آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار0%

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمدباقر مجلسی
گروه: مشاهدات: 24082
دانلود: 4115

توضیحات:

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24082 / دانلود: 4115
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

سخن فقهاء در باره احسان بوالدین:

(۱) محقق اردبیلی قده (در زبده البیان ص ۲۰۹) گفته: عقل و نقل دلیلند بر حرمت ناسپاسی پدر و مادر و وجوب طاعت پیروی پدر و مادر و فرمانبری از آنها از آیات و اخبار فهم شود و برخی علما نیز بدان تصریح دارند و در مجمع البیان گفته: و بالوالدین احسانا، یعنی فرمان داده باحسان بوالدین و سفارش کرده باحسان بدانها بویژه در حال پیری آنها و گرچه در هر حال باشند فرمانبریشان واجب است ولی نیاز بدان در حال پیری بیشتر است و فقهاء در کتب خود گفتند: پدر و مادر را میرسد فرزند را از جنگ و جهاد بازدارند تا زمانی که بر او معین نباشد بدستور امام یا هجوم کفار بر مسلمانان ناتوان از دفاع، و بعضی فقهاء جد و جده را هم در حکم آنان دانستند.

(۲) در شرح شرایع گفته: چنانی که اذن آنها در جهاد معتبر است در سفر مباح و مستحب واجب عینی باشد چون خداشناسی و شناخت پیغمبر و امام و معاد نیاز به اجازه آنها ندارد و اگر برای بیش از آن باشد که واجب عینی است چون قدرت بر رد شبهه مخالفان و دلیل آوردن برای ترویج دین زائد بر حد واجب وجوب کفائی دارد و حکم سفر بمانند آن از علوم واجب کفائی چون فقیه شدن اینست که اگر من به الکفایه باشد اذنشان شرط است، و وجود من به الکفایه در زمان ما بعید است زیرا وجوب فقیه شدن نمیتواند ساقط شود بوجود صد مجتهد در همه عالم ولی اگر سفر در جز آن باشد از علوم مادی که واجب نباشند موقوف باذن آنها است و در علوم دینی هم در صورتیست که در شهرش کسی نباشد آنچه را نیاز دارد به او بیاموزد و در سفر فائده بیشتری که مهم باشد چون فراغت خاطر برای تحصیل یا استاد بهتری که زودتر به هدف خود رسد وجود داشته باشد و گر نه باز هم اجازه آنها لازم است و از اینجا دانسته شود وجوب پیروی آنها تا آنجا که بر فرزند واجب گردد ترک واجب کفائی با وجود من به الکفایه ولی این حکم مخصوص است به سفر و بسا که در غیر سفر هم چنین باشد هر گاه کار فرزند مشقت بار باشد.

(۳) و حاصل اینست که آنچه از ادله برآید غمناک کردن پدر و مادر ناسپاسی و حرام است مگر در آنجا که جوازش شرعا معلوم باشد مانند گواهی بر آنها با اینکه برخی از قبول آن هم منع کردند در صورتی که آیه (۱۳۵- النساء) صراحت دارد بوجوب شهادت بر آنها و فائده آن قبول است و قبول شهادت فرزند بر علیه آنها تکذیب آنها است و حرمت آن در خبر گذشت و ظاهر آیه هم هست و طاعتشان واجب است و روا نیست مخالفتشان در کاری که برای فرزند سودمندتر است و زیانی بحال دین و دنیای او ندارد و یا اینکه از وضع همگنانش بدر

می‌شود و از وضع متعارف و شایسته او نیست و مورد مذمت عقلاء میگردد و خردمندان معترفند که حق اینست که چنین نباشد و نیازی بدان ندارد و ترکش بدو زیانی نرساند.

(۱) و بسا که در همه کاری اطاعت والدین واجب باشد برای عموم دلیل مگر آنچه دلیل بر خلاف دارد و جواز مخالفت در آن شرعا معلوم است بحکم اجماع و مانند آن چون ترک هر واجب عینی و هر مستحب جز آنچه استثناء دارد و وجوب طاعت والدین منحصر به انجام واجب و ترک گناه نیست که نسبت به هر کس مراعات می‌شود زیرا فرق است میان فرزند و دیگران و ظاهر عموم وجوب طاعتست در مورد فرزند نسبت بوالدین.

(۲) شهید در قواعدش گفته: قاعده‌ایست در باره حقوق والدین شک نیست که هر چه حرام یا واجب است نسبت به بیگانگان نسبت به پدر و مادر هم همان حکم را دارد و این دو در اموری اختصاص دارند.

۱- سفر مباح بی‌اجازه آنان حرامست و چنین است سفر مستحب (مانند زیارت و دیدار مؤمنان) و گفتند سفر برای تجارت و طلب علم جائز است اگر استفاده از تجارت و تحصیل علم در شهر آنان ممکن نباشد چنانچه در سابق آن را ذکر کردیم.

۲- بعضی گفتند اطاعتشان در هر کاری واجب است و گر چه در مورد شبهه باشد و اگر به او امر کردند که با آنها مال مشتبه را بخورد واجب است زیرا طاعت آنان واجب است و ترک شبهه مستحب است.

۳- اگر او را بکاری بخوانند وقت نماز رسیده نماز را پس اندازد و بدان کار پردازد.

۴- آیا حق دارند او را از نماز به جماعت باز دارند حق اینست که بطور مطلق نه، بلکه در برخی موارد که مخالفتشان بر آنها دشوار آید مانند اینکه در تاریکی برای نماز برود چون نماز عشاء و صبح که بسا خطر دارد.

(۳) ۵- حق دارند که او را از شرکت در جهاد باز دارند در صورتی که واجب عینی نباشد چون به صحت پیوسته که مردی گفت: یا رسول الله من با تو بیعت کنم به هجرت از وطن و جهاد فرمودش پدری یا مادری داری؟ گفت: آری هر دو را دارم، فرمود: از خدا مزد میخواهی؟ گفت: آری، فرمود برگرد نزد پدر و مادرت و با آنها خوشرفتاری کن.

۶- درست ‌تر اینست که رواست برای هر دو منع فرزند از عمل به واجب کفائی در صورت علم یا ظن به اینکه دیگران انجام میدهند چون مانند جهاد است که حق منع دارند.

۷- اگر در نماز مستحبی باشد بقول برخی علماء اگر پدر یا مادر او را بخوانند آن را ببرد و اجابت کند چون به صحت پیوسته از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که زنی پسر خود را که در حال نماز بود

خواند فریاد زد (۱) ای جریح و او گفت: بار خدایا مادرم را و نماز را، مادر گفت: ای جریح باز گفت: مادرم و نمازم (و پاسخ مادر را نداد) فرمود: نخواهد مرد تا رو در روی زنان فاحشه شود الحدیث.

(۲) و در روایت دیگر است که آن حضرتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اگر جریح فقیه بود میدانست که پاسخ به مادرش افضل از نمازش بود (جریح عابدی اسرائیلی بوده و مادری داشته و او عادت به نماز داشته و چون مادر مشتاقش میشده میگفته: ای جریح و او میگفته مادر جان نماز است و بار دیگر مشتاقش شد و او را خواند و باز گفت مادر نماز در پیش است، مادرش گفت بار خدایا نمیرانش تا به او زنان بدکاره را بنمائی.

در میان بنی اسرائیل یک زن بدکاره بود که خود را در نمازخانه جریح افکند و وی او را زد و دشنام داد و بیرون کرد و آن زن خود را بزیر چوپانی کشید تا آبستن شد و نوزادش میان مردم بود و گفت: این از جریح است و مردم بر سر او نماز خانه‌اش ریختند و آن را بن کن کردند و آثارش را برانداختند و خود جریح را نزد حاکمشان بردند به همراه نوزاد و جریح رو به نوزاد کرد که باذن خدا بمن بگو که پدرت کیست؟ و از که باشی؟ کودک گفت: من از فلان چوپانم و داستان را گفت و مردم بهمراه حاکم از او عذر خواستند و صومعه او را باز ساختند از نقره و طلا و آن زن را سنگباران کردند- از پاورقی ص ۳۷ و ۳۸).

و این حدیث دلالت دارد بر جواز بریدن نماز مستحبی بخاطر مادر و بطریق اولی دلالت دارد بر حرمت سفر بی‌اجازه او زیرا دوری از فرزند ناگوارتر است از اینکه او می‌خواست بوی بنگرد و بدو رو آورد.

(۳) ۸- دور کردن آزار از آن دو، و گر چه اندک باشد که نه خود بدانها برساند و تا تواند از آزار دیگران هم بدانها جلو گیرد.

۹- ترک روزه مستحبی مگر به اجازه پدر و در این باره به نصی در باره مادر برنخوردم.

۱۰- ترک قسم و تعهد مگر به اجازه مادر جز در فعل واجب یا ترک حرام و در باره نذر به نص خاصی برنخوردم جز اینکه گویند نهی از یمین شامل آنست جز به اجازه او نباشد.

(۴) یک آگهی: احسان بوالدین وابسته نباشد به مسلمانی آنها که خدای تعالی فرموده (۱۴- لقمان)" و سفارش کردیم آدمی را به نیکی بر والدین خود و اگرت خواستند شریک من سازی چیزی را که ندانی فرمانشان مبر و رفتار کن در دنیا بخوبی با آنها" و این نص است و دلالت دارد بر مخالفت با آنها در امر به گناه و در حکم گفتار آن حضرتست: مخلوق حق طاعت ندارد در نافرمانی خالق.

(۱) اگر گوئی چه کنی با گفته خدای تعالی در (۲۳۴ سوره البقره) و باز ندارید آن زنان را از شوهر کردن بشوهران خود (که آنها را طلاق دادند) این حکم شامل پدر هم هست و در باره منع از شوهر کردنست و طاعتش در آن بر پدر واجب نیست و اگر منع از کار مستحب باشد واجب نیست (طاعتش) در ترک مستحب.

گویم این در باره شوهر کردن بخصوص شوهران طلاق‌گو است و اگر از آن حرمت منع فهم شود وجهش اینست که زن را حقی است در عفت‌ورزی و خودداری و دفع ضرر طغیان شهوت و ترس از وقوع در حرام و قطع وسوسه شیطان بوسیله شوهر کردن و واجب است پدران بپردازند حقوق فرزندان را چنانچه عکس آن هم واجب است و اگر چه شوهر کردن مستحب است ولی در ترکش ضرر دین و دنیا است، و در مانند آن طاعت پدر و مادر واجب نیست پایان کلام شهید ره.

از آن پس محقق گفته: میتواند دعاء برحمت (در سوره اسراء) مخصوص غیر از پدر و مادر کافر باشد مگر منظور از آن تا زنده‌اند دعای برای این باشد که خداشان توفیق دهد تا مسلمان شوند تامل کن.

(۲) و ظاهر اینست که آزار آنها بحق مشروع ناسپاسی نباشد مانند گواهی بضرر آنها چون خدا فرموده (در آیه ۱۳۵- النساء) (باید قائم بقسط باشید و گواهان بر ضرر خود باشید) یا پدر و مادر و گواه فرزند بر علیه آنها قبول است و اینکه گفته شود گواهی واجب است و قبول نیست چون که تکذیب آنان می‌شود بخوبی او راز حقیقت است و گر چه بعضی گفته‌اند و اما سفر مباح بلکه مستحب بی‌اجازه‌شان روا نیست چون ناسپاسی و عقوق است و از این رو فقها، چنان گفته‌اند و اما کار مستحب ظاهرا مشروط به اجازه آنها نیست مگر خصوص روزه و نذر بنا بر گفته آنان و تحقیق آن در فقه است پایان (کلام اردبیلی در زبده البیان).

(۳) ۳- کافی به سندش تا ابی ولاد حناط که پرسیدم از امام ششمعليه‌السلام از قول خدا عز و جل (در بقره ۸۳ در النساء ۳۶ در الانعام ۱۵۱ در اسری ۲۳ از پاورقی ۳۹) و به پدر و مادر احسان باید، این احسان چه باشد؟ پاسخ فرمود: خوشرفتاری با آنها و اینکه وانداری آنان را تا از تو بخواهند آنچه را بدان نیاز دارند و گر چه ثروتمند باشند آیا چنین نیست که خدا عز و جل میفرماید: (۹۲- آل عمران) هرگز به نیکوکاری نرسید تا انفاق کنید از آنچه که دوست دارید.

راوی گفت: و آنگاه آن حضرتعليه‌السلام فرمود: و اما گفته خدا عز و جل در (۲۳ سوره اسری)" و اگر برسد نزد تو به پیری یکی از آن دو یا هر دو اف بروی آنها مگو و آنها را از خود مران"

فرموده (۱) اگرت دلتنگ کردند بدانها اف مگو و اگرت زدند آنها را از خود مران فرمود: و بگو براشان گفتاری محترمانه فرموده: اگرت زدند بدانها بگو بیامرزدتان خدا اینست گفتار محترمانه تو فرموده:" در بر آنها فروتن باش با مهرورزی" فرموده: بدانها خیره مشو مگر به مهربانی و دلسوزی و بر آنها بانگ مزن و دست بالای دستشان بر نیاور و از آنها گام پیش منه.

