قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۱

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد ظریف
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 912

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد ظریف
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 912
مشاهدات: 44543
دانلود: 6239


توضیحات:

جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 912 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44543 / دانلود: 6239
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 1

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

چون گدا جبهه بر آن درگه شاهانه بسای

که در آن بارگه افکنده شهان، سر بسجود

خوشه از خرمن توفیق «رسا» چید کسی

که ره دوستی آل علی را پیمود

خسروا خسته دلان را بنگاهی، بنواز

که بود عاشق مسکین بنگاهی خشنود

نیست جز درگه او اهل ولا را مأمن

نیست جز کعبه او اهل صفا را مقصود

و دیگری در مدح آن حضرت سروده است:

تعالیت عن مدح فأبلغ خاطب

بمدحک بین الناس أقصر قاصر

إذا طاف قوم فی المشاعر والصفا

فقیرک رکنی طائفا ومشاعر

وإن ذخر الأقوام نسک عباده

فحبّک أوفی عدّتی وذخائری

تو برتر از مدح و ستایشی و رساترین خطیب وقتی بخواهد در میان مردم از تو ستایش کند ناتوان ترین افراد است.

هنگامی که گروهی در مشعر و صفا طواف می کنند، دو رکن طائف و مشعر نیازمند تو و فقیر درگاه توأند.

اگر مردم عبادت برای خود ذخیره و پس انداز می کنند، محبّت و دوستی تو بهترین اندوخته و باارزشترین سرمایه من است.

و دیگری گفته است:

ویا عجبا منّی اُحاول وصفه

وقد فنیت فیه القراطیس والصحف

شگفتا که من بخواهم اوصاف و کمالات او را جمع آوری کنم، در این راه هر چه کاغذها و ورقهای خود را مصرف کنم به هدف نخواهم رسید.

۴۸۱

ومولای ما و امام زمان ما حضرت مهدی صلوات اللَّه علیه در زیارت ناحیه این گونه آن حضرت را توصیف می کند:

وفاکننده به عهدها و پیمان ها، دوستدار خوی های نیکو، آشکارکننده بزرگواریها، کوشش کننده در عبادت به هنگام تاریکی، دارنده روشهای معتدل و استوار، و اخلاق بزرگ منشی و بخشندگی، با پیشینه ای بزرگ و درخشان، نژادی شریف، حَسَبی برتر، درجاتی عالی و رفیع، افتخاراتی فراوان، سرشتهای ستوده، موهبتها و بخششهای بسیار بود.

او بردبار، باصلابت، با لطف و رحمت زیاد، بخشنده، دانا، توانا، پیشوایی شهید، بسیار ناله کننده و توبه کننده، محبوب و باهیبت بود.

کان لرسول اللَّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ولداً، وللقرآن سنداً، وللاُمّه عضداً، وفی الطاعه مجتهداً، حافظاً للعهد والمیثاق، ناکباً عن سبیل الفسّاق، باذلاً للجهد، طویل الرکوع والسجود، زاهداً فی الدنیا زهد الراحل عنها، ناظراً إلیها بعین المستوحشین منها ....

او برای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرزند، و برای قرآن پشتیبان، و برای امّت بازوئی توانا و یاور بود، در فرمانبرداری از دستورات الهی کوشا، نگهبان و نگهدارنده پیمان و تعهّد عالم ذر، کناره گیر از راه مردمان فاسق و تبه کار، و بکار برنده تمام سعی و کوشش خود بود.

رکوع و سجده اش طولانی، و نسبت به دنیا بی اعتنا و رغبت بود، بی اعتنائی که می خواهد آن را رها کند و از آن کوچ کند و همواره به آن به دیده وحشت زدگان می نگریست....(1)

نقل شده است: شهادت آن حضرت، عوض گناهان شیعیانش بود، خداوند به عنوان یکی از پاداشهای او مقام شفاعت به او بخشیده است و او شیعیان خود را از آتش دوزخ حفظ می کند و نجات می دهد.

____________________

1- بحار الأنوار: 101/239، صحیفه مهدیّه: 455.

۴۸۲

بخش ششم: مناقب امام زین العابدینعليهما‌السلام

قطره ای از دریای کمالات و افتخارات روشنایی چشم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، زینت پرستش کنندگان حضرت علیّ بن الحسین علیه صلوات المصلّین

۴۸۳
۴۸۴

331/1.روایت شده است : حضرت علیّ بن الحسینعليهما‌السلام در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند.(1)

در شب تاریک از خانه خارج می شد و بر پشت مبارک خود، انبانی که در آن کیسه هایی از دینار و درهم بود حمل می کرد، و گاهی طعام و هیزم به دوش می گرفت و به خانه های فقرا می برد، هر یک از خانه ها را در می زد و به کسی که در را می گشود مرحمت می کرد در حالیکه چهره خود را می پوشانید تا فقیر او را نشناسد.

وقتی که بدن نازنین او را برای غسل دادن در محلّ شستن نهادند دیدند پشت مبارکش از اثر همان انبان ها مثل زانوی شتر چروکیده گشته است.

