افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد0%

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد نویسنده:
گروه: مجموعه عقایدی

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی حسینی میلانی
گروه: مشاهدات: 6152
دانلود: 3009

توضیحات:

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 66 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6152 / دانلود: 3009
اندازه اندازه اندازه
افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

افکار ابن تیمیّه در بوته نقد

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

آخرین تیر

و آن گاه که ابن تیمیّه نمی تواند کینه و بغض خود با امیر مؤمنان علیعليه‌السلام را پنهان کند، به صراحت می گوید:

اصلاً علی برای به دست آوردن ولایت و حکومت جنگ کرد و مردم بسیاری را به کشتن داد و در ایام ولایت او، نه با کفار جنگی صورت گرفت و نه شهرهایشان به تصرّف مسلمانان درآمد و هیچ خیری برای آنان نداشت.1

در جای دیگر می نویسد:

در زمان او روز به روز، کار سخت تر می شد و او ضعیف تر و دشمنانش قوی تر می گشتند. در این میان، تفرقه بین مسلمانان افزون می گشت.2

به همین خاطر برخی خلافت علی را این طور تحلیل می کنند و می گویند: هیچ نصّ و اجماعی برای خلافت او نیست.3

او در مورد دیگری می افزاید:

علی جنگید تا مردم از او فرمان ببرند و بتواند بر جان ها و اموال مردم مسلّط شود. پس چگونه می توان این جنگ را جنگ برای دین قرار داد.4

به راستی آیا ابن تیمیّه از خدا حیا نمی کند و چنین گستاخانه دشمنی خود را با اهل بیت پیامبر آشکار می سازد؟!

امیر مؤمنان علیعليه‌السلام سرآمد زاهدان عالم است، او آن کسی است که در شبِ شهادت خویش، با نان و نمک افطار می کند و حاضر نمی شود جز از نمک چیز دیگری بر سر سفره او باشد، چگونه ابن تیمیّه جرأت می کند که بنویسد او با مردم جنگید تا بر اموال و جان ها چیره شود؟ امیر مؤمنان علیعليه‌السلام در نامه ای به والی خود عثمان بن حنیف این گونه می نویسد:

ألا وإنّ إمامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه ومن قوته بقرصیه ألا وإنّکم لا تقدرون علی ذلک، ولکن اعینونی بورع واجتهاد وعفّة وسداد.

فواللّه، ما کنزت من دنیاکم تبراً، ولا ادّخرت من غنائمهما وفراً، ولا أعددت لبالی ثوبی طمراً...5

آگاه باشید! امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرده است. بدانید که شما توانایی چنین کاری را ندارید، امّا با پرهیزکاری، تلاش فراوان و پاکدامنی و راستی مرا یاری دهید.

سوگند به خدا! من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته و از غنیمت های آن چیزی ذخیره نکردم و بر دو جامه کهنه ام نیفزودم و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیای شما در نظر من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است!

... من اگر می خواستم می توانستم از عسل پاک، از مغز گندم و بافته های ابریشم برای خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد و حرص و طمع مرا وادارد که طعام های لذیذ را برگزینم در حالی که در «حجاز» یا «یمامه» کسی باشد که به قرص نانی نرسد و یا هرگز شکمی سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم هایی که از گرسنگی به پشت چسبیده و جگرهای سوخته وجود داشته باشد، یا چنان باشم که شاعر گفت:

«این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابی و در اطراف تو شکم هایی گرسنه و به پشت چسبیده باشند».

آیا به همین قانع شوم که بگویند: این امیر مؤمنان است و در تلخی های روزگار با مردم شریک نباشم و در سختی های زندگی الگوی آنان نگردم؟

من آفریده نشدم که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پرواری که تمام همت او علف است، یا چون حیوان رها شده که شغلش چریدن و پر کردن شکم است...

من با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله همچون نوری هستم که از نور او روشنایی گرفته ام، یا چون آرنجی که به بازو پیوسته است (و کارهای پیامبر به وسیله من به انجام می رسد).

به خدا سوگند! اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت یک دیگر بدهند از آن روی بر نتابم و اگر فرصت داشته باشم به پیکار همه می شتابم و تلاش می کنم که زمین را از این شخص مسخ شده (معاویه) و این جسم واژگون پاک سازم تا سنگ و شن از میان دانه های درو شده جدا گردد.

