نهج البلاغه

نهج البلاغه6%

نهج البلاغه نویسنده:
مترجم: محمد دشتى
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
گروه: امام علی علیه السلام
صفحات: 648

نهج البلاغه
  • شروع
  • قبلی
  • 648 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 457266 / دانلود: 31320
اندازه اندازه اندازه
نهج البلاغه

نهج البلاغه

نویسنده:
ناشرین: مؤسسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین علیه السلام
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

مى گويم : «كلمات امام عليه‌السلام پيرامون حق و باطل، از سخنان نيكويى است كه كلام كسى از سخن سرايان به آن نخواهد رسيد، و بيش از آن چه كه ما در شگفت شويم، شگفتى، برابر آن فرو مانده است، در اين كلمات امام عليه‌السلام ريزه كاريهايى از فصاحت است كه نه زبان قدرت شرح آن را دارد، و نه انسانى مى تواند از درّه هاى عميق آن بگذرد، اين اعتراف مرا كسانى كه در فصاحت پيشگامند و با سابقه، درك مى كنند

سرگردانى مردم، و ضرورت تقوا

آن كس كه بهشت و دوزخ را پيش روى خود دارد، در تلاش است. برخى از مردم به سرعت به سوى حق پيش مى روند، كه اهل نجاتند؛ و بعضى به كندى مى روند و اميدوارند؛ و ديگرى كوتاهى مى كند و در آتش جهنّم گرفتار است. چپ و راست گمراهى، و راه ميانه، جادّه مستقيم الهى است كه قرآن و آثار نبوّت، آن را سفارش مى كند، و گذرگاه سنّت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است و سرانجام، بازگشت همه بدان سو مى باشد.(۱) ادّعا كننده باطل نابود شد، و دروغگو زيان كرد، هر كس با حق در افتاد هلاك گرديد. نادانى انسان همين بس كه قدر خويش نشناسد. آن چه بر أساس تقوا پايه گذارى شود، نابود نگردد. كشتزارى كه با تقوا آبيارى شود، تشنگى ندارد. مردم! به خانه هاى خود روى آوريد، مسائل ميان خود را اصلاح كنيد، توبه و بازگشت پس از زشتى ها ميسّر است. جز پروردگار خود، ديگرى را ستايش نكنيد و جز خويشتن خويش ديگرى را سرزنش ننماييد.

ترجمه خطبه ۱۷

(در اين خطبه مدّعيان قضاوت را مى شناساند كه عهده دار قضاوت هستند و شايسته آن نيستند)

شناخت بدترين انسانها

دشمن ترين آفريده ها نزد خدا دو نفرند: مردى كه خدا او را به حال خود گذاشته، و از راه راست دور افتاده است، دل او شيفته بدعت است و مردم را گمراه كرده، به فتنه انگيزى مى كشاند و راه رستگارى گذشتگان را گم كرده و طرفداران خود و آيندگان را گمراه ساخته است. بار گناه ديگران را بر دوش كشيده و گرفتار زشتى هاى خود نيز مى باشد.

و مردى كه مجهولاتى به هم بافته، و در ميان انسان هاى نادان امّت، جايگاهى پيدا كرده است، در تاريكى هاى فتنه فرو رفته، و از مشاهده صلح و صفا كور است. آدم نماها او را عالم ناميدند كه نيست، چيزى را بسيار جمع آورى مى كند كه اندك آن به از بسيار است، تا آن كه از آب گنديده سيراب شود، و دانش و اطّلاعات بيهوده فراهم آورد.

روانشناسى مدّعيان دروغين قضاوت

در ميان مردم، با نام قاضى به داورى مى نشيند، و حلّ مشكلات ديگرى را به عهده مى گيرد، پس اگر مشكلى پيش آيد، با حرف هاى پوچ و تو خالى و رأى و نظر دروغين، آماده رفع آن مى شود.

سپس اظهارات پوچ خود را باور مى كند، عنكبوتى را مى ماند كه در شبهات و بافته هاى تار خود چسبيده، نمى داند كه درست حكم كرده يا بر خطاست؟ اگر بر صواب باشد مى ترسد كه خطا كرده، و اگر بر خطاست، اميد دارد كه رأى او درست باشد!.

نادانى است، كه راه جهالت مى پويد؛ كورى است كه در تاريكى، گمشده خود را مى جويد، از روى علم و يقين سخن نمى گويد، روايات را بدون آگاهى نقل مى كند، چون تند بادى كه گياهان خشك را بر باد دهد، روايات را زير و رو مى كند، كه بى حاصل است.

به خدا سوگند! نه راه صدور حكم مشكلات را مى داند، و نه براى منصب قضاوت أهليّت دارد! آنچه را كه نپذيرد علم به حساب نمى آورد، و جز راه و رسم خويش، مذهبى را حق نمى داند؛

_____________________

۱. راه حقّ و باطل، صحیح و غلط، روا و ناروا وجود دارد که نقد تفکّر پلورالیسم PLURALISM )کثرت گرایی) است، پس نمی شود ادّعا کرد که هر تفکّری صحیح و حقّ است.

۴۱

لِغَيْرِهِ، وَ إنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ، تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدِّمأُ، وَ تَعَجُّ مِنْهُ الْمَوارِيثُ. إلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالاً، وَ يَمُوتُونَ ضُلّالاً، لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، وَ لاَ سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لا أَغْلى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَ لاَ عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَ لا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَرِ!.

۱۸- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، قضایی، اعتقادی

في ذَمٍّ اختِلافِ العُلَمأِ فِي الفُتْيا، و ذمّ أهل الرأی

نقد مسلک اهل الرأی

تَرِدُ عَلى أَحَدِهِمُ الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكَامِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِرَأْيِهِ، ثُمَّ تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيها بِخِلاَفِهِ، ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذَلِكَ عِنْدَ إمَامِهِمُ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فَيُصَوِّبُ آرأَهُمْ جَمِيعا، وَ إلَهُهُمْ واحِدٌ! وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ، وَ كِتَابُهُمْ، وَاحِدٌ! أَفَأَمَرَهُمُ اللَّهُسبحانه بِالاِخْتِلاَفِ فَأَطَاعُوهُ! أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ!

أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُسُبْحَانَهُ دِيناً نَاقِصاً فَاسْتَعانَ بِهِمْ عَلَى إتْمَامِهِ! أَمْ كَانُوا شُرَكَأَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى؟ أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُسُبْحانَهُ دِيناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ.

وَ اللَّهُسُبْحَانَهُ يَقُولُ:(ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَي ءٍ) (۱) فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلِّ شَي ءٍ. وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً ، وَ أَنَّهُ لَا اخْتِلافَ فِيهِ، فَقالَسُبْحانَهُ: (وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافا كَثِيرا) . (۲) وَ إنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ، وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لا تَفْنى عَجَائِبُهُ، وَ لا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَ لا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إلا بِهِ.

۱۹- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخی

قالَهُ لِلا شْعَثِ بْنِ قَيْسٍ وَ هُوَ عَلى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ يَخْطُبُ، فَمَضى فِي بَعْضِ كَلامِهِ شَي ء اعْتَرَضَهُ الا شْعَثُ فَقالَ: يا أَميرَالمؤ منينَ، هذِهِ عَلَيْكَ لا لَكَ، فَخَفَضَعليها‌السلام إلَيْهِ بَصَرَهُ ثُمّز قالَ:

سوابق الأشعث بن قیس

مَا يُدْريكَ مَا عَلَيَّ مِمَّا لِي، عَلَيْكَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِينَ! حَائِكٌ ابْنُ حَائِكٍ! مُنَافِقٌ ابْنُ كَافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَكَ الْكُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلاَمُ أُخْرى(مرة) ! فَما فَدَاكَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُما مَالُكَ وَ لاَ حَسَبُكَ!

_____________________

۱- انعام ۳۸ ۲- نساء ۸۲

۴۲

اگر حكمى را نداند آن را مى پوشاند تا نادانى او آشكار نشود، خون بى گناهان از حكم ظالمانه او در جوشش و فرياد ميراث بر باد رفتگان بلند است. به خدا شكايت مى كنم از مردمى كه در جهالت زندگى مى كنند و با گمراهى مى ميرند، در ميان آنها، كالايى خوارتر از قرآن نيست اگر آن را آنگونه كه بايد بخوانند، و متاعى سود آورتر و گرانبهاتر از قرآن نيست اگر آن را تحريف كنند، و در نزد آنان، چيزى زشت تر از معروف، و نيكوتر از منكر نمى باشد.

ترجمه خطبه۱۸

(نكوهش از اختلاف رأى عالمان در احكام قطعى اسلام)

نكوهش اهل رأى(خودمحورى در قضاوت)

دعوايى نسبت به يكى از احكام اجتماعى نزد عالمى مى برند كه با رأى خود حكمى صادر مى كند.(۱) پس همان دعوا را نزد ديگرى مى برند كه او درست بر خلاف رأى اوّلى حكم مى دهد. سپس همه قضات نزد رييس خود كه آنان را به قضاوت منصوب كرده، جمع مى گردند. او رأى همه را بر حق مى شمارد!(۲) در صورتى كه خدايشان يكى، پيغمبرشان يكى، و كتابشان يكى است، آيا خداى سبحان، آنها را به اختلاف، امر فرمود، كه اطاعت كردند؟ يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و معصيت خدا نمودند؟.

مبانى وحدت امّت اسلامى

آيا خداى سبحان، دين ناقصى فرستاد و در تكميل آن از آنها استمداد كرده است؟ آيا آنها شركاءِ خدايند كه هر چه مى خواهند در احكام دين بگويند و خدا رضايت دهد؟(۳)

آيا خداى سبحان، دين كاملى فرستاد پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ابلاغ آن كوتاهى ورزيد در حالى كه خداى سبحان مى فرمايد: «ما در قرآن چيزى را فروگذار نكرديم».

و فرمود: «در قرآن بيان هر چيزى است». و ياد آور شديم كه: بعض قرآن گواه بعض ديگر است و اختلافى در آن نيست. پس خداى سبحان فرمود: «اگر قرآن از طرف غير خدا نازل مى شد اختلافات زيادى در آن مى يافتند» همانا قرآن داراى ظاهرى زيبا و باطنى ژرف و ناپيداست، مطالب شگفت آور آن تمام نمى شود، و اسرار نهفته آن پايان نمى پذيرد و تاريكى ها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد.

ترجمه خطبه ۱۹

(امام در مسجد كوفه در سال ۳۷.هجرى سخنرانى مى كرد، اشعث بن قيس به يكى از مطالب آن اعتراض كرد و گفت اين سخن به زيان شما، نه به سود تو است، امام نگاه خود را به او دوخت و فرمود):

سوابق تاريخى نكوهيده أشعث بن قيس

چه كسى تو را آگاهاند كه چه چيزى به سود، يا زيان من است؟ لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان، بر تو باد اى متكبّر متكبّر زاده،(۴) منافق پسر كافر!. سوگند به خدا!، تو يك بار در زمان كفر و بار ديگر در حكومت اسلام، اسير شدى، و مال و خويشاوندى تو، هر دو بار نتوانست به فريادت برسد.

_____________________

۱. اشاره به علم: نس NESS (علم فتوی)

۲. آنها که پس از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از عترت فاصله گرفتند، حلال را حرام و حرام را حلال می کردند، و به خود اجازه می دادند که با قیاس و رأی خود احکام دین را به دلخواه تغییر دهند. تنها عمر در حکومت ده ساله خود ۹۴ حلال را حرام اعلام کرد، و نسبت به حجّ تمتّع و متعه گفت: تا دیروز حلال بود، من امروز آن را حرام اعلام می کنم. (انا احرّمهما)! «تفسیر مفاتیح الغیب، فخر رازی، ج ۱۰، ص ۵۴»

۳. در نفی تفکّر «اصلاح و باز سازی دین» یا «قبض و بسط تئوریک شریعت» یا اینکه می گویند، (دین تفکّر بشری است) می باشد.

۴. حائک: یعنی بافنده، کسی که بر خدا و رسول خدا دروغ می بافد، یا پارچه باف، چون دور از مردم در انزوای کامل به پارچه بافی مشغول بودند تبدیل به انسانهای متکبّر و مغرور می شدند که پیام ضرب المثل در ترجمه آمد و علّت تندی امامعليه‌السلام این بود که، هر فتنه و توطئه ای در حکومت امام پدید می آمد، ریشه های آن به اشعث بر می گشت (کلّ فساد کان فی خلافه علیعليه‌السلام فأصله الأشعث) او مردی کافر بود که پس از اسارت و اسلام ظاهری با خواهر ابا بکر «ام فروه» ازدواج کرد.

۴۳

وَ إنَّ امْرَأً دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّيْفَ، وَ ساقَ إلَيْهِمُ الْحَتْفَ، لَحَرِيُّ أَنْ يَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ، وَ لا يَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ!

يُرِيدُ عليه‌السلام أَنَّهُ أُسِرَ فِي الْكُفْرِ مَرَةً، وَ فِي الا سْلامِ مَرَّةً. وَ أَمَا قَوْلُهُ: دَلَّ عَلى قَوْمِهِ السَّيْفَ: فَأَرادَ بِهِ حَديثا كانَ لِلا شْعَثِ مَعَ خالِدِ بْنِ الْوَليدِ بِاليَمامَةِ، غَرَّ فِيهِ قَوْمَهُ، وَ مَكَرَ بِهِمْ حَتَى أَوْقَعَ بِهِمْ خالِدْ، وَ كانَ قَوْمُهُ بَعْدَ ذلِكَ يُسَمُّونَهُ «عُرْفَ النارِ» وَ هُوَ اسْمٌ لِلغادِرِ عِنْدَهُمْ.

۲۰- و من خطبة لهعليه‌السلام

اعتقادی، اخلاقی

عالم ما بعد الموت و علة الجهل به

فَإنَّكُمْ لَوْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ ماتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ، وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ، وَ لَكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا، وَ قَرِيبٌ ما يُطْرَحُ الْحِجَابُ، وَ لَقَدْ بُصِّرْتُمْ إنْ أَبْصَرْتُمْ، وَ أُسْمِعْتُمْ، إنْ سَمِعْتُمْ، وَ هُدِيتُمْ إنِ اهْتَدَيْتُمْ، بِحَقِّ أَقُولُ لَكُمْ؛ لَقَدْ جَاهَرَتْكُمُ الْعِبَرُ. وَ زُجِرْتُمْ بِمَا فِيهِ مُزْدَجَرٌ. وَ مَا يُبَلِّغُ عَنِ اللَّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّمَأِ إلا الْبَشَرُ.

۲۱- و من خطبة لهعليه‌السلام

اعتقادی، اخلاقی، تاریخی

طریق الفلاح

فَإنَّ الْغَايَةَ أَمَامَكُمْ، وَ إنَّ وَرَأَكُمُ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ، تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإنَّما يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ آخِرُكُمْ.

أَقُولُ: إنَّ هذَا الْكَلامَ لَوْ وُزِنَ بَعْدَ كَلامِ اللّهِ سُبْحانَهُ، وَ بَعْدَ كَلامِ رَسُولِ اللّه ص بِكُلٍ كَلامٍ لَمالَ بِهِ راجحا وَ بَرَّزَ عَلَيْهِ سابِقا. فَأَمَا قَوْلُهُ ع تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فما سُمِعَ كَلامُ أَقَلُّ مِنْهُ مَسْمُوعا وَ لا أَكْثَرُ مَحْصُولا، وَ ما أَبْعَدَ غَوْرَها مِنْ كَلِمَةٍ! وَأَنْقَعَ نُطْفَتَها مِنْ حِكْمَةٍ! وَ قَدْ نَبَّهْنا فِي كِتابِ الْخَصائِصِ عَلى عِظَمِ قَدْرِها وَ شَرَفِ جَوْهَرِها.

۲۲- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اعتقادی، تاریخی

الامام و التعریف بالنکثین

أَلا وَ إنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبَهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إلى أَوْطَانِهِ، وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصَابِهِ، وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَرا، وَ لا جَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نَصِفا، وَ إنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقَّا هُمْ تَرَكُوهُ، وَ دَما هُمْ سَفَكُوهُ، فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَ لَئِن كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا التَّبِعَةُ إلا عِنْدَهُمْ، وَ إنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ، يَرْتَضِعُونَ أُمّا قَدْ فَطَمَتْ، وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ. يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعا! وَ إلاَمَ أُجِيبَ! وَ إ نِّي لَرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِيهِمْ. التهديد بالحرب فَإنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَ كَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ، وَ نَاصِرا لِلْحَقِّ! وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطِّعَانِ! وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلاَدِ! هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ

۴۴

آن كس كه خويشان خود را به دم شمشير سپارد، و مرگ و نابودى را به سوى آنها كشاند، سزاوار است كه بستگان او بر وى خشم گيرند و بيگانگان به او اطمينان نداشته باشند.

مى گويم :(منظور امام عليه‌السلام اين است كه اشعث ابن قيس يك بار وقتى كه كافر بود اسير شد و بار ديگر آنگاه كه مسلمان شد و شمشيرها را به سوى قبيله اش راهنمايى كرد، مربوط به جريانى است كه اشعث قبيله خود را فريب داد تا خالد بن وليد، آنها را غافلگير كند و از دم شمشير بگذراند كه پس از آن خيانت او را با لقب «عرف النّار» (چيزى كه آتش را بپوشاند)، مى ناميدند و اين لقبى بود كه به نيرنگ باز مى دادند.)

ترجمه خطبه ۲۰

علل پنهان بودن اسرار پس از مرگ

آنچه را كه مردگان ديدند اگر شما مى ديديد، ناشكيبا بوديد و مى ترسيديد؛ و مى شنيديد و فرمان مى برديد. ولى آنچه آنها مشاهده كردند بر شما پوشيده است، و نزديك است كه پرده ها فرو افتد. اگر چه حقيقت را به شما نيز نشان دادند، اگر بدرستى بنگريد، و نداى حق را به شما شنواندند، اگر خوب بشنويد! و به راه راست هدايتتان كردند اگر هدايت بپذيريد راست مى گويم، مطالب عبرت آموز اندرز دهنده را آشكارا ديديد، و از حرام الهى نهى شديد؛ و پس از فرشتگان آسمانى، هيچ كس جز انسان، فرمان خداوند را ابلاغ نمى كند.

ترجمه خطبه ۲۱

(اين خطبه بخشى از خطبه ۱۶۷.است كه در سال ۳۵.هجرى در آغاز خلافت ايراد فرمود)

راه رستگاری

قيامت پيش روى شما و مرگ در پشت سر، شما را مى راند.(۱) سبكبار شويد تا برسيد. همانا آنان كه رفتند در انتظار رسيدن شمايند.

مى گويم :(اين سخن امام عليه‌السلام پس از سخن خدا و پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم با هر سخنى سنجيده شود بر آن برترى دارد و از آن پيشى مى گيرد و از جمله «سبكبار شويد تا برسيد» كلامى كوتاهتر و پر معنى تر از آن شنيده نشده! چه كلمه ژرف و بلندى چه جمله پر معنى و حكمت آميزى است كه تشنگى را با آب حكمت مى زدايد!. ما عظمت و شرافت اين جمله را در كتاب خود به نام «الخصائص» بيان كرده ايم) .

ترجمه خطبه ۲۲

(در سال ۳۶ هجرى پس از بازگشت فرستادگان امامعليه‌السلام از جانب طلحه و زبير، در سرزمين «ذى قار» اين سخنرانى را ايراد كرد)

امامعليه‌السلام و شناساندن ناكثين«اصحاب جمل»

آگاه باشيد!، كه همانا شيطان حزب و يارانش را بسيج كرده و سپاه خود را از هر سو فراهم آورده است، تا بار ديگر ستم را به جاى خود نشاند و باطل به جايگاه خويش پايدار شود. سوگند به خدا! ناكثين هيچ گناهى از من سراغ ندارند، و انصاف را بين من و خودشان رعايت نكردند آنها حقّى را مى طلبند كه خود ترك كردند، و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريختند! اگر شريك آنها بودم، پس آنها نيز در اين خونريزى سهم دارند، و اگر تنها خودشان خون عثمان را ريختند پس كيفر مخصوص آنهاست.

مهم ترين دليل آنها به زيان خودشان است.