آن حضرت صد خانواده از تهیدستان مدینه را سرپرستی می کرد، و همواره دوست داشت که یتیمان و اشخاص زمین گیر و فقیران بیچاره ای که درها به روی آنها بسته بود بر سر سفره اش حاضر شوند، و با دست مبارک خود به آنها طعام می خورانید، و هر کدام از آنها که اهل و عیال داشت برای آنان غذا می فرستاد.(2)

____________________

1- إعلام الوری: 260، روضه الواعظین: 197 به نقل از امام باقرعليه‌السلام .

2- سفینه البحار: 2/116، و در ضمن حدیث بیستم در همین بخش خواهد آمد.

۴۸۵

332/2.ابو علی پسر شیخ طوسی قدّس سرّهما در کتاب «امالی» می گوید:

روایت شده است که آن حضرت وقتی از راهی عبور می کرد اگر پاره سنگی را در وسط راه می دید، از مرکب خود پیاده می شد و آن را با دست مبارک خود کنار می زد.(1)

333/3.حسین بن سعید در کتاب «زهد» روایت کرده است:(2)

آن حضرت غلام خود را تازیانه ای زد، سپس گریه کرد، و به امام باقرعليه‌السلام فرمود:

کنار قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برو و دو رکعت نماز بجای آور، و بعد از نماز عرض کن: خداوندا! خطای علیّ بن الحسین را در فردای قیامت بیامرز. و به آن غلام فرمود:

إذهب فأنت حرّ لوجه اللَّه .

تو در راه خدا آزاد هستی، هر کجا خواستی می توانی بروی.(3)

334/4.روایت شده است : مادر آن حضرت بنام شهربانو «شاه زنان»(4) که دختر یکی از پادشاهان عجم بنام یزدجرد بود در هنگام ولادت و زایمان آن حضرت از دنیا رفت، و بعد از آن زن دیگری سرپرستی و پرورش او را به عهده گرفت، و امامعليه‌السلام او را مادر می نامید.

نقل شده است: امام سجّادعليه‌السلام با این زن در یک کاسه غذا نمی خورد، و وقتی به آن حضرت عرض کردند: شما که نیکوکارترین مردم هستید چرا

____________________

1- امالی طوسی: 673 ح 26 مجلس 36، بحار الأنوار: 46/74 ح 64.

2- این روایت علاوه بر ضعف سند، متن آن نیز مخدوش است و سزاوار بود که مؤلّف محترم آن را نقل نمی کردند.

3- الزهد: 43 ح 166، بحار الأنوار: 46/92 ح 79.

4- او دختر یزدجرد بن شهریار بن کسری پادشاه روم بوده است. در کتاب «روضه الواعظین: 201» نقل کرده است: امیرالمؤمنینعليه‌السلام حریث بن جابر حنفی را فرماندار ناحیه ای از مشرق زمین نمود، و او دو دختر یزدجرد را به سوی آن حضرت فرستاد، امیرالمؤمنینعليه‌السلام یکی از آن دو یعنی شاه زنان را به فرزندش امام حسینعليه‌السلام بخشید که از او حضرت زین العابدینعليه‌السلام به دنیا آمد، و دیگری را به محمّد بن ابی بکر بخشید که از او قاسم به دنیا آمد، پس این دو پسرخاله اند.

۴۸۶

با این مادر هم غذا نمی شوید در حالی که او دوست دارد با شما هم غذا شود؟ امامعليه‌السلام در جواب فرمود:أکره أن تسبق یدی إلی ما سبقت إلیه عینها، فأکون عاقّاً لها .

نمی پسندم دست من به لقمه ای پیشی بگیرد که او پیش از من به آن نظر افکنده است، و در نتیجه با این عمل خاطر او را آزرده کنم و عاق او گردم.(1)

و وقتی فقیر و مستمندی نزد او می آمد می فرمود:

مرحباً بمن یحمل زادی إلی الآخره .

خوش آمدی ای کسی که بار آخرت و توشه فردای مرا به دوش می گیری.(2)

335/5. ابن شهراشوبرحمه‌الله در کتاب «مناقب » از معتّب نقل می کند که امام صادقعليه‌السلام فرمود:

کان علیّ بن الحسین عليهما‌السلام شدید الإجتهاد فی العباده، نهاره صائم، ولیله قائم، فأضرّ ذلک بجسمه. فقلت له: یا أبه کم هذا الدؤب ؟

فقال: أتحبّب إلی ربّی لعلّه یزلفنی .(3)

علیّ بن الحسینعليهما‌السلام در عبادت پروردگار زیاد تلاش می کرد، روزها را روزه می گرفت و شبها به عبادت می پرداخت بحدّی که به جسم مبارکش زیان رسانیده و آن را فرسوده نموده بود.

به آن حضرت عرض کردم: چقدر خود را به رنج و زحمت می اندازید؟

فرمود: با این کار محبّت خود را به پروردگارم نشان می دهم به امید اینکه به بارگاه قرب او راه یابم.

