نقش دوستان در سرنوشت انسان

نقش دوستان در سرنوشت انسان0%

نقش دوستان در سرنوشت انسان نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

نقش دوستان در سرنوشت انسان

نویسنده: علی اکبر صمدی یزدی
گروه:

مشاهدات: 8832
دانلود: 1927

نقش دوستان در سرنوشت انسان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 14 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8832 / دانلود: 1927
اندازه اندازه اندازه
نقش دوستان در سرنوشت انسان

نقش دوستان در سرنوشت انسان

نویسنده:
فارسی

در این کتاب به هر دو جنبه مثبت و منفی آثار و پیامدهای تاثیرپذیری یا تاثیرگذاری دوستان پرداخته شده است.

شخصیت هر انسانی در جهت مثبت یا منفی متأثر از عوامل گوناگونی است، وراثت محیط، آموزش و پرورش و... اموری هستند که نقش بسیار مهم و تعیین کننده ای در تکوّن شخصیت انسان ها ایفا می کنند و هر کدام سهم قابل توجهی در سعادت یا شقاوت، تکامل یا سقوط علمی، اخلاقی، فکری و رفتاری انسان را برعهده دارند، امّا در میان همه عوامل هیچ عاملی به اندازه دوستان در سرنوشت انسان مؤثر نیستند. دوست، همنشین و رفیق بالاترین تأثیر را در ساختار شخصیت انسان می گذارد، زیرا اثر پذیری افراد از دوستان خویش از هر چیز دیگر زیادتر است، براین اساس اگر دوستان انسان، افراد باایمان، مذهبی، خوش رفتار و دارای صفات نیک و اخلاق حسنه نظیر صداقت، امانت، عفت، سخاوت، ایثار، شجاعت، جوانمردی و... باشند، انسان نیز به حکم اثر پذیری به همین صفات متصف خواهد شد، اگر دوستان انسان، اشخاصی بی عقیده، سست مذهب بد رفتار، آلوده و دارای اخلاقی زشت و اوصافی حیوانی باشند، قهراً به حکم اثرگذاری در دوستان، انسان را در همین وادی قرار داده و به ورطه سقوط می کشانند.
بر همین اساس است که آموزه های دینی به ما توصیه می کنند که قبل از ارزیابی دوستان هر فرد، در مورد وی قضاوت مثبت یا منفی نداشته باشید.
اثرگذاری دوستان به اندازه ای است که می تواند سرنوشت انسان را به طور کلی عوض نموده، فرد سعادتمند را دچار شقاوت، یا شخص شقی را سعادتمند نماید.
مکتب اسلام که فوق العاده خواستار سعادت و کمال انسان هاست، توصیه و تأکید فراوان نموده تا انسان ها در انتخاب دوستان خویش حساس باشند، افراد مثبت، شایسته، با عقیده، خوش رفتار، خوش خلق را برای دوستی برگزینند، تا در سایه دوستی با آنان، رفیق راه سعادت داشته، به سعادت دنیا و آخرت دست پیدا کنند.
اسلام پیروان خویش را از رفاقت و دوستی با افراد بی دین، آلوده، بی ادب، جاهل، دنیا پرست، متکبر، خائن و... به شدت برحذر داشته و خطر همنشینی با آنان را گوشزد نموده است.
نوشته ای که پیش رو دارید در همین موضوع تدوین شده که پس از جمع آوری آیات شریفه قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام و مطالب مربوطه دیگر، در مجالس مذهبی طرح و بیان گردید، و چون مورد استقبال اقشار مختلف به ویژه نسل جوان قرار گرفت به رشته تحریر در آمد، تا در اختیار علاقه مندان قرار گیرد و افراد بیشتری از آن بهره مند گردند.

به دوستان و عزیزانی که علاقمند به مطالعه در زمینه ی مباحث اجتماعی هستند این کتاب پیشنهاد می شود.

