چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)0%

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام سجاد علیه السلام

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)

نویسنده: عبد الله صالحی
گروه:

مشاهدات: 6615
دانلود: 2592

توضیحات:

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 65 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6615 / دانلود: 2592
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام زین العابدین (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

دعوت از آهو بر سفره دوستان

حضرت ابو جعفر، امام محمد باقر صلوات اللّه و سلامه علیه حکایت فرماید:

روزی پدرم، امام سجّاد، حضرت زین العابدینعليها‌السلام به همراه عدّه ای از دوستان به اطراف شهر مدینه، جهت تفریح و استراحت رفتند، که من نیز با ایشان همراه بودم.

چون سفره غذا گسترانیده شد و افراد آماده خوردن طعام شدند، ناگاه آهوئی در آن نزدیکی عبور کرد، پدرم امام سجّادعليها‌السلام خطاب به آهو کرد و فرمود:

ای آهو! من علیّ بن الحسین بن علیّ بن ابی طالب هستم و مادرم فاطمه زهراءعليها‌السلام ، دختر رسول اللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد، نزدیک ما بیا و با ما هم غذا شو.

آن گاه، آهو جلو آمد و کنار سفره همانند دیگر دوستان نشست و مشغول خوردن غذا شد.

پس از گذشت لحظه ای، یکی از افراد اشاره ای کرد و آهو را ترساند؛ وقتی آهو خواست فرار کند، پدرم اظهار نمود:

آن حیوان را نترسانید چون که در پناه من قرار گرفته است و سپس به آهو خطاب کرد و فرمود: نترس، تو در پناه من هستی و کسی با تو کاری نخواهد داشت.

و آهو با آسودگی خاطر مشغول خوردن غذا شد، که این بار یکی دیگر از افراد دستی بر پشت آهو کشید و آهو پا به فرار گذاشت.

پدرم امام سجّادعليها‌السلام به کسی که دست بر کمر آهو کشید و آن را ترساند، فرمود: تو مرا نزد آهو سبک و ضایع کردی و تو سبب شدی که آهو از ما سلب اعتماد کند.

و سپس افزود: من دیگر با تو سخن نخواهم گفت و متوجّه باش که برای این حرکت ناشایسته ات ضرر خواهی دید.

و پس از مدّتی آن شخص با شتر خود به اطراف مدینه رفته بود، که شتر او فرار کرد و مردم هر چه کردند، نتوانستند شتر او را به منزلش باز گردانند(46) .

پروردگار خواب و دو شیر درنده

مرحوم علاّمه مجلسی به نقل از شیخ الطایفه مرحوم طوسی حکایت کند:

روزی حضرت سجّاد، امام زین العابدینعليها‌السلام به عنوان انجام مراسم حجّ خانه خدا، عازم مکّه مکرّمه گردید.

در مسیر راه از شهر مدینه به مکّه، به بیابانی رسید که دزدهای بسیاری جهت غارت و چپاول اموال حاجیان و اذیّت و آزار ایشان، سر راه ایستاده و کمین کرده بودند.

همین که امامعليها‌السلام نزدیک دزدان رسید، یکی از آن دزدها جلو آمد و راه را بر آن حضرت بست و منع از حرکت آن بزرگوار به سوی مکّه معظّمه گردید.

امام زین العابدینعليها‌السلام با متانت و خون سردی به آن دزد خطاب نمود و اظهار داشت: چه می خواهی؟ و به دنبال چه چیزی هستی؟

دزد پاسخ داد: می خواهم تو را به قتل رسانده و آن گاه وسائل و اموال تو را غارت کنم.

حضرت فرمود: من حاضر هستم که با رضایت خود اموال و آنچه را که همراه دارم، با تو تقسیم کنم و با رضایت خویش نصف آن ها را تحویل تو دهم.

دزد راهزن گفت: من نمی پذیرم و باید برنامه و تصمیم خود را، که گفتم اجراء کنم.

حضرت سجّادعليها‌السلام فرمود: من حاضرم از آنچه که به همراه دارم، به مقدار هزینه سفر خویش بردارم و بقیّه آن را هر چه باشد در اختیار تو قرار دهم.

ولیکن دزد همچنان بر حرف خود اصرار می ورزید و با لجاجت پیشنهاد امام زین العابدینعليها‌السلام را نپذیرفت.

پس چون حضرت چنین حالت و برخوردی را از آن دزد مشاهده نمود، از او سؤال نمود: پروردگار و ارباب تو کجاست؟

دزد پاسخ داد: در حال خواب به سر می برد.

