چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)0%

چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)

نویسنده: عبد الله صالحی
گروه:

مشاهدات: 7124
دانلود: 3042

توضیحات:

چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 60 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 7124 / دانلود: 3042
اندازه اندازه اندازه
چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)

چهل داستان و چهل حدیث از امام زمان (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

نابودی آثار ظالمان و قتل مخالفان بعد از بیان حجت

یکی از اصحاب و شاگردان امام جعفر صادقعليه‌السلام ، به نام مفضّل، از آن حضرت سؤال نمود:

هنگامی که حضرت مهدی صلوات اللّه علیه ظهور نماید با ساختمان کعبه چه خواهد کرد؟

حضرت در پاسخ فرمود: ساختمان کعبه را به همان حالت اوّلیه اش که حضرت آدمعليه‌السلام بنا کرد و حضرت ابراهیم و اسماعیلعليهما‌السلام آن را تکمیل و تعمیر کردند، در خواهد آورد.

و تمام آثار و نشانه های سلاطین و ظالمین در مکّه، مدینه و عراق را تخریب و نابود می گرداند.

سپس در جواب این سؤال که امام زمان (عجّ) با اهالی مکّه چه برخوردی خواهد داشت؟

فرمود: أهالی مکّه را موعظه و ارشاد می نماید و چون اظهار تبعیّت و همدلی کنند، کاری به آن ها نخواهد داشت و هنگامی که عازم مدینه گردد، شخصی را در مکّه جانشین خود قرار دهد.

ولیکن وقتی حضرت از مکّه خارج شود، مردم شورش کنند و نماینده حضرت را به قتل برسانند و به ناچار حضرت به مکّه باز می گردد و أهالی نزد او آیند و با حالت گریه و زاری اظهار ندامت کنند و گویند: ای مهدی آل محمّد! (صلوات اللّه علیهم) ما توبه کردیم، ما را ببخش و مورد عفو قرار بده.

پس حضرت آن ها را مورد عفو قرار می دهد و در مرحله دوّم اهالی مکّه را موعظه و نصیحت می فرماید و شخص دیگری را به عنوان جانشین خود منصوب می گرداند و به قصد مدینه حرکت می نماید.

بار دیگر أهالی مکّه شورش کنند و جانشین حضرت را به قتل رسانند، و حضرت با شنیدن این خبر به مکّه باز گردد، و أهالی مکّه نیز با حالت گریه و شیون حضور امام زمانعليه‌السلام آیند و گویند: ای مهدی آل محمّد! (صلوات اللّه علیهم) ما بیچاره شدیم و فریب خوردیم، اکنون پشیمان هستیم، توبه ما را بپذیر، شما اهل بیت رحمت و محبّت هستید.

حضرت این بار نیز آن ها را مورد عفو قرار می دهد و در مرحله سوّم نیز آن ها را موعظه و ارشاد می فرماید و هشدار می دهد که چنانچه تکرار کنند، دیگر قابل بخشش نیستند؛ و سپس شخص دیگری را به عنوان خلیفه و جانشین خود قرار می دهد و به سوی شهر مدینه حرکت می نماید.

ولی متأسّفانه باز هم اهالی مکّه شورش کنند و نماینده آن حضرت را به قتل رسانند.

هنگامی که مجدّدا حضرت، از قتل نماینده اش با خبر شود، تمام انصار و لشکر خود را دستور دهد تا به مکّه برگردند و تمام اهالی آن دیار را به هلاکت رسانند؛ چون تبه کاران عذری برای نجات خود باقی نگذاشتند؛ و همه به هلاکت خواهند رسید مگر آن افرادی را که آثار سیمای ایمان و خلوص در چهره شان مشاهده گردد.

مفضّل در ادامه پرسش های خویش، مطرح نمود: منزل و مأوای حضرت مهدی موعود صلوات اللّه علیه؛ و نیز محلّ تجمّع مؤمنین در کجا خواهد بود؟

امام صادقعليه‌السلام در پاسخ فرمود: محلّ حکومت و ریاست امام زمانعليه‌السلام در شهر کوفه خواهد بود، و مسجد کوفه جایگاه قضاوت و حلّ و فصل امور قرار می گیرد، و مسجد سهله، محلّ جمع آوری بیت المال و تقسیم در بین نیازمندان می باشد(54) .