مى خواهند از پستان مادرى شير بدوشند كه خشكيده؛ بدعتى را زنده مى كنند كه مدّت ها است مرده، و چه دعوت كننده اى!؟(۲) و چه اجابت كنندگانى همانا من به كتاب خدا و فرمانش در باره ناكثين خشنودم. امّا اگر از آن سرباز زدند با شمشير تيز پاسخ آنها را خواهم داد، كه براى درمان باطل و يارى دادن حق كافى است.

شگفتا! از من خواستند به ميدان نبرد آيم و برابر نيزه هاى آنان قرار گيرم و ضربت هاى شمشير آنها را تحمّل كنم گريه كنندگان بر آنها بگريند! تا كنون كسى مرا از جنگ نترسانده،

_____________________

۱. تحدوکم، از حدی الإبل: یعنی با آواز و سرود خواندن، شتر را راندن.

۲. دعوت کنندگان، طلحه و زبیر و عائشه می باشند.

۴۵

بِالْحَرْبِ، وَ لا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ، وَ إ نِّي لَعَلى يَقِينٍ مِنْ رَبِّي، وَ غَيْرِ شُبْهَةٍ مِنْ دِينِي.

۲۳- و من خطبة لهعليه‌السلام

اخلاقی، اعتقادی، اجتماعی، سیاسی

تناسب النعم مع القابلیات

أَمَّا بَعْدُ فَإ نَّ الْأَمْرَ يَنْزِلُ مِنَ السَّمَأِ إ لَى الْأَرْضِ كَقَطَرَ الْمَطَرِ إ لى كُلِّ نَفْسٍ بِما قُسِمَ لَها مِنْ زِيادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ، فَإ ذا رَأَى أَحَدُكُمْ لِأَخِيهِ غَفِيرَةً فِي أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلا تَكُونَنَّ لَهُ فِتْنَةً، فَإ نَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ مَا لَمْ يَغْشَ دَنَأَةً تَظْهَرُ فَيَخْشَعُ لَها إ ذا ذُكِرَتْ وَ يُغْرى بِهَا لِئَامُ النَّاسِ كَانَ كَالْفالِجِ الْياسِرِ، الَّذِي يَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِداحِهِ تُوجِبُ لَهُ الْمَغْنَمَ، وَ يُرْفَعُ عَنْهُ بِها الْمَغْرَمُ، وَ كَذلِكَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ الْبَرِي ءُ مِنَ الْخِيَانَةِ يَنْتَظِرُ مِنَ اللَّهِ إ حْدَى الْحُسْنَيَيْنِ: إ مَّا داعِيَ اللَّهِ فَما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لَهُ، وَ إ مَّا رِزْقَ اللَّهِ فَإ ذا هُوَ ذُو أَهْلٍ وَ مَالٍ وَ مَعَهُ دِينُهُ وَ حَسَبُهُ، إ نَّ الْمَالَ وَ الْبَنِينَ حَرْثُ الدُّنْيَا وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ حَرْثُ الْآخِرَةِ، وَ قَدْ يَجْمَعُهُمَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَقْوَامٍ، فاحْذَروا مِنَ اللَّهِ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ، وَ اخْشَوْهُ خَشْيَةً لَيْسَتْ بِتَعْذِيرٍ، وَ اعْمَلُوا فِي غَيْرِ رِيَأٍ وَ لا سُمْعَةٍ، فَإ نَّهُ مَنْ يَعْمَلْ لِغَيْرِ اللَّهِ يَكِلْهُ اللَّهُ إ لى مَنْ عَمِلَ لَهُ، نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَأِ، وَ مُعَايَشَةَ السُّعَدَأِ، وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِيَأِ.

ضرورة التعاون بین الأقربا:

أَيُّهَا النَّاسُ، إنَّهُ لا يَسْتَغْنِي الرَّجُلُ وَ إنْ كَانَ ذا مَالٍ عَنْ عَشِيرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْدِيهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ، وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ، وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ، وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إ ذا نَزَلَتْ بِهِ، وَ لِسانُ الصِّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يَورِّثُهُ غَيْرُهُ.

وَ مِنْهَا :أَلا لا يَعْدِلَنَّ أَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرابَةِ يَرى بِهَا الْخَصَاصَةَ أَنْ يَسُدَّها بِالَّذِي لا يَزِيدُهُ إ نْ أَمْسَكَهُ وَ لاَ يَنْقُصُهُ إ نْ أَهْلَكَهُ، وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ فَإ نَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ واحِدَةٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَيْدٍ كَثِيرَةٌ، وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّةَ.

أقُولُ: الْغَفِيرَةُ هاهُنا الزِّيادِةُ وَالْكَثْرَةُ مِنْ قَوْلِهِمْ لِلْجَمْعِ الْكَثيرِ: ألْجَمُ الْغَفيرُ، وَالْجَمأُ الْغَفيرُ، وَ يُرْوى عَفْوَةٌ مِنْ أَهْلٍ أَوْ مالٍ، والْعَفْوَةُ الخِيارُ مِنَ الشَّي ء، يُقالُ: أكَلُْت عَفْوَة الطّعامِ أَي: خِيارَهُ. وَ ما أَحْسَنَ الْمَعْنى الّذي أَرادَهُ ع بِقَوْلِهِ ((وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشيرَتِهِ إلى تَمامِ الْكَلامِ)) فَإنَّ الْمُمْسِكْ خَيْرَهُ عَنْ عَشيرَتِهِ إنّما يُمْسِكُ نَفْعَ يَدٍ واحِدَةٍ فَإ ذَا احْتاجَ إلى نُصْرَتِهِمْ واضْطَرَّ إ لى مُرافَدَتِهِمْ قَعَدُوا عَنْ نَصْرِهِ، وَ تَثاقَلُوا عَنْ صَوْتِهِ، فَمُنِعَ تَرافُدَ الا يْدِي الْكَثِيْرَةِ وَ تَناهُضَ الا قْدامِ الْجَمَّةِ.

۲۴- و من خطبة لهعليه‌السلام

فیها تسویغ قتال المخالف، و الدعوة إلی طاعة الله

سیاسی، اخلاقی، اعتقادی

الاستعداد للجهاد

۴۶

و از ضربت شمشير نهراسانده است، من به پروردگار خويش يقين داشته و در دين خود شك و ترديدى ندارم.

ترجمه خطبه ۲۳

تناسب نعمت ها با استعدادهاى گوناگون

پس از ستايش پروردگار ، بدانيد كه تقديرهاى الهى چون قطرات باران از آسمان به سوى انسانها فرود مى آيد، و بهره هر كسى، كم يا زياد به او مى رسد پس اگر يكى از شما براى برادر خود، برترى در مال و همسر و نيروى بدنى مشاهده كند، مبادا فريب خورد و حسادت كند؛ زيرا مسلمان(تا زمانى كه دست به عمل پستى نزده كه از آشكار شدنش شرمنده باشد و مورد سرزنش مردم پست قرار گيرد) .

به مسابقه دهنده اى(۱) مى ماند كه دوست دارد در همان آغاز مسابقه پيروز گردد تا سودى به دست آورد و ضررى متوجّه او نگردد. هم چنين مسلمانى كه از خيانت پاك است انتظار دارد و يكى از دو خوبى نصيب او گردد: يا دعوت حق را لبيك گفته عمر او پايان پذيرد«كه آنچه در نزد خداست براى او بهتر است» ؛ و يا خداوند روزى فراوان به او دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد، و هم چنان دين و شخصيّت خود را نگاه دارد.

همانا ثروت و فرزندان، محصول دنيا و فانى شدنى، و عمل صالح زراعت آخرت است، گر چه گاهى خداوند، هر دوى آن را به ملّت هايى خواهد بخشيد. از خدا در آن چه اعلام خطر كرده است بر حذر باشيد از خدا آنگونه بترسيد كه نيازى به عذر خواهى نداشته باشيد عمل نيك انجام دهيد بدون آن كه به ريا و خود نمايى مبتلا شويد، زيرا هر كس، كارى براى غير خدا انجام دهد، خدا او را به همان غير واگذارد. از خدا، درجات شهيدان، و زندگى سعادتمندان، و هم نشينى با پيامبران را درخواست مى كنيم.

ضرورت تعاون با خويشاوندان

اى مردم!، انسان هر مقدار كه ثروتمند باشد، باز از خويشاوندان خود بى نياز نيست كه از او با زبان و دست دفاع كنند. خويشاوندان انسان، بزرگ ترين گروهى هستند كه از او حمايت مى كنند و اضطراب و ناراحتى او را مى زدايند، و در هنگام مصيبت ها نسبت به او، پر عاطفه ترين مردم مى باشند. نام نيكى كه خدا از شخصى در ميان مردم رواج دهد بهتر از ميراثى است كه ديگرى بردارد

(قسمت ديگرى از همين خطبه)

آگاه باشيد! مبادا از بستگان تهيدست خود رو برگردانيد، و از آنان چيزى را دريغ داريد، كه نگاه داشتن مال دنيا، زيادى نياورد و از بين رفتنش كمبودى ايجاد نكند. آن كس كه دست دهنده خود را از بستگانش باز دارد، تنها يك دست را از آنها گرفته امّا دست هاى فراوانى را از خويش دور كرده است، و كسى كه پر و بال محبّت را بگستراند، دوستى خويشاوندانش تداوم خواهد داشت.

مى گويم : (غفيره، در اينجا به معناى فراوانى اموال است، چنانكه جمعيّت فراوان را نيز «الجم الغفير» مى گويند، و نقل شد كه بجاى «الغفيره»، «عفوة من اهل او مال»، به كار مى بردند، و «عفوة» به معناى نمونه خوب از ميان يك جنس است، چنان كه گفته مى شود، «اكلت عفوة الطعام» يعنى قسمت هاى خوب غذا را خوردم. و چه زيباست معنايى كه امامعليه‌السلام از جمله «و من يقبض يده عن عشيرته»تا آخر كلام اراده فرمود، زيرا كسى كه خير و نيكى هاى خود را از خويشاوندان خود قطع كند، تنها سود يك تن را از آنها باز داشته، امّا به هنگام احتياج شديد، يارى تمام آنها را از خود دور كرده كه آنها به نداى او پاسخ نمى گويند در اين صورت خود را از سود فراوان خويشاوندان محروم ساخته و گروهى را از يارى خود باز داشته است).

ترجمه خطبه ۲۴

(از خطبه هاى امام كه در شهر كوفه ايراد فرمود).

ضرورت آمادگی برای جهاد

_____________________

۱. فالج یاسر: در دوران جاهلیّت شتری را می کشتند و برای تقسیم گوشت آن به مسابقه تیر اندازی متوسّل می شدند، ده تیر بود که هفت عدد آن علامتی مخصوص داشت و سه تای آن بدون نشان بود هر کس که تیر او به هدف می خورد سهم بیشتری از گوشت شتر داشت. از این رو هر کسی دوست داشت که همان آغازین تیری را که رها می کند به هدف زده برنده مسابقه باشد.

۴۷

وَ لَعَمْرِي ما عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الْحَقّ ، َ وَ خَابَطَ الْغَيَّ، مِنْ إدْهَانٍ وَ لا إِيهَانٍ. فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ، وَ فِرُّوا إلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ، وَ امْضُوا فِي الَّذِي نَهَجَهُ لَكُمْ، وَ قُومُوا بِمَا عَصَبَهُ بِكُمْ، فَعَلِيُّ ضَامِنٌ لِفَلْجِكُمْ آجِلاً إ نْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلاً.

۲۵- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخی، علمی، اجتماعی

وَ قَدْ تَواتَرَتْ عَلَيْهِ الا خْبارُ بِاستِيلأِ أَصْحابِ مُعاوِيَةَ عَلَى الْبِلادِ، وَ قَدِمَ عَلَيْهِ عامِلاهُ عَلَى الْيَمَنِ وَ هُما عُبَيْدُاللّهِ بْنُ عَباسٍ وَ سَعيدُ بْنُ نَمْرانُ لَمَا غَلَبَ عَلَيْها بُسْرُ بْنُ أَبِي أَرْطاةَ، فَقام ع عَلَى الْمِنْبَرِ ضَجِرا بِتَثاقُلِ أَصْحابِهِ عَنِ الْجِهادِ وَ مُخالَفَتِهِمْ لَهُ فِي الرَّأي، فَقالَ:

اسباب هزیمة اهل الکوفة

ما هِيَ إلا الْكُوفَةُ أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إنْ لَمْ تَكُونِي إلا أَنْتِ تَهُبُّ أَعاصِيرُكِ فَقَبَّحَكِ اللَّهُ!

وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِرِ:

لَعَمْرُ أَبِيكَ الْخَيْرِ يَا عَمْرُو إِنَّنِي

عَلَى وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَأِ قَلِيلِ

ثُمَّ قَالَعليه‌السلام :أُنْبِئْتُ بُسْرا قَدِ اطَّلَعَ الْيَمَنَ وَ إ نِّي وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلأِ الْقَوْمَ سَيُدَالُونَ مِنْكُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلى باطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ، وَ بِمَعْصِيَتِكُمْ إ مامَكُمْ فِي الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إ مامَهُمْ فِي الْباطِلِ، وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إ لى صاحِبِهِمْ وَ خِيانَتِكُمْ وَ بِصَلاحِهِمْ فِي بِلادِهِمْ وَ فَسادِكُمْ. فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَكُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِيتُ أَنْ يَذْهَبَ بِعِلاَقَتِهِ .

سحقأ للامة الغادرة

اللَّهُمَّ إ نِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي، فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْرا مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّا مِنِّي، اللَّهُمَّ مُثْ قُلُوبَهُمْ كَمَا يُمَاثُ الْمِلْحُ فِي الْمَأِ، أَما وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لِي بِكُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِي فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ :

هُنَالِكَ لَوْ دَعَوْتَ أَتاكَ مِنْهُمْ

فَوارِسُ مِثْلُ أَرْمِيَةِ الْحَمِيمِ

ثُمَّ نَزَلَ ع مِنَ الْمِنْبَرِ. أَقُولُ: الا رْمِيِةُ جَمْعُ رَمِىٍَّّ وَ هُوَ السَّحابُ، والْحَميمُ هاهُنا وَقْتُ الصَّيْفِ، و إ نَّما خَصَّ الشاعِرُ سَحابَ الصَيْفِ بِالذِّكْرِ لا نَّهُ أشَدُ جُفُولا وَ أَسْرَعُ خُفُوفا، لا نَّهُ لا مأ فِيهِ، و إ نَّما يَكُونَ السَحابُ ثَقيلَ الْسَيْرِ لامْتِلائِهِ بِالمأِ، وَ ذَلِكَ لا يَكُونَ فِي الا كْثَرِ إ لا زَمانَ الشتأِ، و إ نَّما أرادَ الشاعِرُ وَصْفَهُمْ بالسُرْعَةِ إ ذا دُعُوا والا غاثَةِ إ ذا استُغِيثُوا، والْدَّلِيلُ عَلى ذلِكَ قَوْلُهُ: هُنالِكَ لَوْ دَعَوْتَ أَتاك مِنْهُمْ

۲۶- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخ، اعتقادی، اجتماعی

الوضع الجاهلی

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نَذِيرا لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِينا عَلَى التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمِّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ،

۴۸

سوگند به جان خودم، در مبارزه با مخالفان حق، و آنان كه در گمراهى و فساد غوطه ورند، يك لحظه مدارا و سستى نمى كنم. پس اى بندگان خدا از خدا بترسيد و از خدا، به سوى خدا فرار كنيد، و از راهى كه براى شما گشوده برويد، و وظايف و مقرّراتى كه براى شما تعيين كرده به پا داريد اگر چنين باشيد، علىعليه‌السلام ضامن پيروزى شما در آينده مى باشد، گرچه هم اكنون به دست نياوريد.

ترجمه خطبه ۲۵

(اين خطبه را در سال ۴۰ هجرى زمانى ايراد فرمود كه گزارش هاى پياپى از شكست ياران امامعليه‌السلام به كوفه مى رسيد و عبيد اللّه بن عباس و سعيد بن نمران، فرمانداران امام در يمن از بسر بن ابى ارطاة، شكست خورده به كوفه برگشتند. امامعليه‌السلام براى سرزنش ياران جهت كندى و ركود در جهاد، و مخالفت از دستورهاى رهبرى، خطبه را ايراد فرمود كه آخرين سخنرانى امام است)

علل شكست ملّت ها

(علل شكست كوفيان، و پيروزى شاميان): اكنون جز شهر كوفه در دست من باقى نمانده است، كه آن را بگشايم يا ببندم. اى كوفه! اگر فقط تو براى من باشى، آن هم برابر اين همه مصيبت ها و طوفان ها چهره ات زشت باد!.آنگاه به گفته شاعر مثال آور د: (به جان پدرت سوگند اى عمرو(۱) كه سهم اندكى از ظرف و پيمانه داشتم). سپس ادامه داد: به من خبر رسيده كه بسر بن ارطاة(۲) بر يمن تسلّط يافته، سوگند به خدا مى دانستم كه مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند كرد.(۳) زيرا آنها در يارى كردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرّقيد! شما امام خود را در حق نافرمانى كرده و آنها امام خود را در باطل فرمانبردارند!. آنها نسبت به رهبر خود امانت دار و شما خيانتكاريد؛ آنها در شهرهاى خود به اصلاح و آبادانى مشغولند و شما به فساد و خرابى؛ (آنقدر فرومايه ايد) اگر من كاسه چوبى آب را به يكى از شماها امانت دهم مى ترسم كه بند آن را بدزديد.

نفرين به امّت خيانتكار

خدايا! من اين مردم را با پند و تذكّرهاى مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمده، دل شكسته ام، به جاى آنان افرادى بهتر به من مرحمت فرما، و به جاى من بدتر از من بر آنها مسلّط كن. خدايا! دل هاى آنان را، آنچنان كه نمك در آب حل مى شود، آب كن!. به خدا سوگند! دوست داشتم، به جاى شما كوفيان، هزار سوار از بنى فراس بن غنم(۴) مى داشتم كه: «اگر آنان را مى خواندى، سوارانى از ايشان نزد تو مى آمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستانى » آنگاه امام از منبر فرود آمد.

مى گويم : «آرميه» جمع «رمىّ» به معناى ابر است، و «حميم» گرماى تابستان، كه شاعر ابر تابستانى را ياد كرده است از آن رو كه سبكبار و زود گذر است، و بارانى ندارد زيرا ابرهاى سنگين به جهت تراكم بخار و پر آب بودنشان به كندى حركت مى كنند كه چنين ابرهايى بيشتر در فصل زمستان يافت مى شود. در اينجا شاعر، سواران قبيله را به جهت شتاب آنان در پذيرفتن دعوت به هنگام فرياد رسى، به ابر تابستانى تشبيه كرده است كه گفت:«هنا لك لو دعوت، أتاك منهم »

ترجمه خطبه ۲۶

(پس از كشته شدن محمّد بن ابى بكر در مصر در سال ۳۷ هجرى امام اين سخنرانى را در كوفه ايراد كرد كه سيّد رضى قسمت هايى از آن را آورده).

شناخت فرهنگ جاهليّت

خداوند، پيامبر اسلام، حضرت محمّدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را هشدار دهنده جهانيان مبعوث فرمود، تا امين و پاسدار وحى الهى باشد، آنگاه كه شما ملّت عرب، بدترين دين را داشته، و در بدترين خانه زندگى مى كرديد؛ ميان غارها، سنگهاى خشن و مارهاى سمّى خطرناك فاقد شنوايى، به سر مى برديد؛ آب هاى آلوده مى نوشيديد و غذاهاى ناگوار مى خورديد؛

_____________________

۱. شخص مورد نظر شاعر ابو جندب هذلی است.

۲. بسر بن ارطاه از فرماندهان خون ریز و سفّاک معاویه بود که به کسی رحم نمی کرد، به کاروان حاجیان خانه خدا حمله کرد، هر جا شیعیان امام علیعليه‌السلام را می یافت می کشت، به شهر یمن حمله برد و کودکان ابن عبّاس را سر برید و سر انجام دیوانه شد و مرد.

۳. اشاره به: پاتولوژی PATHOLOCGY (آسیب شناسی اجتماعی) که چگونه جامعه ای به کمال می رسد یا سقوط می کند.

۴. قبیله بنی فراس به دلاوری و جرأت مشهور بوده اند.