در این موقع حضرت کلماتی را بر زبان مبارک خود جاری نمود و زمزمه ای کرد که ناگهان دو شیر درّنده پدیدار گشتند؛ و به دزد حمله کردند و یکی سر دزد و دیگری پایش را به دندان گرفت و هر یک او را به سمتی می کشید.

سپس امام سجّادعليها‌السلام اظهار داشت: تو گمان کردی که پروردگارت غافل است و در حال خواب به سر می برد؟!

و بعد از آن، امامعليها‌السلام به سلامت و امنیّت به راه خود ادامه داد و به سوی مکّه معظّمه حرکت نمود(47) .

ازدواج با چه خانواده ای

امام محمد باقر، پنجمین اختر ولایت صلوات اللّه و سلامه علیه حکایت فرماید:

در یکی از مسافرت هائی که پدرش، حضرت سجّاد، امام زین العابدینعليها‌السلام به مکّه معظّمه داشت، زنی را از خانواده ای که سر و صدا و بضاعتی نداشت خواستگاری کرد؛ و بعد از آن، او را برای خود تزویج نمود.

یکی از همراهان حضرت به محض اطّلاع از این امر، بسیار ناراحت شد که چرا حضرت چنین زن بی بضاعتی را انتخاب نموده است؛ و شروع به تفحّص و تحقیق کرد تا بداند که این زن کیست و از چه خانواده ای بوده است.

و چون به این نتیجه رسید که زن از خانواده ای گمنام و بی بضاعت است، فورا به محضر مبارک امام سجّادعليها‌السلام آمد و پس از اظهار ارادت، عرضه داشت:

یابن رسول اللّه! من فدای شما گردم، این چه کاری بود که کردی؟

و چرا با چنین زن بی بضاعتی، از چنین خانواده ای ازدواج نموده ای که هیچ شهرتی و ثروتی ندارند و حتّی برای مردم نیز این امر، بسیار مسأله انگیز(48) شده است.

امام سجّاد صلوات اللّه علیه فرمود: من گمان می کردم که تو شخصی خوش فکر و نیک سیرت هستی، خداوند متعال به وسیله دین مبین اسلام تمام این افکار - خرافی و بی محتوا - را محکوم و باطل گردانده، و این نوع سرزنش ها و خیالات را ناپسند و زشت شمرده است.

آنچه در انتخاب همسر برای ازدواج و زندگی مهمّ است، ایمان و تقوا - و پاکدامنی و قناعت - می باشد، و آنچه که امروز مردم به آن می اندیشند، افکار جاهلیّت است و ارزشی نخواهد داشت(49) .

بنا براین مِلاک در شخصیّت زن: ثروت، شهرت، مقام، تشکیلات زندگی، زیبائی و نیست؛ بلکه آنچه که به انسان ارزش می بخشد و او را قابل شراکت و هم زیستی می گرداند، ایمان به خدا و شعور انسانی و معنویش می باشد.

محبت به اهل بیت تنها وسیله سعادت

ابن شهاب زُهری حکایت نماید:

در جنگ بین مسلمانان و رومیان، یکی از برادران ایمانی من - که به او علاقه بسیاری داشتم - کشته شد و شهید گشت؛ و من همواره افسوس می خوردم که چرا همراه او نبودم تا من هم با فداکاری، به فیض رفیع شهادت نائل آیم.

شبی در عالم خواب او را دیدم، به او گفتم: پروردگارت را چگونه یافتی؟ و با تو چه برخوردی داشته است؟

پاسخ داد: خداوند متعال، به جهت شرکت من در جنگ و جهاد با دشمنان اسلام، گناهان مرا مورد عفو و بخشش خویش قرار داد.

همچنین به جهت محبّت و علاقه ای که به حضرت رسول و اهل بیتش صلوات اللّه علیهم داشتم، مورد شفاعت امام زمانم، حضرت علیّ بن الحسین، زین العابدینعليها‌السلام قرار گرفتم؛ و در بهشت درجات عالیه ای، عطایم گردید.

زُهری گوید: در همان خواب به او گفتم: من بیش از حدّ، افسوس می خورم که چرا همراه تو نبودم و شهادت شامل من نشده است؟!

در پاسخ اظهار داشت: تو در پیشگاه خداوند متعال، مقامی عالی و والاتری خواهی داشت.

سؤال کردم: چگونه و به چه سببی؟ من که کار شایسته ای انجام نداده ام!