(۲) بیان:( وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً ) : یعنی بخوبی به آنها نیکی کن" خوشرفتار باش با آنها" نرمش کردن و خوشروئی و چهره گشاده و فروتنی و ترحم و هر چه مایه شادی آنها باشد، و در اینکه نیاکان نرینه و مادینه در حکم آنها باشند تامل است" و اگر چه ثروتمند باشند" و بتوانند هر چه را نیاز دارند با مال خود بدست آرند.

" لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ" ظاهر خبر اینست که مقصود از بر در آیه همان احسان به والدین است و می‌شود اعم از آنها باشد و آنها یک مصداق آن باشند و بر هر تقدیر گواه آوردن آیه یا برای اصل احسانست یا برای انفاق پیش از درخواست و در حال توانگری پدر و مادر چون مقید به فقر و درخواست نشده و نیازی نیست به توجیه یکی از افاضل که گفته گویا گواه آوردن آیه برای این است که در صورت توانگری والدین نیازی به انجام حاجت آنها نیست و انفاق از محبوب هم لزومی ندارد زیرا از غیر محبوب هم کافی است جز اینکه انفاق از محبوب بر نفس آدمی گران است و به بر نتوان رسید جز بدان و همچنین به بر والدین نتوان رسید جز به مبادرت به انجام حاجت آنان پیش از درخواست آنها و گر چه بی‌نیاز از آن باشند که این گونه بر سخت است بر آدمی زیرا باید همیشه در پرسش و جویش حال آنان باشد.

و وجه دیگر اینکه شادمانی والدین به مبادرت به انجام حاجتشان بیشتر است از انجام آن پس از درخواست چنانچه شادمانی کسی که بدو انفاق شود به بخشش محبوب بیشتر است از آن ببخشش از جز آن پایان سخن یکی از افاضل.

و من میگویم: بیاید در روایت کلینی و عیاشی که در قرائت اهل بیتعليهم‌السلام " مِمَّا تُحِبُّونَ" آمده بی‌لفظ لفظ من (هر چه را دوست دارید) و اطلاق و عمومش روشنتر است و میتوان گفت بنا به عموم بر بگفته مشهور از آیه فهم شود که کسی بدرجه ابرار نرسد جز اینکه همه آنچه را دوس

(۳) طبرسی گفته: بر در اصل از وسعت و پهناوری است و بر در برابر دریا آید و فرق میان بر و خیر اینکه بر سودی باشد که به دیگری رسد ناگفته با توجه بدان و خیر با سهو هم صدق کند و ضد بر عقوق و ناسپاسی و ضد خیر شر است، یعنی هرگز به بر خدا نرسید جز بطاعت.

(۱) و در معنی بر در اینجا خلاف است، بقول ابن عباس و دیگران بهشت است و بقولی ثواب در بهشت، و بقولی طاعت و تقوی است و به قولی مقصود اینست که هرگز از ابرار که شایسته‌های پرهیزکارند نباشید (تا انفاق کنید از آنچه دوست دارید" یعنی تا انفاق کنید مال را.

و این تعبیر را کنایه از مال آورده چون همه مردم مال را دوست دارند و بقولی مقصود اموال دوست داشتن است که نفیس باشند نه زبون چون قول او سبحانه در (۲۶۸- البقره) توجه نکنید به پلید که از آن انفاق کنید".

و بقولی مقصود پرداخت زکات واجب و وجوه مالیه لازم است که خدا مقرر کرده در اموال از ابن عباس است و بقولی شامل همه هزینه نهادن در راه خیر است.

و یکیشان گفته خدا سبحانه به این آیه آنان را به فتوت و مردانگی هدایت کرده که فرموده به بر من نرسید جز به احسان بر برادران خود و انفاق بر آنها از مال و جاه خود و آنچه دوست دارید و چون چنین کنید نیکی و لطف من بشما رسد" و آنچه انفاق کنید راستی که خدا خوب بدان دانا است" دو وجه دارد یکی اینکه خدا کم و بیش انفاق را میداند و به اندازه‌اش ثواب میدهد و دوم اینکه قصد شما را میداند که خوب است یا زشت و حساب آن را دارد.

(۲) اگر گویند چگونه چنین فرموده سبحانه با اینکه فقیر هم به بهشت میرسد و گر چه انفاق نمیکند پاسخش اینست که این سخن برای تشویق به انفاق است که مشروط به امکانست و اطلاق کلام برای مبالغه در ترغیب است و بهتر اینکه گفته شود مقصود اینست که به بر کامل با شرف والا نرسید تا انفاق کنید از آنچه دوست دارید پایان کلام طبرسی.

(در باره جمله ان اضجراک بیانی ادبی دارد که بکار پارسی زبانان ساده نیاید مترجم).

و گفتند: اف در اصل چرک زیر ناخنها است و در هر پلیدی بکار رفته و آنگاه در اظهار دلتنگی و بقولی بمعنی خوار شمردنست.

(۳) و طبرسی به سندی تا امام ششم آورده که فرمود: اگر خدا لفظی کوتاه‌تر از" اف" در ناسپاسی والدین دانسته بود آن را آورده بود و در روایت دیگریست از آن حضرت که کمترین ناسپاسی اف است و اگر چیزی از آن کمتر و خوارتر بود از آن باز میداشت و مقصود اینست که به آنها از کم و بیش آزار مرسان.

" وَ لا تَنْهَرْهُما" یعنی آنان را مران به سختی و جیغ زدن و بقولی یعنی دریغ مکن از هر چه از تو خواستند چنانچه فرموده (۹- الضحی) و اما سائل را دریغ مدار.

( وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً ) یعنی بنرمی و لطف و خوشی و زیبائی با آنها گفتگو کن که دور

باشد از بیهوده گوئی و زشت که بد دارند (۱)( وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ ) یعنی بسیار تواضع و فروتنی کن در برابرشان در گفتار و کردار برای نیکی و مهربانی بدانها و مقصود از ذل در اینجا نرمش و تواضع است نه زبونی و باز گرفته شده از فروهشتن پرنده بمال خود را در پیوستن جوجه‌اش بخود، گویا خدا سبحانه فرموده بچسبان پدر و مادرت را بخود چنانچه در کودکی تو با تو میکردند و چون عرب آدمی را بسادگی و کرنش وصف کنند گویند او خافض الجناح است: بال فرو آور.

(۲) بیضاوی: افزوده که ذل بکسر قرائت شده به معنی انقیاد (کلام بیضاوی خلاصه شد مترجم).

ضجر و تضجر ترشروئی است در" لا تمل" یک بیان ادبی دارد و بدنبالش گوید شاید استثناء در لفظ:

الا برحمه منقطع باشد و مقصود نهی از چشم قره است و رقت نازک‌دلی است، بلند نکردن آواز نوعی رعایت اوست چنانچه خدای تعالی در (۱۰: الحجرات) فرماید بلند نکنید آوازتان را بالای آواز پیغمبر.

(۳)( و لا یدک فوق ایدیهما ) ظاهر اینکه هنگام گفتگو دستت را بالای دستشان بر نیاور چنانچه شیوه عرب است که هنگام سخنگوئی دستشان را میگشایند و می‌جنبانند، پدرم ره گفته مقصود اینست که چون چیزی بدانها دهی دستت را بالای دستشان مگیر و چیزی در دستشان بگذار بلکه دستت را برابرشان باز دار تا آن را برگیرند که با ادب ‌تر باشد و بقولی مقصود اینست که چون خواستند تو را بزنند دستشان را مگیر.

(۴) پیشگام آنها مباش یعنی در راه رفتن یا در میان مجالس نیز.

سپس بدان که شکی ندارد رعایت این امور از آداب خوب است ولی سخن در اینست که رعایت آنها واجبست یا مستحب و واجب هم که باشند ترکشان مایه عقوق و ناسپاسی است یا نه؟ بطوری که اگر به آنها اف گفت از عدالت بدر است و سزاوار کیفر و ظاهر اینست که انجام این امور گهگاهی عاق نام ندارد زبان ترک برشان طولانی نشود و از او ناخشنود نگردند به بدرفتاری او و کم حرمت نگهداریش نسبت بدانها و دور نیست گفته شود این کارها اگر سبب اندوه آنها نشوند و از روی بی‌اعتنائی به مقام آنها نباشند حرام نیستند بلکه آدابی پسندیده‌اند و اگر مایه خشم آنها شوند و پیوسته گردند فرزند عاق گردد و اگر بزودی برگردد و با احسان بدانها جبران کند و خشنودشان سازد در حد عقوق نباشد و مرتکب کبیره نشده.

(۵) و مؤید آنست روایت صدوق به سندی صحیح (در من لا یحضره الفقیه ج ۱ ص ۲۴۸ ط- نجف

آداب معاشرت-ترجمه جلد شانزدهم بحار الانوار، ج‌۱، ص: ۲۹

از پاورقی ص ۴۴) گوید عمر بن زید از امام ششمعليه‌السلام پرسید از امام جماعتی که در همه امورش عیبی ندارد و امام‌شناس است جز آنکه با پدر و مادرش با خشونت سخن گوید تا آنجا که به خشمشان آورد دنبالش قرائت حمد و سوره خود را بخوانم (وظیفه نماز با امام جماعت مخالف مذهب است) فرمود: مخوان در دنبال او مادامی که عاق و قاطع رحم باشد.

(۱) ولی احوط ترک همه خلاف ادبها است و اخباری در این باره بیاید ان شاء الله.

۴- از کافی به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: روز قیامت چیزی چون کبه آید و پشت مؤمن را هل دهد تا او را به بهشت درآورد، و گویند این برو نیکی است.

بیان: کبه یعنی هل دادن و صدمه یا مثل و شکو در چرخ‌ریس در خردی یا چون شتری در بزرگی (و از قاموس ده معنی برای کبه نقل کرده که مناسبتر همین است که ذکر شد مترجم).

و جزری گفته کبه بضم کاف انبوهی از مردم و دیگر چیزها (و بفارسی کبه گویند) و در حدیث است که بپرهیزید از کبه بازار یعنی انبوه مردم در آن، تا گوید بر بسا که اعم از بر به والدین باشد و هر احسانی را فرا گیرد.

(۲) ۵- کافی: به سندش تا منصور بن حازم که گفتمش کدام کردار بهتر است؟ فرمود: نماز در وقت و بر والدین و جهاد در راه خدا.

بیان یعنی نماز در وقت فضیلت.

(۳) ۶- کافی به سندش تا امام هفتمعليه‌السلام که مردی از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پرسید پدر را چه حقی است بر فرزندش؟ فرمود: آن که پدر را بنام نخواند و جلو او راه نرود و پیش او ننشیند یعنی جلو او و دشنام‌گیرش نکند.

تبیان: او را بنام نخواند چون در عرف مردم بی‌احترامی و ترک تعظیم و بزرگداشت است بلکه او را بکنیه بخواند که شیوه بزرگداشت عرب است یا به لقبی که دلالت بر تعظیم یا لطف و گرامی داشت دارد چون پدر جان یا پدر یا والد و مانند آن جلوش ننشیند در زمان یا مقام و نخست روشنتر است و بسا اعم از هر دو باشد و گر چه بعید است (و میتواند منع از نشستن جلو او باشد یا در دامن او مترجم).

" و دشنام‌گیرش نکند" یعنی کاری نکند که مردم او را دشنام دهند چنانچه بخودشان یا پدرشان دشنام دهد و آنها پاسخ گویند و بسا که مردم پدر کسی که کار ناروا و زشتی کند دشنام دهند (و این بیشتر باشد مترجم).

(۴) و در روضه کافی (ج ۸: ۷۱) در حدیث سان دیدن سواره نظام است که آن حضرت گروهی را لعن کرد تا فرمود: و کسی که بر پدر و مادر خود لعنت کند، مردی گفت یا رسول الله مردی باشد که پدر و مادرش را لعنت کند؟

فرمود: آری پدران و مادران مردم را لعنت کند و آنان پدر و مادرش را لعنت کنند و این دو حدیث را عامه هم روایت کردند.

(۱) در نهایه گفته در حدیث ابی هریره است که البته در پیش پدرت راه مرو، و پیش از او منشین، و بنامش او را مخوان، و دشنام برایش میاور، یعنی او را دشنامگیر مکن باینکه پدر دیگری را دشنام دهی تا او پدرت را دشنام دهد به عوض آن، و تفسیرش در حدیث دیگر است که بزرگترین گناه کبیره آنست که کسی پدر و مادرش را دشنام دهد.

گفتند چگونه باشد؟ فرمود: کسی را دشنام دهد و پدر و مادر وی را دشنام دهد پایان از (ج ۲ ص ۴۰ النهایه).

من گویم: با صرف نظر از این حدیث عامه می‌شود این کار را گناه کبیره دانست برای اینکه دشنام به پدر کبیره است؟ ظاهرا نه، زیرا دشنام به دیگری که به دشنام نرسد معلوم نیست کبیره باشد و این خود دشنام به پدر نباشد و اسناد آن بپدر دشنامگو برای مبالغه و بر سبیل مجاز است، و ارتکاب سبب در حکم ارتکاب مسبب آن نیست مگر تخلف ‌پذیر از آن نباشد چون گردن زدن نسبت بکشتن با اینکه روایت ضعیف است و دلیل گرفتن آن بر این حکم مشکل است و روایت روضه هم بقول مشهور ضعیف است و لعن را دلیل کبیره دانستن هم مشکل است آری ظاهر در حرمت است و گر چه در باره مکروه هم وارد است.

