وقايع غره ماه رمضان
بدانكه در شب غره اينماه سنه 654 واقع شد واقعه احتراق مسجد نبوى (ص ) بنحويكه فرو گرفت جميع مسجد و سقف و منبر و درها را و اين واقع معروف است.
(سمهودى ) در خلاصة الوفا باخبار دارالمصطفى تفصيل اين حريق و حريق ديگر را كه ثانيا واقع شد نوشته است.
در روز غره اينماه بنابر اقول شيخ بهائى در سال دهم بعثت خديجه كبرى در سن شصت و پنجسالگى رحلت كرد و پيغمبر(ص ) در قبر او نازل شد. حقير روز دهم را اختيار كردم و در آنجا احوال ساير زوجات پيغمبر(ص ) را ذكر خواهم نمود.
و نيز در غره اينماه سنه 428 (شيخ الرئيس، ابو على حسين بن عبدالله بن سينا)نادره عصر واعجوبه دهر، صاحب كتاب شفا، قانون و اشارات در همدان وفات يافت.
شب: 2
نمازش چهار ركعت، در هر ركعت حمد و بيست مرتبه انا انزلناه
روز: 2
بخواند (( اللهم قربنى فيه الى مرضاتك و جنبى فيه من سخطك و نقماتك و فقنى فيه لقرائة اياتك برحمتك يا ارحم الراحمين. ))
شب: 3
نمازش ده ركعت است در هر ركعت حمد و پنجاه مرتبه توحيد.
روز: 3
بخواند (( اللهم ارزقنى فيه الذهن و التنبيه و ابعدنى فيه عن السفاهة و التمويه و اجعل لى نصيبا من كل خير تنزل فيه بجودك يا اجود الاجودين. ))
و روايت شده كه انجيل در اين روز بر حضرت عيسى (عليهالسلام
) نازل شده و در اين روز بروايت عاصمى وفات حضرت فاطمه (عليهالسلام
) واقعش ده ودر شب گذشته سنه 413 شيخ مفيد، محمد بن محمدبن النعمان عليهم الرضوان در بغداد وفات يافت و در اين روز شيعه و سنى براى تشييع او اجتماع كردند و چندان جمعيت بود كه ميدان (اشنان ) بر مردم تنگ شد و بغير از جماعت اهل سنت هشتاد هزار نفر شيعه جمع شده بود و تمامى براى آنجناب ميگريستند و مانند چنان روزى ديده نشده بود.
(سيد مرتضى ) بر آنجناب نماز خواند قبر شريفش در پائين پاى حضرت جواد(ع ) پهلوى قبر شيخش (ابوالقاسم جعفر بن قولويه قمى ) واقع است و مدائح اين شيخ بزرگوار زياده از آن است كه ذكر شود و بس است در فضيلت او ملاحظه توقيعات شريفه صادره از امام زمان (عليهالسلام
) كه از براى اين بزرگوار، چه مرقوم فرموده.
(( و حكى انه وجد مكتوبا على قبره بخط القائمعليهالسلام
:
لاصوت الناعى بفقدك انه
|
|
يوم على آل الرسول عظيم
|
ان كنت قد غيبت فى جدث الثرى
|
|
فالعدل و التوحيد فيك مقيم
|
و القائم المهدى يفرح كلما
|
|
تليت عليك من الدروس من الدروس علوم ))
|
و در اين روز سنه 576 شيخ متبحر عبدالله بن احمد معروف به (ابن خشاب نحوى ) وفات يافت - سيوطى (در طبقات ) نوادرى از او نقل كرده جاى نقلش نيست.
شب: 4
نمازش هشت ركعت است و در هر ركعت حمد و بيست مرتبه انا انزلناه.
روز: 4
بخواند (( اللهم قونى فيه على اقامة امرك و ارزقنى فيه حلاوة ذكرك و اورزعنى ففيه لاداء شكرك بكرمك واحفظنى فيه بحفظك و سترك يا ابصرالناظرين (ياخير النصارين خ ل ))
و در اين روز سنه 53 زياد بن ابيه در كوفه هلاك شد و حال او را در تحفة الاحباب نقل كرده ام بدانجا رجوع شود.