در جواب گفت: تو در هر جمعه - حدّأقل - یک بار مولای خود حضرت سجّاد، امام زین العابدینعليها‌السلام را ملاقات و زیارت می نمائی؛ همچنین جمال نورانیش را نگاه می کنی و بر محمّد و آل او صلوات می فرستی، نیز احادیث و سخنان آن بزرگوار را برای دیگران نقل می کنی، و امر به معروف و نهی از منکر انجام می دهی؛ خداوند متعال تو را از شرّ مخالفین و کینه توزان در پناه خود حفظ می نماید.

در همین حال از خواب بیدار شدم، و با خود گفتم: این ها همه خواب است و اعتباری ندارد و دو مرتبه خوابیدم و همان دوست و برادرم بخوابم آمد و از من پرسید: آیا درباره آنچه با تو گفتم و تو را از آن آگاه ساختم، شکّ داری؟

و سپس افزود: مواظب باش که به خود هیچ شکّ و شبهه ای راه ندهی و آنچه را که شنیدی یقین و اطمینان داشته باش و این راز را برای کسی بازگو و مطرح نکن؛ و برای یقین و اطمینان بیشتر، حضرت سجّادعليها‌السلام نیز به آنچه با تو گفته ام خبر می دهد و تو را از آن آگاه می سازد.

پس چون از خواب بیدار شدم و نماز صبح را به جا آوردم، شخصی نزد من آمد و گفت: من از طرف امام علیّ بن الحسین آمده ام، آن حضرت با تو کار دارد، زودتر نزد حضرت بیا.

به همین جهت، سریع بلند شدم و به سوی منزل سرور و مولایم رهسپار گشتم، همین که در محضر مبارک آن امام همامعليها‌السلام شرفیاب شدم، فرمود: ای زُهری! دیشب در عالم خواب برادر ایمانی تو به خوابت آمد و با تو چنین و چنان گفت - و تمام صحبت های آن دوست شهید را برایم بازگو نمود - و سپس افزود: بدان آنچه را که او به تو خبر داده است، صحّت دارد و بر آن گفته ها ایمان و اعتقاد کامل داشته باش(50) .

هم راز و هم ساز تهیدستان

امام محمّد باقرعليها‌السلام فرموده است:

هنگامی که پدرم امام سجّاد زین العابدینعليها‌السلام به شهادت رسید و خواستم پیکر مطهّر او را غسل دهم، عدّه ای از اصحاب و اهل منزل را کنار جنازه آن حضرت احضار کردم.

چون بدن مقدّس حضرت برهنه و آماده غسل دادن شد، حاضران به مواضع سجده حضرت سجّادعليها‌السلام نگاه کردند، که در اثر سجده های طولانی، پوست پیشانی و سر زانو، کف پا و کف دستهایش سخت شده و پینه بسته بود، چون که او در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند و سجده های بسیار طولانی انجام می داد.

و هنگامی که به پشت و سر شانه های پدرم امام سجّادعليها‌السلام نظر افکندند، اثراتی همانند جای طناب مشاهده کردند؛ و چون علّت آن را پرسیدند؟

در پاسخ ایشان گفتم: قسم به خداوند! کسی غیر از من سبب آن را نمی داند و چنانچه پدرم زنده می بود، هرگز رازش را فاش نمی کردم.

آن گاه امام باقرعليها‌السلام افزود: هر وقت مقداری که از شب سپری می گشت و اهل منزل می خوابیدند، پدرم وضو می گرفت و دو رکعت نماز می خواند؛ و سپس آنچه آذوقه در منزل موجود بود، جمع می نمود و در خورجینی می ریخت و آن را روی شانه اش می انداخت و از منزل بیرون می رفت و به سمت محلّه های فقیرنشین حرکت می کرد و آن محموله ها را بین بیچارگان و تهیدستان تقسیم می کرد.

و کسی هم او را نمی شناخت، فقط می دانستند کسی آمده و بین آن ها چیزی تقسیم کرده است و هر شب منتظر او بودند و درب منازل خود را باز می گذاشتند تا سهمیّه شان را جلوی منزلشان بگذارد.

و این برآمدگی ها و کبودی هائی که بر سر شانه و پشت پدرم می باشد، اثرات همان حمل آذوقه برای تهیدستان و بیچارگان می باشد.(51) .

و همچنین حضرت صادق آل محمّدعليهم‌السلام در جمع بعضی از اصحاب خود چنین فرمود:

امام سجّاد، حضرت علیّ بن الحسینعليهما‌السلام روزی در منزل خود نشسته بود، که ناگهان متوجّه شد که کسی درب منزل را می کوبد.

