قصاص در دست و پا
( مسئله 714 ) : قصاص جدا کردن دست راست به جدا کردن دست راست جانی ، و قصاص جدا کردن دست چپ به جدا کردن دست چپ جانی محقق می شود ، و هم چنین قصاص در پا ولی اگر جانی دست راست نداشت به جای او دست چپ قطع می شود و هم چنینن اگر پای راست کسی را قطع کرد و خود پای راست نداشت به جای او پای چپش قطع می گردد و اگر دست یا پای قطع شده مجنی علیه چپ بود ، و جانی دست یا پای چپ نداشت دست راست یا پای راستش قطع می شود
( مسئله 715 ) : اگر در قصاص از جانی که دست کسی را قطع کرده جانی دست ندارد نه راست نه چپ آیا به جای قطع دست راست پای راست ، و به جای قطع دست چپ پای چپ وی یا پا به جای دست مطلقاً قطع می شود ؟ در مسئله دو قول است و اظهر این است که خون بها واجب می گردد
( مسئله 716 ) : چنانچه در مورد قصاص از دست راست جانی دست چپ خود را داد ، و مجنی علیه آن را از روی علم و عمد قطع کرد جانی حق قصاص نسبت به قطع دست چپ خود را دارد ، و در صورت اعتقاد مجنی علیه به جوازقطع ( از روی جهل مرکب ) قصاص نکردن ( سقوط قصاص ) مشکل است بلی در جایی که جانی دست چپ را در معرض قصاص قرار داد ، و مجنی علیه یا از روی نداانی ( که دست راست او را قطع کرده ) یا نادانی که این دست ( که در معرض قصاص است ) دست چپ است دست چپ را قطع کرد قصاص ندارد در عین حال در تمام این موارد ، مجنّی علیه حقّ قطع دست
راست جانی را دارد ، و مجنّی علیه که بدون اقدام جانی دست چپ وی را از روی اشتباه و غلط قطع کرده فقط خون بها باید بپردازد ، و اگر این قطع به سبب سرایت موجب مرگ جانی شد ضامن خون بهای جان وی می باشد
( مسئله 717 ) : اگر بین طرفین اختلاف حاصل شد صور متعددی فرض می شود و در اکثر این موارد منکر که مجنی علیه است قسم می خورد
( مسئله 718 ) : مشهور علماء فرموده اند دست سالم در مقابل دست شل قطع نمی شود بلکه ادعای اجماع مسلمین شده است لکن بعض بزرگان دور نمی داند که دست سالم و صحیح در مقابل قطع دست شل قطع گردد ولی حق با مشهور علماء است بنابراین تنها خون بها در قطع دست شل در این مورد لازم است
( مسئله 719 ) : در جایی که بعض انگشتان دست قطع شده مجنّی علیه شل باشد ولی تمام انگشتان جانی سالم است در قصاص سه وجه است : اول ، ثبوت قصاص تنها در مقابل انگشتان صحیح ، و کف دست و انگشت سالم به جای انگشت شل قطع نمی شود و نسبت به انگشت شل خون بها و حکومت درباره زیر آن و زیر انگشتان صحیح که ( به عنوان قصاص قطع نشده ) داده می شود
دوم ، کف دست جانی با انگشتان کاملاً قطع شده ، و تفاوت خون بهای انگشتان شل و سالم به جانی رد می شود سوم ، قطع دست بدون رد تفاوت
( مسئله 720 ) : در عکس مسئله بالا که انگشتان دست جانی کلاً یا بعضاً شل و انگشتان مجنی علیه که قطع شده سالم بود با بریدن انگشتان شل در مقابل انگشتان سالم قصاص می شود
( مسئله 721 ) : اگر انگشتان دست قطع شده مجنی علیه یک یا بیشتر کم باشد ( مثلاً دارای 3 یا 4 انگشت است ) و جانی تمام انگشتان را دارد مشهور فرموده اند دست جانی قطع شده، و مجنی علیه با قطع انگشتان جانی خون بهای انگشتانی که خود نداشته باید به جانی رد کند ، ولی علامه خویی در این مورد نیز قصاص را بدون رد جایز دانسته ، لکن بعید نیست که انگشتانی را که مجنی علیه دارا بوده قطع کند و کف دست جانی قطع نشود و برای آن چه از مجنی علیه قطع شده حکومت لازم آید
( مسئله 722 ) : چنانچه کسی را که جانی دستش را قطع کرده انگشتانش کامل و دستش سالم باشد ، ولی انگشتان دست جانی ناقص باشد یا انگشت یا دست نداشته باشد در مسئله سه قول است و اوفق آن است که با قصاص از دست ناقص خون بهای آنچه را جانی قطع کرده و خود ندارد به مجنی علیه بپردازد
