آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار0%

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار نویسنده:
گروه: کتابخانه حدیث و علوم حدیث

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: محمدباقر مجلسی
گروه: مشاهدات: 24054
دانلود: 4114

توضیحات:

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 39 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 24054 / دانلود: 4114
اندازه اندازه اندازه
آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

آداب معاشرت ترجمه جلد شانزدهم بحارالانوار

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

باب چهارم: در آداب معاشرت با بندگان و خدمتکاران

(۲) ۱۱۱- امالی صدوق: در خبر مناهی پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: پیوسته جبرئیل در باره مملوکها بمن سفارش میکرد تا گمان بردم وقتی برایشان معین میکند که در آن آزاد میشوند.

(۳) ۱۱۲- خصال: به سندش از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که سه تا را اگر ستم نکنی بر تو ستم کنند:

مردم پست و همسر و خدمتکار در محاسن مانندش آمده.

من گویم: برخی اخبار در باب بر بوالدین گذشت.

(۴) ۱۱۳- گویم: در باب مکارم پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بسند بسیاری گذشت که فرموده: پنج کار را تا بمیرم وانگذارم: خوراک بر روی زمین پست با بنده‌ها، سوارشدنم بر الاغی که جل بر او است و بدست خود گوسفند را دوشیدن، و جامه پشمینه پوشیدن، و سلام کردن به کودکان، تا روشی شود پس از من.

(۵) ۱۱۴- امالی مفید: به سندش تا امام باقرعليه‌السلام چهار است که هر مؤمنی دارد خدایش در اعلی علیین در غرفه‌های روی هم و شرف اندر شرف جا دهد: هر که یتیمی را پناه دهد برایش پدر باشد، و هر که ناتوانی را ترحم کند و کمکش دهد تا بس او باشد، و هر که خرج پدر و مادر را بدهد و با آنها نرمش و نیکی کند و اندوهشان ندهد، و کسی که بمملوکش ترشروئی نکند و در آنچه به او تکلیف کرده کمکش دهد، و او را بکاری که توانش را ندارد وادار نکند.

(۶) ۱۱۵- همان: به سندش تا عبد الله بن عتبه، گفت: دو برد به ابو ذر دادند و یکی را به کمر بست و لنگی بدوش انداخت و یکی را هم به غلامش داد و نزد مردم بیرون شد، به او گفتند: ای ابوذر اگر هر دو برد را پوشیده بودی زیباتر بود، گفت: آری ولی از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شنیدم فرمود

بخورانید به آنها از هر چه خود میخورید، و بپوشانید بدانها از هر چه خود می‌پوشید.

(۱) میگویم: در ابواب مواعظ و جز آن آوردیم سفارش در باره مملوکان را.

(۲) ۱۱۶- ثواب الاعمال: به سندش از امام باقرعليه‌السلام فرمود: چهارند که هر که دارد خدا خانه‌ای در بهشت برایش بسازد، هر که پناه دهد یتیمی را، و ترحم کند بر ناتوانی، و مهر ورزد با والدینش، و نرمش کند با مملوکش.

در خصال مانندش آمده.

(۳) ۱۱۷- محاسن: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرمود: شما را آگاه نکنم به بدتر مردم؟

گفتند: چرا یا رسول الله فرمود: هر که تنها سفر کند، و از وارد بر خود دریغ کند و بنده‌اش را بزند.

(۴) ۱۱۸- همان: به سندش از یاسر خادم و نادر، گفتند: امام رضاعليه‌السلام بما فرمود: اگر بر سر شما برخاستم و شما در حال خوردن غذائید برنخیزید تا فارغ شوید، و بسا که یکی از ما را میخواند و به او میگفتند در حال خوردنند میفرمودند بگذارید تا فارغ شوند.

(۵) ۱۱۹- همان: به سندش از نادر خادم که بسیار میشد امام رضاعليه‌السلام دو شیرینی گردوئی را بر هم مینهاد و بمن میداد.

