باب چهارم: در آداب معاشرت با بندگان و خدمتکاران
(۲) ۱۱۱- امالی صدوق: در خبر مناهی پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
که فرمود: پیوسته جبرئیل در باره مملوکها بمن سفارش میکرد تا گمان بردم وقتی برایشان معین میکند که در آن آزاد میشوند.
(۳) ۱۱۲- خصال: به سندش از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
که سه تا را اگر ستم نکنی بر تو ستم کنند:
مردم پست و همسر و خدمتکار در محاسن مانندش آمده.
من گویم: برخی اخبار در باب بر بوالدین گذشت.
(۴) ۱۱۳- گویم: در باب مکارم پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بسند بسیاری گذشت که فرموده: پنج کار را تا بمیرم وانگذارم: خوراک بر روی زمین پست با بندهها، سوارشدنم بر الاغی که جل بر او است و بدست خود گوسفند را دوشیدن، و جامه پشمینه پوشیدن، و سلام کردن به کودکان، تا روشی شود پس از من.
(۵) ۱۱۴- امالی مفید: به سندش تا امام باقرعليهالسلام
چهار است که هر مؤمنی دارد خدایش در اعلی علیین در غرفههای روی هم و شرف اندر شرف جا دهد: هر که یتیمی را پناه دهد برایش پدر باشد، و هر که ناتوانی را ترحم کند و کمکش دهد تا بس او باشد، و هر که خرج پدر و مادر را بدهد و با آنها نرمش و نیکی کند و اندوهشان ندهد، و کسی که بمملوکش ترشروئی نکند و در آنچه به او تکلیف کرده کمکش دهد، و او را بکاری که توانش را ندارد وادار نکند.
(۶) ۱۱۵- همان: به سندش تا عبد الله بن عتبه، گفت: دو برد به ابو ذر دادند و یکی را به کمر بست و لنگی بدوش انداخت و یکی را هم به غلامش داد و نزد مردم بیرون شد، به او گفتند: ای ابوذر اگر هر دو برد را پوشیده بودی زیباتر بود، گفت: آری ولی از پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
شنیدم فرمود
بخورانید به آنها از هر چه خود میخورید، و بپوشانید بدانها از هر چه خود میپوشید.
(۱) میگویم: در ابواب مواعظ و جز آن آوردیم سفارش در باره مملوکان را.
(۲) ۱۱۶- ثواب الاعمال: به سندش از امام باقرعليهالسلام
فرمود: چهارند که هر که دارد خدا خانهای در بهشت برایش بسازد، هر که پناه دهد یتیمی را، و ترحم کند بر ناتوانی، و مهر ورزد با والدینش، و نرمش کند با مملوکش.
در خصال مانندش آمده.
(۳) ۱۱۷- محاسن: به سندش تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
، فرمود: شما را آگاه نکنم به بدتر مردم؟
گفتند: چرا یا رسول الله فرمود: هر که تنها سفر کند، و از وارد بر خود دریغ کند و بندهاش را بزند.
(۴) ۱۱۸- همان: به سندش از یاسر خادم و نادر، گفتند: امام رضاعليهالسلام
بما فرمود: اگر بر سر شما برخاستم و شما در حال خوردن غذائید برنخیزید تا فارغ شوید، و بسا که یکی از ما را میخواند و به او میگفتند در حال خوردنند میفرمودند بگذارید تا فارغ شوند.
(۵) ۱۱۹- همان: به سندش از نادر خادم که بسیار میشد امام رضاعليهالسلام
دو شیرینی گردوئی را بر هم مینهاد و بمن میداد.
(۶) ۱۲۰- همان: به سندش تا زراره که به امام ششمعليهالسلام
گفتم: چه میفرمائی اصلحک الله در زدن مملوک؟ فرمود: در هر چه بدست خود انجام دهد چیزی بر او نباشد، و اما اگر نافرمانی تو کند عیب ندارد، گفتم، چه اندازه به زنمش؟ فرمود: سه تا چهار تا، پنج تا.
(۷) ۱۲۱- تنبیه الخاطر: از معذور بن سوید که در ربذه نزد ابوذر رفتیم و ناگاه بر او بردی بود و بر غلامش مانندش گفتیم: اگر برد غلامت را به همراه برد خود میداشتی جامه سراپا بود و به او جامه دیگری میدادی؟ گفت: شنیدم از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
میفرمود: اینان برادران شمایند که خدا آنها را زیردست شما کرده، و هر که برادرش زیردست او است باید به او بخوراند از هر چه میخورد، و به او بپوشاند از آنچه میپوشد، و به او تکلیف بیش از قدرتش نکند و اگر کرد کمکش کند.
(۸) از ابو مسعود انصاری: من غلامم را میزدم و از پشت سرم آوازی بگوشم رسید، بدان ابی مسعود، بدان ابی مسعود که خدا تواناتر است بر تو از تو بر وی، و برگشتم و به ناگاه پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
بود، گفتم: یا رسول الله او آزاد است برای رضای خدا، فرمود: اگر چنین نمیکردی دوزخ به تو زبانه میکشید.
