قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی0%

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی نویسنده:
گروه: تاریخ اسلام

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: عمران علیزاده
گروه: مشاهدات: 9443
دانلود: 3350

توضیحات:

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 195 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9443 / دانلود: 3350
اندازه اندازه اندازه
قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

قصه های اسلامی و تکه های تاریخی

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۴۰ - میخواست بنی هاشم را بسوزاند

مسعودی گوید : عبدالله بن زبیر تمامی بنی هاشم را در زندان عارم که در دره مکه بود جمع کرده دهانه دره را پر از هیزم کرد که اگر تا چند روز با او بیعت نکنند هیزم را آتش زده همه آنها را بسوزاند ، چون مختار از جریان اطلاع یافت ابو عبدالله جدلی را با چهار هزارسوار فرستاد تا آنها را نجات دهد

عروه بن زبیر برادرش عبدالله را درباره جمع بنی هاشم در دره و تهیه هیزم معذور میداشت و میگفت : او میخواست اختلاف کلمه نشود و مسلمانها متفرق نگردند ، و با داخل نمودن آنها در بیعت خود مسلمین را متفق الکلمه نماید ، چنانکه عمر بن خطاب درباره بنی هاشم کرد چون از بیعت ابوبکر تخلف کردند هیزم جمع کرد تا خانه آنها را آتش زند

چون از بیعت ابوبکر تخلف کردند هیزم جمع کرد ، تا خانه آنها را آتش زند

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۲۰ ص ۱۴۷ بنقل از مروج الذهب ج ۳ ص ۸۶

عبدالله بن زبیر کنیه اش ابو خبیب مادرش اسماء ذات النطاقین دختر ابوبکر بود در سال اول هجرت متولد شد در جنگ جمل دستیار خاله اش عایشه و از فرماندهان سپاه بود ، موقع بیعت خواستن به یزید لعنه الله از مدینه فرار نموده به کعبه پناهنده شد ، پس از مرگ یزید در اکثر بلاد بعنوان خلیفه از او بیعت کردند ، بالاخره در نیمه جمادی الاخری سال ۷۳ هجری به دستور عبدالملک بن مروان ، حجاج بن یوسف ثقفی مکه را محاصره نموده عبدالله را بقتل رسانید ، عبدالله بن زبیر با علیعليه‌السلام و خاندانش عدوات داشت

((در تاریخ یعقوبی ج ۲ ص ۲۶۱ می نویسد : عبدالله چهل روز در نمازها صلوات را ترک کرد ، چون پرسیدند : چرا صلوات بر پیغمبر را ترک کردی ؟ گفت : چون او خانواده بدی دارد ، موقعی که به اوصلوات فرستاده میشود دماغ آنها نفخ میکند - ع ))

عروه بن زبیر برادر عبدالله بود مامقانیرحمه‌الله او را از دشمنان سر سخت امیر المومنینعليه‌السلام دانسته و فرموده : به آن حضرت دشنام مبداد و دروغ می بست

مختار بن ابو عبید ثقفی ، مادرش دومه دختر وهب بود ، در سال اول هجرت متولد شد در سال ۶۶ ظهور نموده دشمنان امام حسینعليه‌السلام را کشت ، در سال ۶۷ هجری بدست مصعب بن زبیر کشته شد ، امارتش یک سال و نیم و عمرش ۶۷ سال بود

۴۱ - از دفن خلیفه مانع میشد

مدائنی نقل میکند که طلحه سه روز مانع دفن شد ، تا آنکه حکیم بن حزام و جبیر بن مطعم از علیعليه‌السلام در خواست مساعدت نمودند ، موقعی که عده ای از خانواده عثمان خواستند او را برده در کنار دیواری که به ((حش کوکب ))معروف بود ، و یهودیها مرده های خود را در آن دفن میکردند دفن کنند طلحه عده ای سنگ بدست در سر راه آماده نمود که جنازه را بزمین انداخته و مانع دفنش شوند ، علیعليه‌السلام سفارش نمود و سوگند داد که مانع نشوند ، لذا دست برداشتند ، تا کسان عثمان او را در حش کوکب دفن کردند

طبری آورده که چون معاویه به مردم مسلط شد دستور داد دیوار را بر داشته و آنجا را به قبرستان بقیع متصل کردند ، و مردم را دستور داد که مرده های خود را کنار قبر عثمان دفن کردند تا به قبرستان مسلمین متصل شد

طلحه بن عبیدالله یکی از اصحاب معروف رسول خدا بود ، به غیر از بدر در سایر جنگها شرکت داشت ، بعد از رحلت نبوی بدنیا و جمع ثروت گرائید ، از دشمنان سر سخت عثمان بود و مردم را بر علیه او تحریک میکرد ، پس از قتل عثمان اولین کسی بود که پا بر منبر نهاده به علیعليه‌السلام بیعت کرد ، سپس بیعت خود را شکسته همراه زبیر و عایشه جنگ جمل را براه انداختند ، و در این جنگ با تیر مخفی مروان کشته شد