شب: 5
نمازش دو ركعت است در هر ركعت حمد و پنجاه مرتبه توحيد و بعد از سلام صد مرتبه صلوات.
روز: 5
بخواند (( اللهم الجعلنى فيه من المستغفرين و اجعلنى فيه من عبادك الصالحين القانتين و اجعلنى فيه من اوليائك (المتقين المقربين خ ل ) برافتك يا ارحم الراحمين. ))
و بقولى در اين روز سنه 195 ولادت حضرت جواد(عليهالسلام
) واقعشده ولكن مشهور دهم رجب است.
شب: 6
نمازش چهار ركعت است در هر ركعت حمد (( و تبارك الذى بيده الملك ))
روز: 6
بخواند (( اللهم لا تخذلنى فيه بتعرض معصيتك و لا تضربنى بسياط نقمتك و زحزحنى فيه من موجبات سخطك بمنك (واياديك خ ل ) يا منتهى رغبة الراغبين )) و در اين روز(تورية ) بر حضرت موسى بن عمرانعليهالسلام
نازل شد در اين روز سنه 201 مردم بيعت كردند با حضرت رضا(عليهالسلام
) و مجمل اين واقع آن است كه مأمون در سنه 200 براى پاره اى از مصالح كه گنجايش نقلش نيست،(رجاءبن ابى الضحاك ) را با بعضى از مخصوصان خود بخدمت امام رضا(عليهالسلام
) در مدينه فرستاد كه آنجناب را به مرو احضار نمايند و چون آنحضرت را از مدينه به مرو آوردند مأمون آنحضرت را تجليل و تكريم نمودند و اظهار كرد كه من ميخواهم خود را از خلافت خلع كنم و بتو تفويض نمايم.
حضرت فرمود كه اگر خلافت را خدا براى تو قرار داده جايز نيست كه خود را عزل كنى و بديگرى ببخشى و اگر خلافت از تو نيست ترا اختيار آن، نيست كه بديگرى تفويض نمائى
مأمون گفت: البته بايد قبول كنى حضرت فرمود: من برضاى خود هرگز قبول نخواهم كرد و تا مدت دو ماه اين سخن در ميان بود پس از آن مأمون گفت: پس ولايتعهدى مرا قبول كن كه بعد از من خلافت از تو باشد.
حضرت اخبار كرد باو شهادت خود را پيش از او ماءمون قبول نكرد و گفتگوى بسيار مابين ايشان رد و بدل شد آخر الامر ماءمون تهديد كرد آنحضرت را آنجناب مجبورا قبول كرد و شرايطى قرار داد كه ماءمون قبول نمود.
پس در مثل چنين روزى ماءمون مجلسى عظيم ترتيب داد و كرسى آن حضرت را در پهلوى كرسى خود گذاشت و دو و ساده بزرگ براى آنحضرت قرار داد و جميع اكابر و اشراف و سادات و علما را جمع كرد اول پسر خود عباس را امر كرد كه با حضرتش بيعت كند و بعد از آن ساير مردم بيعت كردند پس بدره هاى زر آوردند و جوائز بسيار بمردم داده شد و خطبا و شعراء برخاستند خطبه و قصائد غراء در شأن آنحضرت خواندند و جائزه خود را گرفتند و امر شد در رؤ س منابر و منابر نام آنحضرت را بلند گردانند و وجوه دنانير و دارهم را بنام نامى و لقب گرامى آنحضرت مزين گردانند و در همان سال در مدينه بر منبر رسول خدا (ص ) خطبه خواندند و در دعاى بحضرت (امام رضا (عليهالسلام
)) گفتند:
ولى عهد المسلمين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالبعليهالسلام
.
(( ستة اباء هم ما هم افضل من يشرب صوب الغمام ))
مأمون امر سياه پوشى را كه بدعت بنى عباس بود ترك كنند و در عوض جامه هاى سبز بپوشند و يكدختر خود (ام حبيبه ) را بآنحضرت تزويج كرد و دختر ديگر خود (ام الفضل ) را (بحضرت جواد) نامزد كرد و تزويج كرد به اسحق بن موسى دختر عمش، اسحق بن جعفر را.
