شب های پیشاور جلد ۲

شب های پیشاور0%

شب های پیشاور نویسنده:
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: مناظره ها و رديه ها
صفحات: 520

شب های پیشاور

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سلطان الواعظین شیرازی
محقق: مؤسسه جهانى سبطين عليهما السلام
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
گروه: صفحات: 520
مشاهدات: 365155
دانلود: 4921


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 520 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 365155 / دانلود: 4921
اندازه اندازه اندازه
شب های پیشاور

شب های پیشاور جلد 2

نویسنده:
ناشرین: انتشارات مؤسسه سبطین علهیما السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آیا همین بود مقصود از آن تشکیلات با عظمت در آن روز بزرگ و سفارشات رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با آن همه تأکیدات بلیغه؟ آیا این عملیات بعد از وفات آن حضرت نقض عهد با خدا و پیغمبر نبوده؟!

آیا کسانی که نقض عهد نمودند و یا عهد دوستی را (به عقیده شما) به آخر نرسانیدند، آیه 25 سوره 13 (رعد) را نخوانده بودند؟

اگر حبّ و بغض جاهلانه را به کنار بگذاریم، حقّ و حقیقت آشکارا جلوه گر است.

گر پرده ز روی کارها بر دارند

معلوم شود که در چه کاریم همه

نقض عهد نمودن صحابه در احد و حنین و حدیبیه

آیا در غزوه احد و حنین که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از تمامی اصحاب عهد گرفت که امروز فرار ننمائید آیا فرار ننمودند؟ آیا این فرار و تنها گذاردن پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مقابل اعداء که طبری و ابن ابی الحدید و ابن اعثم کوفی و دیگران از مورخین خودتان نوشته اند نقض عهد نبوده؟

و الله شماها بی جهت به ما اشکال می نمایید! شیعیان همان می گویند که علمای بزرگ خودتان گفته اند و در کتابها همان می نویسند که علماء و مورخین خودتان نوشته اند. اگر انتقادی از علمای شیعه نسبت به صحابه وارد است، همان هایی است که علمای خودتان نوشته اند.

قضاوت منصفانه باید کرد

پس چرا شماهاخلفاً عن سلف بما حمله بی جا می نمایید؟ شماها بنویسید عیبی ندارد و مورد انتقاد نیست ولی اگر ما گفتیم و نوشتیم آنچه را که اکابر علمای سنی نوشتند، کافر می شویم قتلمان واجب می شود برای آنکه افعال زشت و اعمال قبیحه بعض صحابه را مورد انتقاد قرار داده و تقبیح می نماییم؟

و حال آنکه اگر طعن بر صحابه مذموم و موجب رفض می گردد، قطعاً تمام صحابه رافضی بودند، نه فقط شیعیان؛ چه آنکه تمام صحابه عموماً یکدیگر را

۸۱

مورد طعن قرار داده و تقبیح اعمال هم نموده اند حتی خلیفه ابی بکر و عمر.

اگر ملاحظه تنگی وقت نبود، مشروحاً اقوال آنها را بیان می نمودم؛ اگر مایلید بخوبی پی ببرید باینکه اصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مانند سایر مردم جایز الخطا بوده اند، هر یک تقوی پیشه نمودند مؤمنین پاک و مورد احترام گردیدند و هر یک در پی هوی و هوس رفتند و افعال زشت از آنها صادر گردیده مطعون و مذموم واقع شدند، مراجعه نمایید بهشرح نهج البلاغه (1) ابن ابی الحدید از جواب مفصّل زیدی را باعتراض ابو المعالی جوینی راجع به صحابه که ابو جعفر نقیب نقل نموده، ببینید تا بدانید چه اختلاف و انقلابی در صحابه بوده که پیوسته یکدیگر را تفسیق و تکفیر و لعن و سبّ می نمودند.

منتهی فرقی که بین شیعیان و بعض از منصفین علمای شما با عموم آقایان اهل سنّت و جماعت می باشد، در مسأله حبّ و بغض است. چون شماها ببعض از صحابه مهر و محبّت و علقه و علاقه مفرط دارید، روی قاعدهحبّ الشیء یعمی و یصم ، بدی در آن ها نمی بینید؛ چون با دیده محبت نظر می کنید، لکه های بد آنها را هم خوب می بینید، فلذا سعی می نمائید از تمام مطاعن آنها را تبرئه نمایید و جوابهایی که داده می شود، در مقابل مطاعن واضحه خنده آور است.

ولی ما خدا را به شهادت می طلبیم که با بغض و کینه و عداوت، به أصحاب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نظر نمی کنیم، بلکه بوقایع اتفاقیه با نظر برهان و منطق می نگریم؛ خوبی ها را خوب و بدی ها را بد، دیده قضاوت بحق می نماییم.

آقایان محترم! ما و شما معتقد بقیامت و یوم الجزا هستیم. چهار روزه عمر دنیا ارزشی ندارد می گذرد! فکری برای آن روز باید نمود.

و الله ما شیعیان مظلومیم! بیجهت امر را بر عوام بی خبر مشتبه ننمایید، شیعیان موحّد را کافر و رافضی نخوانید! آیا سزاوار است پیروان محمد و آل محمد صلوات اللّه علیهم اجمعین را به بهانه پوچ رافضی و مورد حمله قرار دهید؟ در حالتی که اگر برای نوع انتقادات و بیان حقایق شیعیان را بد می دانید و

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج1، ص142.

۸۲

کافر می خوانید، اول باید اکابر علمای خودتان را بد بدانید؛ چه آنکه این نوع انتقادات از زیر قلم آنها بیرون آمده و در کتب معتبره خودشان ثبت نموده اند.

فرار صحابه در حدیبیه

مثلاً در قضیّه حدیبیّه، ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (1) و سایر مورخین خودتان می نویسند: بعد از قرار داد صلح، اکثر صحابه با عمر بن الخطاب عصبانی بودند و با رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معاتباتی نمودند که ما راضی به صلح نبودیم و می خواستیم جنگ کنیم، چرا صلح نمودید؟ حضرت فرمود: ((اگر میل بجنگ دارید مختارید.)) فلذا حمله کردند. چون قریش آماده بودند حمله آنها را جواب متقابل دادند چنان شکستی از کفار به آنها وارد آمد که در موقع فرار مقابل پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هم نتوانستند. بایستند. از آنجا هم فرار نموده، به صحرا رفتند.