امیدواریم تلاش این مجموعه مورد توجه مخاطبین عزیز قرار گیرد. ما را با نظرات و پیشنهادات خویش، در راستای بهبود سطح کیفی مطالب وب سایت کمک نمائید.

فصل دوم: تأثیرپذیری انسان از دوستان

توضیح

بدون شک عامل سازنده شخصیت انسان، بعد از اراده، تصمیم و خواست خود، امور مختلفی است، نظیر: پدر و مادر، محیط زندگی، استاد و مربّی... امّا از همه مهمتر، همنشین، دوست و معاشر است، چرا که انسان خواه و ناخواه تأثیرپذیر است، و بخش مهمی از افکار و صفات اخلاقی و رفتاری خود را از دوستان می گیرد، این حقیقت هم از نظر علمی و هم از طریق تجربه و مشاهدات حسّی به اثبات رسیده است.

این تأثیرپذیری از نظر منطق اسلام تا آن حد است که در روایاتی از پیامبر خدا حضرت سلیمانعليه‌السلام چنین نقل شده است که فرمود:( لاتَحْکُمُوا عَلی رَجُلِ بِشَی ءِ حَتَّی تَنْظُرُوا إلی مَنْ یُصاحِبُ فَإِنَّما یُعْرَفُ الرَّجُلُ بِأَشْکالِهِ وَأَقْرانِهِ وَ یُنْسَبُ اِلی أَصْحابِهِ وَاِخوانِهِ ) (20)

«درباره شخصی قضاوت نکنید (نسبت خوب یا بد ندهید) مگر اینکه؛ بنگرید با چه کسانی همنشینی و رفاقت دارد، زیرا مرد با دوستان و همنشینانش شناخته می شود وبه رفقایش نسبت داده می شود».

شبیه همین سخن از امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام است که فرمود: «مَنِ إِشْتَبَهِ عَلَیْکُمْ أَمْرَهُ وَلَمْ تَعْرِفُوا دِیَنُه فَانْظُرُوا إِلَی خُلَطائهِ فَاِنْ کانُوا أَهْلَ دِینِ اللَّهِ فَهُوَ عَلی دِینِ اللَّهِ وَاِنْ کانُوا عَلی غَیْرِ دِینَ اللَّهِ فَلا حَظَّ لَهُ مِنْ دِینِ اللَّهِ»(21)

«اگر شناخت کسی بر شما مشکل شد و نتوانستید او را از نظر دینی بشناسید، نگاه کنید ببینید دوستان و رفقای او چه کسانی هستند، اگر اهل دین خدا هستند پس او نیز اهل دین خداست، اگر آنها بر غیر دین خدا هستند (پایبند به امور دینی نیستند) او نیز هیچ بهره ای از دین خدا نبرده است».

غیر ممکن است انسان متدین و مذهبی با افراد هرزه و آلوده و بی دین رفاقت و دوستی نماید.

کبوتر با کبوتر باز با باز

کند هم جنس با هم جنس پرواز

رابطه دوستی در حقیقت پیوند دو قلب و ارتباط دو روح با یکدیگر است و از نظر اثرگذاری فوق العاده شدید است، کسی که شخصی را دوست دارد وبه رفاقت او علاقه مند است، می خواهد در همه شؤون و رفتار، مثل او باشد و به شکل او جلوه کند، تا رضایت او را برای پیوند مستحکم تر بدست آورد.

به عبارت دیگر، انسان وقتی کسی را دوست دارد، به خاطر جاذبه و کشش طرف مقابل پس از مدّتی آنچنان با او یکی می شود که گویا یک روح هستند در دو پیکر.

من کیم لیلی ولیلی کیست من

هردو یک روحیم اندر دو بدن

همان گونه که وجود مبارک امیرالمؤمنینعليه‌السلام بر اثر دوستی و همنشینی با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و تأثیر از اخلاق، روش، سیره ومنش آن حضرت، آنچنان با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یکی شد که خداوند او را جان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دانسته و می فرماید: «فقل تَعاَلَوْا نَدْعُ... وَأَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»(22)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز درباره او فرمود: «لَحْمُکَ لَحْمی وَ دَمُکَ دَمی وَسِلْمُکَ سِلْمِی وَحَرْبُکَ حَرْبی»(23)

«گوشت تو گوشت من، خون تو خون من، صلح با تو صلح با من و جنگ با تو جنگ با من است».

