• شروع
  • قبلی
  • 44 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 21992 / دانلود: 3051
اندازه اندازه اندازه
فیض العلام فی علم الشهور و وقایع الآیام

فیض العلام فی علم الشهور و وقایع الآیام

نویسنده:
فارسی

پاورقى ها:

57- در كامل بهائى تفصيلى در باب زهرهائى كه به حضرت مجتبىعليه‌السلام داده اند نقل كرده ملخصش آنكه مروان حكم بتوسط كنيزك عبيدالله بن عمر كه بخانه ها مشاطكى ميكرد و خواجه او عبيدالله رامحمد حنفيه در صفين كشته بود زهرى براى جعده فرستاد باهدايا و نويد كه امام حسن را مسموم كند آنملعونه پاره اى از آن زهر در انگبين سفيد كرد كه امام حسن دوست ميداشت و از آن بخورد امام داد در دزهار در آنحضرت پديد آمد و قتى بسيار كردومداواى بشير جوشنانيده كرد شربتى براى او بساختند، جعده كفچه زهر الودبميان شربت در آورد چون از آن اشاميد درد زيادتر شد آنجناب بروضه مطهره رفت و از خاك روضه فرمود در شربت ريختند و خورد درد ساكن شد و نيز آنملعونه زهر در رطب كرد بانحضرت دادالاخر الامر معاويه صوفى كور را بخواند و چند دينار باو داد و صوفى لعين باعضاى سنان زهر آلود بيامد و دعوى محبت مى كرد و در خدمت امام رفت و آمد مينمود روزى بعزم زيارت چنانكه عادت صوفيان باشد كه دست شيخ ببوسند نزديك رفت و به بهانه دست بودسيدن سنان به پشت پاى او فروبر دو چندانكه قوت داشت زور كرد مردم خواستند كه صوفى لعين باعضاى سنان زهر آلود بيامد و دعوى محبت مى كرد و در خدمت امام رفت و امد مينمود روزى بعزم زيارت چنانكه عادت صوفيان باشد كه دست شيخ ببوسند نزديك رفت و به بهانه دست بوسيدن سنان به پشت پاى او فرو بر دو چندانكه قوت داشت زور كرد مردم خواستند كه صوفى را بكشند آنجناب نگذاشت از آنجا بيرون رفت و سوار شد بقصد دمشق عبدالله گفت؛ راه گردن او بزدند آخر الامر جعده سوده الماس بر سر كوزه افساند و دست بماليد تا داخل آب شدو امام از آن بخورد و شهيد شد.

پس تقلكرده حكايت آمدن مروان و فلانه را با جماعتى بسيار در وقت حركت داده جنازه و آنكه فلانه كمان از مروان بخواست و تير بجنازه امام انداخت و گفت دشمن زاده مرا از خانه من بيرون كنيد.

58- رطل عراقى شصت و هشت مثقال و ربع مثقال صيرفى است و نه رطل عراقى يك صاع است كه ششصدوچهارده مثقال و ربع مثقال باشد و يكصاع ازيكمن تبريز كه ششصدوچهل مثقال باشد بيست و پنج مثقال و سه ربع مثقال كمتر است.

شب: 24

در سنه 385، كافى الكفاة (اسمعيل بن عباد طالقانى ) وفات كرد و او را (صاحب ) ميگفتند بجهت مصاحبتش با (استادابن عميد قمى ) و او و پدرانش در زمان (ديالمه ) وزارت داشتند.

(ابوسعيد رستمى ) در حق او گفته:

(( ورث الوزارة كابرعن كابر

موصولة الاسناد بالاسناد ))

(( يروى عن العباس عباد وزا

رته و اسمعيل عن عباد ))

جناب صاحب، يگانه عصر بوده و در فضل و ادبيت و كمال و علماء و فضلاء نزد او مكانيتى عظيم داشتند و بجهت خاطر او تاءليف كرده شيخ فاضل (حسن بن محمد قمى ) كتاب (تاريخ قم ) را و (شيخ صدوق )، (عيون اخبار الرضا)(عليه‌السلام ) و صاحب را اشعار بسيار است از جمله ده هزار بيت در منقبت اهل بيت و تبرى از اعادى ايشان فرموده و كتاب (محيط - اللنعة ) كه هفت مجلد است از تصنيفات او است.

صاحب (روضات ) فرموده كه قبر (صاحب ) در اصفهان در محله ايست معروف بباب طوقچى در ميدان كهنه و قبه دارد و در زمان ما چون منهدم شده بود، شيخ علامه (حاج محمد ابراهيم(59) كرباسى ) امر به تجديد عمارت آن نمود و بر زيارت او مداومتى داشت و عامه مردم تجربه كرده اند كه هر كس بزيارت قبر او رود يك هفته نميگذرد كه خير عاجل نصيب او ميگردد، انتهى.

