حدیث أمّ داود و اجابت دعای او
(1)14- ابراهیم بن عبید (عبد) اللّه بن علا می گوید: فاطمه
1- (1)14- حدثنی جماعه من أصحابنا قالوا: حدّثنا أبوالحسن عبیداللّه بن محمّدبن جعفر الفصبانی البغدادی قال: حدّثنا أبوعیسی عبیداللّه بن الفضل بن هلال و کان أهل مصر یسمّونه شیطان الطاق لایمانه رحمه اللّه قال: حدّثنا عبداللّه بن مجری البلوی قال: حدّثنا إبراهیم بن عبداللّه بن الفضل بن العلاء المدنی قال حدثتنی فاطمه بنت عبداللّه بن إبراهیم بن الحسین. و جماعه من أصحابنا قالوا: حدّثنا أبوالحسین عبیداللّه بن محمّدبن جعفر القصانی قال: حدّثنا أبومحمّد الحسین بن وسیف العدل قال: حدّثنا علی بن یعقوب قال: حدّثنا إبراهیم بن عبیداللّه بن العلاء المدنی قال: حدثتنی فاطمه بنت عبداللّه بن إبراهیم بن الحسین.
دخترعبداللّه بن ابراهیم بن حسین برای من نقل نمود که چون ابوالدوانیق (منصور دوانیقی) عبداللّه بن حسن بن حسین را پس از کشتن دو فرزند او محمّد و ابراهیم کشت، فرزند من داود بن حسین را به زنجیر بستند و با عمو زادگان او حسنین (حسین) به عراق بردند. فرزند من داود مدتی در زندان بود و من هیچ خبری از او نداشتم جز آن که به درگاه خدا تضرّع می کردم و از خداوند نجات او را می طلبیدم و به برادران خود از زهّاد و اهل عبادت درخواست می کردم که از خدا بخواهند من فرزند خود را قبل از مردن ببینم. آنها نیز برای خواسته من دعا می کردند. در همین حال از بعضی به من خبر می رسید که او را کشته اند و بعضی نیز می گفتند که او زنده است،
ولی او و عموزادگان او را زیر دیوار گذارده اند. این (گونه
1- (1)و حدّثنا أبومحمّدالحسن بن حمزه العلوی رضی اللّه عنه قال: حدّثنا أبوغانم اسماعیل بن عبدالرحمن الحارثی یمکه قال: حدّثنا أبو محمّد عبداللّه بن محمّد العلوی قال: حدّثنا إبراهیم بن عبیداللّه بن العلاء. و حدّثنا حمزه بن محمّدبن احمدبن جعفربن محمّدبن زیدبن علی بن الحسن بن علی ابن أبی طالبعليهالسلام
قالوا: أخبرنا أبوالحسین محمّدبن الحسین الدینوری قال: حدّثنا یعقوب بن نعیم بن رقاره قال: حدّثنا جعفربن أحمد ابن عبدالجبار السبیعی بالمدینه عن أبیه عن إبراهیم بن عبداللّه بن العلاء قال: حدثنی فاطمه بنت عبداللّه بن ابراهیم. و حدّثنا جعفربن محمّد بن قولویه قال: حدّثنا أبو عیسی عبیداللّه ابن الفضل بن محمّد بن الهلال الطائی قال: حدّثنا أبو محمّد عبداللّه بن محمّد العلوی قال: حدّثنا إبراهیم بن عبیداللّه بن العلاء قال: حدثتنی فاطمه بنت عبداللّه بن إبراهیم قالت: لمّا قتل ابوالدوانیق عبداللّه بن الحسن ابن الحسین بعد قتل ابنیه محمّد و ابراهیم.