336/6. و نیز در همان کتاب از کتاب «الأنوار » نقل می کند:

علیّ بن الحسینعليهما‌السلام به نماز ایستاده بود، فرزندش محمّد در حال

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/162، بحار الأنوار: 46/93 ح82.

2- کشف الغمّه: 2/74، بحار الأنوار: 46/98 ح 86.

3- مناقب ابن شهراشوب: 4/155، بحار الأنوار: 46/91 ح 78.

۴۸۷

خردسالگی بر لب چاهی که در خانه بود و عمق زیادی داشت آمد، ناگهان در آن چاه افتاد. مادرش که این صحنه را از دور دید فریادی کشید و به طرف چاه آمد، در کنار چاه خود را می زد و استغاثه می کرد و صدا می زد: ای فرزند رسول خدا! پسرت محمّد غرق شد، و آن حضرت نماز را رها نمی کرد در حالیکه آشفتگی و جوش و خروش فرزندش را در ته چاه می شنید، همینکه مدّتی گذشت و مادرش بی حوصله شد از روی دلسوزی به حال فرزندش صدا زد: چقدر دلهای شما سخت است ای خانواده رسول خدا.

و آن حضرت از حال نماز خارج نشد تا آنکه آن را کامل انجام داد و تمام کرد، سپس به طرف چاه آمد و کنار آن نشست و دست خود را داخل چاه کرد، عمق چاه زیاد بود و احتیاج به ریسمان بلندی بود که بتوان چیزی از ته آن بیرون آورد، ولی امامعليه‌السلام بدون آن فرزندش محمّد را از چاه خارج کرد در حالی که بدن و لباسش مرطوب نگشته بود، طفل را به مادر مرحمت کرد و فرمود:

بگیر فرزندت را ای کسی که اعتماد و یقین تو به خداوند کم است.

مادر از اینکه فرزندش را سالم در آغوش گرفت خوشحال شد و خندید، و از اینکه امامعليه‌السلام او را کم اعتماد به خدا توصیف کرد ناراحت شد و گریه کرد، حضرت سجّادعليه‌السلام فرمود:

لاتثریب علیک الیوم، أما علمت أنّی کنت بین یدی جبّار لو ملت عنه بوجهی لمال بوجهه عنّی، أفمن یری راحماً بعده ؟

ناراحت نباش، ملامت و سرزنشی بر تو نیست، آیا نمی دانستی در پیشگاه خداوندی بودم که اگر از او روی برمی گردانیدم او از من رو برمی گردانید؟ و آیا بعد از آن کسی بود که به من رحم کند؟(1)

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/135، بحار الأنوار: 46/34 ح 29، العدد القویّه: 62 ح 82.

۴۸۸

337/7. درسبب ملقّب شدن آن حضرت به زین العابدین عليه‌السلام روایت شده است که: شبی آن حضرت در محراب عبادت به نماز شب ایستاده بود، شیطان به صورت اژدهایی برایش ظاهر گردید تا او را از عبادت پروردگارش مشغول سازد.

امامعليه‌السلام به او توجّهی نکرد، نزدیک آمد و انگشت بزرگ پای او را در دهان گرفت و کاری کرد که آن را به درد آورد، ولی آن حضرت توجّهی نکرد و نماز را قطع نفرمود.

چون نماز را به پایان رسانید، خداوند چهره واقعی آن افعی را به او نشان داد و دانست که او شیطان بوده است، او را لعنت کرد و فرمود:

اخسأ یا ملعون ، دور شو ای ملعون.

آنگاه او رفت و امامعليه‌السلام به عبادت خود ادامه داد، پس صدای هاتفی را شنید که سه مرتبه ندا کرد: أنت زین العابدین.

تو واقعاً زینت عبادت کنندگان هستی.(1)

و طبریقدس‌سره در کتاب «دلائل الإمامه» می نویسد: حضرت علیّ بن الحسینعليهما‌السلام به نماز ایستاده بود، ابلیس به صورت اژدهایی برای آن حضرت ظاهر شد که ده تا سر داشت، دندانهای نیش او تیز و برّان، و چشمهایش وارونه و سرخ رنگ بود، از داخل زمین نزدیک سجده گاه آن حضرت بیرون آمد، نخوت و غروری از خود نشان داد ولی امامعليهما‌السلام دچار ترس و وحشت نشد و اصلاً نگاهی به او نکرد، آنگاه خود را به روی

____________________

1- مطالب السؤول: 77، کشف الغمّه: 2/74، بحار الأنوار: 46/5 ح6. در «علل الشرایع: 229» می نویسد: زهری هر گاه از امام سجّادعليه‌السلام روایت می کرد می گفت: زینت عبادت کنندگان حضرت علیّ بن الحسینعليه‌السلام فرمود، در این زمینه سفیان بن عیینه از او پرسش کرد که چرا چنین می گوئی؟ پاسخ داد: از سعید بن مسیّب شنیدم، از ابن عبّاس نقل می کرد که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هنگامی که قیامت فرا رسد، نداکننده ای ندا دهد که زنیت عبادت کنندگان کجاست؟ گویا می بینم که فرزندم علیّ بن الحسینعليه‌السلام در بین صفوف گام برمی دارد.

