خاطراتی از صالحان

خاطراتی از صالحان0%

خاطراتی از صالحان نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

خاطراتی از صالحان

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: احمد شهامت پور
گروه: مشاهدات: 18686
دانلود: 4375

توضیحات:

خاطراتی از صالحان
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18686 / دانلود: 4375
اندازه اندازه اندازه
خاطراتی از صالحان

خاطراتی از صالحان

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

اشتیاق مرحوم آیت اللَّه حاج سیّد ابوالحسن اصفهانی به زیارت مرحوم شیخ

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی نقل نمودند: در زمان حیات مرحوم آیت اللَّه حاج سیّد ابوالحسن اصفهانی(13)، به عتبات عالیات مشرف شدم. پس از زیارت دوره ائمه معصومینعليهم‌السلام ، جهت زیارت معظم له به محضر ایشان مشرف شدم. پس از تعارفات مقدماتی، ذکری از مرحوم شیخ به میان آمد. آن زمان مرحوم شیخ در قید حیات بودند. مرحوم آیت اللَّه، اظهار اشتیاق وافری به دیدن جناب شیخ نمودند. به حقیر اظهار نمودند که مایلم مبلغ پنج هزار تومان از اموال شخصی خود را در اختیار شما بگذارم تا وسیله ایاب و ذهاب جناب شیخ را فراهم نمایید تا ایشان را از نزدیک ملاقات نمایم. از این پیشنهاد مرحوم سیّد، موقعیت مرحوم شیخ معلوم می شود.

حضور حضرت ولی عصر (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف)در مجلس دعای ندبه مرحوم شیخ

مرحوم جناب شیخ مرتضی قریب سی سال در آن منزلی که معروف به خانه سیّدها می باشد. پس از بیان احادیث و موعظه مشغول خواندن دعای ندبه می شدند و شاگردانی از محضر ایشان استفاده می نمودند. این منزل متعلق به مرحوم حاج سیّد محمّد کسایی است. مشارالیه در طول عمر پربرکت خویش بزرگانی از اولیاء و کمّلین را دیده و با ایشان معاشرت نموده بودند و خاطرات بسیاری از آنها داشتند. در واقع او تاریخ زنده ای بود که هر که با او معاشر بود از مصاحبت با وی و خاطرات ایشان بهره مند می شد؛ از جمله خاطره ای که برای حقیر نقل نمودند بدین مضمون است:

روز جمعه ای بود، مانند همه جمعه ها مجلس را آماده تشریف فرمایی جناب شیخ نموده تا از مواعظ و خواندن دعای ندبه ایشان استفاده نماییم. از حسن اتفاق مرحوم آقا سیّد کریم محمودی معروف به کفاش در مجلس شرکت کرده بودند. مرحوم آقا سیّد کریم از نظر تقوا و پرهیزکاری و اخلاص و محبّت به اهل بیتعليهم‌السلام موقعیتی پیدا کرده بودند که گاهی به محضر حضرت بقیه اللَّه (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف) شرفیاب می شدند. آن روز مجلس دعای ندبه حال و هوای دیگری داشت. آن چنان فضای معنوی و ملکوتی در آن مجلس حاکم بود که گویی نسیمی از روضه رضوان الهی در آن فضا می وزد. مرحوم شیخ غافل از وجود محبوبی که سالیان دراز در انتظارش ندبه می خواند و ندبه می کند بود.

یار نزدیک تر از من به من است

وین عجب تر که من از وی دورم

دعای ندبه رو به اتمام رفت و آن فضای نورانی هم کم کم از آن مجلس معنوی رخت بر می بست.

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم در این هنگام پس از آنکه مجلس خالی از اغیار گشت، مرحوم آقا سیّد کریم، سر در گوش شیخ نهاد و فرمود: آقا، هنگامی که مشغول دعای ندبه بودی، مولا و سرور ما در مجلس دعا حضور به هم رسانیده بودند. با شنیدن این مطلب مرحوم جناب شیخ آن چنان اظهار تأسف و تأثر نمودند که گویی مصیبتی عظمی همه وجودش را فرا گرفت که چرا توفیق زیارت و دیدار حضرتش را نتوانستند پیدا نمایند؟

مرحوم آقا سیّد کریم، مکان جلوس حضرت را نشان دادند.

