خون بهای چشم
( مسئله 951 ) : دیه چشم بینا ، نصف خون بها و دیه هر دو تمام خون بها است ، و فرقی بین چشم سالم درست خوش بین و درشت بین و ریزبین و لوچ و شب بین و شب کور و رمد دار حدقه بزرگ و حدقه برگشته نیست ، همانگونه که فرقی بین بیرون آوردن یا فقأ ( شکافتن و از کار انداختن ) نمی باشد
( مسئله 952 ) : خون بهای چشم کسی که یک چشم است کامل می باشد ، و مشهور علماء نصف خون بها را در صورتی که یک چشم شدن به سبب جنایت بر چشم دیگر یا قصاص بوده گفته اند ، لکن خالی از منع نیست
( مسئله 953 ) : مشهور ثلث خون بهای چشم سالم را در مورد چشم دیگر یک چشم گفته اند ( چشمی که دید ندارد ) خواه یک چشم بودن خلقهً و اصلی باشد ، یا عارضی ( و آن 61 خون بهای کامل است )
خون بهای پلکهای چشمان
( مسئله 954 ) : مشهور خون بهای پلک های چهارگانه را خون بهای کامل گفته اند ، و در خون بهای هر یک از پلک های بالا و پایین اقوالی است : 1 در هر یک 250 دینار 2 پلک پایین 31 خون بهای چشم و بالا دو ثلث آن 3 پلک بالا 31 و پایین نصف و این قول اصح است و چنانچه پلک ها با چشم ها وارونه شدند ، دیه آنها تداخل ندارد ، و هر کدام دیه خود را خواهد داشت ، و در دیه پلک ها شرط نیست که مژگان باشد ، و در پاره ای از پلک بعید نیست ،
خون بها به نسبت کل پلک تعلق بگیرد ، و پلکی که مستحشف ( مانند شلل ) باشد در آن ارش ( حکومت است )
خون بهای بینی
( مسئله 955 ) : خون بهای بینی کامل است ، ( خون بهای انسان ) خواه مارن ( قسمت نرم جلو ، دو سوراخ و حاجز بین آن دو ) با قصبه جدا شود یا تنها ، ولی اگر مارن را قطع نمود و قصبه بار دیگر قطع شد در قصبه حکومت است
( مسئله 956 ) : در قطع روثه بینی دو قول است 1 در آن نصف خون بها است 2 در قطع آن ثلث است ، و اقوی قول اول می باشد ، و اصح در تفسیر و معنی آن ، سر بینی است
( مسئله 957 ) : در قطع هر یک از منخرین ( دو سوراخ بینی ) 31 خون بها است و در قطع پاره هر یک از مارن و منخر و روثه و حاجز حکومت است ، همانطور که در قطع خود حاجز ، یا شکافتن آن حکومت می باشد ( حاجز بین دو سوراخ بینی است )
( مسئله 958 ) : اگر تیر یا نیزه یا چاقویی و مانند اینها در بینی فرو رفت که جای آن سد نمی گردد ثلث خون بها 31333 دینار تعلق می گیرد و اگر جای آن خوب شده التیام یافت ، دیه آن را 51 دیه بینی ( 200 ) دینار گفته اند ، لکن اقوی101 (100) دینار است و چنانچه جنایت فراگیر نبود ، به حساب نسبت به کل بینی ( مارن ) خون بها گرفته می شود
( مسئله 959 ) : در فرض مسئله بالا اگر در یکی از منخرین فرو رفت و به
حاجز رسید ، مشهور دیه آن را 101(100) دینار گفته اند لکن اقوی 50 دینار است
( مسئله 960 ) : اگر ضربه ای بر بینی وارد آورد و کج شد یا رنگش را تغییر داد در آن حکومت است
( مسئله 961 ) : چنانچه بینی را شکست و فاسد گشت ، مشهور علماء در آن خون بهای کامل گفته اند ، لکن حکومت قریب به نظر می رسد ، و اگر بدون عیب منجبر شده ( التیام ) پذیرفت ، مشهور علماء در آن 100 دینار گفته اند ولی خالی از بحث نبوده حکومت بعید نیست
( مسئله 962 ) : در پاره کردن و شکافتن بینی مشهور ثلث خون بها گفته اند ، ولی اصح در آن حکومت است
( مسئله 963 ) : چنانچه بینی کسی را شل کرد ، دو ثلث خون بها دارد ، و در بریدن بینی شل یا عضو شل دیگری ثلث خون بها تعلق می گیرد
