باب چهاردهم:" کسی که نشاید همنشینی با او و رفاقت با او و همصحبتی با او"
" مجلسها و انجمنها که شایسته نیست نشستن در آنها" از قرآن مجید
(۱) الانعام (آیه ۶۸) و چون دیدی کسانی را که درافتند در آیات ما (به بدگوئی) از آنها رو به تاب تا در حدیث دیگر درافتند و اگر شیطان از یادت برد منشین با یادآوری با مردم ستمکار (۶۹) و بر کسانی که تقوی دارند از حساب خود چیزی نباشد و یادآوری است تا شاید آنان پرهیزکار شوند.
۲- (۲۷) الفرقان: و روزی که بگزد ستمکار دستانش (از پشیمانی) میگوید کاش برگرفتمی با رسول راهی را.(۲۸) ای وای من کاش نگرفته بودم فلانی را دوست خود (۲۹) که البته مرا گمراه کرد از ذکر (قرآن) پس آنکه بمن رسید و شیطان باشد سرکوبکننده آدمی.
اخبار باب
(۲) ۱- امالی صدوق: به سندش تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: فرزانهتر مردم آنکه از مردم نادان گریزد.
(۳) ۲- همان: به سندش از امام ششمعليهالسلام
فرمود: هر که بیند برادرش اندر کار بدیست، و او را از آن با توانائی باز ندارد به او خیانت کرده، و هر کس از دوستی احمق کناره نکند در آستانه اینست که خوی او را بگیرد.
(۴) ۳- امالی طوسی در خبر شیخ شامی که پرسید از امیر مؤمنانعليهالسلام
یار بد کدام است؟ فرمود: آنکه نافرمانی خدا را در پیش تو آراسته جلوه دهد.
(۵) ۴- عیون: به سندش تا امیر مؤمنانعليهالسلام
که فرمود: همنشینی با بدان مایه بدبینی به خوبانست.
(۶) ۵- قرب الاسناد: به سندش از داود رقی که امام ششمعليهالسلام
بمن فرمود: ببین هر که سود دینی برایت ندارد به او تکیه مکن، و بیاری او رو نیاور، زیرا هر چه جز خدا تبارک و تعالی نیست است و بدعاقبت.
(۷) ۶- خصال: به سندش تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود سه کسند که همنشینی با آنها دل را بمیراند همنشینی با اوباش و گفتگو با زنان، و همنشینی با توانگران الخ.
خصال: در ضمن سفارشهای پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به علیعليهالسلام
مانند را آورده.
(۸) ۷- همان: به سندش تا امام صادقعليهالسلام
فرمود: با نابکار یار مشو تا از بدکاریش به تو آموزد، سپس فرمود: پدرم مرا به سه چیز امر کرد و از سه تا نهی کرد، و در آنچه بمن گفت این بود که: پسر جانم هر که یار بد گیرد سالم نماند، و هر که به جاهای بد درآید تهمت زده شود، و هر که زبانش را نگه ندارد پشیمان گردد الخ.
(۱) ۸- همان: به سندش تا امام باقرعليهالسلام
، فرمود: نزدیکی و دوستی مکن با چهار کس: احمق، بخیل، ترسو، دروغگو اما احمق خواهد سودت رساند به عوض زیانت رساند، و اما بخیل از تو بگیرد و به تو ندهد، و اما ترسو از تو و والدینش گریزد و اما بر دروغگو بسا که راست گوید و به اورش نکنند.
(۲) ۹- امالی طوسی: به سندش تا امام صادقعليهالسلام
فرمود: بپرهیز از صحبت احمق که هر چه به او نزدیکتر شوی به بدکردن با تو نزدیکتر شود.
(۳) ۱۰- همان: به سندش تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
، فرمود: چهار تا دل تباه کنند، خلوت با زنها بهره بردن از آنها، عمل برای آنها، و همنشینی با مردهها، گفتند: یا رسول الله همنشینی با مردهها چیست؟ فرمود: همنشینی با هر گمراه بیایمان و جور کن از احکام.
(۴) ۱۱- همان: به سندش تا زید بن علی که در جواب پسرش یحیی چه کسی سزا است که از او حذر شود؟ فرمود: سه کس دشمن بدکار و دوست عهدگسل، و سلطان ستمکار.
(۵) ۱۲- همان: به سندش تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
هر کس همدین دوست خود است، پس باید بنگرد هر که از شماها با که دوستی میکند؟.
(۶) ۱۳- همان: به سندش تا امام صادقعليهالسلام
، فرمود: در سفارش ورقه بن نوفل به خدیجه است که بپرهیز از صحبت احمق دروغ زن که خواهد سودت رساند به عوض زیانت رساند و دور را به تو نزدیک نشان دهد و نزدیک را دور، اگر امینش کنی خیانتت کند، و اگر امینت کند اهانت کند، اگر حدیثت گوید: به تو دروغ گوید، و اگر حدیثش گوئی دروغگویت شمارد، تو را چون سرابی شمارد که تشنه آبش پندارد و چونش رسد چیزی نیابدش.
(۷) ۱۴- علل: به سندش تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: دشنام ندهید به قریش و دشمن ندارید عرب را، و خوار نکنید موالی (مسلمانان جز عرب) را، و در میان خوز ساکن نشوید، و از آنها زن مگیرید که رگ بی وفائی دارند.
(۸) ۱۵- همان: به سندش تا امام ششمعليهالسلام
که به هشام فرمود: نبطیان (ساکنین کنار خلیج فارس) نه عربند و نه عجم، از آنها سرپرست و یاور انتخاب نکنید که اصلی بی وفاء دارند.
(۹) ۱۶- همان: به سندش تا امام چهارمعليهالسلام
، فرمود نتوانی با هر که خواهی بنشینی زیرا(۱) خدا تبارک و تعالی میفرماید (۶۸: الانعام) و چون دیدی آنان که درافتند در آیات ما از آنها رو گردان، تا در حدیث دیگری درافتند و اگر چنانچه شیطان فراموشت کرد پس از یادآوری منشین با مردم ستمکار.نتوانی هر چه خواهی بگوئی که خدا عز و جل (۲۶: اسری) فرمود: و دنبال مرو چیزی را که ندانی، و چون که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: خدا رحمت کند بندهای را که خوب گفت و بهره برد، یا خموش ماند و سالم ماند، و نتوانی هر چه را خواهی بشنوی زیرا خدا عز و جل میفرماید (دنبال آیه پیش) راستی که گوش و چشم و دل همه مسئولیت دارند.
(۲) ۱۷- معانی الاخبار: به سندش تا علیعليهالسلام
در جواب پرسشهای از حسنعليهالسلام
فرمود:
پسر جانم سفاهت چیست؟ و او پاسخ داد پیروی از دونان، و مصاحبت با گمراهان.
(۳) ۱۸- خصال: به سندش تا امام ششمعليهالسلام
که فرمود: پنج از پنج نشدنیست: نصیحت از حسود نشدنیست، و مهربانی از دشمن نشدنیست، و احترام از فاسق نشدنیست، وفاء از زن نشدنیست و هیبت از فقیر نشدنیست.
(۴) ۱۹- امالی صدوق: در مناهی پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
است که نهی کرد از گفتگوئی که بسوی جز خدا عز و جل میخواند.
(۵) ۲۰- خصال: به سندش تا امام ششمعليهالسلام
چهار چیز بیهوده باشند: دوستی با بیوفاء و احسان به ناسپاس، و دانش بگوش ناشنوا، و رازی که سپرده شود به کسی که هوشمندی ندارد (حفظ ندارد، به نقل از خصال در پاورقی ص ۱۹۴).