(۶) ۱۲۰- همان: به سندش تا زراره که به امام ششمعليه‌السلام گفتم: چه میفرمائی اصلحک الله در زدن مملوک؟ فرمود: در هر چه بدست خود انجام دهد چیزی بر او نباشد، و اما اگر نافرمانی تو کند عیب ندارد، گفتم، چه اندازه به زنمش؟ فرمود: سه تا چهار تا، پنج تا.

(۷) ۱۲۱- تنبیه الخاطر: از معذور بن سوید که در ربذه نزد ابوذر رفتیم و ناگاه بر او بردی بود و بر غلامش مانندش گفتیم: اگر برد غلامت را به همراه برد خود میداشتی جامه سراپا بود و به او جامه دیگری میدادی؟ گفت: شنیدم از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم میفرمود: اینان برادران شمایند که خدا آنها را زیردست شما کرده، و هر که برادرش زیردست او است باید به او بخوراند از هر چه میخورد، و به او بپوشاند از آنچه میپوشد، و به او تکلیف بیش از قدرتش نکند و اگر کرد کمکش کند.

(۸) از ابو مسعود انصاری: من غلامم را میزدم و از پشت سرم آوازی بگوشم رسید، بدان ابی مسعود، بدان ابی مسعود که خدا تواناتر است بر تو از تو بر وی، و برگشتم و به ناگاه پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود، گفتم: یا رسول الله او آزاد است برای رضای خدا، فرمود: اگر چنین نمیکردی دوزخ به تو زبانه میکشید.

یکی از آنان به چوپانی مملوک برخورد و گوسفندی از او بفروش خواست، و او گفت از خودنیست (۱) و بوی گفت: مالک کجاست (که از تو بازخواست کند) پاسخش داد، خدا کجا است؟

(یعنی خدا حاضر است) و آن گذرنده آن بنده را خرید و آزاد کرد آن بنده گفت، بارخدایا آزادی بمن روزی کردی پس آزادی بزرگتر را روزیم کن مردی خواست کنیزی را بفروشد و او گریست، و از وی سبب پرسید؟ گفت: اگر من مالک رقاب تو بودم تو را از دست نمیدادم، و آن مرد آزادش کرد.

(۲) ۱۲۲- کتاب حسین بن سعید: به سندش از ابی بصیر که امام باقرعليه‌السلام فرمود: پدرم یک تازیانه به غلامش زد چون او را دنبال کاری فرستاده بود و دیر کرده بود، غلام گریست و گفت:

خدایا ای علی بن الحسین تو مرا دنبال کارت میفرستی و سپس مرا میزنی؟ فرمود: پدرم گریست و گفت: پسرم برو سر قبر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و دو رکعت نماز بخوان وانگاه بگو بارخدایا علی بن الحسین را بیامرز از خطای روز جزا، سپس به غلام فرمود: برو تو آزادی برای رضای خدا ابو بصیر گوید: به آن حضرت گفتم: قربانت آزاد کردن کفاره آن زدن بود؟ و جوابی نداد.

(۳) ۱۲۳- همان، به سندش تا امام ششمعليه‌السلام که در کتاب رسول خداست: چون مملوکان خود را بکاری که بر آنها سخت است واداشتید به همراه آنان در آن کار کنید و پدرم به آنها دستور کاری میداد و میفرمود: بدلخواه کار کنید،؟ می‌آمد و نگاه میکرد اگر کار سنگین بود بسم الله میگفت و با آنها وارد کار میشد و اگر سبک بود از آنها دور میشد.

(۴) ۱۲۴- همان: به سندش تا سلمان، گفت: نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نشسته بودم که مردی نزد آن حضرت آمد و گفت: یا رسول الله وای از مملوک آن حضرت به او فرمود: بتو گرفتار شده و تو هم به او گرفتاری تا خدا ببیند چگونه شکر میکنی و چگونه شکیبائی؟ (۵) ۱۲۵- همان به سندش تا امام ششمعليه‌السلام که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رو در رو شد با مردی از بنی فهد که غلامش را میزد و غلام میگفت: پناه بخدا، و آن مرد از او دست برنمیداشت، و چون چشم آن بنده به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم افتاد گفت: پناه به محمد و آن مرد از زدنش دست برداشت، پس رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بخدا پناه برد و تو پناهش ندادی، و به محمد پناه میبرد و پناهش میدهی؟ و خدا سزاوارتر است که پناهنده او در پناه باشد از محمد، آن مرد گفت: او آزاد است برای خدا، رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: بدان که مرا براستی پیغمبر فرستاده اگر این کار نمیکردی رویت در سوزش آتش افتاده بود.