( مسئله 723 ) : تساوی ( برابر بودن ) دست قطع شده با دست جانی که به عنوان قصاص قطع می شود در سایر صفات مانند توانایی ضربه زدن ، قدرت ، کوچکی ، بزرگی لازم نیست
( مسئله 724 ) : مشهور علماء تساوی در اصلی و زائد بودن را شرط قصاص دانسته اند بدین معنی که دست اصلی به جای زائد قطع نمی شود ، و اگر دست زائد کسی را قطع کرد و جانی دست زائد دارد قویاً می توان گفت دست زائد وی را به جای دست زائد مجنی علیه قطع کنند ولو در سمت یکی نباشند مثلاً دست زائد قطع شده سمت راست و دست زائد جانی سمت چپ باشد لکن اگر
در همان سمت قطع کرده. خود دست زائد دارد نمی توان دست زائد سمت دیگر را قطع نمود ( مسئله 725 ) : چنانچه انگشت زائدی با سایر انگشتان از دست یا پأی کسی عمداً قطع کرد و خود جانی نیز مانند آن را دارد قصاص ثابت است و اگر تنها جانی انگشت زائد دارد و در کنار ابهام یا انگشت کوچکی به صورت جدا منفرداً قرار دارد 5 انگشت اصلی جانی قطع شده و انگشت زائد با کف باقی می ماند ، و اگر متصل به ابهام یا انگشت کوچکی است ، و منفرد نمی باشد چهار انگشت غیر از ابهام یا غیر از انگشت کوچک قطع و این انگشت زائد با انگشتی که به او متصل است ( ابهام یا کوچکی ) به حال خود باقی مانده قطع نمی شود و علامه خویی قدس سره قصاص را در دست جانی بعید ندانسته گرچه باعث قطع انگشت زائد شود بنابراین کف دست اگر از مجنی علیه قطع شده از جانی نیز قطع می شود لکن این فرموده خالی از اشکال نیست
( مسئله 726 ) : اگر دست مجنی علیه انگشتی زائد دارد ، و جانی که آن را قطع کرده زائد ندارد مشهور علماء فرموده اند می توان دست جانی را قطع کرد و خون بهای انگشت زائد را از وی دریافت نمود ولی علامه خویی قدس سره پرداخت خون بهای انگشت زائد را لازم نمی داند
( مسئله 727 ) : چنانچه انگشتان دست جانی همه اصلی هستند ، ولی بعض انگشتان مجنی علیه به جای اصلی زائد است مشهور علماء قصاص را در انگشتان اصلی جانی که قطع کرده ثابت و به جای قطع زائد خون بها را لازم دانسته اند و این گفته خالی از بحث و مناقشه نیست
( مسئله 728 ) : اگر انگشتی زائد در سمت انگشتان جانی است ، ولی از اصلی تمیز داده نمی شود دست و انگشتان وی در مقام قصاص به جز ابهام قطع نمی شود و مجنی علیه بنا به گفته جمعی از فقهاء می تواند مطالبه خون بهای انگشتان قطع شده و حکومت کف دست را کند ( اگر دست را قطع کرده و این که بتوان تمام انگشتان جانی را ( با پرداخت خون بهای انگشت زائد ) و به احتمالی بدون آن قطع کرده قصاص نماید جای مناقشه است
( مسئله 729 ) : چنانچه یکی از 6 انگشت دست یا پای کسی را قطع کرد که احتمال زائد بودن آن می رود و جانی 5 انگشت بیش ندارد قصاص ساقط و در ضمان خون بهای انگشت قطع شده سه وجه است : اول ، خون بهای انگشت زائد را که 31 خون بهای انگشت اصلی است بپردازد دوم ، نصف خون بهای انگشت اصلی و نصف خون بهای انگشت زائد را بپردازد سوم ، 61 خون بهای کف و 61 خون بهای انگشت زائد را پرداخت نماید ، و اقوی وجه اول و احوط دوم است
( مسئله 730 ) : کسی که در دست یا پای خود 6 انگشت دارد چنانچه انگشتی از صاحب دست یا پای صحیح که 5 انگشت دارد قطع کرد ، و مانند آن انگشت در دست جانی یا پای وی با انگشت زائد محل اشتباه باشد قصاص در انگشت ساقط و خون بها لازم است ولی اگر مجنی علیه مبادرت به قطع انگشتی از جانی کرد بعضی گفته اند حق خود را استیفاء کرده ، و این خالی از بحث نیست
( مسئله 731 ) : آنچه از شرایط در قصاص دست معتبر بود در قصاص قطع انگشتان نیز معتبر است بنابراین هیچ انگشتی جز در مقابل مثل خود قطع
