پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت

پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت0%

پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت نویسنده:
گروه: کتابخانه عقائد

پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علی باقر شیخانی
گروه: مشاهدات: 14570
دانلود: 4370

توضیحات:

پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 203 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 14570 / دانلود: 4370
اندازه اندازه اندازه
پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت

پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

تثویب در اذان صبح، بدعت است و همه عالمان شیعه بر آن اتفاق نظر دارند.(1)

علامه حلی نیز می فرماید:

تثویب نزد ما بدعت است؛ زیرا در روایت عبدالله بن زید (که در روایات اهل سنت آمده) ذکری از آن نیست و همچنین در روایات اهل بیتعليهم‌السلام که چگونگی اذان فرشته وحی در آن آمده حرفی از آن نیست.(2)

ابن رشد قرطبی می گوید:

از مذاهب چهارگانه اهل سنت شافعی ها آن را از اذان نمی دانند. وی می گوید: زیرا این جمله از اذان، معلوم نیست که در زمان پیامبر بوده یا در زمان عمر اضافه شده است.(3)

در مسئله مورد مناقشه چند روایت از اهل سنت نقل شده که به جهت ضعف روایات شافعی بر استحباب گفتن آن جملات حکم نداده است. دراین باره به چند روایت اشاره می کنیم.

روایت اول

سعید بن مسیب از عبدالله بن زید روایت می کند روزی هنگام صبح، بلال، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را به نماز صبح دعوت کرد. به او گفته شد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در خواب است، بلال با صدای بلند گفت «الصلوه خیر من النوم.» سعید بن مسیب می گوید: سپس این جمله داخل اذان صبح قرار داده شد.(4)

این حدیث بر فرض صحت سند، دلالت بر جواز چنین کاری ندارد؛ زیرا سعید بن مسیّب نگفته چه کسی این جمله را داخل اذان قرار داده است؟ آیا بلال چنین کرد و پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله شنید و چیزی نگفت یا دیگران چنین کردند؟

____________________

1- مسائل الناصریات، ص183.

2- تذکره الفقهاء، ج3، صص47و48.

3- بدایه المجتهد، ج1، ص89

4- مسند احمد بن حنبل، ج4، ص43.

روایت از بیان آن ساکت است و هنگامی که دو احتمال وجود داشته باشد، نمی توان به آن استدلال کرد.

بخاری و مسلم این روایت را در کتاب های خود نیاورده اند و این خود یکی از دلایل ضعف روایت به شمار می آید. حاکم نیشابوری می گوید: «عدم نقل آنان به این سبب بوده که در سند ناقلین از وی اختلاف است».(1)

دلیل دیگر بر ضعف روایت آن است که راوی این روایت عبدالله بن زید صحابی است (که درباره سال مرگ وی اختلاف است). ابن حجر عسقلانی می گوید که در سال سی و دو هجری مرده است، اما حاکم نیشابوری می گوید: «صحیح آن است که وی در جنگ احد به شهادت رسیده و همه روایات او منقطع می باشد».(2)

دلیل دیگر بر ضعف این روایت آن است که یکی از راویان این حدیث عبدالله بن محمد بن عبدالله بن زید است که در کتاب های صحاح اهل سنت حدیثی از وی نقل نشده و در کتاب سنن فقط همین یک روایت از وی نقل شده است که در آن فضیلتی برای خاندانش است؛ زیرا در آن ادعا شده که اذان با الهام به جدش تشریع شده است. به همین جهت، وی متهم است و نمی توان به خبر او تمسک کرد. در سند یکی از این روایت ها، زید بن حباب بن ریان تمیمی آمده است که او را به کثرت خطا توصیف کرده اند.(3) در سند سوم، «محمد بن ابراهیم بن حارث بن خالد تمیمی» است که احمد بن حنبل او را تضعیف کرده است.(4)

______________________

1- المستدرک، ج2، ص336.

2- تهذیب التهذیب،ج5، ص197، ش377؛ الاصابه فی تمییز الصحابه،ج4، ص85، ش4704.

3- میزان الاعتدال، ج2، ص100.

4- تهذیب الکمال، ج24، ص304.