زیارت امام حسین و همراهی با یکی از مخالفین

یکی از مشایخ و بزرگان طایفه زیدیّه به نام أبوسوره محمّد بن حسین تمیمی حکایت کند:

روزی از کوفه به قصد زیارت قبر امام حسینعليه‌السلام حرکت کردم، وقتی وارد حرم مطهّر شدم، موقع نماز عشاء فرا رسید.

خواستم در نماز سوره حمد را شروع کنم که متوجّه شدم، جوانی خوش سیما(55) .

پالتوئی پوشیده و قبل از من شروع به خواندن نماز نمود و نیز قبل از من به پایان رسانید.

چون صبح شد، به همراه آن جوان به سمت شطّ فرات روانه شدم، پس رو به من نمود و اظهار داشت: مقصد تو کوفه است به همان سمت روانه شو و برو.

و من طبق دستور، از کنار شطّ فرات حرکت کردم و آن جوان راه خشکی را انتخاب نمود.

وقتی جوان از من جدا شد، بسیار تأسّف خوردم و ناراحت شدم بر این که چرا از یکدیگر جدا شدیم، برگشتم تا همراه او باشم.

پس مجدّدا رو به من نمود و فرمود: همراه من بیا.

پس با یکدیگر حرکت کردیم تا به قلعه مسنّات رسیدیم و در آن جا استراحت نموده؛ و سپس به سوی نجف روانه شدیم و چون به تپّه خندق رسیدیم، فرمود: ای ابوسوره! تو در وضعیّت سختی به سر می بری و از جهت تأمین زندگی خانواده ات در مضیقه می باشی، برای آن که از سختی نجات یابی، برو به سمت منزل ابوطاهر رازی و چون به منزل او برسی، از خانه

اش در حالتی بیرون می آید که دست هایش آلوده به خون گوسفند قربانی شده است.

به او بگو: جوانی با این اوصاف پیام داد که آن کیسه دینارهائی را که پائین تخت خوابت پنهان و دفن کرده ای، تحویل من بدهی.

ابوسوره گوید: هنگامی که وارد کوفه شدم، به سوی منزل ابوطاهر روانه شده و او را با دست های خون آلود مشاهده کردم؛ و پیام حضرت را برایش بازگو کردم.

گفت: حتما دستور او اجراء می گردد، چون واجب الا طاعه است و کیسه ای را آورد و تحویل من داد(56) .

راهنمایی و کمک به حاجی اسدآبادیِ گم گشته

محدّثین و تاریخ نویسان شیعه و سنّی در کتاب های مختلف، به نقل از شخصی به نام راشد همدانی از اهالی اسدآباد حکایت کنند:

پس از انجام مراسم حجّ خانه خدا، به سمت دیار خود مراجعت کردم و در بین مسیر، راه را گم کرده و سرگردان شدم تا آن که به سرزمینی سبز و خرّم رسیدم؛ خاک آن بسیار معطّر بود.

خیمه های متعدّدی در آن مشاهده کردم، نزدیک رفته و دو نفر پیشخدمت را دیدم، آن دو خادم به من گفتند: در محلّ خوبی وارد شده ای، همین جا بنشین.

سپس یکی از آن دو نفر، وارد خیمه ای شد و بعد از گذشت لحظاتی بیرون آمد و گفت: وارد شو، حضرت اجازه فرمود.

همین که داخل آن خیمه شدم، جوانی را دیدم که نشسته است و شمشیر بزرگی را بالای سرش نصب کرده بودند، پس سلام کردم.

جواب سلام مرا داد و فرمود: آیا مرا می شناسی؟

عرض کردم: خیر، تاکنون شما را ندیده ام.

اظهار داشت: من قائم آل محمّد هستم، من آن کسی هستم که در آخر الزّمان به همراه این شمشیر خروج می کنم و جهان را پر از عدل و داد می نمایم و ظلم و ستم را نابود می سازم.

