باب دوم: وقايع و اعمال ماه شوال
شب: 1
از جمله ليالى شريفه است و در فضيلت و ثواب عبادت و احياء آن احاديث بسيار وارد شده و روايت شده است كه آن شب كمتر از شب قدر نيست و از براى اين شب مبارك وظايف چند است كه از فيض آنها غفلت نبايد نمود:
1 - غسل است در وقت غروب آفتاب.
2 - احياء آن شب بنماز و دعا و سؤ ال از حق تعال چنانچه اميرالمؤ منينعليهالسلام
ميكرد و ميفرمود كارگر را مزدش را در اين شب ميدهند.
3 - آنكه بخواند در عقب نماز مغرب و عشا و عقب نماز صبح و عقب نماز عيد:
(( الله اكبر الله اكبر لا اله الا الله و الله اكبر و لله الحمد على ماهداينا و له الشكر على ما اولينا )).
4 - آنكه چون نماز مغرب و نافله آنرا خواند، دستها را بسوى آسمان بلند كند و بگويد:
(( يا ذاالمن و الصول يا ذا الجود يا مصطفى محمد ناصهر صل على محمد و آل محمد و اغفرلى كل ذنب احصيته و هود عندك فى كتاب مبين )) پس بسجده برود و صد مرتبه در سجده بگويد: اتوب الى الله پس هر حاجت كه دارد از حق تعال بخواهد كه بر آورده خواهد شد انشاءالله تعالى.
5 - زيارت امام حسينعليهالسلام
است و من زيارت مخصوصه آنحضرت را در (هديه ) ذكر كردم.
6 - آنكه ده مرتبه بگويد:
(( يادائم الفضل على البراية يا باسط اليدين بالعطية يا صاحب المواهب السنيةصلىاللهعليهوآلهوسلم
خير الورى سجية و اغفرلنا ياذا العلى فى هذه العشية )).
و در هر شب عيد و هر شب جمعه اين دعا ده مرتبه خوانده ميشود چنانچه (كفعمى ) ذكر فرموده.
7 - بجا آوردن دو ركعت نماز است در ركعت اول بعد از (حمد) هزار مرتبه (توحيد) و در دوم يكمرتبه بخواند و بعد از سلام سر بسجده گذارد و صد مرتبه بگويد:
(( اتبو الى الله ))، پس بگويد: (( يا ذاالمن و الجود ياذا المن والطول يا مصطفى محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
، و افعل بى كذا و كذا )) و بجاى آن حاجات خود را بطلبد.
و روايت است كه (امير المؤ منين )عليهالسلام
، ايندو ركعت را با اين كيفيت بجا مى آورد، پس سر از سجده بر ميداشت و ميفرمود: بحق آن خداوندى كه جانم بدست قدرت او است هر كه اين نماز را بكند هر حاجت از خدا بطلبد البته عطا كند و اگر به عدد ريگهاى بيابان گناه داشته باشد، خدا بيامرزد.
و در روايت ديگر بجاى هزار مرتبه (توحيد) صد مرتبه وارد شده لكن نماز را بايد بعد از نماز مغرب نافله آن بجا آورد و شيخ و سيد بعد از اين نماز دعائى نقل كرده اند مشتمل بر اسامى مباركه حق تعالى و آندعا را در (هدية ) ايراد كردم و اگر كسى دعا را نخواند، عيبى ندارد
و (سيد) چهارده ركعت نمازى براى اين شب روايت كرده هر كس (اقبال ) بان داشته باشد به (اقبال ) رجوع كند و شيخ كفعمى در اعمال اين شب فرموده:
مستحب است در اين شب آنكه غسل كند در اول شب و در آخر شب و شش ركعت نماز كند به (حمد) يك دفعه و (توحيد) پنج مرتبه و مستحب است نيز ده ركعت نماز الخ.
روز: 1
روز عيد فطر است و روز عيد و سرور مؤ منين است براى قبولى اعمال ايشان و آمرزش گناهشان و رسيدن ايشان بان جوائز و عطاهاى سنيه كه از براى روزه ماه رمضان آنها مهيا شده و اعمال اين روز شريف چند چيز است: 1 - آنكه بخوانى بعد از نماز صبح و نماز عيد، آن تكبيراتى را كه در شب بعد از نماز ميخواندى.
2 - آنكه بخوانى بعد از نماز صبح چنانچه سيد روايت كرده (( اللهم انى توجهت اليك بمحمد امامى )) الخ و شيخ ايندعا را بعد از نماز عيد ذكر كرده.
