پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام0%

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام نویسنده:
گروه: امام حسین علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آية الله لطف الله صافى گلپايگانى
گروه: مشاهدات: 27814
دانلود: 3991

توضیحات:

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 104 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 27814 / دانلود: 3991
اندازه اندازه اندازه
پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تحول فكرى

يكى از بيماريهاى خطرناك فكرى كه پس از رحلت پيغمبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اجتماع مسلمانان به آن گرفتار شد اين بود كه بسيارى از مردم در برابر عمل انجام شده، هرچند موافق با خير و مصلحت و نظامات و تعاليم شرعيه نبود تسليم مى شدند و هر حكومتى را كه روى كار مى آمد واجب الاطاعه، و بيعت با آن را لازم الوفا مى دانستند.

اين روش باعث مى شد كه هر كس مى توانست با يك جهش ناگهانى يا اغفال مردم وضعى را ايجاد و سياستى را اجرا كند و بر مركب مراد سوار شده،و بى معارض و مزاحمى، مستبدانه بر جامعه حكومت كند، بنابراين در روى كار آمدن زمامداران جز زور و قدرت نظام و ترتيبى در كار نبود.

در عصر جاهليت و قبل از طلوع كوكب رخشنده اسلام ودر بعضى از جوامع عقب مانده، بلكه در جوامع باصطلاح مترقى هم كم و بيش اين روش بوده و هست كه هر كس بر جامعه مسلط شود براى اطاعت از او دليلى جز غلبه و قدرت او مطالبه نمى شود.

اما در جامعه اسلامى كه بر اساس عاليترين نظامات آسمانى به وجود آمده، پيدايش اين فكر، بسيار عجيب است زيرا علاوه براين كه حكومتها نمى توانند جامعه را به سوى هدفى كه اسلام نشان مى دهد رهبرى كنند، موجب اتهام و سوء تفاهم بيگانگان نسبت به تعاليم سياسى و اجتماعى اسلام مى گردند.

فشار حكومتى كه خودسرانه و خود خواهانه روى كار آمده باشد اگر چه نرمش و اعتدال هم داشته باشد، بر وجدان يك مسلمان حقيقى و انسان فهميده و متمدن واقعى، فوق العاده سنگين است، و تحقير و توهينى كه به شخصيت ملتها از اين راه مى شود، براى كسانيكه درك انسانى دارند بسختى قابل تحمل مى باشد.

طرفداران اين روش كه بيشتر مردمانى مغرض و جيره خوار يا ضعيف امثال عبدالله بن عمر(٢٣) مى باشند عذرشان اين است كه مخالفت با حكومت موجب تفرقه و به هم خوردن نظم و چه بسا كه سبب فتنه و خون ريزى شود; گاهى هم به رواياتى كه راجع به اطاعت از امرا است تمسك مى جويند; لذا در برابر جنايات و انحرافات سكوت ورزيده و خاموشى را اولى مى شمارند!

طرفداران زمامداران غاصب و دستگاه تبليغاتى آنها هم براى خاموش كردن مخالفان و اغفال جامعه و تحكيم قدرت خود، مصلحان و نصيحت كنندگان را به فتنه انگيزى، اخلال گرى، به هم زدن نظم و ايجاد تفرقه، متهم مى نمايند.

معلوم است كه مردمان ضعيف و راحت طلب، و كسانى كه به مال و جان خود بيش از مصالح عامه و دين و شرف علاقه دارند، با اين عذرها زود تسليم شده و از خود رفع مسؤوليت مى نمايند.

در اثر اين وضع، دست ستمكاران باز گذاشته مى شود و كسى از آنها مؤاخذه و بازخواستى نمى كند و وجوب اطاعت از يزيد و حجاج و وليد، مثل وجوب اطاعت يك زمامدار عادل و صالح مى شود، و قيام بر او را خروج از طاعت و جماعت مى شمارند.

اين حكمى كه به دروغ و نادانى به اسلام نسبت دادند، زمامداران ستمگر را مطمئن مى ساخت كه مستبدانه هر ظلمى خواستند مرتكب شوند و معترضين را به عنوان خروج از جماعت مسلمين تحت تعقيب قرار داده و به زندان يا قتل محكوم سازند.

بديهى است برحسب آيات و رواياتى، اطاعت زمامداران، واجب و مخالفت با آنها حرام است.

ولى مقصود از اين آيات و روايات زمامداران و صاحب منصبان حكومت اسلامى است كه نظامى را كه اسلام به آن دعوت كرده اجرا سازند، و هدفهاى اسلام را تحقق داده و مظهر عدالت اسلام باشند.