پس حضرت به کنیز خود فرمود: برو ببین کیست؟

و چون کنیز پشت درب آمد، سؤال نمود: کیست که درب منزل را می زند؟

جواب داده شد: ما جمعی از شیعیان شما هستیم.

کنیز برگشت و چون خبر را برای حضرت آورد، امام زین العابدینعليها‌السلام سریع از جای خود حرکت نمود و با شتاب آمد و درب منزل را گشود؛ ولی همین که چشمش به آن افراد افتاد، با افسردگی بازگشت و فرمود: این ها دروغ گفتند که ما از شیعیان شما هستیم؛ زیرا وقار و هیبت ایمان در چهره ایشان دیده نمی شود! و نیز آثار عبادت و پرستش در جسم آنان آشکار نیست!

همچنین اثرات سجده در پیشگاه خداوند، بر پیشانی آن ها مشخّص نبود!

و سپس امام سجّادعليها‌السلام افزود: شیعیان ما با یک چنین علامت هایی شناخته می شوند، که بدن آنان رنجور بوده، پیشانی و چهره شان بر اثر کثرت سجده و عبادت در پیشگاه باری تعالی از نورانیّت خاصّی برخوردار می باشد(52) .

سفارشات ارزنده در لحظات حساس

زُهری که یکی از راویان حدیث و از اصحاب امام سجّاد، زین العابدینعليها‌السلام است، گوید:

در آخرین لحظات عمر شریف امام سجّادعليها‌السلام به محضر مبارکش شرفیاب شدم، همین که کنار حضرت نشستم مقداری نان و سبزی کاسنی آوردند، حضرت خطاب به من کرد و فرمود: میل کن.

اظهار داشتم: یابن رسول اللّه! غذا خورده ام و میل ندارم.

حضرت فرمود: از آن میل نما، که آن سبزی کاسنی است و روی هر برگش قطره ای از آب بهشت ریخته و شفای هر دردی است.

زُهری گوید: سپس آن طبق غذا را بردند و مقداری روغن آوردند، حضرت فرمود: از این روغن استفاده کن.

عرض کردم: نیازی به آن ندارم.

فرمود: این روغن بنفشه است و خواصّ بسیاری در آن هست و بر تمامی روغن ها برتری دارد.

در همین بین فرزند امام سجّاد، حضرت باقرالعلومعليهما‌السلام وارد شد؛ و آن دو بزرگوار مدّتی با یکدیگر راز گفتند و من تنها یک جمله از صحبت ایشان را متوجّه شدم که فرمود: پسرم! خوش اخلاق و خوش برخورد باش.

و من احساس کردم که حضرت مشغول سپردن اسرار امامت به فرزند خود می باشد؛ پس کمی جلوتر رفته و عرضه داشتم: مولای من! اگر پیش آمدی شود، بعد از شما به چه کسی مراجعه کنیم؟

امام سجّادعليها‌السلام اشاره به فرزندش نمود و اظهار داشت: به این پسرم، محمّدعليها‌السلام که او جانشین و وارث من می باشد، او مخزن علوم و اسرار الهی است، او باقرالعلوم می باشد.

عرض کردم: معنای باقرالعلوم چیست؟

فرمود: به همین زودی دانشمندان و دوستان ما گرد او تجمّع می نمایند و او تمام علوم و فنون را تشریح و تفسیر می نماید.

پس از آن، حضرت، فرزندش را برای انجام کاری بیرون فرستاد وچون بازگشت به حضرت عرض کردم: چرا به فرزند بزرگ خود وصیّت ننمودی؟

فرمود: امامت به کوچکی و بزرگی سنّ و سال نیست، بلکه رسول گرامی اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، این چنین ما را از لوح مکتوب آگاه ساخته است.

گفتم: اوصیاء و خلفاء حضرت رسول چند نفر می باشند؟

حضرت سجّادعليها‌السلام فرمود: آنچه در صحیفه و لوح یافته ام، تعداد اوصیاء دوازده نفر هستند، که اسامی آن ها با خصوصیّاتشان ثبت شده است.

و سپس افزود: از صُلب هفتمین فرزندم محمّد باقر، دوازدهمین خلیفه و حجّت خدا به نام مهدی (عجّ) متولّد خواهد شد.(53) .

و امام سجّادعليها‌السلام همچون دیگر اهل بیت عصمت و طهارتعليهم‌السلام از شرّ خلفاء و سلاطین جور در امان نبود؛ بلکه هر روز و هر لحظه مورد انواع شکنجه های روحی و جسمی قرار می گرفت.