(۶) ۲۱- امالی به سندش تا امام باقرعليهالسلام
که به مردی فرمود: ای فلانی همنشین مشو با توانگران زیرا یک بنده خدا با آنها همنشین شود با عقیده بر اینکه خدا به او نعمت داده و از جای خود برنخیزد جز که معتقد شود خدا را برو نعمتی نیست (چون که زندگی خود را در برابر توانگران نابود و ناچیز میشمارد).
(۷) ۲۲- امالی صدوق: به سندش تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: چهار تا دل را بمیرانند: گناه رو گناه، گفتگو با زنان مجادله با احمق که بگوید و تو هم بگوئی و بخیری نرسد، و نشستن با مردهها، گفتند: یا رسول الله مردهها کیانند؟ فرمود: هر توانگر خوشگذرانی.
(۸) ۲۳- فقه الرضا روایت است که از دوستان پدرت مبر تا نورت خاموش شود.
(۹) ۲۴- سرائر: به سندی تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: هر که ایمان دارد بخدا و روز قیامت در مجلسی ننشیند که در آن به امام دشنام دهند و مسلمانی را عیب کنند، چون خدا میفرماید (۶۶: الانعام) و چون دیدی کسانی که درافتند در آیات ما روگردان از آنها تا در حدیث دیگر درافتند و اگر شیطان فراموشت کرده از پس یادآوری منشین با مردم ستمکار.
(۱۰) ۲۵- مجالس مفید به سندش تا سلیمان جعفری که شنیدم امام دهمعليهالسلام
به پدرم میفرمود:
(۱) چه شد؟ که من تو را نزد عبد الرحمن یعقوب بینم؟ گفت: او دائی من است، آن حضرت فرمود:
او در باره خدا گفتار ناهمواری دارد، خدای تعالی را به صفات زائده موصوف کند و او را محدود نماید، و خدا وصف زائد ندارد، یا با او بنشین و ما را واگذار و یا با ما بنشین و او را واگذار، گفت: اگر او هر چه خواهد گوید چه گناهی بر منست اگر گفته او را نگویم، آن حضرت فرمود نمیترسی که بلائی بر او فرود آید و شما همه را فرا گیرد، ندانی داستان آنکه از یاران موسی بود و پدرش از یاران فرعون، و چون قشون فرعون به موسی رسید از موسی عقب ماند تا پدر خود را پند دهد موسی به او برخورد که داشت با پدرش دو بدو میکرد، پدر و پسر هر دو با هم بکنار دریا رسیدند و هر دو غرق شدند و خبرش به موسی رسید، و آن حضرت از جبرئیل حال او را پرسید و گفتش غرق شد خدایش رحمت کناد، و با پدرش همعقیده نبود ولی چون بلا فرود آید کسی که نزدیک گنهکار باشد دفاعی نتواند.
(۲) ۲۶- رجال کشی: به سندش تا امام ششم و هفتمعليهالسلام
: سزا است که هر کس یاران پدرش را با خود نگهدارد زیرا نیکی به آنان نیکی به پدر و مادر باشد.
(۳) ۲۷- همان: به سندش تا امام چهارمعليهالسلام
که به پسرانش میفرمود: با مردم دیندار و با معرفت همنشین باشید و اگر بر آنها دست نیابید تنهائی آرامتر و سالمتر است، و اگر جز همنشینی با مردم را نخواهید با مردم با مروت و مردانگی همنشین شوید که آنها در مجالس خود هرزه دارائی و یاوهگوئی ندارند.
(۴) ۲۸- اختصاص: از امام صادقعليهالسلام
که پدرم میفرمود: برای حق قیام کن و از آنچه پیشت آید پاک دار، و برکنار باش از آنچه به دردت نمیخورد و دوری کن از دشمنت، و بر حذر باش از دوستت از هر قومی باشد مگر که امین باشد، امین خداترس، با بدکار یار مشو و او را براز خود آگاه مکن.
(۵) ۲۹- همان: به سندی تا امام چهارمعليهالسلام
فرمود: پسرم پنج کس را بپا یارشان مشو و با ایشان حدیث مگو و رفیق سفر مشو گفتم: پدر جان کیانند؟ آنان را بمن بشناسان، فرمود:
بپرهیز از صحبت فاسق که تو را به یک خوراک یا کمتر میفروشد، و بپرهیز از صحبت بخیل که مالش را از تو دریغ دارد در نیازمندترین حال تو بدان و از صحبت احمق بپرهیز که خواهد سودت رساند و زیانت رساند، و بپرهیز از صحبت قاطع رحم خود که او را در سه جای قرآن خدا عز و جل ملعون یافتم، خدا عز و جل فرماید (۲۲: سوره محمد) و بیم میرود که اگر رو بر گردانید تباهی کنید در زمین و قطع رحم خود کنید ۲۳ آنانند که خدا لعنشان کرده تا آخر آیه (و کرشان کرده و چشمهاشان را کور کرده) و خدا عز و جل فرموده (۲۴: الرعد) آنان که عهد(۱) خدا را بشکنند پس از آنکه بستند و قطع کنند آنچه را خدا فرموده صله شود و تباهی کنند در زمین آنانند که لعنت بر آنها و بد خانهای دارند" و در سوره البقره (آیه ۲۶) فرموده و آنان که بشکنند پیمان خدا را پس از بستن آن و ببرند آنچه خدا فرموده صله شود و تباهی کنند در زمین آنانند که زیانکارند.
(۲) ۳۰- همان: امام صادقعليهالسلام
فرمود: دوست دشمن علیعليهالسلام
دشمن علیعليهالسلام
باشد.
(۳) ۳۱- کتاب صفات الشیعه صدوق: به سندش تا امیر مؤمنینعليهالسلام
فرمود همنشینی با بدان مایه بدبینی به نیکانست، و همنشینی با نیکان بدان را به نیکان پیوست کند، و همنشینی نیکان با بدکاران نیکوکاران را به بدکاران پیوندد، هر کس وضعش بر شما نامعلوم است و ندانید دین او را بنگرید به آمیزش کننده او اگر دین خدا دارند او هم دین خدا دارد، و اگر جز دین خدا دارند او را بهرهای از دین خدا نباشد که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
بسیار میفرمود: هر که ایمان بخدا و روز جزا دارد نباید دوستی کند با کافر و بیامیزد با فاجر، و هر که برادری کند با کافر یا آمیزش کند با فاجر کافر و فاجر باشد.
(۴) و به سندش از امام صادقعليهالسلام
که فرمود: هر که با اهل شک نشیند مشکوک باشد.
(۵) ۳۲- نوادر راوندی: به سندی تا علیعليهالسلام
فرمود: سه چیزند که هر که رعایتشان کند از شیطان رجیم در امانست و هم از هر بلا، هر که با زنی نامحرم خلوت نکند، و به مجلس سلطان وارد نشود، و بدعت گرا را در بدعتش کمک ندهد.
(۶) ۳۳- امالی طوسی: به سندش تا امام باقرعليهالسلام
فرمود: پدرم بمن سفارش کرد، پسر جانم بپرهیز از رفاقت و آمیزش با احمق، از او کناره کن و با او ستیزه مکن، زیرا احمق خار چشم است غائب باشد یا حاضر، اگر سخن گوید حماقتش او را رسوا کند، و اگر خاموش ماند در ماندگیش او را واداشته، اگر کاری کند تباهی ببار آورد و اگر رعایت شود آن را ضایع سازد، نه دانش خودش او را کفایت کند و نه از دانش دیگری بهره گیرد، از اندرزگویش فرمان نبرد و همدوش خود را ناراحت کند، مادرش دوست میدارد مرگ او را، و همسرش نابودیش را و همسایهاش دوری خانهاش را، و همنشینش تنهائی از او را، اگر کوچکتر حاضران انجمن باشد هر که را بالا دست او است درمانده کند و اگر بزرگتر آنان باشد زیردستانش را تباه سازد.
