قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد ۲

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام0%

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام نویسنده:
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: کتابخانه پیامبر و اهل بیت
صفحات: 928

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: آیت الله سید احمد مستبط
مترجم: محمد حسین رحیمیان
ناشرین: نشر حاذق
گروه: صفحات: 928
مشاهدات: 60988
دانلود: 5423


توضیحات:

جلد 1 جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 928 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 60988 / دانلود: 5423
اندازه اندازه اندازه
قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام

قطره ای از دریای فضائل اهل البیت علیهما السلام جلد 2

نویسنده:
ناشرین: نشر حاذق
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

حضرت آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را از جهانیان برگزید، ذریّه ای هستند که برخی از برخی دیگر فضائل را به ارث می برند و خداوند شنوا وداناست».

ما ذریّه حضرت آدم می باشیم، ما از خاندان حضرت نوح هستیم، ما برگزیده از ابراهیم و سلاله حضرت اسماعیل و آل محمّدعليهم‌السلام هستیم.

ما در میان شما همانند آسمان برافراشته، زمین گسترده، خورشید درخشنده، و درخت زیتونی هستیم که شرقی و غربی نیست و زیتون آن مبارک و پربرکت است، همان درختی که پیامبر، اصل و ریشه آن و علیعليه‌السلام شاخه آن است و سوگند به خدا ما میوه آن درخت هستیم، کسی که به شاخه ای از آن چنگ بزند نجات پیدا می کند و هر که از آن تخلّف نماید به دوزخ خواهد افتاد.

امیر مؤمنان علیعليه‌السلام از انتهای مسجد از میان مردم، در حالی که عبایش را از زمین می کشید آمد و بالای منبر رفت و میان دو چشم فرزندش امام حسنعليه‌السلام را بوسید. آنگاه فرمود:

ای فرزند رسول خدا! تو حجّت خدا را بر این گروه تمام کردی، و طاعت خود را بر آنان لازم نمودی، وای بر کسی که با تو مخالفت نماید.(1)

950/26. در «تفسیر فرات » آمده است: حسین بن علوان گوید:

پیشوای ششم، امام صادقعليه‌السلام از پدر بزرگوارشعليه‌السلام از امام سجّادعليه‌السلام نقل می نماید که:

شخصی در محفل علیعليه‌السلام برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان! ما را از معنای مردم، اشباه مردم و نسناس آگاه فرما.

علیعليه‌السلام فرمود: فرزندم حسن! پاسخ او را بده.

امام حسنعليه‌السلام متوجّه آن شخص شد و فرمود: از «مردم» پرسیدی؟منظور از «مردم» رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است، چرا که خداوند متعال می فرماید:

___________________

1- العدد القویّه: 31 ح 21، بحار الأنوار: 358/43 ح 37.

۴۸۱

( ثُمَّ أَفیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ ) (1) ؛

«سپس از همان جایی که مردم کوچ کنند، کوچ کنید» که مقصود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و ما از او هستیم.

منظور از اشباه مردم، شیعیان ما هستند، آنان از ما و اشباه ما هستند.

و از «نسناس» پرسیدی؟ منظور از نسناس، بقیّه مردم هستند که خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:

( إِنْ هُمْ إِلّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً ) (2) ؛

«آنان همچون چهارپایان هستند بلکه از آنان گمراه ترند».(3)

فائده: در برخی از کتب علمای امامیّه این دو بیتی به امام حسن مجتبی صلوات اللَّه علیه نسبت داده شده است:

أغن عن المخلوق بالخالق

تغن عن الکاذب بالصادق

واسترزق الرحمان من فضله

فلیس غیر اللَّه من رازق(4)

(اگر) از آفریده ای به سوی آفریدگار بی نیاز شوی در واقع از مخلوقی که به دروغ خود را غنی می داند به سوی آفریدگار که به راستی غنی است، بی نیاز شده ای.

روزی را از فضل خدای مهربان بطلب؛ که جز خداوند متعال روزی دهنده ای نیست.

___________________

1- سوره بقره، آیه 199.

2- سوره فرقان، آیه 44.

3- تفسیر فرات: 64 ح 30.

4- این دو بیتی در کتاب «مناقب خوارزمی: 147» به امام حسینعليه‌السلام نسبت داده شده است.

۴۸۲

بخش پنجم: مناقب حضرت اباعبدالله الحسینعليه‌السلام

قطره ای از دریای مناقب شیرخوار خاندان وحی الهی و برگرفته از علم و شرافت و بزرگواری، شهید والا مقام، سرور شهیدان حضرت اباعبداللَّه الحسین صلوات اللَّه علیه

۴۸۳
۴۸۴

951/1. شیخ طوسیقدس‌سره در امالی خود می نویسد:

محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر و امام صادقعليهما‌السلام شنیدم که می فرمودند:

إنّ اللَّه تعالی عوّض الحسین عليه‌السلام من قتله أن جعل الإمامه فی ذرّیّته، والشفاء فی تربته، وإجابه الدعاء عند قبره، ولا تعدّ أیّام زائریه جائیاً وراجعاً من عمره .