و در نهایت، توسّط هشام بن عبدالملک مروان به وسیله زهر، مسموم گردید، و چون به فیض عظمای شهادت نائل آمد، بدن مطهّر و مقدّسش توسّط فرزندش امام محمّد باقرعليها‌السلام تجهیز و غسل داده شد؛ و پس از تکفین و إقامه نماز، در قبرستان بقیع، در جوار قبر شریف عمویش امام حسن مجتبیعليها‌السلام دفن نمود.

«صَلَواتُ اللّه و سَلامُهُ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ اسْتُشْهِدَ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیّا ».

در رثای چهارمین اختر فروزنده ولایت

در سوگ زین العابدین، زهرا نشسته

تیر غم از داغش بر این دل ها نشسته

سید السّاجدین، فدا شد بهر دین، واویلا واویلا

از دیدگان یاران، اشک جاری ز داغش

سوزم برای قبر بی شمع و چراغش

سید السّاجدین، شد فدا بهر دین، واویلا واویلا

ای من فدای قبر بی نام و نشانت

خواهم که تا سایم جبین بر آستانت

سید السّاجدین، فدا شد بهر دین، واویلا واویلا

کویَش چرا بی زائر و بی سایبان است

قبر غریبش وعده گاه عاشقان است

سیّد السّاجدین، فدا شد بهر دین، واویلا واویلا

در رثای شهدای بقیع

در جهان، هم شأن و همتایی، کجا دارد بقیع

چون که یک جا، چار محبوب خدا، دارد بقیع

نور چشمان رسول (ص) و پور دلبند بتول

صادق و سجّاد و باقر مجتبی، دارد بقیع

خلق شد عالم، ز یُمن خلقت آل عبا

یک تن از پنج تن آل عبا، دارد بقیع

همدم دلدادگان و محرم محراب راز

هست زین العابدین، بنگر چه ها دارد بقیع

حاصل آیات قرآن، باقر علم رسول

وارث فضل و کمال انبیاء، دارد بقیع

صادق آل محمّد(ص)، ناشر احکام حقّ

دین و دانش را، رئیس و پیشوا دارد بقیع

در نظر آید زمین، بر چرخ سنگینی کند

بس که خاکش گوهر سنگین بها دارد بقیع

گرچه تاریک است و در ظاهر ندارد یک چراغ

همچو ایوان نجف نور و صفا دارد بقیع

سر به دیوارش نهد هرکس از این جا بگذرد

در سکوتش، ناله ها و گریه ها دارد بقیع

می کند محکوم ظالم را، به هر دور و زمان

گفته ها با زائران آشنا دارد بقیع

ناله أُمّ البنین، با اشک زهرا همدم است

در غبار غم جمال کربلا دارد بقیع

پنج درس آموزنده سعادت بخش

1. مرحوم قطب الدّین راوندی در کتاب خود آورده است:

امام سجّاد صلوات اللّه علیه چون نماز صبح را به جا می آورد؛ در جایگاه خود می نشست و دعا می خواند تا موقعی که خورشید طلوع نماید؛ و پس از طلوع خورشید، دو رکعت نماز برای سلامتی خود و افراد خانواده اش می خواند و سپس مختصری می خوابید.

و چون از خواب بیدار می شد، دندان های خود را مسواک می نمود و بعد از آن مشغول صرف صبحانه می گردید(54) .

2. مرحوم کلینی، به نقل از حضرت صادق آل محمّدعليهم‌السلام حکایت فرماید:

هرگاه یکی از دامادهای امام سجّادعليها‌السلام داخل منزل وی می گردید و بر حضرتش وارد می شد، امام سجّادعليها‌السلام عبای خود را از دوش بر می گرفت و برای او پهن می نمود تا روی آن بنشیند.

و سپس به داماد خود می فرمود: خوش آمدی، که تو هم تأمین کننده هزینه های خانواده خود و هم، نگه دارنده ناموس خود از شرّ هواهای نفسانی و اجانب هستی(55) .

3. روزی امام سجّادعليها‌السلام مشغول خواندن نماز بود، که در بین نماز عبای آن حضرت از روی شانه اش افتاد و حضرت بدون کمترین توجّهی نسبت به آن، با همان حالت به نماز خود ادامه داد.

چون از نماز فارغ شد یکی از اصحاب آن حضرت جلو آمد و اظهار داشت: یا ابن رسول اللّه! چرا هنگامی که عبا از روی شانه شما افتاد، بدون توجّه به آن، به نماز خود ادامه دادی!؟

امامعليها‌السلام فرمود: این چه اعتراضی است که مطرح می کنی!؟

آیا می دانی من در حال نماز، در مقابل چه کسی قرار داشتم؛ و با چه کسی سخن می گفتم؟

آیا توجّه نداری، هر مقداری که از نماز با خلوص و توجّه کامل به خداوند متعال باشد به همان مقدار مقبول درگاه الهی قرار می گیرد.