صد رنج که اندر طلب دوست کشیدیم

از در چو درآید همه بیرون رود از دل

گر قصه عشق من و یارم بنگارند

صد لیلی و مجنون همه بیرون رود از دل

در قتل من ای مه بکش آهسته کمان را

حیف است که پیکان تو بیرون رود از دل

اطاعت مطلق جناب شیخ از والد گرامی اش مجد الذاکرینرحمه‌الله

برادر گرامی و معزّز جناب حاج آقا اسماعیل موسوی که حقیر افتخار همسایگی ایشان را دارم و سالیان درازی از نزدیک با ایشان معاشر بودم و جز صداقت و حسن عمل در کسب از ایشان ندیده ام و الحق الگویی بی نظیر برای همکاران و حجتی برای کسبه اهل محل می باشند. از آقای حاجی رضا خان ذوقی شاعر معروف که از نزدیک با مرحوم جناب شیخ مأنوس بودند، برای حقیر نقل کرده اند: که روزی مرحوم جناب شیخ را در حالی که جوان بود در زمان حیات والد محترمشان جناب مرحوم حجت الاسلام مجد الذاکرین مشاهده نموده که جناب شیخ دو کوزه بزرگ - جهت آب آوردن برای منزل از آب انبار چهل پله امام زاده سیّد اسماعیلعليه‌السلام - در دست داشتند.(14) در این هنگام که متوجه جناب شیخ بودم، والد مرحوم شیخ از راه رسیدند و ایشان را از پشت سر به نام صدا زدند. (مرتضی!) جناب شیخ پس از شنیدن صدای پدر، بدون آنکه رو بگرداند و سؤال نماید که با من چه کار دارید بلافاصله کوزه ها را که در دست داشتند به زمین نهاده و به سرعت به کنار کوچه در مقابل پدر گوش به فرمان ایستادند تا ببینند پدر چه فرمایشی دارد. جناب حاج آقای موسوی به بنده فرمودند: پس از شنیدن این نقل مدت ها با خود می اندیشیدم که این عمل جناب شیخ در جوانی در مقام اطاعت و اجابت دعوت پدر پیام هایی برای شنونده دارد. آری! حقیر باید عرض کنم اولین پیام عمل شیخ، در سرعت اطاعت بدون کمترین تأمّلی در برابر اجابت دعوت پدر می باشد. و پیام دیگر اینکه او چون امر پدر را عدل فرمان

پروردگار می دانست، کمترین تأملی نکرد و بلافاصله اطاعت کرد.

مزاح یکی از مریدان با مرحوم شیخ

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی برایم نقل نمود: در زمان حیات شیخ، چون وسیله نقلیه موتوری بسیار کم بود، مردم جهت حمل و نقل از دُرُشکه استفاده می نمودند و نوعاً علماء توسط این مرکب جهت ایاب و ذهاب به مقصدشان بهره می گرفتند. روزی یکی از مریدان جناب شیخ در مجلسی که معظم له حضور داشتند، جهت ادخال سرور عرض کردند که مایلم دُرُشکه ای تهیه نمایم، بنده و آقای حسین کوچک (توضیح آنکه این شخص آنقدر قوی هیکل و ثمین بود، - از باب: برعکس نهند نام زنگی کافور - در بین دوستان معروف به حسین کوچک بود) ما دو نفر اسب این درشکه شویم و جناب عالی سورچی و آقا امام زمانعليه‌السلام سرنشین درشکه باشند و به هر کجا که حضرت فرمان بدهند به سوی مقصد آن جناب به سرعت حرکت کنیم. با این مزاح شیرین لبخندی بر لبان مبارک شیخ نقش بست.

تقرب مرحوم شیخ مرتضی به محضر حضرت ولی عصر (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف)

یکی از شخصیت هایی که چندین بار موفق به نوشتن نامه به محضر حضرت بقیه اللَّه (ارواحنا فداه) شده بود مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد (نور اللَّه مرقده) بود. حقیر بدون واسطه از مرحوم آیه اللَّه حاج شیخ عبدالعلی تهرانی (طاب ثراه) شنیدم، ایشان فرمودند: مرحوم آقا شیخ مرتضی هرگاه مشکلی برایشان پیش می آمد عریضه ای به محضر حضرت ولی عصرعليه‌السلام می نوشتند و راهی حضرت عبدالعظیم حسنیعليه‌السلام می شدند. در بین راه حضرت عبدالعظیم نزدیک به قبر شیخ صدوقرحمه‌الله چشمه آبی است معروف به چشمه علی. آب این چشمه از زیر کوهی که در کنار چشمه می باشد بیرون می آید و در حال حاضر هم جریان دارد. یک بار که مرحوم شیخ بدانجا می رسد و نامه خود را در گلوله ای از گِل پاک مستور می نماید و بر طبق دستور دو تن از نواب حضرت به نام های عثمان بن سعید و محمّد بن عثمان را صدا می زند و درخواست می نماید که نامه وی را به محضر حضرتش ارسال نمایند، نامه مستور در گل را به طرف نهر آب رها می نماید. هنگامی که نامه به طرف آب نزدیک می شود دستی از درون آب ظاهر شده و نامه را قبل از آنکه به درون آب داخل شود می گیرد و ناپدید می شود. این نمونه ای از تقرب جناب شیخ است به ساحت قدس حضرت ولی عصر (عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف).