روایت دوم

ابن ماجه نقل می کند: رسول خدا در اذان فجر به «تثویب» دستور داد.(1)

این حدیث منقطع است؛ زیرا ابن ابی لیلی که راوی حدیث است متولد سال هفده است و بلال به سال بیست یا بیست و یک، در شام از دنیا رفته است. ازاین رو، ابن ابی لیلی در سه یا چهار سالگی بلال را دیده است. پس چگونه ممکن است با سن کم از بلال حدیث نقل کرده باشد؟

در برخی روایات آمده است: «عبدالله بن زید در خواب دید بعضی می گویند: «بلال آن را در اذان اضافه و پیامبر تقریر کرد». نیز در برخی روایات آمده است: «عمر بن خطاب به مؤذن دستور داد تا آن را در اذان صبح قرار دهد».

چگونه با این اختلاف در روایت ها می توان امر به تثویب کرد؟ بنابراین می توان گفت که عبارت «الصلوه خیر من النوم» در سیره و سنت رسول الله در اذان و اقامه به کار نرفته است، بلکه حتی در زمان ابوبکر نیز گفته نمی شد، بلکه در عصر عمر بن خطاب، این قسمت به اذان صبح اضافه شد.(2) حتی برخی علمای اهل سنت نیز آن را بدعت می دانند. شوکانی از البحر الزخار نقل می کند: «عمر تثویب را بنا نهاد و فرزندش گفت: این بدعت است.»(3) مجاهد نیز نقل می کند: «ما با ابن عمر بودیم که شنیدم مردی در مسجد تثویب می گوید ابن عمر گفت: بیا از نزد این بدعت گذار خارج شویم».(4)

12 - چرا شیعیان در اذان و اقامه به ولایت امیرالمومنین شهادت می دهند؟

یکی از اشکالات وهابیان این است که چرا در اذان خود «اشهد ان علیا ولی الله» می گویید و در اذان بدعت می گذارید؟ همچنین می گویند: مگر خدا ولی دارد؟

_____________________

1- سنن ابن ماجه، ج1، ص237، ح715.

2- الموطا، ص72.

3- نیل الاوطار، ج2، ص43.

4- مصنف عبدالرزاق، ج1، ص475.

پاسخ

در اینکه حضرت امیرالمؤمنینعليه‌السلام ، ولی الله است، هیچ شک و شبهه ای نیست و آیه و روایات بر آن دلالت دارد و عده ای از عالمان اهل سنت نیز گفته اند که این آیه درباره علیعليه‌السلام نازل شده است:

( إِِنَّمَا وَلِیکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ وَمَن یتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ) (مائده: 55 و 56)

همانا سرپرست شما [بعد از] خداوند، پیامبر و مؤمنانند، مؤمنان [یعنی] همان کسانی که نماز برپا می دارند، و حتی در حال رکوع زکات می دهند و هر کس خداوند را سرپرست و حامی خود بشناسد و نیز پیامبر و [این گونه] مؤمنان را، از اعضای حزب خداوند است و حزب خداوند به واقع پیروز است.

آنان گفته اند این آیه هنگامی نازل شد که نیازمندی وارد مسجد شد و از مردم کمک خواست، ولی کسی به او کمک نکرد، علیعليه‌السلام که در حال رکوع بود، به نیازمند اشاره کرد و انگشتر خود را به او بخشید. در این هنگام این آیه نازل شد.(1)

ابن عبّاس نقل می کند که عبداللّه بن سلام با عده ای از یهودیان که اسلام اختیار کرده بودند، نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله آمدند و گفتند: یا رسول اللّه خانه های ما دور است و کسی نیست از برای ما حدیثی و خبری از شما بیاورد و قوم ما هم وقتی که مسلمان شدیم، ما را ترک گفتند و با ما نشست و برخاست نمی کنند و ازدواج و نکاح را از ما بریده اند و با ما تکلم هم نمی نمایند و این امر مشکلاتی برای ما به وجود آورده است. سپس پیامبر آیه( إِنَّما وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ )

____________________

1- جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 6، ص186؛ الجامع لأحکام القرآن، ج 6، ص221؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج 2، ص 293؛ فتح القدیر، ج 2، ص60.