(۷) ۳۴- الدره الباهره: پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود خیری نیست در رفاقت با کسی که حق برابر برای تو نبیند.
(۸) و امیر مؤمنانعليهالسلام
فرمود: بریدن از نادان برابر پیوستن بخردمند است، (۹) و فرمودعليهالسلام
بپرهیزید از هر که به او بددل باشید (۱۰) و فرمودعليهالسلام
عافیت ده جزء است و نه از آن در خاموشی است جز به ذکر خدا و یکی هم در ترک همنشینی سفیهانست.
(۱) امام دومعليهالسلام
فرمود: چون شنیدی کسی آبروی مردم را میبرد بکوش تو را نشناسد که آبرو برتر هر کس آشناهای اویند.
(۲) امام هفتمعليهالسلام
فرمود: هر که از بدی به او غمی ندارد احسان به او هم جایی نزدش ندارد، (۳) و فرمودعليهالسلام
هر که نداری شیدا کند توانگری خود وفا کند.
(۴) امام نهمعليهالسلام
فرمود: بپرهیز از رفاقت با بد که چون تیغ آخته است، زیبامنظر است و زشت اثر.
(۵) و امام ابو محمد عسکریعليهالسلام
فرمود: پیوستن بدان که امیدی به او داری بهتر است از ماندن با کسی که از شرش امان نداری (۶) و فرمودعليهالسلام
: در حذر باش از هر نرینه خیرهچشم.
(۷) ۳۵- نهج البلاغه به پسرش حسنعليهالسلام
فرمود: پسر جانم بپرهیز از رفاقت با احمق که خواهد سودت دهد و ضررت رساند، بپرهیز از رفاقت بخیل که از یاری تو باز نشیند آنجا که تو نیازمندتری به او و بپرهیز از رفاقت فاجر نابکار که او ترا به بهای ناچیز بفروشد، و بپرهیز از رفاقت با دروغزن که چون سرابست دور را به تو نزدیک جلوه دهد و نزدیک را دور.
(۸) ۳۶- نهج البلاغه: فرمود با احمق رفاقت نکن که کردارش را برایت جلوه میدهد، و دوست دارد مانندش باشی (۹) و در نامه به حارث همدانی فرمود: و حذر کن از رفاقت کسی که گفتارش را پذیرند و کردارش را زشت شمارند زیرا اعتبار هر یاری بیارش باشد.
(۱۰) و فرمودعليهالسلام
: بپرهیز از رفاقت با نابکاران که بدی به بدی پیوند است.
(۱۱) ۳۷- اعلام الدین: پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: تنهائی بهتر از همنشین بد است (۱۲) و فرمودصلىاللهعليهوآلهوسلم
با بدان بخوی آنها سازش کنید تا از آسیبهاشان سالم مانید، و با کردارشان جدائی کنید تا از آنان نباشید.
(۱۳) ۳۸- کافی: به سندش از امام ششمعليهالسلام
فرمود: سزاوار نیست برای مؤمن در مجلسی نشیند که در آن نافرمانی خدا میشود و نتواند آن را دگرگون سازد.
بیان: نافرمانی خدا ترک اوامر او است و انجام آنچه نهی کرده، کبیره باشد یا صغیره حق الله باشد یا حق الناس، و بدگوئی و غیبت مؤمن در شمار آنست، و اگر کسی در کنار تو یکی از این امور را انجام دهد و توانی او را دگرگون کنی و بازش داری بسختی جلوش را بگیر تا دم بندد و از آن برگردد، و ثواب مجاهدان داری، و اگر از او میترسی سخنش را ببر و حکیمانه او را به امر جائزی وادار، و باید انکار معصیت با دل و زبان هر دو باشد نه به زبان تنها با اینکه دل بدان دارد زیرا آن نفاق و زشتکاری دیگریست، و اگر نتوانی برخیز و با او منشین÷
(۱) و اگر هم نتوانی برخاست بدل او را انکار کن و دشمنش دار تا گویا بر تابه آتشین هستی، زیرا خدای تعالی از راز دلها آگاه است، و تو در این صورت از آمرین به معروف و بازدارندگان از منکری و اگر نه انکار کنی و نه برخیزی با توانائی با آنها تو و او برابرید در گناه چه که راضی بمعصیت شدی.
(۲) ۳۹- کافی: به سندش از جعفری که شنیدم ابو الحسنعليهالسلام
به پدرم میفرمود: چرا من تو را نزد عبد الرحمن بن یعقوب بینم؟ گفت: او دائی من است فرمود: او در باره خدا گفتار ناهنجاری دارد، خدا را وصف کند با اینکه او را وصفی نباشد یا با او بنشین و ما را واگذار و یا با ما بنشین و او را رها کن، گفتم: او هر چه خواهد بگوید گناهی بر من است که نگویم آنچه او گوید، امام فرمود: نترسی که به او بلائی فرود آید و به همه شماها برسد، ندانی داستان آن یار موسی راعليهالسلام
که پدرش از یاران فرعون بود و چون قشون اسب سوار فرعون به موسی رسیدند از قوم موسی عقب ماند تا پدرش را پند دهد و او را به موسی پیوندد، و پدرش درگذر بود و او با وی کشمکش میکرد تا رسیدند کنار دریا و هر دو غرق شدند و خبرش بموسیعليهالسلام
رسید و فرمود او در رحمت خداست ولی بلا که فرود آید از آنکه نزدیک گنهکار است دفاعی نباشد.
(۳) بیان: جعفری ابو هاشم داود بن قاسم جعفریست و از بزرگان اصحاب ماست، و بقولی او امام رضا تا آخر ائمه را دریافته و ابو الحسن اما رضا یا امام هادی است و بهتر است که مقصود سلیمان بن جعفر جعفری باشد که در مجالس مفید تصریح شده (پس از تصحیح الفاظ حدیث گوید)" خدا را وصف میکند" یعنی به اوصاف جسمانی که قول به جسم و صورتست در باره خدا یا به صفات زائده که عقیده اشاعره است و لفظ (یحده) در مجالس مؤید معنی اول است، تا گوید یا با او بنشین" یعنی جمع میان نشستن با او و با ما نشود چون اگر با او نشینی فاسقی و ما با فاسقان ننشینیم با اینکه این بسا گفته او را تائید کند، و ظاهرش اینکه نشستن با اهل عقائد باطله نارواست و حرام است.
" او را به موسی پیوندد" یعنی او را به دین او درآورد یا به قشون او رساند که سرانجام هر دو یکی است (نجات پدر).
" و پدرش در گذر بود" یعنی به راه باطل خود رفت و پند پسر نپذیرفت" و با او کشمکش میکرد" در ابطال مذهب او و گفتار خشمآور او
(۴) ۴۰- کافی: به سندش تا امام ششمعليهالسلام
فرمود: رفاقت نکنید با بدعتگرایان، و همنشین آنها نشوید تا در نظر مردم یکی از آنها شمرده شوید (۵) که رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: هر کس بر دین دوست و همنشین خود است.(۱) بیان: تا در نزد مردم یکی از آنها باشید" دلالت دارد بر وجوب احتراز از موارد تهمت و بر اینکه کار موجب خوشبینی مردم مطلوبست در صورتی که به قصد خودنمائی و ریاء و شهرت طلبی نباشد، و بسا که برای آخرت او هم سودمند است چنانچه وارد است خدا گواهی مؤمنان را بخوبی کسی بپذیرد و گر چه خلاف آن را بداند.