۴۸۹

زمین کشید و نزدیک آمد و تمام انگشتان پای مبارک آن حضرت را به دهان گرفت و با دندانهای نیش خود گاز گرفت، و از آتش درون بر آنها دمید ولی باز هم امامعليه‌السلام توجّهی نکرد و قدمهای مبارک خود را حرکتی نداد، و هیچگونه شکّی یا وهمی به او راه نیافت.

شیطان به کار خود ادامه داد تا اینکه شهاب سوزنده ای از آسمان بر او فرو ریخت، همینکه احساس سوزندگی کرد فریادی کشید و کنار امامعليه‌السلام به صورت اوّلیه خود ایستاد و گفت:

«یا علیّ، أنت سیّد العابدین کما سُمّیت، وأنا إبلیس، واللَّه لقد شاهدت من عباده النبیّین والمرسلین من لدن آدم إلی زمنک، فما رأیت مثل عبادتک، ولوددت أنّک استغفرت لی، فإنّ اللَّه کان یغفر لی».

«ای علی؛ تو در حقیقت سرور عبادت کنندگان هستی همانطور که به این لقب نامیده شده ای، و من ابلیس هستم، به خدا قسم عبادت پیغمبران و رسولان الهی را از زمان حضرت آدم تا این زمان دیده ام، از هیچکدام از آنها عبادتی مانند عبادت تو مشاهده نکرده ام، دوست دارم برای من استغفار کنی، تو اگر از خدا طلب مغفرت کنی خداوند مرا می آمرزد».

سپس آنجا را ترک کرد و رفت.(1)

388/8.روایت شده : حجّاج بن یوسف خانه کعبه را بخاطر مبارزه و جنگ با عبداللَّه بن زبیر خراب کرد، سپس آن را بنا نهاد، وقتی خانه تعمیر شد و خواستند حجرالأسود را بجای خود نصب کنند هر عالمی از میان علماء، یا هر قاضی از میان قضات، و یا هر زاهدی از میان زهدپیشه گان آن را نصب می کرد حَجَر در جای خود ثابت نمی ماند لرزه و اضطراب داشت، تا آنکه حضرت علیّ بن الحسینعليهما‌السلام تشریف آورد و آن را از

____________________

1- دلائل الإمامه: 197 ضمن ح1، مدینه المعاجز: 4/252 ح 32، مناقب ابن شهراشوب: 4/134، بحار الأنوار: 46/58 ح 11.

۴۹۰

دست ایشان گرفت نام خدا را بر زبان جاری ساخت و آن را نصب کرد، حجرالأسود در جای خود آرام گرفت و مردم صدا را به تکبیر بلند کردند. و هر آینه به فرزدق الهام شده در شعرش که گفته است:

یکاد یمسکه عرفان راحته

رکن الحطیم إذا ما جاء یستلم

نزدیک است پایه حطیم(1) به کف دست مبارک او درآویزد هنگامی که برای لمس کردن آن می آید.(2)

339/9. در کتاب «خرائج » و «کشف الغمّه » می نویسند: از امام صادقعليه‌السلام روایت شده است که فرمود:

دست مرد و زنی در حال طواف بر روی حجَر بهم چسبید، هر یک از آنها هرچه تلاش کردند که دست خود را جدا کنند نتوانستند. مردم گفتند: باید اینها را برید تا از یکدیگر جدا شوند، در این گفتگو بودند که حضرت علیّ بن الحسینعليهما‌السلام وارد شد، راه را برای آن حضرت باز کردند، و وقتی قصّه را برایش عرض کردند، حضرت نزدیک رفت و دست مبارک خود را بر آن دو دست نهاد، فوراً از یکدیگر جدا شد و مشکل آنها حلّ شد.(3)

340/10. علّامه مجلسیرحمه‌الله در کتاب شریف «بحار الأنوار » می نویسد:

در بعضی از مؤلّفات شیعه دیدم که نقل کرده است: روایت شده مرد مؤمنی از بزرگان شهر بلخ در بیشتر سالها به حجّ می رفت، و بعد از انجام دادن مناسک حجّ و زیارت پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خدمت حضرت سجّادعليه‌السلام می رسید سوغات و هدایایی برای آن حضرت می آورد، سؤالات دینی خود را از امامعليه‌السلام می پرسید و سپس به شهر خود مراجعت می کرد.

در یکی از این برگشت ها همسرش به او گفت: می بینم هر زمان

____________________

1- حطیم: بنایی است در مقابل میزاب.

2- الخرائج: 1/268 ح 11، بحار الأنوار: 46/32 ح 25، و99/62 ح 37.