( مسئله 964 ) : اگر بینی را برید ولی به پوست آویزان است در آن کل خون بها قریب به نظر می رسد ، و هم چنین اگر آن را جدا کرده ، و بریده بینی آن را به جای خود برگردانده ، التحام و التیام یافت
خون بهای گوش
( مسئله 965 ) : در جدا کردن هر دو گوش تمام و در قطع یکی نصف خون بها ثابت است و فرقی بین گوش سالم و کر نیست ، و در بریدن پاره ای از گوش خون بها به نسبت به تمام آن گرفته می شود اگر نصف بریده شود ، نصف خون بها ،
و اگر ثلث ثلث آن و هم چنین
( مسئله 966 ) : در قطع شحمه گوش ثلث خون بهای گوش است ( مراد از آن برگه ( لاله ) گوش است ) و هم چنین در پاره کردن گوش بنا بر قول مشهور ، و قول بعض بزرگان که در آن حکومت گفته اند ضعیف است
( مسئله 967 ) : چنانچه ضربه ای به گوش وارد آورد و مستحشف ( شبیه شلل ، یا از کار افتادگی ) شد ، دو ثلث خون بها را دارد ، چون مانند شلل است ، و کسی اگر در آن حال او را قطع کرد ، بر وی ثلث خون بها تعلق می گردد
( مسئله 968 ) : اگر گوش را برید و استخوان ظاهر شد ، خون بهای گوش با خون بهای زخم موضحه ثابت است
دیه لب
( مسئله 969 ) : در خون بهای لب چند قول است 1 لب بالا 31 خون بها و لب پائین دو ثلث آن را دارد 2 در لب بالا 52 خون بها 400 دینار و در لب پایین53600 دینار است 3 در لب بالا نصف و در لب پایین 32 خون بها می باشد 4 در هر یک نصف خون بها است و فرقی با هم ندارند ، و این قول خالی از قوّت نیست ، لکن گفته سوم قوی می باشد
( مسئله 970 ) : چنانچه به سبب جنایت لبها تقلّص یافته ( حالت برگشتن یکی به پائین و دیگری مثلاً به سمت بالا ) و بر دندانها قرار نمی گیرند ، در آن حکومت است
( مسئله 971 ) : اگر در اثر جنایت لبها سست شده و از روی دندان ها برداشته نمی شوند ، دو ثلث خون بها لازم است ، چون این شل شدن لبها می باشد
( مسئله 972 ) : چنانچه لب های کسی را شکافت ، و پاره کرد تا دندانها آشکار شدند ، در آن ثلث خون بها است ولی در آن بحث است ، بلکه بعید نیست در لب پایین نصف خون بها 31333 دینار باشد
( مسئله 973 ) : حد لب زیرین در عرض ، آنچه از پوست چانه برتر از دندانها و لثه باشد و حد لب بالا آنچه از دندانها و لثه بالاتر است تا به دو سوراخ بینی و حاجز بین آن دو برسد ، و حد آن دو در درازی حد درازی دهان تا دو سوی آن است
دیه زبان
( مسئله 974 ) : دیه ( خون بهای ) زبان چنانچه از بیخ بریده شود ، دیه کامل ( انسان ) است ، و دیه بریدن زبان گنگ ثلث است و اگر قدری از زبان گنگ بریده شد ، به نسبت مساحت آن با کل زبان خون بها دریافت می شود
( مسئله 975 ) : در بریدن پاره ای از زبان گویا و سالم اگر اثری در سخن گفتن نداشت ، حکومت است و چنانچه به کلی قدرت سخن گفتن را برد ، تمام خون بها ثابت است ، و اگر مقدار بریده شده از زبان با مقداری که از قدرت سخن گفتن و اداء کلمات کم شده مساوی باشد ، به همان نسبت خون بها لازم است ، اگر نصف زبان بریده شد ، و قدرت تکلم نصف را از دست داد ، نصف خون بها و اگر ثلث بریده شد و به همان نسبت قدرت تکلم را از دست داد ، ثلث واجب می شود ، و در مورد اختلاف نسبت به خون بها چند قول است 1 مدار بر از بین رفتن قدرت سخن است 2 مدار بر آنچه از قدرت سخن یا عضو زبان بیشتر ضایع شده می باشد 3 هر دو مراعات شده و خون بها برای هر دو ( عضو زبان ، قدرت سخن و اداء کلمات ) لازم است 4 مناط مساحت زبان است و اظهر قول اول است