ای دنیا! از من دور شو، مهارت را بر پشت تو نهاده و از چنگال تو رهایی یافتم و از دام های تو نجات یافته و از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام.

کجایند بزرگانی که به بازیچه های خود فریبشان داده ای؟

کجایند امت هایی که با زر و زیورت آن ها را فریفتی که اکنون در گورها گرفتارند و درون لحدها پنهان شده اند؟

از برابر دیدگانم دور شو! به خدا سوگند! رام تو نگردم که خوارم سازی و مهارم را به دست تو ندهم که هر جا خواهی مرا بکشانی.

به خدا سوگند! ـ سوگندی که تنها با اراده خدا برمی گردد ـ چنان نَفْس خود را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان هر گاه بیابم شاد شود و به نمک به جای نان خورش قناعت کند و آن قدر از چشم ها اشک ریزم که چونان چشمه ای خشک درآید و اشک چشم پایان یابد.

آیا سزاوار است که چرندگان، فراوان بخورند و راحت بخوابند و گلّه گوسفندان پس از چرا کردن به آغل رو کنند، و علی نیز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند؟ چشمش روشن باد! که پس از سالیان دراز، چهارپایان رها شده و گلّه های گوسفندان را الگو قرار دهد!!...

به راستی آیا این امیرالمؤمنین برای حکومت جنگید؟

آیا او برای دنیا جنگید؟

اگر او می خواست به دنیا برسد چرا همان روز اول که حقّ او را بردند دست به شمشیر نبرد؟ مگر قدرت عالم در دست او جمع نشده بود؟

مگر او تهمتن سپاه نبود؟ مگر او یک تنه حریف لشکری نبود؟ مگر او کننده در خیبر نبود؟ چرا در برابر ربوده شدن حقش ـ حتی بر کشتن همسرش ـ شکیبایی ورزید؟

آری، او بنده خداست، بدون فرمان خدا کاری نمی کند; هر چند کاری برایش نداشته باشد.

در همین نامه علّت پیکار با معاویه را بیان کرد و فرمود:

به خدا سوگند! اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت یک دیگر دهند از آن روی بر نتابم و اگر فرصت داشته باشم به پیکار همه می شتابم و تلاش می کنم که زمین را از این شخص مسخ شده (معاویه) و این جسم واژگون پاک سازم تا سنگ و شن از میان دانه های درو شده، جدا گردد.

____________________

1 منهاج السنّه: 6 / 191.

2 همان: 7 / 452.

3 همان: 8 / 243.

4 همان: 8 / 329.

5 نهج البلاغه: نامه 45.

مخالفان ابن تیمیّه و مخالفت او با اجماع اهل سنّت

همه مسلمانان اتفاق نظر دارند که امیر مؤمنان علیعليه‌السلام بر حق بوده و مخالفان آن حضرت بر باطل. در این زمینه ابتدا کلمات برخی از بزرگان اهل سنّت را می آوریم، آن گاه به برخی از سخنان ابن تیمیّه می پردازیم تا روشن شود که این مرد حتی خود را از زمره اهل سنّت خارج کرده و عقیده او با اعتقاد هیچ یک از فرقه های اسلامی موافق نیست.

آری، تنها برخی از خوارج ـ که اکنون منقرض شده اند ـ و نواصب با او هم عقیده اند. از این رو اگر ما ابن تیمیّه را خارج از مسلمانان و کتاب او را جزو کتاب های غیر مسلمانان بدانیم، سخن گزافی نگفته ایم. ابوحنیفه گوید:

هیچ کسی با علی رضی اللّه عنه جنگ نکرد که او را به حق برگرداند مگر آن که علی بر حق سزاوارتر از او بود و اگر او نبود کسی نمی دانست در پیکار با مسلمانان چگونه باید رفتار کرد . شکی نیست که طلحه و زبیر بعد از آن که با علی بیعت کردند و سوگند یاد کردند که پیمان شکنی نکنند با او جنگیدند.1