حضرت به علیعليه‌السلام فرمود: ((شمشیر بردار جلو قریش را بگیر!)) همین که قریش علی را در مقابل خود دیدند برگشتند. آنگاه اصحاب فراری کم کم مراجعت نموده، خیلی از عمل خود خجل و شرمنده بنای عذر خواهی را گذاردند.

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: ((مگر من شما را نمی شناسم! آیا شما نبودید که در غزوه بدر کبری مقابل دشمن می لرزیدید؟ خداوند ملائکه را بیاری ما فرستاد. آیا شما نبودید اصحاب من که در روز احد فرار کردید و بکوهها بالا می رفتید و مرا تنها گذاردید هرچند شما را خواندم نیامدید ؟))

خلاصه حضرت تمام سستی ها و بی ثباتی های آنها را بیان نمود آنها پیوسته عذر خواهی می نمودند.

بالاخره ابن ابی الحدید در اینجا می نویسد: ((حضرت این عتابها را با عمر نمود بعد از اینکه تکذیب نمود وعده های آن حضرت را.)) آنگاه نوشته اند از بیانات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم معلوم می شود خلیفه عمر رضی اللّه عنه باید در احد گریخته باشد که حضرت ضمن معاتبات آن را ذکر نموده.

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج1، ص142.

۸۳

حالا آقایان، ملاحظه بفرمایید این قضیه ای را که علماء بزرگی مانند ابن ابی الحدید و دیگران نوشته اند اگر ما بگوییم، فوری از ما خورده گرفته و رافضی و کافرمان می خوانید که چرا می گویید و توهین به خلیفه می نمائید؟ ولی به ابن ابی الحدید و امثال او ایرادی نیست. هرچه ما بگوییم قصد توهین نداریم، بلکه وقایع تاریخی را نقل می نماییم چون شما به ما نظر بد دارید، مؤثر واقع نمی گردد. چه خوش سراید شاعر عرب که خیلی مناسب این مقام است:

و عین الرضا عن کلّ عیب کلیله

و لکنّ عین السخط تبدی المساویا(1)

ما خیلی محاکمات روز قیامت با علماء شما داریم دنیا می گذرد ولی باید خود را برای ناله مظلومانه ما در محکمه عدل الهی حاضر نمائید.

حافظ : چه ظلمی به شما شده که روز قیامت داد خواهی نمائید؟

داعی : ظلم ها بسیار، هتک حرمتها فراوان که اگر از همه آنها غمض عین نماییم، حقیر که افتخار دارم یکی از اولادها و ذراری فاطمه صدیقه مظلومه سلام اللّه علیها هستم، هرگز از حق خود نخواهم گذشت و روزی که محکمه عدل الهی تشکیل شود و ما معتقد به آن روز هستیم، راجع ببسیاری از ظلمها و تعدّیها دادخواهی خواهیم نمود و قطع داریم که عادلانه رسیدگی می شود.

حافظ : خواهش می کنم تحریک اعصاب نکنید! چه حقی از شما رفته و چه ظلمی به شما شده، بیان نمائید؟

داعی : ظلم و تعدی و اخذ حق ما مخصوص به امروز نیست، بلکه از زمان بعد از وفات جدّ بزرگوارمان خاتم الانبیاءصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم این پایه گذارده شده که حق ثابتی که خدا و پیغمبر به جدّه مظلومه ما زهرای اطهر سلام اللّه علیها برای نان فرزندانش واگذار نمود غصب نمودند و بناله مظلومانه جدّه ما ابدا ترتیب اثر ندادند تا در عنفوان شباب آن یادگار پیغمبر با دل پردرد از دنیا رفت.

حافظ : عرض کردم جناب عالی خیلی زرنگ هستید. با کلمات و گفتار مهیّج تحریک احساسات می نمایید. حق ثابت فاطمه رضی اللّه عنها چه بوده که غصب نمودند. قطع بدانید اگر شما در حضور برادران مؤمن خود نتوانید مدعای خود را

____________________

1- چشم رضا پوشیده از هر عیبی است و لکن چشم سخط و غضب می بیند بدیها را.

۸۴

ثابت نمائید، هرگز در محکمه عدل الهی از عهده این امر بر نمی آیید! خیال کنید امروز محکمه عدل الهی تشکیل شده، مدعای خود را ثابت نمائید.

داعی : آنجا محکمه عدل است. اغراض و تعصّبات راه ندارد و با نظر پاک بی آلایش قضاوت می کنند. اگر آقایان محترم هم نظر انصاف داشته باشید مانند قاضی عادل بی طرف، گوش بعرایض داعی بدهید، قطعاً تصدیق بحقّانیّت ما خواهید نمود.

خدا می داند که من اهل جدل نیستم

حافظ : به حق خدا و بحق بزرگی که جدّ امجد شما رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بما دارد که من شخصاً عناد و لجاج و تعصّبی ندارم. در این شبها که بفیض ملاقاتتان نایل آمدیم، باید کاملاً متوجه شده باشید که حقیر اهل مجادله نیستم. هرکجا حرف حسابی توأم با دلیل و برهان اساسی شنیدم، سکوت و آرامشی در خود مشاهده کردم. خود سکوت ما دلیل بر تسلیم ما به حرف حق و حساب است، و الا اگر می خواستیم بازیگری کنیم و از راه جدل دست اندازی نماییم می توانستیم بیانات و دلایل شما را در دست اندازهای مغلطه کاری انداخته و رد نماییم؛ چنانچه گذشتگان ما همین عمل را انجام دادند. ولی طبعاً حقیر اهل جدل و بازی نبوده ام، مخصوصاً از آن ساعتی که در مقابل شما قرار گرفتم(و لو اینکه قبل از ورود و ملاقات شما به قصد دیگر آمدیم)جذبه حقیقت و دل پاک و ادب و اخلاق نیک و سادگی شما، چنان در من اثر نمود که با خدای خود عهد نمودم در مقابل حرف حساب و منطق کاملاً تسلیم گردم، و لو اینکه با امیال اشخاص مطابقت و موافقت نکند.

یقین بدانید حقیر آن آدم شب اول نیستم، واضح و آشکار می گویم و از کسی باک ندارم که دلایل و براهین و درد دل های شما در شخص حقیر تأثیرات عمیقی نموده، امیدوارم با حبّ ولای محمّد و آل محمّد بمیرم و در مقابل رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سفید رو باشم.

داعی : از شخص عالم منصفی مانند شما غیر از این انتظار نداشته و نخواهیم داشت. فرمایشات شما در داعی اثر دیگری نمود و قلباً علاقه خاصّی به شما پیدا

۸۵

نمودم. اینک می خواهم از جنابعالی تقاضایی نمایم، امید است مورد قبول واقع شود.