" مرد بر دین دوست خود است" یعنی در پیش مردم و گواه گفته آن حضرتست یا اینکه واقعا چنین است و بیان مفسده دیگریست در مصاحبت فساق و بدعتگرایان، چنانچه وارد است، رفیق بد سرایت کند و همنشین بد گمراه کند و این روشنتر است.
(۲) ۴۱- کافی: به سندش تا رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: چون اهل شک و بدعت را پس از من دیدید از آنها بیزاری بجوئید و دشنامشان بدهید در بارهشان بد بگوئید و آبروشان را ببرید و تو دهنشان بزنید تا طمع نکنند بفساد در اسلام و مردم از آنها حذر کنند و از بدعتهاشان نیاموزند تا خدا بدین کار برای شماها حسنه نویسد و درجات شما را در آخر بالا برد.
(۳) بیان: گویا مقصود از اهل شک کسانیند که در دین شک کنند و مردم را بواسطه القاء شبهه در شک اندازند و بقولی مقصود کسانیند که بنیاد دینشان بگمانها و توهمها است مانند علماء مخالفین، و بسا مقصود از آنها فاسقان فسقنما باشد و آنهم مایه شک مردم در دین شود و نشانه سستی یقین آنهاست (و پس از تفسیر لفظ شک از قول قاموس و نهایه گوید) بدعت کم کردن حکمی است از دین یا فزودن حکمی بدان چنانچه در مصباح آمده و من گویم:
بدعت بطور کلی هر چه پس از پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
پدید آمده و نص بخصوصی در آن نیامده و عمومات آیات و روایات شامل آن نیست یا بطور خصوص یا عموم از آن نهی شده و بدعت شامل اعمالی نیست که عموم ادله واردند مانند مدرسه ساختن و امثالش که داخلند در عموم امر بجا دادن مؤمنان و اسکان و اعانت بر آنان، و چون انشاء برخی کتابهای دینی و تالیفاتی که در باره علوم شرعیه باشند، و چون جامهها که در زمان رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
نبوده و خوراکهای تازه در آمد که مشمول عموم ادله حلیتند و از آنها نهی نشده، و آنچه به جواز عمومی کنند اگر آن را بخصوص وارد از شرع دانند بدعت باشد (مانند سفرههائی که بنام امام یا جز او اطعام کنند) کما اینکه نماز بطور کلی بهترین موضوع کار عبادتست و همه وقت مستحب است و چون چند رکعت مخصوص در وقتی خاص معین شود بدعت باشد، و چنانچه یکی هفتاد ذکر لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ را بخصوص معین کند که مطلوب شرع است در وقت مخصوص بیاینکه نصی در باره آن وارد باشد بدعت است و خلاصه پدید آوردن چیزی در شرع که معنی ندارد بدعت است خواه اصلش تازه درآمد باشد و خواه خصوصیتش بدعت باشد، و آنچه مخالفان گفتند که بدعت به احکام خمسه
(۱) تقسیم شود و مستحب و واجب هم دارد برای توجیه گفته عمر در باب نماز تراویح (نافله به جماعت در شبهای ماه رمضان) که" چه خوب بدعتی است" باطل است زیرا هر بدعت حرام است چنانچه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرموده: هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی راه به دوزخ دارد و آنچه هم عمر کرد بدعت حرام بود چون پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
نهی کرده از جماعت در نماز نافله و این تقسیم سودی برایشان ندارد.و هرگز به نکند عطار آنچه تباه کرده روزگار و ما گفتار را تمام کردیم در این باره در کتاب فتن در باب مطاعن عمر.
(۲) شهیدرحمهالله
در قواعدش گفته: امور تازه در آمده پس از پیغمبر اقسامی دارند که بدعت نامیده نشود جز آنچه حرام است.
(۳) ۱- قسم واجب چون نوشتن قرآن و حدیث پیغمبر و امامعليهالسلام
در صورتی که ترس از میان رفتن آنها باشد راسا زیرا تبلیغ آنها به قرنهای آینده بطور اتفاق واجب است و هم بحکم آیه (۱۹- الانعام: تا شما را اندرز کنم و هر که برسد به او) و این کار به انجام نرسد جز با حفظ آنها و آن در زمان غیبت واجب است نه در زمان حضور امام زیرا مسئول حفظ آنها امام است و خللی در آن راه ندارد.
(۴) ۲- حرام و آن بدعتی است که قانون تحریم و دلیل آن فرا گیردش چون مقدم داشتن دیگران بر ائمه معصومین و گرفتن مقام آنها، و برای خود خواستن حاکمان ناحق اموال عمومی را و منع آنها از مستحقانش، و جنگیدن با اهل حق، پراکندن و تبعید آنان، و کشتن به مجرد بدبینی، و واداشتن به بیعت با فاسقان و پابند ماندن بدان بیعت، و حرام دانستن نقض آن، و غسل پاها بجای مسح، و مسح بر غیر بشره قدم و نوشیدن بسیاری از نوشاکها، و جماعت در نماز نافله، و اذان دوم در روز جمعه، و حرام کردن متعه زنان، و متعه در حج، و شوریدن بر امام بر حق، وارث دادن بخویشان دور و منع نزدیکتران و منع خمس از اهل آن، و افطار بی وقت و جز آن از تازه درآمدهای مشهور، و از آنها است به اجماع فریقین رشوهای که کارگران حکومت در خرید و فروش از مردم ستانند.
(۵) ۳- آنچه مستحب است و دلیل استحباب آن را فرا گیرد مانند ساختن مدارس و کاروانسراها و از این قسم نیست موکبی که سلاطین بر پا کنند تا پیش مردم بزرگ باشند مگر آنکه سبب ترس دشمن اسلام باشد.
(۶) ۴- مکروه: و آنست که مشمول دلیل کراهت باشد چون فزودن در تسبیح زهراعليهالسلام
و وظیفههای دیگر یا کم کردن از آنها، و خوش پوشی و خوش خوری به کمتر از حد اسراف، و بسا به
حرمت کشد اگر به عیالش زیان رساند.
(۱) ۵- مباح که دلیل اباحه آن را فرا گیرد چون بیختن آرد، زیرا روایت است که نخست چیزی که مردم پس از رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم
پدید کردند بکار گرفتن آرد بیز بود، زیرا زندگی نرم و با رفاه از مباحاتست و وسیله آن هم مباح است.
در نهایه گفته: بدعت دو گونه است: بدعت هدایت و بدعت گمراهی، و هر بدعتی بر خلاف امر خدا و رسولش باشد ضلالت و مردود، و هر چه فرا گرفته عموم خواست خدا و تشویق او یا رسولش باشد پسندیده است، و هر چه نمونهای در شرع ندارد چون نوع خاصی از بخشش و کار خیر باز هم پسندیده است ولی نباید بر خلاف دستور شرع باشد زیرا پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
برایش ثوابی مقرر کرده و فرموده: هر که روش خوبی برپا کند ثواب آن را برد و ثواب هر که بدان عمل کند، و در باره ضد آن فرموده: هر که روش بدی بنیاد کند گناه آن و گناه هر که آن را بکار بندد بر او باشد، و این در صورتیست که خلاف امر خدا و رسولش بود، سپس گفته: بیشتر مورد استعمال لفظ مبتدع در مورد مذموم است پایان.