(۶) ۱۲۶- همان: از امام کاظمعليه‌السلام که علی بن الحسینعليه‌السلام مملوکی را زد سپس بمنزلش در آمد و همان تازیانه را بدر آورد و برابر آن مملوک برهنه شد به او فرمود: تازیانه بزن به علی ابن الحسین، و او سرباز زد و آن حضرت پنجاه اشرفی طلا به او داد.(۱) ۱۲۷- نوادر راوندی: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: چهارند که عذر پذیرا ندارند مردیکه وام پیشه‌وری را که در بلاد او است بگردن دارد عذری ندارد تا در روی زمین بکوچد و بجوید آنچه که با آن وام خود را بپردازد، و مردیکه برسد بر روی شکم همسرش به مردی بیگانه عذری ندارد تا طلاق دهد مبادا شریک فرزند او دیگری شود، و مردیکه مملوک بدی دارد و شکنجه‌اش میکند عذری ندارد تا او را بفروشد و یا اینکه آزاد کند، و دو مردی که همسفرند و به هم لعن میکنند عذری ندارند تا از هم جدا شوند.

(۲) و به همین سند است که رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: خدمتکاران کوتاه بدارید که نیرومندترند بدان چه میخواهید.

(۳) ۱۲۸- نهج البلاغه: امیر مؤمنانعليه‌السلام در وصیت خود به پسرش حسنعليه‌السلام فرمود: به هر کدام از خدمتکارانت کاری بسپار که مشغول آن باشد، زیرا که آن مؤثرتر باشد از اینکه در خدمت تو کارها را بهم واگذارند.

(۴) ۱۲۹- کتاب غارات: ابراهیم بن محمد ثقفی به سندش از مختار تمار، گفت: امیر مؤمنان به بازار کرباس فروشان آمد و دو جامه خرید یکی به سه درهم و دیگری به دو درهم و به قنبر فرمود: آن سه درهمی را تو بگیر، قنبر گفت: یا امیر المؤمنین تو بدان سزاوارتری که برای خطبه بالای منبر میروی، فرمود: ای قنبر تو جوانی و شور جوانی داری، و من شرم دارم از پروردگارم که بر تو برتری کنم زیرا شنیدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم میفرمود: به آنان بپوشانید از آنچه خود می‌پوشید، و به آنها بخورانید از آنچه خود میخورید.

(۱)

باب پنجم: در وجوب طاعت غلام از آقایش و کیفر نافرمانیش

(۲) ۱۳۰- خصال: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: چهارند که نمازشان قبول نشود:

امام جائر، مردیکه پیشنماز مردمی شده که او را نمیخواهند، بنده گریزان از آقا بی‌ناچاری، و زنی که بی‌اجازه شوهر از خانه درآید.

(۳) ۱۳۱- عیون به سه سند تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اول کسی که بهشت رود شهید است و بنده مملوک خوش پرستنده پروردگارش و خیرخواه آقایش، و مرد پارسای خود دار با عبادت.

(۴) ۱۳۲- امالی طوسی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام سه باشند که خدا نمازشان را نپذیرد:

بنده گریزپا از آقایان خود تا بدانها برگردد و دست در دستشان نهد، و مردیکه پیشنماز مردمی باشد که او را نخواهند، و زنی که شب گذراند شوهرش بر او خشمناک است.

(۵) ۱۳۳- معانی الاخبار: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : هشت کسند که نمازشان قبول نیست بنده گریخته تا برگردد نزد موالی خود.

گویم: تمام این خبر در کتاب صلاه بیاید.

(۶) ۱۳۴- از خط شهیدرحمه‌الله به سندی تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: سه کسند که عملی از آنها بالا نرود، بنده گریخته و زنی که شوهرش بر او خشمناک است و آنکه ازارش دنباله دارد (و بر زمین میکشد که رسم متکبرانست).