حافظ : خواهش می کنم بفرمایید.

داعی : تقاضای دعاگو اینست که امشب شما را قاضی قرار دهم؛ آقایان دیگر هم بعنوان شاهد و گواه با کمال بی طرفی، منصفانه قضاوت فرمایید که آیا عرایض داعی حق است و می توانم مدعای خود را ثابت نمایم یا خیر؟ و لو ممکن است موضوعی که می خواهم وارد بحث آن گردم، قدری طولانی تر از هر شب شود، ولی تحمّل نموده تا دردهای درونی را خارج و قدری سبک شوم.

بعض از جهّال و حاشیه نشینهای بی خبر می گویند: ((امری که در هزار و سیصد سال قبل واقع شده، ما چرا باید در او گفتگو نماییم)) و حال آنکه نفهمیدند مقاولات علمی در هر دوره و زمان قابل بحث می باشد و در مباحثات عادلانه کشف حقایق می شود. علاوه، دعوای ارثی قانوناً در هر زمانی به وسیله احدی از ورّاث می تواند مطرح محاکمه قرار گیرد و چون داعی أحدی از ورّاث هستم، می خواهم از شما سؤالی نمایم، متمنی است جواب منصفانه بفرمایید.

حافظ : با کمال میل و علاقه برای استماع فرمایشات شما حاضر هستیم.

داعی : اگر پدری در زمان حیاتش ملکی را بفرزند خود هبه کند و ببخشد، اگر کسی بعد از مردن پدر آن ملک را از دست فرزند متصرف بیرون آورد ظلم است یا نه.

حافظ : بدیهی است تصرف من غیر حق در ملک غیر، ظلم و غاصب قطعا ظالم است.

داعی : اگر پدری به أمر خدا ملکی را بفرزند خود هبه نماید و بعد از وفات پدر آن ملک را از فرزند متصرفش بگیرند، چه صورت دارد؟

حافظ : بدیهی است به طریقی که شما بیان می کنید، غصب کننده مرتکب اقبح قبایح ظلم گردیده، ولی مقصودتان از این ظالم و مظلوم و غاصب و مغصوب کیست و چیست؟ خوب است روشن تر بفرمایید.

داعی : از اوضح واضحات است ظلمی که بجدّه ما صدّیقه کبری فاطمه زهراعليه‌السلام وارد شده، به احدی نشده.

۸۶

در حقیقت فدک و غصب آن

که بعد از فتح قلاع خیبر، بزرگان و مالکین فدک و عوالی (که هفت قریه در هم بوده در دامنه کوههای مدینه تا سیف البحر کنار دریا، هم غلّه غلّه خیز بوده و هم نخلستان فراوان داشته، عرض و طول اراضی آن بسیار وسیع بوده از حدود اربعه اش معلوم می شود که حدّی بکوه احد نزدیک مدینه منوره حدّی بعریش حدّی بسیف البحر حدّی بحومه دومه الجندل) آمدند خدمت رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و قرار داد صلحی نمودند که نصف تمام فدک از آن آن حضرت باشد و نصف دیگر مال خودشان باشد. چنانچه یاقوت حموی صاحبمعجم البلدان درفتوح البلدان (1) و احمد بن یحیی بلاذری بغدادی متوفی سال 279 درتاریخ (2) خود و ابن ابی الحدید معتزلی در شرحنهج البلاغه (3) (چاپ مصر) نقلاً از ابو بکر أحمد بن عبد العزیز جوهری و محمد بن جریر طبری درتاریخ کبیر (4) و دیگران از محدثین و مورخین خودتان ثبت نموده اند.

نزول آیه( وَ آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ )

بعد از برگشتن بمدینه طیبه، جبرئیل از جانب رب جلیل نازل و آیه 28 سوره 17(بنی اسرائیل) را بر آن حضرت خواند که( وَ آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لاٰ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً ) (5) .

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تأمل نمود که ذوی القربی کیست و حق آنها چیست؟ جبرئیل مجدداً شرفیاب گردیده و عرض کرد، خداوند می فرماید:ادفع فدکا إلی فاطمه ؛ فدک را به فاطمهعليه‌السلام واگذار کن. رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمهعليه‌السلام را طلبید و فرمود:انّ اللّه امرنی ان ادفع الیک فدکا ؛ خداوند مرا امر فرموده فدک را به شما واگذارم فلذا در همان

____________________

1- فتوح البلدان، ص41 و 46.

2- تاریخ بغداد، ج1، ص121.

3- شرح نهج البلاغه، ج16، ص344.

4- تاریخ کبیر، ج2، ص303.

5- حقوق خویشان و ارحام خود را اداء کن و فقراء و رهگذران بیچاره را بحق خودشان برسان و هرگز اسراف و تبذیر منمای.

۸۷

مجلس فدک را بفاطمه هبه و واگذار نمود.

حافظ : آیا در کتب و تفاسیر شیعه این معنی را در نزول آیه شریفه نوشته اند یا شواهدی در کتب معتبره ما دیده اید؟

داعی : امام المفسرین أحمد ثعلبی در تفسیرکشف البیان (1) و جلال الدین سیوطی درتفسیر (2) خود از حافظ ابن مردویه أحمد بن موسی مفسر معروف متوفی سال 352 از ابی سعید خدری و حاکم ابو القاسم حسکانی و ابن کثیر عماد الدین اسماعیل ابن عمر دمشقی فقیه شافعی درتاریخ (3) و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب 39ینابیع المودة (4) ازتفسیر ثعلبی و جمع الفوائد و عیون الاخبار (5) نقل می کنندکه لمّا نزلت و آت ذا القربی حقّه دعا النبیّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه فأعطاها فدک الکبیر (6) .

تا رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حیات داشت فدک در تصرف فاطمهعليها‌السلام بود. خود بی بی اجاره می داد و مال الاجاره را باقساط ثلاثه می آوردند بی بی فاطمه بقدر قوت یک شب خود و فرزندانش بر می داشت، بقیه را در میان فقراء بنی هاشم و زائد آن را بسایر فقرا و ضعفا بمیل خود ارفاقاً تقسیم می نمود.

بعد از رحلت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مأمورین خلیفه وقت رفتند ملک را از تصرف مستأجرین بی بی بیرون آورده، ضبط نمودند!