3 - بيرون كردن زكوة فطره و آن دادن ششصدو چهارده مثقال و ربع مثقال صيرفى از يكى از غلات اربع است بفقراء از براى هر سرى از خود و هر كه عيال او باشد و تفصيل آن در كتب فقهيه است.
4 - غسل است و روايت است كه در زير سقفى بكن و چون خواستى غسل كنى بگو:
(( اللهم ايمانا بك و تصديقا بكتابك و ابتاع سنة نبيك محمدصلىاللهعليهوآلهوسلم
)) پس بسم الله بگو و غسل كن و چون فارغ شدى از غسل بگو:
(( اللهم اجعله كفارة لذنوبى و طهردينى اللهم اذهب عنى الدنس ))
5 - پوشيدن جامه نيكو و بكار بردن بوى خوش و رفتن بسوى صحرا
براى نماز كردن در زير آسمان است چنانچه (شيخين ) فرموده اند.
6 - پيش از نماز عيد دراول روز افطار كنى و بهتر آن است كه بخرما يا بشيرينى مثل شكر و غيره باشد و (شيخ مفيد) فرموده كه مستحب است تناول كردن مقدار كمى از تربت سيد الشهدا(ع ) كه شفا است از براى هر دردى.
7 - آنكه چون مهيا شدى از براى رفتن بنماز عيد
بخوان: (( اللهم اليك و جهت وجهى )) و چون متوجه بنمازعيد شدى بخوان: (( اللهم من تهياء فى هذااليوم الخ )).
8 - خواندن نماز عيد است و آن دو ركعت است در ركعت اول (حمد) و سوره (اعلى ) و بعد از قرائت، پنج تكبير بگويد و بعد از هر تكبيرى قنوت معروف
را بخواند پس تكبير ششم بگويد و بر كوع رود و بعد از ركوع و سجود برخيزد بركعت دوم و بعد از حمد، والشمس بخواند و در اين ركعت قنوت را چهار مرتبه بخواند پس نماز را تمام كند و بعد از سلام، تسبيح حضرت زهرا(ع ) بفرستد و بعد از نماز عيد دعاهاى بسيار وارد شده است و بهترين آنها دعاى 46 صحيفه كامله است و اول آن يامن يرحم من لايرحم العباد است و (شيخ ) دعائى را كه بعد از نماز صبح از ناحيه مقدسه وارد شده بعد از نمازعيد ذكر كرده.
و مستحب است كه ماز عيد در زير آسمان و بر روى زمين بدون فرش و بوريا واقع شود و آنكه برگردد از مصلى از غير آن راهى كه رفته بود و دعا كند از براى برادران دينى خود، بقبولى اعمال.
9- زيارت كردن (حضرت امام حسين ) است و زيارت آنحضرت را در اين روز در هديه ذكر كردم.
10 - خواندن دعاى ندبه است و بدانكه سزاوار است از براى تو كه در اين روز، دلت مضطرب و معلق باشد مابين خوف و رجا، زيرا كه نميدانى كه روزه ات قبول شده و از عطاها و جايزه هاى الهى نصيب تو شده يا آنكه عملت مردود و از جمله اشقيا و بد عاقبتها شده اى كه از رحمت الهى محروم شده اند.
پس بايد محزون و مغموم باشى و تضرع و زارى و مسئلت كنى از حق تعالى كه رحمتش را شامل حال تو كند و ترا دست خالى از در خانه خود برنگرداند و حديث (حضرت مجتبى )عليهالسلام
در اين روز مشهور است و اين مطلب اختصاص به روز عيد فطر ندارد، بلكه بايد عقب هر عباتى حالت چنين باشد و نيز سزاوار است كه در اين روز مزون باشى بجهت غيبت امام زمان (ع ) و ممنوع بودن آن حضرت از تصرف در امور رعيت خود وفوت شدن نماز عيد با آن حضرت و هم تاءسى كرده باشى برايشان زيرا كه نمى شود عيدى از براى مسلمين مثل عيد قربان و عيد فطر مگر آنكه تازه ميشود اندوه و غصه از براى آل محمدعليهالسلام
بجهت آنكه مى بيند حق خود را در دست غيرشان يعنى امت و رعيت خود را در حيرت و صلالت مى بيند و ممكن نيست بحسب ظاهر ايشان را هدايت ايشان و تصرف در امورشان.