۴۹

وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ. الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ، وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَةٌ.

مظلومیة الامام علی عليه‌السلام

فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلا أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ، وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى، وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا، وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَمِ، وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ(الحزن) الْعَلْقَمِ.

التعریف بعمرو بن العاص

و منها: وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ عَلَى الْبَيْعَةِ ثَمَنا، فَلاَ ظَفِرَتْ يَدُ الْبَائِعِ، وَ خَزِيَتْ أَمَانَةُ الْمُبْتَاعِ، فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا، وَ أَعِدُّوا لَهَا عُدَّتَهَا، فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا، وَ عَلاَ سَنَاهَا، وَ اسْتَشْعِرُوا الصَّبْرَ، فَإِنَّهُ أَدْعَى إِلَى النَّصْرِ.

۲۷- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اجتماعی، اعتقادی

فضل الجهاد

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ. وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ، وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ، وَ شَمِلَهُ الْبَلاَءُ، وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ اَلْقَماءَةِ، وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ(الأسداد) ، وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ وَ سِيمَ الْخَسْفَ، وَ مُنِعَ النَّصَفَ.

الدعوة علی الجهاد

أَلا وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ(حرب) هَؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَيْلاً وَ نَهَاراً، وَ سِرّاً وَ إِعْلاَناً، وَ قُلْتُ لَكُمُ: اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ، فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا. فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ، وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطَانُ. وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ، وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ، وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا. وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَا وَ قَلاَئِدَهَا وَ رُعُثَهَا مَا تَمْتَنِعُ(تمنع) مِنْهُ إِلا بِالاِسْتِرْجَاعِ وَ الاِسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلاً مِنْهُمْ كَلْمٌ وَ لاَ أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً. فَيَا عَجَباً! عَجَباً وَ اللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلاَءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ، وَ تَفَرُّقُكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ! فَقُبْحاً لَكُمْ وَ تَرَحاً، حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمَى!

يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَ لاَ تُغِيرُونَ؟ وَ تُغْزَوْنَ وَ لاَ تَغْزُونَ؟ وَ يُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ؟ فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ

۵۰

خون يكديگر را به ناحق مى ريختيد، و پيوند خويشاوندى را مى برديد، بت ها ميان شما پرستش مى شد، و مفاسد و گناهان، شما را فرا گرفته بود.

مظلوميّت و تنهايى علىعليه‌السلام

پس از وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و بى وفايى ياران، به اطراف خود نگاه كرده ياورى جز اهل بيت خود نديدم، «كه اگر مرا يارى كنند، كشته خواهند شد» پس به مرگ آنان رضايت ندادم. چشم پر از خار و خاشاك را ناچار فرو به ستم، و با گلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده بود جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خويش فرو خوردم و بر نوشيدن جام تلخ تر از گياه حنظل، شكيبايى نمودم. (قسمت ديگرى از همين خطبه)

معرّفى عمرو عاص و ضرورت آمادگى نظامى

عمرو عاص با معاويه بيعت نكرد مگر آن كه شرط كرد تا براى بيعت، بهايى(حكومت مصر) دريافت دارد، كه در اين معامله شوم، دست فروشنده هرگز به پيروزى نرسد و سرمايه خريدار به رسوايى كشانده شود. اى مردم كوفه! آماده پيكار شويد و ساز و برگ جنگ فراهم آوريد؛ زيرا كه آتش جنگ زبانه كشيده و شعله هاى آن بالا گرفته است، صبر و استقامت را شعار خويش سازيد كه پيروزى مى آورد.

ترجمه خطبه ۲۷

(وقتى خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار در سال ۳۷.هجرى، و سستى مردم به امام ابلاغ شد فرمود)(۱)

ارزش جهاد در راه خدا

پس از ستايش پروردگار، جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است، كه خدا آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا، و زره محكم، و سپر مطمئن خداوند است، كسى كه جهاد را ناخوشايند دانسته و ترك كند، خدا لباس ذلّت و خوارى بر او مى پوشاند، و دچار بلا و مصيبت مى شود و كوچك و ذليل مى گردد، دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى گرداند، به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم است.

دعوت به مبارزه و نكوهش از نافرمانى كوفيان

آگاه باشيد! من شب و روز، پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان دعوت كردم و گفتم پيش از آن كه آنها با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد. به خدا سوگند! هر ملّتى كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد. امّا شما سستى به خرج داديد، و خوارى و ذلّت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سر زمين هاى شما را تصرّف نمود. و اينك، فرمانده معاويه، (مرد غامدى)(۲) با لشكرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من،«حسّان بن حسّان بكرى» را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بيرون رانده است. به من خبر رسيده كه مردى از لشكر شام به خانه زنى مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بوده وارد شده، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را به غارت برده، در حالى كه هيچ وسيله اى براى دفاع، جز گريه و التماس كردن، نداشته اند.

لشكريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اين كه حتّى يك نفر آنان، زخمى بردارد، و يا قطره خونى از او ريخته شود، اگر براى اين حادثه تلخ، مسلمانى از روى تأسّف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است.! شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند، اين واقعيّت قلب انسان را مى ميراند و دچار غم و اندوه مى كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقيد. زشت باد روى شما و از اندوه رهايى نيابيد كه آماج تير بلا شديد!.

به شما حمله مى كنند، شما حمله نمى كنيد؟! با شما مى جنگند، شما نمى جنگيد؟! اين گونه معصيت خدا مى شود و شما رضايت مى دهيد؟ وقتى در تابستان فرمان حركت به سوى دشمن مى دهم،

_____________________

۱. انبار، شهری مرزی بین عراق و شام در ۷۲ کیلو متری بغداد، در کرانه شرقی فرات، مقابل شهر (هیت) بود.

۲. سفیان بن عوف غامدی، از سرداران معاویه و اهل یمن بود، غامد نام قبیله ای در یمن است.

۵۱

إِلَيْهِمْ فِي أَيَّامِ الْحَرِّ (الصَیف) قُلْتُمْ: هَذِهِ حَمَارَّةُ الْقَيْظِ، أَمْهِلْنَا يُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ، وَ إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي الشِّتَاءِقُلْتُمْ: هَذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ، أَمْهِلْنَا يَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ؛ كُلُّ هَذَا فِرَارا مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ؛ فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ، فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّيْفِ أَفَرُّ!

مطلومیتة الامام و أسباب هزمیة الکوفیّین

يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لاَ رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ، وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَ اللَّهِ جَرَّتْ نَدَماً، وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً(ذمّا) . قَاتَلَكُمُ اللَّهُ! لَقَدْ مَلا تُمْ قَلْبِي قَيْحا، وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً، وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمامِ أَنْفاساً، وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالْعِصْيَانِ وَ الْخِذْلاَنِ؛ حَتَّى قَالَتْ قُرَيْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَ لَكِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً(مقاما) ، وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاما مِنِّى! لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ، وَ ها أَنا ذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ! وَ لَكِنْ لاَ رَأْيَ لِمَنْ لاَ يُطَاعُ!

۲۸- و من خطبة لهعليه‌السلام

اخلاقی، اجتماعی، اعتقادی

معرفة الدنیا

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا أَدْبَرَتْ، وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ، وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطِّلاَعٍ. أَلاَ وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ، وَ غَدا السِّبَاقَ، وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ، وَ الْغَايَةُ النَّارُ؛ أَ فَلاَ تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ! أَلاَ عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ! أَلاَ وَ إِنَّكُمْ فِي أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ؛ فَمَنْ عَمِلَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ، فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ وَ لَمْ يَضْرُرْهُ أَجَلُهُ، وَ مَنْ قَصَّرَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ خَسِرَ عَمَلُهُ، وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ. أَلاَ فَاعْمَلُوا فِي الرَّغْبَةِ كَمَا تَعْمَلُونَ فِي الرَّهْبَةِ. أَلاَ وَ إِنِّي لَمْ أَرَ كَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا، وَ لاَ كَالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا، أَلاَ وَ إِنَّهُ مَنْ لاَ يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضُرُّهُ الْبَاطِلُ، وَ مَنْ لاَ يَسْتَقِيمُ(یستقم) بِهِ الْهُدَى، يَجُرُّ(یجره) بِهِ الضَّلاَلُ إِلَى الرَّدَى. أَلاَ وَ إِنَّكُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ، وَ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ؛ وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى، وَ طُولُ الْأَمَلِ، فَتَزَوَّدُوا فِى الدُّنْيَا مِنَ الدُّنْيَا مَا تَحْرُزُونَ (تحوزون) بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً.

أَقُولُ:إنَّه لَوْ كانَ كَلامُ يَأخُذُ بِالا عْناقِ إ لى الزُّهْدِ فِي الْدُنْيا وَ يَضْطَرُّ إلى عَمَلِ الا خِرَةِ لَكانَ هذَا الْكَلامَ، وَ كَفى بِهِ قاطِعا لِعَلائِقِ الا مالِ، وَ قادِحا زِنادَ الاتَّعاظِ والازْدِجارِ، وَ مِنْ أعْجَبِهِ قَوْلُهُعليه‌السلام : «ألا وَ إنَّ الْيَومَ الْمِضْمارَ وَ غَدَا السِّباقَ، والسَّبْقَةُ الْجَنَّةُ وَالْغايَةُ النارُ» فإنَّ فيهِ مَعَ فَخامَةِ اللَّفْظِ وَ عَظِمَ قَدْرِ الْمَعنى وَ صادِقِ التَّمْثِيلِ وَ واقِع التَّشْبِيهِ سِرا عَجِيبا وَ مَعْنى لَطيفا وَ هُوَ قَوْلُهُعليه‌السلام «والسَّبْقَةُ الْجَنَّةُ، والغايَةُ النارُ» فَخالَفَ بَيْنَ اللَّفْظَيْنِ لاختلافِ الْمَعْنَيَيْنِ، وَ لَمْ يَقُل: وَالسَّبْقَةُ النارُ، كَما قالَ وَالسَّبْقَةُ الجَنَّةُ، لا نَّ الاسْتِباقَ إنّما يَكُونُ إلى أَمْرٍ مَحْبُوبٍ وَ غَرَضٍ مَطْلوبٍ، وَ هذِهِ صِفَةُ الْجَنَّةِ، وَ لَيْسَ هذا الْمَعْنى مَوْجودا فِي النارِ نَعوذُ بِاللّهِ مِنْها! فَلَمْ يَجُزْ أَنْ يَقُولَ والسَّبْقَةُ النارُ، بلْ قالَ: والْغايَةُ النارُ، لا نَّ الْغايَةَ قَدْ يَنْتَهي إلَيها مَنْ لا يَسُرُه الانتهأُ إ ليها، وَ مَنْ يَسُرُهُ ذلِكَ فَصَلَحَ أَنْ يُعَبَّرَ بِها عَنِ الا مْرَيْنَ مَعا فَهِىٍَّ فِي هذَا الْمَوْضِعِ كِالْمَصيرِ وَالْمالِ، قالَ اللهُ تَعالى: «قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النّارِ» وَ لا يَجوزُ فِي هذَا الْمَوْضِعِ أَنْ يُقالَ سَبْقَتِكُمْ إلى النَارِ، فَتَأَمَّلْ ذلِكَ فَباطِنُهُ عَجيبُ وَ غَوْرُهُ بَعيدٌ لَطِيفٌ،

۵۲

مى گوييد هوا گرم است، مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ مى دهم، مى گوييد: هوا خيلى سرد است بگذار سرما برود. همه اين بهانه ها براى فرار از سرما و گرما بود وقتى شما از گرما و سرما فرار مى كنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد!.

مظلوميّت امامعليه‌السلام ، و علل شكست كوفيان

اى مرد نمايان نامرد! اى كودك صفتان بى خرد كه عقل هاى شما به عروسان پرده نشين شباهت دارد! چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمى ديدم و هرگز نمى شناختم! شناسايى شما-سوگند به خدا - كه جز پشيمانى حاصلى نداشت، و اندوهى غم بار سر انجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون، و سينه ام از خشم شما مالامال است! كاسه هاى غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذلّت پذيرى، رأى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت:«بى ترديد پسر ابى طالب مردى دلير است ولى دانش نظامى ندارد» .

خدا پدرشان را مزد دهد،(۱) آيا يكى از آنها تجربه هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى بگيرد؟ هنوز بيست سال نداشتم، كه در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اكنون كه از شصت سال گذشته ام. امّا دريغ، آن كس كه فرمانش را اجرا نكنند، رأيى نخواهد داشت.

ترجمه خطبه ۲۸

(اين خطبه را در يكى از روزهاى عيد فطر ايراد فرمود.)

دنیا شناسی

پس از حمد و ستايش الهى، همانا دنيا روى گردانيده، و وداع خويش را اعلام داشته است، و آخرت به ما روى آورده، و پيشروان لشكرش نمايان شده. آگاه باشيد! امروز، روز تمرين و آمادگى، و فردا روز مسابقه است، پاداش برندگان، بهشت، و كيفر عقب ماندگان آتش است. آيا كسى هست كه پيش از مرگ، از اشتباهات خود، توبه كند آيا كسى هست كه قبل از فرا رسيدن روز دشوار قيامت، اعمال نيكى انجام دهد؟.

آگاه باشيد! هم اكنون در روزگار آرزوهاييد، كه مرگ را در پى دارد؛ پس هر كس در ايّام آرزوها، پيش از فرا رسيدن مرگ، عمل نيكو انجام دهد، بهرمند خواهد شد، و مرگ او را زيانى نمى رساند، و آن كس كه در روزهاى آرزوها، پيش از فرارسيدن مرگ كوتاهى كند، زيانكار و مرگ او زيانبار است، همانگونه كه به هنگام ترس و ناراحتى براى خدا عمل مى كنيد، در روزگار خوشى و كاميابى نيز عمل كنيد.

آگاه باشيد! هرگز چيزى مانند بهشت نديدم كه خواستاران آن در خواب غفلت باشند، و نه چيزى مانند آتش جهنّم، كه فراريان آن چنين در خواب فرو رفته باشند!.

آگاه باشيد! آن كس را كه حق منفعت نرساند، باطل به او زيان خواهد رساند، و آن كس كه هدايت راهنماى او نباشد، گمراهى او را به هلاكت خواهد افكند. آگاه باشيد! به كوچ كردن فرمان يافتيد و براى جمع آورى توشه آخرت راهنمايى شديد.همانا، وحشتناك ترين چيزى كه بر شما مى ترسم، هواپرستى، و آرزوهاى دراز است. پس، از اين دنيا توشه برگيريد تا فردا خود را با آن حفظ نماييد.

مى گويم :(اگر سخنى باشد كه مردم را به سوى زهد بكشاند و به عمل آخرت وادار سازد همين سخن است، كه مى تواند علاقه انسان را از آرزوها قطع كند، و نور بيدارى و تنفّر از اعمال زشت را در قلب ايجاد كند، و از شگفت آورترين جمله هاى مزبور اين جمله است كه فرمود :«الا و انّ اليوم المضمار و غدّا السّباق و السبقة الجنة و الغاية النار» .«آگاه باشيد امروز روز تمرين و آمادگى، و فردا روز مسابقه است و جايزه برندگان بهشت، و سرانجام عقب ماندگى، آتش خواهد بود» .

زيرا با اينكه در اين كلام الفاظ بلند و معانى گران قدر و تمثيل صحيح، و تشبيه واقعى مى باشد سرّى عجيب و معنايى لطيف در آن نهفته شده است و آن جمله «و السبقة الجنة و الغاية النار» است، امام بين اين دو لفظ «السبقة» و «الغاية» بخاطر اختلاف معنا جدائى افكنده است، نگفته «السّبقة النار» چنانكه «السّبقة الجنّة» گفته است، زيرا سبقت جستن در مورد امرى دوست داشتنى است، و اين از صفات بهشت است و اين معنا در آتش «كه از آن بخدا پناه مى بريم» وجود ندارد ،

امام جائز ندانسته كه بگويد: «السبقة النار» بلكه فرموده است الغاية النّار، زيرا مفهوم غايت (پايان) مفهوم وسيعى است كه در موضوعات مسرّت بخش و غير مسرّت بخش به كار مى رود و در حقيقت مرادف «مصير» و «مآل» است كه به معنى سر انجام مى آيد چنانكه خداوند مى فرمايد: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ «به كافران بگو بهره بگيريد كه سرانجام شما به سوى آتش است». در اين خطبه دقّت كنيد كه باطنى شگفت آور و عمقى زياد دارد.

_____________________

۱. جمله دعائیّه است که گاه در نکوهش و کنایه زدن بکار می رود.

۵۳

وَ كَذلِكَ أَكْثَرُ كَلامِهِعليه‌السلام : وَفِي بَعْضِ النُّسَخِ وَ قَدْ جأَ فِي روايَةٍ أُخْرى: والسُّبْقَةُ الْجَنَّةُ بِضَمِّ السِّينِ، والسُّبْقَةُ عِنْدَهُم اسْمُ لِما يُجْعَلُ لِلْسابِق إ ذا سَبَقَ مِنْ مالٍ أَوْ عَرَضٍ، والْمَعْنيانِ مُتَقارِبانِ، لا نَّ ذلِكَ لا يَكُونُ جَزأ عَلى فِعْلِ الا مْرِ المَذْمومِ، وَ إ نَّما يَكونُ جَزأ عَلى فِعْل الا مرِ الْمَحمُودِ.

۲۹- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی، تاریخی

بعد غارة الضحاک بن قیس صاحب معاویة علی الحاجّ بعد قصة الحکمین

أسباب هزمیة اله الکوفیین

أَيُّهَا النَّاسُ، الْمُجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْمُخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، كَلاَمُكُمْ يُوهِي الصُّمَّ الصِّلاَبَ، وَ فِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمُ الْأَعْدَاءً! تَقُولُونَ فِى الْمَجَالِسِ(مجالسکم) : كَيْتَ وَ كَيْتَ، فَإِذَا جَأَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ: حِيدِى حَيَادِ! مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاكُمْ، وَ لاَ اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاكُمْ، أَعَالِيلُ بِأَضَالِيلَ، وَ سَأَلْتُمُونِي التَّطْوِيلَ، دِفَاعَ ذِي الدَّيْنِ الْمَطُولِ. لاَ يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ! وَ لاَ يُدْرَكُ الْحَقُّ إِلا بِالْجِدِّ! أَيَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِكُمْ تَمْنَعُونَ، وَ مَعَ أَيِّ إِمَامٍ بَعْدِي تُقَاتِلُونَ؟ الْمَغْرُورُ وَ اللَّهِ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ، وَ مَنْ فَازَ بِكُمْ فَازَ بِالسَّهْمِ الْأَخْيَبِ، وَ مَنْ رَمَى بِكُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ. أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ لاَ أُصَدِّقُ قَوْلَكُمْ، وَ لاَ أَطْمَعُ فِي نَصْرِكُمْ، وَ لاَ أُوعِدُ الْعَدُوَّ بِكُمْ. مَا بَالُكُمْ؟ مَا دَوَاؤُكُمْ؟ مَا طِبُّكُمْ؟ الْقَوْمُ رِجَالٌ أَمْثَالُكُمْ. أَ قَوْلاً بِغَيْرِ عِلْمٍ(عمل) ! وَ غَفْلةً(عِفّةٍ) مِنْ غَيْرِ وَرَعٍ! وَ طَمَعا فِي غَيْرِ حَقِّ؟!

۳۰- و من كلام لهعليه‌السلام

فِي مَعْنى قَتْلِ عثُمْانَ

سیاسی

الرّد علی اشاعات الخصوم

لَوْ أَمَرْتُ بِهِ لَكُنْتُ قَاتِلاً، أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ لَكُنْتُ نَاصِراً، غَيْرَ أَنَّ مَنْ نَصَرَهُ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ: خَذَلَهُ مَنْ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ، وَ مَنْ خَذَلَهُ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ: نَصَرَهُ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي. وَ أَنَا جَامِعٌ لَكُمْ أَمْرَهُ، اسْتَأْثَرَ فَأَسَأَ الْأَثَرَةَ، وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ وَ لِلَّهِ حُكْمٌ وَاقِعٌ فِي الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجَازِعِ.