خداوند متعال (چند چیز را ) در ازای شهادت امام حسینعليه‌السلام عنایت فرمود: این که مقام امامت را نصیب فرزندان آن بزرگوار نمود، شفای بیماری ها رادر تربت مقدّسش و اجابت دعا را در نزد قبر مطهّر آن حضرت قرار داد. واین که روزهایی که زائران آن حضرت به زیارتش می روند و برمی گردندجزء عمر آنان محسوب نمی شود.

محمّد بن مسلم گوید: به امام صادقعليه‌السلام عرض کردم: این عنایاتی است که به برکت امام حسینعليه‌السلام به دوستان آن حضرت می رسد، پس خود آن بزرگوار چه مقام و منزلتی دارند؟ فرمود:

خدای متعال، امام حسینعليه‌السلام را به پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ملحق نمود، آن حضرت به همراه جدّبزرگوارش و در درجه ومنزلت پیامبرخداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

آن گاه امام صادقعليه‌السلام این آیه شریفه را تلاوت فرمود:

۴۸۵

( وَالَّذینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بإیمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ... ) (1) ؛

«و کسانی که ایمان آوردند و فرزندانشان به پیروی از آنان ایمان آوردند،فرزندانشان را به آنان ملحق می کنیم».(2)

نویسنده رحمه‌الله گوید : این حدیث شریف را طبری نیز در «بشاره المصطفی» نقل کرده است.(3)

952/2. در «بحار الأنوار » و نیز در «خصائص الحسینیّه » آمده است:

روزی پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کودکی را در راه دید، حضرت نشست و او را بغل گرفت و با وی مهربانی کرد.

(اصحاب) از علّت این اظهار لطف و مهربانی پرسیدند.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

إنّی اُحبّه، لأنّه یحبّ ولدی الحسین عليه‌السلام ، لأنّی رأیت أنّه یرفع التراب من تحت أقدامه ویضعه علی وجهه. وأخبرنی جبرئیل أنّه یکون من أنصاره فی وقعه کربلا .

من او را دوست می دارم، چرا که او فرزندم حسینعليه‌السلام را دوست می دارد،روزی دیدم که این کودک خاک پای حسینم را بر می داشت و به صورتش می مالید. و جبرئیل به من خبر داد که: این کودک در واقعه کربلا جزء یاران حسینم خواهد بود.(4)

953/3.ابن قولویه در کتاب «کامل الزیارات » می نویسد:

ابن ابی یعفورگوید: امام صادقعليه‌السلام می فرماید:

روزی پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در خانه دخترش فاطمه زهراعليها‌السلام حضور داشت،

___________________

1- سوره طور، آیه 21.

2- امالی طوسی: 317 ح 91 مجلس 11، بحار الأنوار: 221/44 ح1.

3- بشاره المصطفی: 211.

4- بحار الأنوار: 242/44 ح 36 (با تفاوت)، الخصائص الحسینیّه: 53.

۴۸۶

امام حسینعليه‌السلام در کنار آن حضرت بود، ناگاه پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گریست وسر بر سجده گذاشت.

سپس فرمود: ای فاطمه! ای دختر محمّد! علیّ اعلا، هم اکنون در خانه تو با بهترین شکل و زیباترین قیافه برای من مجسّم شد و گفت:

یا محمّد! أتحبّ الحسین عليه‌السلام ؟

ای محمّد! آیا حسینعليه‌السلام را دوست داری؟

گفتم:نعم قرّه عینی، وریحانتی، وثمره فؤادی، وجلده مابین عینی .

آری، او نور چشم من و نوگل من است، او میوه دل من و پرده مابین دیدگان من است.

آنگاه در حالی که دست خود را بر سر حسینعليه‌السلام نهاده بود گفت:

ای محمّد! مبارک باد مولودی که بر اوست برکات خدا، صلوات، رحمت ورضوان او. و لعنت، خشم، عذاب، ذلّت و رسوایی و عقوبت خدا بر کسی که او را می کشد، و با او به ستیز برمی خیزد و جنگ می نماید.

أما إنّه سیّد الشهداء من الأوّلین والآخرین فی الدنیا والآخره،وسیّد شباب أهل الجنّه من الخلق أجمعین، وأبوه أفضل منه وخیر،فاقرأه السلام، وبشّره بأنّه رایه الهدی، ومنار أولیائی وحفیظی وشهیدی علی خلقی وخازن علمی وحجّتی علی أهل السماوات وأهل الأرضین والثقلین الجنّ والإنس .