(۲) ۷- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام که چه باز میدارد مرد را از شماها که احسان کند به پدر و مادرش زنده باشند یا مرده: از طرف آنها نماز بخواند و صدقه بدهد و حج بجا آورد و روزه بدارد که آنچه کند از آنها باشد و خودش هم مانند آن را دارد، و خدا عز و جل به این برو نمازش (و صله‌اش خ ب) خیر بسیاری برایش فزاید.

ایضاح:" نماز بخواند از آنها" بیان احسان پس از مرگ است و گویا جواب پرسش از آنست که فرمود: نماز بخواند از طرف آنها قضا یا نافله و چنین است حج و روزه، و بسا که شامل استیجار آنها هم باشد چه بمال خود میت یا مال او، پس واجب است قضاء نماز و روزه بر بزرگترین فرزندان و تفصیلش در محلش آید انشا

و دلیل است بر اینکه ثواب این اعمال و خیرات دیگر بمرده میرسد، و این عقیده علما ما است و اما عامه اتفاق دارند که ثواب صدقه به مرده میرسد و در باره کردار بدنی اختلاف دارند بقولی میرسد قیاس به صدقه و بقولی نمیرسد بدلیل قول خدای تعالی در (۳۹- النجم) و اینکه نیست برای آدمی جز آنچه کوشا بوده، مگر ثواب حج که هم بد نیست و هم مالی و حکم مال

غالب آمده.

و اینکه فرمود" فیزیده الله" یعنی دو ثواب دهد: یکی برای خود عمل و ثواب بسیار دیگر برای بر در دنیا و آخرت.

(۱) ۸- از کافی به سندش تا معمر بن خلاد که به امام هشتمعليه‌السلام گفتم: دعا کنم در حق پدر و مادرم که مذهب حق را نمی‌شناسند؟ فرمود: برایشان دعا کن و از آنها صدقه بده و اگر زنده‌اند و عارف بحق نیستند با آنها مدارا کن که براستی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: راستش خدا مرا برای رحمت فرستاده نه برای عقوق و ناسپاسی.

روشنگری: دلیل است بر اینکه دعاء و تصدق برای والدین مخالف حق جائز است پس از مرگشان و در زندگیشان مدارا باید کرد و سخن در دومی گذشت و اولی بسا که از آن سود برند در سبک شدن عذابشان.

و وارد شده صحبت حج از والدین گر چه ناصبی باشد و بیشتر اصحاب بدان عمل کردند با تفسیر ناصبی بمخالف نه دشمن اهل بیت، و ابن ادریس نیابت از پدر مخالف را هم منکر است و میتوان آن روایت را به مستضعف تفسیر کرد زیرا ناصبی که اظهار دشمنی با اهل بیت کند بدون شک کافر است و مخالف غیر مستضعف هم نیز مخلد در دوزخ است و در اخبار چندی کافر و مشرک نام گرفته، و در بسیاری از آنها داغ نفاق بر او زده شده با اینکه خدا سبحانه در باره منافقان در آیه (۸۴: برائه) فرموده: بر هیچ کدامشان نماز مگذار که مرده باشد هرگز و بر سر گورش مایست که براستی کافرند بر خدا و رسولش و مردند در بزهکاری.

(۲) و مفسران گفتند" بر گورش مایست" یعنی درنگ مکن برای دعاء، و در باره مشرکان در (۱۱۳: برائه) فرموده: نبی را نرسد و هم آنان که ایمان دارند آمرزشخواهی برای مشرکان و گر چه خویشاوند باشند از آن پس که روشن شد براشان که آنان یاران دوزخند ۱۱۴ و نبود آمرزشخواهی ابراهیم برای پدرش جز برای نویدی که به او داده بود (که مسلمان می‌شود) و چون روشن شد که دشمن خداست از او بیزاری جست و این علت دلالت دارد بر عدم روا نبودن آمرزشخواهی برای کسی که معلوم است جهنمی است و اگر چه مشرک هم نام بردار نشوند و مخالفان بحکم اخبار متواتره دوزخی باشند و قول خدا که" چون روشن شد او دشمن خداست" دلیل است بر عدم جواز آمرزشخواهی برای آن مخالفان، زیرا شکی نیست که آنان دشمنان خدایند.

اگر گویند: آمرزشخواهی ابراهیم برای پدرش دلالت دارد بر اینکه پدر جداست گویم مشهور میان مفسران اینست که آمرزشخواهی آن حضرت مشروط به ایمان پدر بوده چون به او وعده داده که مسلمان می‌شود و چون کافر مرد و روشن شد دشمنی او با خدا از او بیزاری جست و

(۱) بقولی وعده از طرف ابراهیم بوده بپدرش که به او گفته بود تا زنده‌ای برایت آمرزش طلبم و برایش آمرزش میخواست بشرط ایمان و چون از ایمانش نومید شد از او بیزاری جست.

و اما گفته در سوره مریم (آیه ۴۷)" سلام بر تو آمرزشخواهم برایت از پروردگارم" طبرسی ره گفته سلام وداع بوده و کناره‌گیری با لطیفترین صورتی و این سلام بدرود و دوری از اوست و بقولی سلام اکرام و احسان است برای ادای حق پدری و در اینکه گفته" بزودی آمرزشخواهم برایت" چند قول است.

۱- وعده استغفار از روی خردمندی چون قبح استغفار برای مشرکان تثبیت نشده بود.

۲- این گفته مشروط بود به ترک کردن بت‌

پرستی و اخلاص در خداپرستی.

۳- مقصودش این بود بدرگاه خدا دعا کنم در دنیا عذابت نکند پایان.

و من گویم: اگر دلالت آیه درست باشد دلیل باشد بر جواز استغفار و دعاء برای خیر پدر نیز از خویشان دیگر زیرا مشهور میان امامیه اینست که آزر پدر آن حضرت نبوده بلکه عم او بوده و اخباری هم بر آن دلالت دارد، و آنگاه هر که از امامیه که نماز میت بر مخالف را روا دارد تصریح دارد که بعد از تکبیر چهارم او را لعن کند یا ترک دعا کند و دعای بر والدین را در اینجا یادآور نیستند.

(۲) صدوقرضي‌الله‌عنه گفته اگر با مستضعف سر و کاری داری برایش بقصد شفاعت استغفار کن نه از روی پیوند دوستی بحکم روایت حلبی از امام صادقعليه‌السلام و در مرسل ابن فضال است از آن حضرت که ترحم کند بر او از روی شفاعت خواهی و دوستانه در ذکری چنین گفته است.

و من گویم: این تایید کند تفسیر ناصب را بر مستضعف و اما دلیل آوردن آیه پیش بر جواز سلام بر پدر مشرک مورد اعتراض است اما اولا برای اینکه آزار پدر نبوده مگر از راه طریق اولی دلیل آورند و بنا بر آن دلیل گردد بر اعم از والدین و ثانیا دانستی که برخی علماء و مفسران بلکه بیشترشان آن را تفسیر کردند بر سلام کناره‌جوئی، آری میتوان آن را از معاشرت و مصاحبت به معروف شمرد با اینکه جواز سلام بر هر کافری وارد است چنانچه در باب خود بیاید ان شاء الله.

(۳) ۹- در کافی: به سندش از امام ششمعليه‌السلام که مردی نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت یا رسول الله چه کس را احسان کنم؟ فرمود: مادرت را گفت پس چه کس را؟ فرمود مادرت را آن مرد گفت:

از آن پس که را؟ فرمود: مادرت را پس از آن چه کس را؟ فرمود پدرت را؟ (۴) تبیان: به این روایت دلیل آوردند که مادر به ۴/ ۳ احسان حق دارد و حقش سه برابر پدر است و بقولی مفهوم آن تاکید در احسان به مادر است و اندازه آن از آن روشن نشود و وجه

فزونی حق مادر روشن است برای مشقت بیشتر و رنج فزونش برای فرزند و آیات سوره لقمان نیز بدان اشاره دارد چنانچه دانستی.

(۱) عامه در این باره اختلاف دارند و از قول مالک شهرت دارد که مادر و پدر در این حکم برابرند و بقولی برتری مادر مورد اتفاق است و به روایتی از مسلم مادر دو برابر پدر حق دارد و به روایت دیگر سه برابر و شهید که خدا گورش را معطر سازد پس از ذکر مضمون دو روایت چند قول در اینجا نقل کرده (و اعتراض چندی با جواب بیان شده که علمی و ادبی است و ترجمه آن برای عموم سودمند نیست و از آن صرف نظر شد مترجم).

(۲) ۱۰- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام که مردی نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت: یا رسول الله من مشتاق جهاد و توانا هستم آن حضرت فرمود پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود، در راه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی زنده باشی و نزد خدا روزی خوری و اگر بمیری (در راه جهاد) اجرت با خداست و اگر برگردی بیگناه باشی چون روزی که زاده شدی گفت: یا رسول الله من پدر و مادر پیری دارم که پندارند که به حضور من آرامش دارند و از بیرون‌شدنم کراهت دارند پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: با پدر و مادرت بمان که سوگند بدان که جانم بدست او است یک شبانه روز همدمی و آرامش آنان با تو بهتر است از جهاد یک سال.

(۳) بیان (پس از تفسیر لفظ نشیط) گوید:" مکن حیا" اشاره است بقول خدای تعالی در آل عمران (آیه ۱۶۹ و مپندار آنان که کشته شدند در راه خدا مردگانند بلکه زنده‌اند نزد پروردگار خود روزی خورند، و اینکه فرمود:" اجرت با خداست اشاره است بقول او سبحانه در سوره النساء (آیه ۱۱۰) هر که از خانه‌اش به در آید در هجرت بسوی خدا و رسولش سپس مرگش در گیرد البته که اجرش با خداست و به تفسیر بیضاوی یعنی اجرش بر خدا واجب است.

و من گویم: خبر مشعر است باینکه مقصود از مهاجرت معنائیست که جهاد را نیز فرا گیرد.

و این خبر دلالت دارد بر اینکه ثواب ماندن با پدر و مادر برای رضای آنها فزونست بر ثواب جهاد و شامل پدر و مادر کافر هم می‌شود و بقول اصحاب توقف جهاد باذن والدین در صورتی که بر فرزند واجب عینی نباشد زیرا در واجب عینی اذن آنان معتبر نیست، و مخلوق را در برابر خالق حق طاعت نیست.

(۴) ۱۱- کافی: به سندش از زکریا بن ابراهیم، گفت من نصرانی بودم و مسلمان شدم و به حج رفتم و خدمت امام ششمعليه‌السلام رسیدم و گفتم: من نصرانی بودم و مسلمان شدم و حج بجا آوردم فرمود: در مسلمانی چه دیدی؟ گفتم قول خدا عز و جل (۵۲: الشوری) تو نمیدانستی کتاب

(۱) و ایمان چیست ولی ما آن را نوری ساختیم که راه نمائیم بدان هر که را خواهیم، فرمود:

خدایت هدایت کرده و آنگاه فرمود: بار خدایا هدایتش کن تا سه بار، فرزندم هر چه خواهی بپرس، گفتم پدرم مادرم نصرانیند و هم خانواده‌ام، و مادرم نابینا است، من با آنها زندگی میکنم و در ظرفهاشان غذا میخورم؟ فرمود: گوشت خوک میخورند؟ گفتم نه، و بدان دست نمیزنند، فرمود عیب ندارد، مادرت را منظور بدار و به او احسان کن و چون مرد به دیگری وانگذارش و تو خود به کار او برخیز و به هیچ کس خبر نده که نزد من آمدی تا در منی مرا دیدار کنی ان شاء الله گفت: در منی نزد آن حضرت رفتم و مردم در گرد او بودند، گویا معلم کودکان است این از او می‌پرسید و این هم میپرسید.

و چون به کوفه آمدم به مادرم توجه کردم و به او خوراک میدادم و شپش جامه و سرش را میگرفتم و خدمتش میکردم بمن گفت پسرم تو با من چنین لطفی نداشتی و هم دینم بودی این چه خوشرفتاریست که با من داری و از تو بینم از آنگاه که به سفر رفتی و مسلمان شدی؟ گفتم:

مردی زاده پیغمبر ما فرمانم داده که این کار را بکنم، گفت این مرد آن پیغمبر است؟ گفتم، نه پیغمبرزاده است، گفت پسرم این پیغمبر است، این کار از سفارشهای پیغمبرانست، گفتم مادر جانم راستش پس از پیغمبر ما مسلمانها پیغمبری نباشد ولی او پسر او است، گفت پسرم دین تو بهترین دین است آن را بمن پیشنهاد کن و من به او پیشنهادش کردم و مسلمان شد و به او آموختم تا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند و در شبش به او عارضه‌ای رخ داد و گفت:

پسرم آنچه را بمن آموختی باز گو و من به او باز گفتم و بدان اقرار کرد و مرد و چون صبح شد مسلمانها بودند که او را غسل دادند و من بودم که بر او نماز خواندم و او را در گورش فرو نهادم.