(۷) ۱۳۵- عده الداعی: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام ، فرمود: موسی روانه شد تا به اعمال بندگان خدا بنگرد، نزد مردی عابدترین مردم آمد، و چون شب رسید آن مرد درختی را جنبانید که در پهلویش بود و دو تا انار در آن بود، پس گفت: ای بنده خدا تو کیستی؟

(۱) تو باید بنده خوبی باشی من دیر زمانیست که تا خدا خواسته در این درخت جز یک انار نیافتم و اگر تو بنده خوبی نبودی دو انار نیافتمی، فرمود من مردی ام که در سرزمین موسی بن عمران ساکنم.

گوید چون صبح کرد، موسی به او گفت: آیا بنده‌ای عابدتر از خود میدانی؟ گفت: آری فلان فلانی و نزد او روانه شد و بناگاه او بسیار از آن اولی عابدتر بود، و چون بشب رسید دو گرده نان با آب برایش آوردند، و او به موسی گفت: ای بنده خدا تو که باشی راستش تو بنده‌ی خوبی باشی، من دیر زمانیست که خدا خواسته اینجا هستم و جز یک گرده برایم نیامده، و اگر تو بنده خوبی نبودی دو گرده برایم نیامدی، تو که باشی؟ فرمود: مردی ساکن سرزمین موسی بن عمران.

و آنگاه موسی به او گفت: بنده‌ای عابدتر از خود دانی؟ گفت: آری فلان آهنگر در شهری چنین و چنان گوید: موسی نزد او آمد مردی دید که در عبادت نبود بلکه همان ذکر خدا میکرد و چون وقت نماز شد برخاست نماز خواند، و چون شبش رسید بدست آوردش نگاه کرد و دو برابرش یافت و به موسی گفت: ای بنده خدا تو که باشی راستی بنده خوبی باشی، من تا خدا خواسته اینجایم و دست آوردم کم و بیش بهم نزدیک بود و امشب دو برابر است تو که باشی؟ فرمود من مردی ام ساکن سرزمین موسی بن عمران، گوید دست آوردش را برگرفت و یک سومش را صدقه داد، و یک سومش به بنده‌ای که داشت و آزادش کرده بود داد و با یک سوم باقی خوراکی فراهم کرد و با موسی خورد و گوید: موسیعليه‌السلام لبخندی زد و او گفت: به چه لبخند زدی پاسخ داد پیغمبر بنی اسرائیل مرا رهنمود به فلانی و او را عابدترین خلق یافتم و او رهنمود مرا به فلان و او را عابدتر از او یافتم و او مرا دلالت کرد به تو و گمان برد تو عابدتر از او هستی و تو مانند آنها نیستی، گفت من مردی مملوکم، نبینی که ذکر خدا کنم و در سر وقت نماز کنم.

و اگر روز به نماز کردن نهم بدر آمد مولایم زیان رسانم و هم بکار مردم، آیا میخواهی به شهر خود بروی گفت: آری، گوید ابری بر او گذر کرد و آهنگر به آن ابر گفت: بیا گوید: آمد و آهنگر به او گفت: قصد کجا داری؟ گفت سرزمین چنان و چنین گفت برگرد با دو ابر دیگری به او گذر کرد و گفت: ای ابر بیا و آمد به او گفت: کجا قصد داری؟ گفت زمین فلان گفت برگرد پاره ابر دیگر آمد و او را پیش خواند و گفت بکجا میروی؟ گفت: به سرزمین موسی بن عمران گوید:

به او گفت این را ببر با نرمش و او را به نرمی در زمین موسی بن عمران بنه.

فرمود: چون موسی به بلاد خود رسید گفت: پروردگارا به چه عملی او را بدین مقام

(۱) رساندی که می‌بینم؟ خدا فرمود: این بنده من به بلایم شکیبا است و به قضایم راضی است، و شکر نعمتهایم را میکند.

(۱)

باب ششم: آن خدمتها که شود بر خدمتکار و دیگران بار کرد

(۲) ۱۳۶- بصائر الدرجات: به سندش از عمر بن یزید که من شبی از شبها نزد امام ششمعليه‌السلام بودم و دیگری با او نبود، و پایش را به دامن من دراز کرد و فرمود: ای عمر آن را بمال، گفت:

پایش را مالیدم و دیدم یکی از عضله‌های ساقش پریشانست و خواستم او را از امام پس از او بپرسم، بمن اشاره کرد و فرمود: امشب چیزی از من نپرس که من بتو پاسخ ندهم.