خبر(ها (مصیبت را بر من سخت تر می کرد و و اندوه من بیشتر می گردید و هرچه دعا می کردم به اجابت نمی رسید تا این که پیر و ناتوان شدم و کار بر من سخت شد. پس خدمت امام صادقعليهالسلام
رسیدم، در حالی که آن حضرت بیمار بود و چون از حال او سؤال نمودم و برای شفای آن حضرت دعا کردم و خواستم از خدمتش مرخّص شوم، به من فرمود: «ای امّ داود! از فرزند خود چه خبری داری؟» البته من آن حضرت را در کودکی در کنار فرزندم داود شیر داده بودم (و من مادر رضاعی او بودم و فرزندم برادر رضاعی او بود). چون امام صادقعليهالسلام
از فرزندم داود سؤال نمود من گریان شدم و گفتم: فدای شما شوم، داود از دستم رفت، او در عراق محبوس است و من از او هیچ خبری ندارم و از او ناامید شده ام و دلم برای اوتنگ شده است. از شما خواهش می کنم که در حق برادر خود دعا کنید.
(1)امّ داود می گوید: امام صادقعليهالسلام
فرمود: «ای امّ داود! برای چه از
1- (1)و حدّثنا الشریف محمّدبن الحسن بن اسحق بن الحسین بن اسحق بن موسی بن جعفربن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالبعليهمالسلام
قال: حدّثنا ابوجعفر محمّدبن حمزه بن الحسین بن سعید المدینی قال: حدثنی أبی قال: حدثنی أبو محمّد عبداللّه بن محمّد البلوی قال: حدثنی إبراهیم بن عبیداللّه بن العلاء قال: حدثتنی فاطمه بنت عبداللّه بن إبراهیم بن الحسین قالت:
دعای استفتاح و اجابت آن غافل شده ای؟ آن دعایی است که به برکت آن خداوند درهای آسمان را باز می کند و تو می توانی ملائکه را ملاقات کنی و آنها به تو بشارت نجات خواهند داد و آن دعای مستجاب است و هرکس آن را بخواند پاداش او جز بهشت نخواهد بود.» امّ داود می گوید: گفتم: ای فرزند پاکان و صادقین! چه باید بکنم؟
(1)امام صادقعليهالسلام
فرمود: «ای امّ داود! ماه رجب نزدیک است و آن ماه بسیار مبارکی است و دعا در آن مستجاب است. پس تو روزهای سیزده و چهارده و پانزدهم آن را که ایّام البیض است روزه بگیر و نزدیک ظهر روز
1- (1)لمّا قتل ابوالدوانیق عبداللّه بن الحسن بن الحسین بعد قتل ابنیه محمّد و إبراهیم حمل ابنی داود بن الحسین من المدینه مکبّلا بالحدید مع بنی عمه الحسنین إلی العراق فغاب عنّی حینا وکان هناک مسجونا فانقطع خیره و أعمی أثره و کنت أدعو اللّه و أتضرّع الیه وأسأله خلاصه و استعین باخوانی من الزهاد والعباد و أهل الجد و الاجتهاد و أسألهم أن یدعوا اللّه لی أن یجمع بینی و بین ولدی قبل موتی فکانوا یفعلون ولا یقصرون فی ذلک و کان یصل إلی انّه قد قتل و یقول قوم: لا، قد بنی علیه أسطوانه مع بنی عمّه فتعظم مصیبتی و اشتدّ جزنی ولا أری لدعائی إجابه و لا لمسألتی نجحا فضاق بذلک ذرعی و کبر سنّی و رقّ عظمی و صرت إلی حدّ الیاس من ولدی لضعفی و انقضاء عمری قال: ثمّ إنی دخلت علی أبی عبداللّه جعفربن محمدعليهالسلام
و کان علیلا فلمّا سألته عن حاله ودعوت له و هممت الانصراف قال لی:
پانزدهم غسل کن و نافله نماز ظهر را بخوان و رکوع و سجده و قنوت آن را به نیکی انجام ده و در دو رکعت اول آن، در رکعت اول حمد و قل یا أیّها الکافرون و در رکعت دوم آن حمد و قل هواللّه أحد را بخوان و در شش رکعت باقیمانده، بعد از حمد از(1)سوره های کوتاه هرکدام راکه خواستی بخوان. سپس نماز ظهر را بخوان و پس از آن باز هشت رکعت نافله عصر را بخوان و رکوع و سجود و قنوت آن را نیکو به جای آور و باید نمازهای تو در پاکیزه ترین لباس و در اتاقی نظیف و بر روی فرشی نظیف باشد و خود را معطّر نمایی چرا که ملائکه آن را دوست می دارند و بکوش که در آن حال کسی بر تو وارد نشود و با تو سخن نگوید و تو را مشغول ننماید.»