را تلاوت فرمود و از منزل بیرون آمد و به طرف مسجد رفت. در این میان، سائلی را مشاهده کرد که از مسجد بیرون می آمد. به او فرمود: آیا کسی به تو چیزی بخشیده است؟ گفت: بلی یا رسول اللّه، انگشتری به من بخشیده شده است. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: چه کسی آن را به تو بخشیده است؟ گفت: این مرد که در حال نماز ایستاده و اشاره به علی کرد. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: در چه حالتی به تو بخشید؟ گفت در حالتی که در رکوع بود، سپس پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله تکبیر گفت و این آیه را قرائت فرمود.(1)

با نزول این آیه، علیعليه‌السلام از طرف خدا، ولی و سرپرست مسلمانان پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله معرفی شد. مراد ما از شهادت به ولی بودن آن حضرت همین معناست، یعنی کسی که از جانب خدا ولی بر مردم است. همچنان که مراد ما از رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله نیز کسی است که از جانب خدا، رسول است. ازاین رو، گفتن این جمله در اذان، فقط به معنای اعلام پیروی از اهل بیت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله است و شهادت ثالثه جزو اذان و اقامه نیست و تنها آن را به صرف تبرک و تیمن می آورند که اگر جز این باشد، شکی در بطلان و بدعت آن نیست.

استاد عبدالمحسن عبدالله سراوی، مستبصر(2) سوری در کتاب القطوف الدانیه دراین باره می گوید:

شیعه در اذان، شهادت به ولایت را به قصد جزئیت نمی گوید، بلکه از زمانی که معاویه لعن بر علی بن ابی طالبعليه‌السلام را بر بالای منبرها و مأذنه ها شعار خود نمود، شیعه نیز به این فکر افتاد که برای جلوگیری از این بدعت و مکتوم نشدن ولایت امیرالمؤمنینعليه‌السلام ، برای هماهنگی با دستور خداوند که درباره ولایت علیعليه‌السلام فرمود:( إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ ؛) همانا سرپرست شما [بعد از]

____________________

1- أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص202.

2- مستبصر به کسی گفته می شود که قبلاً از اهل سنت بوده ولی مذهب شیعه را پذیرفته است.

خداوند، پیامبر و مؤمنانند، مؤمنان [یعنی] همان کسانی که نماز بر پا می دارند، و حتّی در حال رکوع زکات می دهند.» شهادت به ولایت آن حضرت را به قصد تبرک در اذان ها اعلام دارد.(1)

همه فقیهان امامیه نیز به این نکته التفات کرده اند که نباید این شهادت را در اذان به قصد جزئیت ذکر کرد، وگرنه بدعت است.

مجلسی اول می گوید:

ظاهر آن است که اگر کسی شهادت به ولایت را در اذان بگوید، اشکالی ندارد، مگر آنکه با جزم به شرعیت آن باشد که خطاست و اولی آن است که به نیت اینکه جزو ایمان است، آن را بگوید، نه این نیت که جزو اذان است.(2)

ناگفته نماند هیچ یک از فقهای امامیه به منع شهادت ثالثه در صورتی که به قصد جزئیت نباشد، در اذان فتوا نداده اند.

13-چرا علمای شیعه از درآمد کسب، خمس می گیرند؟

وهابیون می پرسند: چرا فقهای شیعه از درآمد کسب مردم خمس می گیرند با آنکه در قرآن فقط خمس بر غنایم جنگی تعلق می گیرد. از جانب دیگر خلفای چهارگانه و حتی علیعليه‌السلام نیز در زمان خودش پس از پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله از مردم مطالبه خمس نکرد، پس فقها به چه مجوزی خمس می گیرند؟

پاسخ

در اصل اینکه هر مسلمانی وظیفه دارد بخشی از درآمد کسب خود را برای رضای خدا بدهد، بین فقهای مذاهب چهارگانه اهل سنت و شیعه و حتی مفتی های وهابی اختلافی نیست. آنچه محل اختلاف است، در مقدار و عنوان آن است، فقهای مذاهب دیگر آن را تحت عنوان زکات واجب می دانند. جزیری در کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه می گوید:

___________________

1- القطوف الدانیه، ج1، ص55.

2- محمدتقی مجلسی، روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج2، ص246.