چگونه مى شود اطاعت از حكومتهائى مثل حكومت يزيد، و سائر ستمكيشان تاريخ واجب باشد؟

اگر تازيانه ظلم در كشورى به بدن مظلومى برسد، تمام اهل آن مملكت كه به نحوى از انحاء، آن حكومت را يارى مى كنند مسؤولند.

اَلظّالِمُ وَ المُعينُ لَهُ، وَ الرّاضى بِهِ شُرَكاءٌ ثَلاثٌ(٢٤)

در منطق اسلام و در مكتب انبياء قيام به حق و امر به معروف و اندرز به زمامداران و دعوت به خير و اصلاح، فتنه انگيزى و اخلال به نظم نيست، بلكه عين نظم است.

نظمى كه بر اساس باطل و ستم و تجاوز به حقوق ضعفاء و خفه كردن جامعه به وجود آمده، هرچه زودتر به هم بخورد بهتر است. نظمى كه يك طبقه را حاكم و طبقه ديگر را محكوم و ذليل، يك طبقه را صاحب ثروت و تجملات فراوان و يك طبقه را گرسنه و برهنه و محروم ساخته باشد عين بى نظمى است.

نظمى كه در اثر آن يزيد و ابن زياد و شمر وحجاج مصادر امور باشند، و نيكان و شايستگان تحت شكنجه و آزار باشند، فتنه و بى نظمى است و قيام براى به هم زدن آن قيام براى برقرارى نظم واقعى است.

وَ قاتِلُوهُمْ حَتّى لا تَكُونَ فِتْنهٌ وَ يَكُونَ الدّينُ للهِ(٢٥)

و با كافران جهاد كنيد تا فتنه و فساد از روى زمين برطرف شود و دين و اطاعت براى خدا باشد.

به مقتضاى اين آيه، تمام نظامها شر و فتنه است، مگر نظامات و مقررات خدائى. تمام حكومتها بى نظمى و فتنه و گرفتارى براى بشر است مگر حكومت اسلامى.

اگر نظمى كه بنى اميه با كشتار عام مدينه و ظلم و جور و هتك مقدسات به وجود آوردند، نظم باشد پس نظم نمرود و فرعون و چنگيز و ديگر زورگويان تاريخ، و امنيت و انتظامى كه آنها در سايه سركوبى جامعه برقرار كردند نيز نظم بوده است.

پس با اين حساب بسيار غلط، حضرت ابراهيم و حضرت موسى و بلكه تمام انبيا و مردان اصلاح طلب ، اخلالگر بوده اند!

اين فكر كه اطاعت از هر زمامدار شرعاً واجب است به قدرى سخيف و باطل است كه انسان تعجب مى كند چگونه بر افرادى كه طرفدار آن شده اند پنهان مانده است.

حسينعليه‌السلام با اين فكر غلط و خطرناك نيز مبارزه كرد و مردم را از اين اشتباه كه حكومتهايى مانند حكومت بنى اميه و يزيد، واجب الاطاعه اند، بيرون آورد، و فهماند كه نه فقط اطاعت از آنها واجب نيست، بلكه كوشش براى برانداختن آنها و تأسيس حكومت تمام اسلامى، لازم و واجب است.

پس از قيام سيد الشهداءعليه‌السلام معلوم شد: آن حكومتى كه واجب الاطاعه است و بايد مسلمانان آن را تقويت و پشتيبانى نمايند، حكومتى است كه در تمام نواحى ، نمايشگر عدالت اسلامى و مجرى تعاليم و احكام قرآن باشد.

عكس العمل جاودان و پايدار اثر جهاد حسين عليه‌السلام

در صفحه تاريخ جاويدان ماند، و همواره نيرو بخش اصلاح طلبان، و مجاهدان راه حق و حاميان خير و عدالت است.

قيام آن حضرت، مبارزه با ظلم و ستم و كفر و باطل بود كه در آن زمان از گريبان يزيد سر برون كرده بود. مبارزه با افكار و نقشه ها و آراء، و مفاسدى بود كه از جانب او حيات ملت اسلام را تهديد مى كرد.

در اين مبارزه، شخص يزيد و هيكل نازيبا و آبله رو، و چهره سياه و بينى قرحه دار او طرف نبود بلكه كردار و رفتارش طرف مبارزه بود.

يزيد يعنى: تجسم فساد، استبداد، رذالت ، خون ريزى، فسق و فجور و طغيان به خدا و رسول و خطر براى اسلام و احكام قرآن.

از جمله درسهاى عالى و سودمند كه هر شيعه و آزاديخواه حق پرست، و هر آرزومند تحقق رسالت جهانى اسلام، از واقعه كربلا بايد بياموزد، اينست كه بداند: نبردى كه ميان حسينعليه‌السلام و يزيديان واقع شد، هنوز پايان نيافته و تا هنگامى كه از شرك و جهل و باطل و ستم و استبداد و استعباد و غصب حقوق انسانها، اثرى باقى است، اين نبرد با مظاهر و نمايش هاى گوناگون ادامه خواهد داشت.

