رمضان، فرصتشكوفايى
اگر وجود خود را به زمينى تشبيه كنيم، تهذيب نفس و اخلاق، همچونزدودن علفهاى هرزه و شاخ و برگهاى آفت گرفته از مزرعه و باغ زندگىاست.
آراستگى به كمالات معنوى نيز، مثل شكفتن غنچه و به برگ و بارنشستن آن است.
دريغ از غنچهاى كه نشكفته پرپر شود،
و... شاخهاى كه به بار ننشسته، بشكند!
گاهى موعظه و حكمت، بذر اين «مزرعه وجود» است،
گاهى تنبه و بيدارى، زمينه ساز شكفتن «گل كمال» است،
گاهى قرار گرفتن در مدار يك روح قوى و جاذبه عرفانى، انسان را بالامىكشد و از خاك به افلاك مىبرد.
گاهى هم، مجلس و محفل با شور و حالى، فطرت را گرم و روشن وشكوفا مىسازد و انس با خدا را فراهم مىآورد.
«رمضان»، مجموعهاى از همه اين زمينهها و عوامل و فرصتى براىشكفتن است.
هم بهار قرآن و موسم نيايش و راز و نياز است،
هم فصل حضور در ميعادگاههاى معنويتبار مساجد و نمازها ومجالس قرائت و دعا و حال و حضور و احياست،
هم موسم نشستن بر مائده تقوا و عفاف و بهرهمندى از ضيافتخدا وقرآن است،
.
هم ذخيره سازى عمل صالح و حسنات، و هم زدودن آثار سيئات و توبهاز گناهان و پاكى از رذايل.
اگر تلاش در مسير «خودسازى»، تكليف مادام العمر هر يك از ماست،اين وظيفه در «ماه خدا» دو چندان مىشود و رها شدگان از دام ابليس ونجات يافتگان از چنگ عادات زشت و زندان «هواى نفس» نيز در اينموسم خدايى بيش از فرصتها و مناسبتهاى ديگرند.
«جوان»، در مناسبترين دوران عمر خويش است، تا جلوههاى ملكوترا در زندگى نشان دهد و در پى ره يافتگان سلوك و نوشندگان از چشمه«توبه و تزكيه» رود.
و... «رمضان»، بهترين فرصتبراى شكوفايى است.
«خودسازى» براى جوان، كه در فصل شكلگيرى شخصيت انسانىخويش است، يك «ارزش» است.
رمضان، الگويى براى جوانان است، تا در سايه آن به «چگونه بودن» و«چگونه زيستن» مورد نظر مكتب،استيابند.
الگو، هميشه شخص نيست، گاهى هم يك «برنامه» است.
روزه و رمضان، يك برنامه الگو براى جوانان است، كه هم «نظم دقيق»در زندگى را مىآموزد، هم «سحر خيزى» و نشاط سحرگاهى را تمرينمىدهد، هم سلامتى جسمى را تضمين مىكند، هم مشاركت در كارهاىخير و همراهى با سحر خيزان با صفا را دارد، هم توبه و دعا و نيايش و انسبا قرآن و حضور در مجالس قرآن و دينشناسى و آموختن احكام را واردزندگى انسان مىكند.
در رمضان، بيش از اوقات ديگر، روزهدار در پى عمل «طبق وظيفه» ومراعات «صحت عمل» و «درستى عبادت» است.
رمضان يك الگو و سرمشق است، براى اينكه ثابت كند «مىشود».
آرى، مىشود بر نفس اماره غلبه كرد، مىتوان حرص و آز و شهوت را مهار زد، مىشود به خاطر «خدا»، از خواستههاى «خود»، چشم پوشيد،مىشود با تقويت اراده و تصميم جدى، حتى ساعتى پيش از اذان صبحبيدار شد و با شب و سحر و ستاره و افق و اذان و نماز اول وقت، انس گرفت.
رمضان تمرينى براى «مىتوان» و دليلى براى اثبات «مىشود» است.
از امساك اين ماه و معنويت اين فصل، توشه و الگويى براى همه سالبگيريم و درسها را تكرار كنيم.
اينگونه، رمضان را به «الگوى معنوى» تبديل كنيم.
«رمضان»، بهار معنويت و عرفان و موسم بازگشتبه سرشت پاك وفطرت خدايى و پر گشودن در فضاى نيايش و عبوديت و شكوفايى گلرحمت در بوستان جان است.
روزه، آزمون سراسرى «اخلاص» بندگان است.
آنان كه طول سال، در اسارت «شكم» و «شهوت»اند و همواره اسير«نفس» و گرفتار «ماديات» اند، در اين فصل از دام نفسانيات رها مىشوندو از كمند «تعلقات» آزاد مىگردند.
مىگوييد نه؟ سرى به منزلگاه دلتان در صبح و شام رمضان بزنيد.مىبينيد كه پاكيزهتر از روزهاى ديگر و منزهتر از حالات ديگر است.
روزه، رهاننده انسان از «خود» و رساننده او به «خدا»ست.
اين را دعاهاى «افتتاح» و «سحر» و «ابو حمزه» مىگويد، و سحرهاىپر بركت و سرشار از نور و افطارهاى آميخته به معنويت و جلسات دعا وقرائت قرآن و زمزمه و نيايش و شبهاى احياء و «ليلة القدر».