هنگامی که این سخنان را شنیدم، روی زمین افتادم و در مقابلش تعظیم کردم.

فرمود: بلند شو، برای من سجده نکن، چون که برای غیر خداوند متعال نباید سجده کرد، تو راشد همدانی هستی که راه را گم کرده ای، آیا مایل هستی به خانواده و دیار خود بازگردی؟

عرض کردم: بلی.

بعد از آن بسیار در حیرت و تعجّب قرار گرفتم که چگونه و از کجا مرا می شناسد و نام مرا می داند!!

سپس آن حضرت کیسه ای را به من لطف نمود و به خادم خود اشاره ای کرد.

پس به همراه خادم چند قدمی راه رفتیم، ناگهان اسدآباد را مشاهده کردم و خادم حضرت با اظهار محبّت گفت: ای راشد! این دیار شما اسدآباد است، برو در پناه خداوند.

سپس خادم از چشم من ناپدید گشت و او را ندیدم، وقتی وارد منزل شدم، کیسه را باز کردم در آن پنجاه دینار بود و با آن دینارها خداوند برکت و توسعه عجیبی در زندگی ما عطا نمود(57) .

تقسیم عادلانه و حکم بر حقایق مذاهب

مرحوم شیخ صدوق و بعضی دیگر از بزرگان رضوان اللّه علیهم به نقل از جابر جعفی - که یکی از روات حدیث و از اصحاب امام باقرعليه‌السلام است - حکایت کنند:

روزی در محضر شریف آن حضرت بودم، شخصی وارد شد و مبلغ پانصد درهم تحویل امامعليه‌السلام داد و گفت: این زکات اموالم می باشد، در هر راهی که مصلحت می دانی مصرف نما.

حضرت باقرالعلومعليه‌السلام فرمود: خودت آن ها را بردار و بین همسایگان و خویشانی که محتاج هستند، تقسیم کن.

سپس افزود: هنگامی که قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) قیام نماید، بیت المال را بین مستحقّین و افراد جامعه به طور تساوی و عادلانه تقسیم می نماید و تفاوتی بین افراد نمی گذارد، در آن زمان هرکس از آن امام بر حقّ اطاعت کند، از خداوند متعال فرمان برده است؛ و هر که او را نافرمانی و مخالفت کند، خدای سبحان را معصیت کرده است.

و در ادامه فرمایش خود، فرمود: علّت آن که به آن حضرت، مهدی گفته اند، به آن جهت است که جامعه را به سمت واقعیّات و حقایق هدایت می نماید.

و سپس افزود: همین که آن حضرت - یعنی؛ امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف - ظهور و قیام کند، کتاب های آسمانی همانند تورات و غیره را از غاری در سرزمین انگلستان بیرون می آورد و اهل تورات را به وسیله محتوای تورات و اهل انجیل را به وسیله آن و أهل زبور و أهل فرقان را به وسیله حقایق نهفته در کتاب هایشان هدایت و ارشاد می فرماید.

تمام ثروتهای دنیا در اختیارش قرار خواهد گرفت، تمام ذخائر و گنج های زیر زمین آشکار و در اختیار آن حضرت می باشد.

در آن هنگام خواهد فرمود: آنچه که به وسیله قطع صله رحم، ظلم، و ستم و ارتکاب گناه و معصیت از شما پنهان شده بود و محروم گشته بودید، اکنون ظاهر گشته و در اختیار شما قرار گرفته است؛ و به هر کسی به مقدار نیازش عطا خواهد نمود.

امام باقرعليه‌السلام در پایان فرمود: پیامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است: مهدی موعود از اهل بیت من می باشد و هم نام من خواهد بود، دین من به وسیله او محفوظ می ماند، و او سنّت های مرا اجراء خواهد کرد و دنیا را پُر از عدل و داد می نماید(58) .