(( و للصاحب من المفاخر فى العلم و الجود و الكتابة و سياسة الملك ما اعترف الثعالبى و غيره بالعجزعن توصيفه و هو استاد الشيخ عبدالقاهر قيل انه يحمل فى سفره من الكتب و قر اربعماءة حمل.

و كان فى التشيع و حب اهل البيتعليهم‌السلام او حدى الزمان حتى ان اهل اصبهان كانوا ينسبون مذهب التشيع اليه و يقولون فلان على دين عباد.

و حكى من سخائه انه انشده ابوالقاسم الزعفرانى:

ايا من عطاياه تهدى الغنى

الى راحتى من ناى اودنى

كسوت المقيمين و الزائرين

كسالم تخل مثلها ممكنا

و حاشيه الدار يمشون فى

صنوف من الخز الا انا

فقال صاحب قرات فى اخبار معن بن زائدة الشيبانى ان رجلا قال له احملنى ايها الامير فامر اله بناقة و فرس و بغل و حمار و جارية قم قال لو علمت ان الله خلق مركوبا و منديل و مطرف ورداء و كساء و جورب و كيسا و لو علمنا لباسا اخر يتخذ من الخز لا عطيناكه و اجتمع عنده الشعراء مالم يجتمع عند غيره و مدحوه بغرر المدائح.

حكى انه امر فخر الدولة بحفر بئر و امر الصاحب احد الكتاب ان ينشى بذلك كتابا و لما كان الصاحب لا يفصح عن حرف الراء و يلثغ و له سوء مزاج مع ذلك الكتاب عمدالكاتب الى كتاب لم تخل كلمة من كلماته عن الراء و هو هذا امر امير الامراء عمره الله ان يحفر يئرفى طريق المارة ليشرب منه الصادر و الواردو حر رذلك فى رابع شهر رمضان المبارك بورك فيه الى يوم المحضر فقراه الصاحب بعبارة لم يوجد فيه راء اصلا و هى هذه حكم اعدل الحكام طول الله مدة حيوته ان يعمل قليب فى سبيل المسلمين لينتفع منه العادى و الزائح و كتب ذالك فى اوائل ايام الصيام الميمون لازال ميمونا الى يوم القيام.))

روز: 25

رد اين روز، سنه 356، سيف الدولة عى بن عبدالله بن حمدان، سلطان حلب وفات كرد.

(( و كان بنوحمدان ملوكا و سيف الدولة مشهور بسيادتهم و واسطة قلادتهم و كان اديبا شاعرا))

و نيز در همان سال (معزالدولة ديلمى ) و (سلطان كافور اخشيدى ) ممدوح (متنبى ) و (ابوعلى قالى ) و (ابوالفرج اصفهانى ) وفات كردند لاجرم گفتند در اين سال، دو عالم بزرگ و سه نفر از ملوك كبار وفات كردند.

روز: 26

در اين روز، سنه 288: (ثابت بن قره حرانى ) ماهر در طب و فلسفه مهذب اقليدس وفات كرد.

روز: 28

بنابر مشهور، روز وفات حضر خاتم الانبياء صلوات الله عليه واله است و روز وفات دوشنبه بوده بالاتفاق در وقت وفات، عمر مباركش بشصت و سه سال رسيده بود، چهل ساله بود كه وحى بر آنحضرت نازل شد و بعد از آن سيزده سال در مكه مردم را دعوت بخدا پرستى نمود و پنجاه و سه سال داشت كه بمدينه هجرت فرمود و در سال دهم هجرت وفات فرمود.

بعد از وفات آنحضرت، (امير المومنين (عليه‌السلام ) متوجه غسل و كفن و هنوط آنحضرت شد و (فضل بن عباس ) با چشم بسته، آب بدست امير المؤ منين (عليه‌السلام ) ميداد و او را بر غسل آنحضرت اعانت ميكرد و بعد از تغسيل و تكفين، (امير المؤ منين (عليه‌السلام ) پيش ايستاد و بتنهايى بر آنحضرت نماز گذاشت پس دسته دسته اصحاب مى آمدند و بدون امام، نماز بر آنحضرت مى گذاشتند و بعد از فراغ از نماز فرستادند نزد (ابو عبيده جراح ) كه قبر كن اهل مكه بود و (زيد بن سهل ) قبر كن مدينه، كه بيايند و قبر آن جناب را بكنند اتفاقا (زيد بن سهل ) ملاقات شد و او موفق بحفر قبر آنسرور شد.

چون (زيد) از كار قبر بپرداخت: (امير المؤ منين ) (عليه‌السلام ) (عباس ) (فضل ) و (اسامة بن زيد) داخل در قبر شدند براى دفن بدن مبارك طائفه انصار خواهش كردند كه يك نفر از انصار را با خود مصاحب كند بجهت آنكه اين شرف در طائفه انصار نيز باشد آن حضرت (اوس بن خولى ) را اذن دخول در قبر داد.