3- الخرائج: 2/585 ح5، کشف الغمّه: 2/111، بحار الأنوار: 46/44 ح 43، شیخ طوسیرحمه‌الله در التهذیب: 5/470 نظیر این قضیّه را نسبت به امام حسینعليه‌السلام نقل کرده است.

۴۹۱

به دیدار امام خود می روی سوغات و هدایای زیادی با خودت می بری، ولی آن حضرت چیزی به تو پاداش نمی دهد.

مرد بلخی گفت: او پادشاه دنیا و آخرت است، و آنچه مردم دارند به برکت او است و مالکش در حقیقت او می باشد، زیرا آن حضرت خلیفه و جانشین خدا بر روی زمین و حجّت پروردگار بر بندگان است، و او فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پیشوای ما است. و چون گفتار او را شنید از سرزنش او ساکت ماند.

سپس آن شخص برای سال آینده برای حجّ آماده شد و قصد منزل شریف آن حضرت نمود، وقتی به آنجا رسید اجازه ورود خواست، امامعليه‌السلام به او اجازه مرحمت فرمود.

مرد بلخی وارد خانه شد و بر آن حضرت سلام کرد و دست مبارکش را بوسید و پس از خوش آمد گویی امامعليه‌السلام او را به خوردن غذا با خودش دعوت فرمود، و بعد از آنکه غذا خوردند امامعليه‌السلام طشت و آفتابه آب طلب کرد.

مرد بلخی برخاست و آفتابه آب را به دست گرفت تا روی دستهای امامعليه‌السلام بریزد، حضرت فرمود:

تو میهمان ما هستی، چرا می خواهی خود را به زحمت اندازی و آب روی دستهای من بریزی؟

عرض کرد: دوست دارم خدمت کنم.

امامعليه‌السلام فرمود:لمّا أحببت ذلک فواللَّه لأرینّک ما تحبّ وترضی وتقرّ به عیناک .

حال که چنین است بخدا قسم به تو نشان می دهم آنچه را که خشنودت کند و چشمانت را روشن گرداند.

آنگاه آب را روی دستهای مبارک امامعليه‌السلام ریخت تا یک سوّم طشت را آب گرفت، امامعليه‌السلام به آن مرد فرمود:

چه چیزی در میان طشت است؟ عرض کرد: آب است.

۴۹۲

فرمود: یاقوت سرخ است، دوباره نگاه کن.

وقتی نگاه کرد دید آبها به قدرت پروردگار یاقوت سرخ شده است.

سپس امامعليه‌السلام فرمود: آب بریز.

مرد بلخی آب ریخت تا دو سوّم طشت پر از آب شد، امامعليه‌السلام به او فرمود: در میان طشت چیست؟ عرض کرد: آب است.

فرمود: نگاه کن، زمرّد سبز است. وقتی نگاه کرد دید زمرّد سبز است.

سپس امامعليه‌السلام به او فرمود: باز هم آب بریز. مرد بلخی آب را روی دستهای مبارک آن حضرت ریخت تا آنکه طشت پر شد.

امامعليه‌السلام به او فرمود: در میان طشت چیست؟ عرض کرد: آب است. فرمود: بلکه درّ سفید است.

وقتی آن مرد نگاه کرد دید درّ سفید است و طشت از سه نوع جواهر یعنی درّ و یاقوت و زمرّد پر گشته است، خیلی تعجّب کرد و خود را روی قدمهای آن حضرت انداخت و آنها را بوسید. بعد امامعليه‌السلام فرمود:

یا شیخ؛ لم یکن عندنا شی ء یکافیک علی هدایاک إلینا، فخذ هذه الجواهر عوضاً عن هدیّتک، واعتذر لنا عند زوجتک لأنّها عتبت علینا .

ای پیرمرد! نزد ما چیزی نمی باشد که هدایای تو را جبران کند، همین جواهرات را در مقابل آن هدایا از ما بپذیر و نزد همسرت از طرف ما عذرخواهی کن که او ما را سرزنش کرده و رفتار ما را نپسندیده است.

مرد سر را از خجالت به زیر انداخت و عرض کرد: ای سرور من! چه کسی گفتار همسرم را به شما خبر داده است؟ شکّی ندارم که شما از خانواده رسالت هستید.

سپس مرد بلخی با امامعليه‌السلام وداع کرد و جواهرات را به همراه خود برای همسرش برد، وقتی که به شهر و دیار خود رسید و به خانه اش وارد شد جریان سفر را برای همسرش تعریف کرد، زن سجده شکر بجای آورد و شوهرش را به خدای بزرگ قسم داد که او را در سفر آینده با خود خدمت

۴۹۳

امامعليه‌السلام ببرد.

وقتی موسم کوچ کردن برای حجّ فرا رسید، و مرد بلخی ساز و برگ سفر را فراهم کرد، طبق وعده ای که به همسرش داده بود او را به همراه خود برد، زن در بین راه بیمار شد و نزدیک مدینه که رسید از دنیا رفت، شوهرش گریه کنان خدمت امامعليه‌السلام رسید و آن حضرت را از وفات زن باخبر کرد.