هر كس بايد بنگرد عملاً در كدام يك از اين دو جبهه ايستاده و با كه همكار است؟ در رديف اعوان يزيد و دشمنان اسلام ثبت نام كرده يا در صف سيد الشهداءعليه‌السلام و اصحاب فضيلت و انصار حق و عدالت قرار گرفته است؟

در اين حساب و رسيدگى چه بسا كسانى كه به ظاهر از دوستان و طرفداران مرام حسينعليه‌السلام شمرده مى شوند; از پيروان يزيد و دشمنان حق و عدالت و نظام اسلام از آب در مىآيند! و با كمال تأسف ديده مى شود با قلم يا قدم يا زبان يا كار و رفتار، حسين حقيقت و توحيد و اسلام را، تنها و غريب گذارده و به كشندگان و مخالفان مقصد آن حضرت مى پيوندند.

اگر مردان حق پرست و فداكارى امثال حسينعليه‌السلام و يارانش نبودند كه آشكارا دنيا را فداى آخرت و ماده را فداى روح و باطل را فداى حق و مجاز را فداى حقيقت نمايند; آئين انسانيت ضعيف و بى ارج و اعتبار مى شد و روش انسانها بيش از اينها متمايل به لذائذ حيوانى و غرائز شهوانى مى گرديد و ديگر كسان در خور توانائى خود نمى ديدند كه بر اين خوان مستهان دنيا پنجه نيالايند، و مصداق:( يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا، وَ هُمْ عَنِ الاْخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ ) (٢٦) مى گرديدند.

اما شهادت حسينعليه‌السلام و فداكارى اصحاب و اسارت اهل و عيالش، جمال زيباى حقيقت و انسانيت را نشان داد و دلها را به عالم معنا متوجه ساخت، و به همه فهماند كه انسانيت يك معناى عاليترى غير از اين اندام ظاهر و يك مشت گوشت و استخوان و رگ و پيه است، و اگر انسان در وادى آدميت سير كند و به كشور انسانيت راه يابد، آنقدر قوى و شرافتمند مى شود كه با هيچ يك از قواى مادى نمى توان بر او تسلط يافت و با تمام حظوظ حيوانى و مقامات دنيايى نمى توان او را خريد.

اين عكس العمل، جاودان و مستمر است و هرچه بيشتر عزادارى و ذكر مصيبات و غور و تأمل در اسرار اين يگانه حادثه بى نظير، بيشتر مى شود، دامنه آن در قلوب وسيع تر خواهد شد و شوق مردم به امر بمعروف و نهى از منكر و حركات اصلاحى و حمايت از مظلومان و يارى ضعيفان و گذشت از مال و متاع دنيا براى مقاصد و مصالح عامه راسختر مى گردد.

اگر مسلمانان را از حقايق عالى اين فداكارى منصرف نكنند و وعاظ و دانشمندان و خطبا، خالصانه و آزادانه اسرار آن را بگويند و بنويسند; ظلم و فساد ريشه كن و به جاى آن عدالت، حق پرستى، ايمان و فداكارى و پيروى از هدف و برنامه حسينعليه‌السلام رايج خواهد شد.

اين شعرائى كه مانند كميت، دعبل و ابن الرومى، بلكه ابى العلاء، معرّى در عصرهائى كه دشمنان حسين سلطنت داشتند و پول و جايزه هاى بسيار به مديحه سرايان و چاپلوسان مى دادند، برخلاف دلخواه هيأت حاكمه، حسينعليه‌السلام و فرزندانش را مدح مى گفتند و بليغ ترين قصايد را در مرثيه او مى پرداختند، براى اين بود كه با ذوق رقيق شاعرانه، جمال دلرباى انسانيت را در تاريخ حيات حسينعليه‌السلام ، و فرزندانش لمس مى كردند.

و مانند شاعرى كه مسحور طبيعت و باغ و سبزه و آبشار و گل و بلبل و كوه و دشت و صحرا، دريا و آسمان پرستاره و صورتهاى زيبا و نواهاى روح بخش شود، مسحور جمال فضيلت و حقيقت حسين و اصحابش شده بودند و بالبديهه او را مدح مى كردند يا در مصيبتش مرثيه مى گفتند.

آرى! حسين اعظم آيات خدا بود و جلوه ايمان و خداپرستى و حقيقت و شجاعت و شهامت و فداكارى و همت و شخصيّتش از آفتاب و ماه بيشتر شد.

