد و بعد در شهر مدینه چنین اجماعی به خلافت ابی بکر رأی دادند؟ اگر حق رأی را مطابق خواسته شما جبراً از تمام امت سلب نماییم و با شما هم آواز شویم و بگوئیم مراد از اجماع همان عقلا کبار صحابه مرکز اسلامی؛ یعنی مدینه منوره کفایت می نمود، شما را به ذات پروردگار قسم می دهم! آیا اجماعی که تمام عقلای مدینه و کبار از صحابه متّفقاً رأی به خلافت ابی بکر داده باشند واقع شد؟! آیا همان جماعت کمی هم که در سقیفه حاضر بودند، همگی رأی دادند. قطعاً جواب منفی است! چنانچه صاحبمواقف خود معترف است در خلافت ابی بکر اجماعی واقع نشده، حتّی در خود مدینه و از اهل حلّ و عقد؛ زیرا که سعد بن عباده انصاری و اولاد او و خواصّ از صحابه و تمام بنی هاشم و دوستان آنها و علی بن أبی طالبعليه‌السلام تا شش ماه مخالفت نمود زیر بار نرفتند.

واقعاً از روی حقیقت و انصاف وقتی مراجعه به تاریخ می کنیم، می بینیم که در خود مدینه منوّره هم که مرکز نبوت و حکومت اسلامی بوده، چنین اجماعی که عموم عقلاء و صحابه حاضر در مدینه در تعیین خلافت ابی بکر متّحداً رأی داده باشند، واقع نگردید.

غالب روات ثقات و مورخین بزرگ خودتان از قبیل امام فخر رازی و جلال الدین سیوطی و ابن ابی الحدید معتزلی و طبری و بخاری و مسلم و غیر آنها بعبارات مختلفه رسانیده و نقل نموده اند که اجماع کامل در خود مدینه واقع نگردید.

علاوه بر آنکه تمامی بنی هاشم (که بستگان و عترت و اهل بیت رسول اللّه و عدیل القرآن بودند و نظر و رأی آنها اهمیت داشت) و بنی امیّه بلکه عموم اصحاب به

۴۹۸

استثنای سه نفر در سقیفه، موقع رأی دادن به خلافت حاضر نبودند، بلکه بعد از شنیدن کاملاً مورد اعتراض قرار دادند.

حتی جمعی از کبار صحابه از مهاجرین و انصار، علاوه بر آنکه عمل بیعت سقیفه را مورد انتقاد قرار دادند، عدّه ای از رجال و بزرگان آنها به مسجد رفته و با ابی بکر احتجاجاتی نمودند مانند:سلمان فارسی، ابو ذرّ غفاری، مقداد بن اسود کندی، عمار یاسر، بریدة الاسلمی، خالد بن سعید بن العاص اموی، (از مهاجرین)، ابو الهیثم بن التیهان، خذیمه بن ثابت ذو الشهادتین (که رسول اکرم او را ذو الشهادتین لقب داد) ابو ایوب انصاری، ابی بن کعب، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، (از انصار) و هر یک از آنها در میان مسجد، حجّت های شافیه و براهین کافیه اقامه نمودند که این مجلس مختصر با ضیق وقت اجازۀ مذاکرات آنها را نمی دهد.

فقط برای ازدیاد بصیرت و بینائی حاضرین و غایبین، اتماماً للحجّة، بدین مختصر بیان اکتفا نمودیم که بدانید دلیل اجماع بکلی باطل و بی اساس است که در خود مدینه هم اجماع واقع نشد، حتی اجماع اکابر اصحاب و عقلاء حاضر در خود مدینه هم دروغ محض است. فهرستی از بعض اسامی مخالفین خلافت را از کتب معتبره خودتان بعرض می رسانم.

دوری نمودن کبار صحابه از بیعت ابی بکر

ابن حجر عسقلانی(1) و بلاذری درتاریخ (2) و محمّد خاوند شاه درروضة الصفا و ابن عبد البر دراستیعاب (3) و دیگران گویند که سعد بن عباده و طایفه خزرج و طایفه ای از قریش، با ابی بکر بیعت ننمودند و هیجده نفر از کبار صحابه نیز با ابی بکر بیعت ننمودند و رافضی شدند و آنها شیعه علی بن أبی طالب بودند!!

اسامی آن هیجده نفر از این قرار بود 1. سلمان فارسی 2. ابو ذر غفاری 3. مقداد بن اسود کندی 4. عمار یاسر 5. خالد بن سعید بن العاص

____________________

1- فتح الباری، ج7، ص23.

2- انساب الاشراف، ص389.

3- استیعاب، ج3، ص973.

۴۹۹

6. بریدة الاسلمی 7. ابی بن کعب 8. خزیمه بن ثابت ذو الشهادتین 9. ابو الهیثم بن التیهان 10. سهل بن حنیف 11. عثمان بن حنیف ذو الشهادتین 12. ابو ایوب انصاری 13. جابر بن عبد الله الانصاری 14. حذیفه بن الیمان 15. سعد بن عباده 16. قیس بن سعد 17. عبد الله بن عباس 18. زید بن ارقم. و یعقوبی درتاریخ خود می گوید:

قد تخلف عن بیعه ابی بکر قوم من المهاجرین و الانصار و ما لوامع علی بن أبی طالب، منهم العباس بن عبد المطلب، و الفضل بن العباس، و الزبیر بن العوام بن العاص، و خالد بن سعید، و المقداد بن عمر، و سلمان الفارسی، و ابو ذر الغفاری، و عمار بن یاسر، و البراء بن عازب، و ابی بن کعب.

یعنی قومی از مهاجر و انصار تخلّف و دوری نمودند از بیعت ابی بکر و مایل شدند با علی بن أبی طالبعليه‌السلام از جمله آنها بودند عباس بن عبد المطلب و نه نفر دیگر که اسامی آنها را ذکر نموده است.

آیا این افراد عقلاء قوم و اکابر اصحاب و غالباً محل شور رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبودند.آیا علیعليه‌السلام و عباس عم اکرم رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بزرگان بنی هاشم از عقلای قوم نبودند؟!

شما را به خدا انصاف دهید! چگونه اجماعی بوده که بدون حضور و شور و قبول و تصدیق آنها صورت حقیقت به خود گرفته؟ فقط ابی بکر را تنها محرمانه از میان آن جمع بیرون ببرند.و دیگران از کبار صحابه را خبر ننمایند و رأی آنها را نگیرند. آیا معنی اجماع می دهد یا دسیسه سیاسی در کار بوده؟!

پس علاوه بر اینکه اجماع تمام امت در بدو امر برای تعیین خلافت منعقد نگردید، اجماع تمام اهل مدینه هم نبوده، بلکه بخروج سعد بن عباده و همراهانش، اجماع تمام در سر پوشیده کوچک سقیفه هم واقع نشده بلکه نخستین کودتایی بود که عالم اسلامیت بتاریخ بشر امانت سپرد!!

در حدیث ثقلین و سفینه

از همه اینها گذشته، بنی هاشم و عترت و أهل بیت پیغمبر هم که اجماع ایشان حتماً حجه بوده است، باعتبار حدیث مسلّم بین الفریقین که در لیالی ماضیه با اسناد معتبره عرض نمودم که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی

۵۰۰