بر اموالی که با آن تجارت می شود مانند قماش و آهن و امثال آن زکات واجب است، پس بر کسی که مالک تجارتی است واجب است زکاتش را بدهد و مقدار آن 5/2 درصد است... در اصل مال التجاره و قیمت آن... و سود حاصل از تجارت و همچنین مالی که از غیر تجارت (مانند ارث وهبه و حقوق ماهیانه) به دست می آید اگر سال بر آن بگذرد زکات واجب است.(1)

مفتی سابق وهابیون عربستان، بن باز نیز با صراحت اعلام می کند که بر کارمندان زکات واجب است:

بر حقوق بگیر واجب است تاریخ گرفتن حقوق خود را یادداشت نماید تا اگر سال بر آن گذشت زکات آن را هر سال بپردازد.(2)

بنابراین فقهای مذاهب دیگر از درآمد کسب پیروان خود زکات می گیرند، ولی فقهای شیعه بر اساس فرموده اهل بیت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بر درآمد کسب خمس را واجب می دانند و بر هر درآمدی اگر سال بر آن بگذرد فقط یک بار خمس را واجب می دانند و حال آنکه اگر از مصادیق زکات باشد اگر آن مال زکات داده شده، برای سال های بعد باقی باشد، باز باید زکات آن را داد.

دلیل پیروان اهل بیت، کلام خداوند است که می فرماید:

( وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَی وَالْیتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ إِن کُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یوْمَ الْفُرْقَانِ یوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ .) (انفال: 41)

و بدانید هر آنچه را که سود میبرید خمس آن برای خدا و برای پیامبر، و برای نزدیکان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آنها) است اگر به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایی حق از باطل، روز درگیری دو گروه (حق و باطل در جنگ بدر) نازل کردیم ایمان آورده اید و خداوند بر هر چیزی تواناست.

___________________

1- الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1، صص514 518.

2- عبد العزیز بن عبدالله بن باز، تحفه الاخوان، ص149.

خداوند در این آیه مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و آنان را به پرداخت خمس مکلف و بارها به آن تأکید کرده تا اهمیت آن را برساند.

نخست: با کلمه اعلموا شروع شده تا توجه مخاطب را به حکم مورد نظر جلب کند.

دوم: جمله اسمیه را با انما که مفید تأکید است بیان کرده است.

سوم: جمله خبری را نیز با فان لله تأکید کرده است.

چهارم: حکم را بر وجود ایمان و ثبات در آن تعلیق کرده است:( إِن کُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ )

پنجم: حکم را بار دیگر بر ایمان به آیات و ملائکه و یاری در جنگ بدر تعلیق کرده است:( وَمَا أَنزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یوْمَ الْفُرْقَانِ یوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ ) .

ششم: پس از همه تأکیدهای یاد شده، فرمود:( وَاللّهُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ )

خدا بر هر چیز تواناست، تا بفهماند که درخواست خمس به خاطر ناتوانی نیست. همه این تأکیدات برای آن است که عمل به این حکم شرعی کار دشواری است. به گونه ای که چه بسا مکلفان در انجام آن به خود تردید راه دهند یا منکر آن شوند یا نظری خلاف آنچه خداوند فرموده بدهند و مواضع تعیین شده را برای پرداخت خمس رعایت نکنند.

مفهوم غنیمت راغب مینویسد:

غنم معروف است (خداوند) فرمود: و از گاو و گوسفند (غنم)، پیه آن دو را بر آنان حرام کردیم، و غنم (به ضمه غ) اصابت نمودن و دست یابی است سپس در هر برخورداری استعمال شد چه با جنگ حاصل شده باشد یا غیر آن خداوند می فرماید: «بدانید از هر چه غنیمت ببرید خمس آن برای خدا و... است».(1)

____________________

1- «الغنم معروف. قال: و من البقرو الغنم حرّمنا علیهم شهومها. والغُنْمُ إصابَتُهُ و الظَفَرُ به ثم استعمل فی کل مظفور به من جهه العِدَی و غیرهم قال واعلموا انما غنمتم من شیءٍ...» (راغب اصفهانی، مفردات، ص366).

با توجه به این کلام معلوم می شود که معنای لغوی غُنم، عام بوده و هر سودی است که نصیب انسان می شود. هر چند سبب نزول آیه خاص بوده و پس از به دست آوردن غنایم جنگی در جنگ بدر نازل شد، ولی به قرینه «من شیءٍ» سودِ در هر چیزی را شامل می شود؛ زیرا اگر فقط مخصوص غنیمت جنگی باشد، باید گفته شود که آیه خاص غنایم جنگی بدر است و حال آنکه چنین نیست و هیچ یک از فقهای مذاهب چهارگانه اهل سنت چنین نگفته اند. به همین جهت، اهل بیتعليهم‌السلام آن را حمل بر عموم می کند و خمس را بر هر سودی که به انسان میرسد، لازم دانسته اند. هر چند آن سود با کسب و تجارت، یا دستیابی به معدن یا غیر آن به دست آید.