همان بسند دیگر مانندش را آورده.

(۳) ۱۳۷- همان: به سندش تا اسماعیل بن عبد العزیز که امام ششمعليه‌السلام فرمود: ای اسماعیل برایم آبی در وضوء خانه بگذار و برخاستم و برایش آب گذاشتم، تا آخر خبر.

(۴)

باب هفتم: بردن کالا برای خانواده

(۵) ۱۳۸- خصال: به سندش تا معاویه بن وهب گفت امام ششم مرا دید که سبزی میبردم و فرمود: بد است که مرد محترمی چیز پستی را بدوش کشد و نزد مردم سبک شود و بر او دلیر شوند.

(۶) ۱۳۹- خصال: به سندی تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: هر که گریبان جامه‌اش را پنبه زند و کفنش را وصله کند، و خریدش را با خود برد از تکبر ایمن باشد.

در ثواب الاعمال: به سندی مانندش آمده.

(۷) ۱۴۰- اختصاص: امیر مؤمنان فرمود: هر که برای عیال خود قارچ، دنبلان به یک درهم بخرد چون کسی باشد که بنده‌ای از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده «۱».

(۱) ۱۴۱- از کتاب صفات الشیعه صدوقرحمه‌الله به سندش تا عبد الله بن خالد کنانی که گفت:

امام هفتم با من رو در رو شد و من یک ماهی بدستم آویخته بودم، فرمود: بیندازش: من بد دارم که کسی چیز پستی را خودش بردارد، و آنگاه فرمود: راستی شما مردمی باشید که دشمنان بسیاری دارید، ای گروه شیعه شما مردمی باشید که خلق با شما دشمنند خود را در برابر آنها تا توانید آراسته کنید و زیبا بنمائید.

(۲)

باب هشتم: شرکت در پیشامدها با مردم و خوش ‌برخوردی با آنها

(۳) ۱۴۲- امالی طوسی: مفید: به سندش تا امام ششم فرمود: امام باقر ما را جمع کرد و فرمود: فرزندانم، مبادا به حقوق (دیگران) تعرض کنید، و بر پیشامدها شکیبا باشید، و اگر یکی از تیره شما به امری شما را خواند که زیانش بر شما بیشتر است از سودش برای شما او را پذیرا نشوید.

(۴) ۱۴۳- همان: به سندش تا صعصعه بن صوحان، گفت: امیر مؤمنانعليه‌السلام در یک بیماریم به عیادتم آمد و فرمود: بپا که عیادت مرا افتخار خود نسازی میان قومت، و چون آنان را اندر کاری دیدی از آن خود را کنار مکش، زیرا مردی نباشد که بی‌نیاز باشد که از قوم خود و اگر یک دست از آنان بازگیرد دستهای بسیاری از او باز گیرند، چون آنها را در کار خیری دیدی کمکشان کن، و اگر در کار بدی باشند سرکوبشان مکن، و باید همکاریتان در طاعت خدا باشد، زیرا همیشه در خوشی باشید تا بر طاعت خدا همکاری کنید و از نافرمانیهای او یک دیگر را باز دارید.

(۵) ۱۴۴- معانی الاخبار: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فرمود: بخیل آن نیست که زکات واجب مالش را بپردازد، و در پیشامدها بقوم خود عطا کند، و همانا بخیل به تمام معنا آنکه از زکات واجب مالش دریغ دارد، و شریک پیشامدهای قوم نباشد و در جز آن اسرافکاری کند.