یکی از آنان به چوپانی مملوک برخورد و گوسفندی از او بفروش خواست، و او گفت از خودنیست (۱) و بوی گفت: مالک کجاست (که از تو بازخواست کند) پاسخش داد، خدا کجا است؟
(یعنی خدا حاضر است) و آن گذرنده آن بنده را خرید و آزاد کرد آن بنده گفت، بارخدایا آزادی بمن روزی کردی پس آزادی بزرگتر را روزیم کن مردی خواست کنیزی را بفروشد و او گریست، و از وی سبب پرسید؟ گفت: اگر من مالک رقاب تو بودم تو را از دست نمیدادم، و آن مرد آزادش کرد.
(۲) ۱۲۲- کتاب حسین بن سعید: به سندش از ابی بصیر که امام باقرعليهالسلام
فرمود: پدرم یک تازیانه به غلامش زد چون او را دنبال کاری فرستاده بود و دیر کرده بود، غلام گریست و گفت:
خدایا ای علی بن الحسین تو مرا دنبال کارت میفرستی و سپس مرا میزنی؟ فرمود: پدرم گریست و گفت: پسرم برو سر قبر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
و دو رکعت نماز بخوان وانگاه بگو بارخدایا علی بن الحسین را بیامرز از خطای روز جزا، سپس به غلام فرمود: برو تو آزادی برای رضای خدا ابو بصیر گوید: به آن حضرت گفتم: قربانت آزاد کردن کفاره آن زدن بود؟ و جوابی نداد.
(۳) ۱۲۳- همان، به سندش تا امام ششمعليهالسلام
که در کتاب رسول خداست: چون مملوکان خود را بکاری که بر آنها سخت است واداشتید به همراه آنان در آن کار کنید و پدرم به آنها دستور کاری میداد و میفرمود: بدلخواه کار کنید،؟ میآمد و نگاه میکرد اگر کار سنگین بود بسم الله میگفت و با آنها وارد کار میشد و اگر سبک بود از آنها دور میشد.
(۴) ۱۲۴- همان: به سندش تا سلمان، گفت: نزد رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نشسته بودم که مردی نزد آن حضرت آمد و گفت: یا رسول الله وای از مملوک آن حضرت به او فرمود: بتو گرفتار شده و تو هم به او گرفتاری تا خدا ببیند چگونه شکر میکنی و چگونه شکیبائی؟ (۵) ۱۲۵- همان به سندش تا امام ششمعليهالسلام
که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
رو در رو شد با مردی از بنی فهد که غلامش را میزد و غلام میگفت: پناه بخدا، و آن مرد از او دست برنمیداشت، و چون چشم آن بنده به رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
افتاد گفت: پناه به محمد و آن مرد از زدنش دست برداشت، پس رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: بخدا پناه برد و تو پناهش ندادی، و به محمد پناه میبرد و پناهش میدهی؟ و خدا سزاوارتر است که پناهنده او در پناه باشد از محمد، آن مرد گفت: او آزاد است برای خدا، رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: بدان که مرا براستی پیغمبر فرستاده اگر این کار نمیکردی رویت در سوزش آتش افتاده بود.
(۶) ۱۲۶- همان: از امام کاظمعليهالسلام
که علی بن الحسینعليهالسلام
مملوکی را زد سپس بمنزلش در آمد و همان تازیانه را بدر آورد و برابر آن مملوک برهنه شد به او فرمود: تازیانه بزن به علی ابن الحسین، و او سرباز زد و آن حضرت پنجاه اشرفی طلا به او داد.(۱) ۱۲۷- نوادر راوندی: به سندش تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: چهارند که عذر پذیرا ندارند مردیکه وام پیشهوری را که در بلاد او است بگردن دارد عذری ندارد تا در روی زمین بکوچد و بجوید آنچه که با آن وام خود را بپردازد، و مردیکه برسد بر روی شکم همسرش به مردی بیگانه عذری ندارد تا طلاق دهد مبادا شریک فرزند او دیگری شود، و مردیکه مملوک بدی دارد و شکنجهاش میکند عذری ندارد تا او را بفروشد و یا اینکه آزاد کند، و دو مردی که همسفرند و به هم لعن میکنند عذری ندارند تا از هم جدا شوند.
(۲) و به همین سند است که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: خدمتکاران کوتاه بدارید که نیرومندترند بدان چه میخواهید.
(۳) ۱۲۸- نهج البلاغه: امیر مؤمنانعليهالسلام
در وصیت خود به پسرش حسنعليهالسلام
فرمود: به هر کدام از خدمتکارانت کاری بسپار که مشغول آن باشد، زیرا که آن مؤثرتر باشد از اینکه در خدمت تو کارها را بهم واگذارند.
(۴) ۱۲۹- کتاب غارات: ابراهیم بن محمد ثقفی به سندش از مختار تمار، گفت: امیر مؤمنان به بازار کرباس فروشان آمد و دو جامه خرید یکی به سه درهم و دیگری به دو درهم و به قنبر فرمود: آن سه درهمی را تو بگیر، قنبر گفت: یا امیر المؤمنین تو بدان سزاوارتری که برای خطبه بالای منبر میروی، فرمود: ای قنبر تو جوانی و شور جوانی داری، و من شرم دارم از پروردگارم که بر تو برتری کنم زیرا شنیدم رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
میفرمود: به آنان بپوشانید از آنچه خود میپوشید، و به آنها بخورانید از آنچه خود میخورید.
(۱)