۳۱- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی

لَما أَنْفَذَ عَبْدَ اللّهِ بْنَ عَبَاسٍ إلَى الزُّبَيْرِ يَسْتَفِيئهُ إلى طاعَتِهِ قبل الْحَرْبِ الْجَمَلْ

نفسیة طلحه و الزّبیر

لاَ تَلْقَيَنَّ طَلْحَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهُ كَالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ، يَرْكَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ:هُوَ الذَّلُولُ .

۵۴

و چنين است ديگر سخنان امامعليه‌السلام . و در بعضى نسخه هاى اين خطبه چنين آمده است «و السّبقة الجنة» (به ضم سين) به جایزه اى گفته مى شود كه به پيشتازان و برندگان مسابقه داده مى شود خواه وجه نقد باشد يا جنس ديگرى و معنى هر دو كلمه به هم نزديك است؛ زيرا پاداش را برابر كار نيك مى پردازند نه بد).

ترجمه خطبه ۲۹

(پس از آن كه ضحّاك بن قيس از طرف معاويه در سال ۳۷ هجرى به كاروان حجّاج بيت اللّه، حمله كرد و اموال آنان را به غارت برد، فرمود)

علل شکست کوفیان

اى مردم كوفه! بدن هاى شما در كنار هم، امّا افكار و خواسته هاى شما پراكنده است؛ سخنان ادّعايى شما، سنگ هاى سخت را مى شكند، ولى رفتار سست شما دشمنان را اميدوار مى سازد؛ در خانه هايتان كه نشسته ايد، ادّعاها و شعارهاى تند سر مى دهيد، امّا در روز نبرد، مى گوييد: اى جنگ! از ما دور شو، و فرار مى كنيد. آن كس كه از شما يارى خواهد، ذليل و خوار است، و قلب رها كننده شما آسايش ندارد. بهانه هاى نابخردانه مى آوريد، چون بدهكاران خواهان مهلت، از من مهلت مى طلبيد و براى مبارزه سستى مى كنيد.

بدانيد كه افراد ضعيف و ناتوان هرگز نمى توانند ظلم و ستم را دور كنند، و حق جز با تلاش و كوشش به دست نمى آيد، شما كه از خانه خود دفاع نمى كنيد چگونه از خانه ديگران دفاع مى نماييد؟ و با كدام امام پس از من به مبارزه خواهيد رفت؟.

به خدا سوگند! فريب خورده، آن كس كه به گفتار شما مغرور شود. كسى كه به اميد شما به سوى پيروزى رود، با كندترين پيكان به ميدان آمده است، و كسى كه بخواهد دشمن را به وسيله شما هدف قرار دهد، با تيرى شكسته، تيراندازى كرده است. به خدا سوگند! صبح كردم در حالى كه گفتار شما را باور ندارم، و به يارى شما اميدوار نيستم، و دشمنان را به وسيله شما تهديد نمى كنم. راستى شما را چه مى شود؟ دارويتان چيست؟ و روش درمانتان كدام است؟ مردم شام نيز همانند؟ شمايند آيا سزاوار است شعار دهيد و عمل نكنيد؟ و فراموش كارى بدون پرهيزكارى داشته، به غير خدا اميدوار باشيد؟.

ترجمه خطبه ۳۰

(پس از پخش شايعات دخالت امام در قتل عثمان در سال ۳۵ هجرى اين خطبه افشاگرانه را ايراد كرد).

پاسخ به شایعات دشمن

اگر به كشتن او(عثمان) فرمان داده بودم، قاتل بودم، و اگر از آن باز مى داشتم از ياوران او به شمار مى آمدم، با اين همه، كسى كه او را يارى كرد، نمى تواند بگويد كه از كسانى كه دست از يارى اش برداشتند بهترم،(۱) و كسانى كه دست از يارى اش برداشتند نمى توانند بگويند، ياورانش از ما بهترند. من جريان عثمان را برايتان خلاصه مى كنم: عثمان استبداد و خودكامگى پيشه كرد، و شما بى تابى كرديد و از حد گذرانديد، و خدا در خود كامگى و ستمكارى، و در بى تابى و تندروى، حكمى دارد(۲) كه تحقّق خواهد يافت.

ترجمه خطبه ۳۱

(در آغاز جنگ جَمَل در سال ۳۶ هجری، ابن عباس(۳) را برای پند دادن به سوی زبیر فرستاد و فرمود: )

روانشناسى طلحه و زبير

(۴) : با طلحه، ديدار مكن، زيرا در برخورد با طلحه، او را چون گاو وحشى يابى كه شاخش را تابيده و آماده نبرد است، سوار بر مركب سركش مى شود و مى گويد، رام است.

_____________________

۱. آن شخص (مروان) است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را تبعید کرد امّا عثمان او را به مدینه آورد و داماد او شد و در انحراف و کشته شدن او نقش داشت.

۲. در سال ۳۵ هجری مخالفان عثمان با یکدیگر مکاتبه کردند، و بر عزل عثمان هم داستان شدند. از مصر دو هزار نفر به فرماندهی ابو حرب غافقی، و از کوفه دو هزار نفر به رهبری مالک اشتر و زید بن صوحان، و از بصره گروه زیادی به فرماندهی حرقوص بن زهیر، به طرف مدینه آمدند ابتداء در اطراف شهر جمع شدند و سپس در مسجد مدینه و آنگاه منزل عثمان را محاصره کردند، و پس از دروغ و عهد شکنی او را کشتند.

۳. عبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب است که خلفای عبّاسی به او منسوبند.

۴. زبیر بن عوام پسر عمّه امامعليه‌السلام بود زیرا مادرش صفیّه، عمّه امام علیعليه‌السلام بود، و از خویشاوندان نسبی امام به شمار می آمد.

۵۵

وَلكِنِ الْقَ الزُّبَيْرَ، فَاِنَّهُ اَلْيَنُ عَريكَةً، فَقُلْ لَهُ: يَقُولُ لَكَ ابْنُ خالِكَ: عَرَفْتَنى بِالْحِجازِ وَ اَنْكَرْتَنى بِالْعِراقِ! فَما عَدا مِمّا بَدا.اَقُولُ: هُوَ عليه‌السلام اَوَّلُ مَنْ سُمِعَتْ مِنْهُ هذِهِ الْكَلِمَةُ، اَعْنى: «فَما عَدا مِمّا بَدا» .

۳۲- و من خطبة لهعليه‌السلام

تاریخی، اجتماعی، اخلاقی، سیاسی

العذ التنازلی للامّة الاسلامیة

اَيُّهَا النّاسُ، اِنّا قَدْ اَصْبَحْنا فى دَهْر عَنُود، وَ زَمَن كَنُود، يُعَدُّ فيهِ الْمُحْسِنُ مُسيئاً، وَ يَزْدادُ الظّالِمُ فيهِ عُتُوّاً، لانَنْتَفِعُ بِما عَلِمْنا، وَ لانَسْأَلُ عَمّا جَهِلْنا، وَلا نَتَخَوَّفُ قارِعَةً حَتّى تَحِلَّ بِنا.

طبقات الناس بعد رحلة النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

فَالنّاسُ عَلى اَرْبَعَةِ اَصْنافٍ: مِنْهُمْ مَنْ لايَمْنَعُهُ الْفَسادَ فِى الاْرْضِ اِلاّ مَهانَةُ نَفْسِهِ، وَ كَلالَةُ حَدِّهِ، وَ نَضيضُ وَفْرِهِ. وَ مِنْهُمُ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ، وَالْمُعْلِنُ بِشَرِّهِ، وَالْمُجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجِلِهِ، قَدْ اَشْرَطَ نَفْسَهُ، وَ اَوْبَقَ دينَهُ لِحُطام يَنْتَهِزُهُ، اَوْ مِقْنَب يَقُودُهُ، اَوْ مِنْبَر يَفْرَعُهُ. وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ اَنْ تَرَى الدُّنْيا لِنَفْسِكَ ثَمَناً، وَ مِمّا لَكَ عِنْدَاللّهِ عِوَضاً! وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيا بِعَمَلِ الاْخِرَةِ، وَلا يَطْلُبُ الاْخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيا. قَدْ طَأْمَنَ مِنْ شَخْصِهِ، وَ قارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ، وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلاْمانَةِ، وَ اتَّخَذَ سِتْرَاللّهِ ذَريعَةً اِلَى الْمَعْصِيَةِ! وَ مِنْهُمْ مَنْ اَقْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُؤُولَةُ نَفْسِهِ، وَ انْقِطاعُ سَبَبِهِ. فَقَصَرَتْهُ الْحالُ عَلى حالِهِ فَتَحَلّى بِاسْمِ القَناعَةِ، وَ تَزَيَّنَ بِلِباسِ اَهْلِ الزَّهادَةِ، وَ لَيْسَ مِنْ ذلِكَ فى مَراح وَلاَ مَغْدًى.

حالة الاتقیاء فی مجتمع ممسوخ

وَ بَقِىَ رِجالٌ غَضَّ اَبْصارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ، وَ اَراقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ. فَهُمْ بَيْنَ شَريد نادٍّ، وَ خائِف مَقْمُوع، وَ ساكِت مَكْعُوم، وَ داع مُخْلِص، وَ ثَكْلانَ مُوجَع، قَدْ اَخْمَلَتْهُمُ(أحملتهم) التَّقِيَّةُ، وَ شَمَلَتْهُمُ الذِّلَّةُ، فَهُمْ فى بَحْر اُجاج، اَفْواهُهُمْ ضامِزَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ. قَدْ وَعَظُوا حَتّى مَلُّوا، وَ قُهِرُوا حَتّى ذَلُّوا، وَ قُتِلُوا حَتّى قَلُّوا.

أسلوب المواجهة مع الدنیا

فَلْتَكُنِ الدُّنْيا فى اَعْيُنِكُمْ اَصْغَرَ مِنْ حُثالَةِ الْقَرَظِ وَ قُراضَةِ الْجَلَمِ. وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كانَ قَبْلَكُمْ، قَبْلَ أنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ، وَ ارْفُضُوها ذَميمَةً، فَاِنَّها قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كانَ اَشْغَفَ بِها مِنْكُمْ.

اَقولُ: هذِهِ الْخُطْبَةُ رُبَّما نَسَبَها مَنْ لا عِلْمَ لَهُ اِلى مُعاوِيَةَ، وَ هِىَ مِنْ كَلامِ اَميرِالْمُؤْمِنينَعليه‌السلام الَّذى لايُشَكُّ فيهِ. وَ اَيْنَ الذَّهَبُ مِنَ الرَّغامِ؟! وَالْعَذْبُ مِنَ الاُْجاجِ! وَ قَدْ دَلَّ عَلى ذلِكَ الدَّليلُ الْخِرِّيتُ، وَ نَقَدَهُ النّاقِدُ الْبَصيرُ عَمرُو بْنُ بَحْر الْجاحِظُ، فَاِنَّهُ ذَكَرَ هذِهِ الْخُطْبَةَ فى كِتابِ الْبَيانِ وَالتَّبْيينِ، وَ ذَكَرَ مَنْ نَسَبَها اِلى مُعاوِيَةَ، ثُمَّ قالَ: هِىَ بِكَلامِ عَلىٍّعليه‌السلام اَشْبَهُ، وَ بِمَذْهَبِهِ فى تَصْنيفِ النّاسِ، وَ بِالاِْخْبارِ عَمّا هُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْقَهْرِ وَالاِْذْلالِ وَ مِنَ التَّقِيَّةِ وَالْخَوْفِ اَلْيَقُ. قالَ: وَ مَتى وَجَدْنا مُعاوِيَةَ فى حال مِنَ الاَْحْوالِ يَسْلُكُ فى كَلامِهِ مَسْلَكَ الزُّهّادِ؟ وَ مَذاهِبَ الْعُبّــادِ!

۵۶

بلكه با زبير ديدار كن كه نرمتر است. به او بگو، پسردايى تو مى گويد: در حجاز مرا شناختى، و در عراق مرا نمى شناسى؟! چه شد كه از پيمان خود باز گشتى؟!(جمله كوتاه (فما عدا مما بدا) براى نخستين بار از امام على عليه‌السلام شنيده شد و پيش از امام از كسى نقل نگرديد)

ترجمه خطبه ۳۲

(در سال ۳۷ هجری در مسجد کوفه در شناخت مردم و روزگاران پس از پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ایراد کرد)

سير ارتجاعى امت اسلامى

اى مردم! در روزگارى كينه توز، و پر از ناسپاسى و كفران نعمت ها، صبح كرده ايم، كه نيكوكار، بدكار به شمار مى آيد، و ستمگر بر تجاوز و سركشى خود مى افزايد، نه از آنچه مى دانيم بهره مى گيريم، و نه از آنچه نمى دانيم، مى پرسيم، و نه از هيچ حادثه مهمى تا به ما فرود نيايد، مى ترسيم!.

اقسام مردم(روانشناسى اجتماعى مسلمين، پس از پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )

در اين روزگاران، مردم چهار گروهند: گروهى اگر دست به فساد نمى زنند، براى اين است كه، روحشان ناتوان، و شمشيرشان كند، و امكانات مالى، در اختيار ندارند. گروه ديگر، آنان كه شمشير كشيده، و شر و فسادشان را آشكار كرده اند. لشگرهاى پياده و سواره خود را گرد آورده، و خود آماده كشتار ديگرانند. دين را براى به دست آوردن مال دنيا تباه كردند كه يا رئيس و فرمانده گروهى شوند، يا به منبرى فرا رفته، خطبه بخوانند، چه بد تجارتى، كه دنيا را بهاى جان خود بدانى، و با آنچه كه در نزد خداست معاوضه نمايى. گروهى ديگر، با اعمال آخرت، دنيا مى طلبند، و با اعمال دنيا در پى كسب مقامهاى معنوى آخرت نيستند، خود را كوچك و متواضع جلوه مى دهند.

گامها را رياكارانه كوتاه برمى دارند، دامن خود را جمع كرده، خود را همانند مومنان واقعى مى آرايند، و پوششى الهى را وسيله نفاق و دورويى و دنياطلبى خود قرار مى دهند. و برخى ديگر، با پستى و ذلت و فقدان امكانات، از به دست آوردن قدرت محروم مانده اند، كه خود را به زيور قناعت آراسته، و لباس زاهدان را پوشيده اند. اينان هرگز، در هيچ زمانى از شب و روز، از زاهدان راستين نبوده اند.

وصف پاكان در جامعه مسخ شده

در اين ميان گروه اندكى باقى مانده اند كه ياد قيامت، چشمهايشان را بر همه چيز فرو بسته، و ترس رستاخيز، اشكهايشان را جارى ساخته است، برخى از آنها از جامعه رانده شده، و تنها زندگى مى كنند، و برخى ديگر ترسان و سركوب شده يا لب فرو بسته و سكوت اختيار كرده اند، بعضى مخلصانه همچنان مردم را به سوى خدا دعوت مى كنند، و بعضى ديگر گريان و دردناكند كه تقيه و خويشتن دارى، آنان را از چشم مردم انداخته است، و ناتوانى وجودشان را فرا گرفته گويا در درياى نمك فرو رفته اند، دهنهايشان بسته، و قلبهايشان مجروح است، آنقدر نصيحت كردند كه خسته شدند، از بس سركوب شدند، ناتوانند و چندان كه كشته دادند، انگشت شمارند.

روش برخورد با دنيا

اى مردم! بايد دنياى حرام در چشمانتان از پر كاه خشكيده،(۱) و تفا له هاى قيچى شده دامداران، بى ارزشتر باشد. از پيشينيان خود پند گيريد، پيش از آنكه آيندگان از شما پند گيرند، اين دنياى فاسد نكوهش شده را رها كنيد، زيرا مشتاقان شيفته تر از شما را رها كرد.

می گویم: بعضی از نادانان این خطبه را به معاویه نسبت داده اند، ولی بدون تردید این خطبه از سخنان امیر مؤمنانعليه‌السلام است. «طلا کجا و خاک کجا؟! آب گوارا و شیرین کجا و آب نمک کجا؟!» دلیل بر این مطلب سخن «عمرو بن بحر، جاحظ» است که ماهر در ادب و نقّاد بصیر سخن می باشد، او این خطبه را در کتاب «البیان و التبیین» آورده و گفته است: آن را به معاویه نسبت داده اند.

سپس اضافه کرده که این خطبه به سخن امامعليه‌السلام و به روش او در تقسیم مردم شبیه تر است. و اوست که به بین حال مردم، از غلبه، ذلّت، تقیّه، و ترس واردتر است، سپس می گوید: «تا کنون چه موقع دیده ایم که معاویه در یکی از سخنانش مسیر زهد پیش گیرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب کند؟!»

_____________________

۱. قرظ، درختی است که برگ آن را خشک کرده با آن پوست را دبّاغی می کردند.

۵۷

۳۳- و من خطبة لهعليه‌السلام

عِند خُروجه لِقتال أهل البصرة

اعتقادی، سیاسی

قال عبدالله بْنِ العباس: دَخَلَتْ عَلى أمير المؤ منينعليه‌السلام (بِذى قار وَ هُوَ) يخصف نَعله، فَقالَ لى: مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ؟

فَقُلْتُ: لا قِيمَةَ لَها! فقالَعليه‌السلام : وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إلا أَنْ أُقِيمَ حَقّا أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً. ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ:

الغایة من ارسال النبیصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

إنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً، وَ لاَ يَدَّعِي نُبُوَّةً، فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجاتَهُمْ، فَاسْتَقَامَتْ قَناتُهُمْ، وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ.

خصائص الامام علیعليه‌السلام العسکریّة

أَما وَ اللَّهِ إنْ كُنْتُ لَفِي ساقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِها: مَا عَجَزْتُ (ضعفت) وَ لا جَبُنْتُ(وهنت) ، وَ إنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا؛ فَلَأَنْقُبَنَّ(فَلَاثقبنّ) الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ.

الشکوی من قریش

مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ! وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ، وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ، وَ إنّي لَصاحِبُهُمْ بِالْأَمْسِ، كَما أَنا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ! وَاللّهِ ما تَنْقِمُ مِنّا قُرَيْشٌ اِلاّ اَنَّ اللّه اَخْتارَنا عَلَيْهِمْ، فَاَدْخَلْناهُمْ فى حَيِّزِنا، فَكانُوا كَما قالَ الاْوَّلُ:

اَدَمْتَ لَعَمْرى شُرْبَكَ الْمَحْضَ صابِحاً

وَ اَكْلَكَ بِالزُّبْدِ الْمُقَشَّرَةَ الْبُجْرا

وَ نَحْنُ وَهَبْناكَ الْعَلاءَ وَ لَمْ تَكُنْ

عَلِيّاً، وَ حُطْنا حَوْلَكَ الْجُرْدَ وَالسُّمْرا

۳۴- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اجتماعی، حقوقی، اخلاقی

فی اِسْتنفارُ الناس إلى أهلِ الشامْ بعد فراغه من أمر خوارج

توبیخ اهل الکوفة

أُفٍّ لَكُمْ! لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَكُمْ! أَرَضِيتُمْ بِالْحَى اةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ عِوَضا؟ وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفا؟ إذا دَعَوْتُكُمْ إلى جِهَادِ عَدُوِّكُمْ دارَتْ أَعْيُنُكُمْ كَأَنَّكُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِي غَمْرَةٍ، وَ مِنَ الذُّهُولِ فِي سَكْرَةٍ، يُرْتَجُ عَلَيْكُمْ حَوارِي فَتَعْمَهُونَ، وَ كَأَنَّ قُلُوبَكُمْ مَأْلُوسَةٌ، فَأَنْتُمْ لاَ تَعْقِلُونَ، ما أَنْتُمْ لِي بِثِقَةٍ سَجِيسَ اللَّيالِي، وَ ما أَنْتُمْ بِرُكْنٍ يُمَالُ بِكُمْ، وَ لا زَوافِرُ عِزِّ يُفْتَقَرُ إِلَيْكُمْ، ما أَنْتُمْ إلا كَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا، فَكُلَّمَا جُمِعَتْ(اجتمعت) مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ.

علل سقوط الکوفیین

لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ سُعْرُ نارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ! تُكَادُونَ وَ لاَ تَكِيدُونَ، وَ تُنْتَقَصُ أَطْرافُكُمْ فَلا تَمْتَعِضُونَ؛

۵۸

ترجمه خطبه ۳۳

(در سال ۳۶ هجری به هنگام عزيمت به شهر بصره، جهت جنگ با ناكثين فرمود در سرزمین ذی قار، خطبه را ایراد فرمود.)