(۶) ۱۴۵- محاسن: به سندش از امام ششمعليه‌السلام که اسیرانی نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آوردند، و یکی را پیش داشتند تا گردنش را بزنند جبرئیل به آن حضرت گفت: ای محمد پروردگارت سلامت رساند و فرماید: این خوراک میداد و مهمان‌نوازی میکرد، و در پیشامدها شکیبا بود (بدهی قومش را (چون دیه و غرامت) بگردن میگرفت، و پیغمبر بدان مرد گفت: جبرئیل بمن گزارش داد که تو چنان و چنانی و من تو را آزاد کردم، پس به آن حضرت گفت: پروردگارت این کارها را دوست دارد؟ فرمود: آری و او گفت: گواهم که جز خدا معبود بر حقی نیست و بر اینکه تو رسول خدائی، بدان که تو را براستی فرستاد" من هرگز کسی را از مال خود محروم نکردم.

(۱)

باب نهم: حق همسایه‌

گویم: گذشت اخباری در باب کلیات مکارم و هم در باب خوش برخوردی.

(۲) ۱۴۶- امالی صدوق: به سندش تا امام ششمعليه‌السلام که بر شما باد به خوش همسایگی که خدا عز و جل بدان امر کرده الخ.

(۳) ۱۴۷- همان: در مناهی نبی استصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرموده: هر کس یک وجب زمین به همسایه‌اش خیانت کند خدا آن را از درون زمین هفتم طوق گردنش سازد تا روز قیامت با همان طوق خدا را ملاقات کند جز اینکه توبه کند و برگردد (و آن را به صاحبش باز دهد) و فرمود: هر که همسایه را آزارد خدا بوی بهشت را بر او حرام کند و جایش دوزخ باشد و بازگشتش بد، و هر که حق همسایه را ضایع کند از ما نباشد، و پیوسته جبرئیل مرا به همسایه سفارش میکرد تا گمان بردم او را وارث میسازد.

(۴) ۱۴۸- همان: به سندش تا ابی بصیر که شنیدم امام ششمعليه‌السلام میفرمود: هر که آزارش را از همسایه‌اش باز دارد خدا عز و جل روز قیامت از لغزشش بگذرد، و هر کس شکم و فرجش را پارسا دارد در بهشت پادشاه شادی باشد، و هر که بنده مؤمنی را آزاد کند خدا در بهشت برایش خانه‌ای بسازد.

(۵) ۱۴۹- تفسیر علی بن ابراهیم: از پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: هر که همسایه آزارد به طمع در مسکنش خدا خانه‌اش را بدان همسایه ارث دهد.

(۶) ۱۵۰- خصال: در سفارش پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به علیعليه‌السلام است که یا علی چهارند که پشت شکنند پیشوائی که خدا را نافرمانست و فرمانش مطاع، همسری که شوهرش او را حفظ میکند، و او بوی خیانت میکند، فقری که درمان ندارد نزد گرفتارش، و همسایه بد در خانه‌ای که باید در آن ماند.

(۷) ۱۵۱- همان: به سندش تا امیر مؤمنانعليه‌السلام که حریم مسجد تا ۴۰ ذراع است و حریم همسایگی تا ۴۰ خانه از چهار طرف.

(۸) ۱۵۲- عیون: به سندش تا امام رضاعليه‌السلام که از ما نیست آنکه همسایه او از ترسش ایمن نیست.

(۹) ۱۵۳- امالی طوسی: به سندش تا علیعليه‌السلام که به پیغمبرعليه‌السلام گفتند: یا نبی الله در مال جز زکات حقی است؟ فرمود: آری احسان بخویشی که روگردانده، و صله همسایه مسلمان، که به من ایمان ندارد کسی که سیر شب گذراند و همسایه مسلمانش گرسنه باشد، سپس فرمود: همیشه جبرئیل در باره همسایه بمن سفارش میکرد تا گمان بردم که او را وارث خواهد کرد.

(۱۰) ۱۵۴- معانی الاخبار: به سندش تا معاویه بن عمار که به امام ششم گفتم: قربانت حد همسایه کدام است؟ فرمود: تا چهل خانه از هر سو.

(۱) ۱۵۵- قرب الاسناد: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که فرمود: سه باشند که ما در پشت شکمهایند: سلطانی که اگرش احسان کنی قدر نداند و اگرش بدی رسانی درنگذرد، و همسایه که با چشمش ترا بپاید و دلش خبر مرگت را رساند: اگر خوبی بیند بپوشد و فاش نسازد، و اگر بدی بیند ظاهرش کند و فاش سازد، و همسری که اگرش با او باشی شادت نکند و اگر غایب شوی به او اطمینان نداری.