امامعليه‌السلام فوراً برخاست و دو رکعت نماز خواند و بعد از نماز دعا کرد و با خدا به راز و نیاز پرداخت، سپس رو به من کرد و فرمود:

نزد همسرت برگرد، خداوند او را به قدرت و حکمتش زنده گردانید، و او است که استخوان های خاکستر شده را دوباره روح می دهد و زنده می گرداند.

مرد بلخی بی درنگ برخاست و با عجله رفت، همینکه به منزلگاهش رسید همسرش را دید که صحیح و سالم نشسته است به او گفت: چگونه به این جهان برگشتی و خداوند تو را زنده کرد؟

گفت: بخدا قسم! فرشته مأمور مرگ به سراغ من آمد و روح مرا از بدن خارج کرد و در اختیار گرفت، خواست که آن را بالا ببرد ناگهان شخصی با این اوصاف ظاهر گشت و شروع کرد به برشمردن خصوصیّات آن حضرت و شوهرش می گفت: بلی این اوصاف و ویژگیهای مولا و سرورم علیّ بن الحسینعليهما‌السلام است.

زن ادامه داد: همینکه عزرائیل او را دید خود را روی قدمهایش انداخت و آنها را بوسه زد و عرض کرد:

السلام علیک یا حجّه اللَّه فی أرضه، السلام علیک یا زین العابدین .

درود بر شما ای حجّت خداوند بر روی زمین، سلام بر شما ای زینت عبادت کنندگان.

۴۹۴

آن حضرت سلامش را پاسخ داد و فرمود:

یا ملک الموت؛ أعد روح هذه المرأه إلی جسدها فإنّها کانت قاصده إلینا وإنّی قد سألت ربّی أن یبقیها ثلاثین سنه اُخری ویحییها حیاه طیّبه لقدومها إلینا زائره لنا .

ای فرشته مرگ! روح این زن را به بدنش برگردان، زیرا او قصد زیارت ما را نموده است و من از پروردگارم درخواست نمودم که او را سی سال دیگر باقی بدارد و زندگی پاکی همراه با صفا و معنویّت بخاطر آمدنش به زیارت ما مرحمت فرماید.

آن فرشته عرض کرد: ای ولیّ پروردگار! فرمانت را بر دیدگان می پذیرم و اطاعت می کنم، سپس روح مرا به بدنم برگردانید، و آنگاه دیدم فرشته مرگ دست امامعليه‌السلام را بوسید و از نزد من خارج شد.

مرد بلخی دست همسرش را گرفت و هر دو براه افتادند تا خدمت امامعليه‌السلام رسیدند، آن حضرت در میان اصحاب نشسته بودند همینکه چشم زن به جمال آن سرور افتاد خود را به روی قدمهای مبارکش انداخت و گفت:

هذا واللَّه سیّدی ومولای، هذا هو الّذی أحیانی اللَّه ببرکه دعائه .

بخدا قسم! این آقا و مولای من است، این همان آقائی است که خداوند به برکت دعای او مرا زنده گردانید.

بعد از آن باقیمانده عمر خود را تا هنگام مرگ در جوار رحمت امامعليه‌السلام بسر بردند، و او را رها نکردند تا از دنیا رفتند.(1)

341/11. برسیرحمه‌الله در کتاب «مشارق الأنوار » روایت کرده است که:

مردی به حضرت علیّ بن الحسینعليه‌السلام عرض کرد: به چه علّت ما بر دشمنان خود برتری داریم در حالیکه در میان آنها کسانی هستند که زیباتر از ما هستند؟

____________________

1- بحار الأنوار: 46/47 ذیل ح 49.

۴۹۵

امامعليه‌السلام به او فرمود:

أتحبّ أن تری فضلک علیهم ؟

دوست داری برتری خود را بر آنها ببینی؟

عرض کرد: بلی، امامعليه‌السلام دست خود را بر چهره او کشید و فرمود: نگاه کن.

وقتی آن مرد نگاه کرد پریشان و مضطرب شد و عرض کرد: فدای شما شوم مرا به حال اوّل برگردان، من در این مسجد جز خرس و میمون و سگ نمی بینم. امامعليه‌السلام دوباره دست مبارک خود را بر چهره او کشید، و او به حال اوّل برگشت.(1)

342/12. محمّد بن جریر طبریرحمه‌الله در کتاب «دلائل الإمامه » از جمهور بن حکم نقل کرده است که گفت: حضرت علیّ بن الحسینعليه‌السلام را دیدم در حالیکه بال و پر داشت به فضا پرواز کرد و بعد از مدّتی فرود آمد و فرمود:

رأیت الساعه جعفر بن أبی طالب عليه‌السلام فی أعلی علیّین .

الآن جعفر بن ابی طالب(2) را در بالاترین مکان رفیع بهشتیان دیدم.

