علل قيام از زبان خود امام
مَا الاْمامُ اِلاَّ الْعامِلُ بِالْكِتابِ وَ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ وَالدّائِنُ بِدينِ الْحَقِّ وَالْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ الله
(حسينعليهالسلام
)
وقتى وليد استاندار مدينه طيبه، امام را به استاندارى دعوت كرد، و خبر مرگ معاويه را به آن حضرت داد و نامه اى را كه يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود قرائت كرد
امام در پاسخش فرمود: تو به اينكه من در پنهانى و خلوت بيعت كنم قناعت نخواهى كرد مگر آنكه آشكارا بيعت كنم كه مردم آگاه شوند. وليد گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر كن و در اين موضوع تصميم بگير!
وليد (با اينكه از كلام امام آشكار بود كه بيعت نمى كند، اما چون مايل بود با آن حضرت شدت و سختى ننمايد) ، گفت: باز گرد به نام خدا تا در مجمع مردم تو را ملاقات نمائيم.
مروان گفت: به خدا سوگند اگر حسين در اين ساعت بيعت نكرده از تو جدا شود ديگر بر او قدرت نخواهى يافت، او را حبس كن و نگذار از اينجا خارج شود مگر آنكه بيعت كند يا گردنش را بزن!
حسينعليهالسلام
فرمود: واى بر تو اى پسر زرقاء آيا تو امر مى كنى به كشتن من يا وليد؟ دروغ گفتى و پستى كردى پس از آن روى به وليد كرد و فرمود:
اى امير، ما خاندان نبوتيم، و معدن پيغمبرى و رسالتيم، محل آمد و شد فرشتگان و فرودگاه رحمت خدا هستيم. خدا به ما فتح كرده، و به ما ختم كند، و يزيد فاسق و فاجر و شرابخوار و قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. كسى مانند من با مثل او بيعت نكند ولى بامدادان خواهيم ديد كه كدام يك از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است
وقتى امام از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من كردى به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد.
وليد گفت: واى بر تو، تو به من مى گوئى دين و دنياى خود را از دست بدهم! به خدا سوگند دوست ندارم كه مالك تمام دنيا باشم و حسين را كشته باشم. سبحان الله آيا حسين را بكشم براى اينكه مى گويد من بيعت نمى كنم. به خدا كسى كه خدا را به خون حسين ملاقات كند ميزان عملش سبك است، و خدا روز قيامت به او نظر نمى كند و به او رحمت ننمايد و براى او عذاب دردناك است.
اين صفحه از تاريخ حسينعليهالسلام
براى درك علت قيام و خوددارى آن حضرت از بيعت و تعيين هدف و مبدأ آن امام شهيد بسيار حساس و مهم است زيرا موادّى را يادآور شده كه هر يك براى ردّ بيعت و وجوب قيام كافى است.
موادى راكه حسين مستند و دليل امتناع از بيعت و تصميم بر مخالفت قرار داده، موادّى بود كه احدى در صحت و درستى آن شك نداشت و صغرى و كبراى آن مورد قبول و اتفاق همه بود، حتى وليد عموزاده يزيد و استاندار او، صحت اين ادله و مواد استناديه را انكار نكرد، و در برابر قوت منطق و صحت استدلال و احتجاج حسينعليهالسلام
هيچ ايراد و اشكالى ننمود.
بهترين كسى كه مى تواند حقايق مستندات و علل اين قيام را بيان كند، شخص حسينعليهالسلام
است كه هم در صدق گفتارش كسى ترديد نمى كند و هم وارد به اوضاع سياست اسلامى بود، و از آنچه كه در جوامع اسلامى مى گذشت كاملاً آگاه بود و يزيد و عمال و مأموران و متصديان دستگهاى حكومتى را مى شناخت، و از نيات و مقاصدشان با خبر بود.
پس هرچه حسينعليهالسلام
راجع به اين مسائل بيان فرمايد، عين حقيقت، و استوارترين مرجع ما در معرفت مستندات، و ادله لزوم قيام و خوددارى از بيعت است.