(2)مؤلف گوید: مرحوم صدوق پس از آنچه گذشت می فرماید: سایر
1- (1)یا أم داود - ما الذی بلغت عن داود؟ و کنت قد أرضعت جعفربن محمّد بلبنه - فلمّا ذکره لی بکیت و قلت: جعلت فداک أین داود؟ داود محتبس فی العراق و قد انقطع عنی خبره و یئست من الاجتماع معه و إنّی لشدیده الشوق الیه و التلهّف علیه و أنا أسألک الدعاء له فانه اخوک من الرضاعه قالت: قال لی أبوعبداللّه: یا أمّ داود فأین انت عن دعاء الاستفتاح و الاجابه و النجاح؟ و هوا الدعاء الذی یفتح اللّه عزوجل له أبواب السماء و تتلّقی الملائکه و تبّشر بالاجابه و هوالدعاه المستجاب الذی لا یحجب عن اللّه عزّوجلّ و لا لصاحبه عنداللّه تبارک و تعالی ثواب دون الجنّه قال: قلت: و کیف لی یابن الاطهار الصادقین؟ قال یا أمّ داود: فقد دنی هذا الشهر الحرام یریدعليهالسلام
شهر رجب - و هو شهر مبارک عظیم الحرمه مسموع الدعاه فیه فصومی منه ثلاثه أیّام الثالث عشر و الرابع عشر و الخامس عشر و هی الأیّام البیض ثمّ اغتسلی فی یوم النصف منه عند زوال الشمس و صلّی الزوال ثمان رکعات ترسلین فیهنّ و تحسنین رکوعهن و سجودهنّ و قنوتهنّ تقرأ فی الرکعه الأولی بفاتحه الکتاب و قل یا أیّها الکافرون و فی الثانیه قل هواللّه أحد و فی الستّ البواقی من السور القصار ما أحببت:
2- (2)ثمّ تصلّین الظهر ثمّ ترکعین بعد الظهر ثمان رکعات تحسنین رکوعهن و سجودهن و قنوتهن ولتکن صلاتک فی أطهر أثوابک فی بیت نظیف علی حصیر نظیف و استعملی الطیب فانّه تحیّه الملائکه واجتهدی أن لا یدخل علیک أحد یکلّمک أو یشغلک - الباقی ذکر فی کتاب عمل السنه ما کتبت هاهنا من أرادأن یکتب فلیکتب من عمل السنه- فإذا فرغت من الدعاء فاسجدی علی الأرض و عفرّی خدّیک علی الارض و قولی:
آداب عمل أمّ داود در کتاب «عمل السّنه» ذکر شده به آن کتاب مراجعه شود (لکن مرحوم محدث قمی در کتاب مفاتیح الجنان، از مصباح شیخ طوسی این قسمت را چنین بیان نموده است: «بخواند حمد را صد مرتبه و سوره اخلاص را صد مرتبه و آیه الکرسی را ده مرتبه و بعد از اینها بخواند سوره انعام وبنی اسرائیل وکهف و لقمان ویس و صافات و حآم سجده و حآمعسآقآ و حم دخان و فتح و واقعه و ملک و نآ و إذا السماء انشقّت و ما بعدش را تا آخر قرآن و چون از اینها فارغ شود در حالی که رو به قبله باشد بگوید: صدق اللّه العظیم الذی لا إله إلاّ هو الحیّ القیوم...»)