گرچه به دیده دیده ام چهره دل ربای تو

دل به درون سینه ام پر زند از برای تو

دیده چو می نهم به هم در نظرم عیان شوی

قامت دل ربای تو چهره آشنای تو

مردم چشم من از آن آینه دار روی تو

تا که به کام دل زنم بوسه به خاک پای تو

ارتباط مرحوم شیخ با عالم معنا

تهجّد، مقام پسندیده ای است که خداوند متعال به عنوان سپاس گزاری به اولیاء و بندگان صالح خویش در اثر اطاعت و بندگی خالص عنایت می نماید. که در رأس قله رفیع آن جناب رسول اللَّهصلى‌الله‌عليه‌وآله است که در تکریم آن وجود مقدّس در قرآن کریم می فرماید:( وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَهً لَکَ عَسَی أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً ) .(15)

و این مقام محمود گنج سعادت بی پایانی است که بعد از رسول گرامی و ائمه معصومینعليهم‌السلام به بندگانی عنایت شده که قلبشان به ایمان آزمایش شده باشد. و مرحوم شیخ شامل این عنایت الهی شده بود. و آن جناب ملتزم به تهجّد و شب زنده داری بود. و اگر شبی به دلیلی از خواب بیدار نمی شد برای اینکه او از این فیض عظمی بی نصیب نماند، با صدا زدن او از ماوراء این عالم او را بیدار می نمودند. در این راستا برادر عزیز و فاضل گرامی حضرت حجّت الاسلام و المسلمین جناب آقای حاج محمّد جاودان (زید توفیقه) به نقل از مرحوم والد گرامیشان، نمونه اخلاق و تقوا، حجت الاسلام و المسلمین جناب حاج شیخ عبدالحسین جاودان، و ایشان از والد گرامیشان، آقای شیخ مرتضی زاهد، نقل نموده اند که مرحوم شیخ فرموده بودند شب هایی که جهت تهجّد از خواب بیدار نمی شدم، مرا به القاب مختلف به تناسب اعمال روزانه ام صدا می زدند. اگر در آن روز عمل خیرم زیاد بود به نام «آقا شیخ مرتضی» و اگر کم بود به نام «شیخ مرتضی» و اگر عمل جزئی داشتم به نام «مرتضی» صدا می زدند. خداوند متعال راضی نمی شد که تهجّد از من سلب شود.

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و ورد سحری بود

ارتحال مرحوم شیخ

آقا شیخ مرتضی زاهد در دوم خرداد سال هزار و سیصد و سی و یک هجری شمسی در سن هشتاد و چهار سالگی دار فانی را وداع کردند. جنازه ایشان را شبانه پس از غسل و کفن، به مسجد جامع تهران می برند. مرحوم شیخ در شبستان چهل ستون این مسجد سال ها امام جماعت بودند. آن شب را برادر عزیزم جناب حاج آقا فخر تهرانی، که یکی از شاگردان تربیت شده محضر آن جناب بود، با چشمانی اشک بار بر بالای جنازه آن مرحوم به صبح رسانده بود. مرحوم حاج آقا فخر در نیمه های شب، شروع به خواندن آیات قرآن بر بالای جنازه آن جناب می نماید. پس از مقداری قرائت به آیه های عذاب و هشدارهای الهی می رسد، امّا در این هنگام ناگهان او مات و مبهوت می ماند. مسلم بود که مرحوم شیخ جان در بدن ندارد و روحش به ملأ اعلی پیوسته است. امّا خدایا این چه صحنه ای بود که آقای فخر می دید! او هنگام خواندن آیه های انذار و عذاب مشاهده می کند، جنازه مرحوم شیخ همانند افراد خائف و ترسان منقبض شده و بدنش را جمع می کند. حاج آقا فخر به قرائتش ادامه می دهد. بعد از لحظاتی دوباره به آیات عذاب و هشدار می رسد و این بار دوباره همان صحنه تکرار می شود. او متحیّر و کنجکاو می گردد. مرحوم حاج آقا فخر چند بار از چند قسمت قرآن مجید به تلاوت بعضی از آیات عذاب می پردازد. در هر نوبت آن تغییر حالت را در جسم پاک و طاهر جناب شیخ مشاهد می کند. این قصه را عبد صالح مرحوم حاج آقا فخر تا سالیانی بعد از فوت مرحوم شیخ اظهار نمی کرد ولی در آخرین سال های حیاتش، آن را برای بعضی از دوستانش تعریف نموده بود.(16)