آگاه باش! او در دنیا و آخرت آقا و سرور شهیدان از پیشینیان و آیندگان است، او آقای جوانان اهل بهشت از میان آفریدگان است. پدرش از او بهترو برتر است. پس بر او سلام برسان، وبه وی مژده بده که او عَلَم و پرچم هدایت است، او راهنمای دوستان من و حافظ و گواه من بر آفریدگانم وخازن علم و دانش من و حجّت من بر اهل آسمانیان و زمینیان و پریان وانسان است.(1)

علّامه مجلسیرحمه‌الله در توضیح این حدیث شریف می نویسد:

___________________

1- کامل الزیارات: 141 ح 1 (بخشی از حدیث) و 147 ح6، بحار الأنوار: 238/44 ح 29.

۴۸۷

این که در حدیث آمده: «علیّ اعلا»، مراد فرستاده پروردگار یعنی جبرئیل است، یا مقصود از ظاهر شدن، بالاترین مرتبه ظهور علمی است. و منظور از «بهترین شکل» ظهور صفات کمالیّه حق تعالی برای آن حضرت است. و منظور از گذاشتن دست بر سر امام حسینعليه‌السلام کنایه از افاضه رحمت به آن بزرگوار است.

954/4.طبری رحمه‌الله در کتاب «دلائل الإمامه » می نویسد:

کثیر بن شاذان گوید: در محضر باسعادت امام حسینعليه‌السلام بودم، فرزندش علی اکبرعليه‌السلام نیزحضور داشت، آن آقازاده از پدربزرگوارش انگور خواست، فصل انگورنبود، ناگاه آقا امام حسینعليه‌السلام دست مبارک خود بر ستون مسجد زد و از آن خوشه ای انگور و موز بیرون آورد، و به فرزندش داد تا میل کند.

آنگاه رو به من کرد و فرمود:

ما عنداللَّه لأولیائه أکثر .

آنچه (از مقامات) در پیشگاه خداوند برای دوستان و اولیای اوست بیش ازاین است.(1)

955/5. باز درهمان کتاب می خوانیم: حذیفه گوید: از امام حسینعليه‌السلام شنیدم که فرمود:

واللَّه! لیجتمعنّ علی قتلی طُغاه بنی اُمیّه، ویقدمهم عمر بن سعد .

سوگند به خدا! سرکشان بنی اُمیّه برای کشتن من اجتماع خواهند نمود، وعمر سعد در پیشاپیش آنان خواهد بود.

امام حسینعليه‌السلام این سخن را در زمان حیات پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود، ازاین رو، من به حضرتش عرض کردم: آیا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تو را از این خبرآگاه نموده است؟!

___________________

1- دلائل الإمامه: 183 ح 5.

۴۸۸

فرمود: نه.

من نزد پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده و جریان را به عرض حضرتش رساندم.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

علمی علمه، وعلمه علمی وإنّا لنعلم بالکائن قبل کینونته .

علم و دانش من همان علم و دانش حسینعليه‌السلام است و علم و دانش او عین علم من است و ما خاندان پیش از این که حوادثی به وجود آیند، از آن آگاه هستیم.(1)

956/6. باز در همان کتاب آمده است:

مفضّل بن عمر گوید: امام صادقعليه‌السلام فرمود:

هنگامی که امام حسینعليه‌السلام و یارانش از آب فرات ممنوع شدند، امام حسینعليه‌السلام اصحابش را صدا زد و فرمود:

مَن کان ظمآن فلیجئ ؛ «هر که تشنه است بیاید».

یاران امام حسینعليه‌السلام به حضور مولایشان شتافتند، حضرت انگشت ابهامش را در دهان یکایک آنان می گذاشت و آنان آب می خوردند، تااین که همه اصحاب سیراب شدند.

یکی از یاران به دیگری گفت: سوگند به خدا! چنان آب گوارایی را نوشیدیم که کسی در دنیا چنین آب گوارایی ننوشیده بود.

فردای همان روز عازم قتال شدند، (و پس از شهادت) هنگام مغرب امام حسینعليه‌السلام یکایک اصحاب را به نامهایشان و نام پدرانشان صدا زد و آنها جواب گفتند و اطراف آن حضرت نشستند.(2)

آنگاه حضرتش سفره طعامی خواست که مائده بهشتی بود، غذا حاضر شد و همه اصحاب از آن غذای بهشتی میل کرده و از آشامیدنی آن سیراب شدند.

___________________

1- دلائل الإمامه: 183 ح 6، بحار الأنوار: 186/44 ح 14.