۴۲ - عمل منافقانه

زمخشری نقل میکند که ابوهریره ((مضیره ))(غذائی است که از شیر ترشیده درست میکنند) را بسیار دوست میداشت ، موقع غذا نزد معاویه و سر سفره او میرفت و مضیره تناول میکرد ، و موقع نماز نزد علیعليه‌السلام رفته در نماز به او اقتدا میکرد ، چون اعتراض کردند گفت : مضیره معاویه لذیذتر است ، و نماز پشت سر علی بهتر است

((لابد این جریان در صفین بود که علیعليه‌السلام و معاویه نزدیک هم بودند - ع ))

مدرک :

سفینه البحار ج ۲ ص ۷۱۳

ابولقاسم محمود بن عمر زمخشری از علما معروف اهل سنت است مولفاتی دارد که از جمله آنهاست تفسیر الکشاف و کتاب ربیع الابرار در ۲۷ رجب سال ۴۶۷ هجری در زمخشر چشم به جهان گشود ، مدتی در مکه مکرمه سکونت اختیار نمود لذا به ((جارالله ))ملقب شد ، سپس به وطن خود برگشته در شب عرفه سال ۵۲۸ هجری از دنیا رفت

ابوهریره دو سی یکی از اصحاب رسول خدا بود ، در شکم پرستی معروف بود ، در جعل حدیث و ساختن روایات بی اساس بقدری گستاخ بود که عمر بن خطاب او را از نقل حدیث ممنوع نمود ، و مورد اعتراض عایشه یکی دیگر از حدیث سازان ) و عثمان و علیعليه‌السلام واقع شد ، در سال ۵۷ -۵۹ از دنیا رفت ، ولید بن عقبه حاکم مدینه بر او نماز خواند

۴۳ - خدا علی را رحمت کند

حسین بن علیعليه‌السلام وارد مجلس معاویه شد ، عبدالله بن زبیر و ابو سعید عقیل هم آنجا بودند ، معاوبه رو به امام حسن کرد و گفت : علی بزرگ بود یا زبیر ؟ امام حسن فرمود : سنشان نزدیک بود ، علی از زبیر بزرگ بود ، خدا علی را رحمت کند ، ابن زبیر گفت : خدا زبیر را رحمت کند ، امام حسن تبسم کرد و چیزی نگفت ابو سعید گفت : حرف علی و زبیر رانزن ، علی مردم را به کاری دعوت کرد که خودش رئیس و در سرکار بود ، و مردم از او پیروی کردند ، زبیر مردم را به کاری دعوت کرد که زنی در راءس آن بود ، چون دو لشگر بهم رسیدند زبیر فرار کرد ، و صبر ننمود که حق آشکار شود و باطل از بین برود ، مرد کوچکی با او ملاقات کرد -(منظور ابن جرموز است ) او را کشته سرش را پیش علی برد

ولی علی مانند پسر عمویش رسول اکرم براه خود ادامه داد و برنگشت ، خدا علی را رحمت نکند ، ابن زبیر گفت : اگر غیر از تو (منظورش امام حسن بود) این سخنان را میگفت جوابش را میدادم ، ابو سعید گفت : کسی که به او کنایه میزنی به تو توجه و اعتنا ندارد

مدرک :

: العقد الفرید ج ۴ ص ۱۴

زبیر بن عوام از اصحاب و عمه زاده رسول اکرم و برادرزاده خدیجه بود ، در پانزده سالگی چهارمین یا پنجمین نفر بود که اسلام آورد به حبشه سپس به مدینه مهاجرت نمود ، در تمام جنگهای پیامبر شرکت داشت ، پس از رحلت رسول اکرم از طرفداران علیعليه‌السلام و مخالفین عثمان بود ، در خلافت عثمان هفت نفر از صحابه به موقع مرگ زبیر را وصی خود نمودند ، زبیر یکی از برپا نمایندگان جنگ جمل بود ، در دهم جمادی الثانیه سال ۳۶ هجری در اثرتذکر علیعليه‌السلام از جنگ کناره گرفته بطرف منزلش میرفت که بدست ابن جرموز کشته شد ، موقع مرگ ۶۶ یا ۶۷ سال داشت

۴۴ - نام مقدس محمد

پیش از رسول اکرم با نام مقدس ((محمد غیر از سه نفر نامیده نشده بود پدران آن سه نفر به طمع رسیدن فرزندانشان به مقام نبوت آنها را محمد نامیدند ، آنها عبارتند از : محمد بن سفیان مجاشعی جد جد فرزدق ، محمد بن احیحه بن حلاج برادر مادری جناب عبدالمطلب ، محمد بن حمران بن ربیعه پدران این سه نفر مهمان پادشاهی شدند که از کتاب اول اطلاع داشت ، وی از نام و بعثت رسول اکرم به ایشان صحبت کرد ، موقع مسافرت این سه نفر همسران آنها حامله بودند ، آنها در دل خود نذر کردند که اگر فرزندشان پسر باشد نامش را محمد بگذارند ، لذابه نذر خود عمل کرده و نام پسران خود را ((محمد ))گذاشتند