ابن خُزَیمه که از بزرگان کم نظیر اهل سنّت است و دارقُطْنی در مورد او می گوید: «او پیشوایی ثابت قدم و بی نظیر بود»2 می گوید:

هر کس با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب در خلافتش به نزاع و ستیز برخاست سرکش و باغی است. این مطلبی است که همه مشایخمان را بر آن یافتم و ابن ادریس شافعی نیز همین نظر را دارد.3

ابومنصور در الفرق بین الفرق در بیان اصولی که همه اهل سنّت بر آن اتفاق نظر دارند می گوید:

همگی گفته اند که علی در زمان خود امام بوده و گفته اند که در تمامی جنگ هایش بر حق بوده; چه در جنگ بصره، چه در جنگ صفین و چه در جنگ نهروان.4

عبدالرؤوف مناوی در فیض القدیر می نویسد:

تمامی فقهای حجاز و عراق از هر دو گروه صاحبان حدیث و رأی، اتفاق نظر دارند که علی در پیکارش با اهل صفین بر حق بوده; همان طور که در نبرد با اهل جمل حق با او بود و کسانی که با او جنگیدند سرکشانی ستمکار بوده اند و به خاطر سرکشی، آن ها را تکفیر نمی کنند. برخی از این عالمان از این قرارند: مالک، شافعی، ابوحنیفه، اوزاعی وجمهور اعظم از متکلمان و مسلمانان.5

نَوَوی در شرح صحیح مسلم گوید:

در همه این جنگ ها علی بر حق بود، این مذهب اهل سنّت است.6

ذهبی در سیر اعلام النبلاء گوید:

ما تردید نداریم که علی از کسانی که با آن ها جنگید برتر بود و او به حق سزاوارتر بود.7

ابن کثیر در البدایة والنهایه گوید:

این جریان کشته شدن عمار بن یاسر با امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است که اهل شام او را کشتند، با کشتن او به خوبی سرّ سخن رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله روشن و آشکار شد که فرموده بود: «گروه سرکش او را خواهند کشت» و روشن شد که علی بر حق و معاویه سرکش و باغی است.8

ابن حجر در فتح الباری بعد از ذکر حدیث عمّار گوید:

این حدیث یکی از نشانه های نبوت است و فضیلتی آشکار برای علی و عمار است و با این حدیث، سخن ناصبی هایی که گمان می کنند علی در جنگ هایش بر حق نبوده رد می شود.9

با توجه به این سخن صریح و آشکارِ بزرگان مذهب خلفا به خوبی واضح می شود که ابن تیمیّه از زمره مسلمانان خارج و داخل در نواصب می باشد. پاره ای از سخنان گستاخانه او به مقام شامخ امیر مؤمنان علیعليه‌السلام گذشت. اکنون به چند سخن دیگر از منهاج السنّه او توجه کنید.

وقتی سخن از شکمبارگی های عثمان و حیف و میل بیت المال به دست او می رسد که عاقبت این شکمبارگی او، مسلمانان را واداشت تا از شهرهای مختلف جمع شده و او را به قتل برسانند; ابن تیمیّه برای دفاع از حیثیت عثمان و به قصد بی احترامی به امیر مؤمنان علیعليه‌السلام چنین می گوید:

این ثروت های اندوخته عثمان و برتری دادن بعضی (از خویشاوندانش) کجا به پای آن خون هایی می رسد که در جنگ صفین ریخته شد و هیچ عزّت و پیروزی نصیب مسلمانان نگشت؟... جنگ صفین تنها شر و بدی را افزود و هیچ مصلحتی از آن حاصل نگشت(!!)10

او در این راه حتی از نسبت دروغ دادن به بزرگان و پیشوایان مذهبش هم دریغ نمی کند، در این باره می گوید:

به همین جهت پیشوایان سنت چون مالک، احمد و غیر این دو می گویند: علی مأمور نبرد با خوارج بود. اما جنگ جمل و صفین پیکار فتنه بوده است. و از همین رو علمای شهرها برآنند که آن جنگ، جنگ فتنه بوده و کسانی که در آن شرکت نکرده اند از کسانی که در آن شرکت کرده اند بهترند.11

به راستی ابن تیمیّه این سخنان را از کجا به علمای شهرها و پیشوایان مذاهب خود نسبت می دهد در حالی که آن ها تصریح کرده اند که در تمامی این جنگ ها حق با امیر مؤمنان علیعليه‌السلام بوده است.