ونيز شايسته است كه در وقت جمع شدن مردم در مصلى و وقوف ايشان، متذكر شوى روز قيامت را و بيرون آمدن مردگان را از قبور و جمع شدن ايشان را در محشر و وقوف ايشان.
و چون مردم از نماز عيد بمنازل خود برگشتند، متذكر شوى رجوع مردمان را در قيامت بمنازل خويش از جنت و نار و هكذا.
اما وقايع اين روز پس بدانكه در اين روز ملهم شد زنبور سعل بصنعت عسل چنانچه حق تعالى فرموده: (( واوحى ربك الى النحل الاية )) و در اين روز (عمروعاص ) در (مصر) بجهنم پيوست از (عبدالله ابن عباس ) نقل است كه گفت هنگام احتضار بعيادت (عمروعاص ) رفتم و گفت كه اى (عمرو) تو هم ميگفتى: ميخواهم هنگام مرگ يكى از مردمان هوشمند را ملاقات كنم و از وى پرسش كنم كه چگونه خويش را ميابى اينك مرگ تو، فرار رسيده و مردى خردمندى بگو تا چگونه اى گفت: آسمان را مينگرم كه متعلق است بر سر من و من در ميان اين هر دو چنانم كه در چشمه سوزنم.
ودر تاريخ (بنى اميه ) است كه (عمروعاص ) در هنگام مرگ خود ميگفت: چنان است كه كوه رضوى را برگردن من حمل داده اند و در درون من شوك و خار است و مرا از سوراخ سوزن بدر ميبرند و كلماتى چند از او منقول است و چون اميرالمؤ منين (عليهالسلام
) فرمود: (( الحكمة ضالة المؤ من فخذ ضالتك و لو من اهل الشرك )) لهذا من اين كلمات را از او نقل ميكنم:
(( قال: امير عادل خير من مطر و ابل، و اسد حطوم خير من سلطان ظلوم، و سلطان ظلوم خير من فتنه تدم، و زلة الرجل عظم يجبرو زله اللسان لاتبقى و لا تذز و قال ايضا جمع العجر الى التوانى ففتح بينهما التدامة و جمع الجبن الى الكسل ففتح بينهم الحرمان.))
و هم گفته كه هرگز سر خود را با كسى نگفتم كه او از پرده بيرون افكند و من او را ملامت كنم زيرا كه در چنين حال ملامت بر من واجب تر است كه سينه من از وى تنگ تر است كه از نخست سر خود را حفظ نتوانستم كرد.
در سال وفاتش اختلاف است مادرش (نابغه ) كنيزكى بوده كه (عبدالله بن جذعان ) او را بخريد و آزاد كرد چه بسيار زناكار بود و ابولهب و امية بن خلف و هشام بن مغيره و ابوسفيان و عاص بن وائل در طهر واحد با او زنا كردند و او به (عمرو) آبستن شد. چون بار بگذاشت هر يك اورا دعوى دار شدند آخر الامر حكومت به (نابغه ) گذاشتند او (عاص ) را اختيار كرد و باو گفتند كه پسرت به (ابوسفيان ) شبيه تر است چرا (عاص ) را برگزيدى گفت (ابوسفيان ) بخيل است و (عاص ) نفقه نيكوتر دهد و از اين جا است كه يكى از (آل عبدالمطلب ) در حق عمروعاص گفته:
(( ابوك ابوسفيان لاشك قد0بدت
|
|
لنافيك منه بينات الدلائل
|
ففاخر به اما فخرت ولا تكن
|
|
تفاخر بالعاص الهجين بن وائل
|
با اين نژاد و نسب عجب نباشد اگر دشمن ترين خلق باشد با رسولخدا و على مرتضىعليهماالسلام
.