ابن ابی الحدید درباره امیرالمؤمنینعليه‌السلام و همسانی او با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنین می گوید: «وَاذا تَأَمَلْتَ أَحْوَالَهُ فِی خِلافَتِهِ کُلَّها وَجَدْتَها هِی مُخْتَصَرَةٌ مِنْ اَحْوالِ رَسَوُلِ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فِی حَیاتِهِ کَأَنَّها نُسْخَةٌ مُنْتَسَخَةٌ مِنْها فِی حَرْبِهِ وَسِلْمِهِ وَ سِیرَتِهِ وَ أَخْلاقِهِ وَکَثْرَةِ شِکایَتةِ مِنَ الْمُنافِقِینَ مِنْ أَصْحابِهِ وَ الْمُخالِفینَ لْأَمْرِهِ... »(24)

اگر به حالات علیعليه‌السلام در دوران خلافت بنگرید، خواهید دید که حالات آن حضرت فشرده ای از حالات رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نسخه ای از آن حضرت؛ در جنگ، صلح، سیره و اخلاق است.

علیعليه‌السلام در همه امور، تجسمی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود و این نبود، مگر به دلیل مصاحبت و همراهی با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پرورش یافتن در دامان آن حضرت.

خود امیرالمؤمنینعليه‌السلام به این موضوع اشاره نموده می فرماید: «وَلَقدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ إِتِبَّاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ اُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَماً وَ یَأَمُرُنِی بِالْإِقْتِداءِ بِهِ... »(25)

«من همچون بچه ناقه ای که به دنبال مادر خود می رود، همه جا همراه پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می رفتم، هر روز یکی از فضایل اخلاقی خود را به من تعلیم می کرد و دستور می داد که ازآن پیروی کنم».

آری! این همراهی با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، نه تنها علیعليه‌السلام را وجود دوم آن حضرت می کند، بلکه موجب می شود که جان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز باشد.

سلمان نیز با اینکه ایرانی، فارسی زبان و گبر زاده است، از طریق دوستی و معاشرت با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، آنچنان به حضرت نزدیک می شود و از وجود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حالات رفتار وروش آن حضرت متأثر می شود که درباره اش فرمود: «سَلْمانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیْتِ»(26) «سلمان از ما اهل بیت است».

اگر انسان دوست و رفیق خود را اهل بیتعليهم‌السلام قرار دهد، بر سر سفره آنان بنشیند روش ومنش آنان را سرلوحه کار خویش قرار دهد، خوشنودی و رضایت آنان را در رفتار وکردار خویش لحاظ کند، «منا اهل البیت» می شود.

ولی اگر با فاسدان، آلودگان، انسان های بی عقیده، افراد شرور و هرزه و کسانی که دائم در لجن زار گناه ومعصیت غوطه ور هستند، رفاقت و دوستی کرد، پس از مدّتی وجود دوم آن افراد می شود و جدای از آنان نخواهد بود.

خطر دوستان ناباب

خطر دوستان ناباب برای به سقوط کشاندن انسان، به اندازه ای جدی و دشوار است، که خداوند تبارک و تعالی و خاندان عصمت و طهارت که خواستار رشد، کمال، سعادت و خوشبختی انسان هستند، مکرر به رفاقت با دوستان ناباب و در حقیقت دشمنان دوست نما هشدار داده اند، دوستانی که به تعبیر امیرالمؤمنینعليه‌السلام که فرمود: «فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسانٍ وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَیْوانٍ»(27) ؛ «چهره، چهره انسان و قلب او قلب حیوان است».