مدرک :

وفیات الاعیان ج ۵ ص ۱۴۸

۴۵ - تو ردیف بزرگان نیستی

وائل بن حجر بن ربیعه از بزرگان حضرموت ، و پدارنش از پادشاهان آنجا بودند ، وائل در مدینه شرفیاب خدمت رسول اکرم شد ، حضرت او را احترام بسیار نمود ، عبای خود را روی زمین پهن کرده وائل را روی آن نشانید ، و قطعه زمینی به او بخشید ، معاویه را ماءمور نمود که با او رفته زمین را به او معرفی کند روز بسیار گرم بود ، معاویه با پای عریان پشت سر شتر وائل میرفت ریگهای داغ پای او را ناراحت کرد به وائل گفت : مرا هم سوار ردیف خود کن ، وائل گفت : تو لایق آن نیستی که ردیف بزرگان شوی ، کفشهایت را بده بپوشم که پاهایم سوخت وائل گفت : ای پسر ابوسفیان از بخل نیست که کفشهایم را بتو نیمدهم ، بلکه خوش ندارم که بزرگان از یمن بشنوند تو کفشهای مرا بپا ، کردی ولی این اجازه را بتو میدهم که در سایه شترم راه روی و این مقدار امتیاز برای تو کافی است وائل زنده ماند تا زمان خلافت معاویه را درک نمود ، روزی وارد مجلس معاویه شد ، معاویه او را شناخت و جریان گذشته را بیاد آورد ، وائل را احترام کرد ، و خواست وائل از او عطا و بخششی قبول کند ولی او قبول نکرد ، معاویه پیشنهاد کرد که برای او ماهیانه و مقرری تعیین کند که هر ماه بگیرد ، باز هم قبول نکرد و گفت : من از آن بی نیازم ، شهریه را به کسی بده که از من مستحق تر است

مدرک :

۱ - الاستیعاب ج ۵ ص ۱۵۶۲

۲ - عیون الاخبار دینوری ج ۱ ص ۲۷۱

۴۶ - مانند توپ برگردانید

شعبی گوید : چون مردم با عثمان بیعت کردند وارد منزلش شد بنی امیه و ابوسفیان گرد او جمع شدند تا آنکه خانه از بنی امیه پر شد ، درها را بستند ، ابوسفیان که چشمهای ظاهریش باطنی کور شده بود پرسید : آیا در مجلس شخص اجنبی هست ؟ گفتند : نه ، گفت : خلافت را مانند کره و توپ در دست بگیرید و به یکدیگر پاس دهید ، هرگز آنرا در بنی امیه قرار دهید ، قسم به آنکه ابوسفیان به آن قسم یاد میکند نه عذابی هست و نه حسابی ، نه بهشتی هست و نه آتشی ، نه بعث و زنده شدن و نه قیامت

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۹ ص ۵۳

صخربن حرب معروف به ((ابو سفیان ))در جاهلیت از بزرگان قریش و پس از ظهور اسلام از دشمنان سر سخت اسلام و پیامبر بود ، در جنگ احد و خندق سرپرستی قریش و بنی کنانه را بر علیه رسول خدا عهده دار بود ، سال هشتم هجری در فتح مکه اظهار مسلمانی نمود ، در جنگ حنین و طائف در خدمت پیغمبر بود موقع وفات پیامبر از جانب آن حضرت فرماندار نجران بود ، ۵۷ سال قبل از هجرت متولد شد و در سال ۳۱ هجری وفات یافت

۴۷ - مرده ها را شماتت کرد

امام حسنعليه‌السلام در مجلس معاویه و شیاطین او فرمود : شما را بخدا به یاد دارید که روز بیعت عثمان ، ابوسفیان که چشمهایش کور شده بود ، به حسینعليه‌السلام گفت : برادر زاده دست مرا گرفته به قبرستان بقیع ببر ، حسین دست او را گرفته به قبرستان بقیع برد وسط قبرستان ایستاد و با صدای بلند گفت : ای اهل قبور آنچه برای آن می جنگیدید اکنون بدست ما افتاده است در حالی که شما زیر خاک پوسیده اید

حسین گفت : خدا محاسن سفیدت را قبیح کند ، سپس دست خود را از دست او کشید و در قبرستان رها کرد و رفت ، اگر نعمان بن بشیر دست ابوسفیان را گرفته و به مدینه نمیاورد در قبرستان هلاک میشد

مدرک :

سفینه البحار ج ۱ ص ۶۳۳

امام حسن مجتبی اولین فرزند علی و فاطمه سلام الله علیهما و دومین امام شیعیان است ، شب نیمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدینه چشم به جهان گشود ، پس از شهادت پدرش در سال ۴۰ هجری به امامت رسید و مردم کوفه به او بعنوان خلیفه بیعت کردند ، پس از شش ماه در نتیجه بی وفائی اصحاب و حیله های معاویه دست از کار کشیده با معاویه با شرائط چندی مصالحه نمود ، آخر الامر بدست همسرش با زهری که معاویه فرستاده بود مسموم شد ، در ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری در سن ۵۷ سالگی در مدینه از دنیا رفت ، عایشه و بنی امیه نگذاشتند کنار قبر جدش دفن شود لذا در بقیع کنار قبر مادر بزرگش بنت اسد دفن شد

