فصل سوم: معیارهای انتخاب دوست شایسته چیست؟
اشاره
دوست شایسته و مناسب که بتواند انسان را به رشد، کمال و سعادت برساند و موجبات سربلندی انسان را در دنیا و آخرت فراهم سازد، باید شرایطی داشته باشد که بدون آن شرایط، هرگز سزاوار رفاقت و دوستی نیست، بلکه باید از او پرهیز شود.
اینک به برخی از این شرایط اشاره می کنیم:
1 ایمان و باورهای دینی
اولین معیار برای دوستی، باورهای دینی و اعتقاد به امور اعتقادی و مذهبی است. هر کس در انتخاب دوست و رفیق، باید روی این مسئله دقت و حساسیت داشته باشد و کسی را به عنوان دوست برگزیند که: به تمام امور اعتقادی و باور قوی و مستحکم داشته باشد؛ خداباور و قیامت باور باشد و به حساب و کتاب، پاداش و کیفر، بهشت و دوزخ، با تمام وجود اعتقاد داشته باشد.
دوستی و رفاقت با این افراد است که انسان را نیز در مسایل اعتقادی قوی و نیرومند می کند، صحبت با این اشخاص است که عقیده متزلزل انسان را مستحکم و استوار می سازد در غیر این صورت
ذاتِ نایافته از هستی بخش
|
|
کی تواند که شود هستی بخش
|
قطره ابری که بود ز آب تهی
|
|
کی تواند، صفت آب دهی
|
روی همین جهت است که وقتی حواریون حضرت عیسیعليهالسلام
یا یاران رسول اعظم اسلامصلىاللهعليهوآلهوسلم
سؤال می کنند: «أَیُّ الْجُلَساءِ خَیْرٌ؟ قالَ: مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهُ رُؤْیَتهُ وَ یَزیدُکُمْ فی عِلْمِکُمْ مَنْطِقَهُ وَ یُرَغِّبکُُمْ فِی الْأخِرَةِ عَمَلَهُ»
بهترین همنشین چه کسی است؟ در جواب می فرمایند: «کسی که دیدن او شما را به یاد خدا بیاندازد و گفتار و سخن او بر علم و آگاهی شما بیافزاید، کار و رفتار او، شما را به آخرت ترغیب نماید».
یعنی چهره او، چهره انسان خدا باور است، از صورت، سر و وضع و لباس او آثار مذهبی و دینی نمودار است «سیماهُم فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ»
واقعاً بعضی افراد اعم از جوان و کهنسال چنین هستند، چهره ملکوتی و خدایی دارند، به طوری که انسان وقتی به چهره آنها نگاه می کند به یاد خدا می افتد.
برخی افراد به گونه ای هستند که هم صحبت شدن با آنها موجب افزایش علم و آگاهی انسان می شود، صحبت های سنجیده دارند، حکیمانه سخن می گویند، حرف های معمول و عادی آنها نیز جنبه تعلیمی و آموزشی دارد، در تمام سخنان و کلماتشان حرف نسنجیده، ناپخته و خلاف واقع وجود ندارد، از سرگذشت ستمگران می گویند، از تاریخ انبیاء صحبت می کنند، از عبرت های تاریخی حرف می زنند و...
همچنین رفتار آنها انسان را به آخرت تشویق و ترغیب می کند، وقتی می بینی نسبت به نماز، نماز اول وقت، نماز جماعت، روزه، صدقه، کار خیر اهمیت فوق العاده می دهد؛ از گناه، معصیت، دروغ، غیبت، فحش، خوردن مال مردم، قسم دروغ و... به شدت پرهیز دارد؛ قیامت را جلو چشم انسان مجسم می کند، دوست و رفیق خود را به آخرت و پاداش الهی تشویق و ترغیب می کند.
2 صداقت و راستی
دومین چیزی که باید در انتخاب دوست ملاک و معیار قرار گیرد، و با آن دوست و رفیق انتخاب شود، صداقت و راستی است. کسی شایسته دوستی است که صادق و یک رنگ باشد، رفتارهای صادقانه داشته باشد، اگر عیب یا نقص در دوست خود دید، دوستانه و به منظور اصلاح به دوست خود گوشزد نمود، و در صدد پاک ساختن رفیق خود برآید.
حضرت امام صادقعليهالسلام
فرمود: «أَحَبُّ إِخْوانی مَنْ أَهْدی إِلَیَّ عُیُوبی»
«محبوب ترین برادرانم کسی است که عیوب مرا به من هدیه کند».