مقصود از دشنام به بدعتگزار سخنی است که او را خوار کند، شهید ثانی، ره گفته:
میتوان سخنی رو در روی آنها گفت که درست باشد و راست نه سخن دروغ، و آیا این نوعی نهی منکر است که باید شروط آن رعایت شود یا استخفاف آنان مطلقا روایت ظاهر روایت و فتاوی وجه دوم است و اولی احوط است، و دلالت دارد بر جواز او در رو برو شدن با آنها بدان و رجحان آن روایت برقی از امام ششمعليهالسلام
که: چون فاسق آشکار کند فسق خود را نه احترامی دارد و نه غیبتی و روایت مرفوعه محمد بن بزیع که از تمامت عبادت بدگوئی از اهل ریب است پایان" و القول فیهم" یعنی بدگوئی و ندامت آنان و به نقل از قاموس و صحاح وقیعه را به غیبت تفسیر کرد.
" تو دهنی به آنها" آوردن دلیل قاطع است بر رد آنها که نتوانند پاسخ گفت چنانچه خدای تعالی فرموده (۲۵۸: البقره پس مبهوت شد آنکه کافر بود)" در برابر دلیل حضرت ابراهیم".
و بسا که به معنی بهتان زدن باشد برای مصلحت که مجوز آنست و معنی اول روشنتر است
(۲) ۴۲- کافی: به سندش تا امام صادقعليهالسلام
، فرمود: نشاید مسلمان برادری کند با فاجر و با احمق و نه دروغزن.
بیان: برادری کردن یا ربودن و رفاقت است که به دنبال او باشد و حقش را رعایت کند و رازدارش گردد، و با مال و جاه خود با او همدردی کند و فاجر آنکه پرده دین را دریده و نابکار است، و ذکر دروغ زن پس از آن برای اینست که زیان او از فاجران دیگر بیشتر است.
(۱) ۴۳- کافی: به سندش تا امیر المؤمنینعليهالسلام
که هر بار بالای منبر میرفت میفرمود: شایسته مسلمانست که از برادری سه کس دوری کند: بیآبرو، و احمق و دروغ زن، اما بیآبرو میخواهد کار خود را برایت جلوه دهد، و میخواهد که مانند او باشی، و در امر دین و معاد به تو کمکی نکند، و همنشینی با او جفا و سختدلی است، و ورود و خروجش برای تو ننگ است، و اما احمق تو را بخیری نرساند، و امیدی نیست که بدی را از تو بگرداند و گر چه خود را به تلاش اندازد و بسا که سود تو را خواهد و زیانت رساند، پس مرگش به از زندگی او باشد، و خاموشیش به از گویائیش، و درویش به از نزدیکیش، و اما دروغ زن برای اینکه با او زندگی گوارا نداری، سخن تو را به دیگران برد، و از دیگران را برای تو آورد، چون خبر تازه درآمدی به تو رسد آن را به دیگری کشاند تا آنجا که بسا راست گوید و به اور نشود، و وادارد مردم را بدشمنی با همدیگر، و از آن کینهها در سینهها برآید، پس از خدا بترسید و خود را واپائید.
(۲) بیان: پس از تفسیر ماجن، به بیآبرو و کسی که در کارش بیباک است گوید: بسا که مقصود از جفا دوری از آداب نیک است، و در اخبار بسیار به این معنا آمده و اینجا هم مناسب است، و میتواند که مقصود سرسختی و ترک صله و نیکی باشد و به تفسیر نهایه: جفا دوری کردن و ترک صله و نیکی است و از این معنا است حدیث" من بدا جفا": هر که بیابانی شد سر سخت میشود چون کم با مردم آمیزش دارد
(و ورود و خروجش بر تو ننگ است" یعنی رفت و آمد با او" تو را بخیری نرساند" یعنی در مشورت با او" سخن تو را به دیگران برد) یعنی به مردم از قول تو دروغ گوید و از آنها به تو دروغ گوید و میان شماها را به هم زند و اعتمادی به سخن او نباشد چون عادت به دروغ دارد و فائده از او برده نشود و بعلاوه میان مردم القاء دشمنی کند (در باقیمانده شرح طولانی فائده عمومی نبود و از ترجمه آن صرف نظر شد مترجم).
" خود را واپائید" یعنی برادر و رفیق دیگری جز اینها برای خود برگزینید چون ضرر آنها دانستید، اینکه بترسید از پیامدهای بد این رفاقت و دوستی بگیرید که ضرر دین و دنیا ندارد، و بقولی مقصود اینست که خود را بپائید و گفته دروغ زن را نپذیرید و بقولشان با مردم دشمنی نکنید با اینکه خدای تعالی (۱۶: الحجرات) فرموده: اگر فاسقی خبری بشما داد روشنگری کنید (تا بفهمید درست است یا نه) و این تفسیر تا اندازهای بعید است.
(۱) ۴۴- کافی: به سندش تا امام چهارمعليهالسلام
که به امام باقرعليهالسلام
فرمود: پسر جانم بنگر به پنج کس و با آنها یار مشو، و گفتگو مکن، و همسفر مباش، گفتم پدر جان کیانند؟ فرمود:
بپرهیز از مصاحبت دروغزن که چون سرابست دور را بتو نزدیک نماید، و نزدیک را دور، بپرهیز از مصاحبت فاسق که تو را به یک خوراک یا کمتر بفروشد بپرهیز از مصاحبت بخیل که مالش را از تو دریغ دارد در نیازمندترین حال تو بدان، و بپرهیز از مصاحبت احمق که چون خواهد سودت دهد زیانت رساند، بپرهیز از مصاحبت قاطع رحم که در سه جای قرآن خدا عز و جل او را ملعون یافتم، خدا عز و جل (۲۶: محمد) فرماید: آیا امید است که اگر پشت دهید در زمین تباهی کنید و قطع رحم نمائید آنانند که خدا لعنتشان کرده و کرشان کرده و کورشان کرده".
و فرمود (۲۵: الرعد) آنان که بشکنند پیمان خدا را پس از بستن آن و قطع کنند آنچه را خدا فرموده صله شود و تباهی کنند در زمین آنانند که لعنت دارند و خانه بد دارند.
و فرمود در سوره البقره (آیه ۲۶) آنان که بشکنند پیمان خدا را پس از بستنش و قطع کنند آنچه را خدا فرموده صله شود و تباهی کنند در زمین هم آنها زیانکارند.
(۲) بیان: چون سراب است" بقول راغب سراب درخشانی بیابانست که آب نماید، چون به چشم درآید، و بکار رود در آنچه بیحقیقت است مانند لفظ شراب در آنچه با حقیقت است، خدا چون سرابی در بیابانها که تشنه پندارد آبست" و فرموده و براه افتند کوهها و سراب شوند" (آیه اول ۳۹: نور و دوم ۲۰ النبأ) پایان و بسا گویند: مقصود از کذاب و دروغ زن آنکه بر خدا و رسولش دروغ بندد با فتواهای باطل و بسا اشاره باشد بقول خدای تعالی و آنان که کافرند کردارهاشان چون سرابیست در بیابانها آیه ۳۹ سوره نور".