«ابن عباس مى گويد: در سرزمين «ذى قار»(۱) ، خدمت امامعليه‌السلام رفتم كه داشت كفش خود را پينه مى زد، تا مرا ديد، فرمود: قيمت اين كفش چقدر است؟ گفتم بهايى ندارد. فرمود: به خدا سوگند، همين كفش بى ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوب تر است، مگر اينكه حقّى را با آن بپا دارم، يا باطلى را دفع نمايم. آنگاه از خيمه بيرون آمد و براى مردم خطبه خواند.»

آثار بعثت پيامبر اسلام

همانا خداوند هنگامى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مبعوث فرمود كه هيچ كس از عرب، كتاب آسمانى نداشت،(۲) و ادعاى پيامبرى نمى كرد، پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مردم جاهلى را به جايگاه كرامت انسانى پيش برد و به رستگارى رساند، كه سرنيزه هايشان كندى نپذيرفت و پيروز شدند و جامعه آنان استحكام گرفت.

ويژگيهاى نظامى و اخلاقى امام علىعليه‌السلام

به خدا سوگند! من از پيشتازان لشگر اسلام بودم تا آنجا كه صفوف كفر و شرك تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم، و نترسيدم، هم اكنون نيز همان راه را مى روم، پرده باطل را مى شكافم تا حق را از پهلوى آن بيرون آورم.

شكوه از فتنه گرى قريش

مرا با قريش چه كار. به خدا سوگند! آن روز كه كافر بودند با آنها جنگيدم، و هم اكنون كه فريب خورد ه اند، با آنها مبارزه مى كنم، ديروز با آنها زندگى مى كردم و امروز نيز گرفتار آنها مى باشم. به خدا سوگند! قريش از ما انتقام نمى گيرد جز به آن علت كه خداوند ما را از ميان آنان برگزيده و گرامى داشت، ما هم آنان را در زندگى خود پذيرفتيم، پس چنان بودند كه شاعر گفته است:

«به جان خودم سوگند، هر صبح از شير صاف نوشيدى. و سرشير و خرماى بى هسته خوردى. ما اين مقام و عظمت را به تو بخشيديم در حالى كه بلند مرتبت نبودى و در اطراف تو با سواران خود تا صبح نگهبانى داديم و تو را حفظ كرديم»

ترجمه خطبه ۳۴

(این خطبه را پس از شکست شورشیان خوارج، در سال ۳۸ هجری برای بسیج کردن مردم جهت مبارزه با شامیان در «نخیله کوفه» ایراد فرمود)

نكوهش از سستى و نافرمانى كوفيان

نفرين بر شما كوفيان! كه از فراوانى سرزنش شما خسته شدم. آيا به جاى زندگى جاويدان قيامت به زندگى زودگذر دنيا رضايت داديد؟ و بجاى عزت و سربلندى، بدبختى و ذلت را انتخاب كرديد؟ شما را به جهاد با دشمنتان دعوت مى كنم، چشمتان از ترس در كاسه مى گردد، گويا ترس از مرگ عقل شما را ربوده و چون انسانهاى مست از خود بيگانه شده، حيران و سرگردانيد، گويا عقلهاى خود را از دست داده و درك نمى كنيد.

من ديگر هيچگاه به شما اطمينان ندارم، و شما را پشتوانه خود نمى پندارم، شما ياران شرافتمندى نيستيد كه كسى به سوى شما دست دراز كند. به شتران بى ساربان مى مانيد كه هرگاه از يك طرف جمع آورى گرديد، از سوى ديگر پراكنده مى شويد.

علل عقب ماندگى مردم كوفه

به خدا سوگند! شما بد وسيله اى براى افروختن آتش جنگ هستيد؛ شما را فريب مى دهند اما فريب دادن نمى دانيد، سرزمين شما را پياپى مى گيرند و شما پروا نداريد.

_____________________

۱. ذی قار، محلّی است در نزدیکی شهر بصره، میان کوفه، و واسط که در گذشته جنگ مسلمانان با ایران نیز آنجا صورت گرفت. ابن عبّاس می گوید ۱۵ روز در آنجا ماندیم و امام به ما خبر داد که از کوفه ۶۵۶۰ نفر به کمک ما می آیند. وقتی سپاه کوفه رسید آنها را شمارش کردم دیدم درست است. بی اختیار گفتم: «اللّه اکبر صدق اللّه و رسوله» «شرح ابن ابی الحدید ج ۲ ص ۱۸۷»

۲. یا «سواد خواندن کتابی را نداشت» کنایه از آنکه عرب جاهلی بی فرهنگ بود.

۵۹

لا يُنامُ عَنْكُمْ وَ أَنْتُمْ فِي غَفْلَةٍ ساهُونَ، غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخاذِلُونَ! وَ ايْمُ اللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّ بِكُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ(حمش) الْوَغَى، وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ، قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ انْفِراجَ الرَّأْسِ.

وَ اللَّهِ إنَّ امْرَأً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ يَعْرُقُ لَحْمَهُ، وَ يَهْشِمُ عَظْمَهُ، وَ يَفْرِي جِلْدَهُ، لَعَظِيمٌ عَجْزُهُ، ضَعِيفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ.

أَنْتَ فَكُنْ ذاكَ إنْ شِئْتَ؛ فَأَمّا أَنا فَوَاللَّهِ دُونَ أَنْ أُعْطِيَ ذَلِكَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِيَّةِ تَطِيرُ مِنْهُ فَرَاشُ الْهَامِ، وَ تَطِيحُ السَّوَاعِدُ وَ الْأَقْدامُ، وَ يَفْعَلُ اللّهُ بَعْدَ ذَلِكَ ما يَشاءُ.

أَيُّهَا النَّاسُ، إنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً، وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقُّ؛ فَأَمّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ، وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ، وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْما تَعْلَمُوا. وَ أَمّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ، وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ، وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ.

۳۵- و من خطبة لهعليه‌السلام

بَعْدُ التَحْكيم

سیاسی، اخلاقی، تاریخی

ضرورة الحمد

الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ إِنْ أَتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ، وَ الْحَدَثِ الْجَلِيلِ، وَ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، لَيْسَ مَعَهُ إِلَهٌ غَيْرُهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم .

أسباب هزیمة الکوفیین

أَمّا بَعْدُ، فَإنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ، وَ تُعْقِبُ النَّدَامَةَ. وَ قَدْ كُنْتُ أَمَرْتُكُمْ فِي هَذِهِ الْحُكُومَةِ أَمْرِي، وَ نَخَلْتُ لَكُمْ مَخْزُونَ رَأْيِي.لَوْ كَانَ يُطَاعُ لِقَصِيرٍ أَمْرٌ ! فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَأَ الْمُخَالِفِينَ الْجُفَاةِ، وَ الْمُنَابِذِينَ الْعُصَاةِ، حَتَّى ارْتَابَ النَّاصِحُ بِنُصْحِهِ، وَ ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ، فَكُنْتُ أَنَا وَ إِيَّاكُمْ كَمَا قَالَ أَخُو هَوَازِنَ:

أَمَرْتُكُمْ أَمْرِي بِمُنْعَرَجِ اللِّوَى

فَلَمْ تَسْتَبِينُوا النُّصْحَ إِلا ضُحَى الْغَدِ

۳۶- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخی، اخلاقی

الاجتهاد فی هدایة الاعدا:

۶۰

چشم دشمن، براى حمله شما خواب ندارد. ولى شما در غفلت به سر مى بريد. به خدا سوگند! شكست براى كسانى است كه دست از يارى يكديگر مى كشند. سوگند به خدا! اگر جنگ سخت درگير شود و حرارت و سوزش مرگ شما را در بر گيرد، از اطراف فرزند ابوطالب، همانند جدا شدن سر از تن، جدا و پراكنده مى شويد.

به خدا سوگند! كسى كه دشمن را بر جان خويش مسلط گرداند كه گوشتش را بخورد، و استخوانش را بشكند، و پوستش را جدا سازد، عجز و ناتوانى او بسيار بزرگ و قلب او بسيار كوچك و ناتوان است. تو اگر مى خواهى اينگونه باش، امّا من، به خدا سوگند! از پاى ننشينم و قبل از آنكه دشمن فرصت يابد با شمشير آب ديده(۱) چنان ضربه اى بر پيكر او وارد سازم كه ريزه هاى استخوان سرش را بپراكند، و بازوها و قدمهايش جدا گردد و از آن پس خدا هر چه خواهد انجام دهد.

حقوق متقابل مردم و رهبری

اى مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقى واجب شده است. حق شما بر من، آنكه از خيرخواهى شما دريغ نورزم و بيت المال را ميان شما عادلانه تقسيم كنم، و شما را آموزش دهم تا بى سواد و نادان نباشيد، و شما را تربيت كنم تا راه و رسم زندگى را بدانيد، و اما حق من بر شما اين است كه با من وفادار باشيد، و در آشكار و نهان خيرخواهى كنيد، هرگاه شما را فرا خواندم اجابت نماييد و فرمان دادم اطاعت كنيد.

ترجمه خطبه ۳۵

(پس از اطّلاع از ماجرای حکمیّت و نیرنگ عمرو عاص که ابو موسی را فریب داد، و طبق شروطی که برای حکمیّت قبول کردند عملی نشد امامعليه‌السلام این خطبه را در سال ۳۸ هجری ایراد کرد).

ضرورت ستايش پروردگار

خدا را سپاس! هر چند كه روزگار، دشواريهاى فراوان و حوادثى بزرگ پديد آورد. و شهادت مى دهم جز خداى يگانه و بى مانند خدايى نباشد و جز او معبودى نيست، و گواهى مى دهم محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بنده و فرستاده اوست.

علل شكست كوفيان

پس از حمد و ستايش خدا؛ بدانيد كه نافرمانى از دستور نصيحت كننده مهربان دانا و باتجربه، مايه حسرت و سرگردانى و سرانجامش پشيمانى است. من راى و فرمان خود را نسبت به حكميت به شما گفتم، و نظر خالص خود را در اختيار شما گذاردم.(اى كاش كه از قصير پسر سعد اطاعت مى شد) (۲) ولى شما همانند مخالفانى ستمكار، و پيمان شكنانى نافرمان، از پذيرش آن سر باز زديد، تا آنجا كه نصيحت كننده در پند دادن به ترديد افتاد، و از پند دادن خوددارى كرد، داستان من و شما چنان است كه برادر هوازنى سروده است:«در سرزمين منعرج، دستور لازم را دادم اما نپذيرفتند، كه فردا سزاى سركشى خود را چشيدند» .(۳)

ترجمه خطبه ۳۶

(برای هشدار و نصیحت خوارج نهروان و تذکّر اشتباهات آنان در ماه صفر سال ۳۸ هجری فرمود)

تلاش در هدايت دشمن

_____________________

۱. «ضرب بالمشرفیّه»: شمشیری آب دیده است که در یکی از شهرهای یمن، (مشرف) می ساختند و معروف بود.

۲. ضرب المثل است، شخصی بنام «قصیر پسر سعد» از مشاوران مخصوص «جذیمه» بود و او را از ازدواج با ملکه الجزیره «زباء» منع کرد، امّا به او حرف گوش نداد و به دست آن زن کشته شد، که قصیر از آن پس می گفت ای کاش حرف مرا می شنید. «تاریخ طبری»

۳. شعر بالا از «درید بن صمّه» است که برادری بنام عبد اللّه داشت، با طایفه بنی جسم و بنی نصر در قبیله منعرج اللّوی «گذرگاه پر پیچ و خم شنی» جنگ کردند و غنائم فراوانی به دست آوردند. درید، به برادر می گفت زود از این سرزمین برویم زیرا قبیله غطفان در پی ماست، امّا برادرش نپذیرفت در آنجا ماند تا آنکه سواران غطفانی هجوم آوردند و برادر درید کشته شد و او در حالی که مجروح بود با تأسّف شعر بالا را می خواند. از آن پس هر جا که فرصت ها را از دست می دادند این شعر را مطرح می کردند.

۶۱

فَأَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنأِ هَذَا النَّهَرِ، وَ بِأَهْضامِ هذَا الْغَائِطِ، عَلَى غَيْرِ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ، وَ لاَ سُلْطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُمْ، قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ، وَ احْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ، وَ قَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هَذِهِ الْحُكُومَةِ، فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِبَأَ الْمُنَابِذِينَ(الْمُخالِفِنَ) ، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إ لى هَواكُمْ وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّأُ الْهَامِ، سُفَهأُ الْأَحْلاَمِ، وَ لَمْ آتِ - لا أَبا لَكُمْ - بُجْرا، وَ لا أَرَدْتُ بِكُمْ ضُرّاً.

۳۷- و من كلام لهعليه‌السلام

اعتقادی، سیاسی

يَجْري مُجْرى الخطبة:

خصائص الامام علیعليه‌السلام

فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا، وَ تَطَلَّعْتُ حِينَ تَقَبَّعُوا، وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا(تمنوا - تقبّعوا) ، وَ مَضَيْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِينَ وَقَفُوا. وَ كُنْتُ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً، وَ أَعْلاَهُمْ فَوْتاً، فَطِرْتُ بِعِنانِها، وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهانِها. كَالْجَبَلِ لا تُحَرِّكُهُ الْقَوَاصِفُ، وَ لا تُزِيلُهُ الْعَوَاصِفُ. لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ، وَ لا لِقَائِلٍ فِيَّ مَغْمَزٌ. الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.

علّة السکوت

رَضِينا عَنِ اللَّهِ قَضَأَهُ، وَ سَلَّمْنا لِلَّهِ أَمْرَهُ، أَتَرانِي أَكْذِبُ عَلى رَسُولِ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ؟ وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ، فَلا أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْهِ. فَنَظَرْتُ فِي أَمْرِي، فَإِذا طَاعَتِي قَدْ سَبَقَتْ بَيْعَتِي، وَ إذَا الْمِيثاقُ فِي عُنُقِي لِغَيْرِي.

۳۸- و من خطبه لهعليه‌السلام

اعتقادی

ضرورة معرفة الشبّهات

وَ إنَّما سُمِّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ. فَأَمَّا أَوْلِيَأُ اللَّهِ فَضِياؤُهُمْ فِيهَا الْيَقِينُ، وَ دَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى، وَ أَمَّا أَعْدَأُ اللَّهِ فَدُعاؤُهُمْ فِيهَا الضَّلاَلُ، وَ دَلِيلُهُمُ الْعَمَى، فَما يَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خافَهُ، وَ لا يُعْطَى الْبَقَأَ مَنْ أَحَبَّهُ.

۳۹- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، اجتماعی، اخلاقی

خطبها عند علمه بغزوة النعمان بن بشیر صاحب معاویة لعین التمر

توبیخ اهل الکوفة

۶۲

شما را از اين مى ترسانم! مبادا صبح كنيد در حالى كه جنازه هاى شما در اطراف رود نهروان(۱) و زمينهاى پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن كه برهان روشنى از پروردگار، و حجت و دليل قاطعى داشته باشيد.

از خانه ها آواره گشته و به دام قضا گرفتار شديد. من شما را از اين حكميت نهى كردم ولى با سرسختى مخالفت نموديد، تا به دلخواه شما كشانده شدم. شما اى سبكسران، و بيخردان، اى ناكسان و بى پدران، من كه اين فاجعه را ببار نياوردم و هرگز زيان شما را نخواستم!.

ترجمه خطبه ۳۷

(پس از فرونشاندن شورش نهروان در سال ۳۸ هجری در کوفه ایراد فرمود که شبیه یک سخنرانی است)

ويژگي ها و فضائل امام علىعليه‌السلام

آنگاه كه همه از ترس سست شده، كنار كشيدند، من قيام كردم، و آن هنگام كه همه خود را پنهان كردند من آشكارا به ميدان آمدم، و آن زمان كه همه لب فرو بستند، من سخن گفتم، و آن وقت كه همه باز ايستادند من با راهنمايى نور خدا به راه افتادم، در مقام حرف و شعار صدايم از همه آهسته تر بود اما در عمل برتر و پيشتاز بودم.

زمام امور را به دست گرفتم، و جلوتر از همه پرواز كردم، و پاداش سبقت در فضيلتها را بردم. همانند كوهى كه تندبادها آن را به حركت درنمى آورد، و طوفانها آن را از جاى برنمى كند، كسى نمى توانست عيبى در من بيابد، و سخن چينى جاى عيب جويى در من نمى يافت. خوارترين افراد نزد من عزيز است تا حق او را باز گردانم، و نيرومندها در نظر من پست و ناتوانند تا حق را از آنها باز ستانم.

علت سکوت و کناره گیری از خلافت

در برابر خواسته هاى خدا راضى، و تسليم فرمان او هستم، آيا مى پنداريد من به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دروغى روا دارم؟ به خدا سوگند! من نخستين كسى هستم كه او را تصديق كردم، و هرگز اول كسى نخواهم بود كه او را تكذيب كنم. در كار خود انديشيدم ديدم پيش از بيعت، پيمان اطاعت و پيروى از سفارش رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برعهده دارم، كه از من براى ديگرى پيمان گرفت.(۲)

ترجمه خطبه ۳۸

(در سال ۳۷ هجری پس از جنگ صفّین و ماجرای حکمیّت در تعریف «شبهه» فرمود).

ضرورت شناخت شبهات

شبهه را براى اين شبهه ناميدند كه به حق شباهت دارد. اما دوستان خدا، نور هدايت كننده آنها در شبهات، يقين است. و راهنماى آنان مسير هدايت الهى است، اما دشمنان خدا، دعوت كننده آنان در شبهات گمراهى است، و راهنماى آنان كورى است، آن كس كه از مرگ بترسد نجات نمى يابد، و آن كس كه مرگ را دوست دارد براى هميشه در دنيا نخواهد ماند.(۴)

ترجمه خطبه ۳۹

(پس از شنیدن تهاجم یکی از افسران معاویه، نعمان بن بشیر به «عین التّمر»، سرزمین آباد قسمت غربی فرات(۵) و کوتاهی کوفیان در سال ۳۹ هجری در کوفه فرمود)

نكوهش كوفيان

_____________________

۱. نهروان: نام دامنه رودخانه ای در نزدیکی کوفه، در کنار صحرای «حروراء» میان کوفه و بغداد است به همین علّت خوارج را «حروریّه» می نامیدند، و رئیس آنها حرقوص بن زهیر بود که به «ذو الثدیه» معروف شد.

۲. پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر در امر حکومت کار به جدال و خون ریزی کشانده شد، سکوت کن.

۳.برخی خطبه ۳۸ و ۴۱ را یک خطبه می دانند.

۴. اشاره است به آنان که بی تفاوت شده خواهان زندگی و رفاه بودند، مانند سعد وقّاص که پس از آغاز فتنه ها در خانه نشستند.

۵. در آنجا مالک بن کعب، فرماندار امامعليه‌السلام بود که صد نفر نیرو در اختیار داشت و فرمانده مهاجم معاویه، نعمان با دو هزار سرباز به او حمله کرده بود، امیر المؤمنینعليه‌السلام به همین جهت مردم را به یاری او فرا خواند و کوفیان را در بی تفاوتی هشدار داد و نکوهش کرد.

۶۳

مُنِيتُ بِمَنْ لا يُطِيعُ إذَا أَمَرْتُ وَ لا يُجِيبُ إذَا دَعَوْتُ. لا أَبا لَكُمْ! مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ رَبَّكُمْ؟ أَما دِينٌ يَجْمَعُكُمْ؟ وَ لا حَمِيَّةَ تُحْمِشُكُمْ؟!

علل سقوط الکوفیین

أَقُومُ فِيكُمْ مُسْتَصْرِخاً، وَ أُنَادِيكُمْ مُتَغَوِّثاً، فَلا تَسْمَعُونَ لِي قَوْلاً، وَ لا تُطِيعُونَ لِي أَمْراً، حَتَّى تَكَشَّفَ الْأُمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَسَأَةِ، فَمَا يُدْرَكُ بِكُمْ ثَارٌ، وَ لا يُبْلَغُ بِكُمْ مَرَامٌ. دَعَوْتُكُمْ إلى نَصْرِ إِخْوَانِكُمْ فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ، وَ تَثاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْكُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ ( كَأَنَّما يُساقُونَ إلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ ) .(۱) أَقُوُل : قَوْلَهعليه‌السلام «مَتذائب » أي: مُضْطرب مِنْ قَوْلهم: تَذأبت الريح، أَي: اضْطرب هُبوبِها، وَ مِنْهُ يَسمي الذئب لاضْطِراب مشيته.