حمل جنازه مرحوم شیخ به کربلای معلی به طور معجزه آسا

یکی از تاجرهای بازار تهران از دنیا رفته بود. فرزندانش می خواستند جنازه اش را به عتبات عالیات حمل و دفن نمایند. آنها با تمام امکاناتشان اجازه نامه از طریق مقامات رسمی دولت ایران و عراق درخواست می نمایند. ولی هرچه تلاش می نمایند موفق نمی شوند. آنها پس از چند روز مجبور می شوند پدرشان را در ایران به خاک بسپارند. پس از دفن جنازه، اجازه نامه به دست فرزندان تاجر مدفون می رسد. و همزمان مرحوم آقا شیخ مرتضی از دنیا می رود و فرزندان آن تاجر آن اجازه نامه را به خانواده مرحوم شیخ تقدیم می کنند و از این طریق معجزه آسا جنازه آن عبد صالح به کربلا حمل و در سرداب صحن حرم قمر بنی هاشم حضرت اباالفضل العباسعليه‌السلام دفن می شود و سیر برزخی را در آن حریم ملکوتی آغاز می نماید.(17) ( وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً ) .(18)

تازه ماندن جنازه مرحوم شیخ بعد از چهارده سال

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی نقل نمودند: بعد از فوت مرحوم شیخ، سالی به اتفاق حاج حسین آقای کاشانی یکی از تجّار متدین و معروف تهران که او و پدرش خدماتی در حرم و صحن مطهر حضرت اباعبداللَّه الحسینعليه‌السلام انجام داده بودند به عتبات عالیات مشرف شدیم. هنگامی که در کربلای معلا سکونت داشتیم، حاج حسین آقای کاشانی به بنده فرمودند امروز شاهد اتفاق عجیبی بودم. به زیارت حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباسعليه‌السلام مشرف شدم. پس از زیارت، هنگامی که خواستم از صحن مطهر خارج شوم دیدم درب سردابی که در صحن می باشد جهت تعمیر باز است. و چون مطّلع بودم که جنازه مرحوم شیخ را در سرداب مدفون نموده اند و محل آن را می دانستم، وارد سرداب شدم. و چون در کربلای معلی رسم است جنازه ها را در سرداب کنار هم رو به قبله می خوابانند، من مستقیم به طرف جنازه ایشان رفتم و در کمال تعجب دیدم که بدن مرحوم شیخ بعد از چهارده سال که از فوت ایشان می گذشت سالم و بدون هیچ تغییری باقی مانده. مرحوم حاج سیّد مهدی نقل فرمودند: فردای آن روز، من هم تصمیم گرفتم به سرداب رفته بدن ایشان را از نزدیک زیارت نمایم. امّا با کمال تأسف درب سرداب را بسته یافتم. و این توفیق شامل بنده نشد.

مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر

ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم

حاج شیخ هادی مقدّس یکی از تربیت شدگان محضر جناب شیخ

یکی از صالحین که از محضر جناب شیخ استفاده نموده بود، عبد صالح حاج شیخ هادی مقدّس بود. او حقّاً از اولیای خداوند متعال بود که عمری را با خواسته های نفسانی خویش جهاد نموده و مصداق فرمایش رسول گرامی اسلام شده بود که درباره مسلمانانی که از جنگ سخت و پر مشقت (تبوک) مراجعت نموده بودند، فرمودند: «مرحبا بقوم رجعوا من جهاد الاصغر فعلیکم بجهاد الاکبر. قیل: یا رسول اللَّه! و ما الجهاد الاکبر؟ قالعليه‌السلام : جهاد النفس»(19). او از مصادیق این فرمایش رسول گرامی بود؛ زیرا علی الدوام(20) با خواهش های نفسانی خود در مبارزه و جهاد بود. در رابطه با یکی از مصادیق مبارزه با خواسته های نفسانی خویش نقل فرمودند: روزی از کوچه ای عبور می کردم چند نفر از عنتری ها(21) مشغول دایره و تنبک و ساز زدن بودند. (توضیح آنکه در زمان ایشان هنوز رادیو و تلویزیون متداول نشده بود. چند نفر از فاسقین جهت ارتزاق خود و سرگرمی مردم با آلات لهو و لعب و میمون کوچکی که با خود داشتند، بعضی از خانواده های لاابالی جهت سرگرمی از طریق گناه، به منزل خویش دعوت می نمودند و ساعاتی را از مطربی ایشان سوء استفاده می نمودند. در آن زمان این گروه در بین مردم به «عنتری» معروف بودند) ایشان فرمودند: من یک وقت به خود آمدم که راه رفتن من با آهنگ آنها توأم شده. خواستم توقف نمایم. دیدم باید استماع آلات لهو و لعب ایشان را بنمایم. به خاطرم رسید که حرکت کنم امّا بر خلاف آهنگ آنها. بدین طریق که قدم هایم را روی زمین بکشم. تعبیر ایشان این چنین بود. هنگام حرکت پاهایم را (خش و خش) برخلاف نواختن آنها به روی زمین کشیده و به سرعت از آنها فاصله گرفتم. این چنین دوستان خداوند متعال در امر دینشان به مراقبه می نشستند و لحظه ای از خود غافل نمی شدند و دائماً با نفس خویش جهاد می کردند.