" نزدیک کند" یعنی به دروغ خود دور را بحق نزدیک نشان دهد یا دور از عقل را نزدیک نشان دهد و به عکس تو را فروشنده است" یا بیعت کند و اولی روشنتر است تا گوید: (۳)(
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ
)
بیضاوی گفته: یعنی اگر متصدی امور مردم شوید و فرمانگزار آنها گردید، یا اگر رو گردانید و پشت به اسلام کنید" فساد کنید در زمین و قطع رحم کنید" برای اجرای ولایت و کشیدن آن به وضع دوران جاهلیت از رقابت و جنگیدن با خویشان، معنی اینست که چون در دین سستند و بر دنیا حریص بایدشان که از وضع حال آنها به آنها گفت بسا چنین باشند و هم آنانند که خدا لعنتشان کرده است برای تباهکاری و قطع رحم، و کرشان کرده از شنیدن حق و پذیرش آن، و کورشان کرده، و راه نبرند بدان
(عهد خدا) گفتند: خدا را چند عهد است: یکی آنکه بحکم عقل از بندههایش گرفته
که آیات آفاق و انفس را بدانها نموده، و دلیل بر وجود صانع و قدرت و علم و حکمت و یگانگیش آورده. دوم پیمان اقرار به پروردگاریش که بدان اعتراف کردند و گفتند: بلی آنجا که فرمود: آیا من پروردگارتان نیستم (اشاره دارد بآیه ۱۷۱ سوره اعراف).
سوم: پیمانی که از اهل کتاب گرفته در کتابها که به پیغمبرانشان فرو فرستاده که محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
را به باور دارند.
چهارم: پیمانی که از همه امتها گرفته برای تصدیق پیغمبرانشان با معجزات و اینکه از او پیروی کنند و حکم او را مخالفت نکنند.
و پنجم: پیمان بر ولایت اوصیاء، و پیمان او بر دانشمندان که بیاموزند نادانان را و بیان کنند آنچه در کتاب خداست و نهانش ندارند، و ششم پیمانی که از پیغمبران گرفته بر اینکه رسالت خود را برسانند و دین را بر پا دارند و در آن تفرقهاندازی نکنند.
و همه این پیمانها شکسته شده مگر آخری، و میثاق بقول مفسران آیات و کتب خدا و التزام و پذیرش بنده است
و در تفسیر امام در باره آیه بقره" آنان که میشکنند عهد خدا را" آمده یعنی آن عهدی که بر آنها گرفته شده برای خدا به ربوبیت، و برای محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
به نبوت، و برای علیعليهالسلام
به امامت و برای شیعههاشان به محبت و کرامت ..." و قطع کنند آنچه را خدا فرموده صله شود" از همه خویشان با بررسی حال آنها، و برترین رحم که حقش واجب تر است رحم محمد استصلىاللهعليهوآلهوسلم
که حقشان از حق او است چنانچه حق خویشان آدمی برای پدر و مادر است، و حق آن حضرت بزرگتر است از حق پدر و مادر، همچنین حق خویش آن حضرت بزرگتر است و قطعش دردناکتر و رسواتر." و تباهی کنند در زمین" به بیزاری از امام مفترض الطاعه و اعتقاد به امامت ممنوع الاطاعه" و آنانند که زیانکارند" که خود را به دوزخ انداخته و از بهشت محروم ساخته، وای بر این زیانی که عذاب ابد را بر آنها بایست کرده و از نعمت ابدی محرومشان کرده.
و بقولی در تفسیر" میبرند آنچه را خدا فرموده صله شود" که در آن درآید تفرقه میان پیغمبران و کتابهاشان به تصدیق بعضی و رد بعضی و ترک دوستداری مؤمنان، و ترک جمعه و جماعت مقرره، و هر آنچه در آن کناره از خیر است و دست آوردن شر، زیرا که آن ببرد صله میان خدا و بنده را که هدف اساسی از هر وصل و فصل است.
و اینکه فرمود لعن در سه آیه است یکم و دومش روشن است و اما سومی برای اینست که زیانکاری خصوص به تفسیر امام بایست لعن و دوری از رحمت خدای سبحان است چه که در بسیاری آیات قرآن کفار را به زیانکاری توصیف کرده مانند آیه ۶۸ سوره برائه، و ۹۸ سوره الاعراف، و ۱۰۸ سوره النحل، و ۳۶ سوره الانفال.
و ۷۷ سوره الاعراف، و ۵۱ سوره العنکبوت، و ۳۱، سوره البقره، و ۱۴ سوره الزمر، و ۹۵ سوره یونس و ۶۲ سوره الزمر، و ۶۵ سوره الزمر و آیه ۸۵ سوره آل عمران و آیه ۹ سوره المائده (از ذکر آیات بهمان شماره آنها و سوره آنها که از پاورقی ص ۲۱۲ گرفته شده است اکتفا شد و میتوان بدانها مراجعه کرد مترجم).
(۱) ۴۵- کافی: به سندش از شعیب عقرقوفی که از امام ششمعليهالسلام
در باره قول خدا عز و جل (۱۳۹: النساء) و البته نازل شده بر شما در قرآن که چون شنوید آیات خدا انکار شوند به مسخره گیرند آنها را تا آخر آیه، پرسیدم فرمود: مقصود از آن اینست که چون شنوید کسی حق را انکار کند و دروغ شمارد و در امامان بدگوئی کند از نزد او برخیز و همنشین او نباش هر که میخواهد باشد.
(۲) بیان: آنچه در قرآن نازل شده گوید اشاره است به آیه ۶۸ سوره الانعام" چون دیدی آنان را که درافتند در آیات ما روگردان ازشان تا درافتند در حدیث دیگر و اگرت شیطان فراموشت کند پس از یادآوری منشین با مردم ستمکار" چون الانعام مکیه است و این آیه مورد سؤال در سوره النساء است که مدینه است و از این رو امام برای اشاره بدان این آیه را انتخاب کرده و دنبال آیه مورد سؤال اینست که: ننشیند با آنها تا درافتند در حدیث دیگری زیرا شما در صورت همنشینی مانند آنها باشید و راستش خدا فراهمکننده منافقان و کافرانست در دوزخ با هم.
... و در اخبار بسیاریست که آیات خدا ائمهعليهالسلام
باشند یا آیاتی که در باره آنها نازل است و علی بن ابراهیم در اینجا گفته: آیات خدا همان امامانند، و بقول بیضاوی نهی از همنشینی در صورتیست که مسخره کن و معاند باشد و امید هدایت در او نباشد و مورد تائید است.
" شما در این صورت مانند آنهائید" در گناهکاری زیرا توانید روگردانید و انکار عملی کنید یا در کفر هم اگر رضا دهید بکار آنها یا برای اینست که همنشینی طعنهزنان در قرآن که ملایان یهود بودند همان منافقان بودند بدلیل اینکه بدنبالش فرموده" راستی که خدا فراهم آورنده منافقان و کفار است در دوزخ با هم" یعنی هم آنها که نشینند و هم آنها که در برشان نشینند پایان و در آیه اشاره دارد که مورد منع از مجالست هر منافقی است خواه خویش تو باشد یا نه
و خواه در ظاهر همکیش تو باشد یا نه و خواه در ظاهر در شمار اهل علم باشد یا نه، و خواه از حکمرانان باشد یا دگران در صورتی که بیم ضرر نداشته باشی.
(۱) ۴۶- کافی: به سندش تا امام ششمعليهالسلام
فرمود: هر که ایمان بخدا و روز جزاء دارد ننشیند در مجلسی که کم شمارند در آن امام را یا عیب کنند و بد گویند از مؤمنی.
(۲) بیان: نباید بنشیند یا نمینشیند" و گویا اشاره است بقول خدای تعالی (۲۲: المجادله) نیابی مردمی را که ایمان بخدا و روز جزا دارند و دوستی کنند با کسی که مبارزه کند با خدا و رسولش" و در آن راندن بزرگی است از شنیدن غیبت مؤمن چون آن را برابر کم شمردن امام ساخته که معنی آن بدگوئی و نکوهش امام است.
(۳) ۴۷- کافی: به سندش تا امیر مؤمنانعليهالسلام
فرمود: هر که ایمان بخدا و روز جزا دارد جای تهمتآور نایستد.
