افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد0%

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد نویسنده:
گروه: مجموعه عقایدی

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی حسینی میلانی
گروه: مشاهدات: 6163
دانلود: 3011

توضیحات:

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 66 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6163 / دانلود: 3011
اندازه اندازه اندازه
افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

____________________

1 منهاج السنّه: 1 / 537 ـ 539.

2 همان: 8 / 234.

3 منهاج السنّه: 4 / 89

4 منهاج السنّه: 4 / 465.

5 این حدیث در منابع شیعه و سنّی نقل شده است. برای نمونه ر.ک: الخصال: 496، الامالی، شیخ صدوق: 150، کفایة الاثر: 20، الاحتجاج: 1 / 97، بحار الانوار: 10 / 432، شرح الاخبار: 2 / 60، الفصول المختاره: 97 و 135، مجمع الزوائد: 7 / 235، تاریخ بغداد: 14 / 322، تاریخ مدینة دمشق: 42 / 449، ینابیع المودة: 1 / 173، المعیار والموازنة: 119، شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید: 2 / 297.

6 کشف الیقین: 293 به نقل از المناقب ابن مغازلی: 41، حدیث 64.

7 منهاج السنّه: 4 / 105.

خلافت به دست خداست

بنابر عقیده راستین شیعه ـ که ادلّه و شواهد بسیاری از قرآن و احادیث ثابت و مسلّم نزد شیعه و سنی دارد ـ خلافت و امامت امیر مؤمنان علیعليه‌السلام پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به طور مستقیم از جانب خداوند معیّن شده و انتخاب مردم هیچ نقشی در آن ندارد، همان طور که انتخاب و رأی مردم در تعیین پیامبر اثری ندارد; چه مردم بخواهند یا نخواهند، بیایند یا نیایند او خلیفه رسول خدا و امام و امین خدا در زمین است.

اما بنابر عقیده اهل سنّت ـ که سخنی بر خلاف خرد و نادرست است که در جای خود مفصل بیان کرده ایم ـ هر گاه مردم با شخصی بیعت کردند و او را خلیفه خود و زمامدار مسلمانان دانستند بر همگان لازم و واجب می شود که با او بیعت کرده و مخالفت با او حرام و گاهی در حد کفر است.

زمانی که اهل حلّ و عقد (یعنی بزرگان اسلام) با کسی بیعت کردند، خلافت او ثابت شده و نه تنها خود آن ها حق ندارند با او مخالفت کنند; بلکه آن هایی هم که نبوده اند و بیعت نکرده اند نیز حق مخالفت ندارند و بیعت گردن آن ها را نیز می گیرد.

بیعت با امیر مؤمنان علی

به اتفاق تواریخ بعد از آن که مسلمانان از بی عدالتی های عثمان به ستوه آمدند، از شهرهای مختلف جمع شده و او را به قتل رساندند. آن گاه همگی هجوم آوردند تا با امیر مؤمنان علیعليه‌السلام بیعت کنند. آن حضرت وضعیت آن روز و حال مردم را چنین توصیف می کند:

إلی أن انتکث علیه فتله، وأجهز علیه عمله، وکبت به بطنته، فما راعنی إلاّ والناس کعرف الضبع إلیّ ینثالون علیّ من کلّ جانب، حتی لقد وطئ الحسنان، وشقّ عطفای مجتمعین حولی کربیضة الغنم;1

عثمان آن قدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را برانگیخت و شکم بارگی او نابودش ساخت. پس مردم به من مهلت ندادند مگر آن که هم چون یال های پُرپشت کفتار به سمت من آمده و از هر طرف مرا احاطه کردند تا آن که نزدیک بود حسن و حسین لگدمال گردند و ردای من از دو طرف پاره شد، مردم چون گلّه های گوسفند مرا در میان گرفتند.

به راستی ابن تیمیّه بر چه مبنایی نوشته که بعضی با اکراه و زور با آن حضرت بیعت کرده اند؟

چه کسی بر سر آن ها شمشیر بلند کرده بوده که باید بیعت کنید؟ همان کاری که در سقیفه بنی ساعده و بعد آن انجام دادند.2

چه کسی برای مخالفان بیعت فرمان قتل صادر کرده بوده؟ همان طور که عمر در سقیفه (پیش از آن که مردم در مسجد بیعت کنند) فرمان قتل سعد بن عُباده را صادر کرد.