این بیان، سخن بسیار لطیفی است، که می فرماید عیوب مرا به من هدیه کند؛ یعنی کسی که صادقانه عیب انسان را به انسان می گوید تا آن را اصلاح کند، گویا بهترین هدیه را به انسان داده است، خدمت بزرگی نموده است، عیب زدائی از انسان بهترین خدمت است.
رفیق و دوست کسی نیست که بر عیوب انسان بیافزاید، انسان را بی آبرو و بی حیثیت نماید، یا به جای اینکه به خود بگوید، تا در صدد جبران برآید، به دیگران بگوید و آبروی او را بر باد دهد، یا از باب تملق و چاپلوسی عیوب انسان را کتمان نموده، بلکه به عنوان محاسن ذکر نماید.
ای غزالی؛ گریزم از یاری
|
|
که اگر بد کنم نکو گوید
|
مخلص آن شوم که عیبم را
|
|
همچو آیینه رو برو گوید
|
نه که چون شانه با هزار، زبان
|
|
پشت سر رفته مو به مو گوید
|
3 همراهی در سختی
اشاره
معیار دیگری که در انتخاب دوست باید لحاظ شود، و بر آن اساس دوست و رفیق انتخاب گردد، این است که در همه سختی ها همراه و همراز باشد و کسی باشد که دوست خویش را در ناملایمات، گرفتاری ها، و دشواری ها تنها نگذارد.
برخی افراد فقط دوستان شادی، سرور و خوشی انسان هستند، به عبارت دیگر دوستان سفره و شیرینی و جیب و پول انسان هستند، تا سفره و سور و پول و شادی و سرور است، دور انسان هستند و رفاقت و دوستی دارند، تجلیل و تمجید می کنند، امّا همینکه مشکلی پیش آمد و سفره جمع شد و پول جیب تمام شد و گرفتاری پیش آمد، انسان را رها کرده و تنها می گذارند.
اینگونه دوستان، انسان های مگس صفتی هستند که دور شیرینی جمع می شوند، اگر شیرینی تمام شد، مگسان نیز پراکنده می شوند و باقی نمی مانند.
این دغل دوستان که می بینی
|
|
مگسانند گرد شیرینی
|
امیرالمؤمنینعليهالسلام
فرمود: «لایَکُونُ الصَّدیقُ صَدیقاً حَتَّی یَحْفَظَ أَخاهُ فی ثَلاثٍ فی نَکْبَتِهِ وَ غَیْبَتِهِ وَ وَفاتِهِ»
«دوست، دوست به حساب نمی آید مگر اینکه برادر و دوست خود را در سه مورد حفظ کند، در گرفتاری و بلای روزگار، در غیبت و نبود وی و همچنین در مرگ و وفات».
حضرت امام باقرعليهالسلام
هم فرمود: «بِئْسَ الْأَخٌ أَخٌ یَرْعاکَ غَنِیّاً وَ یَقْطَعُکَ فَقیر»
«بدترین دوستان، دوستی است که رعایت تو را در دوران توانگری کند، امّا هنگام فقر و تنگدستی تو را رها نماید».
حضرت امام صادقعليهالسلام
نیز فرمود: «إِحْذَرْ أَنْ تُواخی مَنْ أَرادَکَ لِطَمَعٍ أَوْخَوْفٍ أَوْ مَیْلٍ أَوْ لِلْأکْلِ وَ الشُّرْبِ، وَ اَطْلُبْ مُواخاةَ الْأَتْقِیاءِ وَ لَوْفی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ اِنْ أَفْنَیْتَ عُمْرَکَ فِی طَلَبِهِمْ»
«از دوستی با کسانی که تو را برای طمع چیزی، ترس، تمایلات، خوراک و سور و عیش می خواهند، پرهیز کن؛ بلکه به دنبال برادران و دوستان پرهیزکار باش، هر چند آنان را در اعماق زمین بیابی و عمرت را در راه طلب آنها صرف نمایی».
این گونه دوستی زیباست!
محمد بن أبی عمیر از چهرهای معروف شیعه و از یاران حضرت امام موسی بن جعفرعليهماالسلام
بود، وی به جرم اینکه نام شیعیان را می دانست و در اختیار حاکم بنی عباس قرار نمی داد، مورد خشم قرار گرفت تا آنجا که تمام دارایی او را مصادره نموده و خودش را چهار سال به زندان محکوم کردند.