در آن سال ابراهيم بن موسى برادر حضرت رضا (عليهالسلام
) از جانب ماءمون امير حاج شد و با مردم حج كرد و در جمله از روايات است كه چون آنحضرت وليعهد شد، شعراء مدح آنجناب گفتند و در قصائد غرا در شاءن آنجناب بخواندند و مأمون ايشانراصله داد مگر (ابونواس ) شاعر كه ساكت بماند. ماءمون او را عتاب كرد كه تو با آنكه شيعى مذهب و مايل باهل بيتى و هم شاعر زمان و فريد دورانى، چرا حضرت رضا(عليهالسلام
) را مدح نگفتى ابو نواس اين اشعار بگفت و چه خوب گفته:
(( قيل لى انت اوحدالناس طرا
|
|
فى فنون من الكلام النبيه
|
لك من جوهر الكلام بديع
|
|
يثمر الدر فى يدى مجتنيه
|
فعلى ماتركت مدح ابن موسى
|
|
و الخصال التى تجمعن فيه
|
قلت لا استطيع مدح امام
|
|
كان جبريل خادما لاييه
|
قصرت السن الفصاحة فيه
|
|
و لهذا القريض لا يحتويه ))
|
مأمون دهان (ابونواس ) را پر از لؤ لؤ كرد.
(شيخ مفيد) ره فرموده كه در اين روز مستحب است صدقه و احسان بر مساكين و كثرت شكر خدا بر طهور حق آل محمدعليهالسلام
و ارغام منافقين و سيد ره روايت كرده كه براى شكرانه اين نعمت دو ركعت نماز دراين روز بگذارند، در هر ركعت بعد از حمد بيست وپنج مرتبه توحيد بخوانند.
در اين روز نيز سنه 253 سرى سقسطى كه يكى از رجال طريقت و خال ابوالقاسم جنيد است در بغداد وفات كرد.
و هم در اينروز سنه 463 وفات كرد شيخ فقيه جليل سلار بن عبدالعزيز ديلمى كه از بزرگان شاگردان شيخ مفيد و سيدمرتضى است و صاحب كتاب مراسم است.
شب: 7
نمازش چهار ركعت است در هر ركعت حمد و سيزده مرتبه (اناانزلناه )
روز: 7
بخواند (( اللهم اعنى على صيامه و قيامه و جنبنى فيه من هفواته و اثامه و ارزقنى فيه ذكرك بدوامه بتوفيقك يا ولى المومنين (ياهادى المضلين خ ل ))
در اين روز سنه 224 ابراهيم بن مهدى عموى ماءمون معروف بابن شكله وفات كرد و از براى او وقايعى است در ايام ماءمون از تغلب او بر خلافت و استتار او از مأمون و غير ذلك و او همانستكه در غنا و ضرب ملاهى مهارتى تمام داشته.
شب: 8
نمازش دو ركعت است در هر ركعت حمد وده مرتبه توحيد و بعد از سلام هزار مرتبه سبحان الله.
روز: 8
بخواند (( اللهم ارزقنى فيه رحمة الايتام و اطعام الطعام و افشاء السلام و مجانبته اللئام و صحبة اكرام بطولك يا ملجاء الاملين ))
و در اين روز سنه 455 وفات كرد در(رى محمد بن ميكائيل بن سلجوق ) اولسلاطين سلجوقيه معروف به (طغرلبك ) و(الب ارسلان ) بجاى وى نشست.
شب: 9
نمازش شش ركعت است مابين نماز مغرب و عشاء در هر ركعت (حمد) و هفتمرتبه (آية الكرسى ) و بعد از فراغ پنجاه مرتبه صلوات.
روز: 9
بخواند (( اللهم احضنى فيه من رحمتك الواسعة و اهدنى لبراهينك الساطعه و خذ بناصيتى الى مرضاتك الجامعة بتحننك يا امل المتشاقين.))
شب: 10
بيست ركعت نماز دارد. در هر ركعت صد و سى مرتبه توحيد.