(1)سپس امام صادقعليهالسلام
به امّ داود می فرماید: «هنگامی که از دعا فارغ
1- (1)«لک سجدتُ و بک آمنت فارحم ذلّی و فاقتی و کبوتی لوجهی» واجهدی أن تسبح عیناک و لو مقدار رأس الذباب دموعا فإنّه إجابه هذا الدعاء حرقه القلب و انسکاب العبره فاحفظی ما علّمتک ثمّ احذری أن یخرج عن یدیک إلی ید غیرک ممن یدعو به لغیر حقّ فانّه دعاء شریف و فیه اسم اللّه الأعظم الذی اذا دعی به أجاب و أعطی ولو أنّ السموات و الأرض کانتا رتقا و البحار بأجمعها من دونها و کان ذلک کلّه بینک و بین حاجتک یسهّل اللّه عزوجل الوصول إلی ما تریدین و أعطاک طلبتک و قضی لک حاجتک و بلغک آمالک و لکلّ من دعا بهذا الدعاء الاجابه من اللّه تعالی ذکرا کان أو أنثی.
گردیدی بر خاک سجده کن و گونه های خود را بر خاک بگذار و بگو: «لک سجدتُ و بک آمنت فارحم ذلّی و فاقتی و کبوتی لوجهی» و بکوش ولو به اندازه بال مگس اشک از چشم تو خارج گردد؛ همانا نشانه اجابت این دعا سوختن دل و جاری شدن اشک است. پس(1)آنچه به تو آموختم را نگهداری کن و سعی کن در اختیار کسی قرار ندهی که برای خواسته
1- (1)ولو أنّ الجنّ و الانس أعداء لولدک لکفاک اللّه مؤنتهم و أخرس عنک ألسنتهم و ذلّل لک رقابهم إن شاء اللّه قالت أمّ داود: فکتب لی هذا الدعاء و انصرفت منزلی و دخل شهر رجب فتوخّیت الأیّام و صمتها و دعوت کما أمرنی و صلیّت المغرب و العشاء الآخره و أفطرت ثمّ صلیّت من اللیل ماسنح لی مرتّب فی لیلی و رأیت فی نومی کلّ من صلیت علیه من الملائکه والأنبیاء و الشهداء و الأبدال و العباد و رأیت النبیّصلىاللهعليهوآله
فإذا هو یقول لی: یا بنیّه یا أمّ داود أبشری فکلّ من ترین أعوانک و اخوانک و شفعائک و کلّ من ترین یستغفرون لک و یبشّرونک بنجح حاجتک فابشری بمغفره اللّه و رضوانه فجزیت خیرا عن نفسک و أبشری بحفظ اللّه لولدک وردّه علیک إن شاء اللّه.
غیرحقی انجام دهد؛ چراکه آن دعای شریفی است و در آن اسم اعظم خدا نهفته است. که اگر کسی به وسیله آن خدا را بخواند خواسته او اجابت می شود و خداوند او را ردّ نمی کند بلکه اگر درهای آسمان ها و زمین به روی کسی بسته شده باشد و دریاها سر راه حاجت او مانع باشند خداوند به وسیله این دعا حاجت او را برآورده می نماید و تو نیز به حاجت خود می رسی و خداوند مشکل تو را آسان می کند و تو را به آرزویی که داری خواهد رساند و اگر جن و انس دشمن فرزند تو باشند خداوند شرّ همه آنان را از او برطرف خواهد نمود و آنان را در مقابل تو گنگ و ذلیل می کند. إن شاء اللّه.»