مهمان نوازی و هدایت

همچنین مرحوم شیخ صدوق، طوسی، راوندی و برخی دیگر به نقل از شخصی به نام أبومحمّد فرزند وجناء حکایت نمایند:

روزی در کنار کعبه الهی زیر ناودان طلا در مقابل عظمت خداوند متعال سر به سجده نهاده و مشغول دعا و گریه و زاری بودم، ناگهان متوجّه شدم شخصی مرا تکان داد و سپس اظهار داشت: ای حسن بن وجناء! بلند شو.

وقتی بلند شدم، دیدم یک جاریه ای بسیار لاغر و ضعیف که قریب چهل سال داشت، نزد من ایستاده و گفت: همراه من بیا.

پس دنبال او به راه افتادم تا آن که وارد خانه حضرت خدیجه کبریعليها‌السلام شدیم و جاریه از پلّه هائی که به طبقه بالا راه داشت بالا رفت؛ و من متحیّر و سرگردان ایستادم.

ناگهان صدائی را شنیدم که فرمود: ای حسن! بالا بیا.

سپس من نیز از پلّه ها بالا رفتم و حضرت صاحب الزّمان صلوات اللّه علیه را دیدم که داخل اتاق نشسته است، موقعی که وارد بر حضرت شدم سلام کردم، مرا مخاطب قرار داد و فرمود:

ای حسن! آیا فکر می کنی از دید من مخفی و پنهان هستی؟

نه چنین نیست، به خدا قسم! من در تمام اعمال و مناسک حجّ همراه تو بوده ام.

بعد از آن تمام جاهائی را که من رفته بودم و اعمالی را که انجام داده بودم با تمام خصوصیّات و جزئیات بیان و معرّفی نمود و من بسیار حیرت زده شدم و از خود بی قرار گشتم و بی هوش روی زمین افتادم؛ و پس از لحظه ای حالم بهتر شد و احساس کردم دستی به من خورد و مرا حرکت می دهد.

هنگامی که برخاستم و نشستم فرمود:

زمانی که به شهر مدینه وارد شدی، قصد اقامت کن و محلّ سکونت خود را منزل حضرت ابو عبداللّه، جعفر بن محمد الصّادقعليه‌السلام قرار بده؛ و از جهت لوازم خوراکی و آشامیدنی

ناراحت نباش، همچنین فکر لباس نکن، انشاءاللّه همه آن ها مرتّب خواهد بود.

بعد از آن دفتری را که در آن دعای فرج و نیز دعای صلوات بر حضرت بود، تحویل من داد و فرمود: برای فرج و ظهور من این دعا را بخوان و برای من درود و صلوات فرست.

سپس افزود: مواظب باش این دفتر را در اختیار هرکس قرار ندهی مگر آن که از دوستان و علاقه مندان به ما اهل بیت رسالت باشد، خداوند متعال تو را موفّق گرداند.

عرضه داشتم: ای مولا و سرورم! آیا بار دیگر موفّق به دیدار شما خواهم شد؟

فرمود: اگر خداوند متعال بخواهد.

حسن وجناء گوید: پس چون مناسک حجّ را انجام دادم، طبق فرمایش حضرت عازم مدینه منوّره گشتم و پس از قصد اقامت، در منزل امام صادقعليه‌السلام وارد شده و ساکن شدم.

و طبق وعده حضرت ولیّ عصر امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، هر روز به طور مرتّب مقداری غذا و نان و آب برایم آورده می شد، همچنین لباس مورد نیاز جهت هر فصلی برایم فراهم می گردید، بدون آن که در این مورد تلاشی داشته باشم(59) .

جواب نامه و ناراحتی از برگشت هدیه

و نیز مرحوم شیخ مفید، صدوق، کلینی و دیگر بزرگان رضوان اللّه علیهم، به نقل از شخصی به نام حسن فرزند فضل بن زید - از اهالی یمن - حکایت کند:

رزوی پدرم نامه ای با دست خطّ خودش برای حضرت حجّه بن الحسن، امام زمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف نوشت و حضرت جواب آن را برای پدرم فرستاده، من نیز به دنبال آن نامه ای برای حضرت نوشتم و جوابش برایم آمد.