مگر پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نفرموده بود:

اللهم وال من والاه، وعاده من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله;

خدایا! دوستان علی را دوست بدار و دشمنانش را دشمن و یاور او را یاری کن و کسی را که او را یاری نکرده و رها کند یاری نکن و رهایش کن.

با این حال چگونه ابن تیمیّه می گوید: آنان که آن حضرت را یاری نکردند از آنان که به یاریش شتافتند بهترند، آن گاه سخاوتمندانه این سخن را به علمای شهرها نسبت می دهد(!!)

ابن تیمیّه گستاخی و بی ادبی خود را تا آن جا می رساند که می گوید:

هدف علی در این نبردها برتری یافتن بر دیگران بود(!!) و قرآن می گوید: «آخرت از آنِ کسانی است که طالب هیچ برتری و فسادی در زمین نباشند».12 از این رو او در آخرت اهل سعادت نخواهد بود; چرا که او جنگید تا مردم از او فرمان ببرند(!!)

آن گاه می گوید:

صحابه ای که با او جنگیدند هیچ کدام دلیلی از کتاب و سنّت بر لزوم جهاد نداشتند، بلکه خود اعتراف کردند که این جنگ ها نظرِ شخصی آن ها بوده، همچنان که علی رضی اللّه عنه نیز چنین گفته است.13

درباره نبرد جمل و صفین خود علی رضی اللّه عنه گفته که هیچ فرمانی از پیامبر در آن مورد نبوده; بلکه رأی و نظر خود او بوده است و بیشتر صحابه با او در این پیکار موافق نبوده اند.14

این جنگ، جنگ فتنه بوده که از روی تأویل انجام گرفته است; نه از اقسام جهاد واجب بوده و نه جهاد مستحب.15

او در این جنگ ها عدّه زیادی از مسلمانانی را که نماز می خواندند، زکات می دادند و روزه می گرفتند کشت.16

ابن تیمیّه می افزاید:

علی رضی اللّه عنه درباره جنگ جمل و صفین چیزی روایت نکرده است... و حتی هیچ کس نیز در مورد آن دو جنگ حدیثی نقل نکرده است. تنها کسانی که از این نبردها سرباز زدند و علی را یاری نکردند برای کار خود حدیث نقل کرده اند. اما حدیثی که نقل می شود که علی می گفته: «من مأمور جنگ با ناکثین (اهل جمل) و قاسطین (معاویه و شامیان) و مارقین (خوارج) هستم» حدیث جعلی است که به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نسبت داده شده است.17

جالب است که ابن تیمیّه به آسانی هر حدیثی را که موافق میل او نباشد، تکذیب می کند. برای او مهم نیست که چه کسانی آن را نقل کرده اند و چه کسانی مهر صحّت بر آن زده اند. خیلی راحت می گوید: دروغ است و جعلی. حتی گاهی سخاوتمندانه علما را نیز با نظر خود متفق می کند; چه آن ها بخواهند یا نخواهند. همان طور که نمونه هایش گذشت.

علامه امینی رحمه اللّه در این باره می گوید:

گویا زمانی که به ابن تیمیّه لقب «شیخ الاسلام» دادند، او مغرور شده و گمان می کند که هر سخنی را که بگوید دیگران بدون دلیل از او می پذیرند، یا هر ادعای اجماعی را از او قبول می کنند.

حقیقت آن است که شدّت بغض و کینه ای که در دلِ ابن تیمیّه شعلهور است و دشمنی او با پیامبر و اهل بیت مطهرش حتی فرصت فکر و اندیشه را از او گرفته، بدون تأمّل می نویسد تا آتش درونی خودش بهبود یابد و فکر نمی کند این مطلبی که می گوید مخالف اجماع تمامی مسلمانان است و با این سخن از زمره مسلمانان خارج می شود.

وی در فراز دیگر، حدیثی را تکذیب می کند که بزرگان مکتب خلفا آن را نقل کرده و پذیرفته اند. در آن حدیث آمده است که امیر مؤمنان علیعليه‌السلام فرمود:

أمرنی رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله بقتال الناکثین والمارقین والقاسطین;18

پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به من به پیکار با ناکثین، قاسطین و مارقین فرمان داد.