كيست كه بر سفره مولا بنشيند و گرسنه برخيزد؟! مگر نه اينكه اين ماه«ضيافة الله» با مغفرتهاى الهى و نفحات رحمانى گره خورده است؟
حتى آنان كه «اطعام» مىكنند و اهل «احسان» اند، به نوا مىرسند ونوايشان همان دستيافتن به رتبه والاى «قبول» است.
رمضان، ضيافت نور و «مائده تقوا» و دعوتى استبه باز يافتن «خودگمشده».
دريغ، اگر از اين مهمانى، تهيدستبر گرديم!
دمسازى با فرشتگان رحمت از يك سو، همنوايى با بينوايان و مساكيناز سوى ديگر و يادآورى عطش و گرسنگى روز رستاخيز از ديگر سو، بهرمضان و روزه، مايه «ذكر» مىبخشد و در سايه اين «ياد»، روزه دار ازغفلت مىرهد.
گاهى وارد كردن يك «شوك»، انسان را تكان مىدهد و حس و حركتىجديد، پديد مىآورد.
وقتى روزه مىگيرى، «گرسنگى» را لمس و حس مىكنى.
نه آن گرسنگى كه هر روز، وقت ظهر و شام، به تو دست مىدهد و چندلحظه بعد، سر سفره يا كنار ميز غذا مىنشينى و خود را سير مىكنى،
بلكه چشيدن ساعتهاى مديد گرسنگى و اينكه مجبورى تحمل كنى ونمىتوانى خواسته دل و اشتهاى درونت را فورى پاسخ دهى.
محروم نيستى، ولى محروميت مىكشى.
اما كسانى هم هستند كه مدام در محروميت اند و از غذايى چرب و گرم،بىنصيب! آيا در روزهاى رمضان، به ياد رنج پيوسته آنان مىافتى؟ يا آنكههنگام سحر، آن قدر ذخيره سازى مىكنى كه تا غروب، گرسنه نشوى وسطرى از رنجنامه «بينوايان» را نخوانى؟!
سوره «هل اتى» در باره ايثار خاندانى نازل شد كه روزه بودند، اماهنگام افطار، غذاى خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند و با «آب» افطاركردند و اين فداكارى، سه روز تكرار شد، تا سوره انسان «هل اتى علىالانسان...» نازل شد.
اگر روزهات نتواند «حس همدردى» تو را بيدار كند و تو را به ياد فقرايىبيندازد كه سفرهشان خالى و جيبشان تهى است، پس چه امساك و صوم ورمضانى؟...
آيا شده است كه روزى جمعى را براى «افطار» سر سفرهات بنشانى كهبينوا و تهيدستاند، نه فقط آنان كه وضعشان خوب است و اگر به خانه توهم نيايند، افطار خانه خودشان رو به راه است؟
يك چشم بگردان، ميان فاميل، دوستان، همسايگان، همنوعان، آياچنين كسانى را مىشناسى كه دعوت كنى و سر سفره كرم و بزرگوارىخودت بنشانى و از سير كردن شكمهاى گرسنه، لذت ببرى؟
براى اهل دل، «غذا دادن» بيش از «غذا خوردن» لذت بخش است.
بارى... «رمضان» تمام مىشود و به آخر مىرسد.
به همين راحتى و سرعت و شتاب!
گرچه فكر مىكنيم چه قدر طول مىكشد، ولى دقت كه بكنيم،مىبينيم خيلى زود مىگذرد.
رمضان و سپرى شدن، يك نمونه است.
عمرها، جوانىها، فرصتها، قدرتها و نشاطها نيز به همين سرعتمىگذرد. يك نگاه كافى است كه «شتاب عمر» را نشانمان دهد.
جوان با ايمان، در روزهاى آخر، مىانديشد كه محصول من از اينگرسنگى و تشنگى چه بود و چه به دست آوردم و چه تغييرى كردم؟
اين سؤال، در مورد مجموعه عمر و زندگى هم قابل طرح است.
ما با روزگار، در حال «داد و ستد» يم. او از ما «عمر» و «جوانى» مىگيرد.ما از آن چه گرفتهايم و مىگيريم؟ آيا حساب سود و زيانمان را كردهايم؟
«غرق آوازيم و بلبل رفته است...».
ما هم، غرق جوانى هستيم و غافليم كه عمر، چه پر شتاب مىگذرد.لحظهها، پرشتابتر از ابرهاى گذرا، از آسمان عمرمان كوچ مىكنند. پايانخط كجاست؟ به انتهاى فرصت چند روز، يا چند سال مانده است؟ نمىدانيم; ولى حتمى است.
رمضان، برنامهاى براى «خودسازى» و «تحول» است. آيا خود راساختيم و متحول شديم؟
مكتب هم، يك «رمضان مادام العمر»براى ماست. بناى شخصيتمعنوى و انسانى ما در سايه مكتب و آموزشهاى «وحى» شكل مىگيرد.
در كجاى زمان ايستادهايم؟ كيستيم و به كجا مىرويم؟