گذشته از این ها، آیا از نظر ابن تیمیّه نکث عهد و شکستن پیمان و بیعت، هیچ گناهی ندارد؟

آیا پیمان شکنی کسانی که بعد از بیعت کردن با امیرالمؤمنینعليه‌السلام پیمان شکسته و دست به شورش و قتل و غارت زدند و با آن حضرت جنگیدند ـ که از آن ها به عنوان ناکثین «پیمان شکنان» یاد می شود ـ سبب سستی خلافت آن حضرت و بی اعتباری بیعت عمومی مردم نمی گردد؟!

____________________

1 نهج البلاغه: خطبه 3.

2 ر.ک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 1 / 219.

نارضایتی از عدالت

گاهی ابن تیمیّه آن چنان آتش خشم و کینه خود به امیرالمؤمنینعليه‌السلام را آشکار می سازد که شنیدن سخنانش انسان را می آزارد چه رسد به خواندن و تأمّل و تدبّر در آن. او می گوید:

نیمی از مردم آن زمان او را عادل نمی دانند. خوارج او را تکفیر می کنند و غیر خوارج نیز چه از خاندانش یا دیگران می گویند: او با آن ها منصفانه رفتار نکرده است. پیروان عثمان می گویند: او از کسانی است که به عثمان ستم کرده است و در کل، آن عدالتی که از عمر ظاهر شد(!!) از علی سر نزد; با این که مردمانش بیشتر و گستره آن ها فراگیرتر بود، حتی نزدیک به عدالت عمر نیز از او ظاهر نشده است(!!)1

بسیار طبیعی است مردمی که در طول چند دوره به چپاول گری و بی عدالتی عادت کرده اند، از عدل امیرالمؤمنینعليه‌السلام آزرده خاطر شوند. نظام طبقاتی که عمر بنیان آن را نهاد و عرب را از غیر عرب برتر و قریش را تافته جدا بافته قرار داد، نظام سرمایه داری که عثمان آن را به راه انداخت و بیت المال مسلمانان را سخاوتمندانه در بین اقوام خود تقسیم کرد، مردمی را تربیت کرد که به بی عدالتی و چپاول ثروت ها و قدرت ها عادت کرده بودند، به خاطر نژاد، قبیله و عشیره به پست های حساس می رسیدند، سهمشان از بیت المال بسیار متفاوت از دیگران بود.

اکنون مظهر عدل الهی امیر مؤمنان علیعليه‌السلام و ذلیل کننده کافران و منافقان آمده، دست آن ها را از بیت المال کوتاه کرده، به همه با یک دید نگاه می کند، بین عرب و عجم فرق نمی گذارد، سهم قریشی بودن را انکار می کند و پست ها

و ولایت ها را بر اساس لیاقت و شایستگی افراد تعیین می کند، نه بر اساس نژاد و عشیره.

___________________

1 منهاج السنّه: 6 / 18.

نمونه ای از عدالت عمر و عثمان

طبیعی است در چنین شرایطی عده ای از رفتار حضرت علیعليه‌السلام برآشفته گردند و بگویند که او هم چون عمر رفتار نمی کند، به هیچ وجه دور از انتظار نیست که با آن حضرت به جنگ و ستیز برخیزند. اکنون به یک نمونه از عدالت عمر توجه کنید!

مالک پیشوای مالکیان از شخص مورد اعتمادی که او از سعید بن مسیّب شنیده چنین نقل می کند:

أبی عمر بن الخطّاب أن یورّث أحداً من الأعاجم إلاّ أحداً ولد فی العرب.

قال مالک: وإن جائت امرأة من أرض العدوّ فوضعته فی أرض العرب فهو ولدها یرثها إن ماتت میراثها من کتاب اللّه;1

عمر بن خطاب اجازه نمی داد غیر عرب (از عرب) ارث ببرد مگر آن که در سرزمین عرب ها به دنیا آمده باشد.

مالک گوید: هر گاه زن بارداری از سرزمین دشمن می آمد تنها در صورتی آن فرزند پس از مرگ مادرش طبق کتاب خدا ارث می برد که در زمین عرب ها به دنیا آمده باشد.