هر كلامى كه مطابق حقيقت باشد در نفوس نفوذ مى كند، و دلها را تكان مى دهد، و حتى در اهل باطل نيز اثر مى گذارد كه گاهى در برابر آن سكوت مى كنند، و گاهى بدون رعايت مصلحت دنيا و سياست وقت به حقيقت آن اقرار مى نمايند.
سخنان حق و صريح حسينعليهالسلام
چنان با واقع مطابق بود كه نزديكترين مردم به يزيد يعنى وليد هم نتوانست آن را رد كند يا كارهاى يزيد را توجيه نمايد و براى لزوم بيعت او توضيحى بدهد.
اكنون بنگريد: نخست حسينعليهالسلام
فرمود:
اَيُّهَا الاْميرُ اِنّا اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفُ الْمَلئِكَةِ، وَ مَهْبَطُ الرَّحْمَةِ
دراين قسمت شايستگى علمى و عملى و سوابق درخشان و بى نظير خود را براى رعايت مسلمين و رهبرى عامه، و اظهار رأى در مسائل بزرگ اسلامى، و تعيين خط سير و روش مسلمانان، با چند جمله كوتاه و يك عالم معنا و حقيقت بيان فرمود. و وليد را متوجه شخصيت بى عديل خود در جهان اسلام نمود، و يادآور شد كه كسى مانند او به امور شرعى و هدفها و خواسته هاى اسلام عارف نيست و احدى هم مثل او به حفظ مصالح عاليه مسلمين علاقه مند نمى باشد; زيرا او اهل خانه نبوت و معدن پيغمبرى و محلّ نزول فرشتگان و فرودگاه رحمت است.
براى بيان تمركز شرايط زعامت مسلمانان در آن حضرت كلماتى رساتر از اين چند جمله نيست.
اين كاخ بلند توحيد و بناى عظيم اسلام به معمارى جدش پيغمبر، و دستيارى و پايمردى پدرش على و همت بلند و سخاوت جده اش خديجه و پرستارى هاى مادرش فاطمه از پيغمبر، و فداكارى و كمكهاى بي دريغ عمويش جعفر و عموى پدرش حمزه و ديگر سربازان راه توحيد و فداكاران بنى هاشم، برپا شد و اينك او بعد از برادرش حسن مجتبىعليهالسلام
، يگانه حامى و غمخوار اسلام است.
اگر كسى كه اين قانون و اين شريعت و اين وحى و قرآن در خانه اش نازل شده، از اسلام حمايت نكند، يقيناً ديگران حمايت نخواهند كرد.
اين چند جمله كوتاه و پر معنا، مسؤوليت سنگينى را كه حسين در برابر اسلام و قرآن داشت، و برنامه اى را كه بايد در حوادث و پيشامدها اجرا نمايد روشن مى سازد، و به طور مستدل و قاطع اثبات مى كند كه حسين نمى تواند نسبت به اوضاع و احوالى كه در عالم اسلام جلو آمده بى اعتنا باشد.
حسين بايد نسبت به حكومت يزيد وظيفه اى را كه اگر جدش پيغمبر بود انجام مى داد، انجام دهد. آيا پيغمبر با زمامدارى مثل يزيد روى موافق نشان مى داد؟ آيا پيغمبر در برابر اينكه دستگاه خلافت و جانشينى او اينگونه مسخره شود سكوت مى كرد؟
آيا اين بود آن اجتماع مترقى و ملكوتى كه پيامبر اسلام تأسيس آن را در تحت لواى توحيد و عدالت و آزادى واقعى به بشريت پيشنهاد داد كه يزيد و ابن زيادها بر مردم مسلط شوند و حدود و قوانين و احكام شرع پايمال شود؟
اين همان پيغمبر بود كه گفت: اگر آفتاب را در دست راستم، و ماه رادر دست چپم گذارند دست از دعوت بر نخواهم داشت.