(۴) بیان: گویا مقصود نهی از حضور در جاییست که مایه تهمت بفسق یا کفر باشد، یا به اخلاق بد به هر وضعی از ایستادن و راه رفتن و نشستن و جز آن زیرا نزد مردم مایه تهمت به این اوصاف شود و گاهی به او سرایت کنند، و پس از تفسیر لغت از مغرب گوید: و از آنست حدیثی که گوید: وانه هر چه تو را بشک اندازد، و بدان چه تو را در شک نیندازد، و راستش دروغ جزء ریبه است، و راستی سبب آرامش، مقصود از ریبه هر آنچه سبب ناراحتی خاطر و پریشانی آنست نبینی که با طمانینه برابر کرده که مایه آرامش است، چون نفس تا در شک است آرام نیست و چون یقین کند آرام شود پایان سخن مغرب.
و بسا مقصود منع از همنشینی شبههاندازان باشد که در دین شبهه نمایند و آن را زیرکی و باریک بینی شمرند و مردم را از راه یقین گمراه سازند چون بیشتر فلسفهبافان و متکلمان که هر که با آنها نشیند و گفتگو کند به چیزی ایمان ندارد و در دلش مرض شک و نفاق پدید آید و نتواند در هیچ اصل دینی به یقین رسد بلکه یک الحاد عقلی بر او رخ دهد که پابند بچیزی نباشد و یقین بچیزی نکند چنانچه وارسته از دین به هیچ ملتی و کیشی ایمان ندارد و چنانند که خدا فرموده (۱۰: البقره) در دلشان مرضی است و خدا مرض را بر ایشان فزاید" و بیشتر مردم زمان ما به این راه رفتند و کمتر مؤمن درستی یافت شود، خدا ما و برادران مؤمن ما را از آن در پناه گیرد و از مهلکهها برهاند.
(۵) ۴۸- کافی: به سندش تا عبد الأعلی که شنیدم امام ششمعليهالسلام
میفرمود: هر که ایمان به خدا و روز جزا دارد، نباید در مجلسی نشیند که در آن امامی نکوهش شود یا مؤمنی کم شمرده شود.
(۱) بیان: مانندش با اندک تغییری در متن و سند گذشت.
(۲) ۴۹- کافی: به سندش تا امام ششمعليهالسلام
فرمود: سه انجمن است که خدا دشمنشان دارد، و خدا نقمتش را بر آنها فرستد با آنها ننشینید و با آنها هممجلس نشوید: مجلس کسی که زبانش به دروغ فتوی میدهد، و مجلسی که با دشمنان ما در آن نوآوری و یاد ما در آن کهنهپرستی است، و مجلسی که در آن بازدارنده از ما باشد و تو میدانی، گوید و آنگاه امام ششم سه آیه از قرآن خواند که گویا در دهان مبارکش حاضر بودند یا گفت: در مشتش بودند.
۱- (۱۰۸ سوره الانعام) و دشنام ندهید کسانی که میخوانند جز خدا را تا خدا را ندانسته دشنام دهند.
۲- (۶۸ سوره الانعام) و چون دیدی کسانی که درافتند در آیات ما از آنها روگردان تا در حدیث دیگر درافتند.
۳- (۱۱۶ سوره النحل) به زبان دروغگو نگوئید این حلال است و این حرام تا به دروغ بخدا افترا بزنید.
(۳) بیان: (بعد از توضیحی در سند حدیث) گوید: نقمت یا کیفر دنیوی است یا لعنت و حکم به استحقاق کیفر در آخرت" و هممجلس نشوید" یا تاکید است برای اینکه با آنها ننشینید یا مقصود از همنشینی همراهی به هر صورتست و مقصود از مجالست آنکه با دوستی و همدمی و رفاقت باشد چنانچه گویند: فلانی انیس جلیس او است، و ترقی از مادون است با علی که عادت عربست و به روش آنست قول خدای تعالی (۳: سوره سبا) و نه خردتر از آن و نه بزرگتر و هم گفته او (۲۵۵: البقره) و نگیرد او را چرت و نه خواب" و بسا بر عکس است و مقصود از همنشینی آنکه چسبیده به آنست چون قول خدای تعالی (۱۷: ق) از راست و چپ همنشینی باشد" یا مقصود از یکی حقیقت همنشینی است و از دیگر هر گونه یاری و رفاقت.
و چند فرق میان قعود و جلوس از نظر تحقیق لغوی گفتند ولی با مورد حدیث چندان مناسبتی ندارد مگر بزور (و آنگاه از مصباح و فارابی فرق میان معنی دو لفظ را بیان کرده که ترجمهاش سودی برای عموم ندارد مترجم.)
(و پس از تفسیر برخی الفاظ حدیث گوید) و تو میدانی که او مردم را از ما باز میدارد و تبلیغ بر علیه ما دارد و اگر ندانی بر تو در همنشینی او باکی نیست تا گوید تردید در اینکه در دهانش بود یا در مشتش از راویست و غرض اینست که تعجب کرده از استشهاد فوری به آیات بیاندیشه و درنگ.
و ذکر آیات بر خلاف ترتیب مطالبست آیه سوم راجع به دروغی در فتواست، و اولی برای مطلب دومی است زیرا در اخبار که مقصود از دشنام بخدا دشمنی به اولیاء خداست، و اگر در مجلسی نشست که در آن ذکر دشمنان خداست یا خاموش ماند و سازشکار باشد یا به آنها تعرض کند در گفتگو و مشمول آیه گردد.
(۱) و در روضه کافی ضمن حدیثی طولانی است که با مردم ظاهرسازی کنید و آنها را بجان خود نیندازید، و به آن بطاعت پروردگار خود بپردازید، و بپرهیزید از دشنام بدشمنان خدا آنجا که میشنوند از شما تا دشنام دهند خدا را ندانسته، و شایسته است بدانید دشنام بخدا چه اندازهای دارد و چگونه است؟ راستش هر که اولیاء خدا را دشنام دهد دشنام بخدا را از پرده بدر آورده، و چه کسی ستمکارتر است نزد خدا از آنکه دشنامتراشی کند برای خدا و دوستانش پس آرام باشید، آرام و پیرو امر خدا باشید و لا حول و لا قوه الا بالله.
(۲) و روایت کرده عیاشی از آن حضرتعليهالسلام
که از این آیه پرسش شد و فرمود: کسی را دیدی که خدا را دشنام دهد؟ گفت: نه، و چگونه باشد؟ فرمود هر که ولی خدا را دشنام دهد خدا را دشنام داده، (۳) و در اعتبار آمده از آن حضرتعليهالسلام
که به او گفته شد ما در مسجد مردی را بینیم که آشکار به دشمنان شما دشنام دهد فرمود: چیست بر او خدایش لعنت کند که بما تعرض کرده خدا فرموده: و دشنام ندهید آنان را که میخوانند تا آخر آیه گفت: و امام صادقعليهالسلام
در تفسیر این آیه فرمود: دشنامشان ندهید که آنها هم بشما دشنام دهند و فرمود: هر که به ولی خدا دشنام دهد بخدا دشنام داده، (۴) پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
به علیصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: هر که به تو دشنام دهد به من دشنام داده، و هر که بمن دشنام دهد بخدا دشنام داده و هر که بخدا دشنام دهد او را سر نگون به دوزخ کند.