دلیل بر اینکه خمس فقط در غنایم، واجب نیست، روایاتی است که در منابع معتبر اهل سنت آمده و در آن روایات تصریح شده که در معادن نیز خمس است. به همین جهت، فقهای آنان در معادن نیز خمس را واجب می دانند.(1)

اینکه می گویند خلفای پس از پیامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله از کسب درآمد مردم خمس نگرفتند، دلیل بر عدم وجوب آن نمی شود؛ زیرا بنابر تصریح روایات اهل سنت، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله خمس می گرفت. همچنان که طبری در تفسیر خود می نویسد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله غنایم را می آورد و بر پنج بخش تقسیم می کرد. چهار بخش را به کسانی که در جنگ حضور داشتند می داد و یک پنجم بقیه را چنین تقسیم می کرد یک مشت را برای کعبه برمی داشت که همان سهم خداست و ما بقی را نیز پنج قسمت می نمود سهمی برای رسولصلى‌الله‌عليه‌وآله و سهمی برای قربا، و سهمی برای یتیمان و سهمی برای مساکین و سهمی برای در راه ماندگان.(2)

____________________

1- الفقه علی المذاهب الاربعه، ج1، ص519.

2- جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 10، ص4.

در تفاسیر اهل سنت، فلسفه اختصاص بخشی از خمس برای فقیران و یتیمان و در راه ماندگان از خویشان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله چنین بیان شده است.

مجاهد میگوید:

چون صدقه بر آل محمد حلال نبود خمس برای آنان قرار داده شد.(1)

عَن ابنِ عَباس، قالَ: قالَ رَسولُ اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله : رَغبتُ لَکم عَن غَسالَه الأیدِی، لِأنّ لَکم مِن خمُسِ الْخُمس ما یُغنِیکم أو یَکْفیکم.(2)

ابن عباس میگوید: پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: از چرک دستان (یعنی صدقه) برای شما دوری جستم؛ زیرا برای شما خمسی است که شما را بی نیاز و کفایت می کند.

سیوطی از عبدالرحمان بن ابی لیلی نقل کرده که علیعليه‌السلام فرمود:

همانا خداوند صدقه را بر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله حرام نمود و سهمی از خمس به طور مخصوص جدای از امت به جای آنچه بر او و اهل بیتش حرام نموده بود قرار داد.(3)

بنابراین، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در زمان خودش خمس را می گرفت و از میان خاندان خود تولیت خمس را به علیعليه‌السلام داد.

عَن علیعليه‌السلام قالَ قلتُ: یا رَسولَ الله اَلا تُولیّنی مَاخَصّنا اللهُ بِه مِنَ الْخُمس؟ فَولاّنیهِ.(4)

علیعليه‌السلام فرمود به رسول خدا گفتم آیا تولیت خمسی که خداوند به ما اختصاص داد، به من نمیدهی؟ پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آن را به من واگذار کرد.

پس از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، خلفا، این حق را که مخصوص خاندان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بود، از آنان دریغ داشتند. در روایات چندی از طریق اهل سنت وارد شده که

___________________

1- «کان آل محمد9 لا تحل لهم الصدقه قسمه الخمس، فجعل لهم خمس الخمس» (جامع البیان، ج10، ص5؛ الدر المنثور، ج3، ص186).

2- تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 4، ص57 ؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج5 ، ص 1705.

3- الدر المنثور، ج3، ص186.

4- الدر المنثور، ج3، ص187؛ فتح القدیر، ج 2، ص357.

ابوبکر، عمر و عثمان از پرداخت خمس به اهل بیتعليهم‌السلام خودداری نمودند، همچنان که عده ای از مفسران در تفاسیر خود آورده اند:

روایت شد که ابوبکر خمس را به بنی هاشم نداد و به آنان گفت فقط به فقیرانتان داده میشود و به بی همسران شما زن داده میشود و کسی که از شما خادم ندارد برایش خادم گرفته میشود اما افراد بی نیاز از شما همانند در راه مانده است که بی نیاز است و چیزی به او و یتیم ثروتمند از صدقه داده نمی شود.(1)

ابن عباس با این عمل مخالف بود به همین جهت می گفت:

عمر مقداری از خمس را به ما تقدیم کرد که دیدیم کمتر از حق ماست لذا آن مقدار را نیز به او باز گرداندیم و از قبولش سر باز زدیم. راوی می گوید: عمر مقداری که به آنان عرضه داشت این بود که ازدواج کنندگان را یاری نماید و قرض بدهکاران را ادا نماید و به فقیران آنان کمک نماید ولی بیش از این را حاضر نشد به آنان بدهد.(2)

همچنین ابن عباس میگوید:

غنیمت پنج قسمت میشد چهار پنجم برای جنگجویان بود و یک پنجم مابقی به چهار قسمت تقسیم میشد برای خدا و رسول و ذی القربی یعنی نزدیکان و خویشان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آنچه برای خدا و رسول بود برای قرابت پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بود و خود پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله چیزی از خمس بر نداشت اما وقتی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله رحلت نمود ابوبکر نصیب خویشان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را به مسلمانان

__________________

1- «روی ان ابابکر منع بنی هاشم الخمس و قال: انما لکم ان یعطی فقیرکم و یزوج ایمکم و یخدم من لا خادم له منکم فاما الغنی منکم فهو بمنزله ابن السبیل غنی لا یعطی هو ولا یتیم مؤسر من الصدقه شیئاً» (البحر المحیط فی التفسیر، ج 5، ص324؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 5، ص201؛ غرائب القرآن، ج3، ص402؛ ارشاد عقل السلیم، ج3، ص98؛ تفسیر نسفی (مدارک التنزیل)، ج1، ص646؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 2، ص 222).

2- «قد کان عمر عرض علینا من ذلک عرضا رایناه دون حقنا فرددنا علیه و أبینا ان نقبله و کان عرض علیهم ان یعین ناکحهم و این یقضی عن غارمهم و این یعطی فقیرهم و ابی ان یزیدهم علی ذلک» (الدر المنثور، ج3، ص186؛ فتح القدیر، ج 2، ص357).

برگرداند و در راه خدا مصرف نمود به این استدلال که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده: «لا نورث ما ترکنا صدقه؛ آنچه صدقه به جای گذاشتیم به ارث نمی گذاریم».(1)

از قتاده نیز از سهم ذی القربی پرسیده شد که گفت:

(خمس) بهره ای بود برای رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله اما پس از وفاتش ابوبکر و عمر آن را به عنوان صدقه از جانب پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در راه خدا مصرف کردند.(2)

حال پرسش این است که آیا این اجتهاد در مقابل نص صریح قرآن نیست؟ مگر خدا نمیدانست که رسولش صدقه جاریه میخواهد، پس چرا خود خدا فلسفه تشریع خمس را چنین بیان و خود پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نیز چنین نکرد، بلکه خدا با تأکیدات فراوان به مسلمین خطاب کرد که اگر به خدا و آنچه بر بنده اش نازل کرده است، ایمان دارند، خمس را بدهند. همین اجتهاد است که مبنای فتوای عده ای شده که برخلاف سیره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فتوا دهند و بگویند:

سهم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله برگشت به خمس میکند و خمس به سه قسم می شود به یتیمان و مساکین و در راه مانده میرسد و این گفته جماعتی از اهل عراق است.(3)

نسفی میگوید:

اما سهم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله پس از وفات وی ساقط است و همچنین سهم خویشان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله ساقط است و فقط به فقیران و مساکین و در راه مانده آنان داده میشود اما به افراد بی نیاز آنان چیزی داده نمیشود.(4)

______________________

1- جامع البیان، ج10، ص 6.

2- جامع البیان، ج10، ص 6.

3- «کان طمعه لرسول الله فلما توفی حمل ابوبکر و عمر فی سبیل الله صدقه علی رسول الله9» (جامع البیان، ج10، ص7).

4- تفسیر نسفی، ج1، ص645.

جالب اینجاست که اینان حق خویشان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را ساقط میدانند، ولی بعد همین سهم را به نزدیکان و اطرافیان حکام جور میبخشند و به آن فتوا میدهند. همچنان که گروهی گفتند که سهم ذی القربی برای نزدیکان خلفاست،(1) ولی نزدیکان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله حق ندارند این سهم را بگیرند؛ زیرا ابوحنیفه فتوی داده است که: سهم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله و ذوی القربی ساقط است فقط به فقیران آنان سهمی داده میشود؛ زیرا آنان الگوی دیگر فقیرانند.(2)

جای بسی تعجب و تأسف دارد که چگونه حاکمان جور حق دارند این سهم را به افراد بی نیاز خاندان خود ببخشند و آنان الگوی مردم نیستند، ولی خاندان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله چون الگوی مردمند باید آنقدر در رنج و زحمت به سر ببرند و به حدی برسند که وقتی درمانده و فقیر شدند، کسی به آنان ترحم نکند و چیزی از خمس به آنان ببخشد.