این هم گوشه ای از عدالت عثمان:

زمانی که شمال افریقا ـ از طرابلس غرب تا طنجه ـ فتح شد و به دست مسلمانان افتاد، عثمان تمامی ثروت های آن سامان را یکجا به عبداللّه بن ابی سرح بخشید، بدون آن که احدی از مسلمانان را در آن شریک سازد.2

آن روز که به مروان بن حکم، صد هزار از بیت المال داد و دخترش را به حباله نکاح او درآورد، دستور داد به ابوسُفیان دویست هزار از بیت المال بدهند.

زید بن ارقم خزانه دار عثمان، کلیدهای بیت المال را نزد عثمان آورد و گریست.

عثمان گفت: از این که من به خویشاوندانم رسیدگی می کنم ناراحتی و به خاطر این که صله رحم می کنم گریه می کنی؟!

گفت: نه، گریه من به این جهت است که گمان می کنم تو به خاطر آن چه در زمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در راه خدا خرج کردی امروز این اموال را از بیت المال مسلمانان برمی داری. به خدا سوگند! اگر به مروان صد درهم بدهی زیاد به او داده ای.

به ناگاه عثمان گفت: (تو شایستگی خزینه داری را نداری) کلیدها را بینداز، ما شخص دیگری را به این کار می گماریم.3

جای تعجب نیست مردمی که با این دست و دل بازی های عثمان خو گرفته اند از عدل امیر مؤمنان علیعليه‌السلام برنجند و نسبت ظلم و ستم به آن جناب بدهند.

___________________

1 موطأ مالک: 2 / 520 ح 14.

2 شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 1 / 199.

3 همان: 1 / 199.

نگاهی به عدالت حضرت علیعليه‌السلام

عده ای به حضرت علیعليه‌السلام اعتراض کردند که چرا بیت المال را به طور مساوی تقسیم می کنی؟ در ابتدای کار به رؤسا و اشراف بیشتر بده تا پایه های حکومتت استوار گردد.

آن حضرت از این سخن برآشفت و فرمود:

أتأمرونی ـ ویحکم ـ أن أطلب النصر بالظلم والجور فیمن ولّیت علیه من أهل الإسلام؟ لا واللّه، لا یکون ذلک ما سمر السمیر، وما رأیت فی السماء نجماً. واللّه لو کانت أموالهم مالی لساویت بینهم فکیف وإنّما هی أموالهم.1

وای بر شما! به من می گویید با ظلم و ستم بر مسلمانانی که به آن ها مسلّط شده ام، پایه های حکومتم را استوار سازم و بر دشمنانم پیروز شوم؟ نه، به خدا سوگند! هرگز چنین نخواهد شد تا روزگار باقی است و تا وقتی که ستاره ای در آسمان می بینم.

به خدا سوگند! اگر این ها مال من بود در میان آن ها به تساوی تقسیم می کردم، چه رسد به این که اموال خودشان است.

ابن تیمیّه به دفاع از ناکثین و پیمان شکنان با حضرت علیعليه‌السلام برخاسته و می گوید:

عذر کسانی که از بیعت با او سرباز زدند از عذر سعد بن عُباده و غیر او آشکارتر است که از بیعت ابوبکر سرپیچی کردند.2

او در پایان، سخن اول خود را می گوید که اصلاً خلفای پیامبر تنها سه نفرند و امیرالمؤمنینعليه‌السلام جزو آن ها نیست. او می گوید:

از شافعی و دیگران نقل شده که گفته اند: خلفا سه نفرند: ابوبکر، عمر و عثمان.3

___________________

1 الکافی: 4 / 31 حدیث 3.

2 منهاج السنّه: 4 / 388.

3 همان: 4 / 404.

بخش چهارم: ابن تیمیّه و مقایسه ای بین خلفای سه گانه و حضرت علیعليه‌السلام

آرمان ها و اندیشه ها

ابن تیمیّه و مقایسه ای بین خلفای سه گانه و حضرت علی آرمان ها و اندیشه ها

هر مکتب و مذهبی و هر آرمانی آرزو دارد که روزی فراگیر شده و تمامی مردم به آن بگروند; آرمان الهی باشد یا مادّی، بر اساس عقل و خرد باشد، یا بر اساس شهوت و غریزه قدرت طلبی.

همه فرمانروایان دوست دارند قلمرو فرمانرواییشان افزوده شود و گستره حکومتشان گسترده تر گردد.

در این میان امتیاز فرمانروایان الهی از مادی، در گسترش قلمرو حکومتی برای فرهنگ توحید و اخلاق غنی اسلام; نه برای اشباع غریزه قدرت طلبی و نشر جهل و فرهنگ هواپرستی، توجه و دقّت در چند مطلب است.