سپس پدرم نامه ای دیگر توسطّ یکی از دانشمندان نوشت و برای حضرت فرستاد؛ ولی جواب این نامه نیامد، وقتی تحقیق و بررسی کردیم، فهمیدیم که آن دانشمند از اعتقادات حقّه خود دست برداشته است، به همین جهت حضرت جواب دست خطّ او را نفرستاده بود.

حسن بن الفضل افزود: پس از مدّتی به قصد زیارت مشاهد مشرّفه، به سمت عراق و خراسان حرکت کردم؛ و چون به شهر سامراء رسیدم و زیارت کردم، در پایان وارد مقام و سرداب غیبت امام زمانعليه‌السلام شدم، با خود گفتم: ایّام حجّ نزدیک است و ترسیدم از این که مبادا نتوانم برای حجّ مشرّف شوم.

در همین افکار بودم که پیش یکی از علماء به نام محمّد بن احمد رفتم و از او تقاضای کمک نمودم؟

در پاسخ، به من گفت: به فلان مسجد می روی، در آن جا شخصی را خواهی دید که او مشکل تو را حلّ خواهد نمود.

وقتی وارد آن مسجد شدم، پس از لحظاتی شخصی داخل شد و بدون آن که مرا از قبل دیده باشد، با نگاهی به من تبسّمی نمود و اظهار داشت: ای حسن بن الفضل! غمگین و ناراحت مباش، در همین سال به زیارت خانه خدا مشرّف می شوی و مناسک حجّ را انجام می دهی و بعد از آن صحیح و سالم به منزل و نزد خانواده ات بازخواهی گشت.

با شنیدن سخنان دلنشین او، قلبم آرام گرفت.

بعد از آن، همان شخص کیسه ای را به من داد که داخل آن مقداری پول و تعدادی لباس بود، با خود گفتم: این ها ناقابل است و برگرداندم، او هم کیسه و لباس ها را گرفت و بدون آن که با من مطرح سخنی نماید، حرکت و رفت.

در همین لحظه به خود آمدم و گفتم: عجب کار زشت و اشتباهی کردم، چرا هدایا را برگرداندم؟!

و سپس نامه ای به محضر شریف حضرت نوشتم و ضمن عذرخواهی، از آن حضرت طلب پوزش کردم.

این جریان در حالی واقع شد که از اموال دنیا هیچ نداشتم، مگر لباسی را که پوشیده بودم و مرا غم و اندوه شدیدی فرا گرفته بود، ناگهان شخصی به عنوان مأمور حضرت وارد شد و اظهار داشت: کار بدی کردی؛ هنوز مولایت را نشناخته ای، ما به دوستان این چنین کمک هائی را می کنیم و چه بسا دوستان ما خودشان به جهت تبرّک، از ما تقاضا و درخواست کمک کنند؛ و پس از این صحبت ها نامه ای تحویل من داد که در آن نوشته شده بود:

اشتباه کردی که هدایای ما را برگرداندی و نپذیرفتی، پس اگر استغفار و توبه کردی، خداوند متعال گناهان تو را می آمرزد و در هر حال چنانچه از کردار خود پشیمان هستی، این کیسه را بگیر و پول های آن را خرجی راه و هزینه زندگی خود قرار بده و پیراهن را برای احرام حجّ استفاده کن.

و من بسیار خوشحال شدم و با گرفتن آن هدایا شکر و سپاس خداوند متعال را به جای آوردم(60) .

اطلاعیه ای بر غیبت کبری

مرحوم شیخ طوسی و صدوق آورده اند براین که یکی از اصحاب به نام ابومحمّد، حسن بن احمد حکایت کند:

در آن سالی که وکیل خاصّ حضرت بقیّه اللّه الا عظمعليه‌السلام به نام شیخ علیّ بن محمّد سمریّ رضوان اللّه علیه وفات یافت، چند روز پیش از آن به دیدارش رفتم؛ و عدّه ای از مردم نیز به ملاقات آن بزرگوار آمده بودند.