او می گوید:

حدیثی که روایت شده پیامبر خدا، علی را به پیکار ناکثین، قاسطین و مارقین فرمان داد، حدیث ساختگی است که به پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نسبت داده شده است.19

بدیهی است که نقد سخن ابن تیمیّه بسیار آسان است، کافی است در هر مسأله ای به منابع و مدارک معتبر مراجعه شود و نظرات بزرگان مذهب او روشن گردد، آن گاه به راحتی دروغ گویی، خیانت، بغض و نفاق او آشکار می گردد.

البته نباید توقّع داشت که ابن تیمیّه به صراحت بگوید: من دشمن علی و آل او هستم; زیرا این حرف مساوی است با خروج از اسلام و اعلان دشمنی و نصب علنی. علمای اهل سنّت به شدت از چنین نسبتی هراسان هستند و سعی می کنند خود را از این نسبت پاک سازند. بنابراین، حدیث فوق را بسیاری از صحابه از پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده اند که برخی از آن ها عبارتند از:

امیرالمؤمنینعليه‌السلام ، ابوایّوب انصاری، عبداللّه بن مسعود، ابوسعید خُدری، عمّار بن یاسر و دیگران.

بسیاری از دانشمندان حدیث اهل سنّت نیز این حدیث را در کتاب های حدیثی خود آورده اند، هم چون:

طبری، بزّار، ابویعلی، ابن مردویه، ابوالقاسم طبرانی، حاکم نیشابوری، خطیب بغدادی، ابن عساکر، ابن اثیر، جلال الدین سیوطی، ابن کثیر، محب طبری، ابوبکر هیثمی، متقی هندی.

یکی از سندهای صحیح این حدیث آن است که بزّار در مسند و طبرانی در المعجم الاوسط نقل کرده اند. هیثمی نیز در مجمع الزوائد بعد از نقل حدیث می گوید: این حدیث صحیح است و یکی از دو سند بزّار نیز صحیح بوده و راویان آن ـ به جز ربیع بن سعید که او را نیز ابن حِبّان توثیق کرده است ـ مورد اعتماد هستند. البته این حدیث سندهای صحیح دیگری نیز دارد.20

______________________

1 مناقب ابی حنیفه، خوارزمی: 2 / 344 و 1 / 342.

2 سیر اعلام النبلاء: 14 / 365.

3 الاعتقاد والهدایه: 248.

4 الفرق بین الفرق: 309.

5 فیض القدیر: 6 / 366.

6 شرح صحیح مسلم نَوَوی: 18 / 288.

7 سیر اعلام النبلاء: 8 / 210 / 37.

8 البدایة والنهایه: 7 / 267.

9 فتح الباری: 1 / 543 / 447، فیض القدیر: 4 / 467.

10 منهاج السنّه: 8 / 143.

11 همان: 8 / 233.

12 سوره قصص: آیه 83

13 منهاج السنّه: 4 / 500.

14 همان: 6 / 333.

15 همان: 7 / 57.

16 همان: 6 / 356.

17 همان: 8 / 145.

18 کنز العمّال: 13 / 112، حدیث 36367، تاریخ بغداد: 8 / 336، البدایة والنهایه: 7 / 338 و 339.

19 منهاج السنّه: 6 / 112.

20 المستدرک علی الصحیحین: 3 / 138، مجمع الزوائد: 5 / 186، 6 / 225، تاریخ بغداد: 8 / 336 و 13 / 188، تاریخ مدینة دمشق: 16 / 54، 42 / 468، 59 / 129، البدایة والنهایه: 7 / 305 و 306، مسند ابی یعلی: 1 / 397 / 515، أُسد الغابه: 4 / 33، میزان الاعتدال: 1 / 271، 584، لسان المیزان: 2 / 446، المعجم الاوسط: 8 / 213، 9 / 165، المعجم الکبیر: 4 / 172، 10 / 190 ـ 192، کنز العمّال: 11 / 292، 327، 452، 13 / 113.