شما را بخدا آقایان انصاف دهید نام این عمل را چه باید گذارد؟

حافظ : این اول مرتبه ایست که از شما می شنوم رسول خدا فدک را بامر پروردگار بفاطمه واگذار کرد.

داعی : ممکن است شما ندیده باشید، ولی ما زیاد دیدیم. عرض کردم بسیاری از اکابر علمای شما در کتب معتبره خود ضبط نموده اند بازهم توضیحاً عرض

____________________

1- کشف البیان، ج4، ص358.

2- در المنثور، ج4، ص320.

3- تاریخ دشمق، ج47، ص483.

4- ینابیع المودة، ص359، باب39، ح18.

5- جمع الفوائد، ج2، ص98.

6- چون نازل شد آیه( وَ آتِ ذَا الْقُرْبیٰ حَقَّهُ ) رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه را خواند و فدک بزرگ را باو عطا نمود.

۸۸

می نمایم که حافظ ابن مردویه و واقدی و حاکم در تفسیر و تاریخ خود و جلال الدین سیوطی در در المنثور(1) و مولی علی متقی در کنز العمال(2) و در حاشیه مختصری که درمسند امام احمد بن حنبل نوشته در مسأله صله رحم ازکتاب الاخلاق و ابن ابی الحدید در جلد چهارمشرح نهج البلاغه (3) از طرق مختلفه غیر از طریق ابی سعید خدری نقل نموده اند که وقتی این آیه شریفه نازل شد، پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدک را به فاطمهعليه‌السلام واگذار نمود.

استشهاد به حدیث لا نورث و جواب آن

حافظ : آنچه مسلّم است خلفاء فدک را باستناد حدیث معروفی که خلیفه ابی بکر گفت از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که فرمود:نحن معاشر الانبیاء لا نورّث ما ترکناه صدقه ،(4) ضبط نمودند.

داعی : أولا إرث نبوده و هبه بوده.

ثانیاً این عباراتی را که به عنوان حدیث نقل نمودید، به جهاتی مورد اشکال و مردود است.

حافظ : دلیل شما بر مردودیت این حدیث مسلّم چیست؟

داعی : دلایل مردودیت آن بسیار است که مورد تصدیق اهل علم و انصاف می باشد:

اولاً سازنده این حدیث هر کس بوده بی فکر و بی تأمل تفوّه باین جملات نموده؛ زیرا اگر فکر کرده بود، عبارتی می گفت که موجب پشیمانی و تمسخر عقلا و دانشمندان نگردد هرگز نمی گفت:نحن معاشر الانبیاء لا نورّث ؛ زیرا می دانست یک روز کذب او از خود عبارت حدیث ساختگی بیرون می آید.

چنانکه می گفت: ((انا لا اورّث ))؛ یعنی فقط من که خاتم الانبیاء هستم ارث قرار نداده ام، راه فرار در گفتار باز بود، ولی وقتی کلمه جمع آورده که ما جماعت انبیا

____________________

1- در المنثور، ج4، ص32.

2- کنز العمال، ج3، ص766.

3- شرح نهج البلاغه، ج16، ص388.

4- ما جماعت انبیاء ارث قرار نمی دهیم؛ هرچه از ما بماند صدقه است (یعنی به امت واگذار می شود). (المواقف، ج3، ص598).

۸۹

ارث قرار نمی دهیم، ناچار می شویم برای پی بردن بصحت و سقم حدیث بنا بفرموده خودشان مراجعه بقرآن مجید نموده تا اثبات حقیقت گردد.

وقتی مقابله با قرآن نموده، مردودیت آن ثابت می شود؛ چه آنکه می بینیم در قرآن مجید آیات بسیاری راجع بارث انبیاء موجود است می رساند که انبیاء عظام همگی ارث داشتند و وراث بعد از فوت آنها تصرف می کردند. پس مردودیت این حدیث واضح می شود.

چنانچه عالم محدّث أبو بکر احمد بن عبد العزیز جوهری که به توثیق ابن ابی الحدید درشرح نهج از اکابر علما و محدثین صاحب ورع و تقوای اهل تسنّن بوده در کتابسقیفه (1) و ابن اثیر درنهایه (2) و مسعودی دراخبار الزمان و اوسط (3) و ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه (4) از ابو بکر احمد جوهری در کتابسقیفه و فدک به طرق و اسانید بسیار که بعض از آنها از امام پنجم أبی جعفر محمّد بن علی الباقرعليهما‌السلام از صدیقه صغری زینب کبری و بعضی دیگر از عبد اللّه بن حسن بن حسن از صدیقه کبری سلام اللّه علیها و در ص 93 مسندا از عایشه ام المؤمنین و در ص 94 نقلا از محمّد بن عمران مرزبانی از جناب زید بن علی بن الحسینعليهم‌السلام از پدرش از جدش از بی بی صدیقهعليهم‌السلام سلام اللّه علیها و دیگران از علمای شما خطبه و خطابه و محاجّه حضرت زهرا مظلومهعليهم‌السلام را در میان مسجد مجمع عمومی مسلمانان مقابل مهاجر و انصار نقل نموده اند که مخالفین خود را مجاب نمود بقسمی که نتوانستند جواب بگویند (چون جواب منطقی نداشتند بهو و جنجال گذرانیدند).

از جمله دلایل بی بی در مقابل آن حدیث پوچ مردود بی مغز آنها این بود که فرمود: ((اگر این حدیث صحیح است و انبیا ارث نداشتند، پس این همه آیات ارث در قرآن مجید برای چیست؟))

____________________

1- کتاب سقیفه، ص99-100.

2- نهایة، ج3، ص236.

3- معم الاوسط، ج4، ص104.

4- شرح نهج البلاغه، ج16، ص388.

۹۰

دلایل فاطمه بر رد حدیث لا نورث

یک جا می فرماید:( وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ ) (1) و در قصه حضرت زکریا فرموده( فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا* یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ ) (2) ؛

( وَ زَکَرِیّٰا إِذْ نٰادیٰ رَبَّهُ رَبِّ لاٰ تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوٰارِثِینَ* فَاسْتَجَبْنٰا لَهُ وَ وَهَبْنٰا لَهُ یَحْییٰ ) (3) .

آنگاه فرمود:یا بن ابی قحافه، أ فی کتاب اللّه ان ترث اباک و لا ارث ابی لقد جئت شیئا فریّا افعلی عمد ترکتم کتاب اللّه و نبذتموه وراء ظهورکم (4) .