و آیه دوم راجع بمطلب سوم است زیرا در اخبار آمده که مقصود از آیات امامانعليهمالسلام
باشند و علی بن ابراهیم (۵) در تفسیر قمی روایت کرده از پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
فرمود: هر که ایمان بخدا و روز جزا دارد در مجلسی ننشیند که در آن دشنام به امامی داده شود یا غیبت و بدگوئی از مسلمانی شود زیرا خدای تعالی در قرآنش میفرماید: و چون دیدید درافتند در آیات ما- الآیة- و بقولی آیه یکم برای مطلب سوم است و آیه دومی برای مطلب دوم، و خوض در چیزی طعنه زدن در آنست چنانچه خدا فرمود: (۴۵ سوره المدثر) و بودیم ما که خوض میکردیم با خوضکنندهها.
و برگردیم به تفسیر آیه، بقول مفسران قرآن" سب نکنید آنان که میخوانند آنها را بجای خدا" گفتند: یعنی نام نبرید معبودانی که آنها را میپرستند به زشتی و بدی" تا دشنام دهند بخدا به تجاوز" یعنی تجاوز از حق به باطل (ندانسته) یعنی از روی ندانستن مقام خدا و آنچه که باید او را بدان نام برد دستور.
(۱) و من گویم: بنا بر تفسیر ائمهعليهمالسلام
بسا که معنای بغیر علم اینست که بغیر علم بر اینکه دشنام اولیاء خدا دشنام بخداست.
" چون دیدی آنان را که خوض کنند در آیات" گفتند: یعنی به دروغ شمردن و مسخره کردن به آن آیات و طعنه زدن بدانها" روگردان از آنان" یعنی با آنها منشین و برخیز از بر آنها" تا افتند در حدیث دیگری جز قرآن و از آن پس فرمود" و اگر آنکه فراموشت کرد" و تو را به وسوسه خود انداخت تا نهی را فراموش کنی" پس ننشین پس از یادآوری" یعنی پس از آنکه به یادت آمد آن نهی" با مردم ستمکار" که ستم کردند اینکه دروغ شمردن و مسخره کردن را به جای به باور کردن و احترام به آیات نهادند.
" و نگوئید برای آنچه وصف کنند زبانهای شما" بقول بیضاوی یعنی دروغ نگوئید به وصف کردن زبان خود که بگوئید این حلال است و این حرام.
یا اینکه نگوئید: این حلال است و این حرام تا زبان شما دروغ را نمودار کند و معرفی نماید و حرام نکنید و حلال نکنید بمجرد گفتار زبان خود بیدلیل بر آن: و اینکه زبان وصف کند دروغ را مبالغه است در کذب و دروغ بودن سخن آنها که گویا حقیقت دروغ ناشناخته بوده و زبان آنان با سخن بیحقیقت آنها آن را وصف کنند و بشناسانند، و از این جهت است که آن را شیواتر سخن دانستند مانند قول عرب در وصف زیبائی محبوب که: رخش زیبائی را وصف میکند و چشمش جادوگری معرفی میکند" تا افتراء بندید خدا را به دروغ" بیان نتیجه کار آنها است نه بیان هدف و غرص آنها چنانچه در قول خدای تعالی (آیه ۸ سوره قصص) تا باشد برایشان دشمن و اندوهزا.
(۲) ۵۰- کافی: به سندش تا امام ششمعليهالسلام
، فرمود: چون گرفتار شدی به ناصبیها (دشمنان خاندان پیغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
و به همنشینی با آنان چون کسی باش بر روی تابه و سنگ سرخ است تا بر خیزی چون خدا دشمنشان دارد و لعنتشان میکند، و چون دیدی سخن یکی از امامان را بناروا در انداختند برخیز زیرا خشم خدا در آنجا بر سرشان فرود آید.
(۳) بیان: (پس از نقل معنی لغت وصف از نهایه و حدیث او که در باره نماز آورده که در حال تشهد یکم گویا بر سر رضف (سنگ تافته) بود گوید): دستخط خدا و خشم او لعن بر آنها است و حکم به عذاب و خذلانشان، و منع الطاف از آنان، و چون بر آنها فرود آید بسا که شامل حال کسی شود که همنشین و نزدیک آنها است پس لازم است دوری از آنها و از همنشینی آنها در صورتی که از روی تقیه و ضرورت نباشد.
(۱) ۵۱- کافی: به سندش تا امام ششمعليهالسلام
فرمود: هر که بنشیند نزد دشنامگوی اولیاء خدا البته نافرمانی کرده خدا را.
بیان: دلالت بر حرمت نشستن با ناصبیها و گر چه در آن جلسه دشنام ندهند و این هم در صورتیست که تقیه در میان نباشد.
(۲) ۵۲- کافی: به سندش تا امام پنجمعليهالسلام
فرمود: هر کس بنشیند در مجلسی که یکی از امامان در آن دشنام داده میشود و میتواند انتقام گیرد (میتواند برخیزد، برگردد خ ب) و نکند خدا در دنیا جامه خواری بر او پوشاند و در آخرت عذابش کند، و خوبی آنچه را از معرفت ما به او ارزانی داشته از وی سلب کند.
بیان: (پس از شرح لفظ انتصاف از قول قاموس گوید): و انتقام سب امام اینست که او را بکشد اگر بر جان و آبرو و مالش ترسی ندارد بر مؤمن دیگری هم ترس جان و آبرو و مال ندارد.
سلب خوبی معرفت بطور کلی یا اینکه مقداری از آن و سلب کمال آن.
(۳) ۵۳- کافی: به سندش تا یمان بن عبید الله که گفت یحیی بن ام طویل را دیدم در میدان کوفه ایستاده و سپس با آواز هر چه بلندترش فریاد زد: ای گروه دوستان خدا براستی ما بیزاریم از آنچه بگوش شما رسد، هر که علیعليهالسلام
را سب کند لعنت خدا بر او باد، و ما بیزاریم از خاندان مروان و آنچه جز خدا بپرستند، سپس آوازش را آهسته کرد و میگفت: هر که دشنام دهد دوستان خدا را با او همنشین نشوید، و هر که شک دارد در عقیدهای که ما داریم در بروی او باز نکنید، و هر کس از برادرتان که نیازمند شود از شما خواهش کند البته که به او خیانت کردید (یعنی بیخواهش نیاز او را برآورید) پس این آیه را میخواند (۲۹: الکهف) به راستی آماده کردیم برای ستمکاران آتش که فرو گیرد آنها را سراپردههای آن، و اگر فریادرسی خواهند (از تشنگی) فریاد آنها رسند با آبی چون مس گداخته که چهرهها را کباب کند چه بد نوشابهای و چه بد آسایشگاهی.
بیان: یحیی بن ام طویل مطعمی از یاران امام حسینعليهالسلام
است، و فضل بن شاذان گفته:
در زمان امامت امام چهارم در آغاز کارش جز پنج کس با او نبودند و یکی از آنها را یحیی بن ام طویل نام برده، (۴) و از امام صادقعليهالسلام
روایت است که فرمود: همه مردم پس از امام حسینعليهالسلام
از دین برگشتند جز سه تن: ابو خالد کابلی و یحیی بن ام طویل و جبیر بن مطعم و پس از آن مردم پیوستند به امام و بسیار شدند و در روایت دیگر مانند آن آمده و جابر ابن عبد الله انصاری را افزوده، (۵) و از امام باقرعليهالسلام
روایت است که حجاج او را دستگیر کرد و به او گفت ابو تراب را لعن کن، و فرمان داد دو دست و دو پایش را بریدند و او را کشت.
(۱) من گویم: اینان بزرگان اصحاب خاص ائمهعليهمالسلام
بودهاند.
(۲)
(۳)
ابواب:" حقوق مؤمنان بر یک دیگر" و برخی احوال آنان