نامه ای را از طرف حضرت صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف به جمعیّت حاضر در منزلش، ارائه نمود، که در آن مرقوم فرموده بود:

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، ای علیّبن محمّد سمریّ! خداوند به دوستان و آشنایان تو أجر عنایت فرماید، همانا که مدّت عمر تو به پایان رسیده است و تا شش روز دیگر رحلت خواهی نمود، کارهای خود را انجام بده و آماده رحلت برای جهان أبدی باش.

به کسی بعد از خودت وصیّت نکن و کسی را جانشین خویش مگردان، چون که زمان غیبت کبری فرا رسیده است.

و پس از آن، دیگر - به طور مشخّص و آشکارا - ظهور نخواهم کرد، مگر آن که خداوند متعال اجازه فرماید، که مدّت زمانی بسیار طولانی باید سپری شود.

قبل از ظهور من دل های مردم، سیاه و تاریک و بی رحم خواهد شد، ظلم و تجاوز بر زمین گسترانیده می شود.

سپس در پایان آن نامه شریفه، چنین مرقوم فرموده بود:

بعضی از افراد ادّعای دیدار و ملاقات با مرا می نمایند، هرکس قبل از خروج سفیانی و قبل از صیحه آسمانی چنین ادّعائی را بنماید - که مرا به طور مشخّص دیده است - او دروغ گو و مفتری می باشد(61) .

«و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم ».

ابومحمّد حسن بن احمد در ادامه افزود: من آن نامه و مرقومه شریفه را دیدم و چون روز ششم فرا رسید به منزل وی آمدیم، او را در حال احتضار یافتیم، به او گفته شد: وصیّ و جانشین تو کیست؟

در پاسخ اظهار داشت: تمام امور برای خداوند و در اراده او می باشد و تمام مقدّرات در دست او است.

و این آخرین کلامی بود که گفت و به لقاءاللّه پیوست و دیگر کسی از او سخنی نشنید(62) .

منقبت دوازدهمین ستاره هدایت

افسوس که عمری پی اغیار دویدیم

از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم

سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم

جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم

پس سعی نمودیم که ببینیم رخ دوست

جان ها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم

ما تشنه لب اندر لب دریا متحیّر

آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم

ای بسته به زنجیر تو دل های محبّان

رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم

چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم

از شام فراقت چو سحر گه ندمیدیم

ای حجّت حقّ پرده ز رخسار برافکن

کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم

ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه

در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم

ای دست خدا دست برآور که ز دشمن

بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم

شمشیر کَجَت، راست کند قامت دین را

هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم(63)

* * *

ای صاحب ولایت و والاتر از همه

ای چشمه حیات و افاضات دائمه

ای ابتدای خلقت و سر حلقه وجود

ای انتهای سلسله اولیاء همه

از جلوه تو، خلقت عالم شروع شد

از عمر تو، به دور زمان، حُسن خاتمه

شاها به افتخار قدوم شریف تو

شد سامرا به عالم ایجاد عاصمه

یابن الحسن بیا، که شد از روز غیبتت

دنیا پر اضطراب و بشر در مخاصمه

از سینه هاست، نعره صلح و صفا بلند

و ز کینه هاست، فکر همه در مهاجمه

مشکل بود، که جمله حقّ بشنود کسی

کز باطل است، گوش بشر پر ز همهمه

قرآن، که «لا یَمسُّه اِلاّ المُطهَّرُون »

با رأی هر کسی، شده تفسیر و ترجمه

تا دولتِ جهانیِ خود را به پا کنی

دادت خدا شجاعت و نیروی لازمه

حکم تو عدل مطلق و فرمان داور است

حاجت نباشدت به شهود و محاکمه

ز آن سرکشان، که مردم دنیا به وحشتند

قلب سلیم و پاک تو را نیست واهمه

با این قوای جهان گیر ظالمان

تنها توئی امید بشر، یا ابن فاطمه (ع)

ای پرچم شکوه تو بر آسمان بلند

یک ره، نظر فکن به علمدار علقمه

بنگر به خاک و خون، عَلَم سر نگون او

گوئی که با درفش تو دارد مکالمه

امشب (حسان) به یاد تو از غصّه فارغ است

هر دم کند دعای ظهور تو، زمزمه(64)

پنج درس ارزشمند و آموزنده

1. یکی از اصحاب امام حسن عسکریعليه‌السلام به نام ابوهارون حکایت کند:

روزی خدمت آن حضرت شرفیاب شدم، نوزادی را در حضور او دیدم - که همچون ماه شب چهارده نورانی بود - قنداقه او را گرفتم و باز کردم، دیدم که ختنه شده است.