و اين حسين كه فرزند همان پيغمبر بود گفت: اگر در تمام دنيا محلّى براى ماندن پيدا نكنم، با يزيد بيعت نخواهم كرد.
مبدء و مقصد هر دو پيامبر و حسينعليهالسلام
يكى است.
اين چند جمله پر ارزش و با روح، برهان موقعيت ارجمند روحانى حسينعليهالسلام
و جامعيت تمام شرايط زمامدارى، و نشاندهنده قيافه روحى، و ساختمان شخصيت معنوى، و خصال عالى اوست.
در جمله بِنا فَتَحَ اللهُ، وَبِنا خَتَمَ مى فرمايد:
باب هدايت و راهنمايى مردم را خدا به ما گشوده و به ما نيز ختم كرده است. مقصود اينست كه منصب الهى هدايت، و رهبرى و زعامت همواره در خاندان ما است.
جمله ديگر :
وَيَزيدُ فاسِقٌ فاجِرٌ شارِبُ الخَمْرِ قاتِلُ النَّفْسِ الْمحْتَرَمةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَالْفُجُورِ
در اين جمله، امام با كمال صراحت در استاندارى مدينه كه يكى از مراكز قدرت و سلطه يزيد بود، ذمائم اخلاقى و عملى او را كه در هر كس يكى از آنها وجود داشته باشد، لياقت آن كه در يك اجتماع اسلامى كدخداى يك ده يا پاسبان كوچه اى شود ندارد، تا چه رسد خلافت و زمام دارى تذكرداد.
اين اوصاف، و رذائل هر كدام يك ماده و دليل قاطع براى شرعى نبودن حكومت يزيد و حرمت بيعت با او و تمكين از زمامدارى او است.
١ ـ فسق فجور و زنا و گناه.
٢ ـ ميگسارى.
٣ ـ آدم كشى بدون مجوز شرعى.
٤ ـ تجاهر به معصيت.
يكى از صفاتيكه بايد در خليفه باشد اينست كه خليفه بايد در روش، و رفتار، مظهر عدالت و تعاليم اسلام و نمونه تربيت مكتب قرآن باشد، و مانند آينه كه از شخصى كه در برابر آن بايستد حكايت مى كند، از اسلام حكايت كند.
غرض از تعيين خليفه و زمامدار، اجراى حدود و امر به معروف و نهى از منكر و عمل به شريعت و احكام است، پس خليفه و زمامدار بايد خودش بيش از همه به قانون و احكام عمل نمايد و حقوق اسلامى را براى همه افراد محترم شمارد.
كسى كه مى خواهد به حكم شريعت و قانون، زمامدار باشد، بايد رعايت و احترامش از قانون شرع از ديگران بيشتر باشد و اگر خليفه متجاهر به فسق و نابكارى و خيانت گرديد، ضررهائى كه از ناحيه او به ملت مى رسد پايه بقاى ملت را متزلزل و مشرف به انهدام خواهد ساخت.
جامعه علاوه بر آنكه حق ندارد به خلاف مستبدان و نابكاران و تجاهر كنندگان به گناه رأى دهند، بايد آنها را از مناصبى كه دارند عزل كنند.
جمله سوم:
وَ مِثْلى لا يُبايِعُ مِثْلَهُ
اين جمله، نتيجه جمله هائى است كه راجع به صلاحيت بى نظير و شخصيت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگين يزيد فرمود. يعنى: كسى مثل من، با اين گذشته درخشان و با مقام رهبرى بحقى كه نسبت به جامعه دارد با كسى مثل يزيد بيعت نمى كند، زيرا بيعت با خليفه در اصطلاح مسلمين، تعهد اطاعت و انقياد است به كسى كه مركز تحقق هدفهاى عاليه اسلامى و مصدر عزت و اعتلاى مسلمين و اعلاى كلمه اسلام و حامى قرآن و آمر به معروف و ناهى از منكر، و به عبارت ديگر قائم مقام و جانشين پيغمبر باشد.