(۲) ۱۵۶- اختصاص: امام صادق به اسحاق بن عمار فرمود: با منافق به زبان سازش کن، و اخلاص دوستی خود را از آن مؤمن ساز، و هرگاه یک یهودی با تو همنشین شد بخوبی با او رفتار کن.

(۳) ۱۵۷- حسین بن سعید: به سندش از عمرو بن عکرمه که نزد امام ششم رفتم و به او گفتم، من همسایه‌ای دارم که آزارم کند، فرمود: به او ترحم کن گوید: خدا ترحمش نکند، و روی خود را از من برگرداند، و نخواستم او را وانهم" و گفتم: قربانت او با من چنین و چنان کند مرا بیازارد، فرمود: بنظرت اگر عیبش را فاش کنی از او انتقام گرفتی؟ گفتم: آری به او برگردم فرمود: این از کار کسانیست که حسد برند بر کسانی که خدا از فضل خود بدانها داده، و چون نعمتی برای کسی بیند که خاندانی دارد بلایش بر سر آنها فرو آرد و اگر خانواده ندارد، بلا به خادمش رساند او اگر خادم هم ندارد شبش را بیخوابی کشد و روزش را بخشم، براستی که مردی از انصار نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت: یا رسول الله من خانه‌ای در میان محله فلان خانواده خریدم و نزدیک‌تر همسایه‌ام کسی است که از او امید خیر ندارم و از شرش در امان نیستم، فرمود: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم علی و سلمان و ابوذر را فرمان داد با دیگری که نامش را فراموش کردم و بگمانم مقداد باشد تا اینکه در مسجد به بلندترین آوازشان فریاد زنند: ایمان ندارد کسی که همسایه‌اش از شرش در امان نیست و سه بار جار کشیدند و سپس فرمود: جار زنند که تا هر چهل خانه از پیش و از پس و از راست و از چپ ساکنانش همسایه او بحسابند.

(۴) ۱۵۸- همان: به سندش تا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم که بخدا پناه برم از همسایه بد در کنار خانه‌ای که اقامت دارند که دو چشمش تو را بیابد و دلش تو را وارسی کند، اگر خوشی تو را بیند بدش آید و اگر تو را گرفتار بدی بیند شادش کند.

(۵) ۱۵۹- همان: به سندی تا امام ششمعليه‌السلام که خوش همسایگی روزی را فراوان کند.

(۶) ۱۶۰- دعوات راوندی: روایت است که مردی نزد پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد و گفت: فلان همسایه‌ام مرا آزار دهد فرمود: صبر کن بر آزارش و دست بدار از آزردنش، و درنگی نکرد که همسایه‌ام مرد و آن حضرت فرمود: بس است واعظی چون روزگار، و حیا کنی چون مرگ.

(۱) ۱۶۱- امیر مؤمنانعليه‌السلام در وصیت هنگام وفاتش فرمود: خدا را خدا را در باره همسایه که سفارش پیغمبر شما است که پیوسته سفارش آنها را میکرد تا گمان بردیم که آنها را وارث خواهد کرد.

(۲) ۱۶۲- کنز کراچکی: به سندی تا امام ششمعليه‌السلام فرمود: ملعونست ملعون کسی که همسایه‌اش را آزارد.

ابواب: آداب برخورد با دوستان و فضیلت آنان و اقسام دوستان و جز آن را از آنچه بدانها مربوط است

باب دهم: خوش برخوردی، و خوش‌صحبتی، و خوش همسایگی، خوشروئی، و خوب بر خوردی، و خوش همروئی

اشاره

(۴) ۱- آیات قرآن مجید: (۸۳: البقره) و بگوئید برای مردم بخوبی). «۱»

۲- (۳۶: النساء) بپرستید خدا را و چیزی را شریک او نسازید، و به والدین احسان کنید و بخویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه نزدیک و همسایه دوردست و رفیق در پهلو و وامانده در راه و مملوکان خود، راستی خدا دوست ندارد هر که کبرفروش و فخرفروش است «۲».