قرآن کریم در آیاتی از رفاقت و دوستی با دشمنان خدا، گنه کاران و آلوده دامنان هشدار داده و ما را از آنان بر حذر داشته است، حتّی اگر این افراد از خویشان ونزدیکان ما باشند؛ یعنی مکتب اسلام که تأکید بسیاری بر مسئله صله رحم و رابطه خویشاوندی دارد، می فرماید: اگر اینان بر صراط حق وراه خدا نیستند با آنان دوستی نکنید، البته در مورد پدر ومادر در حد رعایت احترام آنها رابطه لازم است.

( لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ اَوْ أَبنائَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْعَشیرَتَهُمْ... ) (28)

«گروهی را نمی یابی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند ولی با کسانی که با خدا و پیامبر او مخالفت و دشمنی می کنند، دوستی داشته باشند، گرچه از پدران، یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند».

داستان زیبای مصعب بن عمیر

مصعب بن عمیر جوانی بود که در رفاه و آسایش زندگی می کرد، پدر و مادرش علاقه زیادی به او داشتند، بهترین غذا را به او می خوراندند، بهترین لباس را به او می پوشاندند، او را بر سایر فرزندان خود ترجیح می دادند. او به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محبت پیدا کرد و مسلمان شد. پدر و مادر با او مخالفت کردند، او را از پیش خود راندند و از هرگونه امکانات محروم ساختند، به طوری که مصعب به شدت به سختی افتاد.

مصعب با اینکه جوانی زیبا و خوش صورت و شیک پوش بود، و لباس های گران قیمت می پوشید آنقدر در سختی قرار گرفت که روزی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او نگاه کرد و دید لباس کم ارزش در تن دارد، به او فرمودند:( أُنْظُرُو اِلی رَجُلٍ قَدْ نَوّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ وَ لَقَدْ رأَیْتُهُ هُوَ بَیْنَ أَبَوَیْنَ یُغَذِّیانِهِ بِأَطِیبِ الطَّعامِ وَ أَلْیَنِ اِلِلّباسِ فَدَ عاهُ حُبُ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی ما تَرَوْنَ ) (29)

«بنگرید به این مرد که خداوند دل او را نورانی ساخته است. من قبل از این او را دیده بودم در حالی که نزد پدر و مادرش بود، بهترین غذا را به او می دادند، بهترین لباس را بر تن او می کردند امّا دوستی خدا و رسول، او را به این حالتی که می بینید کشانده است».

وقتی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مکه بودند، مسلمانان مدینه از آن حضرت تقاضا کردند که شخصی را به عنوان معلم قرآن و دعوت کننده مردم به اسلام به مدینه اعزام نمایند، حضرت، مصعب بن عمیر را به عنوان فرستاده خود روانه مدینه کردند، وی که هم خوش صورت وهم خوش بیان بود، موفق شد در مدّت کوتاهی جمع زیادی را مسلمان کند و حتّی دو قبیله بزرگ اوس وخزرج بدست او مسلمان شدند(30)

پس از هجرت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به مدینه منوره، در جنگ های بدر و احد مصعب ابن عمیر، پرچم دار رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، ودر جنگ احد به شهادت رسید، پس از شهادت مصعب فرشته ای به صورت مصعب، پرچم او را بدست گرفت، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گمان کردند این خود مصعب است، و لذا فریاد زدند: مصعب پرچم را جلو بیاور، فرشته گفت: من مصعب نیستم. حضرت متوجه شدند که این فرشته است که به صورت مصعب در آمده است و پرچم را از زمین برداشته است.(31)

مرحوم طبرسی در مورد آیه شریفه( وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلواُ فِی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً... ) (32)

می گوید: این آیه در مورد شهداء بدر یا احد نازل شده است که هفتاد نفر بودند که چهار نفر آن ها از مهاجران بودند: 1) حمزه سیدالشهدا 2) مصعب بن عمیر 3) عبداللَّه بن جحش 4) شمّاس بن عثمان بن الشریر.(33)

اگر قرآن نسبت به رفاقت و دوستی افراد منحرف - گرچه پدر، مادر، فرزندان و خویشان باشند - هشدار می دهد، به این دلیل است که، ارتباط اگر بر اساس محبت و عاطفه باشد اثرگذار است و انسان از نظر عقیده، افکار، سیره و منش به شدت از ناحیه کسانی که با آنها رابطه عاطفی دارد، اثرپذیر است.