زمانی که دوران محکومیت وی به پایان رسید، او را احضار کردند و اسامی شیعیان و نشان آنها را از وی خواستند، محمد بن أبی عمیر باز از فاش ساختن نام شیعیان خوداری نمود. به دستور حاکم عباسی چندان چوب و تازیانه بر بدن او زدند که خون از تمام بدن وی جاری شد و به صورت نیمه جان بر زمین افتاد. این در حالی بود که وی کمترین سرمایه و دارایی نداشت تا امور زن و فرزند خود را اداره کند و در وضع بسیار نامناسبی قرار گرفت. متوجه شد روزی درب خانه اش را می زنند، هنگامی که در را باز کرد، دید تاجری است که قبلاً با او داد و ستد داشته و مبلغ ده هزار درهم به ابن أبی عمیر بدهکار بود، ولی ورشکست شده و سرمایه اش را از دست داده بود. اکنون با کسیه ای که ده هزار درهم درآن بود، آمده و به ابن أبی عمیر گفت: این کسیه پول، بدهکاری من است که برای شما آورده ام!!
محمد بن أبی عمیر گفت: شما که ورشکست شده بودی، این پول را از کجا آورده ای؟ آیا ارثی به تو رسیده است؟ آیا از جای دیگری آورده ای؟
تاجر ورشکسته گفت: خیر با اینکه خود ورشکسته بودم و دستم خالی بود، امّا دیدم تو سال ها در زندان بودی و همه سرمایه ات از دست رفته و الآن که آزاد شده ای نه سرمایه کسب داری و نه توان کار، بنابراین تأمین مخارج خانواده برای شما ممکن نیست، به همین دلیل دلم به حال تو سوخت و خانه ای که محل زندگی خود و خانواده ام بود را فروختم و پول آن را برای تو آوردم، تا قرض خود اداء کرده و کمکی نیز به تو کرده باشم!
محمد بن أبی عمیر گفت: وضع من همین گونه است که تو گفتی و اکنون حتّی به یک درهم محتاجم، ولی به خدا سوگند یک درهم از این پول را نمی گیرم، زیرا از مولایم امام صادقعليهالسلام
شنیدم که فرمود: قرض موجب آن نمی شود که انسان خانه اش را بفروشد و بی خانه شود، برگرد و پول ها را به صاحبش برگردان و خانه ات را پس بگیر.
این داستان مصداق عینی و عملی حدیث قبل است، که چگونه تاجر وقتی می بیند، دوستش محمد بن أبی عمیر از زندان آزاد شده و گرفتار وضع زندگی است، خانه خود را می فروشد، تا ضمن اداء قرض خود، او را از این مشکلات نجات دهد. و از طرفی محمد بن أبی عمیر نیز، هنگامی که می بیند دوستش به خاطر قرض خویش خانه اش را فروخته و خود را بی خانه کرده است، پول را قبول نمی کند و از وی می خواهد خانه اش را پس بگیرد تا بدون خانه نماند.
این هم نمونه دیگر
صفوان بن یحیی از شخصیت های بزرگی است که از اصحاب موسی بن جعفرعليهالسلام
امام رضاعليهالسلام
، و امام جوادعليهالسلام
بود و نزد امام رضاعليهالسلام
منزلتی بزرگ داشت و از طرف امام رضا و امام جوادعليهماالسلام
مقام وکالت در امور دینی و دنیایی مردم را داشت، مرد جلیل القدر و عابدی بود که شبانه روز یکصد و پنجاه رکعت نماز می گذارد.
گروهی از واقفیه، مال فراوانی را به وی پیشنهاد کردند که بگیرد و دست از اعتقادش به امامت اثنی عشّریه بردارد، و به آنان بپیوندد، ولی او نپذیرفت و عقیده خود را حفظ کرد.
صفوان با عبداللَّه بن جندب و علی بن نعمان در کسب و تجارت شرکت داشت. در سفری هر سه به حج مشرف شدند، در کنار بیت اللَّه الحرام با هم پیمان بستند، هر کس از دنیا رفت، آنکه زنده است، از طرف او همه نمازهایش را بخواند و روزهایش را بگیرد، و زکات مالش را نیز پرداخت نماید.
عبداللَّه بن جندب و علی بن نعمان، از دنیا رفتند، صفوان شبانه روز یکصد و پنجاه رکعت نماز برای خود و از جانب آن دو انجام می داد، در سال سه ماه روزه می گرفت، در سال سه بار زکات می پرداخت و هر کاری برای خود انجام می داد برای آن دو نیز انجام می داد.