2- در مصدر آمده است: آنگاه که جنگ با امام حسینعليه‌السلام را آغاز نمودند و آن روز، روز سه شنبه بود، هنگام غروب، امام حسینعليه‌السلام یک یک یاران خود را با نام پدرانشان نام برد.

۴۸۹

امام صادقعليه‌السلام فرمود: سوگند به خدا! گروهی از کوفیان این صحنه رادیدند اگر تعقّل کرده می اندیشیدند.

امام صادقعليه‌السلام در ادامه سخن خویش فرمود:

آنگاه امام حسینعليه‌السلام هر کدام از اصحابش را به سوی شهرهایشان فرستاد و خود حضرتش به کوه رضوی تشریف برد، مؤمنی نمی ماند جز آن که خدمتش شرفیاب می شود، در آنجا بر تختی از نور جلوس می فرماید که پیرامونش را انبیای الهی از جمله: حضرت ابراهیم، موسی، عیسیعليهم‌السلام و پشت سر آنان مؤمنان و پشت سر مؤمنان، فرشتگان حضور دارند وشاهد سخنان امام حسینعليه‌السلام می باشند.

حضرت فرمود:فهم بهذا الحال حتّی یقوم المهدی عليه‌السلام ، فإذا قام القائم عليه‌السلام وافوا فیما بینهم الحسین عليه‌السلام حتّی یأتی کربلاء ووافواالحسین عليه‌السلام ، فلا یبقی أحد سماویّ ولا أرضیّ من المؤمنین إلّاحفّ به، ویزوره ویصافحه ویقعد معه علی السریر .

آنان با همین حالت هستند تا این که حضرت مهدیعليه‌السلام قیام نماید، وقتی آن حضرت قیام کند آنان به سوی کربلا می آیند و امام حسینعليه‌السلام را می بینند،پس کسی از مؤمنان ساکن در آسمان و زمین باقی نمی ماند جز آن که گرد وجود حضرتش حلقه می زند و آن حضرت را زیارت می کند و با او مصافحه کرده و همراهش در تخت نور می نشیند.

یا مفضّل! هذه واللَّه! الرفعه الّتی لیس فوقها شی ء ولا دونها شی ء ولا وراءها لطالب مطلب .

ای مفضّل! سوگند به خدا! این مقام و منزلت والایی است که فوق آن چیزی تصوّر نمی شود و پایین تر از آن نیست و ورای آن برای جوینده، مطلبی نیست.(1)

957/7. در کتاب «الثاقب فی المناقب » آمده است:

___________________

1- دلائل الإمامه: 188 ح 14.

۴۹۰

جابر بن عبداللَّه انصاری گوید: هنگامی که امام حسینعليه‌السلام تصمیم برخروج به سوی عراق گرفت خدمت حضرتش شرفیاب شده و عرض کردم: شما فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و یکی از دو سبط آن حضرت هستید، مصلحت می بینم که شما نیز همانند برادر بزرگوارتان امام حسنعليه‌السلام با این قوم صلح نمایید، چرا که آن حضرت موفّق شده و رستگار بود.

امام حسینعليه‌السلام فرمود:

ای جابر! به راستی که برادرم این کار را به دستور خدا و رسول او انجام داد، من نیز در اطاعت فرمان خدا و رسول او هستم، می خواهی همین الآن پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علی مرتضیعليه‌السلام وبرادرم حسن مجتبیعليه‌السلام را ببینی؟

سپس نگاهی کردم، ناگهان دیدم گویا درب آسمان باز شد، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، علیّ مرتضیعليه‌السلام ، امام حسن مجتبیعليه‌السلام ، حمزه سیّدالشهداء، جعفرو زید از آن فرود آمده و در زمین قرار گرفتند، من از ترس و وحشت به گوشه ای رفتم.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو به من کرد و فرمود:

یا جابر! ألم أقل لک فی أمر الحسن قبل الحسین عليهما‌السلام لاتکون مؤمناً حتّی تکون لأئمّتک مسلّماً، ولاتکن معترضاً ؟

ای جابر! مگر من پیش از امر امام حسینعليه‌السلام در کار امام حسنعليه‌السلام به تو نگفتم که مؤمن نخواهی شد تا آن که تسلیم فرمان پیشوایان خود گردی؛ وبر آنان اعتراض نکنی؟!

آیا می خواهی جایگاه شوم معاویه و جایگاه رفیع فرزندم حسینعليه‌السلام وجایگاه اسفناک قاتلش یزید لعین را ببینی؟

عرض کردم: آری، ای رسول خدا!