آیا من فرزند پیغمبر نیستم که مرا از حقم محروم می کنید؟ پس این همه آیات ارث عموماً للناس و خصوصاً للانبیاء چیست که در قرآن مجید درج گردیده؟

مگر نه اینست که آیات قرآن مجید بر حقیقت خود باقی است تا روز قیامت مگر نه در قرآن می فرماید:( وَ أُولُوا الْأَرْحٰامِ بَعْضُهُمْ أَوْلیٰ بِبَعْضٍ ) ؛ (5) ( یُوصِیکُمُ اللّٰهُ فِی أَوْلاٰدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ ) (6) ( کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذٰا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوٰالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقِینَ ) (7) .

آیا چه خصوصیتی مرا از ارث پدر محروم داشته؟أ فخصّکم اللّه بآیه اخرج ابی منها ام

____________________

1- میراث برد سلیمان از داود؛ آیه 16، سوره 27(نمل).

2- از لطف خاص خود فرزند صالح و جانشینی شایسته به من عطا فرما، که او وارث من و همه آل یعقوب باشد؛ آیه 5 سوره 19(مریم).

3- یادآور حال زکریا را هنگامی که خدا را ندا کرد که بار الها مرا تنها نگذار! (و بمن فرزندی که وارث من باشد عطا فرما) که تو بهترین وارث اهل عالم هستی. ما هم دعای او را مستجاب کردیم و یحیی را باو عطا فرمودیم، آیه 89و90 سوره 21(انبیاء).

4- پسر ابی قحافه آیا در کتاب خدا است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ افتراء بزرگی بر خدا بسته اید! آیا با علم و دانائی و از روی عمد عمل بکتاب خدا را ترک نمودید و قرآن را پشت سر خود انداختید؟ (شرح نهج البلاغه، ج16، ص345).

5- در ارث خویشاوندان برخی از آنها مقدم بر برخ دیگر می باشند؛ آیه 75، سوره 8(انفال)

6- حکم خدا در حق فرزندان شما اینست که پسران دو برابر دختران ارث ببرند؛ آیه 11، سوره 4(نساء).

7- دستور داده شد که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر دارای متاع دنیاست، وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل. این کار فریضه و سزاوار مقام پرهیزکاران است آیه 176 سوره 2(بقره).

۹۱

انتم اعلم بخصوص القرآن و عمومه من ابی و ابن عمّی ؟!(1)

چون در مقابل این دلائل و فرمایشات حق تماماً ساکت ماندند و جوابی نداشتند مگر مغلطه کاری و فحش دادن و اهانت نمودن که بالاخره بی بی مظلومه را از این راه ها بی چاره نمودند، ناله اش بلند شد فرمود: ((امروز دل مرا شکستید و حق مرا ضبط نمودید و بردید ولی من روز قیامت در محکمه عدل الهی با شما محاکمه خواهم نمود. خداوند قادر توانا حق مرا از شما خواهد گرفت .))

فنعم الحکم اللّه و الزعیم محمّد( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )و الموعد القیمه و عند الساعه یخسر المبطلون و لا ینفعکم اذ تندمون و لکلّ نباء مستقرّ ( فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ) (2) .

حافظ : کدام کس جرأت داشت به ودیعه و بضعه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاطمه رضی اللّه عنها جسارت نماید که شما می فرمایید در مغلطه کاری به بی بی فحش دادند؟ حقیر که این بیان شما را باور نمی کنم. مغلطه کاری ممکن است، ولی فحش غیر ممکن است. شما هم تکرار نفرمایید.

داعی : بدیهی است کسی چنین جراتی نداشت، مگر خلیفه شما ابی بکر که در مقابل دلایل ثابته بی بی مظلومهعليهم‌السلام چون جوابی نداشت، همان ساعت منبر رفت و بنای جسارت را گذارد، نه به فاطمهعليهم‌السلام فقط بلکه بشوهر و ابن عمش، محبوب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم امیر المؤمنین علیعليه‌السلام هم اهانت نمود!

حافظ : گمان می کنم این نوع از تهمتها از طرف عوام شیعه و متعصّبین آنها انتشار پیدا نموده باشد.

داعی : اشتباه فرمودید! از طرف عوام شیعه نبوده، بلکه از طرف خواص

____________________

1- آیا خداوند شما را به آیه ای مخصوص گردانیده که پدر مرا از آن آیه اخراج کرده؟ آیا شما بخاص و عام قرآن از پدرم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پسر عمم علی بن أبی طالبعليه‌السلام داناترید؟!.

2- خداوند بهترین حکم کننده و محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کفیل و آقا و رئیس می باشد و وعده گاه ما و شما قیامت است و آن روز است که اهل باطل زیان می بینند و ندامت و پشیمانی نفعی بشما نخواهد داد و برای هر چیزی وقتی است که در آن وقت واقع خواهد شد و زود است که می دانید عذاب خوارکننده و ابدی بر چه کس ورود و حلول می نماید.(شرح نهج البلاغه، ج16، ص346).

۹۲

و علمای بزرگ سنّت و جماعت انتشار پیدا نموده و در جامعه شیعه بسیار نادر است که اظهار تعصّب شود، به قسمی که مطالب دروغی انتشار دهند، بلکه محال است. و لو هر اندازه عوام و متعصّب باشند، جعل خبر نمی نمایند. پس این خبر صدق و صحیح است که اکابر علمای خودتان هم نقل نموده اند.

شما کتب معتبره معروفه علمای خود را ببینید تا تصدیق نمائید اکابر علمای منصف خودتان هم اقرار باین معانی نموده اند؛ چنانچه ابن ابی الحدید معتزلی درشرح نهج البلاغه (1) (چاپ مصر)از ابو بکر احمد بن عبد العزیز جوهری شرح، منبر رفتن ابی بکر را بعد از احتجاج علی و فاطمهعليهما‌السلام و اهانتهائی که بآن دو ودیعه رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نموده، ضبط نموده است.

احتجاج علی با ابی بکر

چنانچه دیگران هم نوشته اند، بعد از اینکه بی بی مظلومه فاطمهعليه‌السلام خطبه را تمام کرد، علیعليه‌السلام در مقام احتجاج برآمد در حضور مهاجر و انصار و مجمع عموم مسلمانان در مسجد رو بابی بکر نمود و فرمود: ((چرا فاطمه را از حق میراث پدرش محروم نمودی و حال آنکه علاوه بر ارث در حیات پدر متصرفه و مالکه بوده است؟ ))

ابی بکر گفت: ((فدک فیء مسلمانان است اگر فاطمه شاهد کامل بیاورد که ملک او می باشد البته باو می دهم و الا محروم خواهم نمود .))