1 خداوند مالک حقیقی است. آیا به او اذن چنین کاری داده یا نه؟!

2 اگر خدا به او اذن داده، آیا او بر طبق همان معیارها و موازینی که خدا معیّن نموده رفتار کرده یا در این نبردها و پیکارها از محدوده موازین شرع خارج شده است؟

3 آثار و پیامدهای این جنگ ها برای مردم و جامعه اسلامی چه بوده؟ و آیا به نفع مسلمانان بوده یا به ضرر آنان؟

با توجه به این سه مورد مهم می توانیم درباره یک پیکار داوری کنیم. اما اگر کسی بدون اذن خدا به نبرد و جنگ پرداخت و در این میدان، نه موازین الهی را رعایت نمود و نه بر راه و روش خداپسندانه حرکت کرد; بلکه روش مستکبران، زورگویان و فرعون ها را پیش گرفت و از آن طرف هم نتایج بسیار نامطلوبی عاید مسلمانان کرد و جلوی انتشار فرهنگ اسلام را گرفت، هیچ گاه نمی توان آن نبرد و پیکار را جنگی الهی و قابل تقدیر دانست.

ابن تیمیّه و فتوحات خلفا

ابن تیمیّه از فتوحات و کشورگشایی های زمامداران بعد از پیامبر دم می زند و آن را به عنوان برگ زرّینی در زندگی آن ها می داند.

از طرفی این جنگ های خارجی را با جنگ های داخلی امیر مؤمنان علیعليه‌السلام مقایسه نموده و در نتیجه گیری کاملاً غیر منصفانه ای با تمام توان به آن حضرت جسارت می نماید. وی در این باره می نویسد:

خلفای سه گانه شهرها را فتح کردند و در شرق و غرب عالم دین را آشکار ساختند، و یک رافضی هم همراه آن ها نبود; بلکه پس از آن ها امویان دست به این کار زدند، در حالی که بسیاری از آن ها دشمن علی بوده و برخی به او دشنام می دادند. آن ها بر تمامی مناطق اسلامی از شرق تا غرب حکمران شدند و در زمان آن ها اسلام بسیار عزیزتر از زمان های بعدی بود(!!)... آن ها در آن ممالک، اسلام را آشکار ساخته و قوانینش را برپا ساختند(!!)...

گاه گفته می شود: برخی از آن ها درباره علی خاموش شده و وی را چهارمین خلیفه نمی دانست; زیرا امت اسلامی همگی بر او اجتماع نکردند...

بعضی از علمای غرب کتاب بزرگی در فتوحات نوشته و در آن، فتوحات پیامبر و جانشینانش یعنی ابوبکر، عمر و عثمان را آورده; ولی از علی یک فتح هم ذکر نکرده با این که او را دوست داشته و ولایتش را به دل دارد; چرا که در زمان او هیچ سرزمینی فتح نشد.1

در اندلس بسیاری از بنی امیه بودند... آن ها می گفتند: علی، خلیفه نبوده، خلیفه کسی است که مردم بر او اجتماع کنند در حالی که مردم بر علی اجتماع ننمودند و بعضی از آن ها در خطبه نماز جمعه، معاویه را به عنوان چهارمین خلیفه ذکر می کرد. یعنی ابتدا نام سه خلیفه اول را می آورده سپس معاویه را به عنوان خلیفه چهارم می گفته، نه علی را...2

____________________

1 منهاج السنّه: 6 / 419 و 420.

2 منهاج السنّه: 4 / 401 و 402.

آیا جنگ های خلفا به اذن خداوند صورت گرفته است؟

بدیهی است که هر حرکتی بخواهد انجام شود و هر اقدامی که صورت گیرد به خصوص اقدامی به این بزرگی که آثارش با امتداد تاریخ امتداد می یابد، باید از طرف خداوند امضا شود، او دستور دهد و بخواهد و برای خواسته او دست به شمشیر برده شود.

این عقیده با توحید ارتباط تنگاتنگی دارد، اگر تنها فرمانروا و مالک اوست، پس از هیچ کس نباید فرمان برد مگر به امر او. اگر به غیر او کسی مالک حقیقی نیست، پس تنها به دستور و رضایت او باید در ملک او، تصرّف کرد.