(۲) روشنگری: آیه چنین است" و همچنین وحی کردیم بسوی تو روحی را از فرمان خود" گذشت که مقصود از آن روحی است که بهمراه پیغمبرانستعليه‌السلام و بقولی مضمون وحی است (که قرآن باشد) و آن را روح نامیده برای اینکه زنده شود بدان دلها، و بقولی جبرئیل است یعنی مضمون وحی است (که قرآن باشد) و آن را روح نامیده برای اینکه زنده شود بدان دلها، و به قولی جبرئیل است یعنی فرستادیمش بسویت بوحی" و نمیدانستی چیست کتاب و ایمان" یعنی پیش از وحی" ولی ساختیم آن را نور" آن روح است یا کتاب یا ایمان" تا رهنمائی کنیم بدان هر که را خواهیم از بندگان خود". بتوفیق او برای پذیرش و اندیشه در آن، و دنبالش" و راستش تو البته رهنمائی براه راست" و گویا راوی ضمیر را به همان ایمان برگرداند و از آیه فهمیده که ایمان موهبت است و بررهنمود خداست تعالی و گر چه پیغمبران و حجج واسطه آنند،

(۱) و حاصل اینکه چون آن حضرت هم سبب اسلامش را از او پرسید و فرمود: در اسلام چه حجت و برهانی دیدی که سبب مسلمانیت شد پاسخ داد خدای تعالی هدایت را در دلم افکند و مرا به اسلام رهنمود چنانچه مضمون آیه کریمه است و آن حضرت تصدیقش کرد و فرمود:" و بحق خدایت هدایت کرده" و آنگاه فرمود" بار خدایا هدایتش کن" تا سه بار یعنی بر هدایت او بیفزا یا بر آن پایدارش بدار.

و گفته آن حضرت" عیب ندارد" دلیل است بر پاکی ذاتی نصاری" و خانواده‌ام" یعنی آنان نیز بر کیش نصارایند و بر اینکه نجاست آنان برای درگیری با نجاست است، و می‌شود تفسیرش کرد باینکه خشکبار را با آنها میخورده، و بسا مؤید آنست که از می نامی نبرده چون پس از خشکیدن ظرفش اثری از آن بجا نماند بخلاف گوشت خوک که چربیش بماند (و این بسیار تفسیر رکیک و نجسی است و در پاورقی ص ۵۴ هم در این زمینه توجیه ضعیفی دارد که از ترجمه آن صرف نظر شد مترجم).

(۲)" چون مرد" ظاهرش اینست که این سفارش بر این بوده که میدانسته هنگام مرگ مسلمان می‌شود، و یک معجزه است و گر چه بسا والدین کافر از حرمت غسل و نماز میت جدا باشند از کفار دیگر.

" بهیچ کس خبر مده" گفته‌اند نهی آن حضرت از این گزارش برای این بوده که سره گمراهان مسلم آب او را از آن حضرت نگردانند و بگمراهی خود نکشانند بیش از آنکه حق را بشناسد.

و من گویم: بسا که برای تقیه بوده خصوص که حدیث دارای معجزه است و گویا برای همین است که داستان رهنما شدن خود را در بار دوم شرفیابی در هم نموده و بلکه در باره اول که توضیح کافی نداده، و بسا که ترک آن برای فهمش از روال داستانست گفته او:" گویا معلم کودکانست" یعنی از کثرت اجتماع و پرسش آنان و لطف آن حضرت در جوابشان و اینکه مانند کودکان نیاز به معلم دارند گر چه از فاضلانند، و در پذیرش آنچه شنوند از آن حضرت بی‌اعتراض و خرده‌گیری.

حنیفیه: ملت اسلام است که برکنار از افراط و تفریط است و در حد میانه است، یا ملت ابراهیمی است که پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بدان وابسته است.

(۳) ۱۲- کافی: به سندش تا عمار بن حیان (خباب خ ب) گفت به امام صادقعليه‌السلام گزارش دادم از احسان پسرم بمن فرمود: من دوستش میداشتم و دوستیم به او فزود، راستش که خواهر رضاعی رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزد آن حضرت آمد، و چون دیدش بدو شاد شد و رواندازش برای او پهن کرد و

بر آتش نشاند، و آنگاه با او به گفتگو پرداخت و به روی او خندید سپس او برخاست و رفت و برادرش آمد و با او چنین رفتار و پذیرائی نکرد، و گفتند، یا رسول الله با خواهرش چنان کردی که با او نکردی با اینکه مرد است؟ فرمود: برای اینکه آن خواهر از او به والدینش خوشرفتار بود.

(۱) توضیح: این خواهر و برادر رضاعی دو فرزند حلیمه سعدیه بودند در اعلام الوری گوید عبد الله و انیسه پسران حارث بن عبد العزی دو همشیر آن حضرت بودند، و دلالت دارد بر استحباب اکرام خوشرفتارتر بر پدر و مادر.

(۲) ۱۳- کافی: به سندش تا ابراهیم بن شعیب که به امام ششمعليه‌السلام گفتم راستش پدرم بسیار پیر شده و ناتوان و ما او را برای قضای حاجت بدوش میبریم، فرمود: اگر توانی خود این کار را بکن و بدستت لقمه‌اش بده که سپرت باشد فردا از دوزخ، یعنی او سپر تو است از آتش.

(۳) ۱۴- کافی: به سندش تا جابر که شنیدم مرد به امام ششمعليه‌السلام میگفت: مرا پدر و مادری است مخالف حق؟ فرمود: بدانها احسان کن چنانچه احسان کنی به مسلمانان از آنها که دوستدار ما میباشند.

بیان:" چنانچه احسان کنی به مسلمانان" به صیغه جمع، یعنی بیگانه مؤمن حق ایمان دارد والدین مخالف حق ولادت و در حق برابرند و اگر مقصود این باشد که چنانچه پدر و مادرت هر دو مسلمان بودند اصل احسان را میرساند نه اندازه آن را ولی بعید است (بلکه بفهم نزدیکتر است مترجم).

(۴) ۱۵- کافی: به سندش تا امام پنجمعليه‌السلام فرمود: سه تا باشند که خدا عز و جل برای کسی در آنها رخصتی نداده: پرداخت امانت به خوشکار و بدکار، پائیدن بعهد برای خوب و بد و احسان بوالدین خوب باشند یابد.

بیان: دلالت دارد بر وجوب رد آنچه صاحبش وی را امین بر آن دانسته صاحبش بر باشد یا فاجر و فاجر شامل کافر هم هست و اشاره دارد که از آن تقاص نشود و اصحاب را در باره تقاص از سپرده اختلافست و میتوان گفت آن هم نوعی رد به صاحب است چون ذمه او را بری کند و سخنش در جای آن بیاید ان شاء الله.

و دلالت دارد بر وجوب وفاء به عهد که از آن محسوبست وعده به مؤمن و کافر، ولی این تعبیرات صریح در وجوب نباشند، و مشهور استحباب است در صورتی که شرط در ضمن عقد لازم نباشد، و سخن در باره والدین گذشت.

(۵) ۱۶- کافی: به سندش از امام ششمعليه‌السلام که از سنت و بر اینکه مرد نام پدر را بکنایه گوید:

روشنگری" ان یکنی الرجل" چند وجه دارد: (۱) ۱- از سنت پیغمبر و روش خوب و بر به والدین اینست که هر کس پسرش را بنام خودش کنایه نهد چنانی که اگر نامش محمد است او را ابا محمد بخواند و می‌شود کنایه شامل نامگذاری هم باشد.

۲- مقصود این باشد که مرد سخنگو طرف خود را بکنایه تعبیر کند نسبت به پدر او به او گوید پسر فلان چون بزرگداشت او است و احترام به پدر او و یادآوریش به مردم، در دل مؤمنان و بسا کسی که نامش را شنود برایش دعا کند.

در یک نسخه بجای لفظ (ابیه) آمده (ابنه پسر او) یعنی بطرف خود بگوید ابو فلان به نام پسرش زیرا نام بردن خلاف احترام است بویژه با حضور طرف، و بر هر دو نسخه بر این وجه مناسب این باب نیست زیرا در باره بر بخصوص والدین نباشد و بلکه در باره احسان به مؤمن است جز آنکه گفته شود شامل والد هم می‌شود.

(۲) ۳- مقصود این باشد که گوینده خود را بنام پدر کنیه آورد و این احسانیست به پدر به وجوهی که گذشت چنانچه امیر المؤمنینعليه‌السلام ، بسیاری موارد خود را تعبیر میکرد به ابن ابی طالب، و فرموده بخدا که پسر ابی طالب مانوس ‌تر است بمرگ از کودک به پستان مادرش.

(۳) ۱۷- کافی: به سندش تا امام ششم که مردی نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و از بر به والدین پرسید و پاسخش داد تا سه بار به مادرت نیکی کن و سپس تا سه بار فرمود: بپدرت نیکی کن و مادر را پیش از پدر آغاز نمود (و با آغاز به مادر اشاره دارد که بر به او افضل است).

(۴) ۱۸- کافی: بسندهای پیش تا امام ششم که فرمود: مردی نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت دختری آوردم و پروردمش تا چون به بلوغ رسید زیورش را به او پوشیدم و آوردمش بر سر چاهی و پرتش کردم به درون آن: و آخر چیزی که از او شنیدم اینکه میگفت: ای پدر جانم، کفاره آن چه باشد؟ فرمود: مادرت زنده است؟ گفت، نه، فرمود: خاله‌ات زنده است؟ گفت: آری، فرمود: به او نیکی کن که بجای مادر است و کفاره کار تو گردد ابو خدیجه (راوی حدیث) گوید:

به آن حضرت گفتم: چه وقت بوده این عمل؟ فرمود: در زمان جاهلیت که دخترها را میکشتند از ترس اینکه اسیر شوند و میان قوم دیگر بزایند.

روشنگری این حدیث دلالت دارد بر فضل مادر و خویشان او در باره برو احسان بر پدر و خویشان او و بر فضل بر به خاله میان خویشان مادری او در آنست شرح واد که در جاهلیت بوده چنانچه خدای تعالی فرموده (آیه ۸- التکویر) و آنگاه که از موءوده پرسند بکدام گناه کشته شده.

(۱) ۱۹- کافی: به سندش تا حنان بن سدیر از پدرش گفت: به امام پنجم گفتم فرزند جزای پدر را باید بدهد؟ فرمود: جزائی بر او نباشد جز در دو خصلت اگر پدر برده است پسرش او را بخرد و آزاد کند یا اینکه وامی دارد از طرفش بپردازد.

(۲) ۲۰- کافی: به سندش تا جابر که مردی نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت: مردی جوان و چالاکم و جهاد را دوست دارم و مادری دارم که آن را بد دارد، پیغمبرش فرمود برو با مادرت باش که بدان که مرا براستی فرستاده به پیغمبری انس او به تو در شبی بهتر است از جهادت در راه خدا یک سال.

(۳) ۲۱- کافی: به سندش تا امام پنجمعليه‌السلام فرمود: راستی بنده خدا خوشرفتار است با والدینش در زندگی آنها سپس بمیرند و وامشان را نپردازد و برایشان آمرزش نخواهد و خدا عز و جل او را عاق نویسد و بسا که در زندگی آنان عاق باشد و نیکی کند با آنها، و چون مردند وامشان را بدهد و براشان آمرزش خواهد و خدا عز و جل او را احسان کند و بار نویسد.

توضیح: دلالت دارد بر اینکه برو عقوق در زندگی و پس از مرگ هر دو باشند و بر اینکه پرداخت وام و استغفار بهترین بر و احسانند پس وفات پدر و مادر.

(۴) ۲۲- کافی: به سندش از امام ششمعليه‌السلام که کمتر عقوق" اف" است و اگر خدا عز و جل چیز زبونتر از آن میدانست از آن نهی میکرد.

بیان:" از آن نهی میکرد" زیرا معلوم است که مقصود نهی از همه افراد است و به کمتر بس کرده تا بالاتر بحکم اولویت دانسته شود، چنانچه متعارف فهم از این گونه تعبیر است و اف کلمه اظهار نفرت است و معنی عقوق والدین ترک ادب در برابر آنها است و آزار آنها به کردار یا گفتار، و مخالفت با آنها در هر غرضی که جائز است بحکم عقل یا نقل و از کبار در شمار است و قرآن و سنت بر آن گواه است و عامه و خاصه بر آن اتفاق دارند.

(۵) ۲۳- کافی: به سندش از امام هفتم که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خوشرفتار باش و بهشت بس و اگر عاق (بدرفتار باشی) دوزخت بس.

بیان: در این حدیث ثواب بر را بزرگ شمرده تا آنجا که بهشت را بایسته شود و از آن فهمیده شود که بسیاری از گناهان را جبران کند و در ترازوی حساب بر آنها بچربد.

(۶) ۲۴- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: چو روز قیامت باشد یک پرده از پرده‌های بهشت برداشته شود و بویش را دریابد هر که جان دارد از پانصد سال مسافت جز یک دسته گفتم: که باشند؟ فرمود: عاق والدین.

بیان: یعنی عاق هر دو یا یکی از آنها، او ظاهرش اینست که عاق به بهشت نرود، و

می‌شود تفسیرش کرد بکسی که آن را حلال شمارد یا اینکه از آغاز بویش را نبوید و گر چه پس از آن درآید، یا مقصود از والدین در اینجا پیغمبر و امامند یا منظور بهشت خاصی است.