هر شاعرى كه جمال او را وصف كند، شعرش نغز ترين و شيواترين و دل نشين ترين اشعار مى شود.

اين عكس العمل شهادت تا تاريخ باقى است، حقيقت انسانيت را تحت تأثير و تربيت قرار خواهد داد و لذا ديديم هرچه جبّاران روزگار مانند متوكل خواستند از اين عكس العمل جلوگيرى كنند و حسين را از ياد مردم ببرند ممكن نشد و عزادارى و اخلاص جامعه به آن حضرت بيشتر و معنى اين شعر آشكار گشت.

لَقَدْ وَقَفُوا فى ذلِكَ الْيَوْم مَوْقِفاً

اِلَى الْحَشْرِ لا يَزْدادُ اِلاّ مَعاليا

فَسَلامُ الله وَ صَلَواتُهُ عَلَيْكَ، وَ عَلى اَوْلادِكَ، وَ اَهْلِ بَيْتِكَ وَ اَصْحابِكَ، وَ اَنْصارِكَ يا سَيِّدَ الشُهَداء، وَ يا اَبَا الاْحْرار وَ يا سَفينَةَ الْنَّجاةِ، وَ يا مُنْقِذَ الاْسْلام، تَقَبَّلْ مِنّى هذَا الْقَليلَ، وَ لا تُؤاخِذْنى بِما فَرَّطْتُ فى خِدْمَتِكَ. فَما فى هذَا الْكِتابِ مِنَ الْحَسَناتِ وَ الْكَلِماتِ الْلائِقَةِ بِجَنابِكُمْ فَمِنْكُمْ وَ ما فيهِ مِمّا هُوَدُونَ مَقامِكُمُ الرَّفيعِ فَهُو مِنّى وَ مِنْ جَهْلى، وَ قُصُورِ مَعْرِفَتى فَانْظُرْ اِلَيْهِ يا مَوْلاى بِعَيْنِ الْعِنايَةِ وَ الْقَبُولِ فَاِنَّكُمْ اَهْلُ بَيْت لا يَخيبُ مَنْ رَجاكُمْ، وَ لا يَحْرُمُ مَنْ اَتاكُمْ.

وَ اَسْئَلُ الله تَعالى بِحَقِّ الْنَّبِى وَ اَهْلِ بَيْتِهِ اَنْ يُصَلِّى عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ وَ يَغْفِرَلى وَلِوالِدَى وَ لاِساتِذَتى وَ لِجَميعِ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ، وَ اَنْ يَحْشُرَنى فى زُمْرَةِ سَيِّدى وَ مَوْلاى الْحُسَيْنِ ‎عليه‌السلام ‎ اِنَّهُ قَريبٌ مُجيبٌ.

شب عاشورا

امشب به راستى شب ما روز ماتم است جانها برنج اندر و دلها پر از غم است اين شام محنت است و يا روز رستخيز يا خود شب وداع امام معظم است تنها نه از زمين به فلك مى رود فغان كاندر سپهر نيز بپاشور و ماتم است حال عزيز فاطمه امشب به كربلا چون تار موى زينب غمديده درهم است امشب گر آسمان بتپد بر زمين رواست فردا به خون تپان تن سلطان اكرم است امشب به دشت ماريه زاطفال تشنه كام بانگ فغان و ولوله تا چرخ اعظم است ذرّات عالمند در افغان و ناله چون يك ذره زآفتاب وجودش دو عالم است اى ديده خون ببار كه فردا به زخم شاه از سمّ اسب سركش كفار مرهم است افروخت تشنگى به دلش آتش آنچنان كاندر بهشت چشم نبى باز چون يم است شرط است تار هستى از اين غم گسيختن آن را كه تار عشق حسينيش محكم است صافى بس است خاك بسر كن كه درغمش اول كسى كه خاك بسر كرد آدم است(٢٧)