نفس اژدرهاست او کی خفته است

از غم بی حالتی افسرده است

مصداقی از تقوای مرحوم مقدس

مرحوم حاج شیخ هادی مقدّس در مقابل گناه نسبت به نزدیک ترین دوستانش اغماض(22) نمی نمود. و اگر به گناهی برخورد می کرد چهره اش برافروخته می شد. و به مصداق حدیث شریفی که از مولایمان امیرالمؤمنینعليه‌السلام نقل شده که فرموده اند: «امرنا رسول اللَّه أن نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره»(23) عمل می نمود. و نمونه ای از مصداق این حدیث شریف است که از معظم له شنیدم که فرمودند: شخصی توسط یکی از دوستان مرا جهت یک دهه روضه دعوت نمود. ده شب در آن مجلس منبر رفتم. پس از اتمام مجلس طبق رسم عرف صاحب مجلس پاکتی را به بنده ارائه نمود. نظر نمودم که ایشان محاسن خود را تراشیده. فرمودند: پاکت را به ایشان برگرداندم. و گفتم اگر می دانستم شما صاحب مجلس هستید هرگز قبول دعوت نمی نمودم.

مصداقی از محتاط بودن مرحوم مقدس

از مرحوم مقدّس شنیدم که می فرمود: روزی یکی از دوستان، بنده را جهت صرف شام به منزل خویش دعوت نمود. حقیر برای آنکه رد احسان نکرده باشم - زیرا بنا بر نقلی که از پیامبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله منقول است که فرموده اند اگر کسی مرا به پاچه گوسفندی دعوت کند اجابت می نمایم، - دعوت او را پذیرفتم. قبل از شام مجلس دوستانه ای منعقد بود. سپس میزبان، حقیر و میهمانان را به اتاق پذیرایی راهنمایی نمود. وقتی به اتاق پذیرایی وارد شدیم دیدم سفره غذا روی میز قرار داده شده و باید ایستاده به روش فرنگی ها غذای سواره بخوریم. من با برخورد این منظره از اتاق پذیرایی خارج شدم. میزبان با عجله از اتاق پذیرایی بیرون آمد و گفت: حاج آقا چرا از اتاق خارج شدید و غذا میل نفرمودید. به او

گفتم: فکر کردم آیا امام زمانعليه‌السلام راضی است با این روش فرنگی مآبانه از غذا میل نمایم؟ لذا چون نمی دانستم امام زمانم راضی است از خوردن غذا منصرف شدم. میزبان در جواب به من گفت: حاجی آقا مگر دین به این سختی است که شما ملتزم به آن می باشید؟ به او گفتم به این آسانی هم که شما فکر کرده اید نمی باشد. این چنین است رویّه محتاط بودن اولیای خدا در امر دینشان «اخوک دینک فاحتط لدینک».

مصداقی از قداست مرحوم مقدس

از ایشان شنیدم فرمودند: روزی از حاشیه خیابانی عبور می نمودم. به یکی از دوستان برخورد کردم. پس از تعارفات معمولی به بنده فرمود چرا از پیاده رو تشریف نمی برید؟ حاشیه خیابان احتمال خطر با وسایل نقلیه دارد. به او عرض نمودم این مقدار توجّه دارم که حاشیه خیابان احتمال خطر در او هست ولی فکر کردم بین فاسد افسد کدام را انتخاب نمایم. به این نتیجه رسیدم عقل می گوید خطر فاسد، کمتر از خطر افسد می باشد؛ زیرا در پیاده رو خطر برخورد با معصیت؛ یعنی برخورد با زن های بی حجاب و لاابالی که خطر دینی و روحی دارد هست امّا حاشیه خیابان احتمال خطر جسمی دارد. لذا حاشیه خیابان را بر پیاده رو ترجیح دادم. (توضیح آنکه در زمان آن مرحوم بی حجابی و لاابالی گری زن ها در بی بندوباری در حدّ اعلای خود رسیده بود. زن های بی حجاب با چهره های آرایش کرده و موهای مجعد و جوراب های پانما در منظر و مرعی مردم خودنمایی می کردند. و بالاترین مصیبتی که حکومت پهلوی به عنوان سوغات فرهنگی از غرب به ایران اسلامی وارد کرده بود مسأله بی حجابی بود که بعضی از زن های خود فروخته

با وضعی مستهجن با لباسی کوتاه که مقداری از پای آنان مکشوف و هویدا بود، در جامعه خودنمایی می نمودند).