امام حسین دومین فرزند حضرت علی و فاطمهعليهم‌السلام و امام سوم شیعه است ، در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه چشم به جهان گشود ، پس از برادرش امام حسنعليه‌السلام به امامت رسید ، پس از مرگ معاویه در سال شصت هجری در اثر فشار عامل یزید در مدینه شب ۲۸ رجب بسوی مکه حرکت کرد ، در روز هشتم ذی الحجه همان سال از مکه بسوی کوفه حرکت نمود ، روز دوم محرم سال ۶۱ وارد سرزمین کربلا شد ، روز دهم محرم با جوانان اهل بیت و یارانش به شهادت رسیدند

نعمان بن بشیر انصاری هشت سال و هفت ماه پیش از وفات رسول خدا در مدینه بدنیا آمد معاویه او را عامل خود در حمص سپس در کوفه قرار داد ، پس از معاویه یزید نیز او را والی کوفه نمود ، اصولا نعمان از هواخواهان معاویه و یزید بود ، پس از مرگ یزید مردم شام را به بیعت عبدالله بن زبیر دعوت کرد ، در ذی الحجه سال ۶۴ مردم او را کشتند

۴۸ - از برادرش دفاع کرد

عقیل بن ابیطالبرضي‌الله‌عنه بر معاویه وارد شد ، معاویه او را احترام زیاد کرد و حوائجش را برآورد ، و قرضهایش را ادا نمود ، در یکی از روزها معاویه گفت : بخدا قسم علی حرمت تو را حفظ نکرد ، قرابت ترا قطع نمود و با تو صله رحم نکرد

عقیل گفت : علی به من احسان بزرگ نمود و قرابت مرا رعایت و رحم مرا وصل کرد ، علی بخدا حسن ظن داشت ولی شما بخدا بدگمان هستید ، او امانت خود را حفظ و رعیت خود را اصلاح کرد ، در حالی که شما به امانت خود خیانت و رعیت خود را تباه نموده و ستم پیشه کردید ، از بدگوئی علی زبان خود را نگهدار

مدرک :

العقد الفرید ج ۴ ص ۴

عقیل دومین پسر ابوطالب ، برادر بزرگ علیعليه‌السلام ، شخص حاضر جواب ، عالم به انساب قریش و ایام عرب بود ، قریش او را باکراه در بدر حاضر نمودند ، در سال هشتم به مدینه هجرت نمود ، رسول خدا به او فرمود : تو را به دو جهت دوست میدارم : یکی بخاطر خویشاوندی تو ، و دیگری بخاطر اینکه عمویم ترا دوست میداشت ، وی در زمان خلافت معاویه اختلاف است که در زمان علیعليه‌السلام بود یا بعد از شهادت آن حضرت ؟ عده ای قائلند که پس از شهادت آن حضرت بوده است

۴۹ - حقش را موقع مرگ میداد

عثمان به عیادت عبدالله بن مسعود رفت ، از او پرسید : از چه ناراحتی و شکایت داری ؟ گفت : از گناهانم ، پرسید : دلت چه میخواهد ؟ گفت : رحمت پروردگارم را ، گفت : بگویم برایت طبیب بیاورند ؟ گفت : طبیب بیمارم کرده است عثمان گفت : دستور دهم عطایت را از بیت المال بپردازند - دو سال بودکه عثمان عطایش را قطع کرده بود - عبدالله گفت : من دیگر به آن احتیاج ندارم ، موقعی که احتیاج داشتم ندادی ، حالا که احتیاج میدهی ؟ !

عثمان گفت : پس از مرگت برای دخترانت می باشد ، ابن مسعود گفت : مرا از فقر دخترانم می ترسانی ؟ من ب ه دخترانم سفارش کرده ام که هر شب سوره واقعه را بخوانند ، چون از رسول خدا شنیدم که می فرمود : هر کس هر شب سوره واقعه را بخواند هرگز فقر به او نمیرسد

مدرک :

۱ - الغدیر ج ))ص ۵ و اسد الغابه ج ۳ ص ۲۵۹

عبدالله بن مسعود صحابی جلیل القدر و قدیم الاسلام بود ، وی اولین کسی است از صحابه که درمکه علنی قرآن خواند ، به حبشه ، سپس به مدینه مهاجرت نمود ، در تمامی غزوات نبوی شرکت داشت ، در جنگ بدر ابوجهل بدست او کشته شد ، پس از رحلت رسول اکرم نیز در جنگهای بزرگ شرکت نمود ، عمر بن خطاب در خلافت خود او را بعنوان معلم به کوفه فرستاد ، در خلافت عثمان از او نا مهربانیها و ستمهای بسیار دید ، در سال ۳۲ هجری از دنیا رفت ، زبیر را وصی خود قرار داد ، عمار یاسر و به قولی زبیر بر او نماز خواند