اینکه گفته اند چرا علیعليه‌السلام از مردم مطالبه خمس نکرد، روشن است؛ زیرا همان سخنی که امروزه وهابیان درباره عالمان شیعه می گویند و با گرفتن خمس، آنان را متهم می کنند، مردم آن زمان درباره علیعليه‌السلام می گفتند و او را به مال دوستی و دنیاطلبی ایمان می کردند. همچنان که خود آن حضرت در نامه به استاندار خود، عثمان بن حنیف درباره علت صرف نظر نکردن از باز پس گردانیدن فدک به خاندان پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله می فرماید:

آری از آنچه آسمان بر آن سایه انداخته بود، فدک در دستان ما بود که مردمی بر آن بخل ورزیدند و مردمی دیگر، سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین داور خداست. مرا با فدک و غیر فدک (خمس و...) چه کار، درحالی که جایگاه فردای آدمی، گور است...».(3)

___________________

1- تفسیر ابن ابی حاتم، ج5. ص1704.

2- غرائب القرآن، ج3، ص402.

3- 16.نهج البلاغه، ص555، نامه45.

پیوست اول: کتاب شناسی ردّ وهابیت

آیین وهابیت، جعفر سبحانی، قم، مشعر.

پاسخ به شبهات در شبهای پیشاور، صانعی، قم، مشعر.

پاسخ جوانان شیعه به شبهات وهابی ها، رضا استادی، قم، در راه حق.

پاسخ های ما، علی عطایی، قم، مشعر.

پاسداری از مرقد پیامبران و امامان، جعفر سبحانی، قم، مشعر.

پندهای هدایتگر، یوسف هاشم رفعی، برگردان: محمد غیب غلامی، قم، مشعر.

تاریخ وهابیان، ایوب صبری، برگردان: علی اکبر مهدی پور، نشر طوفان.

تبرک و توسل، جواد محدثی، قم، الغدیر.

چالش های وهابیت، علی اکبر اسدعلی زاده، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما.

در پرتو شریعت، عباس علی زارعی سبزواری، قم، مشعر.

سلفی گری وهابیت، حسن بن علی سقاف، برگردان: حمیدرضا آژیر، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

سلفیه و وهابیت، علی اصغر رضوانی، قم، انتشارات جمکران.

سلفیه، بدعت یا مذهب، رمضان البوطی، برگردان: حسین صابری، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

سیمای وهابیت، عبدالله محمد، برگردان: خدیجه مصطفوی، مشهد، محب.

شیعه پاسخ می دهد، سید رضا حسینی نسب، قم، مشعر.

فتنه وهابیت، احمد زینی دحلان، برگردان: همایون همتی.

فرقه ای برای تفرقه، نجم الدین طبسی، قم، مشعر.

گفت وگوی بی ستیز، عصام عماد، برگردان: مصطفی اسکندری.

گل بی خار، عدنان درخشان، قم، مشعر.

مبلّغ، نه پیامبر، حسن بن فرهان مالکی، ترجمه: سید یوسف مرتضوی، قم، نشر ادیان.

وهابیت از دیدگاه اهل سنت، علی اصغر رضوانی، قم، دلیل ما.

وهابیت بر سر دوراهی، ناصر مکارم شیرازی، قم، مدرسه امام علی بن ابی طالبعليه‌السلام

وهابیت و بازنگری از درون، سید محمد بن علوی مالکی، برگردان: انسیه خزعلی، قم، مشعر.

وهابی گری، حامد الگار، برگردان: احمد نمایی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

پیوست دوم: پایگاه های ضد وهابیت

شبکه الحق

مرکز ابحاث العقائد ww.agaed.com

وهابیت نت www.wahabia.net

صوفیه (اهل سنت مخالف وهابی) www.alsufia.org

فدک www.fada.org

ردیه ها بر وهابیت ww.mahozz.net/pooks/index.htmn

غرفه الغدیر www.room-alghadeer.com

انصار آل محمد ww.ansaar.net

شبکه هجر الثقافی

سایت مؤسسه ولی عصر http://www.valiasr-at.com

ص: 185