سپس، (اميرالمومنين (عليه‌السلام ) بدن رسولخدا(ص ) در در خاك سپرد و صورت آن: حضرت را از كفن ظاهر گردانيد و گونه آنجناب را بر زمين مقابل قبله نهاد پس خشت لحدچيد و قبر مطهر را از خاك انباشته كرد و بيشتر مردم حاضر نبودند بر نماز و دفن آن حضرت بجهت مشاجره در امر خلافت كه ما بين مهاجر و انصار واقع بود.

نقل است چون اصحاب از دفن آنحضرت فارغ شدند از كنار قبر، بدرخانه فاطمه (عليه‌السلام ) آمدند و تسليت و تغريت گفتند: (فاطمه ) فرمود: رسولخداى را بخاك سپرديد.

عرض كردند چنين كرديم فرمود: شما را چگونه دل داد كه بر روى آن جسد پاك خاك ريختيد، نه او بنى الرحمه و مصداق: لولاك لما خلقت الافلاك بود. گفتند يا بنت رسول الله! مانيز مصيبت زده و غمناكيم، لكن از حكم خداى بزرگ گريزى نيست پس (فاطمه ) سخت بگريست و بزيارت قبر پدر شتافت و مشتى از خاك قبر بر گرفت و برديده گان گذاشت و بسيار بناليد و بزاريد و گفت:

(( ماذا على من شم تربة احمد

ان لايشم مدى الزمان غواليا

صبلت على مصائب لوانها

صبت على الايام صرن لياليا))

و هم نسبت به (فاطمه )(عليه‌السلام ) داده اند در مرثيه پدر فرمود:

(( نفسى على زفراتها محبوسة

ياليتها خرجت مع الزفرات

لاخير بعدك فى الحيوة و انما

ابكى مخافة ان تطول حياتى ))

و هم در مرثيه پدر گفته:

(( اذااشتد شوقى زرت قبرك باكيا

انوح و اشكولا اراك مجاوبى

فياساكن الصراء علمتنى البكاء

و ذكرك انسانى جميع المصائب

فان كنت عنى فى التراب مغيبا

فما كنت عن قلب الحزين بغائب))

روايت شده كه بعد از رسول خدا(ص )، اهل بيت بنا خوشتر وجهى شب بروز آوردند و چنان پنداشتند كه ديگر آسمان برايشان سايه نيفكند و زمين حمل ايشان نكند ناگاه گوينده اى بر ايشان بر آمد كه او را ديدار نمى نمودند و سخن او را مى شنودند:

(( فقال السلام عليكم اهل البيت و رحمة اله و بركاته و ان فى الله عزآء من كل مصيبة و نجاة من كل هلكة و دركا لمافات. كل نفس ذائقة الموت، الخ. ))

و نيز در اين روز بروايت شيخين وفات حضرت مجتبىعليه‌السلام واقع شد و من در روز هفتم ذكر كردم.

بالجمله امروز، روز مصيبت و احزان آل محمد و شيعه ايشان است و زيارت اين دو بزرگوار از نزديك و دور مناسب است.

در اين روز، سنه 157، (عبدالرحمن اوزاعى ) اعلم اهل شام در بيروت وفات كرد و در سنه 392، (عثمان ) معروف به (ابن جنى ) موصلى نحوى، صاحب، (لمع ) و غيره در بغداد وفات كرد.

روز: 30

در اين روز، سنه 203، بقولى شهادت حضرت امام رضاعليه‌السلام واقع شده و در روز ذيقعده شرح آن گذشت.

در اين روز، سنه 848، (ميرزا اسپند) امير بغداد وفات كرد. (قاضى نورالله ) او را در آخر جند دوازدهم مجالس ‍ ذكر و نموده و فرموده كه در سنه 840، (شيخ احمد بن فهدحلى ) و باقى علماء شيعه را از حله و ديگر مواضع طلبيد و با علماء عامه بغداد بمناظره انداخت و چون علماء شيعه در مناظره غالب آمدند و اثبات حقيقت مذهب اهل بيت (عليه‌السلام ) نمودند، (اسپند ميرزا) ترويج آن مذهب نموده و امر كرد تا سكه و خطبه بنام نامى دوازده امام كردند.

وفات او در بغداد واقع شده و از غرائب آنكه از آن زمان كه بغداد را بنا كرده بودند تا زمان وفات (اسپند ميرزا) هيچ خليفه و سلطانى سواى او در آنجا وفات نيافته و ظاهرا بهمين جهت بغداد را (درالسلام ) ميگويند و بغداد از بناهاى (منصور دوانيقى ) است و اميرالمومنين (عليه‌السلام ) در خطبه لؤ لؤ يه و غيرها از آن خبر داده.

(مسعودى ) گفته كه روزى پنجاه هزار عمله در آن كار ميكردند والله العالم.