نمی شود ابهام مقابل ابهام انگشت شهادت ( سبابه ) در مقابل خود و هم چنین ، و اگر انگشتی از دست چپ مثلاً قطع کرد هنگامی از دست راست جانی به قطع آن انگشت قصاص می شود که جانی دست چپ نداشته یا آن انگشت را دارا نباشد
( مسئله 732 ) : اگر بند سر انگشت مجنی علیه دو طرف داشت و جانی انگشت را کلاً یا از دو طرف بند را قطع کرد ، و مانند آن انگشت را ندارد بعضی گفته اند از انگشت جانی قصاص شده ، وارش ( قیمت ) زائده را می پردازد و بعضی به جای قصاص حکومت گفته اند و چنانچه انگشت جانی دو طرف دارد و مجنی علیه بیش از یک سر انگشت نداشت اگر اصلی از زائد شناخته شود در اصلی از جانی قصاص می شود و گرنه خون بها لازم است
( مسئله 733 ) : چنانچه بند انگشت بالای کسی و بند وسطی را از دیگری قطع نمود اولی حق قصاص در بند بالا سپس دومی حق قصاص در بند وسط را داراست و بعضی گفته اند اگر اولی عفو کرد یا به گرفتن دیه یا مالی مصالحه کرد دومی حق قطع هر دو بند با پرداخت دیه بند بالا را دارد همانند آنجا که ذراع کسی را که دست ندارد قطع کرد و مجنی علیه از آرنج دست را با کف و انگشتان قطع و خون بهای دست را به وی می پردازد ولی این خالی از اشکال نیست
( مسئله 734 ) : کسی انگشتی که دارای چهار بند و بلندی آن همانند بلندی انگشت سه بند است دارد یا انگشتش سه بند است نظیر آن را از دیگری عمداً قطع کرد قصاص ثابت و خون بها و حکومت لازم نمی آید و اگر شخص
انگشت چهاربند دار بندی از انگشت سه بند دیگری را قطع نمود مجنی علیه می تواند همان بند را از جانی قطع و نصف سدس یعنی 121 از خون بهای انگشت را نیز مطالبه نماید ولی مشکل است ، و چنانچه سه بندی بند بالای چهاربندی را قطع کرد قصاص ثابت نیست چون یک بند مجنی علیه زائد بر بندهای جانی است و می تواند مطالبه خون بها کند و اگر دو بند از چهاربندی را برید حق قصاص در یک بند ، و مطالبه خون بهای باقی را دارد ( و آن تفاوت بین نصف و ثلث است که 61 است ) و می توان با تراضی مطالبه نصف خون بهای انگشت را کرد و قصاص در یک بند نباشد و سه بندی اگر سه بند از انگشت چهاربندی را قطع نمود حق قصاص در دو بند و مطالبه خون بهای باقی را که نصف سدس121 است دارد ( مسئله 735 ) : چنانچه بلندی انگشت چهاربند در جانی بیش از طول متعارف انگشت سه بندی باشد ، و انگشت سه بند را از کسی عمداً قطع کرد قصاص ساقط و خون بها ثابت است و اگر مورد جنایت قرار گرفت حق قصاص در انگشت را دارد ، و در بند زائد حکومت خالی از قوت نیست ( معنی حکومت در مسئله 938 می آید )
( مسئله 736 ) : اگر کسی بند بالای انگشت چهاربند را عمداً قطع کرد به نظر بعضی فقهاء باید ثلث خون بهای بند را بپردازد ، و قصاص ندارد ، و اگر دو بند را قطع نمود در یکی قصاص ثابت و در دیگری 31 خون بها است و در فرض قطع سه بند قصاص در دو بند و ثلث خون بها در بند سوم ثابت است
( مسئله 737 ) : چنانچه کسی بند بالای انگشت شهادت ( سبابه ) دست راست دو مرد را مثلاً عمداً قطع کرد ، و یکی از آنان از وی قصاص نمود آیا دیگری حق قصاص در قطع بند بالای انگشت سبابه دست چپ وی را دارد ( همانگونه که در دست ثابت بود ) ؟ دو وجه است و اصح عدم جواز است
( مسئله 738 ) : اگر از بند دست به پایین دو کف دست و انگشتان دارد ، یا از آرنج دو دست یا از بازو یا از بالای بازو یا از سرشانه دو دست در یک سوی بدن دارد ، یا هم چنین در پا و یکی از آن دو اصلی و دیگری زائد باشد در قطع عمدی اصلی قصاص ثابت است خواه کسی مانند وی قطع نمود یا کسی که تنها دست اصلی دارد و اگر دست زائد را قطع نمود از دست اصلی جانی قصاص نمی شود و چنانچه جانی همانند آن را ندارد باید خون بها بپردازد ، و هم چنین به جای قطع اصلی چنانچه جانی اصلی دارد از زائد قصاص ثابت نیست ، و اگر نداشت با رضای مجنی علیه می توان زائد را به جای اصلی قطع نمود