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با پای مبارکش بر زمین زد و زمین شکافت و دریایی آشکار گشت، آنگاه ضربه دیگری زد و باز زمین شکافت تا این که هفت

۴۹۱

زمین باز شد و هفت دریا دیده شد. من از زیر همه اینها آتشی دیدم که درآن زنجیری بود که ولید بن مغیره، ابوجهل، معاویه طغیان گر، یزید وشیاطین سرکش بسته شده بودند، آنان از جهنّمیان سخت ترین عذاب وکیفر را داشتند.

آنگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: سرت را بالا بگیر.

جابر گوید: من سرم را بالا گرفتم، ناگاه درهای آسمان گشوده شد، من بالاترین درجات بهشت برین را مشاهده کردم، آنگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، با همراهان خود به سوی آسمان صعود نمود، وقتی حضرتش در هوا قرارگرفت، امام حسینعليه‌السلام را صدا زد: فرزندم! به ما ملحق شو!

امام حسینعليه‌السلام نیز به همراه آنها صعود نمود و همگی به بالاترین درجات بهشت وارد شدند.

آنگاه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آن مکان به من نگاه کرد در حالی که دست امام حسینعليه‌السلام را گرفته بود به من فرمود:

یاجابر! هذا ولدی معی هاهنا فسلّم له أمره، ولاتشکّ لتکون مؤمناً .

ای جابر! این فرزندم در درجه من است، تسلیم دستور او شو و تردید برخود راه نده تا مؤمن گردی.

جابر گوید: چشمان من کور باد اگر آنچه گفتم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ندیده باشم.(1)

958/8. باز در همان کتاب آمده است:

محمّد بن سنان گوید: امام رضاعليه‌السلام فرمود:

یاران امام حسینعليه‌السلام از شدّت تشنگی به سوی مولای خودشان عرض حال کردند.

در این حال فرشته ای به سوی امام حسینعليه‌السلام فرود آمد و عرض کرد:

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 322 ح1.

۴۹۲

إنّ اللَّه یقرئک السلام ویقول: هل لک من حاجه ؟

خداوند متعال به تو سلام می رساند و می گوید: آیا حاجتی داری!

امام حسینعليه‌السلام فرمود:

هو السلام ومن ربّی السلام، وقال: قد شکی إلیّ أصحابی - ما هو أعلم به منّی - من العطش .

او سلام است و سلام از جانب پروردگار من است. یاران من از شدّت تشنگی به من شکوه نموده اند و خداوند بر این امر از من داناتر است.

خداوند متعال به آن فرشته وحی فرمود: به حسین بگو: با انگشت خود پشت سرت برای آنان خطی ایجاد کن که چشمه ای خواهد جوشید.

امام حسینعليه‌السلام با انگشت سبّابه خود خطّی کشید و چشمه ای جوشید که سفیدتر از شیر و شیرین تر از عسل بود.

پس امام حسینعليه‌السلام و یارانش از آن آب آشامیدند.

فرشته گفت: ای فرزند رسول خدا! این چشمه، مخصوص شماست و این همان چشمه رحیق مختوم است که خداوند می فرماید:( خِتامُهُ مِسْکٌ وَفی ذلِکَ فَلْیَتَنافَس المُتَنافِسُونَ ) (1) ؛ «مهری که بر آن نهاده شده از مشک است و در این، راغبان بایستی بر یکدیگر پیشی گیرند» اجازه می فرمایید من نیز از آن بنوشم؟

امام حسینعليه‌السلام فرمود: اگر دوست داری از آن بنوشی، بفرما!(2)

959/9. باز در همان کتاب آمده است:

محمّد بن سنان گوید: از پیشوای رؤوف، امام رضاعليه‌السلام پرسیدند: آیا امام حسینعليه‌السلام تشنه به شهادت رسید؟ حضرت فرمود:

آرام باش! از کجا چنین می گویی؟ در صورتی که خداوند متعال چهارفرشته، از فرشتگان بزرگ به سوی حضرتش فرستاد، آنان گفتند:

اللَّه ورسوله یقرءان علیک السلام ویقولان:إختر إن شئت إمّا تختار

___________________

1- سوره مطفّفین، آیه 26.

2- الثاقب فی المناقب: 327 ح2.

۴۹۳

الدنیا بأسرها وما فیها ونمکّنک من کلّ عدوّ لک، أو الرفع إلینا .

خدا و پیامبرش برای تو سلام می فرستند و می گویند: اختیار با توست، اگر می خواهی دنیا را با همه آنچه دارد انتخاب کن و ما دشمن تو را دفع می نماییم، یا به سوی ما بیا.

امام حسینعليه‌السلام فرمود:علی اللَّه السلام وعلی رسول اللَّه السلام، بل الرفع الأعلی إلیه .

بر خدا و رسول او سلام باد، من آمدن به سوی رفیع اعلا را انتخاب می نمایم.