( مسئله 976 ) : مشهور حروف معجم را 28 دانسته اند ولی دور نیست 29 بوده و الف نیز به حساب آید
( مسئله 977 ) : اگر پاره ای از زبان کسی را برید ( جدا کرد ) و سخن مفهوم ندارد ، یا حرفی را نمی تواند بگوید که با نبود آن کلمه از بین می رود ، مقداری از حروف را که نمی تواند بگوید ، خون بها بدهد ، و هم چنین اگر حرفی را بدل به حرفی می گوید
( مسئله 978 ) : چنانچه قدرت سخن گفتن کسی را که در زبانش خلل بود ، لکن سخنش فهمیده می شد از بین برد جمعی از علماء دیه کامل را لازم دانسته اند ، ولی حکومت خالی از قوت نیست تکمیل
( مسئله 979 ) : اگر الثغ بود ( سین را تاء گفتن یا راء را عین یا لام را باء تلفظ کردن ) با جنایت تمام سخنش را از بین برد ، به مقدار حروفی که به جنایت توان گفتن آنها را ندارد ، خون بها ثابت است
( مسئله 980 ) : چنانچه به سبب جنایت سخنش تغییر کرد ، تند شد ، تندتر شد ، سنگین شد ، سنگین تر شد ، در آن حکومت است و هم چنین اگر حرف را درست می گفت ، اکنون ناقص اداء می کند
( مسئله 981 ) : چنانچه بعض سخنش را جنایت کاری از بین برد ، جانی دوم نیز پاره ای را ، بر عهده هر یک مقدار دیه جنایت خود می باشد
( مسئله 982 ) : در بریدن زبان کودک تمام خون بها است و در پاره ای از آن به نسبت مساحت خون بها تعلق می گیرد ، و اگر به حد سخن گفتن رسید و سخن نمی گوید ، اولی این است که اگر مطمئن باشند گنگ است در آن ثلث خون بها و اگر مطمئن نیستند تمام خون بها ثابت باشد ، و چنانچه بعد از این به سخن آمد ، به حساب حروفی که نمی تواند تکلم کند خون بها گرفته می شود و چنانچه آنچه قبلاً گرفته به اندازه آن نبوده زائد بر گردانده می شود و کمبود جبران می گردد
( مسئله 983 ) : اگر کسی ادعا کرد که دیگری سخنش را به جنایت از بین برده ، چنانچه سوزن بر زبانش بزنند و خون سیاه بیرون بیاید تصدیق می شود و اگر خون سرخ بیرون آید ، دروغ گفته است ، و بر مدعی قسم خوردن از مأخذ 6 است یعنی اگر ادعای تباه شدن تمام عضو را دارد ( یا آنکه اصلاً سخن نمی تواند بگوید ) 6 قسم بخورد ، و اگر ادعای ثلث ، 2 قسم و نصف 3 و به همین قیاس
( مسئله 984 ) : چنانچه مجنی علیه ادعاء کرد سخن گو بوده ، و جانی ادعاء کرد از قبل گنگ بوده ، بعضی گفته اند گفته جانی با قسم خوردن پذیرفته است ، ولی اگر ادعاء کرد در حال جنایت گنگ بوده و بینه ( دو شاهد عادل مرد ) ندارد گفته مجنی علیه با قسم خوردنش مقدم است
( مسئله 985 ) : اگر در مورد ادعای جنایت بر زبان ، خون بهای بریدن زبان سخن گو را دریافت کرده ، سپس زبان روئید و به سخن آمد ، چنانچه برگشتن
قدرت سخن ، کشف از ناتوانی موقت سخن گفتن و عارضی بودن آن کرد، زائد بر ارش از خون بها برگردانده می شود ، و اگر مشتبه و نامعلوم ماند ظاهراً چیزی از خون بها برنمی گردد ، همانگونه اگر کشف از ناتوانی مطلق نمود
( مسئله 986 ) : چنانچه زبانش دو طرف داشت ، به سبب جنایت یکی از آن دو طرف را از بین برد ولی به همه حروف سخن می گوید ، تنها حکومت ثابت است ، و اگر بعضی را می گوید ، بعضی را نمی تواند ، خون بها برای همان که نمی گوید واجب می باشد
خون بهای دندانها
( مسئله 987 ) : در همه دندانها دیه کامل انسان است ، و دیه بر 28 دندان تقسیم می گردد 12 عدد جلو دهان دیه هر یک 50 دینار و 16 عدد در عقب دهان دیه هر یک 25 دینار است