معنى بيعت صحيح ابراز آمادگى در فرمانبردن از اوامر خليفه واقعى و فداكارى در راه انجام اوامر او است كه بر هر مسلمان به حكم(
اَطيعُوا اللهَ، وَ اَطيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الاْمْرِ مِنْكُمْ
)
واجب است و اين بيعت با مثل يزيد هر چند صورتسازى و براى دفع ضرر باشد، امضاء قانونى شدن فسق و فجور و تجاهر به منكرات و معاصى و تضييع حقوق و اتكاى به ظالمين و ستمكاران و فساق و فجار است و صدور آن از مثل حسينعليهالسلام
امكان شرعى و عرفى نداشت.
اين بيعت، تعهد همكارى در قتل مردم بيگناه، و بردن آبرو و عزّت اسلام است و ساحت مقدس حسين به اين بيعت ننگين آلوده نخواهد شد.
لذا آن حضرت اين جمله را مِثْلى لا يُبايِعُ مِثْلَهُ مانند يك حكم بديهى و مورد اتفاق و مسلّم همه فرمود; زيرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى گفت شخصيتى مثل حسين با ناكسى مثل يزيد بيعت كند.
اين يك نتيجه مورد قبول همه بود كه حسين پس از بيان سوابق دينى و روحانى خود و پيشينه هاى پر ننگ يزيد آن را اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به اين ذلت و پستى تن در دهند و با مثل يزيدى بيعت كنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند، حسينعليهالسلام
كه صاحب آن مكارم و فضايل و مقامات است و چشم اسلام و اسلاميان به مساعى و كوشش او در نجات دين و برنامه هاى قرآنى دوخته است، با كسى كه مركز شرارت و قساوت و فسق و گناه است، بيعت نمى كند.
حساب حسين از حساب همه جدا است. او اهل بيت نبوّت و معدن رسالت و مركز آمد و شد ملائكه و محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن پسر منحصر بفرد دختر پيغمبر بود، به فرزدق فرمود:
اين مردم ملازم اطاعت شيطان شده، و اطاعت خداى رحمان را ترك كرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده اند، شراب مى نوشند و اموال فقراء و مساكين را به خود اختصاص داده اند، و من سزاوارترين افراد هستم به قيام براى يارى دين، و عزت شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى كلمه خدا
پس وقتى كار به اينجا كشيد كه كسى مانند يزيد بخواهد بر مسند پيغمبر بنشيند و خود را رهبر دينى و سياسى مسلمين و پيشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قيام اعلان شرعى نبودن حكومت، وظيفه اى ديگر نيست; زيرا در نظر مردم بيعت او و هر يك از بزرگان صحابه و تابعين با اين عنصر ناپاك، امضاى صحت حكومت، و ابطال حقيقت خلافت و عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى، و جانشينى پيغمبر و القاى جامعه در ضلالت بود. اين بيعت در گردن مردان خدا مانند سلسله ها و زنجيرهاى عذاب است، و سنگينى و فشار آن بر روح آنان از سنگينى كوهها بيشتر است.
حسينعليهالسلام
با اين منطق قيام كرد، و بر سر اين سخن ايستاد و فرمود:
مَا الاْمامُ اِلاَّ الْعامِلُ بِالْكِتابِ، وَ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ، وَ الدّائِنُ بِدينِ الْحَقِّ، وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللهِ
امام نيست مگر آن كه به كتاب خدا حكم كند و عدل و داد بر پا كند و دين حق را منقاد باشد و خويشتن را حبس بر رضاى خدا كند
و در روز عاشورا كه باران مصيبتها بر سرش مى باريد همان منطق را تكرار مى كرد و مى فرمود:
اَما وَاللهِ لا اُجيبُهُمْ اِلى شَيء مِمّا يُريدُونَ حَتّى اَلْقَى اللهُ وَ اَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمى
به خدا سوگند! به خواسته هاى اين مردم پاسخ موافق نمي دهم تا خدا را ديدار كنم، در حالى كه به خونم رنگين و خضاب باشم.
___________________