با على كى شود مخنث دوست
و قضيه ارتداد و مبارزات او با اميرالمؤ منين در صفين و كشف عورت كردن و حليه او در رفع مصاحف و قصه تحكيم او هر يك در جاى خود بشرح رفته و او و معاويه بسيار خون به دل نازنين امير المؤ منينعليهالسلام
كردند و با اين حال دوازده شعر در مدح اميرالمؤ منين (عليهالسلام
) گفته هشت بيت آن در يوم غدير بوده:
(( بآل محمد عرف الصواب
|
|
و فى ابياتهم نزل الكتاب
|
و هم حجج الا له على البرايا
|
|
بهم و بجدهم لا يستراب
|
ولا سيما ابو حسن على
|
|
له فى الحرب مرتبة تهاب
|
طعام سيوفه مهج الا عادى
|
|
و فيض دم الرقاب لهاشراب
|
و ضربته كبيعته بخم
|
|
معاقدوها من القوم الرقاب
|
على الدر و الذهب المصفا
|
|
و باقى الناس كلهم تراب
|
هو البكاء فى المحراب ليلا
|
|
هوالضحاك اذا اشتدالضراب
|
هو النباء العظيم و ملك نوح
|
|
و باب الله و القطع الخطاب ))
|
و نهم، اين بيت معروف است كه مثل گشته است:
(( و مناقب شهد العدو بفضلها
|
|
والفضل ماشهدت با الاعداء ))
|
اين شعر را در يكى از ايام (صفين ) بگفت هنگامى كه معاويه از شجاعت علىعليهالسلام
نقل ميكرده و مدح آنجناب مينموده و سه بيت ديگر نيز از او روايت شده كه اين جمله دوازده بيت باشد چون بحكم (لك بيت بيت فى الجنة ) خداوند درازاى هر بيت كه در مناقب گفته شود بيتى در بهشت عطا كن و (عمروعاص ) را در بهشت نصيبى نبود، لاجرم گويند: امام حينعليهالسلام
آن اشعار را از او به دوازده هزار درهم بخريد.
ورد اين روز سنه 256 (محمد بن اسمعيل بخارى ) صاحب صحيح معروف وفات كرد.
(( و للبخارى حكاية معروفه عند وروده فى بغداد و اجتماع اهل الحديث لديه و عرضهم عليه الاحاديث المغلوبة و حكى عنه انه قال ما وضعت فى كتابى الصحيح الا اغتلت قبل ذلك وصليت ركعتين و قال ايضا صنفت كتابى الصحيح لست عشرة سنة خرجته من ستمأة الف حديث و جعلته حجة فيما بينى و بين الله )).
و از (ابن تيميه ) نقل است كه بخارى احتياط كرد و از احاديث حضرت صادقعليهالسلام
، در صحيح خود نقل نكرد: بجهت آنكه شك وريبى در بعضى احاديث آنجناب براى او حاصل
شده بود و عجب است از جناب (بخارى ) كه احتياط كرد در نقل احاديث حضرت صادق بن محمد ارواحنافداه كه لقب آسمانى آن جناب صادق است و مراعات احتياط ننمود و در نقل روايت از خوارج و نواصب و از هزار و دويست نفر از ايشان روايت كرد.
بتصريح (ابن البيع ) و غيره كه از جمله ايشان است عمران بن حطان مادح ابن ملجم و شرح اين مقام طولانى است و مادر (فيض قدر) ببرخى از آن اشاره كرديم.
و از فتاوى مشهوره (بخارى ) حكم بتعميم رضاع است. يعنى هرگاه دو طفل از يك پستان شير بخورند برادر رضاعى ميشوند، خواه شير گاو باشد يا بز باشد يا خر باشد و فتوى داد باين تا اينكه علماء عصرش او را از بخارا بهمين سبب اخراج كردند.
و رد اين روز سنه 393 (طائع لله ) خليفه عباسى وفات كرد.
و رد اين روز سنه 569 (سعيد بن المبارك ) معروف به (ابن دهان نحوى ) بغدادى وفات كرد.
و دراين روز سنه 606، وفات كرد در مدينه هرآة (محمدبن عمر شافعى ) اشعرى مازندرانى معروف به امام فخررازى
و ملقب به (ابن الخطيب ) صاحب تفسير و محصول و شرح اشارات كه (محقق طوسى ) دررد او شرح اشارات را نوشته و (قطب رازى ) بعد از ايشان محاكمات را نوشته.
(ذهبى ) در حق (فخر رازى ) گفته كه از براى او است تشكيكاتى در مسائل دين كه مورث حيرت است از خدا ميخواهم كه ايمان را در دلهاى ما ثابت دارد و گفته كه از كتابهاى او است (سر مكتوم فى مخاطبة النجوم ) كه سحر صريح است و شايد توبه كرده باشد از تأليف آن انشاء الله تعالى.
روز: 2
سنه 605، شيخ زاهد صالح ابوالحسين ورام بن ابى فراس، وفات كرد و او جد امى (سيد بن طاوس ) و صاحب كتاب تنبيه الخواطر است كه معروف است به (مجموعه ورام ).