آن شخص گفت: پس وای بر حال ما، که بیچاره هستیم.

و حضرت فرمود: از لطف و رحمت پروردگار مهربان ناامید نباشید، چون خداوند متعال به وسیله نمازهای نافله، نواقص نماز را تکمیل و جبران می نماید(56) .

4. روزی شخصی حضرت سجّادعليها‌السلام را تعریف و تمجید کرد و اظهار علاقه شدیدی نسبت به آن حضرت داشت.

امامعليها‌السلام فرمود: خداوندا، به تو پناه می برم از این که مبادا دیگران مرا دوست بدارند، در حالی که تو مرا دشمن داشته باشی.

همچنین حکایت کرده اند:

روزی که عید عرفه بود، آن حضرت از محلّی عبور می نمود، عدّه ای را مشاهده کرد که در حال گدائی بودند و از این و آن تقاضای کمک می کردند.

حضرت با حالت تعجّب به آن ها نگاهی نمود و فرمود: وای بر شما، که در مثل چنین روزی - روز عرفه - از غیر خداوند متعال، کمک می طلبید و چشم امید به دیگران بسته اید.(57) .

5. مرحوم کلینی رحمة اللّه علیه در کتاب شریف کافی آورده است:

شخصی به نام سعید بن مسیّب حکایت کند:

روزی به محضر مبارک امام سجّاد علیّ بن الحسینعليهما‌السلام وارد شدم در حالتی که آن حضرت مشغول خواندن نماز بود، پس چون نماز خود را به پایان رساند، شخصی درب خانه را زد.

حضرت فرمود: سائلی - گدائی - آمده است و تقاضای کمک دارد، او را ناامید مگردانید(58) .

چهل حدیث گهربار منتخب

1. قالَ الاْمامُ عَلیّ بنُ الْحسَین، زَیْنُ الْعابدینعليه‌السلام :

ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فیهِ مِنَ الْمُؤمِنینَ کانَ فی کَنَفِ اللّهِ، وَأظَلَّهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فی ظِلِّ عَرْشِهِ، وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ الْیَوْمِ الاْکْبَرِ :

مَنْ أَعْطی النّاسَ مِنْ نَفْسِهِ ما هُوَ سائِلهُم لِنَفْسِهِ، ورَجُلٌ لَمْ یَقْدِمْ یَدا وَ رِجْلاً حَتّی یَعْلَمَ أَنَّهُ فی طاعَةِ اللّهِ قَدِمَها أَوْ فی مَعْصِیَتِهِ، وَرَجُلٌ لَمْ یَعِبْ أخاهُ بِعَیْبٍ حَتّی یَتْرُکَ ذلکَ الْعِیْبَ مِنْ نَفْسِهِ (59) .

ترجمه:

فرمود: سه حالت و خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهی می باشد و از سختی ها و شداید صحرای محشر در امان است.

اوّل آن که در کار گشائی و کمک به نیازمندان و درخواست کنندگان دریغ ننماید.

دوّم آن که قبل از هر نوع حرکتی بیندیشد که کاری را که می خواهد انجام دهد یا هر سخنی را که می خواهد بگوید آیا رضایت و خشنودی خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او می باشد.

سوّم قبل از عیب جوئی و باز گوئی عیب دیگران، سعی کند عیب های خود را برطرف نماید.

2- قالعليه‌السلام :

ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِن: کَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَ اغتِیابِهِمْ، وَ إشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاَِّخِرَتِهِ وَ دُنْیاهُ، وَ طُولُ الْبُکاءِ عَلی خَطیئَتِهِ (60) .

ترجمه:

فرمود: سه چیز موجب نجات انسان خواهد بود: بازداشت زبان از بدگوئی وغیبت مردم، خود را مشغول به کارهائی کردن که برای آخرت و دنیایش مفید باشد.

و همیشه بر خطاها و اشتباهات خود گریان و ناراحت باشد.

3- قالعليه‌السلام :أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ کَمُلَ إسْلامُهُ، وَ مَحَصَتْ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ راضٍ: وِقاءٌ لِلّهِ بِما یَجْعَلُ عَلی نَفْسِهِ لِلنّاس، وَصِدْقُ لِسانِه مَعَ النّاسِ، وَ الاْسْتحْیاء مِنْ کُلِّ قَبِیحٍ عِنْدَ اللّهِ وَ عِنْدَ النّاسِ، وَ حَسْنِ خُلْقِهِ مَعَ أهْلِهِ (61) .