( مسئله 988 ) : 12 عدد جلو دهان 2 بالا و 2 مقابل آنها در پایین دهان دندانهای ثنائی ، و 4 عدد از 4 طرف رباعیات هستند ، و از چهار طرف آنها چهار دندان ناب ( نیش ) است ، و آنچه در عقب دهان است 4 ءعدد از بالا و پایین ، چپ و راست ، بعد از دندانهای ناب ، ضواحک ( خندان ها ) و از هر جانب در کنار هر یک و از آن چهار 3 دندان که به هر یک ضرس گفته می شود ، و به پاره ای از این ها دندان آسیایی و گاهی به بعض آنها دندان عقل گفته می شود
( مسئله 989 ) : مشهور علماء دیه دندان زائد را ثلث خون بهای دندان اصلی
گفته اند ، ولی اگر با دندان اصلی قطع شود خون بها ندارد ، و اقوال دیگری نیز در آن هست : 1 دیه ندارد چه کم باشد چه زائد خواه دندان زائد تنها قطع شود یا با دندان اصلی 2 حکومت دارد ، خواه تنها قطع شده یا با دندان اصلی 3 حکومت در صورت انفراد 4 ثلث خون بهای دندان اصلی مطلقاً و قول 2 یعنی حکومت قوی است
( مسئله 990 ) : اگر به سبب جنایت دندان سیاه شد و نیفتاد ، مشهور خون بهای آن را دو ثلث گفته اند ، و احسن انتظار یک سال است ، اگر در ظرف سال افتاد ، همه خون بها و گرنه سیاه باشد ، دو ثلث آن لازم است ، و اگر جنایت بر دندان سیاه واقع شد خواه در ظرف سال یا بعد از آن مشهور خون بهای او را ثلث گفته اند ، و بعضی ربع متعیّن دانسته اند ، و آن اوفق است وگرنه حکومت
( مسئله 991 ) : چنانچه به سبب جنایت ترک برداشته ، ولی بر جای خود است در خون بها 2 گفته است 1 دو ثلث خون بها 2 حکومت ، و اولی 25 دینار است ( و بعید نیست در دندان های عقب دهان نصف آن 5/12 دینار باشد ) و اگر این دندان را درآورد ، در آن حکومت می باشد
( مسئله 992 ) : مشهور منصور علماء در خون بهای دندان فرق نگذاشته اند بین موردی که آن را از ریشه بیرون آورد یا آن را از لثه بشکند ، و اگر بعض دندان را شکست به نسبت به تمام آن خون بها لازم می آید
( مسئله 993 ) : اگر دندان کودکی را درآورد سپس روئید ، ارش ( حکومت ) و گرنه دیه لازم است
( مسئله 994 ) : چنانچه به جای دندان اصلی که درآورده دندانی یا استخوانی را کاشت و کسی آن را قلع نمود ، خون بها ندارد ، ولی ارش ثابت است
( مسئله 995 ) : اگر دندانی را که بیرون کشیده به جای خود کاشت ، سالم بر جای خود قرار گرفت ، به جنایت بیرون آورده شد خون بها لازم است و اگر به جای خود قرار نگرفت ثابت نبود ، در آن حکومت است
( مسئله 996 ) : در ثبوت خون بهای دندان فرقی بین دراز و کوتاه نیست ( اگر از کوتاه منتفع می شود ) ولی اگر از دندان کوتاه نفع نمی برد ، و به درد نمی خورد ، در آن حکومت است
( مسئله 997 ) : چنانچه دندان یا دندان هایی در اثر مرض یا پیری مضطرب شده ( ثابت نیست ) و کسی آن را قلع کرد ، بیرون آورد ، اگر دندان شل شده باشد ، ثلث خون بها قوی است و اگر به حد شل شدن نرسیده ، تمام خون بها ثابت است
( مسئله 998 ) : اگر پاره ای از دندان در طول زمان یا به عارضه یا سبب دیگری از بین رفته خون بهای آن کامل نیست ، بلکه قوی آن است که به حسب مساحت خون بها داده شود ، و هم چنین قوی آن است اگر کند شده و کسی آن را درآورده ، یا از روی لثه شکسته ، تمام خون بها تعلق بگیرد ، و اگر گوشه از آن را بشکند ، حکومت در آن خواهد بود ، و چنانچه کسی پاره ای از دندان سالم را شکست و دیگری آن را از ریشه درآورد بر اولی حکومت در شکستن ، و بر دومی حکومت در بیرون آوردن باقی آن از ریشه است
دیه شاغول
( مسئله 999 ) : در هر دو شاغول