اصحاب امام حسینعليهالسلام
نمونه عملی دوستی پایدار
حضرت علی بن الحسینعليهماالسلام
می فرماید: پس از آنکه پدرم امام حسینعليهالسلام
از مذاکره با عمر بن سعد مأیوس شد، شب، اصحاب خویش را جمع کرد، من با اینکه مریض بودم، نزدیک رفتم، تا سخن حضرت را بشنوم، شنیدم که به اصحاب خویش می فرمود: «گمان من از این دشمنان این است که فردا روز آخر عمر ما خواهد بود، اینک همه شما آزاد هستید و هیچ تعهدی در برابر من ندارید، اکنون که تاریکی شب شما را فرا گرفته است، از آن بسان شتر راهواری استفاده کنید، و هر کدام از شما دست یکی از اهل بیت مرا بگیرد و در شهرها پراکنده شوید، تا خداوند فرجی رساند، چرا که این قوم خواستار من هستند و اگر بر من دست پیدا کنند، کاری به دیگری ندارند.
اول کسی که در برابر سخنان امام حسینعليهالسلام
عکس العمل نشان داد، برادر آن حضرت اباالفضل العباسعليهالسلام
بود که چنین گفت: «لِمَ نَفْعَلُ ذلِکَ أَلِنَبْقی بَعْدَکَ؟ ! لا أَرانَا اللَّهُ ذلِکَ أَبَدَ»؛ «چرا برویم؟ برویم که بعد از تو زنده باشیم، خداوند هرگز چنین چیزی را برای ما نیاورد».
آنگاه برادران اباالفضل، فرزندان حسینعليهالسلام
، پسر برادران حضرت، فرزندان عبداللَّه جعفر (محمد و عبداللَّه) نیز سخنان حضرت اباالفضلعليهالسلام
را تأیید کردند.
در این هنگام امام حسینعليهالسلام
رو به فرزندان مسلم کرد و فرمود: شهادت مسلم برای شما کافی است، من به شما اجازه دادم، شما بروید!
فرزندان مسلم نیز گفتند: اگر ما این کار را انجام دهیم، مردم درباره ما چه خواهند گفت؟ آیا نمی گویند ما بزرگ و سرور عموزاده های خود را که بهترین عموهاست رها کردیم و با آنها یک تیر نیانداختیم و یک نیزه بسوی دشمنانش پرتاب نکردیم و یک شمشیر نزدیم؟ نه به خدا سوگند، چنین نخواهیم کرد، بلکه جان و مال و اهل خویش را فدای تو می سازیم و همراه تو می جنگیم تا هر جا تو وارد می شوی ما نیز وارد شویم، خداوند زندگی را بعد از تو زشت گرداند.
پس از سخنان اهل بیت، نوبت به اصحاب امام حسینعليهالسلام
رسید که این چنین اعلان وفاداری نمودند:
1. مسلم بن عوسجه اولین نفر از اصحاب بود که چنین گفت:
آیا ما شما را تنها بگذاریم تا در این صورت نسبت به ادای حق شما هیچ عذری و بهانه ای به درگاه خدا نداشته باشیم؟ «أَماوَا للَّهِ حَتَّی أُکْسِرَ فِی صُدُورِهِمْ رُمحْی وَ أَضْرِبُهُمْ بِسَیْفی ما ثَبَتَ قائِمُهُ فی یَدی وَ لا أُفارِقُکَ وَلَوْلَمْ یَکُنْ مَعی سِلاحٌ أُقاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجارِةَ دُوَنکَ حَتَّی أَمُوتَ مَعَکَ»
«به خدا سوگند هرگز تو را تنها نمی گذارم، تا نیزه ام را در سینه دشمنان تو بشکنم. تا دسته شمشیر در دست من است از تو جدا نمی شوم و اگر سلاحی نداشته باشم، با سنگ با دشمنانت مبارزه می کنم تا همراه تو بمیرم» !!
2. سعید بن عبداللَّه حنفی نیز چنین اظهار داشت: به خدا سوگند تو را رها نمی کنیم تا خدا بداند که ما حرمت رسولش را پس از وفات او در مورد تو حفظ کرده ایم.
به خدا سوگند اگر بدانم در راه تو کشته می شوم، سپس زنده می گردم، آنگاه زنده زنده در آتش می سوزم، خاکسترم بر باد می رود و هفتاد بار با من چنین کنند، از تو جدا نمی شوم تا در کنار تو بمیرم. چرا چنین نکنم با اینکه یک کشته شدن بیشتر نیست و پس از آن نعمت ها و کرامت های جاودانه است؟
3. زهیر بن قین سومین شخصیتی بود که وفاداری خود را این چنین اعلان نمود: به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، سپس زنده گردم، دوباره به قتل رسم تا هزار بار امّا خداوند جان تو و این جوانان از اهل بیت تو را حفظ کند.