روز: 10
بخواند (( اللهم اجعلنى من المتوكلين عليك و اجعلنى من الفائزين اليك و من المقربين لديك با حسانك يا غاية الطالبين.))
و در اين روز سه سال پيش از هجرت، حضرت خديجه سلام الله عليها از دنيا رحلت كردو جلات شانش زياده از آن است كه احصا شود و شايسته باشد كه در اين مقام بذكر مختصرى از حال زوجات حضرت رسول (ص ) اشاره مى گردد.
زنهائيكه آن جناب با آنها زفاف فرموده يازده است. زوجه نخستين آنحضرت (خديجه ) بنت خويلد است كه تا او زنده بود حضرت رسول (ص ) زنى ديگر نگرفت و حرمت او را رعايت ميداشت و سبقت اسلام و خدمات او بر رسولخدا(ص ) زياد از آن است كه ذكر شود و بس است در فضيلت او كه والده حضرت زهرا (عليهالسلام
) است و ذرارى رسول خدا (ص ) تمام منتهى ميشوند باو.
دوم سودة بنت (زمعة قرشيه ) است گويند در سال هشتم هجرت حضرت رسول (ص ) خواست او را طلاق گويد. عرض كرد ميخواهم در سلك روجات باشم مرا طلاق مگوى و نوبت خود را بيكى از زوجات بخشيد و او همان است كه گاهى بسخنان مطايبه آميز حضرت را متبسم ميساخت. در اواخر خلافت عمر يا زمان حكومت معاويه در مدينه وفات كرد و (اسماء بنت عميس ) براى او ترتيب نعش داد.
سوم عايشه دختر ابوبكر است كه كنيه اش (ام عبدالله ) است بنام خواهر زاده اش (عبدالله زبير) در شب هفدهم اين ماه وفاتش ذكر مى شود.
چهارم حفصه دحتر عمر است. گويند وقتى حضرت او را طلاق فرمود، عمر خاك بر سر پراكند كه ديگر از بهر من چه مكانت ماند و چندان الحاح كرد كه آن جناب رجوع فرمود. به قولى در سنه 41 وفات كرد و (مروان بن الحكم ) حاكم مدينه بر او نماز خواند و در بقيع به خاك رفت.
پنجم زينب بنت (خزيمه ) است كه تزويجش در نيمه اين ماه واقع شده است.
ششم ام سلمه بنت (ابى امية ) است و او دختر (عاتكه ) است كه عمه رسول خدا (ص ) بود و او واپس ترين همه زنان رسول خدا (ص ) وفات كرد.
هفتم زينب بنت (جحش ) است كه مادرش (اميمه ) دختر (عبدالمطلب ) است و او در پيش، زوجه (زيد بن حارثه ) بوده و او همان است كه خدا او را براى حضرت رسول (ص ) تزويج كرده و فرموده:
(( فلما قضى زيد منها وطرا زوجناكها. ))
و خبر وليمه در زفاف او و نزول آيه:(( فاذا طعمتم فانتشروا ))
در جاى خود رفته.
گويند وقتى رسول خدا (ص ) با زنان خويش فرمود: (( اطولكن يدا اسرعكن لحوقا بى )) يعنى چون من از جهان بيرون شوم آنكس از شما كه دراز دست تر است زودتر به من ملحق شود. زنان قصبه بر گرفتند و دستهاى خود را پيمودند. (سوده ) را دست درازتر بود و بعد از رسول خدا چون نخستين زينب وفات كرد دانستند كه درازى دست كنايه از كثرت خيرات و صدقات بوده، چه زينب بدست خود زحمت حرفت مى كشيد و مزد آنرا بصدقه ميداد.
هشتم جويريه دختر (حارث بن ابى ضرار) است كه در سال پنجم يا ششم هجرت زوجه رسول خدا (ص ) شد و در حدود سال پنجاهم وفات كرد.