از پدرش امام عسکریعليه‌السلام سؤال کردم که چه وقت و چگونه ختنه شد؟

فرمود: این نوزاد مهدی موعود است و او همانند دیگر ائمّه ختنه شده به دنیا آمده است، چون هر یک از ما ائمّه، ختنه شده وارد دنیا شده ایم، ولی به جهت إجرای سنّت شریعت اسلام تیغ را بر محلّ ختنه گاه می کشیم(65) .

2. دو نفر از خدمت گزاران امام حسن عسکریعليه‌السلام به نام نسیم و ماریه حکایت کنند:

چون حضرت مهدی، نوزاد امام حسن عسکریعليهما‌السلام تولّد یافت، انگشت سبّابه خود را به نشانه یکتائی خداوند متعال به سوی آسمان بلند کرد و پس از آن عطسه ای نمود و اظهار داشت: «الحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی اللّه علی محمّد وآله».

یعنی؛ سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است و درود بر محمّد و بر اهل بیتش باد؛ و سپس فرمود: ظالمان و ستمگران گمان کرده اند حجّت الهی بی زبان می باشد!!

چنانچه خداوند اجازه سخن گفتن دهد، آن وقت شکّ و شبهه همگان برطرف می گردد(66) .

3. امام محمّد باقرعليه‌السلام فرمود:

مهدی موعود (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) چهار سیره و روش از چهار پیامبر از پیغمبران الهی را دارا می باشد:

سنّت و روش حضرت موسی کلیمعليه‌السلام که «خائفا یترقّب » بود، یعنی؛ خوفناک و هر لحظه در انتظار فرج و ظهور می باشد.

سنّت و سیره حضرت عیسی مسیحعليه‌السلام که گفتند: مرده است ولی فوت نکرد، بلکه غایب گردید.

سنّت حضرت یوسفعليه‌السلام که ناپدید شد.

سنّت و سیره جدّش، حضرت رسول محمّد بن عبداللّهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که با شمشیر و جهاد قیام نمود و وظیفه خود را به پایان رساند.(67) .

4. امام جعفر صادقعليه‌السلام فرمود:

هنگامی که امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) ظهور نماید و وارد شهر کوفه گردد، گوشه ای از مسجد کوفه را اشاره نماید تا حفر نمایند؛ و چون آن محلّ را حفر کنند، تعداد دوازده هزار زره، شمشیر و سپر بیرون آورند.

سپس دوازده هزار نفر عرب و عجم از پیروان خود را - که از شهرها و مناطق مختلف حضور یافته اند - دستور می دهد تا هر کدام با آن سلاح، مجهّز شوند و چون آماده گردند، دستور دهد: هرکس در موقعیّت شما قرار نگرفت او را به هلاکت رسانید - چون حجّت الهی بر همگان تمام شده است -.(86) .

5. همچنین از حضرت صادق آل محمّدعليه‌السلام وارد شده است که فرمود:

تمام علوم و فنون و تمام احکام و قوانین در بیست و هفت حرف خلاصه گشته است و توسّط پیامبران الهیعليهم‌السلام تنها دو حرف از آن حروف منتشر شده است و مردم غیر از آن دو حرف چیز دیگری را نمی دانند.

ولی هنگامی که مهدی موعود، قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) ظهور نماید بیست و پنج حرف نزد او باقی مانده است؛ و آن حضرت مردم را نسبت به مجموع حروف آشنا می نماید و تمام قوانین و احکام شریعت مقدّس سعادت بخش اسلام را در آن جامعه به اجراء در خواهد آورد(69) .