اکنون این پرسش مطرح می شود که آیا زمامدارانی که بعد از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بر کرسی قدرت تکیه زدند حق چنین اقدامی را داشته اند یا نه؟

روشن است که وقتی اصل خلافت آن ها مردود باشد و آن ها غصب کنندگان حق خلفای الهی باشند، کارشان هیچ گونه مشروعیتی نخواهد داشت.

به سخن دیگر، جهاد باید در راه خدا باشد، نه در راه طاغوت.

وقتی که کسی خلیفه خدا را کنار بزند و خود به جای او بنشیند دیگر جنگ او در راه خدا نخواهد بود، چون اساساً به چنین اقدامی مجاز نبوده است.

بعد از اثبات این که خلفای سه گانه مقام خلافت را غصب کرده اند و خلیفه به حق پیامبر را خانه نشین کرده اند، جایی برای توجیه جنگ افروزی های آن ها نمی ماند.

آیا جنگ های خلفا بر معیار صحیح اسلام بوده است؟

بر فرض این که آن ها اجازه به راه انداختن چنین نبردهایی را داشته اند، باید دید آیا آن ها همان طور که پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله در جنگ ها عمل می کرد، عمل کرده اند، یا هم چون رهبران خودکامه دنیا؟

خلیفه رسول خدا کسی است که از مرز دستورات پیامبر و شریعت او خارج نگردد; همان طور که او می جنگید، بجنگد، به همان هدفی که او جهاد می کرد، جهاد کند; نه این که هر طور غریزه قدرت طلبی او اقتضا کرد.

مسلّم است که اسلام دینِ رحمت، عطوفت و فطرت است. قرآن کریم می فرماید:

(وَما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ );1

ما تو را جز رحمت برای جهانیان نفرستادیم.

پیامبر ما رحمت برای جهانیان است. قرآن کریم در آیه دیگری می فرماید:

( لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ) ;2

اکراهی در دین نیست در حالی که راه صحیح از ناصحیح روشن شده است.

اسلام دینِ علم، فهم و معرفت است. فریاد اسلام این است که بفهمید آن گاه بپذیرید. قرآن کریم با آوای بلند ندا می کند:

( وَلا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ); 3

و از آن چه به آن آگاهی نداری پیروی مکن.

قرآن کریم مسیحیان را ملامت می کند که «چرا به گمان اکتفا کردید در حالی که گمان هیچ گاه شما را به حق نمی رساند»؟

هرگز چنین آیینی از مردم نمی خواهد به زور ایمان بیاورند، هرگز چنین دینی نمی پسندد که با قدرت شمشیر صدایش در جهان پخش شود.

اسلام یک حکومت جاه طلب نیست که با زور، کشورگشایی کند و زمین ها را تحت تصرّف نماید و بر عده بیشتری حکم رانی کند، او می خواهد بر دل ها حکومت کند و مردم را از یوغ حاکمان خودکامه برهاند و بنده خدا کند، نه این که خود، خودکامگی نماید.

به همین جهت است در سراسر زندگی پربرکت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ـ که اینان ادعای جانشینی او را می کنند ـ حتی یک مورد از این کشورگشایی های بی ضابطه دیده نمی شود. هیچ گاه پیامبر بر سرزمینی لشکر نکشیدند که به زور آن ها را مسلمان کنند.

اصلاً اسلامی که به زور به افراد تحمیل شود چه ارزشی دارد و همان به نفاق تبدیل می شود که ضررش به مراتب از کفر بیشتر است.

اگر این فرمانروایانی که بعد از پیامبر بر مسند حکومت تکیه زدند ادعای جانشینی و خلافت رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را دارند، باید همان گونه رفتار کنند که آن حضرت عمل می کرده، نه این که خودسرانه دست به جنگ و خونریزی بزنند.

باید دید هدف پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از جهاد و جنگ با کفّار چه بوده؟ چه زمانی فرمان جهاد صادر می کردند؟ چگونه می جنگیدند؟ پس از پیروزی چه رفتاری داشتند؟ و ده ها پرسش دیگر.

به راستی آیا این حاکمان به همان هدفی می جنگیدند که آن حضرت می جنگید؟

آیا در همان شرایطی که نبی مکرم اسلام دست به شمشیر می برد آن ها به سلاح رو می آوردند؟

آیا رفتارشان هنگام جنگ و بعد از فتح و پیروزی همان گونه بود که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله رفتار می کردند؟

حقیقت آن است که نه هدفِ این حاکمان خودکامه از جنگ، هدف پیامبر بوده، نه رفتارشان و نه کردارشان(!)