ترجمه:

فرمود: هر کس دارای چهار خصلت باشد، ایمانش کامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتی خداوند را ملاقات می کند که از او راضی و خشنود است:

1- خصلت خود نگهداری و تقوای الهی به طوری که بتواند بدون توقّع و چشم داشتی، نسبت به مردم خدمت نماید.

2- راست گوئی و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگی.

3- حیا و پاکدامنی نسبت به تمام زشتی های شرعی و عرفی.

4- خوش اخلاقی و خوش برخوردی با اهل و عیال خود.

4. قالعليه‌السلام :یَا ابْنَ آدَم، إنَّکَ لا تَزالُ بَخَیْرٍ ما دامَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ، وَ ما کانَتِ الْمُحاسَبَةُ مِنْ هَمِّکَ، وَ ما کانَ الْخَوْفُ لَکَ شِعارا .(62) .

ترجمه:

فرمود: ای فرزند آدم، تا آن زمانی که در درون خود واعظ و نصیحت کننده ای دلسوز داشته باشی، و در تمام امور بررسی و محاسبه کارهایت را اهمیّت دهی، و در تمام حالات - از عذاب الهی - ترس و خوف داشته باشی؛ در خیر و سعادت خواهی بود.

5. قالعليه‌السلام :وَأمّا حَقُّ بَطْنِکَ فَأنْ لا تَجْعَلْهُ وِعاءً لِقَلیلٍ مِنَ الْحَرامِ وَ لا لِکَثیرٍ، وَ أنْ تَقْتَصِدَ لَهُ فِی الْحَلالِ (63) .

ترجمه:

فرمود: حقّی که شکم بر تو دارد این است که آن را ظرف چیزهای حرام - چه کم و چه زیاد - قرار ندهی و بلکه در چیزهای حلال هم صرفه جوئی کنی و به مقدار نیاز استفاده نمائی.

6. قالعليه‌السلام :مَنِ اشْتاقَ إلی الْجَنَّةِ سارَعَ إلی الْحَسَناتِ وَ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ، وَ مَنْ أشْفَقَ مِنَ النارِ بادَرَ التَّوْبَةِ إلی اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ راجَعَ عَنِ الْمَحارِمِ .(64) .

ترجمه:

فرمود: کسی که مشتاق بهشت باشد در انجام کارهای نیک، سرعت می نماید و شهوات را زیر پا می گذارد و هرکس از آتش قیامت هراسناک باشد به درگاه خداوند توبه می کند و از گناهان دوری می نماید.

7. قالعليه‌السلام :طَلَبُ الْحَوائِجِ إلیَ النّاسِ مَذَلَّةٌ لِلْحَیاةِ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَیاءِ، وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرِ، وَ قِلَّةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ مِنَ النّاسِ هُوَ الْغِنَی الْحاضِر (65) .

ترجمه:

فرمود: دست نیاز به سوی مردم دراز کردن، سبب ذلّت و خواری در زندگی و در معاشرت خواهد بود.

و نیز موجب از بین رفتن حیاء و ناچیز شدن شخصیت خواهد گشت به طوری که همیشه احساس نیاز و تنگ دستی نماید.

و هر چه کمتر به مردم رو بیندازد و کمتر درخواست کمک نماید بیشتر احساس خودکفائی و بی نیازی خواهد داشت.

8. قالعليه‌السلام :اَلْخَیْرُ کُلُّهُ صِیانَةُ الاْنْسانِ نَفْسَهُ (66) .

ترجمه:

فرمود: سعادت و خوشبختی انسان در حفظ و کنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه کار زشت و خلاف است.

9. قالعليه‌السلام :سادَةُ النّاسِ فی الدُّنْیا الاَسْخِیاء، وَ سادَةُ الناسِ فی الاخِرَةِ الاْتْقیاءِ (67) .

ترجمه:

فرمود: در این دنیا سرور مرد، سخاوتمندان هستند؛ ولی در قیامت سیّد و سرور مردم، پرهیزکاران خواهند بود.

10. قالعليه‌السلام :مَنْ زَوَّجَ لِلهِ، وَ وَصَلَ الرَّحِمَ تَوَّجَهُ اللّهُ بِتاجِ الْمَلَکِ یَوْمَ الْقِیامَةِ (68) .