۴۰- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اعتقادی

فِي الْخَوارِج لَما سَمع قولهم ((لا حكم إ لا لله ))

ضرورة وجود الحکومة

قَالَعليه‌السلام :

كَلِمَةُ حَقِّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ، نَعَمْ إِنَّهُ لا حُكْمَ إ لا لِلَّهِ وَ لَكِنْ هَؤُلاَءِ يَقُولُونَ: لا إ مْرَةَ، وَ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ، وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ، وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ، وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرُّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ.وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى أَنَّهُ ع لَمَّا سَمِعَ تَحْكِيمَهُمْ قَالَ : حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْوَ قَالَ : أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ، وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ، إ لى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ، وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُهُ.

۴۱- و من خطبة لهعليه‌السلام

اخلاقی، اعتقادی، سیاسی

ممنوعیة الغدر

ايها الناس، إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأَمُ الصِّدْقِ، وَ لا أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَى مِنْهُ، وَ ما يَغْدِرُ مَنْ عَلِمَ كَيْفَ الْمَرْجِعُ. وَ لَقَدْ أَصْبَحْنا فِي زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَكْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ كَيْساً، وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِيهِ إلى حُسْنِ الْحِيلَةِ، ما لَهُمْ! قاتَلَهُمُ اللَّهُ! قَدْ يَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِيلَةِ وَ دُونَهُ مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ فَيَدَعُهَا رَأْيَ عَيْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا، وَ يَنْتَهِزُ فُرْصَتَها مَنْ لا حَرِيجَةَ لَهُ فِي الدَّينِ.

_____________________

۱- انفال ۶

۶۴

گرفتار كسانى شدم كه چون امر مى كنم فرمان نمى برند، و چون آنها را فرا مى خوانم اجابت نمى كنند. اى مردم بى اصل و ريشه، در يارى پروردگارتان براى چه در انتظاريد؟ آيا دينى نداريد كه شما را گرد آورد؟ و يا غيرتى كه شما را به خشم وادارد؟(۱)

علل شكست و نابودى كوفيان

در ميان شما بپا خاسته فرياد مى كشم، و عاجزانه از شما يارى مى خواهم، اما به سخنان من گوش نمى سپاريد، و فرمان مرا اطاعت نمى كنيد، تا آن كه پيامدهاى ناگوار آشكار شد، نه با شما مى توان انتقام خونى را گرفت، و نه با كمك شما مى توان به هدف رسيد.

شما را به يارى برادرانتان مى خوانم، مانند شترى كه از درد بنالد، ناله و فرياد سرمى دهيد، و يا همانند حيوانى كه پشت آن زخم باشد، حركتى نمى كنيد، تنها گروه اندكى به سوى من آمدند كه آنها نيز ناتوان و مضطرب بودند، «گويا آنها را به سوى مرگ مى كشانند، و مرگ را با چشمانشان مى نگرند».

می گویم :(«متذائب» یعنی مضطرب، از «تذاء بت الرّیح» یعنی وزش باد گوناگون و مضطرب گشت، و ذئب (گرگ) را ذئب نامیدند چون در رفتن اضطراب دارد)

ترجمه خطبه ۴۰

(آنگاه که شعار خوارج را شنید میگویند. لا حکم إلا لله در سال ۳۸ هجری در مسجد کوفه فرمود:)

ضرورت حكومت

سخن حقى است، كه از آن اراده باطل شده! آرى درست است، فرمانى جز فرمان خدا نيست، ولى اينها مى گويند زمامدارى جز براى خدا نيست، در حالى كه مردم به زمامدارى نيك يا بد، نيازمندند، تا مومنان در سايه حكومت، به كار خود مشغول و كافران هم بهره مند شوند، و مردم در استقرار حكومت، زندگى كنند، به وسيله حكومت بيت المال جمع آورى مى گردد و به كمك آن با دشمنان مى توان مبارزه كرد، جاده ها امن و امان، و حق ضعيفان از نيرومندان گرفته مى شود، نيكوكاران در رفاه و از دست بدكاران، در امان مى باشند.

(در روايت ديگرى آمده، چون سخن آنان را درباره حکمیت شنید فرمود). منتظر حكم خدا درباره شما هستم.

و نيز فرمود: اما در حكومت پاكان، پرهيزكار به خوبى انجام وظيفه مى كند ولى در حكومت بدكاران، ناپاك از آن بهره مند مى شود تا مدتش سرآيد و مرگ فرا رسد.

ترجمه خطبه ۴۱

(پس از جنگ صفّین در سال ۳۷ هجری در کوفه ایراد فرمود)

پرهيز از حيله و نيرنگ

اى مردم! وفا همراه راستى است، كه سپرى محكمتر و نگهدارنده تر از آن سراغ ندارم، آن كس كه از بازگشت خود به قيامت آگاه باشد خيانت و نيرنگ ندارد.

اما امروز در محيط و زمانه اى زندگى مى كنيم كه بيشتر مردم حيله و نيرنگ را، زيركى مى پندارند، و افراد جاهل آنان را اهل تدبير مى خوانند. چگونه فكر مى كنند؟ خدا بكشد آنها را! چه بسا شخصى تمام پيش آمدهاى آينده را مى داند، و راههاى مكر و حيله را مى شناسد ولى امر و نهى پروردگار مانع اوست، و با اينكه قدرت انجام آن را دارد آن را به روشنى رها مى سازد، اما آن كس كه از گناه و مخالفت با دين پروا ندارد از فرصتها براى نيرنگ بازى، استفاده مى كند.

_____________________

۱. نفی تفکّر: آپولیتیسم APOLITISM (آپولوژیسم APOLOGISM (لا قیدی و عدم شرکت در مسائل سیاسی)

۲. نفی: آنارشیسم ANARCHISM (که می گویند جامعه باید بدون حکومت اداره شود)

۶۵

۴۲- و من خطبه لهعليه‌السلام

اخلاقی، تربیتی

التحذیر من طول الأمل و اتّباع الهوی

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ: اتِّباعُ الْهَوَى، وَ طُولُ الْأَمَلِ، فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الْآخِرَةَ، أَلا وَ إنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّأَ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إلا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَأِ اصْطَبَّهَا صَابُّهَا، أَلا وَ إِنَّ الْآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ، وَ لِكُلِّ مِنْهُمَا بَنُونَ، فَكُونُوا مِنْ أَبْنَأِ الْآخِرَةِ وَ لا تَكُونُوا مِنْ أَبْنَأِ الدُّنْيَا فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بِأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لا حِسَابَ، وَ غَدا حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ.أَقُولُ:الحذأ: السَريعة، وَ مِنَالناس مَن يرويه «جَذأ»

۴۳- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی

وَ قَدْ أشارَ عَلَيْهِ أَصْحابه بالاستعداد لِحَرب أَهْل الشامِ بَعْد إرساله جَرير بْنِ عَبْدالله البَجَلي إلى مُعاوية:

أسلوب مواجهة الاعداء

إنَّ اسْتِعْدادِي لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِيرٌ عِنْدَهُمْ، إِغْلاقٌ لِلشَّامِ وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَيْرٍ إنْ أَرَادُوهُ. وَ لَكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقْتا لا يُقِيمُ بَعْدَهُ إلا مَخْدُوعا أَوْ عَاصِيا. وَ الرَّأْيُ عِنْدِي مَعَ الْأَنَاةِ فَأَرْوِدُوا، وَ لا أَكْرَهُ لَكُمُ الْإِعْدَادَ.

جهاد اهل شام

وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هَذَا الْأَمْرِ وَ عَيْنَهُ، وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ، فَلَمْ أَرَ لِي فِيهِ إلا الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ بِما جَأَ مُحَمَّدٌصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم . إنَّهُ قَدْ كانَ عَلَى الْأُمَّةِ وَ الٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً، وَ أَوْجَدَ لِلنَّاسَ مَقالاً، فَقالُوا، ثُمَّ نَقَمُوا فَغَيَّرُوا.

۴۴- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخی

لَما هَرَبَ مَصْقِلة بْنَ هَبيرةَ الشيباني إلى مُعاويةَ، وَ كانَ قَدْ ابْتاعَ سَبي بني ناجِية مِن عامِل أمير المؤ منينعليه‌السلام وَ أعْتقهم، فَلَما طالِبه بِالمال خاسَّ بِه وَ هَرْب إلى الشام:

التأسف علی فرار المصقله

قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ(السادات) ، وَ فَرَّ فِرارَ الْعَبِيدِ! فَما أَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتَّى أَسْكَتَهُ، وَ لا صَدَّقَ واصِفَهُ حَتَّى بَكَّتَهُ، وَ لَوْ أَقامَ لَأَخَذْنا مَيْسُورَهُ، وَ انْتَظَرْنا بِمالِهِ وُفُورَهُ.

۶۶

ترجمه خطبه۴۲

(پس از پایان جنگ جمل در ۱۲ رجب سال ۳۶ هجری امامعليه‌السلام وارد کوفه شد، مردم به استقبال آمدند. آن حضرت وارد مسجد جامع شد، دو رکعت نماز خواند و سخنرانی طولانی ایراد کرد که بخشی از آن این خطبه است.)

پرهیز از آرزوهای طولانی و هوا پرستی

ای مردم! همانا بر شما از دو چیز می ترسم: هوا پرستی و آرزوهای طولانی. امّا پیروی از خواهش نفس، انسان را از حق باز می دارد، و آرزوهای طولانی، آخرت را از یاد می برد.

آگاه باشید! دنیا به سرعت پشت کرده و از آن جز باقی مانده اندکی از ظرف آبی که آن را خالی کرده باشند، نمانده است. بهوش باشید که آخرت به سوی ما می آید، دنیا و آخرت، هر یک فرزندانی دارند. بکوشید از فرزندان آخرت باشید، نه دنیا، زیرا در روز قیامت، هر فرزندی به پدر و مادر خویش باز می گردد. امروز هنگام عمل است نه حسابرسی، و فردا روز حسابرسی است نه عمل.

می گویم :( «حذّاء» به معنای شتابان و «جذّاء» به معنای بریده از نیک و بد، که برخی نقل کردند)

ترجمه خطبه ۴۳

(وقتی نماینده خود جریر بن عبد الله در سال ۳۶ هجری به طرف معاویه فرستاد و معاویه پاسخی روشن نمی داد یاران امام گفتند، وسائل جنگ را مهیّا کن، فرمود)

واقع نگرى در برخورد با دشمن

مهيا شدن من براى جنگ با شاميان، در حاليكه «جرير»(۱) را به رسالت به طرف آنان فرستاده ام، بستن راه صلح و باز داشتن شاميان از راه خير است، اگر آن را انتخاب كنند. من مدت اقامت «جرير» را در شام معين كردم، كه اگر تاخير كند يا فريبش دادند و يا از اطاعت من سر باز زده است. عقيده من اينكه صبر نموده با آنها مدارا كنيد، گر چه مانع آن نيستم كه خود را براى پيكار آماده سازيد.

ضرورت جهاد با شاميان

من بارها جنگ با معاويه را بررسى كرده ام، و پشت و روى آن را سنجيده، ديدم راهى جز پيكار، يا كافر شدن نسبت به آنچه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده باقى نمانده است، زيرا در گذشته كسى بر مردم حكومت مى كرد كه اعمال او حوادثى آفريد و باعث گفتگو و سر و صداهاى فراوان شد، مردم آنگاه اعتراض كردند و تغييرش دادند.(۲)

ترجمه خطبه ۴۴

(در سال ۳۸ هجری یکی از فرمانداران امام به نام مصقله بن هبیره، اسیران بنی ناجیه را از فرمانده لشکر آن حضرت خرید و آزاد کرد امّا وقتی از او غرامت خواستند به طرف معاویه فرار کرد)

تاسف از فرار مصقله

خدا روى مصقله را زشت گرداند، كار بزرگواران را انجام داد، اما خود چونان بردگان فرار كرد؛ هنوز ثناخوان به مداحى او برنخاسته بود كه او را ساكت كرد، هنوز سخن ستايشگر او به پايان نرسيده بود كه آنها را به زحمت انداخت. اما اگر مردانه ايستاده بود همان مقدار كه داشت از او مى پذيرفتيم و تا هنگام قدرت و توانايى به او مهلت مى داديم.

_____________________

۱. جریر، فرماندار همدان بود، پس از بیعت مردم با امیر المؤمنینعليه‌السلام امام نامه ای بوسیله «زهر بن قیس» به او نوشت و ماجراهای سیاسی مدینه را توضیح داد، او از مردم همدان برای امام بیعت گرفت، و نامه ای به اشعث فرماندار آذربایجان نوشت که از مردم برای امام بیعت بگیرد، سپس برای ملاقات با امام به کوفه رفت، و چون اکثر بستگان و هم شهری های او در شام بودند از امام خواست او را بعنوان مذاکره به شام بفرستد، و پس از بحثهای فراوان با معاویه مأیوس بازگشت. امّا مردم عراق نسبت به او بد بین شده بودند که ناچار باقی مانده عمر را در جزیره «قرقیسا» گذراند و در سال ۴۵ هجری وفات کرد. «شرح ابن ابی الحدید ج ۳ ص ۷۰»

۲. عثمان در سال ۲۴ هجری به خلافت رسید و در سال ۳۵ هجری کشته شد. تنها یک مرحله از اسراف بازی های عثمان به شرح زیر است: به دامادش، حارث بن حکم، هزار درهم و شترهای فراوان زکات آن سال، و زمین بزرگی که پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وقف مسلمانان کرده بود بخشید. به سعید بن عاص بن امیّه، از طایفه خود صد هزار درهم داد. به داماد دیگرش مروان بن حکم، صد هزار درهم و به ابو سفیان دویست هزار درهم داد. به طلحه سی و دو ملیون و دویست هزار درهم، و به زبیر پنجاه و نه ملیون و هشت صد هزار درهم داد.

۶۷

۴۵- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخی

و هو بعض خطبة طویلة خطبها یوم الفطر

لزوم الشکر للباری تعالی

الْحَمْدُلِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ، وَ لا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ، وَ لا مَأيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ، وَ لا مُسْتَنْكَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ الَّذِي لا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ، وَ لا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ.

أسلوب مواجة الدنیا

وَ الدُّنْيَا دَارٌ مُنِيَ لَها الْفَنأُ، وَ لِأَهْلِها مِنْهَا الْجَلاَءُ، وَ هِيَ حُلْوَةٌ خَضْرَهٌ، وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ، وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ، فَارْتَحِلُوا مِنْها بِأَحْسَنِ ما بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ، وَ لا تَسْأَلُوا فِيها فَوْقَ الْكَفَافِ، وَ لا تَطْلُبُوا مِنْهَا أَكْثَرَ مِنَ الْبَلاَغِ.

۴۶- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، اخلاقی

عِنْدَ عَزمه عَلى الْمَسير إلى الْشام و هو دعاء دعا ربه عند وضع رجله فی ارکاب

دعاء السّفر

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثَأِ السَّفَرِ، وَ كَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ. اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ وَ أَنْتَ الْخَلِيفَةُ فِي الْأَهْلِ، وَ لاَ يَجْمَعُهُمَا غَيْرُكَ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لاَ يَكُونُ مُسْتَصْحَباً، وَ الْمُسْتَصْحَبُ لاَ يَكُونُ مُسْتَخْلَفاً.

وَ اِبتدأ هَذا الْكلام مَروي عَن رَسول اللّه صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وَ قَدْ قَفاه أَمير المؤ منين عليه‌السلام بأبلغ كَلام وَ تَممهُ بأحْسَنِ تَمامِ مَنْ قَوْلَه وَ لا يَجْمَعَهُما غَيْرَك إلى آخَر الفصل .

۴۷- و من كلام لهعليه‌السلام

(فِي ذِكْر الكوفة)

اخلاقی

الأخبار بمستقبل اهل الکوفة

كَأَنِّي بِكِ يَا كُوفَةُ تُمَدِّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيِّ، تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ، وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلاَزِلِ، وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءاً إِلا ابْتَلاَهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ، أَوْرَماهُ بِقَاتِلٍ!.

۴۸- و من خطبة لهعليه‌السلام

اعتقادی، سیاسی

عِنْدَ الْمَسير إلى الشام

۶۸

ترجمه خطبه ۴۵

(قسمتی از سخنرانی طولانی امامعليه‌السلام که در روز عید فطر در کوفه ایراد فرمود)

ضرورت ستايش پروردگار

ستايش خداوندى را سزاست كه كسى از رحمت او مايوس نگردد، و از نعمتهاى فراوان او بيرون نتوان رفت، خداوندى كه از آمرزش او هيچ گنهكارى نااميد نگردد، و از پرستش او نبايد سرپيچى كرد. خدايى كه رحمتش قطع نمى گردد و نعمتهاى او پايان نمى پذيرد.

روش برخورد با دنيا

دنيا خانه آرزوهايى است كه زود نابود مى شوند، و كوچ كردن از وطن حتمى است. دنيا شيرين و خوش منظر است كه به سرعت به سوى خواهانش مى رود، و بيننده را مى فريبد. سعى كنيد با بهترين زاد و توشه از آن كوچ كنيد و بيش از كفاف و نياز خود از آن نخواهيد و بيشتر از آنچه نياز داريد طلب نكنيد.

ترجمه خطبه ۴۶

(در سال ۳۷ هجری که امامعليه‌السلام به سوی شام سفر آغاز کرد، این نیایش را در حالی که پا در رکاب نهاد مطرح فرمود)(۱)

دعای سفر

خدايا! از سختى سفر، و اندوه بازگشتن، و روبرو شدن با مناظر ناگوار در خانواده و مال و فرزند، به تو پناه مى برم. پروردگارا! تو در سفر همراه ما و در وطن نسبت به بازماندگان ما سرپرست و نگهبانى، و جمع ميان اين دو را هيچ كس جز تو نتواند كرد، زيرا آن كس كه سرپرست بازماندگان است نمى توانند همراه مسافر باشد و آنكه همراه و همسفر است سرپرست بازماندگان انسان نمى تواند باشد.

(چند جمله اول، از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه علىعليه‌السلام آن را با عباراتى رساتر به اتمام رساند)

ترجمه خطبه ۴۷

(در باره کوفه)

خبر از آينده كوفه

اى كوفه! تو را مى نگرم گويا چنان چرمهاى بازار عُكّاظ(۲) كشيده مى شوى، زير پاى حوادث لگدكوب مى گردى، و حوادث فراوان تو را در بر مى گيرد، من به خوبى مى دانم، ستمگرى نسبت به تو قصد بد نمى كند مگر آنكه خداوند او را به بلايى گرفتار سازد يا قاتلى بر او مسلط گرداند.(۳)

ترجمه خطبه ۴۸

(به هنگام حرکت برای جنگ با شامیان، در نخیله کوفه در ۲۵ شوّال سال ۳۷ هجری قمری ایراد فرمود)

_____________________

۱- هرثمه بن سلیم می گوید: در سفر شام همراه امامعليه‌السلام به سرزمین کربلا رسیدیم، نماز به جماعت خوانده شد، پس از نماز امام علیعليه‌السلام مقداری از خاک کربلا را بویید و فرمود: «واها لک یا تربه، لیحشرنّ منک قوم یدخلون الجنّه بغیر حساب» (آه ای زمین کربلا، مردانی از تو روز محشر می آیند که بدون حسابرسی وارد بهشت می گردند). پس از جنگ صفین، این خبر غیبی امام را به همسرم «جرداء» با شگفتی رساندم، و او گفت: امیر المؤمنینعليه‌السلام جز حق سخن نمی گوید. روزگار سپری شد، تا لشکرهای ابن زیاد به سوی کربلا می رفت من هم با آنان به کربلا رسیدم که سخن امام به یادم آمد. فورا خود را به امام حسینعليه‌السلام رسانده، و خبر غیبی امام علیعليه‌السلام را به امام گفتم، فرمود به یاری ما آمدی یا جنگ با ما؟ گفتم هیچ کدام، فرمود پس دور شو زیرا هر کس کشته شدن ما را بنگرد و یاری ندهد در جهنّم خواهد بود. «شرح ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۱۶۹»

۲- «عُکّاظ»، نام یکی از بازارهای عرب در جاهلیّت بود که بین «نخله» و «طائف» قرار داشت و اعراب از اوّل ماه ذی القعده در آن گرد می آمدند که یکی از اجناس معروف این بازار، چرم های آن بود که به خوبی و محکمی شهرت داشت، در همین بازار شعرا شاهکارهای ادبی خود را می خواندند، و بهترین آن را بر دیوار کعبه می آویختند که به «معلّقات سبع» مشهور شد.