نور چشمان زهرا

حسين اى همايون هماى سعادت حسين اى شه ملك صبر و شهامت فروغى ز نور تو خورشيد رخشان ز درياى جود تو كوثر حكايت توئى نور چشمان زهرا و حيدر گل احمر بوستان رسالت بپا از قيام تو شد پرچم دين نگون گشت اعلام كفر وضلالت رهاندى تو اسلام از چنگ اعدا فزوديش بر عزت و بر كرامت جوانمردى و غيرت و همت تو ز ناموس دين كرد الحق حمايت الا اى ولى خداى يگانه خداوند اقليم مجد و جلالت فدا كرد اندر ره دين و قرآن جوانان و ياران به كوى شهادت گذشتى هم از اكبر و هم ز اصغر ز عباس آن درّ بحر شجاعت زياران نامى و صحب گرامى شهيدان شمشير اهل شقاوت همه عاشقان وفا و حقيقت همه رهروان طريق ولايت همه دشمن ظلم و طغيان و عدوان همه پيشتازان راه ديانت شعار همه بود الله اكبر مرام همه قطع نخل غوايت بنازم به آن همت عالى تو به آن صبر و ايمان و آن استقامت تو اعلام كردى به آزاد مردان كه مرگ است با سربلندى سعادت به لطف تو دارند چشم شفاعت عصاة محبان بروز قيامت فداى سر انور بى تن تو كه بر نيزه مى كرد قرآن تلاوت بقربان آن كودك شير خوارت كه تير ستم كرد او را سقايت ايا مالك ملك حسن و معالى ايا معدن جود، و فيض، و سخاوت از اين وضع دوران و از شدت دهر مرا هست بردرگهت بس شكايت سخن در جناب تو سر بسته گويم كه ابلغ بود از صراحت كنايت به لطفى ببخشى اگر هر دو عالم نباشد شگفت اى محيط كرامت نباشد مرا بيم از نار دوزخ ببينى به من گر بچشم عنايت(٢٨)

منابع و مصادر اهل سنّت

ـ ابو الشهداء عباس عقّاد

ـ اخبار الطوال ابوحنيفه دينورى

ـ احياء الميت بفضائل اهل البيت سيوطى

ـ اسباب النزول واحدى

ـ استيعاب فى اسماء الاصحاب ابن عبدالبر قرطبى

ـ اسدالغابه ابن اثير جزرى

ـ اسعاف الراغبين محمد الصبّان

ـ اكليل سيوطى

ـ الاتحاف بحب الاشراف شبراوى

ـ الاسلام والاستبداد السياسى محمد غزالى

ـ الاصابه ابن حجر عسقلانى

ـ الامامة والسياسة ابن قتيبه

ـ البدء و التاريخ مطهر مقدسى يا ابوزيد بلخى

ـ بطلة كربلاء دكتوره بنت الشاطى

ـ بنات النبى دكتوره بنت الشاطى

ـ تاج العروس مرتضى الزبيدى

ـ تاريخ الكبير ابن عساكر

ـ تاريخ الامم والملوك طبرى

ـ تاريخ يعقوبى يعقوبى

ـ تاريخ الخلفاء سيوطى

ـ ترجمة تاريخ ابن اعثم احمد بن اعثم

ـ تذكرة الخواص سبط ابن جوزى

ـ تفسير طبرى طبرى

ـ الجامع الصغير سيوطى

ـ الحاوى سيوطى

ـ الحسن والحسين سبطا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم محمدرضا مصرى

ـ حلية القرآن ابو نعيم اصفهانى

ـ حفيدة الرسولصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرباصى

ـ حياة الحيوان دميرى

ـ خصائص نسائى

ـ خصائص الكبرى سيوطى

ـ دائرة المعارف فريد وجدى

ـ الدر المنثور سيوطى

ـ ذخائر العقبى محب الدين طبرى

ـ السيرة الحلبية على حلبى شافعى

ـ سمو المعنى فى سموالذّات علائلى

او اشعة من حياة الحسينعليه‌السلام

ـ سنن ترمذى ترمذى

ـ سنن ابن ماجه ابن ماجه

ـ سيره ابن هشام ابن هشام

ـ السيدة زينبعليه‌السلام لجنة نشر العلوم، والمعارف الاسلامية

ـ السيرة النبوية سيد احمد زينى

ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد

ـ شرح نهج البلاغه محمد عبده

ـ صحيح بخارى بخارى

ـ صحيح ترمذى الترمذى

ـ صحيح مسلم ابوالحسن مسلم

ـ صواعق المحرقة ابن حجر

ـ العدالة الاجتماعية فى الاسلام سيد قطب

ـ عقد الفريد عبدربه

ـ غرائب القرآن حسن بن محمد قمى نيشابورى

ـ فرائد السمطين حموينى

ـ كامل فى التاريخ ابن اثير

ـ كفاية الطالب گنجى شافعى

ـ كنز العمال على المتقى الهندى

ـ كنوز الحقايق مناوى

ـ المحاسن والمساوى ابراهيم بن محمد بيهقى

ـ المختصر فى اخبار البشر ابوالفداء

ـ مسند احمد احمد بن حنبل

ـ مصابيح السنة بغوى

ـ مطالب السؤل محمد بن طلحه شافعى

ـ معاوية بن ابى سفيان فى الميزان عباس عقّاد

ـ مقاتل الطالبيين ابوالفرج

ـ مقتل الحسينعليه‌السلام خوارزمى

ـ مودة القربى، در المودة العاشرة سيد على همدانى

ـ النصايح الكافيه لمن يتولى معاوية سيد محمد بن عقيل

ـ النزاع والتخاصم مقريزى

ـ نظم درر السمطين زرندى

ـ نور الابصار شبلنجى

ـ نهاية الارب فى انساب العرب قلقشندى

ـ ينابيع المودة قندوزى

و كتابهاى ديگر

___________________

پى نوشت ها :