ترجمه:

فرمود: هر کس برای رضا و خشنودی خداوند ازدواج نماید و با خویشان خود صله رحم نماید، خداوند او را در قیامت مفتخر و سربلند می گرداند.

11. قالعليه‌السلام :إنَّ أفْضَلَ الْجِهادِ عِفَّةُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ (69) .

ترجمه:

فرمود: با فضیلت ترین و مهمترین مجاهدت ها، عفیف نگه داشتن شکم و عورت است - از چیزهای حرام و شبهه ناک -.

12. قالعليه‌السلام :مَنْ زارَ أخاهُ فی اللّهِ طَلَبا لاِنْجازِ مَوْعُودِ اللّهِ، شَیَّعَهُ سَبْعُونَ ألْفَ مَلَکٍ، وَ هَتَفَ بِهِ هاتِفٌ مِنْ خَلْفٍ ألاطِبْتَ وَ طابَتْ لَکَ الْجَنَّةُ، فَإذا صافَحَهُ غَمَرَتْهُ الرَّحْمَةُ (70) .

ترجمه:

فرمود: هرکس به دیدار دوست و برادر خود برود و برای رضای خداوند او را زیارت نماید به امید آن که به وعده های الهی برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشایعت خواهند کرد، همچنین مورد خطاب قرار می گیرد که از آلودگی ها پاک شدی و بهشت گوارایت باد.

پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه کند مورد رحمت قرار خواهد گرفت.

13. قالعليه‌السلام :إنْ شَتَمَکَ رَجُلٌ عَنْ یَمینِکَ، ثُمَّ تَحَوَّلَ إلی یَس ارِکَ فَاعْتَذَرَ إلَیْکَ فَاقْبَلْ مِنْهُ (71) .

ترجمه:

فرمود: چنانچه شخصی تو را بدگویی کند، و سپس برگردد و پوزش طلبد، عذرخواهی و پوزش او را پذیرا باش.

14. قالعليه‌السلام :عَجِبْتُ لِمَنْ یَحْتَمی مِنَ الطَّعامِ لِمَضَرَّتِهِ، کَیْفَ لایَحْتَمی مِنَ الذَّنْبِ لِمَعَرَّتِهِ (72) .

ترجمه:

فرمود: تعجّب دارم از کسی که نسبت به تشخیص خوب و بد خوراکش اهتمام می ورزد که مبادا ضرری به او برسد، چگونه نسبت به گناهان و دیگر کارهایش اهمیّت نمی دهد، و نسبت به مفاسد دنیائی، آخرتی روحی، فکری، اخلاقی و بی تفاوت است.

15. قالعليه‌السلام :مَنْ أطْعَمَ مُؤْمِنا مِنْ جُوعٍ أطْعَمَهُ اللّهُ مِنْ ثِمارِ الْجَنَّةِ، وَ مَنْ سَقی مُؤْمِنا مِنْ ظَمَاءٍ سَقاهُ اللّهُ مِنَ الرَّحیقِ الْمَخْتُومِ، وَ مَنْ کَسا مُؤْمِنا کَساهُ اللّهُ مِنَ الثّیابِ الْخُضْرِ (73) .

ترجمه:

فرمود: هر کس مؤمن گرسنه ای را طعام دهد خداوند او را از میوه های بهشت اطعام می نماید، و هر که تشنه ای را آب دهد خداوند از چشمه گوارای بهشتی سیرابش می گرداند، و هرکس برهنه ای را لباس بپوشاند خداوند او را از لباس سبز بهشتی - که بهترین نوع و رنگ می باشد - خواهد پوشاند.

16. قالعليه‌السلام :إنَّ دینَ اللّهِ لا یُصابُ بِالْعُقُولِ النّاقِصَةِ، وَ الاَّْراءِ الْباطِلَةِ، وَ الْمَقاییسِ الْفاسِدَةِ، وَ لا یُصابُ إلاّ بِالتَّسْلیمِ، فَمَنْ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ، و مَنِ اهْتَدی بِنا هُدِیَ، وَ مَنْ دانَ بِالْقِیاسِ وَ الرَّأْیِ هَلَکَ (74) .

ترجمه:

فرمود: به وسیله عقل ناقص و نظریه های باطل، و مقایسات فاسد و بی اساس نمی توان احکام و مسائل دین را به دست آورد؛ بنابراین تنها وسیله رسیدن به احکام واقعی دین، تسلیم محض می باشد؛ پس هرکس در مقابل ما اهل بیت تسلیم باشد از هر انحرافی در امان است و هر که به وسیله ما هدایت یابد خوشبخت خواهد بود.