عدم علاقه مرحوم مقدّس به امور مادی

از ایشان شنیدم که فرمودند: شخص جوانی مرا جهت مجلس عزاداری حضرت سیدالشهداعليه‌السلام دعوت نمود. دعوتش را پذیرفتم. مجلس ده روزه بود. صاحب مجلس جوانی بود مؤدب و از ارادتمندان به خاندان رسالت. ادب و محبّت او مرا به خود جذب نموده بود. پس از پایان مجلس عزاداری با اظهار تشکر از اینکه دعوت ایشان را پذیرفته بودم طبق مرسوم پاکتی را به بنده ارائه داد. از او سؤال نمودم که چند سال هست که عزاداری برپا می نمایی؟ گفت: این اوّلین سال است این توفیق نصیبم شده. به ایشان عرض نمودم چه مقدار در این پاکت پول گذاشته ای؟ گفت: مبلغ بیست تومان. پاکت را باز نمودم و مقدار ده تومان آن را به ایشان مرجوع نمودم.(24) و گفتم اگر می خواهی برای سالیان بعد عزاداری را ادامه دهی از اوّلین سال نباید این مقدار هزینه نمایی. این مبلغ ده تومان را جهت عزاداری سال بعد ذخیره نما. (توضیح آنکه: مرحوم مقدّس شخصی نبود که از پول منبر زندگی مرفهی تشکیل دهد. نوعاً پول منبر خود را صرف احتیاجات فقرا می نمود.) شاهد بودم در ایام ماه مبارک رمضان در مسجد مرحوم میرزا موسی معروف به بزّازها به درخواست مرحوم آیت اللَّه حاج میرزا عبدالعلی تهرانی به منبر می رفت. نوعاً به دستور مرحوم مقدّس فردی در بین منبر ایشان برمی خاست و برای فقرا پول جمع می نمود. و مردم هم به خاطر علاقه و محبّتی که به مرحوم مقدّس داشتند بی ریا پول زیادی جهت فقرا به ایشان می دادند. حاج مقدّس پول های پرداختی مردم را بین فقرا تقسیم می نمود.

صوت دلربای مرحوم مقدس

روزی در ایام جوانی میزیان مرحوم حجت الاسلام حاج سیّد رضای دربندی، یکی از بندگان صالح خداوند متعال که عمرش را در راه رضای الهی و مخالفت با هواهای نفسانی سپری نموده است، بودم. ذکری از مرحوم حاج مقدّس به میان آمد. عرض نمودم مواقعی که در نماز جماعت به امامت ایشان شرکت می نمودم، در موقع قرائت نماز، سر تا پای وجودش متوجه به پروردگار می شد. صوت زیبای قرائتش و توجهش در نماز، دل های مؤمنین را از طریق نماز به سوی خداوند متعال سوق می داد. و در مجالس عزاداری آقا اباعبداللَّه الحسینعليه‌السلام ، آنچنان با شور و تکیه به صورت روضه می خواند که مستمع، مصائب آقا سیّد الشهداعليه‌السلام را احساس می نمود. هنگامی که سخن در رابطه با صوت ایشان به میان آمد که صوت زیبایش دل ها را می ربود. معظم له به بنده فرمودند: شما که شش دانگ صوت ایشان را نشنیده ای. این دو دانگ از صوت ایشان است که شنونده را در نماز از خود بی خود و متوجه پروردگار می نماید. من شش دانگ صوت مرحوم حاج مقدّس را در زمان جوانی اش شنیده ام. ایشان در راه تعالی روحش با خواسته های نفسانی خود، علی الدوام در مبارزه و جنگ بود و از مصادیق این مبارزه آنکه چهار دانگ از صوتش را حبس نموده بود و هیچ گاه تا زمانی که در قید حیات بود آن را آزاد ننمود.