به آن حضرت عرض کردم: آیا شما می توانید به آسمانها بالا روید؟ فرمود:نحن صنعناها فکیف لانقدر أن نصعد إلی ما صنعناه؟ نحن حمله العرش والکرسیّ .

ما خود آنها را بنا کرده ایم چگونه نمی توانیم به آنجائی که ساخته ایم بالا رویم؟ نگاهدارنده عرش و کرسی ما هستیم.

سپس یک شاخه از شکوفه های خرما در غیر فصل خودش به من مرحمت فرمود.(3)

____________________

1- مشارق الأنوار: 89، بحار الأنوار: 46/49.

2- آن بزرگوار به جعفر طیّار مشهور است، زیرا در بهشت همراه فرشتگان پرواز می کند.

3- نوادر المعجزات: 116، دلائل الامامه: 201 ح 10، مدینه المعاجز: 4/260 ح 42.

۴۹۶

343/13.محمّد بن حسن صفّار رحمه‌الله از ابو حمزه ثمالی نقل کرده است که گفت: نزد حضرت علیّ بن الحسینعليه‌السلام بودم و گنجشکان بر روی دیوار مقابل آن حضرت فریاد می کردند.

امامعليه‌السلام فرمود: ای ابوحمزه! آیا می دانی اینها چه می گویند؟ عرض کرد: نه.

فرمود: می گویند برای آنها وقتی مقرّر شده که در آن وقت روزی خود را درخواست می کنند.

یا أبا حمزه؛ لاتنامنّ قبل طلوع الشمس، فإنّی أکرهها لک، إنّ اللَّه یقسّم فی ذلک الوقت أرزاق العباد، وعلی أیدینا یجریها .

ای ابوحمزه! قبل از پدیدار شدن خورشید نخواب، که آن را برای تو نمی پسندم، همانا خداوند تبارک و تعالی در آن هنگام روزی بندگان را تقسیم می کند، و آن را به دست ما اجرا می کند.(1)

344/14. ابن شهراشوبرحمه‌الله در کتاب «مناقب » از ابوحمزه ثمالی نقل کرده است که گفت: عبداللَّه بن عمر بر امام سجّادعليه‌السلام وارد شد و گفت: ای فرزند حسین؛ شما گفته اید: یونس که گرفتار ماهی شد و آن مصائب را دید بخاطر این بوده است که وقتی ولایت جدّم بر او عرضه شد توقّف کرد.

فرمود: بلی! مادرت به عزایت بنشیند.

عرض کرد: آن را به من نشان بده اگر راست می گویی؟

امامعليه‌السلام دستور داد که او و من چشمهای خود را با دستاری ببندیم، و بعد از مدّتی فرمود: چشم خود را باز کنید.

ناگاه دیدیم کنار دریا هستیم و آب به شدّت موج می زند. عبداللَّه بن عمر به وحشت افتاد و عرض کرد: ای سرور من! خونم به گردن شما است، شما را بخدا جان مرا حفظ کنید.

امامعليه‌السلام فرمود: از من دلیل و برهان خواستی؟

____________________

1- بصائر الدرجات: 343، بحار الأنوار: 46/23 ح5.

۴۹۷

دوباره عرض کرد: اگر راست می گوئید به من نشان دهید، سپس امامعليه‌السلام آن ماهی را صدا زد. فوراً ماهی بزرگی سر خود را از دریا بیرون کرد که مانند کوهی بزرگ بود و می گفت: «لبیّک لبیّک یا ولیّ اللَّه » یعنی من در خدمتم چه می فرمائید ای ولیّ پروردگار؟

امامعليه‌السلام فرمود: تو کیستی؟

عرض کرد: ای سرور من! من ماهی یونس هستم.

فرمود: قصّه یونس را برای ما تعریف کن. ماهی عرض کرد:

إنّ اللَّه تعالی لم یبعث نبیّاً من لدن آدم إلی أن صار جدّک محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم إلّا وقد عرض علیه ولایتکم أهل البیت .

خداوند تبارک و تعالی از زمان حضرت آدم تا جدّت خاتم انبیاء هیچ پیغمبری را به رسالت مبعوث نفرمود مگر اینکه ولایت شما اهل بیت را بر او عرضه داشت.

هر کدام از آنها آن را پذیرفت سالم ماند و از گرفتاری رها شد، ولی هر کدام توقّف کرد و در پذیرفتن آن تردید کرد گرفتار شد. آدم گرفتار نافرمانی شد، نوح دچار طوفان و غرق دریا شد، ابراهیم گرفتار آتش شد، یوسف به زندان افتاد، ایّوب مبتلا به انواع بلاها شد، داود آن خطا را مرتکب شد. تا زمان یونس فرا رسید، خداوند تبارک و تعالی به او وحی فرمود: ای یونس! ولایت امیرالمؤمنینعليه‌السلام و ائمّه هدیعليهم‌السلام از نسل او را بپذیر.

یونس عرض کرد: چگونه کسی را که ندیده و نشناخته ام ولایتش را قبول کنم، و از میان قوم خود غضبناک بیرون رفت.