بخش پنجم: ابن تیمیّه و افترا به امیر مؤمنان علیعليه‌السلام

احادیث دروغین

ابن تیمیّه و افترا به امیر مؤمنان علیعليه‌السلام احادیث دروغین

ابن تیمیّه برای اثبات حقانیت خوارج و ناصبی ها; کسانی که جنگ های امیرالمؤمنینعليه‌السلام را نادرست می دانند احادیث صحیح را تکذیب می کند و به نقل علمای مذهب خود هیچ اعتنایی نمی نماید. او احادیث صحیح را نمی پذیرد و به راحتی احادیث دروغین را نقل می کند و به امیرالمؤمنینعليه‌السلام نسبت های ناروایی می دهد. در موردی چنین می گوید:

علی بن ابی طالب رضی اللّه عنه از برخی کارهایش، چون جنگ هایی که به راه انداخته بود پشیمان شد... شب های جنگ صفین مرتب می گفت: به خدا! عبداللّه بن عمر و سعد بن مالک چه خوب کردند، اگر کار نیکی انجام دادند پاداش زیادی برده اند و اگر هم کار بدی انجام داده اند خطرش کم است.1

در حالی که عبداللّه بن عمر و سعد بن مالک ـ همان سعد بن ابی وَقّاص ـ هر دو از بیعت نکردن با امیرالمؤمنینعليه‌السلام و شرکت نکردن در جنگ هایش پشیمان شدند و حکایت پشیمانی آن ها در منابع تاریخی موجود است.

ابن تیمیّه می افزاید:

علی در شب های صفین به پسرش حسن می گفت: ای حسن! ای حسن! پدرت گمان نمی کرد کار به این جا بکشد، کاش پدرت 20 سال قبل از این مرده بود(!!)2

به راستی چگونه ابن تیمیّه احادیث صحیح و متقن را که در کتاب های معتبر اهل سنّت آمده، تکذیب می کند و با اطمینان می گوید: دروغ است و چنین مطلبی را به طور قاطع به امیرالمؤمنینعليه‌السلام نسبت می دهد؟ گویی این یکی از مسلّمات تاریخ و ضروریّات مذهب است; حتی یک سند یا یک منبع از کتاب های اهل سنّت را هم برای آن نقل نمی کند.

ابن تیمیّه گاهی در مورد برخی از سخنان خویش ادّعای تواتر می کند و می گوید:

هنگامی که علی از جنگ صفین برگشت سخنش عوض شد... و خبرهای متواتری آمده که او در آخر کار از اوضاع ناراحت بود.3

گاهی علی از جنگ هایی که کرده بود اظهار پشیمانی و ناراحتی می کرد. این ها همه نشان گر آن است که او بر این نبردها دلیل شرعی نداشته است(!!)4

روایت متواتر به روایتی می گویند که آن قدر راویان مختلف به سندهای گوناگون آن را نقل کرده باشند که جای هیچ شک و شبهه ای در صحّت و راستی آن نباشد و انسان به صدور آن یقین پیدا کند.

این اخبار متواتری که ابن تیمیّه ادّعا می کند کجا هستند؟

چند سند دارند؟

چند نفر آن ها را نقل کرده اند؟

در چند کتاب وارد شده اند؟

این ها مطالبی است که هر عالمی باید آن ها را بررسی کند، آن گاه ادّعای تواتر و نصّ صحیح بنماید و به نویسندگان نسبت دهد، اما ابن تیمیّه این گونه نمی اندیشد، بلکه او می خواهد بنویسد و قلبش را آرام کند.

____________________

1 منهاج السنّه: 6 / 209.

2 همان: 6 / 209.

3 همان: 6 / 209.

4 همان: 8 / 526.

جایگاه حضرت علی مرتضی در پیشگاه پیامبر خدا

مگر پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله بارها در مورد امیرالمؤمنین، همسر و فرزندانشعليهم‌السلام نفرموده بود:

أنا حرب لمن حاربکم;1

من در جنگم با هر که به جنگ شما آید.

مگر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در روز غدیر دست علیعليه‌السلام را بالا نگرفت و فرمود:

اللهم وال من والاه وعاد من عاداه;2

خدایا! دوست بدار هر که او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمن بدارد.