عدم شرکت مرحوم مقدّس در مراسم عکس برداری

در زمان مرحوم مقدّس، هیئتی بود به نام اتفاقیون که در روزهای جمعه منعقد می شد. و معظم له در آن مجلس شرکت نموده و منبر می رفتند. در آن زمان در جلسات، معمول بود که در دوران عمر جلسه روزی را از پیش تعیین می نمودند و به اهالی هیئت اطلاع می دادند که در روز معهود حاضر شوند و توسط عکاسی که دعوت می نمودند و عکس دسته جمعی از حاضرین جلسه می گرفتند. مرسوم بود که در صف اوّل، علماء و پیرمردان و بزرگان مجلس می نشستند و در صفوف بعدی جوان ها می ایستادند و عکاس از ایشان عکسی یادگاری می گرفت، که هنوز آن عکس ها در خانه های بعضی از متدیّنین موجود می باشد. لذا به مرحوم حاج مقدّس پیشنهاد شد که شما هم در این اجتماع که جمعه آینده که بعد از منبر شما جهت عکس گرفتن تشکیل می شود شرکت نمایید. برخلاف انتظار اهل جلسه در روز جمعه معهود، ایشان شرکت ننمودند. هفته بعد طبق مرسوم مرحوم مقدّس در جلسه حاضر شدند. مسؤولین جلسه پس از گلایه از اینکه چرا در مجلس عکس برداری شرکت ننمودید، علّت عدم شرکت ایشان را خواستار شدند ایشان فرمودند: «موقعی که اراده نمودم که در جلسه شرکت نمایم به این فکر افتادم که باید در بین جمعی از برادران دینی برای عکس گرفتن بنشینم، در حالی که بعضی از افراد جلسه با ریش های تراشیده که موعظه های من در آنها اثر نگذاشته، در آن جمع می باشند و قبل از آنکه عکاس عکس دسته جمعی ما را بگیرد عکس ما در ملکوت و ماوراء این عالم منعکس می گردد. و خداوند متعال از مقدّس انتظار ندارد که او را در بین افرادی که متظاهر به فسق می باشند، ببیند. لذا از آمدن به جلسه خودداری نمودم».( وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ) .(25)

موقعیت مرحوم حاج مقدّس نزد آیت اللَّه خوانساریرحمه‌الله

مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی نقل فرمودند که مرحوم حضرت آیت اللَّه خوانساری مبتلا به کسالت معده شده بودند. با مشاوره اطبّا(26) بنا شد ایشان به شیراز سفر نموده و در بیمارستان نمازی عمل جراحی نماید. در نبود ایشان، جهت جایگزین کردن امام جماعت، با مشورت بعضی از دوستان تصمیم گرفته شد خدمت آیت اللَّه شرف حضور پیدا کنیم و پیشنهاد کنیم که در غیاب معظم له از امامت مرحوم حاج مقدّس در مسجد آقا سیّد عزیز اللَّه بهره مند شویم. لذا به خدمت آیت اللَّه رسیده به عرض رسانیدیم که حضرت عالی امر بفرمایید آقای حاج مقدّس امامت نماز جماعت مسجد را در غیاب جنابعالی به عهده بگیرند. ایشان در موافقت با این پیشنهاد جوابی دادند که ما را متحیّر نمودند. و فهمیدیم که مرحوم مقدّس چه مقام والایی در نزد حضرت آیت اللَّه دارند. جمله ای که معظم له فرمودند، این بود: «بنده به ایشان امر نمی نمایم. من از ایشان تقاضا می نمایم که در غیاب بنده امامت جماعت مسجد را به عهده بگیرند».

(توضیح آنکه: حقیر از سنّ نوجوانی مقیّد به نماز جماعت بسیاری از ائمه جماعت بوده ام امّا نماز جماعت مرحوم حاج مقدّس چیز دیگری بود. خدا می داند وقتی ایشان تکبیر افتتاحیه نماز را می گفت، و شروع به قرائت حمد و سوره نماز می کرد، در اثر طنین صوت و جذابیت قرائت ایشان چنان سکوتی در فضای مسجد حاکم می شد( کأنّ فی رؤوسهم الطّیر ) (27) صدای ایشان آنچنان بود که به مأمومین حالی می داد.

فراست مرحوم حاج مقدس

برادر عزیز و محترم جناب آقای امیرحسین تهرانی نجل صالح حجت الاسلام و المسلمین واعظ با تقوا مرحوم حاج قاسم آقا تهرانی، که داستانی در گذشته این کتاب درباره حاج مقدّس از ایشان نقل شد، برای حقیر از قول مرحوم والد محترم نقل نمودند، روزی در اوایل جوانی و طلبگی خویش در یکی از مساجدی که مرحوم حاج مقدّس منبر می رفت جهت استفاده از مواعظ معظم له شرکت نموده بودم. ایشان در حین سخنرانی و موعظه ضمن بحثی که به آن مشغول بود کلام خود را قطع نموده در یک جمله معترضه که مناسبتی با بحث قبلی نداشت فرمودند: «نکند یکی از اولیای خدا وارد مسجد شود و چهره من مقدّس را با چهره باطنی من ببیند». سپس دنباله مطالب گذشته را پی گرفت. و من در آن هنگام پشت به ستون مسجد مقابل ایشان نشسته بودم. با خود فکر کردم شاید مقدّس هم باطن مرا می بیند. ناگهان مرحوم مقدّس گفتار خود را قطع نمود و فرمود: «گمان نکنید که مقدّس هم می بیند». من به خود آمدم که چطور مرحوم مقدّس به افکاری که در ذهن من گذشت پی برد و آن جمله را بیان نمود. آری،( اتّقوا من فراسه المؤمن فإنّه ینظر بنور اللَّه ) .(28)