خودآزمایی

شدت اثرگذاری و اثرپذیری دوستان بر یکدیگر به اندازه ای است که نه تنها می توان دیگران را از طریق دوستان ورفقایشان شناخت، بلکه انسان می تواند، خود را نیز از همین طریق مورد ارزیابی قرار دهد و بشناسد؛ یعنی اگر خواست بداند اهل خیر و سعادت، یا شر و شقاوت است، باید ببیند، دوست دارد با چه کسانی باشد؟ با چه افرادی رفت و آمد کند؟ اگر دل و قلب او گرایش به آلودگان و معصیت کاران دارد، بداند که خود نیز آلوده است، امّا اگر به پاکان و صالحان گرایش دارد، آنان را دوست دارد و رفاقت آنان را می خواهد، بداند که خود نیز پاک است یا زمینه پاکی را دارد.

تو اوّل بگو با کیان دوستی

پس آنگه بگویم که تو کیستی

امام باقرعليه‌السلام فرمود: «إِذا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فیکَ خَیْراً فَاْنْظُرْ إِلی قَلْبِکَ فَاِنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طاعَةِ اللَّهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصیَتِهِ فَفیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یُحِبُّکَ وَ إِنْ کانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طاعَةِ اللَّهِ وَ یُبْعِضُ أَهْلَ مَعْصِیتِةِ فَلَیْسَ فیکَ خَیْرٌ وَ اللَّهُ یِبْغِضُکَ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»(34)

«هر گاه خواستی بدانی در وجود تو خیری هست یا نیست به قلب خویش بنگر اگر اهل طاعت خدا را دوست داری، و اهل معصیت و گناه را دشمن می داری، پس در تو خیر وجود دارد و خداوند تو را دوست دارد. اگر با اهل طاعت خدا دشمن هستی و اهل معصیت را دوست داری، در تو خیری نیست و خداوند نیز تو را دشمن می دارد و انسان با همان کسی است که او را دوست می دارد».

امام علی بن موسی الرضاعليه‌السلام فرمود: «مَنْ أَحَبَّ عاصِیاً فَهُوَعاصٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُطیعاً فَهُوَ مُطیعٌ»(35)

«هرکس گنه کار را دوست دارد، خود گنه کار است و هر کس اهل طاعت را دوست دارد، خود نیز اهل طاعت است».

براستی گاهی نقش دوست در خوشبختی و بدبختی یک انسان از هر عاملی مهمتر است، گاه او را تا سرحد فنا و نیستی پیش می برد و گاه او را به اوج افتخار می رساند.

رفاقت و دوستی یا ننگ ابدی؟

در عصر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در میان مشرکان دو دوست به نام های «عقبة بن اُبی معیط» و «اُبی بن خلف» بودند. عقبه هرگاه به سفر می رفت، بعد از بازگشت، سفره غذایی ترتیب می داد و اشراف و قوم خود را دعوت می کرد و دوست می داشت که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز در این میهمانی، شرکت داشته باشند، هر چند خودش اسلام را نپذیرفته بود.

روزی از سفر آمد و بر طبق معمول سفره ای ترتیب داد و دوستان را دعوت نمود و از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیز خواست که در این میهمانی شرکت کنند. حضرت نیز پذیرفت هنگامی که سفره را انداختند و غذا برای صرف کردن آماده شد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از فرصت استفاده نموده و فرمودند: من از غذای تو نمی خورم تا تو شهادتین را بگویی و مسلمان شوی! (از آنجا که عرب فوق العاده برای میهمان ارزش قائل است، و میهمان برای آنها عزیز است و برای خود ننگ می دانند که میهمانی غذا نخورده از خانه شان خارج شود) عقبه با این پیشنهاد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شهادتین را بر زبان جاری کرد و مسلمان شد.