(۱) ۲۵- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بالای هر کار نیک کار نیکی است تا کسی در راه خدا کشته شود که بالای آن کار نیک دیگر نباشد، و بالای هر عاق‌شدنی عاق‌شدنی است تا کسی یکی از والدین خود را بکشد و چون چنین کند بالاترش عاق‌شدنی نباشد.

بیان: می‌شود بر بمعنی مصدر باشد و برای مبالغه آمده یعنی کار بسیار بسیار نیک چنانچه در قول خدای تعالی است (۱۸۹- البقره)" ولی بر کسی است که پرهیزکار باشد"

" تا بکشد کسی یکی از والدینش را" چه با دیگری باشد یا نه، یا مقصود اینست که بالاتر از آن از جنس عقوق دیگر نیست و منافات ندارد که کشنده هر دو تا عاق‌تر از او باشد و مقصود عقوق والدین و ارحام است یا هر گناه کبیره و منافات ندارد که کشتن امام از آن سخت‌تر است زیرا آن یک نوع کفر است و بسا که شامل کشتن والدین دینی چون پیغمبر و امام هم باشند چنانچه در باب بر والدین و جز آن گذشت.

(۲) ۲۶- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: هر که بچشم دشمنی بر پدر و مادرش بنگرد با اینکه به او ستمکارند خدا نمازش را قبول نکند (تا چه رسد باینکه خوشرفتار بدو باشند و این منافات ندارد که آنها هم گنهکارند چون به او ستم کردند و او را به ناسپاسی واداشتند، و قبول کمال عمل است و جز درست بودن و اجزاء است.

(۳) ۲۷- کافی: به سندش تا امام پنجمعليه‌السلام که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در ضمن سخنی از خود فرمود:

بپرهیزید از عقوق والدین زیرا بوی بهشت از مسافت هزار سال دریافت شود، و در نیابدش عاق، و قاطع رحم، و نه پیر زناکار و نه دامن‌کش از روی تکبر و بزرگ فروشی، جز این نیست که کبریا از آن خدا پروردگار جهانیانست.

بیان: پانصد سال (روایت پیش) نظر بهمه مردم است و هزار نظر بجمع خاص نامبرده

(۱) در این روایت، و مؤیدش اینکه در روایت پیش فرمود: هر که جان دارد، یا اختلاف برای کم و بیش پرده‌ها برداشته شده است که در خبر پیش فرمود یک پرده و این خبر در صورت برداشت دو پرده است مثلا و در کتاب وصایا آید که بویش از مسافت دو هزار سال دریافت شود و این با برداشت چهار پرده باشد مثلا.

(و توجیهات دیگری هم برای جمع میان این احادیث دارد تا گوید): بسا این شماره کنایه عن بسیاریست و شمار خاصی منظور نیست چنانچه در قول تعالی (۸۰: برائت) و گر چه هفتاد بار براشان آمرزشخواهی.

و ازار جامه‌ایست که زیر رداء پوشند از وسط چیند و عربهای جفاجو آن را بلند میگرفتند که روی زمین میکشیده- تا گوید در قاموس آن را به تن‌پوش تفسیر کرده و شامل درازی رداء هم می‌شود و هم جامه‌های دیگر چنانچه قول خدا (۴: المدثر) و جامه‌های خود را پاکیزه دار، به تشمیر تفسیر شده که گردآوری جامه است، و در باب زی و تجمل اخباری در این باره آید.

و بسا آن را بر کمربند روی لباس بکار برند (شال) و مقصود رها کردن دو طرف آنست از روی تکبر چنانچه برخی مردم هند کنند.

(۲) و خیلاء بقول جوهری بمعنی کبر است و دامن‌کش از خودبینی و تکبر خود را سو بسو میگرداند چون پاره ابر در جو آسمان که این سو و آن سو می‌چرخد، و این رفتار را مطیطا گویند و باین معنا است قول خدای تعالی (۳۳: القیامه) رفت بسوی خاندانش تلوتلو با تکبر و بزرگ منشی.

و اگر در درازی جامه و کشیدن آن بر زمین قصد تکبر نباشد بلکه بر حسب شیوه و عادت باشد بقولی باز حرام است و اولی اینکه گفته شود ناپسند است چنانچه شهید و دیگران گفتند از چند راه.

۱- خلاف روش و شیوه مؤمنان متواضع است چنانچه آید و عامه هم در این باره اخباری آوردند (و از نهایه دو خبر در این باره نقل کرده).

۲- اسراف در جامه است بی‌نیاز بدان (پس باید حرام باشد، مترجم).

۳- جامه دراز که بر زمین کشد بسا که نجس شود و در نماز و دین رخنه آورد، و اگر در راه رفتن آن را برآورد سختی کشد با آنکه نیازی بدان ندارد؟ سپس غافل ماند و فرو افتد.

۴- زود کهنه شود با دوام کشیدن بر خاک زمین و پاره شود اگر نجس نگردد.

۲۸- کافی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: اگر خدا چیزی کمتر از اف میدانست از آن نهی میکرد و آن کمتر درجه عقوق است، و از عقوق است خیره‌چشمی کسی بر والدینش.

(۱) بیان و بسا که این هم در درجه کمتر باشد یا اینکه اف کمتر زبانیست و این کمتر کرداری، و مقصود اینست که باید نگاهش بدانها از روی خضوع و ادب باشد و چشم بدانها خیره نکند و یا خشمگین بر آنها ننگرد.

(۲) ۲۹- کافی: به سندش تا امام پنجم که پدرم نگاه کرد بمرد که پسرش با او راه میرفت و و بر بازوی پدرش تکیه کرده بود، فرمود پدرم سخنی با او نگفت از کینه به او تا از دنیا رفت (یعنی با آن پسر و تفسیرش به پدر که پسر را امکان این کار داد بعید است، و بسا مقصود صورت راضی نبودن پدر باشد یا انجام آن از روی تکبر، و از این اخبار برآید که امر بر بوالدین دقیق است و به کمتر چیزی عاق شدن بوجود می‌آید).

(۳) ۳۰- امالی صدوق: به سندش تا امام صادقعليه‌السلام فرمود: در این میان که موسی بن عمران با پروردگارش عز و جل راز میگفت مردی را در سایه عرش پروردگارش عز و جل دید و گفت:

پروردگارا این کیست که عرشت بر سر او سایه دارد؟ فرمود: این احسان‌کننده بوالدینش بود و سخن چین نبوده.

(۴) ۳۱- از همان: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود احسان کنید به پدرانتان تا احسان کنند به شما پسرانتان و با زنان مردم عفت ورزید تا زنانتان عفت ورزند (در خصال مانندش آمده).

(۵) ۳۲- از امالی صدوق: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: رحمت کند خدا مردی را که کمک دهد به پدرش در احسان بوی، رحمت کند خدا پدری را که کمک کند به فرزندش در احسان بوی، رحمت کند خدا همسایه‌ای را که کمک کند به همسایه خود در احسان بوی، رحمت کند خدا مردی را که کمک کند بسلطانش در احسان بوی.

در ثواب الاعمال مانندش آمده.

(۶) ۳۳- از امالی صدوق: به سندش از امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر که دوست دارد خدا عز و جل سختیهای مرگ را برش سبک کند، با خویشاوندش پیوسته باشد، و بوالدینش نیکی‌کننده، و چون چنین باشد خدا سختیهای مرگ را برش سبک سازد و در زندگی خود هرگز فقری به او نرسد در امالی طوسی از غضائری از صدوق مانندش آمده.

۳۴- (در حدیث ده از کافی ترجمه آن گذشت بدان رجوع شود مترجم).

۳۵- در ۱۹- از کافی گذشت بدان رجوع شود، و از کتاب حسین بن سعید هم نقل شده.

(۷) ۳۶- امالی صدوق: به سندش تا امام پنجمعليه‌السلام ، فرمود موسی بن عمران گفت: پروردگارا بمن سفارش کن فرمود: تو را بخودم سفارش کنم، بار دیگر درخواست کرد فرمود: تا سه بارت

بخودم سفارش کنم، (۱) بار سوم خواست، فرمود: تو را به مادرت سفارش کنم و در بار چهارم هم فرمود: تو را به مادرت سفارش کنم و در بار دیگر فرمود: تو را به پدرت سفارش کنم، فرمود:

برای اینست که گویند مادر دو سوم حق احسان دارد و پدر یک سوم.

(۲) ۳۷- از تفسیر علی بن ابراهیم: (آیه ۲۳- ۲۵ الاسراء)" و فرمان داد پروردگارت که نپرستید جز او را بوالدین نیکی کنید اگر یکیشان نزدت به پیری رسد یا هر دو برویشان اف مگو" فرمود: اگر چیزی را کمتر از اف میدانست آن را فرموده بود" و لا تنهرهما" یعنی با آنها ستیزه مکن.

(۳) و در حدیث دیگریست که اگر شاشیدند برویشان اف مگو" و به آنها سخن خوب بگو"( وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ ) فرمود: در برابرشان تواضع کن و بزرگی به آنها مفروش" و بگو پروردگارا بدانها رحم کن چنانی که مرا از خردسالی پروردند".

(۴) ۳۸- از قرب الاسناد: علی از برادرش امام کاظمعليه‌السلام که پرسیدمش از کسی که مسلمانست و پدر و مادرش کافرند، آیا شاید که براشان در نماز آمرزشخواهد؟ فرمود: اگر در خردسالی از آنها جدا شده و نداند مسلمان شدند یا نه؟ باکی ندارد و اگر بداند کافر ماندند براشان آمرزش نخواهد و اگر نداند براشان دعا کند.

(۵) ۳۹- از قرب الاسناد: بسند تا عبد الله بن جندب، گفت نوشتم به امام کاظمعليه‌السلام و پرسیدمش از کسی که میخواهد کارهایش از نماز و احسان و هر خیری سه بخش کند، یک سوم از خودش باشد و دو سوم از پدر و مادرش یا بخشی از کارهایش بدانها اختصاص دهد و تبرع کند به چیزی معین و اگر چه یکی زنده است و دیگری مرده گوید بمن پاسخ نوشت: اما برای مرده خوبست و جائز و اما برای زنده نه، جز احسان و صله.

(در این حدیث انجام کار خیر برای دیگری مورد بحث شده و باید دانست که آن بر چند وجه است:

۱- بعنوان نیابت در عمل که آن را بقصد نیابت از دیگری انجام دهد تا آثار و فوائدش به او برسد مانند اینکه نماز را از طرف او بخواند و این نیابت در عمل واجب عینی بر زنده اگر عبادی باشد صحیح نیست و تکلیف او را ساقط نمیکند و ثوابی به او نمی‌رسد چنانچه نماز یومیه یا نمازهای واجب دیگر را از طرف مکلف زنده انجام دهد که این حدیث شامل آنست فقط در باره نیابت در حج واجب از طرف عاجز از انجام آن روایت و فتوی به صحت آن وارد است و عموم این حدیث را تخصیص میدهد و همچنان در باب تولیت در وضوء و غسل نسبت به عاجز از شستن برخی اعضاء به صحت آن فتوی داده‌اند و نیابت در نوافل یومیه یا نماز شب

هم بحکم عموم این حدیث صحیح نیست ولی مانند حج استحبابی یا زیارت قبر پیغمبر و امام مشهور صحت آنست و به آن ملحق است زیارت برادر دینی و تحیت از طرف شخص زنده در انجام آن و پرداخت زکات مال یا فطره روزه یا کفاره‌های مالی چون کفاره روزه برای عاجز از آن و موارد بسیاری مورد بحث است و اگر واجب غیر عبادی باشد چون تطهیر جامه برای نماز که صحت آن مورد اشکال نشده و اما مانند پرداخت دین و یا دیه و مانند آن ظاهر فقهاء اینست که صحیح است ولی اگر مدیون منع کند مانع صحت است یا نه؟

۲- بعنوان اهداء ثواب که کسی عمل خیری برای خود میکند و ثواب آن را به دیگری گر چه زنده است اهداء میکند و گر چه بر او واجب عینی باشد ظاهر حدیث منع از آنست به زنده و گر چه پدر و مادر باشند بلکه ظاهر حدیث همان اهداء ثواب است که" یجعل اعماله الخ" یعنی عملش سه بخش میکند و این با نیابت موافق نیست بلکه با ثواب عمل موافق است و عموم حدیث شامل عمل مستحب می‌شود و آن خلاف مشهور است از مترجم).

(۱) ۴۰- از خصال: به سندش تا امام رضاعليه‌السلام فرمود: راستش خدا عز و جل به سه چیز همراه سه دیگر فرمان داده: امر کرده به نماز و زکات پس هر که نماز کند و زکات ندهد نمازش پذیرفته نشود، و امر کرده به شکر خودش بهمراه شکر والدین (در سوره لقمان آیه ۱۴) پس هر که شکر والدین نکند شکر خدا نکرده و امر کرده به تقوی خدا و صله رحم. در (آیه ۱- سوره النساء) و هر که صله رحم نکند تقوای خدا عز و جل را ندارد.