آنگاه همه اصحاب حضرت اعلان وفاداری نمودند و حضرت در حق آنان دعای خیر کرد و فرمود: فردا همه ما کشته می شویم.
در اینجا قاسم بن الحسن عرض کرد: آیا من نیز کشته می شوم؟ دل امامعليهالسلام
برای او سوخت و فرمود: پسرم مرگ برای تو چگونه است؟ گفت: عمو جان! به خدا سوگند از عسل شیرین تر است! فرمود: آری عمو جان تو نیز کشته می شوی بعد از آنکه سختی زیادی را تحمل می کنی. فرزندم علی اصغر هم کشته می شود!!
سپس حضرت فرمود: سرها را بلند کنید و جایگاه خود را در بهشت ببینید همه آنان منازل خود را دیدند و لذا روز عاشورا به استقبال نیزه ها و شمشیرها می رفتند که زودتر به جایگاه خود برسند.
دوست شایسته از منظر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
پیامبر اعظم اسلام که در هر موضوعی رهنمودهای ارزنده و مفیدی برای پیروان خود و مکتب اسلام ارائه نموده است، در مورد معیار دوستان شایسته نیز سخنان ارزشمندی دارد که برخی از آنها را در اینجا ذکر می کنیم:
1. در حدیثی می فرماید: «إِذا رَأَیْتَ مِنْ أَخیکَ ثَلاثَ خِضالٍ فارْجهُ: أَلْحیاءَ وَ الْأَمانَةُ وَ الصِّدْقُ وَ اذا لمْ تَرَها فَلا تَرْجُه»
«اگر در برادر (و دوست) خود سه خصلت یافتی، نسبت به او و دوستیش، امیدوار باش و گرنه امیدی به او نداشته باش:
1) حیاء 2) امانت 3) صداقت و راستگویی»؛
کسی که حیا و عفت ندارد، در امانت خیانت می کند و دروغگو است، هرگز شایسته دوستی و رفاقت نیست، و باید از او پرهیز نمود، زیرا همان گونه که در بحث های قبل به آن اشاره شد، دوست خواه ناخواه بر انسان اثر می گذارد، بنابراین رفاقت با شخصی که حیا و عفت ندارد، انسان را بی حیا نموده و عفت انسان را خدشه دار می سازد.
بسیاری از کسانی که در حجاب خود سست هستند، بدحجابی می کنند، اول چنین نبوده اند، بلکه بر اثر همنشینی و رفت و آمد با افراد بدحجاب، زشتی این کار از چشمشان افتاده است و کم کم عفت و حیائشان را از دست داده اند، به طوری که دیگر بدون هیچ شرم و حیائی مقابل نامحرمان ظاهر می شوند و خجالت نمی کشند. نشست و برخاست با افرادی که بد زبان و بد دهان هستند، حرف های رکیک می زنند، فحش می دهند، از گفتن سخنان زشت پروایی ندارند، انسان را بی حیا و بدزبان می کند.
همین طور در امر امانت، راستگویی و...
1. در بیان دیگری فرمود: «خَیْرُ إخْوانِکَ مَنْ أَعانَکَ عَلی طاعَةِ اللَّهِ وَ صَدَّکَ عَنْ مَعاصیِهِ وَ أَمرَکَ بِرِضاهُ»
«بهترین دوستان تو کسی است که تو را بر اطاعت خدا کمک کند و از معصیت الهی باز دارد و بر رضایت خداوند امر نماید».
بالاترین عامل ترقی و سعادت انسان، عبادت و اطاعت خداوند، و بیشترین عامل سقوط و انحطاط، گناه و نافرمانی خداوند است، بر این اساس کسی که انسان را به طاعت الهی تشویق و از گناه و معصیت باز دارد، بهترین دوست برای انسان است زیرا موجبات سعادت را فراهم نموده و انسان را از سقوط و تنزّل باز می دارد.