دكتر رينو جوزف مستشرق معروف فرانسوى در كتاب خود اسلام و مسلمانان كه به عربى ترجمه شده الاسلام و المسلمون شرح مبسوط و عميقى پيرامون فلسفه عزادارى سيد الشهداءعليه‌السلام و روضه خوانى و هيأت هاى عزا نگاشته و به فوائد اين مراسم از جنبه سياست و اخلاق و تربيت و كماليات و مركزيتى كه ايران در جامعه شيعه دارد، اشاره كرده و پيشرفت و بقاى مذهب شيعه را به خصوص در بعضى نقاط مثل هند، مربوط به سوگوارى سيد الشهداء دانسته و اظهار نظر كرده كه با حفظ اين مراسم، جمعيت و شوكت و ترقى شيعه در آينده بيشتر خواهد شد.

اين شرق شناس ضمن اشاره به اوقاف و وجوه بسيارى كه شيعه در راه برگزارى عزادارى حسينى صرف مى نمايد، مى گويد: مذاهب ديگر به قدر شيعه در راه تبليغ و دعوت به دين، بذل مال نمى كنند و مصارفى كه شيعه دارد، شايد سه برابر مصارفى باشد كه سائر فرق اسلام در اين راه مى نمايند، و اگر يك نفر شيعه در دورترين نقاط هم باشد، به تنهايى اين مراسم را از تشكيل مجلس روضه و انفاق به فقراء و اطعام و غيره اجرا مى كند و در حقيقت به دعوت و تبليغ مى پردازد

منبر و وعظ، خطابه و سخنرانى، در تربيت خطبا و وعاظ و گويندگان توانا و پرورش اخلاق عوام و آشنا كردن به علوم معارف، موقعيت خاصى دارد. تمام مسائل در منابر مطرح و مورد بحث واقع مى شود به نوعى كه عوام شيعه از سائر فرق به عقايد و مذهب خود آشناترند و اگر در اقطار عالم نظر كنيم، در هيچ جامعه اى مانند شيعه زمينه ترقى علمى و صناعى و اقتصادى نيست، و فرقه شيعه پيشرفته ترين فرق، و آمادگى آنها براى كسب علوم و صنايع جديده بيشتر است چنانچه تعداد كارگر شيعه به نسبت جمعيت زيادتر است. شيعه دين خود را با زور شمشير پيش نبرده بلكه با نيروى تبليغ و دعوت پيشرفت كرد، و اهتمام آنها به برگزارى مراسم سوگوارى موجب شده كه تقريبا دو ثلث مسلمانان و بلكه جماعاتى از هنود و مجوس و ساير مذاهب نيز با آنها در عزاى حسين شركت كنند. روى اين اسباب ممكن است بگوئيم جمعيت شيعه در آينده از ساير فرق بيشتر شود، شيعه به وسيله اين مجالس و مراسم كه ديگران هم در آن شركت مى جويند، توانسته است در ملل و اهل مذاهب ديگر نفوذ كند و اصول مذهب خود را به ديگران تبليغ نمايد و اين همان اثرى است كه سياستمداران غربى براى پيشرفت دين مسيح با صرف پول هاى بسيار، آرزو مى كنند سپس راجع به هيأتها و پرچمها و علامات عزا و فوائد آن شرحى مى نگارد و تأثير اين شعائر را در اتحاد و زيادتى شوكت و استقلال و اتحاد متذكر شده و مى گويد ـ از امورى طبيعى و فطرى كه مؤيد شيعه است اينست كه هركس به طبع و فطرت خود طرفدار مظلوم است و مايل است مظلوم را يارى كند

اين نويسندگان و مؤلفان اروپائى هستند كه در كتابهاشان تفصيل شهادت حسين و اصحابش را مى نويسند و مظلوميت حسين و اصحابش و ستمگرى و بى رحمى كشندگان آنها را تصديق مى كنند و نام كشندگان حسين را نمى برند مگر با نفرت، هيچ چيز نمى تواند در جلو اين امور فطرى و ادراك وجدانى بشر بايستد و مانع از پيشرفت مذهب شيعه شود.