۳- زیرا کوفه همواره جایگاه شیعیان امام و مرکز فعّالیّت های آنان بود که فرمود: هذِهِ مَدِینَتُنا، و مَحَلَّّتُنا و مَقَرُّّ شِیعَتُنا (کوفه شهر و جایگاه ما، و مرکز شیعیان ماست) «شرح ابن ابی الحدید ج ۳ ص ۱۹۸»

۶۹

الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّمَا وَقَبَ لَيْلٌ وَ غَسَقَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّمَا لاَحَ نَجْمٌ وَ خَفَقَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَفْقُودِ الْإِنْعَامِ، وَ لاَ مُكَافَإِ الْإِفْضَالِ. أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَعَثْتُ مُقَدِّمَتِي، وَ أَمَرْتُهُمْ بِلُزُومِ هَذَا الْمِلْطَاطِ، حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرِي، وَ قَدْ رَأَيْتُ أَنْ أَقْطَعَ هَذِهِ النُّطْفَةَ إِلَى شِرْذِمَةٍ مِنْكُمْ، مُوَطِّنِينَ أَكْنَافَ دِجْلَةَ، فَأُنْهِضَهُمْ مَعَكُمْ إِلَى عَدُوَّكُمْ، وَ أَجْعَلَهُمْ مِنْ أَمْدَادِ الْقُوَّةِ لَكُمْ.

أَقُول: يَعْنىعليه‌السلام بِالمَلْطاط هاهُنا السَمت الّذى أَمْرهم بِلُزومه وَ هُوَ شاطى الفرات، وَ يُقال ذلِك اَيضا لِشاطى الْبَحر، وَ أصلهُ ما اسْتَوى مِن الأرْض، وَ يَعْنى بِالنطفة مأ الْفُرات، وَ هُوَ مِنْ غَريبُ الْعِبارت وَ عَجيبُها.

۴۹- و من کلام لهعليه‌السلام

اعتقادی

معرفة الله

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَطَنَ خَفِيَّاتِ الْأَمُوُرِ، وَ دَلَّتْ(ذلّت) عَلَيْهِ أَعْلاَمُ الظُّهُورِ، وَ امْتَنَعَ عَلَى عَيْنِ الْبَصِيرِ؛ فَلاَ عَيْنُ مَنْ لَمْ يَرَهُ تُنْكِرُهُ، وَ لاَ قَلْبُ مَنْ أَثْبَتَهُ يُبْصِرُهُ: سَبَقَ فِي الْعُلُوِّ فَلاَ شَىْءَ أَعْلَى مِنْهُ، وَ قَرُبَ فِى الدُّنُوِّ فَلاَ شَيْءَ أَقْرَبُ مِنْهُ. فَلاَ اسْتِعْلاَؤُهُ بَاعَدَهُ عَنْ شَيْءٍ مِنْ خَلْقِهِ، وَ لاَ قُرْبُهُ سَاوَاهُمْ فِى الْمَكَانِ بِهِ. لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ، وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ، فَهُوَ الَّذِى تَشْهَدُ لَهُ أَعْلاَمُ الْوُجُودِ، عَلَى إِقْرَارِ قَلْبِ ذِي الْجُحُودِ، تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَقُولُهُ الْمُشَبِّهُونَ(المشتبهون) بِهِ وَ الْجَاحِدُونَ لَهُ عُلُوّا كَبِيراً!.

۵۰- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخی

أسباب الظهور الفتن

إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَأٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ، وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالاً، عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ. فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ، انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ. وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ، وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ! فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، وَ يَنْجُو «الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنى».

۷۰

ضرورت آمادگى رزمى

ستايش خداوند را سزاست، هر لحظه كه شب فرا رسد، و پرده تاريكى فرو افتد؛ ستايش مخصوص پروردگارى است هر زمان كه ستاره اى طلوع و غروب كند؛ ستايش خداوندى را سزاست كه نعمتهاى او پايان نمى پذيرد، و بخششهاى او را جبران نتوان كرد.

پس از ستايش پروردگار، پيشتازان لشگرم را از جلو فرستادم،(۱) و دستور دادم در كنار فرات توقف كنند، تا فرمان من به آنها برسد. زيرا تصميم گرفتم از آب فرات بگذرم و به سوى جمعيتى از شما كه در اطراف دجله مسكن گزيده اند رهسپار گردم و آنها را همراه شما بسيج نمايم، و از آنها براى كمك و تقويت شما يارى بطلبم.

می گویم :(منظور امام عليه‌السلام از (ملطاط) آنجايى است كه دستور توقف داد، (كنار فرات) كه به كنار فرات يا دريا (ملطاط) هم مى گويند. و امام عليه‌السلام از كلمه (نطفه) آب فرات اراده كرده كه شگفت آور است)

ترجمه خطبه ۴۹

خداشناسى ستايش

ستایش خداوندى را سزاست كه از اسرار نهانها آگاه است، و نشانه هاى آشكارى، در سراسر هستى بر وجود او شهادت مى دهند. هرگز برابر چشم بينندگان ظاهر نمى گردد. نه چشم كسى كه او را نديده مى تواند انكارش كند، و نه قلبى كه او را شناخت مى تواند مشاهده اش نمايد. در والايى و برترى از همه پيشى گرفته. پس، از او برتر چيزى نيست، و آنچنان به مخلوقات نزديك است كه از او نزديكتر چيزى نمى تواند باشد.

مرتبه بلند او را از پديده هايش دور نساخته، و نزديكى او با پديده ها، او را مساوى چيزى قرار نداده است. عقلها را بر حقيقت ذات خود آگاه نساخته، اما از معرفت و شناسايى خود باز نداشته است.(۲)

پس اوست كه همه نشانه هاى هستى بر وجود او گواهى مى دهند و دلهاى منكران را بر اقرار به وجودش واداشته است، خدايى كه برتر از گفتار تشبيه كنندگان و پندار منكران است.

ترجمه خطبه ۵۰

(پس از پایان جنگ صفّین و ماجرای حکمیّت در سال ۳۸ هجری در شهر کوفه ایراد فرمود)

علل پيدايش فتنه ها

همانا آغاز پديد آمدن فتنه ها، هواپرستى، و بدعت گذارى در احكام آسمانى است. نوآوريهايى كه قرآن با آن مخالف است، و گروهى«با دو انحراف ياد شده» بر گروه ديگر سلطه و ولايت يابند، كه برخلاف دين خداست.

پس اگر باطل با حق مخلوط نمى شد، بر طالبان حق پوشيده نمى ماند، و اگر حق از باطل جدا و خالص مى گشت، زبان دشمنان قطع مى گرديد. اما قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گيرند و به هم مى آميزند،(۳) آنجاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مى گردد، و تنها«آنان كه مشمول لطف و رحمت پروردگارند» ، نجات خواهند يافت.

_____________________

۱. امامعليه‌السلام زیاد بن نصر و شریح بن هانی را با دوازده هزار سرباز به سوی جبهه ها اعزام کرد.

۲. نقد تفکّر: راسیونالیسم RATIONALISM (اصالت عقل) و اینکه شناخت عقل محدود است، با اینکه باید از عقل بهره برد، امّا نباید به آن اصالت داد.

۳. نقد تفکّر التقاطی، آنانکه می خواهند مکاتب شرقی یا غربی را با آب و رنگ اسلامی جلوه گر سازند، زیرا هر مکتبی و هر واژه ای جایگاه خاصّ خودش را دارد.

۷۱

۵۱- و من خطبة لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخی

لَما غَلَبَ أَصْحاب مُعاوية أصحابه ع عَلى شريعة الْفرات بِصَفين وَ مَنْعوهم الْمأء

الحث علی الستیلاء علی الفرات

قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتَالَ، فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ، وَ تَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ أَوْ رَوُّوا السُّيُوفَ مِنَ الدِّمَأِ تَرْوَوْا مِنَ الْمَأِ. فَالْمَوْتُ فِى حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ، وَ الْحَيَاةُ فِى مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ. أَلاَ وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَ لُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ، وَ عَمَّسَ عَلَيْهِمُ الْخَبَرَ، حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِيَّةِ.

۵۲- و من خطبة لهعليه‌السلام

اخلاقی، اجتماعی

وَ قَدْ تَقَدَّم مُخْتارَها بِروايَة

وصف الدنیا

أَلاَوَإِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَصَرَّمَتْ، وَ آذَنَتْ بِانْقِضَاءٍ، وَ تَنَكَّرَ مَعْرُوفُهَا وَ أَدْبَرَتْ حَذَّاءَ، فَهِىَ تَحْفِزُ بِالْفَنَاءِسُكَّانَهَا(ساکنیها)، وَ تَحْدُو بِالْمَوْتِ جِيرَانَهَا، وَ قَدْ أَمَرَّ فِيهَا مَا كَانَ حُلْواً، وَ كَدِرَ مِنْهَا مَا كَانَ صَفْوا فَلَمْ يَبْقَ(تبق) مِنْهَا إِلا سَمَلَةٌ كَسَمَلَةِ الْإِدَاوَةِ أَوْ جُرْعَةٌ كَجُرْعَةِ الْمَقْلَةِ، لَوْ تَمَزَّزَهَا الصَّدْيَانُ لَمْ يَنْقَعْ فَأَزْمِعُوا عِبَادَ اللَّهِ الرَّحِيلَ عَنْ هَذِهِ الدَّارِ الْمَقْدُورِ عَلَى أَهْلِهَا الزَّوَالُ؛ وَ لاَ يَغْلِبَنَّكُمْ فِيهَا الْأَمَلُ وَ لاَ يَطُولَنَّ عَلَيْكُمْ فِيهَا الْأَمَدُ.

عظمة النعیم الأخروی

فَوَاللَّهِ لَوْ حَنَنْتُمْ حَنِينَ الْوُلَّهِ الْعِجَالِ، وَ دَعَوْتُمْ بِهَدِيلِ الْحَمَامِ، وَ جَأَرْتُمْ جُؤَارَ مُتَبَتِّلِي الرُّهْبَانِ وَ خَرَجْتُمْ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلاَدِ، الْتِمَاسَ الْقُرْبَةِ إِلَيْهِ فِى ارْتِفَاعِ دَرَجَةٍ عِنْدَهُ، أَوْ غُفْرَانِ سَيِّئَةٍ أَحْصَتْهَا كُتُبُهُ، وَ حَفِظَتْهَا رُسُلُهُ، لَكَانَ قَلِيلاً فِيمَا أَرْجُو لَكُمْ مِنْ ثَوَابِهِ، وَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِنْ عِقَابِهِ. وَ تاللَّهِ لَوِ انْمَاثَتْ قُلُوبُكُمُ انْمِيَاثاً وَ سَالَتْ عُيُونُكُمْ مِنْ رَغْبَةٍ إِلَيْهِ أَوْ رَهْبَةٍ مِنْهُ دَما ثُمَّ عُمِّرْتُمْ فِى الدُّنْيَا، مَا الدُّنْيَا بَاقِيَةٌ، مَا جَزَتْ أَعْمَالُكُمْ عَنْكُمْ وَ لَوْ لَمْ تُبْقُوا شَيْئا مِنْ جُهْدِكُمْ أَنْعُمَهُ عَلَيْكُمُ الْعِظَامَ، وَ هُدَاهُ إِيَّاكُمْ لِلْإَيمَانِ.

۵۳- و من خطبة لهعليه‌السلام

(فی ذَکرِ یَومِ النَّحر وَ صِفَةِ الاخضحیّةِ)

عبادی

صفة الأضحیّه الکاملة

۷۲

ترجمه خطبه ۵۱

(در سال ۳۷ هجری، پس از ورود به صحرای صفّین برای در اختیار گرفتن آب فرات خطاب به خط شکنان سپاه فرمود)

فرمان خط شكستن و آزاد كردن آب فرات

شاميان با بستن آب شما را به پيكار دعوت كردند.(۱) اكنون بر سر دوراهى قرار داريد: يا به ذلت و خوارى بر جاى خود بنشينيد، و يا شمشيرها را از خون آنها سيراب سازيد تا از آب سيراب شويد. پس بدانيد كه مرگ در زندگى توام با شكست، و زندگى جاويدان در مرگ پيروزمندانه شماست. آگاه باشيد! معاويه گروهى از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان مى پوشاند، تا كوركورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير كنند.

ترجمه خطبه ۵۲

(در یکی از روزهای عید قربان این خطبه را ایراد فرمود که اکثر شارحان، خطبه ۵۲ و ۵۳ را یکی می دانند که در خطبه های قبل برگزیده مطالب آن آمده است)

تعریف دنیا

آگاه باشيد! گويا دنيا پايان يافته، و وداع خويش را اعلام داشته است، خوبيهايش ناشناخته مانده به سرعت پشت كرده مى گذرد، ساكنان خود را به سوى نابود شدن مى كشاند، و همسايگانش را به سوى مرگ مى راند. آنچه از دنيا شيرين بود تلخ شده، و آنچه صاف و زلال بود تيرگى پذيرفت، و بيش از ته مانده ظرف آب ريخته شده از آن باقى نمانده است، يا جرعه اى آب كه با آن عطش تشنگان دنيا فرو نخواهد نشست.(۲)

اى بندگان خدا! از سرايى كوچ كنيد كه سرانجام آن نابودى است، مبادا آرزوها بر شما چيره گردد، مپنداريد كه عمر طولانى خواهيد داشت!

والايى نعمت هاى قيامت

به خدا سوگند! اگر مانند شتران بچه مرده ناله سردهيد، و چونان كبوتران نوحه سرايى كنيد، و مانند راهبان زارى نماييد، و براى نزديك شدن به حق، و دسترسى به درجات معنوى، و آمرزش گناهانى كه ثبت شده و ماموران حق آن را نگه مى دارند، دست از اموال و فرزندان بكشيد سزاوار است زيرا: برابر پاداشى كه برايتان انتظار دارم، و عذابى كه از آن بر شما مى ترسم، اندك است.

به خدا سوگند! اگر دلهاى شما از ترس آب شود، و از چشمهايتان با شدت شوق به خدا، يا ترس از او، خون جارى گردد، و اگر تا پايان دنيا زند ه باشيد و تا آنجا كه مى توانيد در اطاعت از فرمان حق بكوشيد، در برابر نعمتهاى بزرگ پروردگار به خصوص نعمت ايمان، ناچيز است.

ترجمه خطبه ۵۳

(مرحوم صدوق در من لا یحضره الفقیه ج ۱ ص ۴۶۱، خطبه ۵۲ و ۵۳ را یک خطبه به حساب آورد)

وصف قربانی

_____________________

۱. عبد اللّه بن عوف نقل می کند: پیش از آنکه سپاه کوفه به صحرای صفّین برسد، سربازان معاویه به فرماندهی «ابو الأعور» رودخانه فرات را در اختیار گرفتند، امام علیعليه‌السلام «صعصعه بن صوحان» را به سوی معاویه فرستاد که چرا شریعه فرات را بستند؟ معاویه با یاران خود مشورت کرد. «ولید بن عقبه» و «عبد اللّه بن سعید» گفتند آب را همچنان بسته نگهدارید تا سپاه کوفه از تشنگی بمیرند، ولی «عمرو عاص» گفت «علی مردی نیست که تشنه بماند، او همان مردی است که می گفت اگر چهل نفر یاور داشتم حق خود را پس از سقیفه می گرفتم، اکنون که بزرگان عراق و حجاز همراه او می باشند!» معاویه هم چنان دستور داد که آب را بسته نگه دارند به فرمان امامعليه‌السلام خط شکنان سپاه به فرماندهی امام حسنعليه‌السلام حمله کردند، آب را در اختیار گرفته، سپاه معاویه را کنار زدند، امّا امام علیعليه‌السلام دستور داد؛ که آب برای هر دو لشکر آزاد باشد، این عمل جوانمردانه امام، باعث بیداری بسیاری از شامیان شد که برخی از آنان به سپاه امام پیوستند.

۲. سَمَلَةُ: ته مانده آب در ظرف، اداوة: ظرف و مَقله: سنگ ریزهایی که در داخل ظرف آب می کردند تا آب کمتری بگیرد.

۷۳

وَ مِنْ تَمامِ الاْضْحِيَّةِ اسْتِشْرافُ اُذُنِها، وَ سَلامَةُ عَيْنِها. فَاِذا سَلِمَتِ الاْذُنُ وَالْعَيْنُ سَلِمَتِ الاْضْحِيَّةُ وَ تَمَّتْ، وَلَوْ كانَتْ عَضْباءَ الْقَرْنِ تَجُرُّ رِجْلَها اِلَى الْمَنْسَكِ. (وَالْمَنْسَـكُ هُنَـا الْمَـذْبَـحُ.)

۵۴- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخی

وضف الیوم البیعة

فَتَدَاكُّوا عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا، قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِيهَا، وَ خُلِعَتْ مَثَانِيهَا، حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِىَّ، أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ. وَ قَدْ قَلَّبْتُ هَذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِي النَّوْمَ. فَمَا وَجَدْتُنِي يَسَعُنِي إِلا قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِمَا جَأَ بِهِ مُحَمَّدٌ( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ؛ فَكَانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ وَ مَوْتَاتُ الدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مَوْتَاتِ الْآخِرَةِ.

۵۵- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، عقیدتی

(وَ قَدْ استبطأ أَصْحابه إذنه لَهُمْ فِي الْقِتال بِصفّين)

ملاحضات حول حرب صفّین

أَمَّا قَوْلُكُمْ: أَ كُلَّ ذَلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ؟ فَوَاللَّهِ مَا أُبَالِي؛ دَخَلْتُ(أدخلت) إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَيَّ. وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ: شَكّا فِى أَهْلِ الشَّامِ! فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِى طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِىَ بِى، وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِى، وَ ذَلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلاَلِهَا(ضلالتها) ، وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بآثَامِهَا.

۵۶- و من كلام لهعليه‌السلام

عقیدتی، سیاسی

الانتصار فی القتال

وَ لَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ؛ نَقْتُلُ آبَاءَنَا وَ أَبْنَأَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا: مَا يَزِيدُنَا ذَلِكَ إِلا إِيمَانا وَ تَسْلِيما وَ مُضِيّا عَلَى اللَّقَمِ، وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَم،ِ وَ جِدّاً فِى جِهَادِ الْعَدُوِّ وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الْآخَرُ مِنْ عَدُوِّنَا يَتَصَاوَلاَنِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ، يَتَخَالَسَانِ أَنْفُسَهُمَا أَيُّهُمَا يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنَا، وَ مَرَّةً لِعَدُوِّنَا مِنَّا. فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بِعَدُوِّنَا الْكَبْتَ، وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا النَّصْرَ حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلاَمُ مُلْقِيا جِرَانَهُ، وَ مُتَبَوِّئاً(مبوّیا) . أَوْطَانَهُ، وَ لَعَمْرِي لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ، مَا قَامَ لِلدِّينِ عَمُودٌ، وَ لاَ اخْضَرَّ لِلْإِيمَانِ عُودٌ. وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً، وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَماً!.

۷۴

كمال قربانى در اين است كه گوش و چشم آن سالم باشد، هرگاه گوش و چشم سالم بود، قربانى كامل و تمام است، گرچه شاخش شكسته باشد و با پاى لنگ به قربانگاه آيد.

(منظور امام از كلمه (مَنسَك) در اينجا (قربانگاه) است)

ترجمه خطبه ۵۴

(در سال ۳۷ هجری به هنگام شروع جنگ صفّین این سخنرانی را ایراد فرمود)(۱)

وصف روز بیعت

مردم همانند شتران تشنه اى كه به آب نزديك شده، و ساربان رهاشان كرده، و عقال(پاى بند) از آنها گرفته، بر من هجوم آوردند و به يكديگر پهلو مى زدند، فشار مى آوردند، چنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت، يا بعضى به وسيله بعض ديگر مى ميرند و پايمال مى گردند.