۵۰ - انوشیروان و مزدک

مزدک در زمان قبادبن فیروز ظهور کرد ، کتاب ((اوستا ))را تفسیر و تاءویل نمود ، در بعض چیزها با زردشت موافقت و در بعض چیزها مخالفت کرد ، در احکام آن چیزهائی افزود و چیزهائی کم کرد ، در اموال و املاک و غلامان و کنیزان و حتی زنان همه را مساوی و شریک دانست ، زن یکی را گرفته به دیگری داد ، کارش رونق گرفت و اتباعش زیاد شدند ، قباد هم از او بیعت کرد روزی به قباد گفت : امروز نوبت من است ، باید زن خود یعنی مادر انوشیروان را در اختیار من بگذاری ، قباد هم می پذیرفت که انوشیروان بپای مزدک افتاد و کفش او را از پایش در آورده پایش را بوسید ، و گفت : در تمام اموال و املاک سلطنتی تصرف کن ولی معترض مادرم مباش ، پس از التماس بسیار مزدک قبول کرد

چون انوشیروان به سلطنت رسید برای مردم اذن عمومی داد ، مزدک هم وارد مجلس شد ، پس از او ((منذرین ماء السماء )) که قبلا در حیره والی و نماینده حکومت ایران بود و قباد اول او را عزل کرده بود وارد شد انوشیروان گفت : من دو آرزو داشتم که امیدوارم خدا هر دو را برآورده باشد

مزدک گفت : شاهان آن دو آرزو چیست ؟ گفت : یکی اینکه این مرد بزرگوار (منذر) را به کارش بگمارم دوم اینکه این بی دینها را بکشم ، مزدک گفت : مگر میتوانی همه مردم را بکشی ؟ ! انوشیروان که تا اینجا خود را به غفلت و بی توجهی زده بود حالت جدی بخود گرفت و گفت :

زنازاده تو هم اینجا هستی ؟ ! بخدا سوگند از روزی که پایت را بوسیده ام هنوز بوی گند جورابت از دماغم نرفته است ، سپس دستور داد مزدک را کشته و به دار زدند ، و در یک نیم روز یکصد هزار نفر از مزدکیها را کشته و اموال آنها را بین مردم مستمند و بی چیز قسمت کرد

مدرک :

الکامل ابن اثیر ج ۱ ص ۲۴۲ - ۲۵۵

۵۱ - حدیث سازان

معاویه جمعی از صحابه و تابیعن را اجیر کرد در بدگوئی و عیب گیری از علیعليه‌السلام اخبار و احادیث جعل کنند و برای اینکار مزد قابل توجهی معین کرد ، ایشان هم روایاتی که باب طبع و مورد پسند معاویه بود وضع کردند که ابوهریره ، عمر و عاص ، مغیره بن شعبه و عروه بن زبیر از آن اشخاص بودند

از جمله روایاتی که ابوهریره جعل کرد و در واقع بی اساس میباشد این داستان است : علیعليه‌السلام در حیات رسول اکرم از دختر ابوجهل خواستگاری کرد ، چون پیغمبر از جریان اطلاع یافت ناراحت و خشمگین شد ، به منبر رفت در خطبه فرمود : بخدا قسم دختر دشمن خدا با دختر ولی خدا در یک خانه جمع نمیشوند ، فاطمه پاره تن من است ، مرا ناراحت میکند آنچه او را ناراحت میکند ، اگر علی میخواهد با دختر ابوجهل ازدواج کند باید از دختر من جدا شود ، آن وقت هر چه دلش میخواهد بکند

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۴ ص ۶۴

۵۲ - یک حدیث بی اساس

خبری که در صحیح بخاری و صحیح مسلم درباره ابوبکر نقل نموده اند صحیح نیست خبر این است : رسول اکرم در مرض موتش به عایشه فرمود : پدرت را بگو بیاید تا برای او نوشته ای بنویسم چون می ترسم پس از من گوینده ای بگوید ، و یا آرزو کننده ای آرزو کند ، خدا و مومنان غیر از ابوبکر کسی را قبول ندارند

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۶ ص ۱۳

صحیح بخاری

تاءلیف محمدبن اسماعیل بخاری عالم معروف اهل سنت ، به سال ۱۹۴ هجری در بخاری متولد شد ، در سال ۲۱۰ هجری برای طلب حدیث دست به مسافرت طولانی زده به خراسان ، عراق ، مصر و شام سفر کرد ، از صد هزار شیخ استفاده برد ، کتابهائی تاءلیف نمود که مشهورترین آنها ((جامع صحیح ))است که نزد اهل سنت از معتبرترین کتب حدیث است ، بخاری به سال ۲۵۶ هجری از دنیا رفت

صحیح مسلم تاءلیف مسلم بن حجاج نیشابوری یکی از حافظان و از علماء اهل سنت است ، به سال ۲۰۴ هجری در نیشابور چشم به جهان گشود برای کسب حدیث به حجاز ، مصر شام و عراق سفر نموده ، به سال ۲۶۱ هجری در نیشابور از دنیا رفت ، کتاب او نزد اهل سنت در مرتبه دوم واقع است