اين مقاله مفصل و طولانى است و هركس بخواهد مى تواند در كتاب ذكرى الحسين جلد دوم ص ٢٠٤ تا ٢٠٨، تأليف علامه مهاجر عاملى مطالعه كند. ما به طور خلاصه و فشرده و نقل به معنا بعضى از مطالب آن را در اينجا آورديم تا خوانندگان بدانند كه خاورشناسان مطلع و بى نظر و علماى ملل ديگر هم آثار و فوائد اين مراسم را در بقاى مليت و عظمت و استقلال و ترقى تصديق دارند. بديهى است اين خاورشناس در اين گواهى تنها نيست، ديگران نيز مانند خاورشناس آلمانى( ماربين) در سياست حسينى بر همين عقيده هستند و اين روش حق پرستى و عاطفه شيعه را مى ستايند، اما از سوى ديگر گاهى دشمنان اسلام و مزدوران استعمار به ملاحظه خطرى كه اين گونه مراسم و شعائر مذهبى براى نفوذ و منافع آنها در كشورهاى اسلامى دارد به آن روى موافق نشان نمى دهند و به طور كلى هرگونه تظاهرى را كه نشان دهنده قدرت ملى يا قوت و شوكت اسلامى باشد، تا بتوانند سبك و بى فائده و نشانه عقب ماندگيش شمرده و سعى مى كنند مراسم آن تعطيل، و يا حداقل به اختصار برگزار شود، چنانچه در مصر تا همين اواخر، مراسم عاشورا بسيار باشكوه انجام مى شد و در زمان فؤاد كه آنجا تحت الحمايه انگليس بود ممنوع گرديد. در عراق هم اگر چه گاهگاهى خواستند محدوديتهائى قائل شوند، ولى در اثر همت و غيرت شيعيان اكنون مراسم عاشورا و اربعين فوق العاده باشكوه و عظمت و با شركت تمام طبقات برگزار مى شود.

سال گذشته كه در ايام عاشورا كربلا مشرف بودم، مخصوصاً هيأت بزرگ و باشكوه عزاداران اساتيد و دانشجويان دانشگاه ها و دانشكده هاى عراق كه از بغداد و موصل و بصره آمده بودند، بسيار منظم و با معنى بود. و از اكثر دسته ها بيشتر جلب توجه مى كرد; زيرا در روشنائى علم انجام اين شعائر نافذتر است. با بيانيه ها و اشعارى كه مى خواندند و شعارهائى كه برپرچمها نوشته بودند، نشان مى دادند كه در محيط علم و دنياى پيشرفته از اين شعائر بهتر مى توان بهره بردارى كرد، و در عين حال كه هيأت آنها همكارى و شركت تمام طبقات را ثابت مى كرد، نشان استقلال و رشد فكرى و درك و شعور عالى اسلامى و خود نباختگى اساتيد و دانشجويان در برابر تبليغات سوء بيگانگان بود.

آرى، اكنون در كشورهاى متمدن مراسمى به مناسباتى بر پا مى كنند و پولهاى گزافى خرج مى نمايند كه از نظر عقل و منطق انسانى در خور شأن انسانها نيست ولى چون آنها زور و ثروت دارند و ديگران غرب زده اند از كارهاى زشت و حركات ناهنجار آنها تعجب نمى كنند، به اسم بازى بكس مسابقه بر پا مى كنند، يك پيكره انسان نمائى را به جان پيكره ديگر مى اندازند، تا او حريف خود را با ضربه بزند و چشمش را كور كند، اعضايش را ناقص سازد، بلكه گاهى او را بكشد، اين كار را افتخار مى دانند و به برنده بازى جايزه مى دهند و برايش كف مى زنند.

حساب اسراف و ولخرجى در دنياى به اصطلاح متمدن بى اندازه است. از عيد ژانويه تا وصيتهايى كه مى نمايند و مراسم تجهيز و دفن اموات، كارهائى ميكنند و پولهائى ميدهند كه علاوه بر آنكه تبذير مال و پر از خرافات است، دليل آشكار سفاهت و نقصان عقل و سبك مغزى است.

مدتى پيش در يكى از روزنامه هاى مشهور خواندم كه در آمريكا درختى است كه آن را مقدس مى دانند و به زيارتش مى روند، نوشته بود امسال اين درخت( اگر فراموش نكرده باشم) هشت ميليون زائر داشت. مبالغى كه در فرانسه و ايتاليا و كشورهاى ديگر در سال، به رمال، كاهن، طالع بين و فال گير و جادوگر مى دهند، به قدرى زياد است كه شايد با بودجه بعضى از كشورهاى شرقى برابر شود.

مع ذلك كسى به آنها ايرادى ندارد و آزادند. حتى شرقى مقلد غرب براى مخارج دفن و تشيع و مجلس يادبود يك سگ در حاليكه ابناء وطنش در دهات آب آشاميدنى نداشته و گرسنه و برهنه مى باشند، مبالغى خرج مى كند كه با آن مى توان يك درمانگاه در يك ده دور افتاده ساختمان كرد، و پولهاى هنگفت ديگر صرف عياشى و رقص و فحشاء مى كنند و اين اعمال را بدبختانه نشانه ترقى و روشن فكرى مى شمارند.