مگر پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله نفرموده بود:

من أطاع علیّاً فقد أطاعنی ومن عصی علیّاً فقد عصانی;3

هر که از علی فرمان ببرد از من فرمان برده و هر که از فرمان او سرباز زند از فرمان من سرباز زده است.

مگر آن حضرت نفرموده بود:

عادی اللّه من عادی علیّاً;4

خدا دشمن است با هر که با علی دشمن باشد.

مگر آن بزرگوار نفرموده بود:

إنّ الشقی کلّ الشقی من أبغض علیّاً فی حیاته (حیاتی) وبعد وفاته (وفاتی);5

تمام شقاوت و بدبختی در کسی است که علی را دشمن بدارد; در دوران زندگی و بعد از وفات او (در دوران زندگی و بعد از وفات من).

مگر حب و بغض امیر مؤمنان علیعليه‌السلام علامت ایمان و نفاق نبود؟6 مگر نمی گفتند که ما، منافقان را با بغض علی می شناختیم؟7

ابن تیمیّه تمام این حدیث ها و موارد دیگر را که در کتاب های معتبر اهل سنّت فراوان آمده است، فراموش کرده، حتی مبانی سقیفه و مکتب خلفا را نیز نادیده گرفته که می گفتند: هر گاه با کسی بیعت شد هر کس بعد از او حرفی بزند باید کشته شود.8

او حتی تاریخ پرافتخار زندگانی امیر مؤمنان علیعليه‌السلام فراموش کرده که چه کسانی ابتدا به شورش دست زدند و پیمان شکستند و چه کسانی مرتب لشکر می فرستادند و شهرهای مسلمانان را غارت می کردند، زنان و کودکان را می کشتند و به نوامیس مسلمانان تجاوز می کردند.

در تاریخ آمده است: معاویه مرتب به شهرهای مرزی لشکر می فرستاد و به قتل و غارت می پرداختند. یکی از فرماندهان آن لشکرها، بُسر بن ارطاة بود که آن قدر خونریزی و چپاولگری نمود تا بر اثر دعای امیر مؤمنان علیعليه‌السلام عقلش را از دست داد. او دو فرزند کوچک ابن عباس را در مقابل چشم مادرشان سر برید.

آیا امیرالمؤمنینعليه‌السلام نباید پاسخ این شورش ها و ناآرامی ها را بدهد؟

آیا نباید با پیمان شکنانی که در بصره جمع شدند، والی حضرت را کشته و مردم را قتل عام کردند و بیت المال را به تاراج بردند جهاد کند؟

آیا نباید با خوارجی که از دین بیرون رفته و آن حضرت را کافر دانستند و لشکری برای از بین بردن اسلام فراهم کردند، پیکار نماید؟

آیا او باید این آشوب گران داخلی را رها کرده و به ادامه فتوحات(!!) چنگیزی بپردازد؟

آری، ابن تیمیّه به راحتی تمام احادیث و مناقب امیرالمؤمنینعليه‌السلام را انکار کرده و مرتب می گوید: «دروغ است»، «به اتفاق علما دروغ است» و «بی خردان آن ها را نقل می کنند».

اما از آن طرف نسبت های ناروا و تهمت های دروغین را به طور قاطع و بدون کوچک ترین تردیدی به آن حضرت نسبت می دهد و می گوید:

کار به جایی رسید که علی گفت: اگر بدانم کسی مرا بر ابوبکر و عمر برتری داده به او تازیانه می زنم; همان طور که دروغ گو را تازیانه می زنند.9

این مطلبی است که ابن تیمیّه در جاهای متعددی از کتابش آورده، ولی حتی یک منبع و مصدر برای آن معرفی نکرده است.

آیا امیر مؤمنان علیعليه‌السلام مانند عمر است که همیشه تازیانه اش در دست باشد و هر گاه ناخوش شد بر سر مردم بکوبد؟! آیا او کسی را به خاطر این اعتقاد کتک زده است؟

مگر نبودند در زمان امیرالمؤمنینعليه‌السلام بسیاری از صحابه که در حضورش، آن حضرت را از ابوبکر و عمر برتر می دانستند، آیا آن حضرت بر سرشان تازیانه کوفته است؟!