۵۳ - ما درباره این جنگ شک داریم

موقعی که علیعليه‌السلام به جنگ صفین میرفت عده ای از اصحاب عبدالله بن مسعود خدمت حضرت آمدند و گفتند : ما هم با شما به صفین رفته کنار سپاه شما اردو زده ناظر کارهای شما واهل شام میشویم هر که را دیدیم که کار خلاف و ناروا انجام میدهد ، و یا به طرف مقابل خود ظلم میکند بر علیه او قیام و اقدام میکنیم حضرت فرمود : آفرین بر شما ، این فهم دین و علم به سنت است ، هر کس به این پیشنهاد راضی نشود خائن و متکبر است

عده دیگر از اصحاب ابن مسعود که ((ربیع بن خثیم )) هم از آنها بود ، و تعدادشان به چهارصد نفر میرسید آمدند و گفتند :

یا امیر المومنین ما در این جنگ به شک افتاده ایم با اینکه در فضل و مقام تو شک نداریم مسلمانان و مملکت اسلامی احتیاج به جمعی دارد که از مرزها محافظت کند و از هجوم دشمن دفاع نماید ، ما را به یکی از مرزها و سرحدهای مملکت اسلامی روانه کنید تا با دشمنان اسلام بجنگیم ، علیعليه‌السلام آنها را با سرپرستی ربیع بن خثیم به سر حد ری روانه نمود ، پرچم ربیع بن خثیم اولین پرچمی بود که حضرت علیعليه‌السلام در کوفه برافراشت

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۳ ص ۱۸۶

ربیع بن خثیم معروف به ((خواجه ربیع )) مدفون در دو فرسخی مشهد مقدس ، یکی از زهاد ثمانیه و از نیکان آنها و از اصحاب امیر المومنینعليه‌السلام بود ، کلمات پندآمیز و حالات زاهدانه زیاد از او نقل شده ، علماء درباره او اختلاف نموده اند ، اکثر علماء او را خوب دانسته اند ، مرحوم ممقانی به اکثر ایرادها جواب داده است ، به سال ۶۱ هجری و به قولی ۶۳ هجری از دنیا رفت

۵۴ - نماز در موقع اعدام

در سال ۵۱ هجری چون به دستور معاویه در مرج عذرا ء خواستند مرد حق ((حجر بن عدی )) و سیزده نفر از یارانش را بکشند حجر گفت : مهلت دهید تا دو رکعت نماز بخوانم ، وضوی کامل گرفت و دو رکعت طولانی با آرامی بجا آورد ، گفتند : نماز را طول دادی از ترس مرگ بود ؟ گفت : هیچ وقت وضو نگرفته ام مگر اینکه بعد از آن نماز خوانده ام و هرگز نمازی به این عجله نخوانده ام

چون جلاد آماده قتل شد لرزه به اندام حجر افتاد ، گفتند : از مرگ بی تابی میکنی ؟ گفت : اگر بی تابی کنم بجاست ، چون شمشیر آخته کفن آماده و قبر کنده شده پیش روی خود می بینم ، گفتند : گردنت را جلو بیاور گفت : برای ریختن خود کمک نمیکنم

مدرک :

عیون الاخبار ابن قنیبه ج ۲ ص ۱۴

۵۵ - علی و دهقانان

موقعی که علیعليه‌السلام عازم صفین بود شهر انبار رسید بنی خشنوشک که دهقانان آن شهر بودند به استقبال حضرت آمدند از مرکبهای خود پیاده شد در اطراف حضرت شروع به دویدن کردند ، تعدادی قاطر هم سر راه آماده نگهداشته بودند ، پرسید : این چارپایان برای چیست ؟ و این کاری که انجام دادید برای چه بود ؟

عرض کردند : این رسمی است که بعنوان تعظیم بزرگان خود بجا میاوریم ، و قاطرها را هم به شما هدیه آورده ایم ، ضمنابرای سربازان طعام و برای مرکبهای آنها علوفه تهیه دیده ایم

حضرت فرمود : این کاری که برای تعظیم بزرگان انجام میدهید برای آنها هیچ نفعی ندارد جز اینکه شما خود را به زحمت انداخته و خسته میکنید ، بعد از این همچو کاری نکنید ، و قاطرهای شما را اگر مایل باشید از مالیات شما محسوب نموده و می پذیریم ، اما طعام و علوفه که تهیه دیده اید ما بدون پرداخت قیمت از آن استفاده نمیکنم

عرض کردند : شما از آن استفاده کنید ما بعدا قیمت آنرا از شما میگیریم ، فرمود :

در آن صورت به قیمت واقعی آن حساب نخواهید کرد ، مابه طعام ساده و کمتر از طعام شما قانع هستیم ، بدون استفاده از آن طعام و علوفه با آنها وداع کرد و رفت