حضرت فرمودند:أ تحکم فینا بغیر ما تحکم فی المسلمین ؛ آیا حکم می کنی درباره ما بغیر آنچه حکم می کنی در میان مسلمانان؟ مگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نفرمودالبیّنه علی من ادعی و الیمین علی من ادعی علیه. (2) تو قول رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را رد نمودی و بر خلاف دستور شرع انور از فاطمهعليها‌السلام که از زمان پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تاکنون متصرفه بوده، شاهد می خواهی؟ مگر عمل و قول فاطمهعليها‌السلام (که یکی از اصحاب کساء و مشمول آیه تطهیر است) حق نیست.اخبرنا لو انّ شاهدین شهدا علی فاطمه بفاحشه ما کنت صانعه بها قال

____________________

1- شرح نهج البلاغه، ج16، ص347.

2- شاهد و گواه بر مدعی است و قسم بر مدعی علیه.(سنن الکبری، ج10، ص150).

۹۳

اقیم علیها الحدّ کسایر النساء قال عليه‌السلام کنت اذا عند اللّه من الکافرین لانّک رددت شهاده اللّه لها بالطهاره حیث قال ( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ) (1) . مگر این آیه در حق ما نازل نگردیده؟ گفت: چرا. فرمود: ((آیا فاطمه ای که خدا شهادت به طهارت او داده، برای مال ناقابل دنیا دعوای بیجا می نماید. شهادت طاهره را رد می نمائی و قبلت شهاده اعرابیّ بال علی عقبه، ولی قبول می کنی شهاده اعرابی را که بر پاشنه پای خود بول می کند !))

این جملات را فرمود و متغیّراً به منزل رفت. از این احتجاج هیاهوی عجیبی در مردم پیدا شد که همه می گفتند:

حق با علی و فاطمه است. به خدا قسم علی راست می گوید! این چه نوع عمل است که با دختر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می نمایند؟

کلمات ابی بکر بالای منبر و دشنام دادن به علی و فاطمهعليهما‌السلام

اینجا است که ابن ابی الحدید نقل می کند که چون احتجاج علی و فاطمه در مردم مؤثر و به صدا در آمدند، بعد از رفتن علی و فاطمهعليهما‌السلام ابی بکر رفت بالای منبر و گفت: أیها الناس این چه هیاهوئیست که برپا کرده اید و گوش به حرف هر کس می دهید؟ چون شهادتش را رد کرده ایم این حرفها را می زندانّما هو ثعاله شهیده ذنبه (2) مربّ لکلّ فتنه هو الذی یقول کروها جذعه بعد ما هرمت یستعینون بالضعفه و یستنصرون بالنساء کامّ طحّال احبّ اهلها الیها البغیّ! (3) .

____________________

1- ما را خبر بده که اگر دو شاهد شهادت بدهند که فاطمهعليها‌السلام (العیاذ باللّه ثم العیاذ باللّه) فاحشه و عمل بدی از او سرزده، با او چه معامله خواهی کرد؟ گفت: ((بر او حد می زنم مانند سایر زنها.)) حضرت فرمود اگر چنین کاری کنی در نزد خدا از جمله کفار خواهی بود برای آنکه رد کرده ای شهادت خدا را درباره فاطمهعليها‌السلام به طهارت؛ چنانچه می فرماید در قرآن: جز این نیست که خداوند اراده می نماید که شما را پاک و پاکیزه کند و ببرد از شما هر رجس و بدی را.)) (ابو بکر بن اب قحافه، ص326).

2- در سایر کتب دارد که گفت: ((انما هی ثعاله شهیدها ذنبها.)) یعنی فاطمهعليه‌السلام روباهی است که شاهد او دم او می باشد (یعنی العیاذ باللّه علیعليه‌السلام ).

3- جز این نیست که او(علیعليه‌السلام )روباهی می باشد. که شاهد او دم او باشد ماجرا جو و برپا کننده فتنه می باشد و فتنه های بزرگ را کوچک نشان می دهد و مردم را بفتنه و فساد ترغیب و ترهیب می نماید کمک از ضعفا و یاری از زنها می طلبد مانند ام طحال است

۹۴

آقایان تعجب می کنید از کلمه فحش و اهانت! مگر این کلمات، جسارت و دشنام و اهانت نبوده است نسبت روباه و دم روباه و ام طحال زن زناکار نسبت به علی و فاطمهعليهما‌السلام دادن تعارف و احترام و محبت و نصرت و یاری است که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دستور داده بودند؟!

آقایان تا کی غرق در خوش بینی و تعصب هستید و نسبت بشیعیان بیچاره بدبین هستید و آنها را رافضی و کافر می خوانید که چرا انتقاد می کنند از گفتار و رفتار اشخاصی که در کتب خودتان ثبت است؟

قضاوت منصفانه لازم است

ولی دیده حق بین و انصاف باز نمی کنید که حقیقت را ببینید. آیا این عمل و گفتار ناهنجار از پیر مرد مصاحب رسول اللّه سزاوار و شایسته بوده است!

اگر یک مرد ولگرد بی بروبار به آدمی دشنام بدهد، فرق دارد تا یک مرد پیری که شب و روز مقیم مسجد و اهل ذکر و عبادت است. کلمات زشت و ناهنجار و فحش و دشنام و نسبتهای رکیک از دهان معاویه و مروان و خالد معلوم الحال آن قدر دلها را نمی سوزاند تا از دهان مصاحب غار رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !!

آقایان ما در آن زمان نبوده ایم. نامهایی از علی و ابی بکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و مروان و خالد و ابو هریره و غیره می شنویم نسبت به هیچ یک دوستی و دشمنی نداریم، فقط به دو چیز نظر می کنیم: یکی آنکه کدام یک محبوب خدا و رسول و مورد توصیه آنها قرار گرفته و دیگر توجه به اعمال و افعال و گفتار آنها می نمائیم و قضاوت منصفانه به حق می کنیم.

مانند شما آقایان محترم، زود باور نیستیم و تسلیم بلاجهت نمی شویم؛ نمی توانیم با دیده خوش بینی غمض عین کنیم و هر عمل زشتی را از هر کس حمل بصحت کنیم و در مقابل آنها سر تعظیم فرود آوریم و از هر عمل زشتی دفاع

____________________

(که زنی بود زانیه در جاهلیت چنانچه ابن ابی الحدید ذیل همین گفتار توضیح می دهد) که دوست می داشت نزدیکان او زنا بدهند.(شرح نهج البلاغه، ج16، ص347).