ذرّه بینانند در عالم بسی آگهند از حال و احوال کسی

موقعیت مرحوم حاج مقدّس در پیشگاه پروردگار

ایشانرحمه‌الله در منابر خویش، به موعظه و بیان احادیث ائمه معصومینعليهم‌السلام و راه های انحرافی مقیّد بود. روزی در منبر در تبیین راه های انحرافی رشته سخن ایشان به خانقاه و صوفیه کشیده شد. چنان تغییر حالت پیدا کردند که با عصبانیت مرشدهای خانقاه را مخاطب قرار داده فرمودند: در مقابل مراجع تقلید شیعه پوست تخت می اندازید و بر مسند می نشینید و عوام مردم را دور خود جمع نموده و از تقلید در موارد احکام دینشان باز می دارید؟ و با دستور دادن به ذکر و ورد، آنها را از راه فقها که نمایندگان حضرت ولی عصرعليه‌السلام می باشند باز می دارید؟ و برای حفظ ریاست چند روزه خویش، عوام را استثمار نموده و آنها را خسر الدنیا و الآخره می نمایید. سپس خطاب به مستمعین نموده فرمودند: هرچه از عرفان و ذکر و سلوک و طریق الی اللَّه بخواهید کتاب مفاتیح الجنان را باز نموده و بخوانید و عمل به آن نمایید که در نتیجه آن به همه این مصادیق خواهید رسید؛ زیرا همه مطالب کتاب مفاتیح مأثور از ائمه معصومینعليهم‌السلام می باشد. من جهت هدایت شما مردم که گرفتار به دام عنکبوتی این شیاطین انسی نشوید جریانی را که برای خودم اتفاق افتاده برای شما دوستان نقل می کنم. اگرچه در بین شما کسانی باشند که با شنیدن این مطلب بگویند مقدّس سالوس(29) می کند، می گویم اگرچه بگویید سالوس می کند. دو رکعت نماز خواندم در حدود شش ساعت در حال جذبه الهی بودم و اشک چشمانم خشک نمی شد. نزدیک بود در آن حالت قالب تهی کنم. از خداوند متعال درخواست نمودم که این حال را از من بگیرد و مرا از این حال خارج کند. دعایم مستجاب شد و از آن حالت بیرون آمدم. لکن نفرمودند که این نماز را کی و در کجا خوانده بودند. از بعضی دوستان شنیدم که ایشان این نماز را در مکّه معظمه خوانده و به مقام قرب الهی رسیده است. «هنیئاً لارباب النّعیم نعیمها».(30)

آینده نگری مرحوم حاج هادی مقدّس (طاب ثراه)

آیت اللَّه حاج آقا مجتهدی، مرحوم حاج هادی مقدّس را جهت موعظه طلاب به مسجد خویش دعوت می نمود و طلاب هم با علاقه وافری از مواعظ ایشان بهره می بردند. مرحوم مجتهدی جزوه ای به نام (احکام الغیبه) تألیف نموده بود و از این جزوه به وجه شایانی استقبال شد. حقیر در آن زمان از محضر درسی ایشان استفاده می نمودم و در بعضی از امور اجرایی در خدمت معظم له بودم. ماه مبارک رمضانی بود، مرحوم حاجی مقدّس، در مسجد مرحوم آقا میرزا موسی در بازار بنا به درخواست مرحوم آیت اللَّه حاج آقا میرزا عبدالعلی تهرانی منبر می رفتند. حقیر از فرصت استفاده نموده، تعدادی از کتاب احکام الغیبه را با خود به آن مسجد برده و به خدمت مرحوم مقدّس رسیدم و از ایشان تقاضا نمودم که در منبر این کتاب را تأیید نموده تا حقیر آن را به مستمعین ارائه نمایم. جوابی که ایشان در مقابل درخواست حقیر فرمودند، درسی آموزنده برای بنده و همه فروشندگان کتاب های مذهبی و غیر مذهبی یا حجتی در قیامت در پیشگاه خداوند متعال بود، امّا جمله ای که ایشان فرمودند: «من کتابی را که از اوّل تا به آخر نخوانم و مطالعه ننمایم، هرگز تأیید و ترویج نمی نمایم». حقیقتاً جمله ای معقول و خداپسندانه فرمودند. (خود بده انصاف ای صاحب خرد) آیا کتاب هایی که از نظر دینی اعم از اعتقادی و اخلاقی چاپ شده و در کتاب فروشی ها در معرض فروش گذارده می شود، فروشندگان از ابتدا تا انتهای کتاب را خوانده و مطمئن به صحّت آن شده اند تا در اختیار مشتری قرار دهند؟ یا آنکه نظر تجاری و سوددهی درباره آنها دارند؟ آیا این نظریه مرحوم مقدّس ناظر به تقوا و احتیاط ایشان در امر دین نمی باشد؟ آیا او به مصداق «اخوک دینک فاحتط لدینک» عمل نمی کرده است؟