نهم ام حبيبه دختر (ابوسفيان )
است كه زوجه (عبيدالله بن حجش ) بود و بجانب حبشه هجرت كرده بود. شوهرش از دين اسلام بدين نصرانيت در آمد و مرتد شد و بعد از چندى بمرد. پس از آن نجاشى پادشاه حبشه او را براى حضرت رسول (ص ) خواستگارى كرد و جعفر بن ابيطالب و خالد بن سعيد بن العاص عقد او را خواندند. نجاشى كابين او را بداد و وليمه بمردم خوارنيد و او را براى رسولخدا(ص ) بفرستاد در سال چهل و دوم يا چهارم وفات كرد.
دهم صفية دختر( حى بن اخطب ) است كه نسبش بحضرت (هارون ) منتهى ميشود و او سابق زوجه (كنانة بن الربيع ) بود. كنانة در حرب خبير كشته شد و صفيه اسير شد. رسول خدا (ص ) او را خاص خويش گردانيد، پس او را آزاد ساخت و اعتاق او را صداق و فرمود و در مراجعت از خبير در منزل (مهبا) با او زفاف فرمود و چون بمدينه وارد شد او را در خانه (حارثة بن النعمان ) فرود آورد و زنان انصار چون وصف جمال او را شنيده بودند بديدار او شتافتند و عايشه حفصه و زينب و جويريه نيز بلباس مبدل بديدار او شدند و او را تماشا كردند. حفصه به جويريه گفت زود باشد كه اين جاريه بر ما غلبه كند. گفت او از قومى است كه زنان ايشان نزد شوهر كم بخت باشند و عايشه و حفصه گاه گاهى او را هدف تير زبان ميكردند. وقتى رسولخدا(ص ) بر صفيه وارد شد او را گريان ديده سبب پرسيد. عرضكرد عايشه و حفصه ميگويند ما بهتريم از تو، چه ما را شرف قرابت است و هم زنان اوئيم. فرمود چرا نميگوئى پدر من هارون و عم من موسى و شوهر من محمد(ص ) است و صفيه در زمان عمر وفات كرد.
يازدهم ميمونة دختر حارث است و مادر او هند است كه در حق او گفته اند:
(( هى اكرم عجوز جمعت على الارض اصهارا ))
حاصل آنكه زنى بمرتبه او نرسيد در بزرگى دامادها، چه يك دخترش (ميمونه ) زن حضرت رسول (ص ) و ديگر(ام الفضل ) زن (عباس ) عموى رسولخدا(ص ) بوده و ديگر اسماء بود كه از شوهر ديگر عميس آورده بود و او در اول زوجه جعفر بن ابيطالب بود و عبد زوجه ابى بكر شد و بعد زوجه اميرالمؤ منين گرديد و از هر سه فرزند آورد و از ابوبكر محمد را بزاد و ديگر زينب بنت عميس بود كه زوجه حضرت حمزهعليهالسلام
بوده و ديگر (سلمى ) بنت (عميس ) بود كه زوجه (شداد بن الهاد)
صحابى معروف بوده.
بالجمله (ميمونه ) در سال هفتم در مراجعت از عمره قضا در(ارض سرف ) كه در نواحى مكه است بتزويج رسول خدا (ص ) در آمد و زفاف او در آنجا واقع شد چنان اتفاق افتاد كه بعد از چهل و چهار سال در همان منزل وداع جهان گفت و در محل قبه زفاف بخاك سپرده شد. باتفاق علماء سير حضرت رسول (ص ) با اين يازده زن زفاف فرمود. خديجه و زينب بنت خزيمه در حيات آنحضرت رحلت كردند و 9 زن ديگر بعد از آنحضرت وفات كردند، چنانچه معلوم شد.
و در روز دهم نيز سنه 60 رسولان اهل كوفه نامه هاى ايشان را براى (امام حسين ع ) بمكه رسانيدند و پويسته كاغذها و نامه ها رسيد تا نيمه ماه، دوازده هزار كاغذ نزد آن حضرت جمع شد پس آنحضرت مسلم را بكوفه روانه فرمود چنانچه بعد اشاره به آن خواهم نمود.
و نيز در روز دهم و بقولى در روز 16 سنه 463 سيد عالم جليل ابويعلى محمد بن الحسن بن حمزة الجعفرى فقيه و متكلم و جالس و در مجلس شيخ مفيد وفات كرد و در خانه خودش در بغداد مدفون شد.