۹۵

بی مورد نماییم.

آدمی وقتی عینک سفید بر دیدگان خود گذارد، هر رنگی را بجای خود می بیند. نه آنکه رنگهای سیاه و زرد و سرخ را سفید ببیند؛ چون طالب سفید است-آقایان هم اگر عینک سفید نورانی انصاف بر دیده گذارده و حب و بغض را کنار بگذارید، خوب را خوب و بد را بد خواهید دید. تصدیق خواهید نمود که این عمل و گفتار از مثل ابی بکر آدمی، در منتها درجه قباحت است، کسی که خود را خلیفه مسلمین می داند و یک مدت زمانی مصاحب رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوده، برای حب جاه و حفظ مقام حاضر شود کلمات رکیک و دشنامهای بسیار قبیح بر زبان جاری کند آن هم بدو محبوب خدا و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم !

تعجب ابن ابی الحدید از گفتار ابی بکر

نه فقط این عمل اسباب تعجّب ماست، بلکه علمای منصف خودتان هم به تعجب آمدند؛ چنانچه ابن ابی الحدید درشرح نهج البلاغه گوید: ((از این گفتار خلیفه تعجب نمودم. از استاد خود، ابو یحیی نقیب جعفر بن یحیی بن ابی زید البصری سؤال نمودم کنایه و تعریض خلیفه در این کلمات به که بوده.)) گفت: ((کنایه و تعریض نبود، بلکه صراحت در کلام بود.)) گفتم: ((اگر صراحت داشت. سؤال نمی نمودم.))فضحک و قال بعلیّ بن أبی طالب عليه‌السلام قلت هذا الکلام کلّه لعلیّ یقوله؟قال نعم انّه الملک یا بنی (1) .

آقایان با انصاف، عبرت بگیرید و قضاوت منصفانه بنمایید! اگر کسی بپدر و مادر شما این نوع جسارت و اهانت نماید مثل روباه و دم روباه و زن زنا کار به آنها بزند، دل شما از او پاک می گردد؟ و انصاف است بما اعتراض کنید که چرا انتقاد می کنیم با زایمان ما مانع است که نگوییم و ننویسیم، مگر آنچه واقع شده و

____________________

1- پس خندید و گفت(این نسبت ها را)به علیعليه‌السلام داد. گفتم: ((این سخنان ناشایست تمامش نسبت به علی بود.)) گفت: ((بلی پسر سلطنت همین است.)) (یعنی عقیم و دنباله بریده است. اشخاص ریاست طلب برای رسیدن بهدف و مقصد خود که ریاست و آقایی باشد، هر عمل زشت و ناشایسته ای را می کنند). (شرح نهج البلاغه، ج16، ص347).

۹۶

مورد تصدیق اکابر علمای خودتان هم می باشد.

اگر شخصی در مقابل این جمعیت بگوید: آقای حافظ، روباه و آقای شیخ، دم آن می باشد و مانند زن فاحشه در مجلس حرف می زنند، چه قدر بشما سخت می گذرد؟

آقایان چشم ها را بر هم نگذارید و با دیده انصاف به مسجد رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنگرید که مرد پیری یار غار پیغمبر بعنوان خلافت بالای منبر پیغمبر در مقابل مهاجر و انصار بگوید: علی بن ابی طالب(العیاذ باللّه)روباه است و فاطمه دم روباه می باشد (یا بر عکس بنا بر گفتار سایر روات) و مانند زن فاحشه زنا کار میان مردم حرکت می کند. بر مولای ما امیر المؤمنین و جده ما فاطمه مظلومه در مقابل مردم چه گذشت، خدا می داند! الان تمام بدن داعی می لرزد. می بینید با ارتعاش و اشک جاری با شما حرف می زنم. بیش از این حال گفتار در این باب ندارم.

درد دل ما بسیار است؛ این زمان بگذار تا وقت دگر.

آیا سزاوار بود از مصاحب و مسندنشین رسول اللّه که در مقابل طلب حق و حرف حساب و صحیح دشنام بدهد و بکلمات رکیک مؤمنین واقعی و ودایع پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را اهانت نماید؟ معلوم است؛ فحش حربه عجز است؛ کسی که جواب صحیح ندارد با فحش طرف را مغلوب می کند!! آن هم به علیعليه‌السلام که تمام علمای شما در کتب معتبره خود نوشته اند که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره او فرمود:علیّ مع الحقّ و الحقّ مع علیّ حیث دار (1) و بعد از دشنام نسبت فتنه انگیزی بدهد و تمام فتنه ها را از او بداند!

آزار به علیعليه‌السلام ّ آزار به پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است

آیا این بود ثمره و نتیجه سفارشات پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم درباره علی و فاطمهعليهما‌السلام که تمام علمای شما در کتب معتبره خود نوشته اند درباره هر یک از علی و فاطمهعليهما‌السلام علی حده فرمود: ((اذیت آنها أذیت من است، که خلاصه کلمات آن می شود که

____________________

1- علیعليه‌السلام با حق و حق با علیعليه‌السلام می گردد.(کنز العمال، ج11، ص277، ح32909).

۹۷

رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:من آذاهما فقد آذانی و من آذانی فقد اذی اللّه (1) و نیز فرمود: من آذی علیّا فقد آذانی (2) .

دشنام دادن به علیّ دشنام به پیغمبر است

و بالاتر از اینها در تمام کتب معتبره شما ثبت است که آن حضرت فرمود:من سبّ علیا فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه (3) .

و محمد بن یوسف گنجی شافعی در اول باب 10کفایة الطالب حدیث مفصلی از ابن عباس مسنداً نقل نموده که در مقابل جمعی از اهل شام که علی را لعن و سب می نمودند، فرمود: ((شنیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که به علیعليه‌السلام فرمود:من سبّک فقد سبّنی و من سبّنی فقد سبّ اللّه و من سبّ اللّه اکبّه اللّه علی منخریه فی النار (4) .

و بعد از این حدیث، احادیث دیگری مسنداً نقل می نماید که تمامی آنها دلالت دارد بر کفر کسانی که علی را دشنام بدهند؛ چنانچه عنوان باب 10 را به این عبارت آورده:الباب العاشر فی کفر من سبّ علیّا عليه‌السلام (5) .

و نیز حاکم درمستدرک (6) همین حدیث را باستثنای جمله آخر نقل نموده است.