(مقصود از اینکه این سه دو بدو همراهند همراه زمانی نیست زیرا انجام نماز و پرداخت زکات در یک زمان انجام نشوند و هر کدام وقت مخصوص بخود دارند و ظاهرش اقتران شرطی است یعنی صحت هر کدام مشروط به اتیان دیگریست که در ذیل حدیث توضیح داده و لازمش بطلان آن به تنهائی است ولی گویا حمل به اشتراط در قبول شده نه در صحت و عدم قبول اعم است از عدم صحت و بسا عملی که صحیح است و مسقط تکلیف است ولی در پیشگاه خدا قبول نیست و ثواب خود را ندارد و تنها عقاب ترک آن ساقط شود مترجم).

(۲) ۴۱- از عیون: به سندش تا بزنطی گفت: شنیدم امام رضاعليه‌السلام میفرمود: مردی از بنی اسرائیل خویشاوند خود را کشت و آنگاه آن کشته را بر سر راه بهترین سبط از اسباط بنی اسرائیل انداخت سپس آمد بخونخواهی از آنان و آمدند و به موسیعليه‌السلام گفتند سبط آل فلان فلانی را کشتند بما بگو چه کسی او را کشته؟ آن حضرت فرمود: یک ماده گاوی برایم بیاورید (۶۷: البقره و دنباله‌اش)" گفتند: ما را به مسخره گرفتی فرمود پناه بخدا که از نادانان باشم" و اگر هر ماده گاوی خواسته بودند آورده بودند کفایتشان میکرد ولی سخت گرفتند و خدا هم

بر آنها سخت گرفت.

(۱)" گفتند از پروردگارت بخواه برای ما روشن کند آن چیست؟ گفت راستش خدا گوید آن ماده گاویست نه پر پیر و نه نوجوان و بکر" یعنی نه خردسال و نه سالمند" میان این دو سن" و اگر باز هم خواسته بودند یک ماده گاو میان سال آورده بودند کفایتشان میکرد ولی سخت گرفتند و خدا بر آنها سخت گرفت" گفتند پروردگارت را بخوان تا روشن کند برای ما چه رنگی دارد؟

گفت راستش میفرماید آن ماده گاو زرد چشمگیریست بیننده‌ها را شادمان میکند و اگر خواسته بود یک ماده گاو چنین آورده بودند کفایتشان میکرد ولی سخت گرفتند و خدا هم بر آنها سخت گرفت" گفتند پروردگارت را بخوان برای ما روشن کند که چه باشد؟ راستش آن برای ما مورد اشتباه است و البته اگر خدا خواهد ما بدان رهیاب خواهیم بود، گفت که خدا فرماید آن ماده گاویست که رام نیست تا زمین را شخم زند و نه آب بکشد برای کشت و کار دست‌آموز است و هیچ خالی بر آن نیست گفتند اکنون نشانه درستی آوردی" و آن را جستند و نزد جوانی از بنی اسرائیل بود و گفت: آن را نفروشم جز به پر پوستش از طلا و آمدند نزد موسیعليه‌السلام و گزارش دادند و فرمود: او حق دارد از او بخریدش و آن را خریدند و آوردند و فرمود سرش را بریدند و آنگاه فرمود: دمش را بدان مرده زنند و چون این کار کردند کشته زنده شد و گفت: یا رسول الله، پسر عمویم مرا کشته نه آنکه او را متهم بکشتن من کردند (و بدان قاتلش دوا ساختند) و یکی از اصحاب موسیعليه‌السلام بوی گفت: این ماده گاو را داستانیست فرمود: چه باشد؟ گفت: جوانی از بنی اسرائیل خوشرفتار بود با پدرش و او گاو پا در سه سالی خرید و آمد نزد پدرش (برای پرداخت بها) و دید کلیدها زیر سر او است (و در خواب است) و دلش نیامد او را بیدار کند و چون پدرش بیدار شد به او گزارش داد و گفت زهی، این ماده گاو را بگیر عوض آنکه از دستت رفته، فرمود: رسول خدا موسی گفت: بنگرید که خوشرفتاری اهلش را تا کجا رساند.

(سبط نواده پسری و دختری و چون حضرت یعقوب ۱۲ پسر بجا نهاد و هر کدام خاندانی شدند آنها را اسباط بنی اسرائیل نامیدند و هر خانواده افراد خود را با شماره دفتری تا صدها سال مشخص میداشت و احکام بسیاری در تورات بدان تکیه دارد و در گذشت زمان بنی اسرائیل در بسیاری بلاد منتشر شدند و بارها دچار قتل عام شدند و افرادی از آنها هم مسلمان شدند و در جامعه اسلامی مستحیل شدند و آیا اکنون هم حساب اسباط محفوظ مانده با این پراکندگی در سراسر جهان یا نه؟ نیاز به تحقیق دارد، و این حدیث نیاز به شرحی مبسوط دارد که در اینجا مجال و محل آن نیست.

۴۲- خصال: به سندش تا پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (این همان ۲۵ از کافی) است که ترجمه آن گذشت.

(۱) ۴۳- خصال: به سندش تا امام باقرعليه‌السلام که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بوی بهشت از مسافت پانصد سال راه دریافت شود و عاق والدین و دیوث (مردیکه زنش را زیر دیگران اندازد) آن را در نیابند.

(۲) ۴۴- خصال: به سندش تا موسی بن بکر واسطی که به امام کاظمعليه‌السلام گفتم: مردی به پسرش یا دخترش میگوید: پدر و مادرم قربانت در این باکی بینی؟ فرمود: اگر پدر و مادر زنده باشد ناسپاسی بدانها است و اگر مردند باکی ندارد سپس فرمود: جعفرعليه‌السلام را میفرمود: خوشبخت است مردیکه نمیرد تا جانشین پس از خود را بیند، و البته بخدا که خداوند بمن نمود جانشینم را پس از خودم.

(۳) ۴۵- خصال: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: پدر و مادر را بایست گردد از عقوق و ناسپاسی برای فرزندشان که شایسته است آنچه بایسته است فرزند را برای آنان.

(عقوق حق‌نشناسیست و چون فرزند را بر پدر و مادر حقوقی است اگر رعایت نکنند عاق او گردند ولی وابسته باینست که صالح و شایسته باشد و این شرط در حقوقیست که پس از ممیز شدن فرزند و بلوغ او باید رعایت شود چون تعلیم و ازدواج و اما در حقوق حال نوزادی و کودکی موضوع ندارد مترجم).

(۴) ۴۶- خصال (در ۱۵ کافی با شرحی گذشت بدان رجوع شود مترجم).

(۵) ۴۷- خصال: با اندک اختلاف در تعبیر همان مضمون حدیث ۸۶ است با تقدیم و تاخیر مترجم.

(۶) ۴۸- خصال: به سندی از خلیل تا ابن مسعود که پرسیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم کدام عمل محبوبتر است نزد خدا عز و جل فرمود: نماز به وقت، گفتم از آن پس چه چیز؟ فرمود: بر به والدین گفتم: کدام چیزی؟ فرمود: جهاد در راه خدای عز و جل، گفت: اینها را بمن باز گفت و اگر فزونتر خواسته بودم برایم فزون میکرد.

(۷) ۴۹- خصال: به سندش تا امام ششم، فرمود: سه تا باشند که هر که با آنها در افتد خوار شود: پدر و سلطان و بستانکار.

(۸) ۵۰- خصال: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چهارند که خدا بدانها نظر ندارد در روز قیامت: عاق، منت‌گذار و منکر قدر و دائم الخمر.

(۹) ۵۱- خصال: به سندش تا امام باقرعليه‌السلام فرمود: چهارند که هر که آنها را دارد بسازد خدا برایش خانه‌ای در بهشت هر کس یتیمی را در پناه گیرد و به ناتوانی ترحم کند و به پدرو مادرش مهر ورزد و با مملوک خود نرمش کند.

(۱) در محاسن مانندش آمده.

در ثواب الاعمال مانندش بسند دیگر آمده.

(۲) ۵۲- خصال: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چهارند که هر که دارد خدا پناهش را بر او گسترد و در بهشت مشمول رحمتش سازد: خوی خوشی که بدان در میان مردم زندگی تواند، و مدارا با گرفتار، و مهربانی با والدین، و احسان به مملوک.

(۳) ۵۳- خصال در خبر اعمش از امام صادقعليه‌السلام فرمود: برو احسان به والدین واجب است و اگر مشرکند از آنها پیروی مکن و نه از دیگری در نافرمانی خدا زیرا مخلوق را طاعتی نباشد که معصیت خالق باشد.

(۴) ۵۴- خصال: در حدیث اربعمائه: امیر مؤمنانعليه‌السلام فرمود: هر که اندوهگین کند پدر و مادرش را البته که عاق آنها گردد (اگر یکی را اندوهگین سازد عاق او است و اگر هر دو را عاق هر دو مترجم).

۵۵- (قریب به مضمون آن در ۲۲ کافی گذشت مترجم).

۵۶- (بمضمون ۵۳ است مترجم).

(۵) ۵۷- از امالی طوسی: به سندش تا امام باقرعليه‌السلام فرمود: چهارند هر که از مؤمنان دارا باشد خدایش در اعلی علیین جای دهد در غرفه‌ای بالای غرفه‌ها، در جایگاه شرف کامل: هر که پناه دهد یتیم را و خیر او جوید و پدرش باشد و کسی که ترحم کند به ناتوان و کمکش کند و او را بس باشد، و هر که هزینه نهد برای پدر و مادرش و نرمش کند با آنان و نیکی کند با آنها و اندوه ندهد بدانها، و کسی که بدرفتاری نکند با مملوکش و کمک او باشد در آنچه به او تکلیف کند، و او را واندارد بدان چه تاب آن ندارد.

(۶) ۵۸- از امالی طوسی: به سندش تا امام صادقعليه‌السلام فرمود سه دعاء از خدای تعالی باز داشته نشوند: دعاء پدر در باره فرزند حقشناس خود و نفرینش بر او اگر ناسپاس پدر باشد، و نفرین مظلوم بر ظالمش: و دعای وی برای کسی که انتقام او را از آن ظالم بگیرد: دعای مؤمن برای مؤمنی که با هم در باره ما همدرد باشند و نفرینش بر او هر گاه با او همدردی نکند با اینکه تواند و آن برادر از وی کمک خواهد.

(۷) ۵۹- امالی طوسی: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نباشد فرزند حقشناسی که به پدر و مادرش نظر رحمت کند جز که به هر نگاهی ثواب حج مقبولی دارد: گفتند: یا رسول الله و گر چه هر روزی صد بار نگاه کند؟ فرمود: آری خدا بزرگتر و پاکتر است.

(۱) ۶۰- امالی طوسی به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نگاه به عالم عبادتست، نگاه به امام عادل عبادت است نگاه مهرورزی به والدین عبادتست، نگاه به برادر دینی از روی دوستی عبادت است.

(۲) ۶۱- امالی طوسی: به سندش تا حجر مذری، گفت: به مکه آمدم و ابو ذر جندب جناده ره در آن بود، عمر بن خطاب هم آن سال به حج آمد و گروهی از مهاجر و انصار که علی بن ابی طالب میانشان بود به همراه او بودند، در این میان که من با ابوذر در مسجد الحرام بودم علیعليه‌السلام آمد و برابر ما به نماز ایستاد و ابوذر به او خیره ماند و من گفتم، رحمت خدا بر تو ای ابوذر راستی که به علی نگاه میکنی و چشم از او برنمیداری؟ گفت: این کار را میکنم که از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم میفرمود: نگاه به علی بن ابی طالب عبادت است، و نگاه مهرورزی به والدین عبادت است و نگاه به صحیفه یعنی صحیفه قرآن عبادت است و نگاه به کعبه عبادت است.

(۳) ۶۲- (از علل الشرائع): از امام ششمعليه‌السلام فرمود: گناهانی که هوا را تیره و تار کنند ناسپاسی پدر و مادر است.

(۴) ۶۳- ثواب الاعمال و امالی صدوق: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرمود: هر که ماه رمضان را دریابد و آمرزیده نشود خدایش دور سازد، و هر که پدر و مادرش را دریابد و آمرزیده نشود خدایش دور سازد، و هر که مرا نزدش نام برند و بر من صلوات نفرستد خدایش دور سازد.

من گویم: تمام این حدیث در باب فضائل ماه رمضان آید.

(۵) ۶۴- قرب الاسناد: به سندش از امام صادقعليه‌السلام فرمود: نرود در بهشت عاق والدین خود و دائم الخمر، و آنکه پر منت نهد بکار خیر خود.

(۶) ۶۵- امالی طوسی: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرمود: سه گناهند که عقوبتشان زود برسد و به آخر نیفتد: ناسپاسی والدین و ستم بر مردم، و ناسپاسی احسان.

(۷) ۶۶- علل: به سندش تا امام صادقعليه‌السلام فرمود: عقوق والدین از گناهان کبیره است زیرا خدا عز و جل عاق را گنهکار و شقی مقرر کرده (آخر حدیث نظر دارد به آیه ۱۴ و ۳۲ سوره مریم در گفته حضرت یحیی و عیسیعليهما‌السلام مترجم).