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۲ ص ۲۰۳

۵۶ - اهمیت علم آموزی

رسول اکرم در جنگ بدر از کفار مکه هفتاد نفر اسیر گرفت ، پس از پایان جنگ از آنها به قدر امکان آنها فدیه گرفته آزاد میکرد ، جمعی از اهل مکه با خواندن و نوشتن آشنا بودند ، ولی اهل مدینه بی سواد بودند ، آنهائی که از اسیران قدرت مالی داشتند بی سواد بودند فدیه داده آزاد شدند ، و آنهائی که باسواد بودند حضرت ده نفر از جوانان مدینه را در اختیار او میگذاشت که به آنها خواندن و نوشتن یاد دهد ، وقتی که آن ده نفر جوان در خواندن و نوشتن کامل میشدند معلم اسیر آزاد میشد

مدرک :

طبقات کبری چاپ دار بیروت ج ۱۲ ص ۱۴ تاءلیف ابوعبدالله محمد بن سعد زهری کاتب واقدی وی از فضلاء جلیل القدر بود ، به سال ۱۶۸ هجری در بصره متولد شد ، به بغداد مسافرت نموده مدتب ملازم خدمت واقدی شد ، بر مدینه و کوفه نیز سفر کرده با بعض شیوخ ملاقات نمود ، بالاخره روز یکشنبه چهارم جمادی الاخری سال ۲۳۰ هجری در بغداد از دنیا رفت

۵۷ - از این مرد دست بردار

جمعی از بنی امیه نزد معاویه گرد آمده گفتند : تو به آرزوی خود که غصب خلافت بود رسیدی خوب است از سب و بدگوئی و لعن این مرد (علیعليه‌السلام ) دست برداری ، گفت : نه بخدا قسم باید این کار آن قدر ادامه یابد که بچه ها با آن بزرگ شوند ، و بزرگها پیر شوند و هیچ گوینده ای از او فضیلتی نقل نکند

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۴ ص

۵۷

رسول خدا فرمود : هر کس علی را سب کند مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند خدا را سب کرده است

مدرک :

کنز العمال ج ۱۱ ص ۶۰۲

۵۸ - شبها به در خانه انصار میرفت

ابو جعفر محمد بن علیرضي‌الله‌عنه (امام باقرعليه‌السلام ) فرمود : علیعليه‌السلام شبها فاطمهعليهما‌السلام را سوار الاغی نموده به در خانه های انصار میرفتند و از ایشان نصرت و یاری میخواستند ، در جواب میگفتند : ای دختر رسول خدا ما به این مرد (ابوبکر) بیعت کرده ایم ، اگر پسر عمویت پیش دستی میکرد از او عدول نمی کردیم و به کسی غیر از او بیعت نمی نمودیم

علیعليه‌السلام میفرمود : آیا جایز بود که جنازه رسول خدا را بدون کفن و دفن روی زمین گذاشته و بیایم درباره خلافت و جانشینی وی منازعه کنم ؟ فاطمه میگفت : ابوالحسن آنچه را که سزاوار او بود کرده است ، و ایشان کاری انجام داده که خدا به حساب آن خواهد رسید

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۶ ص ۱۳

۵۹ - وسوسه را او کرد

پس از رحلت رسول اکرم ابوبکر و عمر کنار در خانه رسول خدا نشسته بودند که مغیره بن شعبه آنها را دید و پرسید : چرا اینجا نشسته اید ؟ گفتند منتظر هستیم که این مرد (علیعليه‌السلام ) بیرون بیاید تا با او بیعت کنیم ، گفت : آیا منتظر غوره نارس این خاندان هستید ؟ خلافت و ریاست را در قریش وسعت و تعمیم دهید که پذیرای توسعه میباشد

مدرک :

شرح نهج البلاغه ج ۶ ص ۴۳

مغیره بن شعبه از شیاطین عرب بود ، در سال خندق مسلمان شد ، و در صلح حدیبیه حاضر بود ، گفته اند با سیصد زن ازدواج نمود

، در خلافت عمر والی بصره بود که به زنای او شهادت دادند عمر او را از بصره عزل و والی کوفه نمود ، عثمان در خلافتش او را عزل کرد ، در اول خلافت علیعليه‌السلام پیشنهاد نمود که معاویه را عزل نکند حضرت قبول نکرد ، در زمان معاویه والی کوفه شد ، ولیعهدی یزید را او پیشنهاد کرد ، امام حسنعليه‌السلام در مجلس معاویه به مغیره فرمود : تو بودی که بر پهلوی دختر پیغمبر زدی و او را خونین کردی تا فرزندانش را سقط نمود

۶۰ - از عذاب نجات یافت

حضرت عیسیعليه‌السلام گذرش از کنار قبری افتاد ، با دید خدادادی دید که صاحب قبر در عذاب است ، سال بعدی باز گذرش از کنار همان قبر افتاد متوجه شد که صاحب قبر از عذاب نجات یافته است ، عرض نمود : خدایا من سال گذشته از کنار قبر گذر کردم صاحبش در عذاب بود ، حالا می بینم که از عذاب نجات یافته است ؟