آنان شربتی آب به حضرتش دادند و حضرت میل فرمود، و گفتند: پس ازاین هرگز تشنه نخواهی شد.(1)

نویسنده رحمه‌الله گوید : آنچه در این حدیث شریف آمده با فقرات برخی اززیارات که می فرماید: «ای کشته تشنه» و امثال آن و اخبار دیگری که بیانگر تشنگی حضرت صلوات اللَّه علیه هستند، منافات ندارد، زیرا که امکان دارد تشنگی تا نزدیک جان دادن بوده، و فرود آمدن این چهار فرشته وآشامیدن آب، نزدیک شهادت آن حضرت صلوات اللَّه علیه باشد.

960/10. زید بن ارقم رضی اللَّه عنهما گوید: امام حسینعليه‌السلام فرمود:

ما من شیعتنا إلّا صدّیق شهید .

از شیعیان ما نیست جز این که راستگو و شهید است.

عرض کردم: چگونه چنین امری ممکن است در صورتی که آنان دررختخوابشان می میرند؟!

فرمود: آیا کتاب خدا، قرآن را نخوانده ای؛ آنجا که می فرماید:

( وَالَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ اُولئِکَ هُمُ الصِّدّیقُونَ وَالشُّهَداءُ عِنْدَرَبِّهِمْ ) (2) ؛

___________________

1- الثاقب فی المناقب: 327 ح1.

2- سوره حدید، آیه 19.

۴۹۴

«و آنان که به خدا و پیامبران او ایمان آوردند آنان صدیقان و شهداء نزد پروردگارشان هستند».

آنگاه فرمود:لولم تکن الشهاده إلّا لمن قتل بالسیف لأقلّ اللَّه الشهداء .

اگر شهادت فقط بر کشته شدگان با شمشیر را شامل می شد خداوند تعداد آنان را کم نموده بود.(1)

961/11.قطب راوندی در کتاب «خرائج » روایت نموده:

هنگامی که امام حسینعليه‌السلام متولّد شد، خداوند متعال به جبرئیل دستورداد که با گروهی از فرشتگان بر زمین فرود آمده و ولادت او را از طرف حضرت حق به حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تبریک و تهنیت گویند.

جبرئیل با گروهی از فرشتگان بر زمین فرود آمدند، در این بین به جزیره ای برخوردند، در آن جزیره فرشته ای بنام «فطرس» بود، خداوند متعال او را برای انجام کاری مأمور کرده بود؛ ولی او در مأموریتش کوتاهی کرده و بدین وسیله، بالش شکسته بود و او را در آن جزیره انداخته بودند. او در آنجا مدّت هفتصد سال به عبادت خدا مشغول بود.

وقتی «فطرس» جبرئیل را دید گفت: کجا می روید؟

گفت: به حضور محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

گفت:أحملنی معک لعلّه یدعو لی ؛

مرا هم با خود ببر شاید آن حضرت برای من دعا کند.

جبرئیل پذیرفت، او نیز به همراه جبرئیل به حضور پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شتافتند، وقتی شرفیاب حضور حضرتش شدند، جبرئیل جریان «فطرس» را به پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رساند.

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:قل له: یتمسّح بهذا المولود جناحه .

به او بگو: بالش را به گهواره آن مولود بمالد.

فطرس بال خود را به گهواره امام حسینعليه‌السلام مالید و خداوند مهربان فوری بالَش را به او برگردانید، آن گاه فطرس به همراه جبرئیل به سوی آسمان

___________________

1- الدعوات راوندی: 242 ح 681، بحار الأنوار: 173/82 ضمن ح 6. نظیر این روایت را علّامه مجلسیرحمه‌الله دربحار الأنوار: 53/67 نیز آورده است.

۴۹۵

پرواز کرد، او در میان فرشتگان، آزاد شده امام حسینعليه‌السلام نامیده شد.(1)

962/12. در کتاب «مناقب » می نویسد:

زراره بن اعین گوید: از مولایم امام صادقعليه‌السلام شنیدم که از پدران گرامشعليهم‌السلام نقل می فرمود:

روزی امام حسینعليه‌السلام به عیادت بیماری رفت، او به شدّت از تب می سوخت، وقتی آن حضرت وارد خانه بیمار شد، تب او قطع گردید.

بیمار به امام حسینعليه‌السلام عرض کرد: به راستی من به حقّانیت آن مقامی که به شما عطا شده راضی شدم، تب از شما فرار می کند؟

امام حسینعليه‌السلام فرمود:واللَّه! ماخلق اللَّه شیئاً إلّا وقد أمره بالطاعه لنا .

به خدا سوگند! خداوند هیچ چیزی نیافریده، جز آن که به او دستور داده تا در فرمان ما باشد.