دقت در راه و روش آن ها و مطالعه در کردارشان به خوبی نشان گر افزودن قلمرو حکومتی و فتوحات است.

__________________

1 سوره انبیا: آیه 107.

2 سوره بقره: آیه 256.

3 سوره اسرا: آیه 36.

اسلام و جهاد در راه خدا

هدف اسلام از جهاد، نشر تعالیم عالی آن و فرهنگ غنی یکتاپرستی است. جنگ و جهاد در این آیین به این جهت است که عده ای مستکبر دنیاطلب نمی گذارند تعالیم اسلام و رهنمودهای قرآن به ملت های مستضعف برسد و گاهی آتش فتنه برپا می کنند و به مسلمانان آسیب می رسانند و نه تنها نمی گذارند مردم ممالک، خود به اسلام بگروند، بلکه می خواهند اساس اسلام و توحید را نابود کنند.

پس باید آن ها را که سدّ راه نشر این آموزه ها و این فرهنگ می شوند از بین برد تا آب حیات توحید به تشنگان حقیقت و معنویت برسد.

در حقیقت از بین بردن حاکمان خودکامه به آن جهت است که نمی گذارند فرهنگ توحیدی به انسان هایی که تشنه آن هستند برسد، نه آن که شمشیر بر سر مردم جهان بگذارند که شما مجبورید در ظاهر اسلام را بپذیرید، هر چند در باطن کافرترین مردم باشید.

نظر قرآن درباره جهاد و کشتار مستکبران همین است. خداوند در قرآن می فرماید:

( وَما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیرًا ) ;1

چرا در راه خدا جهاد نمی کنید در صورتی که مردان و زنان و کودکانی که (به خاطر ظلم حاکمان) ضعیف شده اند; همان ها که می گویند: خدایا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند بیرون آور و برای ما از نزد خود صاحب اختیاری قرار ده و برای ما از جانب خود یاوری بفرست.

اسلام با این هدف تمام نیروی خود را در دو جهت صرف می کند و تا آن دو جهت کامل نشود، دستور جهاد صادر نمی کند.

1- الگوهای مناسب برای تبلیغ فرهنگ غنی اسلام

آن گاه که مرزها گشوده شوند و سدهایی که حاکمان مستبدّ ایجاد کرده بودند از بین برود، مردمِ تشنه، به این آیین جدید هجوم می آورند. آیا این آیین نو نیازهای فطری آن ها را اشباع می کند یا نه؟!

از طرفی تمام توجه آن ها به بزرگان این آیین معطوف می شود که آیا الگوهای مناسبی برای آنان هستند یا نه؟

آیا اینان عدالت را می گسترانند یا چون حاکمان خودکامه، ظالم و مستبدّ هستند؟

آیا جامعه را به دو طبقه اشراف و مستضعف تقسیم می کنند؟

آیا به دستورات دینشان عمل می نمایند؟

آیا پاسخ گوی پرسش ها و مرهم زخم های مردم هستند؟

و هزاران مورد از این قبیل.

بدیهی است تا چنین الگوهایی ایجاد نشده باشد دست به شمشیر بردن و گستراندن قلمرو حکومتی نه تنها سبب گسترش اسلام و فرهنگ مترقی آن نمی شود که نتیجه معکوس خواهد داد و سدّ راه نشر آیین توحیدی خواهد بود.

2 تلاش برای رساندن پیام آن

بعد از آن که ممالک فتح شدند، اسلام به سرعت و وفور، عالمان و مبلّغان دینی را به آن خطّه می فرستد و با تمام توان پیام خدا و آیین او را به تشنگان حقیقت ـ که سالیانی در یوغ حکومت مستکبران دستشان از آن کوتاه بوده ـ می رسانند.

همین رویه در زمان پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله دیده می شود، به مجرّدی که از جنگ با قومی فارغ می شدند گروه تبلیغ را رهسپار آن سامان می کردند. حتی در مواردی مشرکان و آن ها که نشر تعالیم اسلام را سدّ راه منافع خود می دیدند، آن ها را می کشتند، کشتار مبلغانی که از طرف پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله به مناطق مختلف اعزام می شدند، هم چون غزوه رجیع و بئر معونه از حوادث معروف و مشهور تاریخ اسلام است.2

____________________

1 سوره نساء: آیه 75.