(۸) ۶۷- عیون و علل: به سندی از امام رضاعليه‌السلام فرمود: خدا عقوق والدین را حرام کرد، چون مایه بی‌توفیقی در اطاعت خدا عز و جل شود و هم احترام والدین و برکناری از ناسپاسی نعمت و موجب عدم تشکر گردد، و این خود بکشاند کمبود نسل و قطع آن چون عقوق مایه کمبود احترام به والدین و حقشناسی از آنها است و سبب قطع رحم و بی رغبتی پدر و مادر در فرزند و ترک پرورش برای اینکه فرزند نیکی به آنان را وانهد.

(۱) ۶۸- امالی طوسی: به سندش از امام صادقعليه‌السلام فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر بستر مرگ جوانی حاضر شد و به او فرمود: بگو لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و چند بار زبان آن جوان بند آمد و آن حضرت به زنی که در بالین او بود فرمود: این جوان مادر دارد؟ گفت: آری منم مادرش، فرمود: تو بر او خشمگین باشی؟ گفت: آری شش سال است با او سخن نگفتم، فرمود: از او راضی باش آن زن گفت: خدا از او راضی باشد به رضای تو یا رسول الله، پس رسول خدا به آن جوان فرمود:

بگو: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ و آن را گفت پس پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود به او چه بینی؟ در پاسخ گفت مردی سیاه و زشت و چرکین جامه و بدبو که اکنون پهلویم آمد و گلویم را فشرد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود: بگو ای آنکه اندک را پذیری و از بسیار درگذری، اندک مرا بپذیر و از بسیارم درگذر که تو پر آمرزنده و مهربانی جوان آن را گفت، پس پیغمبر به او فرمود: بنگر تا چه بینی؟ پاسخ داد: مردی را بینم سفید رنگ، خوش رو و خوشبو و خوش پوش که به کنارم آمد و آن سیاه از من دور شد، فرمود: باز بگو و باز گفت فرمود چه بینی؟ گفت آن سیاه را نبینم و سفید را بینم پهلوی خودم و سپس در همان حال مرد.

(۲) ۶۹- بصائر الدرجات: به سندش از امام باقرعليه‌السلام ، فرمود: عابدی در بنی اسرائیل بود بنام جریح و در صومعه‌ای عبادت میکرد، مادرش نزد او آمد و در نماز بود او را خواند و پاسخش نداد و او برگشت باز هم آمد و او را خواند و پسر به او توجه نکرد و برگشت و بار سوم آمد و به او پاسخ نداد و با او سخن نگفت و آن مادر برگشت و میگفت: ای معبود بنی اسرائیل او را سرکوب کن فردای آن روز فاحشه‌ای آمد و پهلوی صومعه او نشست و درد زائیدنش گرفت و مدعی شد که فرزند نوزاد از جریح است و در بنی اسرائیل فاش شد کسی که مردم را به زنا سرزنش میکرد زنا کرده و پادشاه فرمان داد آن پسر را بدار زنند، و مادرش نزد او آمد و سیلی به روی خود زد، پسر به او گفت خاموش باش این اثر نفرین تو است.

چون مردم این سخن او را شنیدند، گفتند: ما را با تو چه باید کرد؟ گفت بچه را بیاورید و او را آوردند و او را گرفت و گفت: پدرت کیست؟ پاسخ داد فلان چوپان فلان خاندان، و خدا تهمت آنان را دروغ در آورد در باره جریح و او سوگند خورد که از مادرش جدا نشود، به او خدمت کند.

(۳) ۷۰- از همان به سندش تا ابراهیم بن مهزم که شبانگاه از نزد امام صادقعليه‌السلام بدر آمدم و بخانه‌ام در مدینه رسیدم و مادرم همراهم بود، و سخنی میان ما در گرفت و به او درشت گفتم و بامداد پس از نماز نزد آن حضرت رفتم و چون به حضورش رسیدم بی‌سابقه بمن فرمود: ای ابا مهزم تو را چه با خالده که دیشب با او درشت گفتی نمیدانی شکمش منزلی بوده که در آن جا گرفتی، و دامنش گهواره‌ای که تو را در فشرده، و پستانش ظرفی که تو از آن خوشیدی؟ گوید

گفتم: چرا، فرمود: با او درشتی نکن.

(۱) ۷۱- محاسن: به سندش تا امام صادقعليه‌السلام فرمود: مردی نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت من آمدم تا به مسلمانی با تو بیعت کنم، آن حضرت فرمود: من با تو بیعت کنم بر اینکه پدرت را بکشی؟ گفت: آری آن حضرت فرمود: راستش ما بخدا شما را فرمان بکشتن پدرتان ندهیم، ولی اکنون دانستم ایمانت حقیقی است، و اینکه جز خدا در دلت نیست فرمان برید از پدرانتان در آنچه فرمان دهند به شما و فرمانشان نبرید در گناهان خدائی.

(۲) ۷۲- فقه الرضا: بر تو باد فرمان بری از پدر و نیکی به او، و تواضع و خشوع و احترام او، و فرود آواز در حضور او، زیرا پدر اصل پسر است و پسر فرع او، اگر او نبود خدا پسر را مقدر نمیکرد، در راه آنان مال و جاه و جان را فدا کنید.

من روایت دارم که: تو و مالت از پدرت است، جان و مال را از آن او دانسته، در دنیا بخوشی پیرو آنان باشید و با حقشناسی، و پس از مردن بر ایشان دعاء کنید و بر آنها رحمت خواهید، زیرا روایت است که هر که پدرش را در زندگی او حقشناسی کند و پس از مردنش برایش دعا نکند خدا او را عاق نامیده، استاد اخلاق خوب و مسائل دین، بجای پدر است، و حق او را دارد، حق او را بشناسید، و بدان که حق مادر واجبتر و لازمتر حق است، زیرا برداشته در آنجا که کسی دیگری را برندارد، و نگهبانی کرده با گوش و دیده و همه اندام خود شاد و خرم بدان، و با خود برداشته است با همه ناگواری، و آنچه کسی بر آن شکیبا نباشد، خواسته خودش گرسنه باشد و فرزندش سیر و تشنه باشد و او سیراب، و برهنه باشد و او در جامه، در سایه باشد و او برابر آفتاب، و باید با نیکی و نرمش از او تشکر کنی تا توانی بدان اندازه و اگر چه طاقت ادای حقش را ندارید جز به کمک خدا، و خدا عز و جل حق او را قرین حق خود ساخته که (در ۱۴: لقمان) فرموده تشکر کن برای من و برای پدر و مادرت و بسوی من است برگشت.

(۳) و روایت است که در همه کارهای نیک بنده را شاید که به اوج آنها رسد جز در سه حق:

حق رسول خدا و حق پدر و حق مادر از خدا خواهیم یاری بر آن را.

(۴) ۷۳- فقه الرضا: روایت دارم از عالم که به مردی فرمود: تو را پدر و مادریست؟ گفت:

نه، فرمود: تو را فرزندیست؟ گفت: آری فرمود به فرزندت نیکی کن که در حساب نیکی به والدینت باشد.

(۵) و روایت است که فرمود: نیکی کنید به فرزندانتان و احسان کنید بدانها، زیرا پندارند شما روزیشان میدهید و روایت است که ابرار نامیده شدند برای بر و احسان به پدران و فرزندان

(۱) و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده: رحمت کند خدا پدری را که کمک کند به فرزندش در نیکی کردن.

(۲) ۷۴- مصباح الشریعه: امام صادقعليه‌السلام فرمود: بر والدین از شناخت درست بنده است به خدا، زیرا هیچ عبادتی زودتر به رضای خدا نرسد از احترام به پدر و مادر مسلمان که برای خدای تعالی باشد، زیرا حق والدین از حق خدای تعالی باز گرفته شده اگر در راه دین و ملت باشند و جلو فرزند را نگیرند از طاعت خدا بگناه او، و از یقین شک، و از زهد به دنیاپرستی، و نخوانندش بر خلاف دین و سنت و اگر چنین باشند نافرمانیشان طاعت خداست و طاعتشان گناه است، خدا عز و جل (دره ۱: لقمان) فرموده:

" و اگر کوشند تا شریک من سازی چیزی را که ندانی فرمانشان مبر" و اما در معاشرت با آنها مدارا کن و نرمش داشته باش، و آزارشان را در خورد کن به عوض زحمتی که در خردسالیت برای تو کشیدند، و از خوراک و جامه‌ای که خدا در وسعت نهاده از آنها دریغ مکن، و روی از آنها برنگردان، و آوازت را بالای آوازشان بر نیاور که این احترام بفرمان خداست، خوشتر با آنها بگو و هر چه لطیف ‌تر، زیرا خدا مزد نیکان را ضایع نکند.

(۳) ۷۵- تفسیر عیاشی: تا امام صادقعليه‌السلام که پدرم بمن فرمود: بخدا که من سازش میکنم با یکی از فرزندانم و او را بر دامن خود می‌نشانم و مغز قلم را برایش بیرون می‌آورم و نقل شکری را برای او میشکنم با اینکه حق با فرزند دیگر من است، ولی نگرانم بر او و بر دیگری که نکنند با او آنچه شد به یوسف و برادرانش، و فرو نفرستاد خدا سوره (یوسف را) مگر برای نمونه و الگو، ولی نباید ما به یکدیگر حسد بریم مانند حسد میان یوسف و برادرانش که بر او تجاوز کردند و خدا آن سوره را رحمت ساخت بر همه پیروان و دوستداران ما و حجت ساخت بر دشمنان ما: آنان که جنگ و دشمنی برابر ما روا داشتند.

(اظهار محبت خاص آن حضرت به یکی از فرزندان بازتابش در دیگران این بود که نظر مخصوصی به او دارد و بسا که او را جانشین خود سازد و این سبب حسد دیگران میشد و به او بد بین میشدند و بسا که او را تا حد کشتن آزار میرساندند چنانچه پسران حضرت یعقوب با یوسف نمودند از این رو امام با قید قسم میفرماید: این اظهار محبت برای اولویت او نیست بلکه مثلا برای بداخلاقی او است که از آن بر خود او نگرانست که بدتر شود و بر فرزندان دیگر هم نگران است که واگیر کنند و به این بیان ریشه حسد را از دل آنها کند و فرمود نباید در این میانه حسدی بوجود آید چنانچه میان یوسف و برادرانش و تاکید میفرماید که نباید حسدی در میان افراد خاندان باشد مانند یوسف و برادرانش که خدا سوره یوسف را برای نمونه نازل کرده تا از آن پرهیز شود زیرا حسد برادران یوسف بر او برای اظهار محبت مخصوصی بود که پدرش

(۱) نسبت به یوسف داشت و تا آنجا کشید که به یوسف ستم و تجاوز تا حد مرگ روا داشتند.

و اضافه فرمود که این سوره رحمت و پند است برای پیروان و دوستان ما که از چنین حسدی بپرهیزند و حجت است بر دشمنان ما از بنی امیه و بنی عباس که با ما هم خانواده بودند و از روی حسد تا آنجا پیش رفتند که به جنگ و دشمنی در برابر ما پرداختند مترجم).

(۲) ۷۶- از همان: (از ابی بصیر از یکی از دو امام ۵ و ۶ که والدین را نام برد و فرمود: آنان هم آنهایند که خدا فرموده (۲۳: الاسری) و فرمان داد پروردگارت که نپرستید جز او را و به والدین احسان را.

(اشاره دارد که والدین همان پیغمبر و امامند مترجم).

(۳) ۷۷- از همان: تا امام باقرعليه‌السلام در تفسیر قول خدا (۲۳: اسری) و اگر برسند نزد تو به پیری یکیشان یا هر دوشان بدانها اف مگو و آنها را از خود مران" فرمود: آن کمترین آزار است که آن را و بالاتر از آن را حرام کرده.

۷۸- از همان (در ۲۲ کافی گذشت).

۷۹- (در ۳ کافی با شرحی گذشت و با اندک اختلافی در تعبیر که مهم آن کلمه" یبلغان" است با الف و در پاورقی ص ۷۹ گوید: قرائت کوفیانست جز عاصم و او و دیگران" یبلغن" بی‌الف خواندند مترجم).

(۴) ۸۰- مجالس مفید: به سندش تا بکر بن صالح که دامادم به امام دهمعليه‌السلام نوشت: پدرم ناصبی بداندیشی است و دچار سختی و مشقت از اویم چه فرمائی قربانت در دعاء برای من و چه فرمائی قربانت در باره‌ام، میفرمائی که رو در رویش بایستم یا با او مدارا کنم؟ در پاسخ نوشت: نامه‌ات را فهمیدم، و آنچه در باره سلوک پدرت بود، من دعای در باره تو را واننهم ان شاء الله، و مدارا کردن بهتر است از رو در رو ایستادن، و با هر سختی همواریست شکیبا باش البته سرانجام خوب از آن مردم با تقوی است، خدایت پایدار کند بر وابستگی به کسی که پیرو او هستی: ما و شما سپرده بخدائیم که سپرده‌هایش ضایع نشوند بکر گفت: خدا دل پدرش را عطوف کرد تا آنجا که در هیچ چیزی با او مخالفت نمیکرد.

(۵) ۸۱- کشف الغمه: به سندی تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود نگاه فرزند بر والدین از روی دوستی آنها عبادت است.

کتاب الامامه و التبصره: به سندی مانندش را آورده.

(۶) ۸۲- روضه الواعظین: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: مردی از امتم را در خواب دیدم که ملک الموت آمده بود جانش را بگیرد، و بر به والدینش آمد و او را بازداشت.