2. قال رسول اللَّهصلىاللهعليهوآلهوسلم
: «مَنْ عامَلَ النَّاسَ فَلا یَظْلِمُهُمْ وَحَدَّثَهَمْ فَلا یَکْذِبُهُمْ وَ وَعَدَهُمْ فَلا یُخْلِفُهُمْ مِمَّنْ کَمُلَتْ مُرُّوَّتُهُ وَ ظَهُرَتْ عِدالَتُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَتْ غَیْبَتُهُ»
«کسی که با مردم داد و ستد داشته باشد و به آنها ستم نکند، و وعده کند، اما تخلف ننماید، پس او از کسانی است که جوانمردیش کامل، عدالتش آشکار و دوستیش لازم و غیبتش حرام است».
3. در حدیث دیگری از آن حضرت می خوانیم که فرمود:
«لا تَجْلِسُوا إِلاَّ عِنْدَ کُلِّ عالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنْ خَمْسٍ إِلی خَمْسٍ: یَدْعُوکُمْ مِنَ الشَّکِ إِلیَ الْیَقینِ وَمِنَ الرِیَّا إِلیَ إلاْخْلاصِ، وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلیَ الَرَّهبَةِ وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلی التَّواضُعِ وَ مِنَ الْغِشِّ إِلیَ النَّصیحَةِ»
«نشست و برخاست نکنید، مگر با عالم و دانشمندی که شما را از پنج چیز به پنچ چیز دیگر دعوت و راهنمایی کند:
1) از شک به یقین؛
2) از ریا به اخلاص؛
3) از رغبت به دنیا به زهد و بی رغبتی به دنیا؛
4) از تکبّر به تواضع و فروتنی؛
5) از فریبکاری به خیرخواهی»؛
گاهی انسان با فردی آگاه و عالم آشنا می شود که با چند جلسه نشست و برخاست و گفتگو، انسان را دگرگون می کند؛ انسانی که ممکن است، نسبت به خدا، قیامت و... دچار شک و تردید باشد، همین همنشینی و صحبت، روح باور و یقین را در وجود او تقویت می کند و تمام شک و تردید او را از بین می رود و داستان هایی از لطف خدا، امداد غیبی پروردگار، معجزات الهی، شگفتی های خلقت و سرگذشت دیگران را برای انسان تعریف کند و انسان را از شک و تردید خارج نموده و به یقین و باور می رساند.
اگر انسان دلبستگی شدید به دنیا دارد، تمایل فراوان به زندگی مادی و زرق و برق آن نشان می دهد، از بی اعتنایی و بی وفایی دنیا می گوید، سرگذشت دنیا طلبان و دنیا خواهان را که چگونه با همه دل بستگی شان به دنیا و علاقه شدید به آن دست خالی از دنیا رفتند و مال و اموال فراوان خویش را برای دیگری نهادند و خود، سر به خاک تیره بردند، بیان می کند و انسان را نسبت به دنیا بی رغبت می سازد.
برای انسان آیه قرآن می خواند، حدیث نقل می کند انسان را از خواب غفلت بیدار ساخته و فکر او را نسبت به دنیا و دنیاگرایی تغییر می دهد.
امام حسینعليهالسلام
می فرماید: «یَابْنَ آدَمَ تَفَکَّرْ وَ قُلْ أَیْنَ مُلُوکُ الدُّنْیا وَ أَرْبابُها الَّذینَ عَمَّروا خَرابَها وَ اَحْتَفَرُوا أَنْهارَها وَ غَرَسُوا أَشْجارَها وَ مَدّنَوُا مَدائنها فارَقُوها وَ هُمْ کارِهُونَ وَ وَرِثَها قَوْمٌ آخَرُونَ وَ نَخْنُ بِهْمِ عَمَّا قَلیلٍ لاحِقُونَ»
«ای اولاد آدم اندیشه کن و با خود بگو کجا رفتند مالکان دنیا و ارباب آن، کسانی که خرابی های دنیا را آباد، نهرهای آن را جاری و درخت های آن را غرس کردند، شهرها را ساختند امّا از این دنیا در حالی که تمایل نداشتند رفتند و همه آن را دیگران به ارث بردند و صاحب شدند؟ ما نیز به زودی به آنان ملحق خواهیم شد». آری اگر کسی با خردمندان و عالمان همنشین باشد، این امور را به وی یادآور می شوند، و نیز انسان را از تکبّر به تواضع و فروتنی دعوت می کنند؛ مگر این انسان چیست که تکبّر کند؟ کسی که دیروز آب گندیده، فردا مردار متعفن و امروز نیز ضعیف و ناتوان است و با اندک مشکلی از پای در می آید!!
همچنین با عالمی باید دوستی نمود که اگر انسان در فکر خیانت، فریبکاری و دغلبازی است او را به خیرخواهی و نصیحت دعوت نماید.