2 ر.ک المغازی، واقدی: 1 / 354 و 364.

نگاهی به فتوحات خلفا

اکنون با نگاهی اجمالی به فتوحات خلفا به خوبی روشن می شود که هدف آن ها از این کشورگشایی ها آیا نشر اسلام بوده یا افزودن محدوده ثروت و قدرت؟ آیا نتیجه اش انتشار اسلام بود یا جلوگیری از نشر آن؟ به این نمونه توجه کنید:

قرظة بن کعب گوید: هنگامی که عمر (بعد از فتح عراق) ما را به آن سامان می فرستاد (تا والی آن جا شویم) مقداری همراه ما آمد و ما را بدرقه کرد، سپس گفت: می دانید چرا شما را تا این جا بدرقه کردم؟

همگی گفتند: بله، می خواهی به ما احترام بگذاری!

عمر گفت: شما به شهرها و آبادی هایی می روید که مردمشان مشغول خواندن قرآن هستند به گونه ای که صدایشان چون صدای زنبور عسل بلند است. با نقل حدیث از پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله جلوی آن ها را از این کار نگیرید و ایشان را با احادیث سرگرم نکنید و من در این کار پشتیبان شما هستم(!!)

قرظه گوید: وقتی به منطقه مأموریت خود (در شهرهایی که تازه فتح شده بودند) رسیدیم، مردم به ما می گفتند: از پیامبر برایمان حدیث نقل کنید. ما می گفتیم: عمر ما را از این کار نهی کرده است(!!)1

آیا شما فکر می کنید که احادیث پیامبر مردم را از قرآن خواندن باز می دارد یا قرآن را به آن ها می فهماند؟

مگر حدیث پیامبر به جز علم، چیز دیگری نیز هست؟

جلوگیری از نشر علم در مناطق فتح شده چه معنایی دارد؟

عمر اجازه نمی داد کسی از مردم مناطق فتح شده از قرآن سؤال کند و معنای آن را بفهمد و کسانی که از قرآن سؤال می کردند به مجازات شدیدی محکوم می شدند.2

در این صورت مردم تازه مسلمان چه تصوری از اسلام خواهند داشت؟

آن ها از اسلام چه دیده اند؟ دینی که رهبرش از نشر تعالیم آن هراس دارد، دینی که به جز قتل و غارت و ثروت اندوزی چیز دیگری نمی شناسد. این آیین جدید که با زورِ شمشیر خود را بر سرزمین های دیگر تحمیل می کند آن قدر با علم و دانش مخالف است که نه اجازه می دهد از پیام آور آن دین، چیزی به گوش مردم برسد، نه از کتاب آسمانی آن چیزی سؤال شود و نه مردم آن سامان به کتاب های خود که محصول دانش بشر در طول قرن های متمادی بوده مراجعه کنند(!!)

نخستین کاری که در ممالک فتح شده انجام داده می شد آتش زدن کتابخانه های آن ها بوده است(!)

آیا دینی که با (اقْرَأْ) شروع شده و با «ایتونی بقلم وقرطاس»3 تمام می شود این گونه دشمن علم و دانش است؟

آیا روش پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در جنگ ها این گونه بود؟

آری، رفتار پیامبر آن قدر جذّاب بوده که در سال های پایانی زندگی شریفش قبیله ها و مردمان، گروه گروه مسلمان می شدند و آن قدر این کار تکرار شد که سال نُهُم هجری را «عام الوفود» نام نهادند; یعنی سال کوچ کردن قبیله ها برای مسلمان شدن.

چرا پس از پیامبر عام الوفود متوقف شد و جای آن را قتل و کشتار و خروج از دین و فتنه گرفت؟

در واقع در پی این فتوحات، فجایعی غیر قابل اغماض رخ داد، کشورگشایی هایی که در آن ها نه حرمت زنان، کودکان، پیران و نسل بشری رعایت می شد و نه منابع کشاورزی.4

در این فتوحات، از تبلیغ اسلام و فرهنگ والای آن خبری نبود و الگوهای مناسبی از اسلام عرضه نمی شد.

مردم تازه مسلمان تنها از اسلام چهره خشنِ خالد بن ولید و مغیره، جهل و نادانی و فریب کاری های ابوبکر، نظام طبقاتی عمر و ثروت اندوزی های عثمان را می دیدند.