ابن حزم و هم چنین ابن عبدالبر ـ که از بزرگان علمای اهل سنّت هستند ـ هر کدام جداگانه در کتاب های خود اسامی تعداد زیادی از صحابه را آورده اند که آن ها به افضلیت آن حضرت بر شیخین قائل بوده اند.10

جالب این که همین حدیثی را که ابن تیمیّه به طور مسلّم و قاطعانه و بدون تردید به امیرالمؤمنینعليه‌السلام نسبت می دهد، محقق منهاج السنّه دکتر محمّد رشاد سالم در چاپ جدید، تضعیف کرده و در پاورقی آن نوشته که این حدیث ضعیف است(!!)

ابن تیمیّه در جای دیگر کتابش به امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام اللّه علیهما دروغ بسته، می گوید:

در حدیث صحیح وارد شده که علی رضی اللّه عنه گفت: نیمه شب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله بر سر بالین من و فاطمه آمد و گفت: چرا برنمی خیزید نماز بخوانید.

من گفتم: ای رسول خدا! جان های ما در دست خداست، اگر بخواهد ما را بیدار کند، بیدار می کند.

پس پیامبر پشت کرده و این آیه را می خواند: «ولی انسان بیش از هر چیز، به مجادله می پردازد»11.12

آن چه گذشت اندکی از اندیشه و افکار واهی ابن تیمیّه درباره امیر مؤمنان علیعليه‌السلام بود و همین مقدار برای شناسایی ابن تیمیّه، عقاید او و دشمنی او با خاندان پیامبر کافی است و هر که این کتاب را بخواند آن چه را ابن حجر عسقلانی درباره ابن تیمیّه گفته تصدیق خواهد نمود. در پایان دعای پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را زیر لب زمزمه می کنیم:

«اللهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره، واخذل من خذله».

وصلّی اللّه علی محمّد وآله الطاهرین.

___________________

1 المعجم الاوسط: 3 / 179 و 5 / 182، المعجم الصغیر: 2 / 3، المعجم الکبیر: 3 / 40، البدایة والنهایه: 8 / 223.

2 مناقب الامام امیرالمؤمنین: 2 / 404 / 884 ، تاریخ مدینة دمشق: 42 / 217 / 8707 ، تاریخ الاسلام (عهد الخلفاء): 632، المعجم الکبیر: 4 / 173 / 4053، مجمع الزوائد: 9 / 103 و 104، مسند احمد: 6 / 583 / 23051 و 23052، جواهر المطالب: 1 / 83 ، المصنف ابن ابی شِیبه: 6 / 369 شماره 32046، ینابیع الموده: 37 باب 2994، تذکرة الخواص: 36 باب 2، البدایة والنهایه: 5 / 187، کنز العمّال: 13 / 157 حدیث 36486، الامامة والسیاسه: 1 / 129.

3 مناقب الامام امیرالمؤمنینعليه‌السلام : 2 / 609 / 1108، تاریخ مدینة دمشق: 42 / 306 و 307 حدیث 8847 و 8848، مختصر تاریخ مدینة دمشق: 17 / 376 حدیث 174، جواهر المطالب: 1 / 66، نزل الابرار: 56. حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین: 3 / 121 پس از نقل این حدیث به صحت آن حکم کرده است.

4 جامع الاحادیث: 5 / 155 / 14026، کنوز الحقایق: 1 / 371 / 4598، أُسد الغابه: 2 / 164 / 1589.

5 الفصول المهمه: 125، المناقب خوارزمی: 78 / 62، کنز العمّال: 13 / 145 / 36458، مجمع الزوائد: 9 / 132، ینابیع الموده: 147 / 11، زین الفتی: 2 / 197 / 428.

6 صحیح مسلم: ح 240 و .

7 جواهر العقدین: 250، الریاض النضره: 2 / 284، تاریخ مدینة دمشق: 42 / 286 و 287 و...

8 صحیح مسلم: کتاب الاماره باب 15 ح 4820.

9 منهاج السنّه: 7 / 511.

10 الفصل فی المحلل والنحل: 4 / 181 و الإستیعاب فی معرفة الاصحاب: 3 / 1090.

11 سوره کهف: آیه 54.

12 منهاج السنّه: 3 / 85