(1)امّ داود می گوید: امام صادقعليهالسلام
این دعا را برای من نوشت و من به خانه خود باز گشتم تا این که ماه رجب رسید و من در ایّام البیض طبق دستور آن حضرت روزه گرفتم و دعاهایی که او امر نموده بود خواندم و (چون روز پانزدهم گذشت) نماز مغرب و عشا را خواندم و افطار نمودم و هنگامی که پاسی از شب گذشت و نماز شب را چنان که عادت داشتم
1- (1)قالت أمّ داود: فانتبهت عن نومی فواللّه ما مکثت بعد ذلک إلاّ مقدار مسافه الطریق من العراق للراکب المجدّ المسرع حتّی قدم علیّ داود فقال یا أمّاه: إنّی لمحتبس بالعراق فی أضیق المحابس و علیّ ثقل الحدید و أنا فی حال الیأس من الخلاص إذنمت فی لیله النصف من رجب فرأیت الدنیا قد خفضت لی حتّی رأیتک فی حصیر فی صلاتک و حولک رجال رؤسهم فی السماء و أرجلهم فی الأرض علیهم ثیاب خضر یسبّحون من حولک و قال قائل جمیل الوجه حلیه النبیّصلىاللهعليهوآله
نظیف الثوب طیّب الریح حسن الکلام فقال:
خواندم و خوابیدم در خواب کسانی که بر آنان صلوات فرستاده بودم مانند ملائکه و پیامبران و شهدا و بندگان بزرگ خدا را مشاهده نمودم. در آن بین رسول خداصلىاللهعليهوآله
را دیدم و آن حضرت به من فرمود: «ای دخترم، امّ داود! بشارت باد تو را! همه این هایی که می بینی یاران و برادران و شفعای تواند وهمه آنها برای تو استغفار می کنند و تو را بشارت می دهند که حاجتت برآورده شده و من نیز تو را به مغفرت خدا و خوشنودی او بشارت می دهم. خدا تو را جزای خیر بدهد. همانا خداوند فرزند تو را حفظ نمود و او را به تو باز خواهد گرداند. ان شاءاللّه.»
(1)امّ داود می گوید: پس من از خواب بیدار شدم و به خدا سوگند، فاصله خواب من و بازگشت فرزندم داود بیش از مسافت حرکت یک سوار تندرو که از عراق به مدینه برسد نبود. و چون فرزندم را ملاقات نمودم به من گفت: ای مادر! من در عراق در سخت ترین زندان زیر غل و زنجیر زندانی بودم و امیدی به نجات خود نداشتم تا این که در شب نیمه
1- (1)یابن العجوز الصالحه أبشر فقد أجاب اللّه عزوجل دعاء أمک فانتبهت فإذا أنا برسول أبی الدوانیق فادخلت علیه من اللیل فأمر بفکّ حدیدی و الاحسان إلیّ و أمر لی بعشره آلاف درهم و أنا أحمل علی نجیب و استسعی باشدّ السیر فاسرعت حتّی دخلت إلی المدینه قالت أمّ داود: فمضیت به إلی أبی عبداللّهعليهالسلام
فسلّم علیه و حدّثه بحدیثه فقال له الصادقعليهالسلام
: إنّ أبا الدوانیق رأی فی النوم علیاعليهالسلام
یقول له: أطلق ولدی و إلا لألقینّک فی النار و رأی کأنّ تحت قدمیه النیران فاستیقظ و قد سقط فی یده فأطلقک.
رجب در خواب دیدم که دنیا زیر قدم من جمع شد و من تو را دیدم که روی حصیری نماز می خواندی و اطراف تو مردانی بودند که سرهای آنان در آسمان و پاهایشان روی زمین بود و لباس های سبزی برتن داشتند و اطراف تو تسبیح خدا را می گفتند. پس گوینده ای از بین آنان، زیبا صورت، با لباسی نظیف و معطّر و صدایی دلنشین، به زیبایی پیامبر اسلامصلىاللهعليهوآله
، به من فرمود: «ای فرزند پیر زن صالحه! البشاره! خداوند دعای مادر تو را مستجاب نمود.» و چون از خواب بیدار شدم، ناگهان دیدم فرستاده ابوالدوانیق نزد من حاضر شده و مرا نزد او بردند و او دستور داد آهن ها را از بدن من جدا کردند و به من احسان نمود و ده هزار درهم به من داد و مرا بر اسب تندرو سوار نمودند و با تمام سرعت به مدینه رساندند. امّ داود می گوید: پس من فرزندم را خدمت امام صادقعليهالسلام
بردم و چون بر آن حضرت سلام نمود و قصه خود را بیان کرد امام صادقعليهالسلام
فرمود: «ابوالدوانیق (نیز) در آن شب علیعليهالسلام
را در خواب دید و آن حضرت به او فرمود: فرزند مرا آزاد کن وگرنه تو را در آتش خواهم انداخت. پس ابوالدوانیق در خواب دید که زیر قدم های او دریایی از آتش است از خواب بیدار شد و از وحشت و اضطرابی که پیدا نموده بود تو را آزاد کرد.»