اما همين افراد به خاطر دشمنى با اسلام و شعائر آن، با زبانها و قلمهاى مزدورشان از اهتمام مسلمانان به تعظيم و شعائر و التزام به آداب و احكام اسلام و برگزارى مراسم عزادارى و سالگرد شهادت سيد الشهداءعليه‌السلام انتقاد مى كنند، ولى ديگر حناى اين استعمارگران رنگى ندارد و نسل جوان و آگاه مسلمان، فريب اين تبليغات مسموم را نمى خورد و مى داند كه برگزار كردن اين مراسم و تبليغات به نام سيد الشهداءعليه‌السلام و گرفتن سرمشق از شخصيت آن حضرت، جامعه را بيدار و روح فداكارى و حمايت از حق و شجاعت و جوانمردى را زنده مى سازد.

اين عزادارى جزء خون شيعه، و مليت شيعه، و رمز استقلال و موجوديت ما است. با هر بها و قيمتى آن را نگاهداريم ارزش دارد.

بايد تمام افراد در اين مراسم شركت داشته باشند و در مجالس تبليغ و سخنرانى پيرامون قيام امامعليه‌السلام فوائد قيام و هدف هاى آن به همه، مخصوصاً به نسل جوان و دانشجويان بيش از پيش تفهيم شود تا در برابر بيگانه و مظاهر فريبنده، زبون و خودباخته نشده و مستقل و پايدار مليت اسلامى خود را حفظ نمايند، اگر شيعه و مسلمانان عموماً بخواهند در شاهراه ترقى جلو بروند بايد از درس و تعليم فلسفه شهادت حسينعليه‌السلام و از منابر و مجالس سوگوارى حداكثر استفاده را بنمايند، اين عزادارى با پيشرفت هاى مادى، با علم و صنعت و كارخانه و اختراع و سفينه هاى فضائى يا ساير مظاهر تمدن واقعى مخالف نيست، بلكه از وسايل تشويق و تقويت رشد فكرى و راهنما به هرگونه كمال اخلاقى و علمى مى باشد.

مرثيه خوانى و عزادارى براى حسينعليه‌السلام از همان سال ٦١ هجرى شروع شد، و همه ساله در عاشورا يادبود آن گرفته مى شد و در عصر ائمهعليهم‌السلام به تدريج توسعه يافت، و شعراء و ادباى بزرگ مانند دعبل قصايد بليغه انشا كردند.

براى اطلاع از تاريخ عزاى حسينى رجوع شود به: الدلائل و المسائل، ج ١، ص ٧٣ و ذكرى الحسين ص ٥ تا ٨.

١٧ ـ فهرست كامل، ج ٣، ص ح و ط.

١٨ ـ كامل، ج ٣، ذيل ص ٢٩٧.

١٩ ـ تاريخ طبرى، ج ٤، ص ٣٦٧.

٢٠ ـ قمقام، ص ٦٨٨.

٢١ ـ كامل، ج ٣، ص ٣٤١.

٢٢ ـ حفيدة الرسول، ص ٥٣، اسعاف الراغبين، ص ١٩٢.

٢٣ ـ گويند وقتى حجاج مكه معظمه را گرفت، و ابن زبير را به دار زد، عبدالله بن عمر نزد او آمد، گفت: دستت را بده تا با تو براى عبدالملك بيعت كنم، پيغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية حجاج پايش را دراز كرد و گفت: پايم را بگير! زيرا دستم مشغول است ابن عمر گفت: آيا مرا مسخره مى كنى؟ حجاج گفت: اى احمق بنى عدى! تو با على بيعت نكردى و امروز مى گوئى من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية مگر على امام زمان تو نبود؟ به خدا سوگند تو براى فرموده پيغمبر نيامدى، بلكه از بيم اين درخت كه ابن زبير به آن به دار كشيده شده است آمدى الكنى و الالقاب، ج ١، ص ٣٥٧

٢٤ ـ ستمكار و كسى كه او را يارى مى كند و شخصى كه به ظلم راضى مى شود هر سه در گناه با يكديگر شريكند.

٢٥ ـ سوره بقره، آيه ١٩٣.

٢٦ ـ بيشتر به ظاهرى از زندگى دنيا آگاهند و از عالم آخرت غافل و بى خبرند. سوره روم آيه ٧.

٢٧ ـ اشعار از ديوان مراثى مرحوم آيت الله آقاى آخوند ملامحمد جواد صافى والد مؤلف كتاب است.

٢٨ ـ اشعار از مؤلف است.