آنگاه می گوید: ما صدایی را شنیدیم ولی شخص را نمی دیدیم که می گفت: لبیّک، و امام حسینعليه‌السلام فرمود:

ألیس أمیرالمؤمنین عليه‌السلام أمرک أن لاتقربی إلّا عدوّاً أو مذنباً لکی تکونی کفّارهً لذنوبه، فما بال هذا ؟

مگر امیر مؤمنان علیعليه‌السلام به تو دستور نداده که جز به دشمن و شخص گنه کار نزدیک نشوی که کفّاره گناهان او باشی؟ گناه این شخص چیست؟

(گفتنی است که) آن مریض عبداللَّه بن شداد بن هادی لیثی بود.(2)

963/13. شیخ طوسیقدس‌سره در «تهذیب الأحکام » می نویسد:

ایّوب بن اعین گوید: امام صادقعليه‌السلام می فرمود:

زنی در بیت اللَّه الحرام مشغول طواف کعبه بود، پشت سرش مردی بود،زن بازوی خود را از چادر بیرون آورد، آن مرد دستش را روی بازوی زن گذاشت، خداوند توانا همچنان دست آن مرد را روی بازوی زن چسبانید،

___________________

1- الخرائج: 252/1 ح6، بحار الأنوار: 182/44 ح7.

2- المناقب: 51/4، بحار الأنوار: 183/44 ح8.

۴۹۶

حاجیان از این امر مطّلع شدند، و از طواف باز ماندند، کار به جایی رسیدکه به نزد امیر فرستادند، مردم اجتماع کردند، و به سوی فقها فرستادند تاحکم او را بپرسند.

فقها گفتند: باید دست این مرد را برید، چرا که او جنایت نموده است.

حاکم گفت: آیا در اینجا کسی از فرزندان پیامبر خدا محمّد مصطفیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نیست؟

گفتند: چرا، همین امشب امام حسینعليه‌السلام وارد شده است.

امیر شخصی را نزد امام حسینعليه‌السلام فرستاد تا حضرتش تشریف فرما شود.آن حضرت تشریف آورد، امیر گفت: ببین این دو نفر چه کار کرده اند؟

امام حسینعليه‌السلام رو به قبله ایستاد و دستان مبارکش را به سوی آسمان بلند نمود و مدّت زیادی مشغول دعا شد، سپس نزد آن دو نفر آمد و دست مرد را از بازوی زن جدا کرد.

امیر گفت: آیا این مرد را به سبب این کار مجازات نمی کنی؟

حضرت فرمود: نه.(1)

964/14.علّامه مجلسی رحمه‌الله در «بحار الأنوار » می نویسد:

برادر عطاء بن سائب گوید: من روز عاشورا در کربلا حضور داشتم، دیدم مردی از قبیله تیم بنام «عبداللَّه جویره» نزد امام حسینعليه‌السلام آمد و گفت: یا حسین!

امام حسینعليه‌السلام فرمود: چه می خواهی؟

(آن ملعون) گفت: مژده باد «تو را» به آتش!!

امام حسینعليه‌السلام فرمود:کلّا إنّی أقدم علی ربّ غفور، وشفیع مطاع،وأنا من خیر إلی خیر، من أنت ؟

هرگز چنین نیست، همانا من به سوی پروردگار آمرزنده، شفیع و فرمان روا می روم، من از جانب خیر هستم و به سوی خیر می روم، تو کیستی؟

گفت: من فرزند جویره هستم.

___________________

1- المناقب: 51/4، بحار الأنوار: 183/44 ح 10.

۴۹۷

امام حسینعليه‌السلام دستان مبارکش را به قدری بلند کرد که ما سفیدی زیر بغلش را دیدیم، آنگاه در حق آن ملعون نفرین کرد و عرضه داشت:

اللّهمّ جرّه إلی النار ؛

خداوندا! او را دچار آتش کن!

ابن جویره خشمگین شد و برآشفت و بر حضرتش حمله نمود؛ ولی اسبش دچار اضطراب گردید و او را سرنگون ساخت به گونه ای که پایش در رکاب ماند و سرش به سوی زمین آویزان شد، اسب او رم کرد و با سرعت می رفت و سر او به هر سنگ و درختی می خورد، تا این که پا وساق پا و ران او قطعه قطعه شد، و شقه دیگر تن (نحسش) همچنان دررکاب اسب آویزان مانده و بدین وسیله وارد آتش دوزخ شد.(1)

965/15. در کتاب «جامع الأخبار » می نویسد:

عربی بادیه نشین حضور امام حسینعليه‌السلام آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! دیه کاملی را ضامن شده ام و لیکن اکنون از پرداخت آن ناتوانم، با خودم گفتم: از بزرگوارترین مردم درخواست می کنم، و بزرگوارتر ازخاندان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کسی را ندیده ام.