مردمی که از اسلام تنها معاویه را می شناسند و او را الگوی تمام عیار این آیین می پندارند، به راستی این مردم چه قدر می توانند به اسلام پایبند باشند؟

محیطی که معاویه به طور علنی تمام حرام های اسلام را انجام می دهد و آن گاه که به او اعتراض می شود، در پاسخ می گوید: آری، پیامبر آن ها را حرام کرده، ولی به نظر من هیچ عیبی ندارد(!!)

جالب تر این که وقتی به عمر گفتند: والی تو در شام چنین رفتار کرده; نه برآشفت و نه فرمان عزل او را صادر کرد، فقط گفت: به او بگویید از این کارها نکند(!!)5

____________________

1 سنن دارمی: 1 / 85 ، سنن ابن ماجه: 1 / 12 ح 28، المستدرک علی الصحیحین: 1 / 183 ح 347، جامع بیان العلم: 347 ح 1690، تذکرة الحفّاظ: 1 / 7 رقم 2.

2 نمونه ای از این رفتار خشونت بار در همین کتاب بیان خواهد شد.

3 ر.ک صحیح بخاری: 7 / 9، صحیح مسلم: 5 / 76، المصنّف صنعانی: 5 / 438، السنن الکبری: 3 / 433، صحیح ابن حبان: 14 / 562...

4 قرآن کریم در آیه 203 تا 206 سوره بقره و آیه 23 سوره محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله این وقایع را پیش گویی کرده بود.

5 الموطأ مالک: 2 / 135 و 136، السنن الکبری، بیهقی: 5 / 280، نیز رک: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: 5 / 130، السنن الکبری، نَسائی: 1 / 279 و 277، اختلاف الحدیث شافعی: 7 / 23، مسند احمد: 5 / 319، صحیح مسلم: 5 / 43، الجامع لأحکام القرآن: 3 / 350.

فتوحات یا سدودات؟

خداوند متعال در چندین سوره از قرآن وعده فرموده که دین اسلام سراسر کره خاکی را فرا خواهد گرفت. در سوره نصر می فرماید:

(إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا);1

آن گاه که فتح و پیروزی خدا فرا رسد مردم فوج فوج و دسته دسته داخل دین خدا می شوند.

به راستی چرا این وعده تا کنون ناکام مانده است؟

چرا مردم نه تنها فوج فوج داخل اسلام نشدند; بلکه دسته دسته از آن خارج شده و در هر گوشه مملکت پهناور اسلامی یک گروه دست به شورش زدند؟

آیا جز این است که چهره اسلام، خون ریز، بی رحم، نسل کش، ثروت اندوز و غارت گر نشان داده شده که محصول همین فتوحات برق آسا و کشورگشایی های بی ضابطه بوده است؟

حقیقت این است که شیوه هشتاد جنگ پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله با این کشورگشایی ها کاملاً متفاوت بوده است. جاذبه اسلام به حدّی بود که آن گاه که فتح و پیروزی خدا فرا می رسید، مردم گروه گروه وارد این دین الهی می شدند.

چرا این جاذبه به تدریج خاموش گشت و جای آن را ترس و وحشت و تنفّر فرا گرفت؟

روشن است که انتشار اسلام، از راه عطوفت الهی و هدایت و فطرت بود، نه از راه زور و شمشیر و غارت و چپاول.

از این رو امیر مؤمنان، امام حسن و امام حسینعليهم‌السلام تمام تدبیر خود را به اصلاح درون جامعه اسلامی منعطف کرده بودند تا الگوهای نامناسب از بین رفته و الگوهای مناسبی از اسلام ارائه دهند.

نگاهی کوتاه به ثروت های هنگفت و بادآورده برخی از صحابه صدر اسلام از این فتوحات کافی است که ما را در نیّت های آن ها دچار تردید و دو دلی کند. آیا نباید احتمال دهیم که ارائه الگوهای ناصالحی هم چون خالدها و معاویه ها در سرزمین های تازه فتح شده به جهت خاموش کردن نور دین اسلام و به فراموشی سپردن الگوهای واقعی یعنی خاندان پیامبر بوده است؟

بنابراین، ما کشورگشایی های خلفا را نه تنها مفید و خیرخواهانه نمی دانیم; بلکه آن ها را به خاطر نتایج منفی، در حقیقت سدّ راه و مانع پیشرفت اسلام در قلب ها می دانیم.

___________________

1 سوره نصر: آیه های 1 و 2.