پس طبق این احادیث، سب کنندگان به علیعليه‌السلام سب کنندگان خدا و پیغمبر می باشند و سب کنندگان خدا و پیغمبر(مانند معاویه و امویها و خوارج و نواصب و امثال آنها) ملعون و اهل آتش می باشند.

____________________

1- هر کس این دو تن (علی و فاطمهعليهما‌السلام ) را آزار کند، مرا آزرده و کسی که مرا آزار دهد، خدا را آزرده.(شرح احقاق الحق، ج29، ص609).

2- کسی که علی را بیازارد مرا آزرده.(مسند احمد، ج3، ص483).

3- هر کس علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و کسی که مرا دشنام دهد، خدا را دشنام داده است.(کفایة الطالب، ص83، باب 10).

4- کسی که ترا دشنام دهد مرا دشنام داده و کسی که مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده و کسی که خدا را دشنام دهد خدا او را برو در آتش اندازد. (کفایة الطالب، ص83، باب10).

5- باب دهم در کفر کسی که علی را سب و دشنام دهد. (کفایة الطالب، ص83، باب10).

6- المستدرک، ج3، ص121.

۹۸

بس است! قیامت گرچه دیر آید بیاید. چون جدّه مظلومه ما سکوت نموده و محاکمه را موکول به روز قیامت در محکمه عدل الهی نمود، ما هم سکوت را پیشه کنیم برویم، بر سر دلایل خود بر رد حدیث مورد استشهاد شما.

علی باب علم و حکمت است

دلیل دوم بر مردودیت حدیثلا نورّث ، آن است که نظر بحدیث شریف متفق علیه (شیعه و سنی) که رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:انا مدینه العلم و علیّ بابها؛انا دار الحکمه و علی بابها (1) .

روی قواعد عقل و دانش، حتماً بایستی باب علم رسول اللّه از احادیث و دستورات آن حضرت مخصوصا آنچه مربوط بأحکام است بالاخص راجع بارث که نظم و اختلال جامعه امت مربوط به اوست، آگاهی کامل داشته باشد و إلا باب علم نخواهد بود که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بفرماید:من اراد العلم فلیأت الباب .

چگونه ممکن است عقل باور کند که رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنابر اخباری که در تمام کتب معتبره شما وارد است، علیعليه‌السلام را اقضای از امت معرفی نموده و فرموده باشد:علی اقضاکم ؛ یعنی علیعليه‌السلام در علم قضاوت از همه شما امت اولی می باشد.آیا خنده آور نیست که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تصدیق کند کسی را که در علم قضاوت از همه بالاتر است، اما از ارث و حقوق اطلاع کامل ندارد و احکام ارث را به او نگوید؟ در صورتی که قاضی باید به جمیع علوم مخصوصاً به علم فقه و حقوق که قانون ارث از اهم آنها است، آگاه و مطلع باشد.

چگونه می توان باور نمود که حدیثی آن هم راجع بارث مخصوصاً مربوط بامور داخلی و شخصی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم باشد، علیعليه‌السلام وصی و باب علم آن حضرت نشنیده باشد ولی (اوس بن حدثان یا ابی بکر بن ابی قحافه) شنیده باشد؟ آیا عقل شما قبول می نماید که بگویند یک فرد عادی بی سواد وصیت بکند و برای خود وصی مورد اطمینانی قرار دهد و همه قسم دستورات عمل بعد از خود را بوصی خود بدهد، ولی نکته اهم در وصیت را که موضوع ارث ببازماندگان

____________________

3- من شهرستان علمم و علیعليه‌السلام در آن می باشد؛ من خانه حکمتم و علیعليه‌السلام در آن می باشد؛ هر کس اراده دارد از علم من بهره ای بردارد، پس باید برود در خانه علیعليه‌السلام .

۹۹

است، بوصی نگوید و بیک فرد بیگانه بگوید که بعد از من چنین و چنان شود؟

تا چه رسد به مقام منیع رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آن هم خاتم الانبیاء که اصل غرض از بعثتش، حفظ نظام اجتماع بشر و فراهم نمودن آسایش دنیا و آخرت بوده است و وصی و وارث و جانشینی برای خود معین نماید. یعنی خدا تعیین نماید علی را وصی و وارث آن حضرت و آنگاه چنین حدیثی که نظم و نظام خصوصی و عمومی را به هم می زند بآن وصی بزرگوار خود که علاوه بر مقام وصایت، باب علم و حکمت آن حضرت نیز بوده نفرماید!!

شیخ : هیچ یک از این دو موضوع در نزد ما ثابت نمی باشد؛ چون که حدیث مدینه مورد قبول اکابر علماء نمی باشد و اما موضوع وصایت در نزد علمای جمهور مردود و غیر مسلّم است؛ چه آنکه بخاری و مسلم درصحیحین خود و دیگران از بزرگ عالمان ما مسندا از ام المؤمنین عایشه رضی اللّه عنها نقل نمودند که گفت: ((در وقت احتضار سر پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به سینه من بود تا از دنیا رفت.)) یعنی من شاهد بودم که وصیتی ننمود!!

چگونه ممکن است وصیتی نموده باشد و بر ام المؤمنین که تا دم آخر سر مبارک رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسینه او بوده است، مخفی مانده باشد و اگر وصیت نموده بود، قطعاً ام المؤمنین رضی اللّه عنها نقل می نمود؛ پس موضوع وصیت بکلی منتفی می باشد!

داعی : راجع به حدیث مدینه بی لطفی فرمودید؛ زیرا که عرض کردم اتفاقی فریقین است و تقریباً به حد تواتر آمده و در کتب معتبره اکابر علمای شما از قبیل امام ثعلبی و فیروزآبادی و حاکم نیشابوری و محمّد جزری و محمّد بن جریر طبری و سیوطی و سخاوی و متقی هندی و محمّد بن یوسف گنجی شافعی و محمّد بن طلحه شافعی و قاضی فضل بن روزبهان و مناوی و ابن حجر مکّی و خطیب خوارزمی و سلیمان قندوزی حنفی و ابن مغازلی فقیه شافعی و دیلمی و ابن طلحه شافعی و میر سید علی همدانی و حافظ ابو نعیم اصفهانی و شیخ الاسلام حموینی و ابن ابی الحدید معتزلی و طبرانی و سبط ابن جوزی و امام ابو عبد الرحمن نسائی و غیرهم نقل نموده اند.

و اما موضوع وصایت و نصوص وارده از رسول اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسی بسیار و بی شمار

۱۰۰