خدا به او وحی نمود که ای روح الله او را فرزندی صالح به حد بلوغ رسید راهی را اصلاح نمود و یتیمی را پناه داد ، من هم بخاطر کار نیک پسرش عذاب او را برداشتم

مدرک :

بحار الانوار ۱۱۰ جلدی ۷۵ ص ۴۹ علامه متبحر مولی محمد باقر مجلسی ، وی افتخار شیعه مروج شریعت دارای فضائل کثیره بود ، در حق او گفته اند : اگر مذهب شیعه را مذهب مجلسی نامند جا دارد ، به سال ۱۰۳۷ هجری چشم بجهان گشود ، و در ۲۷ رمضان سال ۱۱۱۰

هجری و بقولی ۱۱۱۱ هجری از دنیا رفت ، خدمات او بر اسلام و حقوق او بر مسلمانان زیاد است

۶۱ - او متقی است

در فتح مکه چون موقع ظهر شد رسول خدا دستور داد بلال بالای کعبه رفته اذان بگوید ، چون اهل مکه اذان بلال را شنیدند عکرمه پسر ابوجهل گفت : من خوش ندارم که بشنوم ابورباح در بام کعبه مثل الاغ صدا کند ، خالد بن اسید گفت : الحمدلله که پدرم مرد و این وضع را ندید ، ابوسفیان گفت : من هیچ چیز نمیگویم ، این دیوارها به محمد خبر میدهند ، حضرت ایشان را احضار کرد و گفته های آنهارا به خودشان بازگو کرد

در روایت دیگر است که رسول خدا وارد مکه شد ، وقت نماز ظهر فرا رسید ، بلال را ماءمور نمود به بام کعبه رفته اذان بگوید ، چون صدای ((الله اکبر )) بلند شد تمام بتهای مکه به رو افتادند ، بزرگان قریش چون صدای بلال را شنیدند حرث بن هشام گفت : مگر محمد غیر از این زاغ سیاه کس دیگر نیافت ، سهیل و ابوسفیان نیز سخنانی گفتند ، جبرئیل سخنان ایشان را به رسول اکرم رسانید ، حضرت آنها را احضار کرد و گفته های آنها را بخودشان بازگو کرد ، ایشان هم اقرار کردند که در آن حال آیه( يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّـهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ) نازل شد

مدرک :

سفینه البحار ج ۱ ص ۱۰۴

بلال بن رباح مادرش حمامه از بزرگان صحابه و از سابقین در اسلام واز کسانی است که در راه دین صدمات بسیار متحمل گردید ، وی در مکه متولد شد ، پس از آنکه مسلمان شد از اربابان خود اذیتهای زیاد دید ، پس از هجرت به مدینه مؤ ذن رسول خدا شد ، در بدر و احد و سایر جنگها شرکت نمود ، پس از رسول خدا ملازم خاندان او شد و برای کسی اذان نگفت ، حوادثی پیش آمد که بلال نتوانست در مدینه بماند لذا به قصد جهاد به شام رفت تا در سال ۱۸ هجری و به قولی سال بیستم هجری از دنیا رفت و در باب الصغیر دمشق مدفون شد

۶۲ - فرزندان یزدجرد

یزدجرد آخرین پادشاه ایران در مرو با زنی همبستر شد ، از او پسری بدنیا آمد که او را ((مخدج )) نام نهادند مخدج پس از بلوغ در خراسان ازدواج کرد و اولادی از او به دنیا آمد ، قتیبه بن مسلم موقع فتح صغد و سایر شهرها دو دختر مخدج را اسیر کرده پیش حجاج بن یوسف فرستاد ، او هم پیش ولید بن عبدالملک فرستاد ، ولید با یکی از دخترها ازدواج کرد که از او یزید بن ولید مشهور به ((ناقص )) بدنیا آمد

مدرک :

الکامل ج ۳ ص ۵۹

۶۳ - خدا سرپرست ماست

ابن عباس و عکرمه نقل میکنند که در جنگ احد چون مسلمانها شکست خوردند و رسول اکرم به کوه بالا رفت ، ابوسفیان آمد و در نزدیکی مسلمانها ایستاد و صدا زد : یامحمد روزی بنفع شما و روزی بنفع ما ، حضرت فرمود : در جواب بگوئید : (( لا سواء قتلانا فی الجنه و قتلاکم فی النار )) : یعنی برابر نیستیم چون کشتگان ما در بهشتند و کشته های شما در آتشند

ابوسفیان گفت : (( نحن لنا العزی و لا عزی لکم )) : ما بت عزی داریم ولی شما ندارید ، جضرت فرمود : در جوابش بگوئید : (( الله مولانا و لا مولی لکم )) : خدا سرپرست ماست و شما سرپرست ندارید ، ابوسفیان گفت : ((اعل هبل )) : بلند باد هبل ، حضرت فرمود : بگوئید : (( الله اعلی و اجل ))

مدرک :

سفینه البحار ج ۱ ص ۶۳۳