خداوند تبارک و تعالی به من دستور داد که یونس را ببلعم و استخوانهای او را سست و ضعیف نکنم بلکه سالم نگهدارم، مدّت چهل شبانه روز در شکم من ماند و در میان دریا در تاریکی های سه گانه صدا می زد:( لا إلهَ إلّا أنْتَ سُبْحانَک إنّی کُنْتُ مِن الظالِمین ) (1) «جز تو خدائی یکتا و یگانه نیست، تو پاک و منزّهی و من از ستمکارانم» ولایت

____________________

1- سوره انبیاء، آیه 87.

۴۹۸

امیرالمؤمنین و ائمّه هدی از فرزندان او را قبول کردم.

پس چون به ولایت شما ایمان آورد پروردگار عالم دستور داد تا او را در ساحل دریا بیندازم.(1)

345/15. علّامه مجلسیقدس‌سره در کتاب شریف «بحار الأنوار » و شیخ طبرسیرحمه‌الله در کتاب «إحتجاج» از ثابت بنانی نقل کرده اند که گفت:

با جمعی از عبادت پیشه گان بصره مثل ایّوب سجستانی و صالح و عتبه الغلام و حبیب فارسی و مالک بن دینار به حجّ رفته بودم، همینکه وارد مکّه شدیم با کمبود آب مواجه شدیم و مردم را دیدیم که شدیداً بخاطر بی آبی دچار تشنگی گشته اند، اهل مکّه و زائران بیت اللَّه به ما روی آوردند و نزد ما التماس کردند تا برای طلب باران دعا کنیم.

پس نزد کعبه آمدیم و طواف کردیم، سپس با خضوع و ناله و زاری از خداوند نزول باران را تقاضا کردیم ولی اثری از اجابت ندیدیم.

در همین حال ناگاه جوانی وارد شد که غصّه هایش او را اندوهناک و غمهایش او را مضطرب و ناآرام نموده بود، گرد کعبه چند بار طواف کرد سپس به ما روی آورد و فرمود:

ای مالک بن دینار! و ای ثابت بنانی! و ای ایّوب سجستانی! و ای صالح مری! و ای عُتبه الغلام! و ای حبیب فارسی! و ای سعد و ای عمر! و ای صالح اعمی و ای رابعه! و ای سعدانه! و ای جعفر بن سلیمان!

ما گفتیم: لبیّک و سعدیک، یعنی گوش به فرمان شما هستیم، امری دارید بفرمائید.

امامعليه‌السلام فرمود: آیا در میان شما یک نفر نیست که خداوند مهربان او را دوست داشته باشد؟

عرض کردیم: ای جوان! وظیفه ما دعا کردن است و اجابت کردن کار خداوند است.

____________________

1- مناقب ابن شهراشوب: 4/138، بحار الأنوار: 46/39.

۴۹۹

فرمود: از نزد کعبه دور شوید، اگر یکی در میان شما بود که خدا او را دوست می داشت دعایش را اجابت می فرمود. سپس خودش نزد کعبه آمد و بر زمین به سجده افتاد پس شنیدیم که در سجده عرض می کرد:

ای سرور من! به محبّتی که به من داری باران رحمت خود را بر این مردم نازل کن.

ثابت بنانی گوید: هنوز کلام آن حضرت تمام نشده بود که باران مثل دهانه مشک سرازیر شد.

عرض کردم: ای جوان! از کجا دانستی که خداوند تو را دوست دارد؟

فرمود:لو لم یحبّنی لم یستزرنی، فلمّا استزارنی علمت أنّه یحبّنی فسألته بحبّه لی فأجابنی .

اگر مرا دوست نمی داشت به زیارتش دعوتم نمی کرد، از اینکه مرا به زیارت طلبیده دانستم که مرا دوست دارد، و من به همان محبّتی که به من دارد از او درخواست کردم و او اجابت فرمود.

سپس ما را ترک کرد در حالیکه ابیاتی را قرائت می نمود:

من عرف الربّ فلم تغنه

معرفه الربّ فذاک الشقی

ما ضرّ فی الطاعه ما ناله

فی طاعه اللَّه وماذا لقی

ما یصنع العبد بغیر التقی

والعزُّ کلّ العزّ للمتّقی

کسی که خدا را بشناسد و این شناسائی او را بی نیاز نکند، پس او در حقیقت شقی و بدبخت است.

ضرر نمی زند در طاعت آنچه از نعمتها که در راه اطاعت خداوند به او برسد و آنچه از مصائب که به او برخورد کند.

بنده بدون تقوا چه می کند؟ تمام عزّت و آبرو در سایه تقوا و برای اشخاص باتقوا است.

ثابت گوید: از مردم مکّه سؤال کردم که این جوان کیست؟

گفتند: او علیّ بن الحسین بن ابی طالبعليهم‌السلام است.(1)

____________________

1- بحار الأنوار: 46/50 ح 1 به نقل از احتجاج: 2/47 ح2.

۵۰۰