این خبر به گوش رفیق وی «اُبَیْ» رسید، او عقبه را سخت مورد سرزنش قرار داد و گفت: تو از آیین خود دست برداشته و منحرف شده ای؟ !

عقبه گفت: من شرم داشتم از اینکه «محمد» غذای من را نخورد و از کنار سفره من برخیزد و لذا شهادتین را بر زبان جاری کردم.

اُبی گفت: من از تو راضی نمی شوم، مگر اینکه در برابر او بایستی و به سختی به او توهین نمایی!!

عقبه هم این کار را کرد، در برابر حضرت ایستاد و با کمال بی شرمی آب دهان به صورت حضرت انداخت. البته آب دهان به صورت خود او بازگشت و صورت او را سوزاند و در صورت او اثر گذارد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کشته شدن او را با شمشیر خبر دادند. سرانجام هم در جنگ بدر در صف کفار شرکت نمود و با شمشیر کشته شد. اُبی نیز در جنگ احد با شمشیر کشته شد.(36)

آیات 29 - 27 سوره مبارکه فرقان وضعیت عقبه در روز قیامت را ذکر می فرماید:( یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یالَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جائَنی وَ کَانَ الشَّیْطانُ لِلْاِنْسانِ خَذُولاً )

«روزی که مردم ظالم هر دو دست خویش را به دندان گزیده و گویند: ای کاش من با رسول حق، راه دوستی و طاعت پیش می گرفتم. ای کاش فلانی را دوست خود نمی گرفتم که رفاقت او مرا از پیروی از قرآن و رسولِ حق محروم ساخت و گمراه گردانید، و شیطان مایه خذلان و گمراهی انسان است».

روز قیامت، روز عجیبی است، و اسامی گوناگونی نیز دارد، یکی از اسامی قیامت «یومُ الحسره» است؛ روز حسرت کسانی که در دنیا به خاطر دوستان ناباب، گمراه، فاسد و هرزه گرفتار شده اند، آنان هردو دست خود را به دندان می گزند؛ چون در آن عالم خود را در برابر یک زندگی جاودان امّا؛ در بدترین شرایط می بینند، در حالی که می توانستند با چند روز صبر و شکیبایی و مبارزه با هواهای نفسانی، زندگی سراسر افتخار و سعادت بخش و آخرتی آباد و سربلند داشته باشند.

حتّی نیکوکاران نیز حسرت می خورند، که چرا بیشتر از این نیکی نکردند. مخصوصاً کسانی که به خاطر دوستی با افراد آلوده و هرزه گرفتار عذاب و آتش الهی می شوند، و لذا فریاد آنها چنین است:( ... یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أتَّخِذْ فُلاناً خَلِیلاً ) (37) ؛ «ای کاش فلانی را دوست و رفیق خویش قرار نمی دادم».

فلانی همان شخص است که او را به گمراهی کشانده است (دوست، خویشاوند، شیطان و...)

درست مثل کسی که با هم دستی دوستان و رفقای بزه کار و مجرم، جرمی را مرتکب می شود امّا وقتی شناسایی و دستگیر شد و به زندان افتاد، در زندان مرتب فکر می کند و می گوید همه این بدبختی من به خاطر رفاقت با فلانی است، او مرا به این سرنوشت گرفتار کرد، ای کاش از اول با او آشنا نشده بودم و او را به عنوان دوست خود انتخاب نمی کردم.