پس از بيعت عمومى مردم، مسئله جنگ با معاويه را ارزيابى كردم، همه جهات آن را سنجيدم تا آن كه مانع خواب من شد، ديدم چاره اى جز يكى از اين دو راه ندارم: يا با آنان مبارزه كنم، و يا آنچه را كه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده، انكار نمايم، پس به اين نتيجه رسيدم كه، تن به جنگ دادن آسانتر از تن به كيفر پروردگار دادن است، و از دست دادن دنيا آسانتر از رها كردن آخرت است.

ترجمه خطبه ۵۵

(در سال ۳۷ هجری در آستانه جنگ صفّین، برخی مدارا کردن امامعليه‌السلام را دیده و علّت را پرسیدند در پاسخ آنان فرمود)

توضيحاتى پيرامون جنگ صفين

اينكه مى گوييد، خويشتن دارى از ترس مرگ است، به خدا سوگند! باكى ندارم كه من به سوى مرگ روم يا مرگ به سوى من آيد، و اگر تصور مى كنيد در جنگ با شاميان ترديد دارم، به خدا سوگند! هر روزى كه جنگ را به تاخير مى اندازم براى آن است كه آرزو دارم عده اى از آنها به ما ملحق شوند و هدايت گردند. و در لابلاى تاريكيها، نور مرا نگريسته به سوى من بشتابند، كه اين براى من از كشتار آنن در راه گمراهى بهتر است، گرچه در اين صورت نيز به جرم گناهانشان گرفتار مى گردند.

ترجمه خطبه ۵۶

(برخی این خطبه را به آغاز سال ۳۷ هجری نسبت به تحرّکات معاویه در بصره، و برخی در یکی از روزهای جنگ صفّین نسبت می دهند)

ياد مبارزات دوران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در صفين

در ركاب پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بوديم و با پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خود جنگ مى كرديم، كه اين مبارزه بر ايمان و تسليم ما مى افزود، و ما را در جاده وسيع حق و صبر و بردبارى برابر ناگواريها و جهاد و كوشش برابر دشمن، ثابت قدم مى ساخت.

گاهى يك نفر از ما و ديگرى از دشمنان ما، مانند دو پهلوان نبرد مى كردند، و هر كدام مى خواست كار ديگرى را بسازد و جام مرگ را به ديگرى بنوشاند، گاهى ما بر دشمن پيروز مى شديم و زمانى دشمن بر ما غلبه مى كرد.

پس آنگاه كه خدا، راستى و اخلاص ما را ديد، خوارى و ذلت را بر دشمنان ما نازل و پيروزى را به ما عنايت فرمود، تا آنجا كه اسلام استحكام يافته، فراگير شد و در سرزمينهاى پهناورى نفوذ كرد، به جانم سوگند! اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم هرگز پايه اى براى دين استوار نمى ماند، و شاخه اى از درخت ايمان سبز نمى گرديد.

به خدا سوگند! شما هم اكنون از سينه شتر خون مى دوشيد و سرانجامى جز پشيمانى نداريد

_____________________

۱- شرح تبن میثم ج۲ ص۱۴۴

۷۵

۵۷- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، تاریخی، عقیدتی

(قال لأصحابِهِ)

اَما اِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدى رَجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ، مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ، يَأْكُلُ ما يَجِدُ، وَ يَطْلُبُ ما لايَجِدُ، فَاقْتُلُوهُ، وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ! اَلا وَ اِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبِّى وَ الْبَراءَةِ مِنِّى؛ فَاَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونى، فَاِنَّهُ لى زَكاةٌ، وَلَكُمْ نَجاةٌ؛ وَاَمَّا الْبَراءَةُ فَلاَتَتَبَرَّأُوا مِنِّى؛ فَاِنِّى وُلِدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ، وَ سَبَقْتُ اِلَى الاْيمانِ وَ الْهِجْرَةِ.

۵۸- و من کلام لهعليه‌السلام

سیاسی، عقیدتی

(کلََّمَ بِهِ الخَوارج)

أَصَابَكُمْ حَاصِبٌ، وَ لاَ بَقِيَ مِنْكُمْ آثِرٌ(آبِرٌ) . أَبَعْدَ إِيمَانِي بِاللَّهِ وَ جِهَادِي مَعَ رَسُولِ اللَّهِصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِي بِالْكُفْرِ! «لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذا وَ ما أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ!» فَأُوبُوا شَرَّ مَآبٍ، وَ ارْجِعُوا عَلَى أَثَرِ الْأَعْقَابِ، أَمَا إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي ذُلّا شَامِلاً وَ سَيْفاً قَاطِعاً، وَ أَثَرَةً يَتَّخِذُهَا الظَّالِمُونَ فِيكُمْ سُنَّةً.

قَوْلهعليه‌السلام : «وَ لا بَقي مِنْكم آبر» يَروى عَلى ثَلاثة أوجه: أحدها أَن يَكُون كَما ذَكَرناه «آبر» بالرأ مِنْ قَوْلَهُمْ: للذى يأبر النَخْلِ أى: يَصْلِحه، وَ يَرْوى آثَر و هو بالثأ بثلاث نقط، يراد به الذي يأثُر الْحديث أى: يُرويه وَ يحكيه وَ هُوَ أَصْح الْوجوه عِندي كَأَنَّه ع قالَ: لا بَقي مِنْكُم مُخْبِر، وَ يَرْوى: آبز بالزاي الْمُعجمة وَ هُو الواثب وَالهالِك أيضا يُقالَ لَهُ: آبز.

۵۹- و قالعليه‌السلام

سیاسی

لَما عَزْم عَلى حَرْبِ الخَوارج وَ قيلَ لَه: إنَ القوَمَ عبروا جَسر النَهْرَوان!

الإخبار عن مقتل الخوارج

مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ وَ اللَّهِ لاَ يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ لاَ يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ.

يَعْني بِالنطفة مأ النَهْر وَ هِي أَفْصَحُ كِنايَة عَن المأِ وَ إ نْ كانَ كثيرا جَما وَ قَدْ أشرَنا إ لى ذلك فيما تَقَدّم عِنْدَ مَضي ما أشبَهه.

۶۰- و قالعليه‌السلام

سیاسی

لِما قَتَل الخَوارج فَقيلَ لَه: يا أميرالمؤ منين هلك القوم بأجمعهم!

۷۶

ترجمه خطبه ۵۷

(در سال ۴۰ هجری، روزهای آخر عمر شریف خود در نکوهش و هشدار کوفیان ایراد فرمود)

خبر از سلطه ستمگرى بى باك

آگاه باشيد! پس از من مردى با گلوى گشاده و شكمى بزرگ بر شما مسلط خواهد شد، كه هر چه بيابد مى خورد،(۱) و تلاش مى كند آنچه ندارد به دست آورد، او را بكشيد! ولى هرگز نمى توانيد او را بكشيد.

آگاه باشيد! به زودى معاويه شما را به بيزارى و بدگويى من وادار مى كند،(۲) بدگويى را به هنگام اجبار دشمن اجازه مى دهم كه مايه بلندى درجات من و نجات شماست، اما هرگز در دل از من بيزارى نجوييد كه من بر فطرت توحيد تولد يافته ام و در ايمان و هجرت از همه پيش قدم بوده ام.

ترجمه خطبه ۵۸

(در سال ۳۸ هجری پس از ماجرای حکمیّت، و شنیدن شایعات فراوان در نکوهش خوارج فرمود)

خبر از آينده شوم خوارج

سنگ حوادث و بلا بر شما ببارد، چنانكه اثرى از شما باقى نگذارد!. آيا پس از ايمان من به خدا، و جهاد كردن من در ركاب رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به كفر خويش گواهى دهم؟ اگر چنين كنم گمراه شده و از هدايت شدگان نخواهم بود.

پس به بدترين جايگاه رهسپار شويد، و به راه گذشتگان باز گرديد، آگاه باشيد! به زودى پس از من، به خوارى و ذلت گرفتار مى شويد و شمشير برنده بر شما مسلط مى گردد، و به استبدادى دچار خواهيد شد كه براى ديگر ستمگران راه و رسم حكومت قرار خواهد گرفت.

می گویم : ( «و لا بقی منکم آبر» سه گونه روایت شده است، اوّل- آنگونه که ما آورده ایم، آبر، از باب «یأبر النّخل» به معنای اصلاح کننده آمده. دوم- «آثر» نقل شد یعنی باز گو کننده حدیث، و این نقل به نظر من بهتر است، گویا امامعليه‌السلام می فرماید، از شما خبر دهنده ای باقی نماند. سوم- «آبز» با «ز» نیز روایت شد به معنای هلاک شونده، پرش کننده، که به هلاک شونده «آبز» گویند).

ترجمه خطبه ۵۹

(در سال ۳۸ هجری به هنگامی حرکت برای جنگ با خوارج، شخصی گفت، خوارج از پل نهروان(۳) عبور کردند، امام فرمود:)

خبر از قتلگاه خوارج

قتلگاه خوارج، اين سوى نهر است، به خدا سوگند! از آنها جز ده نفر باقى نمى ماند، و از شما نيز ده نفر كشته نخواهد شد.

(منظور امامعليه‌السلام از (نطفه) آب نهر است كه از فصيح ترين كنايه در رابطه با آب هر چند زياد و فراوان باشد)

ترجمه خطبه ۶۰

(در پایان جنگ با خوارج، در سال ۳۸ هجری شخصی گفت، ای امیر المؤمنینعليه‌السلام ! خوارج همه نابود شدند. فرمود)

خبر از تداوم تفکر انحرافی خوارج

_____________________

۱ فرد مورد نظر معاویه است، که هر چه می خورد سیر نمی شد، او نفرین شده پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، زیرا چند بار پیامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم او را فراخواند جواب داد: مشغول غذا خوردن است، حضرت فرمود: «اللّهمّ لا تشبع بطنه» «خدایا هرگز شکم او را سیر مکن» از آن پس معاویه فراوان می خورد و می گفت: «مللت و ما اشبعت» «از خوردن خسته شدم ولی سیر نشدم»

۲. پس از آن که معاویه به عراق تسلّط یافت، به تمام شهرهای اسلامی آن روز دستور العملی را فرستاد که در خطبه ها و نماز به امام علیعليه‌السلام ناسزا بگویند و به تدریج برای بنی امیّه عادت شد تا آن که عمرو بن عبد العزیز در دوران خلافت خود این عادت ناپسند را ریشه کن کرد.

۳. در پاورقی خطبه ۳۶ در باره نهروان توضیح داده شد.

۷۷

كَلَّا وَ اللَّهِ؛ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلاَبِ الرِّجَالِ، وَ قَرَارَاتِ النِّسَأِ كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ، حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِينَ.

۶۱- و قالعليه‌السلام

(فی الخوارج)

سیاسی، نظامی، عقیدتی

النهی عن قتال الخوارج

لاَ تُقَاتِلُوا(تقتلوا) الْخَوَارِجَ بَعْدِي؛ فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ،(فأعطی) كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ.يَعْني: مُعاوية وَ أصحابه .

۶۲- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، عقیدتی

(لَما خَوف مِن الغَيْلَة)

الامام و عدم المبالاة بالموت

وَ إِنَّ عَلَيَّ مِنَ اللَّهِ جُنَّةً حَصِينَةً فَإِذَا جَأَ يَوْمِي انْفَرَجَتْ عَنِّي وَ أَسْلَمَتْنِي، فَحِينَئِذٍ لاَ يَطِيشُ السَّهْمُ، وَ لاَ يَبْرَأُ الْكَلْمُ.

۶۳- و من خطبة لهعليه‌السلام

اخلاقی

أسلوب مواجهة الدنیا

أَلاَ إِنَّ الدُّنْيَا دَارٌ لاَ يُسْلَمُ مِنْهَا إِلا فِيهَا(بالزهد) ، وَ لاَ يُنْجَى بِشَيْءٍ كَانَ لَهَا. ابْتُلِيَ النَّاسُ بِهَا فِتْنَةً، فَمَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَيْهِ، وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَيْرِهَا قَدِمُوا عَلَيْهِ وَ أَقَامُوا فِيهِ؛ فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي الْعُقُولِ كَفَيْءِ الظِّلِّ، بَيْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّى قَلَصَ، وَ زَائِداً حَتَّى نَقَصَ.

۶۴- و من خطبة لهعليه‌السلام

اخلاقی

المسارعة العمل الصالح

فاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَاللَّهِ، وَ بَادِرُوا آجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ، وَ ابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُمْ، وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِكُمْ، وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّكُمْ، وَ كُونُوا قَوْما صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا؛ فَإِنَّ اللَّهَسُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى،

۷۸

نه، سوگند به خدا هرگز! آنها نطفه هايى در پشت پدران و رحم مادران وجود خواهند داشت. هرگاه كه شاخى از آنان سر برآورد، قطع مى گردد، تا اينكه آخرين شان به راهزنى و دزدى تن درمى دهند.

ترجمه خطبه ۶۱

(در سال ۳۸ هجری، پس از پایان جنگ نهروان، نسبت به آینده خوارج فرمود)

نهى از كشتار خوارج

بعد از من با خوارج نبرد نكنيد، زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرد مانند كسى نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است.

(منظور امام از گروه دوم معاويه و ياران او هستند)

ترجمه خطبه ۶۲

(در سال ۴۰ هجری، روزهای آخر عمر شریف امامعليه‌السلام در کوفه در پاسخ به برخی از تهدیدها و کشته شدن ناگهانی فرمود)

موضع گيرى امامعليه‌السلام برابر تهديد به قتل و ترور

پروردگار براى من پوششى استوار قرار داد كه مرا حفظ نمايد، هنگامى كه عمرم به سرآيد، از من دورشده و مرا تسليم مرگ مى كند، كه در آن روز نه تير خطا مى رود و نه زخم بهبود مى يابد.

ترجمه خطبه ۶۳

روش برخورد با دنيا

آگاه باشيد! دنيا خانه اى است كه كسى ايمنى ندارد مگر در آن به جمع آورى توشه آخرت پردازد، و از كارهاى دنيايى كسى نجات نمى يابد.

مردم به وسيله دنيا آزمايش مى شوند، پس هر چيزى از دنيا را براى دنيا به دست آورند از كفشان بيرون مى رود، و بر آن محاسبه خواهند شد، و آنچه را در دنيا براى آخرت تهيه كردند به آن خواهند رسيد، و با آن خواهند ماند. دنيا در نظر خردمندان چونان سايه اى است كه هنوز گسترش نيافته، كوتاه مى گردد، و هنوز فزونى نيافته كاهش مى يابد.

ترجمه خطبه ۶۴

شتافتن به سوى اعمال پسنديده

اى بندگان خدا! از خدا بپرهيزيد. و با اعمال نيكو به استقبال اجل برويد، با چيزها فانى شدنى دنيا آنچه كه جاويدان مى ماند خريدارى كنيد.

از دنيا كوچ كنيد كه براى كوچ دادنتان تلاش مى كنند.

آماده مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است.

چون مردمى باشيد كه بر آنها بانگ زدند و بيدار شدند، و دانستند دنيا خانه جاويدان نيست و آن را با آخرت مبادله كردند.

خداى سبحان شما را بيهوده نيافريد، و بحال خود وا نگذاشت.

۷۹

وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلاّ الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ. وَ إِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ. وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ لَجَدِيرَةٌ بِقَصْرِ الْمُدَّةِ. وَ إِنَّ غَائِبا يَحْدُوهُ الْجَدِيدَانِ: اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ، لَحَرِىُّ بِسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ. وَ إِنَّ قَادِما يَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوِ الشِّقْوَةِ لَمُسْتَحِقُّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ. فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا، مَا تَحْرُزُونَ(تجوزون) بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً. فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ، نَصَحَ نَفْسَهُ، وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ، وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ، فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ وَ أَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ، وَ الشَّيْطَانُ مُوَكَّلٌ بِهِ، يُزَيِّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَهَا، وَ يُمَنِّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوِّ فَهَا، إِذَا هَجَمَتْ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ أَغْفَلَ مَا يَكُونُ عَنْهَا. فَيا لَها حَسْرَةً عَلَى ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً وَ أَنْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى شقْوَةٍ نَسْأَلُ اللَّهَسُبْحَانَهُ أَنْ يَجْعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لاَ تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ، وَ لاَ تُقَصِّرُ(تقتصروا) بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبِّهِ غَايَةٌ، وَ لاَ تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لاَ كَآبَةٌ.

۶۵- و من خطبة لهعليه‌السلام

اعتقادی، علمی

معرفة الله

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالاً، فَيَكُونَ أَوَّلاً قَبْلَ أَنْ يَكُونَ آخِراً، وَ يَكُونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ يَكُونَ بَاطِناً. كُلُّ مُسَمّىً بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ، وَ كُلُّ عَزِيزٍ غَيْرَهُ ذَلِيلٌ، وَ كُلُّ قَوِي غَيْرُهُ ضَعِيفٌ، وَ كُلُّ مالِكٍ غَيْرُهُ مَمْلُوكٌ، وَ كُلُّ عالِمٍ غَيْرُهُ مُتَعَلِّمٌ، وَ كُلُّ قادِرٍ غَيْرُهُ يَقْدِرُ وَ يَعْجِزُ، وَ كُلُّ سَمِيعٍ غَيْرُهُ يَصَمُّ عَنْ لَطِيفِ الْأَصْوابِ وَ يُصِمُّهُ وَ يُصِمُّهُ كَبِيرُها وَ يَذْهَبُ عَنْهُ ما بَعُدَ مِنْها، وَ كُلُّ بَصِيرٍ غَيْرُهُ يَعْمى عَنْ خَفِىِّ الْأَلْوانِ وَ لَطِيفِ الْأَجْسَامِ، وَ كُلُّ ظَاهِرٍ غَيْرَهُ بَاطِنٌ، وَ كُلُّ بَاطِنٍ غَيْرَهُ غَيْرُ ظَاهِرٍ. لَمْ يَخْلُقْ مَا خَلَقَهُ لِتَشْدِيدِ سُلْطَانٍ، وَ لاَ تَخَوُّفٍ مِنْ عَوَاقِبِ زَمَانٍ، وَ لاَ اسْتِعَانَةٍ عَلَى نِدِّ مُثَاوِرٍ، وَ لاَ شَرِيكٍ مُكَاثِرٍ، وَ لاَ ضِدٍّ مُنَافِرٍ؛ وَ لَكِنْ خَلاَئِقُ مَرْبُوبُونَ، وَ عِبَادٌ داخِرُونَ.

لَمْ يَحْلُلْ فِي الْأَشْيَأِ فَيُقَالَ: هُوَ كَائِنٌ، وَ لَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالَ:هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ . لَمْ يَؤُدْهُ خَلْقُ مَا ابْتَدَأَ وَ لاَ تَدْبِيرُ مَا ذَرَأَ، وَ لاَ وَقَفَ بِهِ عَجْزٌ عَمَّا خَلَقَ، وَ لاَ وَلَجَتْ عَلَيْهِ شُبْهَةٌ فِيمَا قَضَى وَ قَدَّرَ، بَلْ قَضَأٌ مُتْقَنٌ، وَ عِلْمٌ مُحْكَمٌ، وَ أَمْرٌ مُبْرَمٌ. الْمَأْمُولُ مَعَ النِّقَمِ، الْمَرْهُوبُ مَعَ النِّعَمِ!.

۶۶- و من كلام لهعليه‌السلام

سیاسی، نظامی

قاله لِأَصحابه فِى بِعْضِ أَيام صفِّينَ:

تعالیم عسکریة هامة

مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِينَ :اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ، وَ تَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ، وَ عَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ وَ أَكْمِلُوا اللاَّمَةَ، وَ قَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ، وَ اطْعُنُوا

۸۰

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577

578

579

580

581

582

583

584

585

586

587

588

589

590

591

592

593

594

595

596

597

598

599

600

601

602

603

604

605

606

607

608

609

610

611

612

613

614

615

616

617

618

619

620

621

622

623

624

625

626

627

628

629

630

631

632

633

634

635

636

637

638

639

640

641

642

643

644

645

646

647

648