اظهار محبت نسبت به حضرت مهدی

صبحدم پیک مسیحا دم جانان آمد

گفت برخیز که آرامِ دم و جان آمد

این نسیم ملکوتی ز کدامین چمن است

که چو انفاس سحر غالیه افشان آمد

می کند مرغ سحر زمزمه بر شاخه گل

که ز نرجس ثمری پاک به دوران آمد

سحر از پرده نشینان حریم ملکوت

نغمه برخاست که آن خسرو خوبان آمد

خفتگان را رسد این طرفه بشارت ز سروش

که سحرگاه شب نیمه شعبان آمد

چهره، ای زُهره بپوشان که ز بام ملکوت

زهره فاطمه با چهره تابان آمد

شهسواریست که با صولت و شمشیر علیّ (ع)

از پی کشتن کفّار به میدان آمد

مظهر صلح حسن (ع) اوست که وجه حسن

پی آرامش دل های پریشان آمد

آن که اندر رگ او خون حسین بن علیّ است

پی خونخواهی سالار شهیدان آمد

در ره زهد و عبادت چو علیّ بن حسین

پی خونخواهی سالار شهیدان آمد

علم باقر (ع) همه در اوست که با مثل علم

رهبر جامعه بی سر و سامان آمد

تا ز ناپاک کند مذهب صادق (ع) را پاک

با دلی روشن و آکنده ز ایمان آمد

همچو کاظم که بود قبله حاجات و مراد

دردمندان جهان را پی درمان آمد

چون رضا تا که کند تکیه بر او رنگِ علوم

وارث افسر سلطان خراسان آمد

اوست سرچشمه تقوی و فضیلت چو جواد (ع)

منبع فیض و جوانمردی و احسان آمد

هادی وادی حق کز پی ارشاد بشر

با چراغ خرد و دانش و عرفان آمد

یادگار حسن عسکری (ع) پاک سرشت

که جهان را کند از عدل گلستان آمد

قائم آل محمّد (ص) شه اقلیم وجود

که به فرماندهی عالم امکان آمد

ای شه منتظر از منتظران چهره مپوش

که دگر جان به لب از محنت هجران آمد

همه گویند که مفتاح فرج صبر بود

صبر نَتْوان که دگر عمر به پایان آمد(70)

چهل حدیث گهربار منتخب

قال الا مام المهدی، صاحب العصر و الزّمان سلام اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف:

1 -الَّذی یَجِبُ عَلَیْکُمْ وَ لَکُمْ أنْ تَقُولُوا: إنّا قُدْوَهٌ وَ أئِمَّهٌ وَ خُلَفأُ اللّهِ فی أرْضِهِ، وَ اُمَناؤُهُ عَلی خَلْقِهِ، وَ حُجَجُهُ فی بِلادِهِ، نَعْرِفُ الْحَلالَ وَالْحَرامَ، وَ نَعْرِفُ تَأْویلَ الْکِتابِ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (71) .

ترجمه:

فرمود: بر شما واجب است و به سود شما خواهد بود که معتقد باشید بر این که ما اهل بیت رسالت، محور و أساس امور، پیشوایان هدایت و خلیفه خداوند متعال در زمین هستیم.

همچنین ما امین خداوند بر بندگانش و حجّت او در جامعه می باشیم، حلال و حرام را می شناسیم، تأویل و تفسیر آیات قرآن را عارف و آشنا هستیم.

2 - قالَعليه‌السلام :أنَا خاتَمُ الاَْوْصِیاءِ، بی یَدْفَعُ الْبَلاءُ عَنْ أهْلی وَشیعَتی (72) .

ترجمه:

فرمود: من آخرین وصیّ پیغمبر خدا هستم به وسیله من بلاها و فتنه ها از آشنایان و شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد.

3 - قالَعليه‌السلام :أمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَهُ فَارْجِعُوا فیها إلی رُواهِ حَدیثِنا (أحادیثِنا)، فَإنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَ أنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْکُمْ (73) .

ترجمه:

فرمود: جهت حلّ مشکلات در حوادث - امور سیاسی، عبادی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، اجتماعی و... - به راویان حدیث و فقهاء مراجعه کنید که آن ها در زمان غیبت خلیفه و حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر آن ها می باشم.