( مسئله 739 ) : چنانچه دست اصلی از بند ، آرنج ، بازو ، بالای بازو ، سردوش از دست زائد شناخته نشد ، و جانی هر دو را عمداً قطع کرد قصاص در قطع اصلی و حکومت در زائد ثابت است ( معنی حکومت در مسئله 938 می آید ) و در صورت قطع غیر عمد ، خون بهای اصلی و حکومت نسبت به زائد محقق است ، و در قطع عمدی یکی از آن دو قصاص ساقط و خون بها ثابت است و مقدار آن به نظر بعض فقهاء نصف خون بهای دست و نصف حکومت و نزد بعض دیگر نصف خون بهای دست و نصف 31 است ولی اگر این شخص دست اصلی دیگری را عمداً قطع نمود از هر یک از دو دستش ( اصلی و زائد ) که مشتبه به هم باشند می توان قصاص کرد
( مسئله 740 ) : اگر دست اصلی از هر یک از جاهای ذکر شده ( بند دست ، آرنج ، و غیره ) قطع شد ، و دست زائد دارای قدرت و قوت ( مانند دست اصلی شد ) حکم دست اصلی را پیدا نمی کند
( مسئله 741 ) : چنانچه جانی یک یا بیشتر از انگشتان یکی از دو دست یا دو پا را عمداً از کسی قطع کرد ، و اصلی و زائد تمیز داده نمی شود حکم آن مانند حکم مسئله 728 و729 و730 است
( مسئله 742 ) : میزان در تشخیص دست یا پای اصلی از زائد عرف است ، و می توان به اهل خبره و متخصصین در صورت حصول اطمینان به صحت گفتارشان رجوع کرد
( مسئله 743 ) : اگر انگشت کسی را عمداً قطع کرد ، و این قطع غالباً موجب سرایت به دست می شد یا قصدش تحقق این سرایت بود و دست قطع گشت ، حق قصاص در دست جانی ثابت می باشد و اگر هیچ یک از این دو شرط نبود قصاص تنها در انگشت ثابت است
( مسئله 744 ) : چنانچه دست کسی را عمداً از بند یا از آرنج یا سرشانه قطع کرد قصاص در همان جا ثابت است ، و نمی توان در دو مورد اخیر از بند دست قصاص کرده خون بهای باقی را مطالبه نماید
( مسئله 745 ) : اگر دست کسی را بالاتر از بند عمداً قطع نمود یابالاتر از آرنج چنانچه به همان نحو قصاص ممکن باشد ( بدون زیاده و یا خطر ) حق قصاص ثابت است ، و اگر بدون زیاد و کمی یا سرایت به باقی دست یا جان جانی امکان نداشت مشهور فرموده اند می توان در مثال اول از بند دست و در مثال دوم از
آرنج قطع نمود ، و نسبت به باقی در هر دو مورد حکومت ثابت است ، ولی علامه خویی قدس سره قصاص را ساقط و خون بها را ثابت دانسته ، و مختار مشهور بعید نیست و بنا به فرموده مشهور نیز مجنی علیه نمی تواند انگشتان جانی را قطع و برای کف دست و بالای بند دست از ذراع خون بها مطالبه نماید ( مسئله 746 ) : چنانچه جانی نصف کف دست کسی را عمداً قطع کرد بنا به گفته مشهور علماء حکم آن همانند حکم قطع چیزی از بالای بند دست از ذراع است که حق قصاص تنها در انگشتان بوده ، و نسبت به باقی حکومت ثابت است و می توان با تراضی خون بها بگیرد
( مسئله 747 ) : اگر انگشت مرد یا زنی را عمداً از دست یا پا قطع نمود و به این جهت انگشت کنار آن شل شد مجنی علیه حق قصاص در انگشت قطع شده و خون بهای شل انگشت را که دو ثلث خون بهای سالم است دارد و چنانچه جای انگشت قطع شده دچار آکله شد به انگشت پهلویی سرایت کرده از بین رفت با یکی از دو شرط ( یا جنایت به قصد سرایت یا غلبه سرایت در آن جنایت ) حق قصاص در هر دو انگشت را دارد ، و با نبود هیچ یک از این دو شرط برای انگشت پهلوی آکله ای خون بها ثابت است
( مسئله 748 ) : چنانچه دو نفر عمداً در قطع دست کسی شرکت کردند مجنی علیه حق قصاص از هر دو را با پرداخت خون بهای یک دست دارد ، و به همین حساب اگر جانی بیش از دو نفر باشند مثلاً اگر سه نفر بودند می تواند از هر سه با پرداخت 32 خون بهای دست به هر کدام قصاص نماید