(۱) و فرمودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خشنودی خدا با خشنودی والدین است و خشم خدا با خشم والدین.

(۲) و فرمود: فرزند نیکوکاری نباشد که با مهر به والدینش نگاهی کند جز آنکه به هر نگاه ثواب حج مقبولی دارد، گفتند: یا رسول الله و اگر چه هر روز صد بار نگاه کند؟ فرمود: آری خدا بزرگتر و پاکیزه‌تر است.

(۳) و فرمود: چون پدر به فرزندش نگاه کند و شادش کند پدر را ثواب آزاد کردن بنده‌ای باشد گفتند یا رسول الله و گر چه ۳۶ بار نگاه کند؟ فرمود: الله اکبر.

(۴) و فرمود: حق فرزند بر پدرش سه است: نامش نیکو نهد، و نوشتنش بیاموزد، و چون بالغ شد زنش بدهد و فرمودصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : به عاق (والدین) گفته شود: هر چه خواهی بکن که منت نیامرزم، و به خوشرفتار گفته شود: هر چه خواهی بکن که منت البته بیامرزم.

(۵) و امام صادقعليه‌السلام فرمود: هر که خواهد خدا عز و جل سختیهای مرگ را از او سبک سازد باید با خویشانش صله کند و به والدینش خوشرفتار باشد: و چون چنین باشد خدا سختیهای مرگ را بر او آسان کند و تا زنده است هرگز فقر به او نرسد و فرمود: (۶) مردی نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت یا رسول الله راستی من شیفته جهادم و توانا؟ فرمود: جهاد کن در راه خدا که اگر کشته شوی زنده‌ای نزد خدا روزی‌خور باشی و اگر بمیری در راه جهاد اجرت با خداست و اگر برگردی از گناهان بدر آئی چنانچه زاده‌شده‌ای، گفت یا رسول الله مرا پدر و مادر پیریست که پندارند با من همدمند و بیرون شدن مرا بد دارند، پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: با والدینت باش که بدان که جانم بدست او است انس یک روز و شب آنها با تو بهتر است از جهاد یک سال.

(۷) ۸۳- از کتاب حسین بن سعید (خطی): به سندش تا امام باقرعليه‌السلام فرمود: بر و صدقه نهانی فقر را ببرند، و عمر را بیفزایند و جلو ۷۰ مردن بد را بگیرند.

(۸) ۸۴- همان: به سندش تا امام باقرعليه‌السلام فرمود: راستش بنده خدا به پدر و مادرش خوشرفتار است تا زنده‌اند وانگه بمیرند و او وام آنها را نپردازد و برایشان آمرزش نخواهد و خدایش عاق نویسد، و بسا که در زندگی آنها خوشرفتار نیست با آنها و چون بمیرند وامشان را بپردازد و برایشان آمرزش بخواهد و خدا تبارک و تعالی او را خوشرفتار نویسد.

(۹) امام ششمعليه‌السلام فرمود: اگر خواهی خدا در عمرت فزاید پدر و مادرت را شاد کن گوید: و شنیدمش میفرمود: بر به والدین روزی را بیفزاید.

(۱۰) ۸۵- همان: به سندش تا حماد بن حیان که امام ششم بمن گزارش داد به خوشرفتاری پسرش اسماعیل با وی، گفت: من او را دوست میداشتم و بیشتر دوستش داشتم (تا آخر آنچه در ۱۲ کافی گذشت).

(۱) ۸۶- همان: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: خاندانی با هم خوشرفتارند و مالشان فزونی گیرد با اینکه بدکارند.

(۲) ۸۷- همان: به سندش تا امام چهارمعليه‌السلام فرمود: مردی نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت:

یا رسول الله هیچ کار زشتی نبوده مگر که کرده‌ام آیا برای من توبه باشد؟ رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به او فرمود آیا پدر و مادرت زنده باشند؟ گفت: پدرم زنده است فرمود برو و با او نیکی کن گفت چون آن مرد رو برگرداند، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود کاش مادرش بود (که خوشرفتاری او به توبه نزدیکتر بود) در دعوات راوندی از آن حضرت مانندش آمده.

(۳) ۸۹- همان: به سندش تا جابر گفت شنیدم مردی به امام ششم میگفت: من پدر و مادر مخالف مذهب دارم؟ فرمودش به آنها خوشرفتار باش چنانچه با مسلمانان دوستار با ما.

و به همین سند تا امام باقرعليه‌السلام ، فرمود: صدقه نهانی خشم پروردگار را خاموش کند و بر به والدین و صله رحم عمر را بیفزایند.

(۴) ۹۰- همان: به سندی مرفوع: فرمود: موسی بن عمرانعليه‌السلام مردی را زیر سایه عرش دید و گفت: پروردگارا چه کسی است که به خود نزدیک کردی تا او را در سایه عرش جا دادی؟ خدا تبارک و تعالی فرمود: ای موسی اینست که ناسپاس به پدر و مادر نبوده و حسد نبرده به مردم در آنچه خدا از فضل خود به آنها داده گفت: پروردگارا از خلق تو باشد کسی که عاق والدینش گردد؟ فرمود: راستش از عاق شدن آنان اینست دشنام گیرشان کند.

(معنی آن در پیش گذشت در ۶ کافی گذشت).

(۵) ۹۱- همان: به سندش از امام ششمعليه‌السلام فرمود: اگر خدا چیزی کمتر از اف میدانست از آن نهی میکرد آن هم ناسپاسی و کمترین ناسپاسی است، و از ناسپاسی است که مردی خیره شود به روی پدر و مادر.

(۶) ۹۲- همان: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود مردی آمد نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و گفت یا رسول الله از که حقشناسی کنم؟ فرمود: از مادرت، گفت از که؟ فرمود: مادرت، گفت: سپس از که؟ فرمود (مادرت، گفت سپس از که؟ فرمود) پدرت.

(۷) ۹۳- نوادر راوندی: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: دو سال راه برو به مادرت و پدرت نیکی کن تا یک سال برو برای صله رحم یک میل برو برای عیادت بیمار، دو میل برو برای تشییع جنازه، سه میل برو برای اجابت دعوت، چهار میل برو برای دادرسی از گرفتار، بر تو باد به استغفار که نجات بخش است.

(میل دو هزار متر یک سوم فرسخ است و ظاهر حدیث سیر پیاده است و تطبیق آن با وسائل کنونی چون ماشین و قطار شاید به اعتبار زمان سیر باشد مترجم).

(۱) ۹۴- در کتاب الامامه و التبصره مانند آن را آورده جز که گفته ممحاه یعنی محو کن گناه است، و به همین سند از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ترجمه آن در ۲۵ کافی گذشت.

(۲) و به همین سند تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: بپرهیزید از نفرین پدر که تا بالای ابر برسد تا آنجا که خدای تعالی بدان نظر کند و می‌فرماید آن را بسوی من برآورید تا اجابتش کنم پس بپرهیزید از نفرین پدر که تیزتر و برنده‌تر است از شمشیر.

(۳) و به همین اسناد تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: سه کس باشند که منظور خدا نشوند: بر منت‌گذار بکار خود، و عاق والدین خود، و دائم الخمر.

(۴) و به همین اسناد که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: سه دعا بی‌شک مستجابند: نفرین مظلوم، دعا مسافر، و نفرین پدر بر فرزندش.

(۵) و به همین اسناد: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: نظر فرزند به والدینش از روی مهر بدانها عبادت است و فرمود: هر که اندوهگین کند والدینش را حق ناشناس آنها باشد.

(۶) و به همین اسناد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: از نعمت خداست بر آدمی که مانند پدرش باشد.

(۷) و به همین سند علیعليه‌السلام فرمود: رسول خدا مردی را دید که دو فرزند داشت یکی را بوسید و دیگری را واگذاشت و آن حضرت به او فرمود: خوب بود میان آنها برابری کنی (هر دو را ببوسی یا هیچ کدام را مترجم).

(۸) ۹۵- الدرر الباهره: امام دهمعليه‌السلام فرمود: ناسپاسی فرزند رود مردگی کسی است که رود مرده نشده: و فرمود عقوق به دنبال خود کمبودی دارد که به خواری کشاند.

(۹) ۹۶- راوندی در دعوات: از حنان بن سدیر که ما در حضور امام ششمعليه‌السلام بودیم و میسر در میان ما بود و سخن از صله خویشان شد و آن حضرت فرمود: ای میسر مرگت چند بار در رسید و هر بار برای صله رحم تو پس افتاد، اگر خواهی عمرت فزاید به دو پیر خود احسان کن، یعنی پدر و مادرش.

(۱۰) و از امام صادقعليه‌السلام فرمود: مرد عاق والدین است در زندگی آنها و پس از مرگشان از طرفشان روزه گیرد و نماز خواند و وامشان را بپردازد و پیوسته چنین کند تا حقشناس نوشته شود و بسا که در زندگی آنها حقشناس آنان باشد و چون بمیرند وامشان را نپردازد و به هیچ وجه به آنها احسان نکند و پیوسته چنین باشد تا عاق نوشته شود.

(۱۱) پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر که شاد است از درازی عمرش، و وسعت روزیش باید به پدر و مادر صله دهد که صله بدانها طاعت خداست و باید با خویشان صله رحم کند.

(۱) و فرمود: حقشناسی از والدین و صله رحم حساب را آسان کنند وانگه این آیه را خواند:

(۲۱: الرعد) و آنان که صله کنند آنچه را خدا فرمان به صله آن داده و بترسند از پروردگارشان و نگرانند از بدحسابی، صله رحم کنید گر چه با سلامی باشد.

(۲) امام پنجم فرمود: حج کردن فقر را ببرد، و صدقه بلا را دفع کند، و بر در عمر بیفزاید.

(۳) ۹۷- نهج: فرمود طاعتی نباشد برای مخلوق در نافرمانی خالق.

(۴) ۹۸- کنز کراچکی: به سندی از امام ششمعليه‌السلام فرمود: ملعونست ملعون کسی که پدرش را بزند یا مادرش را، ملعونست ملعون عاق والدینش، ملعونست ملعون قطع کن رحم.

(۵) ۹۹- عده الداعی: امام صادقعليه‌السلام فرمود: افضل اعمال نماز در وقت است، و احسان به والدین، و جهاد در راه خدا و روایت است که موسیعليه‌السلام در مناجاتش مردی را زیر ساق عرش دید که به نماز ایستاده و به مقام او رشک برد گفت پروردگارا برای چه بنده‌ات را به این مقام رساندی که می‌بینم، فرمود: ای موسی راستش او احسان کن به والدینش بود، سخن‌چین نبود (۶) و پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر که شاد است عمرش دراز شود، و روزیش فراوان گردد با والدینش صله کند که صله آنان از طاعت خداست.

(۷) مردی به امام ششمعليه‌السلام گفت: پدرم پیر شده که برای قضای حاجت به دوشش کشیم؟ فرمود اگر توانی خودت این کار را بکن زیرا سپرت باشد در فردای قیامت.

(۸) و مردی گفت: یا رسول الله، این پسرم چه حقی بمن دارد؟ فرمود: نام و ادبش نیکو کنی، به وضع خوبی در آوریش.

(۹) ۱۰۰- کتاب الامامه و التبصره: علی بن بابویه: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: رحمت کند خدا کسی را که فرزندش را برای احسان بوی کمک کند.

(۱۰) و هم از او بهمان سند: فرمود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خاک بر بینی آنکه نام مرا نزد او برند و بر من صلوات نفرستد، خاک بر بینی آنکه پدر و مادرش نزد او پیر شوند و او را به بهشت برند، خاک بر بینی مردیکه ماه رمضان بر او بگذرد پیش از آنکه آمرزیده شود.

(۱۱) و از او است به سندی تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: سید ابرار در روز قیامت مردیست که نیکی کرده به والدینش پس از مرگ آنها.

(۱۲) ۱۰۱- کافی: به سندش تا سلیمان بن خالد که به امام ششمعليه‌السلام گفتم: راستش من خانواده‌ای دارم که از من نمی‌شنوند آنها را به این روش امامیه دعوت کنم؟ فرمود: آری راستی خدا عز و جل در کتابش میفرماید (۶: التحریم)" آیا کسانی که گرویدید نگهدارید خود و خانواده خود را از آتشی که دمگیره‌اش مردمند و سنگ".

(۱) بیان نگهدارید یعنی حفظ و حراست کنید و باز دارید" خود و خانواده‌های خود را از آتش" یعنی نگهدارید خود را از آتش به وسیله صبر در طاعت خدا و صبر بر ترک نافرمانی او، و از پیروی شهوتها، و نگهدارید خانواده‌های خود را از آتش به دعوتشان بسوی طاعت خدا و آموختن احکام دین به آنها، و بازداشتن آنان از کارهای زشت، و واداشتن آنان بر کارهای نیک"" دمگیره‌اش مردمند و سنگ" به قولی سنگ کبریت است که در نیروی آتش بیفزاید، و به قولی بتهای سنگی که پرستیده میشدند.

و دلالت دارد این آیه و جز بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر، و بر اینکه خویشاوندان از همسر و مملوک و والدین و فرزندان و دیگر خویشان در این باره مقدمند بر بیگانه‌ها.