داستانی عبرت آموز

امام صادقعليه‌السلام فرمود: روزی مرد توانگری که لباس فاخر و زیبایی برتن داشت نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بود که فرد فقیری با لباس کهنه و چرکین آمد و کنار وی نشست، مرد توانگر خود را کنار کشید و لباس خود را جمع کرد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم غضبناک شدند فرمودند:

ترسیدی از فقر او چیزی به تو سرایت کند؟

گفت: خیر.

فرمودند: ترسیدی از ثروت تو چیزی به او برسد؟

گفت: خیر.

فرمودند: ترسیدی کهنگی لباس او در تو اثر گذارد؟

گفت: خیر.

فرمودند: پس چرا خود را کنار کشیدی و لباس خود را جمع کردی؟

گفت: یا رسول اللَّه من همنشینی دارم که زشتی ها را برایم زیبا و زیبائی ها را برایم زشت جلوه می دهد!! - نشست و برخاست با وی و تأثیر همنشینی سبب این کار ناشایست من شد - اکنون حاضرم به خاطر این کار خلاف، نصف اموالم را به او بدهم !

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به آن مرد فقیر فرمود: تو قبول می کنی؟

گفت: خیر.

آن مرد پرسید چرا قبول نمی کنی؟

گفت: «أخافَ ما أَنْ یَدْ خُلَنی ما یَدْخُلُک»؛ «می ترسم همان حالتی که برای تو پیدا شده است برای من نیز پیدا شود».(38)

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بیانی فرمودند: «إِیّاکُم وَ مُجالِسَةُ الْمَوْتی قیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ مَنِ الْمَوْتی؟ »

قالَ: «کُلُّ غَنِیٍّ أَطْغاهُ غِناهُ»(39) «از همنشینی با مرده دلان پرهیز کنید. پرسیدند: مرده دلان چه کسانی هستند؟ فرمود: ثروتمندی که ثروت، او را سرکش کرده باشد».

روشن است که رفاقت، نشست و برخاست با ثروتمندانی که همّ و غمّی جز اندوختن ثروت و تکاثر اموال ندارند و هر جا می نشینند سخنشان پول، سرمایه، مرکب، مسکن، زرق و برق دنیا، معامله، سود و زیان است و هیچ سخن از معنویت، عبادت، انصاف، مروّت، ایثار، بخشش، مبداء و معاد نیست و گویا هدف از خلقت و ایجاد عالم همین مال و منال و تجملات دنیا بوده است و بس، آثار و تبعاتی در بر دارد که در ساختار شخصیت انسان فوق العاده اثر می گذارد:

1. انسان را دل مرده می کند و صفای باطن را از انسان می گیرد، عشق به معنویت و مسائل اخلاقی، احساس و عاطفه را در وجود انسان نابود می سازد، فکر انسان را تغییر می دهد و او را مادی گرا و دنیا پرست می کند.

2. شخصی که با چنین ثروتمندان دنیا پرستی همنشینی کند، زندگی ساده و بی آلایش خویش را که تا کنون برای او گوارا و لذت بخش بود، تلخ می کند و با خود می گوید اگر زندگی این است، پس زندگی من چیست؟ اگر خانه این است، خانه ما چیست؟ و....

3. وقتی زندگی پر تشریفات او را می بیند و زندگی خود را با او مقایسه می کند، حالت ناسپاسی و ناشکری در برابر خداوند پیدا می کند و بجای اینکه خداوند را در برابر نعمت هایی که به او داده شاکر و سپاس گذار باشد. خود را طلب کار و خداوند را بدهکار حساب می کند.

4. وقتی زندگی تجملاتی و حرف های دنیاگرایانه ثروتمند دنیاپرست را می شنود برای اینکه تغییری در زندگی خود ایجاد کند و خود را به این ثروتمندان نزدیک کند، دست به کار و کسب حرام، دزدی، رشوه، خرید و فروش مواد مخدر و... می زند و دنیا و آخرت خود را تباه می سازد و موجبات ذلت و خواری خود را فراهم می سازد، از این رو است که رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشست و برخاست با ثروتمندان دنیا پرست را نهی نموده و ما را از آن برحذر داشته است.