امام حسینعليه‌السلام فرمود:

ای برادر عرب! من از تو در مورد سه موضوع سؤال می نمایم. اگر یکی ازآنها را پاسخ دادی یک سوّم دیه ای که گفتی می پردازم و اگر دو سؤال را پاسخ دادی دو سوّم و اگر هر سه سؤال را پاسخ دادی همه آن را می پردازم.

اعرابی گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا شخصیتی مثل شما از من (عوام) می پرسد، در حالی که شما از خاندان علم و شرف هستید؟

___________________

1- بحار الأنوار: 187/44 ضمن ح 16.

۴۹۸

امام حسینعليه‌السلام فرمود: آری، از جدّ بزرگوارم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم که می فرمود:

المعروف بقدر المعرفه ؛

نیکی و عطا به اندازه معرفت هر شخص است.

اعرابی گفت: از آنچه می خواهید بپرسید! اگر توانستم پاسخ می دهم وگرنه از حضرت شما می آموزم و نیرویی جز از خدا نیست.

امام حسینعليه‌السلام فرمود:

أیّ الأعمال أفضل ؟ «کدام اعمال برتر است!»

اعرابی گفت: الإیمان باللَّه ؛ «ایمان به خدا».

امام حسینعليه‌السلام فرمود:

فما النجاه من المهلکه ؟ «راه رهایی از هلاکت چیست؟»

اعرابی گفت: الثقه باللَّه؛ «اعتماد به خدا».

امام حسینعليه‌السلام فرمود:

فما یزیّن الرجل ؟ «چه صفتی موجب زینت مرد است؟»

اعرابی گفت: علم معه حلم؛ «دانشی که همراه بردباری باشد».

امام حسینعليه‌السلام فرمود:فإن أخطأه ذلک ؟ اگر این صفت را نداشته باشد چه؟

اعرابی گفت: مال معه مروءه؛ «ثروتی که با جوانمردی باشد».

امام حسینعليه‌السلام فرمود: اگر این را هم نداشته باشد.

اعرابی گفت: فقر معه صبر؛ «فقری که توأم با شکیبایی باشد».

امام حسینعليه‌السلام فرمود: اگر این هم نداشته باشد چه؟

اعرابی گفت: پس بر چنین شخصی صاعقه ای از آسمان فرود آید و اورا بسوزاند که او سزاوار این بلا است.

در این هنگام آن حضرت خندید و کیسه پولی که هزار دینار طلا در آن بود به وی عطا نمود و انگشتر خویش را نیز - که نگین آن دویست درهم ارزش داشت - به او بخشید.

آنگاه فرمود:

۴۹۹

یا أعرابی! أعط الذهب إلی غرمائک، واصرف الخاتم فی نفقتک ؛

ای اعرابی! این هزار دینار طلا را در ازای دیه بپرداز و این انگشتر را درمخارج زندگیت مصرف کن.

اعرابی عطای امام حسینعليه‌السلام را گرفته و این آیه را خواند:

( اَللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ... ) (1) ؛

«خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد...».(2)

966/16.علّامه مجلسی رحمه‌الله در «بحار الأنوار » می نویسد:

ابوسلمه گوید: سالی با عمر بن الخطّاب در مراسم حجّ شرکت داشتم، هنگامی که به ناحیه «ابطح» رسیدیم، ناگهان عربی بیابانی به طرف ما آمد، وقتی نزد عمر رسید گفت: ای امیرالمؤمنین (!!) من لباس احرام پوشیده بودم در این میان، چند تخم شترمرغی را دیده و آنها را پخته و خوردم، اکنون چه کفّاره ای بر من واجب است؟

عمر گفت: من حکم این مسأله را نمی دانم (!!) بنشین شاید خداوند به وسیله یکی از اصحاب محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گشایشی در کار تو قرار دهد.

در این هنگام، امیر مؤمنان علیعليه‌السلام با فرزندش امام حسینعليه‌السلام آمدند،عمر گفت: ای اعرابی! این علیّ بن ابی طالب است، سؤالت را از او بپرس!

اعرابی برخاست و سؤالش را پرسید.

علیعليه‌السلام اشاره به امام حسینعليه‌السلام کرد و فرمود:

ای اعرابی؛ پاسخ سؤالت را از این کودک جویا شو.

اعرابی گفت: چرا هر کدام از شما به دیگری حواله می کنید؟

مردم به او اشاره نمودند و گفتند: وای بر تو! این فرزند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

است از او بپرس.

___________________

1- سوره انعام، آیه 124.

2- جامع الأخبار: 137 )با اندکی تفاوت)، بحار الأنوار: 196/44 ح 11.

۵۰۰