خون بهای کامل است چنانچه بدون دندان ها از جای کنده شوند و با دندان ها دو خون بها ، یکی برای شاغول ها و دیگری برای دندان ها واجب می شود
خون بهای دست ها
( مسئله 1000 ) : در هر دو دست تمام خون بها ، و در هر یک نصف آن ثابت است و فرقی بین دست راست و چپ نیست ، همانگونه که فرقی بین دست بلند و کوتاه نمی باشد و هم چنین فرقی بین دست انسان بزرگ و بچه نیست ، و تمام خون بها در هر دو نصف در یک دست ثابت است اگر آنها یا یکی را از بند جدا کرد ، و اگر با دست چیزی را بالاتر از بند تا آرنج قطع کرد ، اظهر آن است که همان خون بهای دست کافی است و چیزی برای زائد از بند تعلق نمی گیرد ، ولی اگر بعد از بریدن تا بند ، بالاتر از آن را خود جانی یا دیگری قطع نمود در آن حکومت ثابت است
( مسئله 1001 ) : چنانچه دست را از آرنج یا سرشانه قطع نمود ، اقوی همان نصف خون بها است و اینکه بعضی نصف خون بهای دیگر یا حکومت را به آن اضافه کرده واجب دانسته اند ، ضعیف است ، و ضعیف ترین احتمال سه نصف خون بها در قطع تا بند ، سپس تا آرنج ، سپس تا سردوش است ، و اگر دستی را
1- مراد از شاغول ( استخوانی است که از چانه یا نزدیک گوش در دهان و بالای آن ) قرار گرفته است
از کف تا بند قطع نمود ولی تمام یا بعض انگشتان را ندارد ، خون بها همان نصف است
( مسئله 1002 ) : اگر از بند به پایین دو دست داشت و هر دو را کسی عمداً قطع نمود در قطع اصلی قصاص و در غیر اصلی حکومت است ، و در غیر عمد در اصلی دیه می باشد
( مسئله 1003 ) : چنانچه در فرض مسئله بالا یکی از آن دو را قطع نمود و اصلی از زائد شناخته نشد در آن حکومت است ، و مدار تشخیص اصلی از زائد به نشانه های عرفی است که باعث اطمینان به اصلی بودن گردد مانند کوبندگی و قوت آن
خون بهای پاها
( مسئله 1004 ) : در قطع دو پای کسی خون بهای کامل ، و در قطع یکی نصف آن لازم است ، و فرقی بین پای راست و چپ نیست ، همانگونه که بین پای قوی و ضعیف و پای کوچک و بزرگ نمی باشد ، و پای سالم با پای لنگ در خون بها مساویند ، و تمام خون بها در هر دو و نصف آن در یکی به قطع از مفصل ساق محقق می باشد ، و اگر چیزی از ساق پا را با مفصل قطع کرد همانند دست برای زیادی خون بها نیست مگر اول از مفصل جدا کند ، سپس همان جانی یا دیگری قدری ازساق یا تمام آن را قطع نماید که در آن حکومت است
( مسئله 1005 ) : اگر پا را از زانو یا از بیخ ران قطع نمود ، همان نصف خون بها لازم است و آنچه در دست گفته شد ، در پا نیز محقق است ، که اگر کسی دو پا از
ساق به پایین داشت یا دو ساق از یک زانو یا دو زانو و دو ساق ، و دو ران از بیخ ران داشت ، و اصلی از زائد شناخته شد در قطع عمدی اصلی قصاص با شرایط و در زائد حکومت ثابت است و در صورت اشتباه در قطع یکی بیش از حکومت چیزی واجب نیست
خون بهای انگشتان
( مسئله 1006 ) : در انگشتان ده گانه دست تمام خون بها ثابت است و هم چنین در قطع انگشتان پاها و مشهور برای هر انگشت 101 خون بها را گفته اند ، و گفته شده که در قطع انگشت ابهام ( شست ) 31 خون بها 32166 دینار و در قطع هر یک از چهار انگشت باقی 61 خون بها که 121 می شود ( 3183 ) دینار خون بها ثابت است و این گفته اظهر و سازگارتر است
( مسئله 1007 ) : در قطع هر بندی از انگشتان چهارگانه غیر شست 31 خون بهای انگشت 9727 دینار و در هر یک از بندهای ابهام ( شست ) نصف آن 3183 دینار ثابت می باشد