و بدانكه امروز، اول ايام ستة است كه در باب روزه آن اختلاف است. در بعضى روايات استجاب آن وارد است و در بعضى روايات، نهى از آن شده. چنانچه رواياتى هم وارد شده بر كراهت سه روز بعد از روز فطر و شايد روايات استجاب محمول بر تقيه باشد. و (شيخ كفعمى ) و (بهائى ) فرموده اند كه روزه اين شش روز مستحب است و روايت شده كه مقابل روزه دهر است.
مؤ لف گويد كه شايد و جهش اين باشد چنانچه بعضى گفته اند اين شش روز با ماه رمضان سى و شش روز ميشود و بحكم: (( من جاء بالحسنة فله عشر امثالها)) بمنزله سيصد و شصت روز، روزه ميشود و اين موافق عدد ايام سال است. پس درست است حديث: (( من صامها فكانما صام الدهر)).
روز: 3
در اين روز سنه 247، (متوكل ) خليفه دهم عباسى كشته شد و اين بسبب آن بود كه آن خبيث، اميرالمؤ منينعليهالسلام
را سخت دشمن ميداشت و تنقيص مى نمود آن جناب را. روزى بحسب عادت ميشوم خويش اسم مبارك آن حضرت را برد و بر آن جناب جسارت كرد. (منتصر) فرزندش در آن مجلس حاضر بود. از شنيدن ناسزا به (اميرالمؤ منين ) رنگش متغير گشت و در غضب رفت. (متوكل ) او را شتم كرد و اين بيت انشاد كرد:
(( غضب الفتى لابن عمه
|
|
رأس الفتى فى حرامه))
|
(منتصر) در صدد قتل او بر آمد و چند نفر از غلامان خاص (متوكل ) را براى كشتن او معين كرد. در شب سوم يا چهارم اين ماه در حالى كه (متوكل ) مشغول شرب خمر بود بر او ريختند و خونش بر يختند و حضرت اميرالمؤ منينعليهالسلام
در اخبار غيبيه خود اشاره باو كرده در آنجا كه فرموده: (( و عاشرهم اكفرهم يقتله اخص الخلق به )).
(متوكل ) مردى خبيث السيرة و بد سريرة و چنانچه اميرالمؤ منين فرموده (اكفر آل عباس ) بوده و با (آل ابوطالب ) سخت دشمنى ميكرد.
(ابوالفرج ) نقل كرده كه (عمر بن فرج ) را والى مدينه و مكه كرده بود. عمر منع كرد مردم را از احسان با آل ابوطالب و سخت در عقب اين كار شد، بحدى كه اگر خبر ميرسيد باو كه يكى احسان كرده بايشان اگر چه بچيز كمى بوده او را عقوبت ميكرد. لاجرم مردمان دست از رعايت ايشان برداشتنند و بحدى كار برايشان سخت شد كه تمام لباسهاى زن ها علويات، كهنه و پاره شده بود و يك لباس درست نداشتند كه نماز در آن بخوانند، مگر يك پيراهن درست كه براى ايشان بود. هرگاه ميخواستند نماز بخوانند يك يك بنوبت آن پيراهن را مى پوشيدند و نماز ميخواندند و چون هر يك فارغ ميشد، بيرون ميكرد و بديگرى ميداد و خود چرخ ريسى و مى نشست و پيوسته باين عسرت روزگار گذارنيدند تا (متوكل ) هلاك شد.
و هم از كارهاى (متوكل ) آن بوده كه منع كرد مردم را از زيارت (قبر امام حسينعليهالسلام
) و زيارت اميرالمؤ منينعليهالسلام
و همت خود را بر آن گماشت كه آثار قبر مطهر حسينى را محو و نابود نمايد (( و يابى الله الا ان يتم نوره )).
گفته شده كه متوكل هفده مرتبه اين قبر شريف را خراب كرد و باز بصورت اولى برگشت.
و در حديث زائده است كه حضرت زينب (عليهالسلام
) در وقت حركت از كربلا، چون جزع و اضطراب امام چهارم (عليهالسلام
) را ديد عرضكرد:
(( و ينصبون لهنا الطف علما لقبر ابيك سيد الشهداء لايدرس اثره ))
يعنى در زمين كربلا بر قبر پدرت (سيد الشهداءعليهالسلام
) علامتى نصب كنند كه اثر آن هرگز بر طرف نشود و بمرور ليالى و ايام، محو و مطموس نگردد و هر چند كه سلاطين كفره و اعوان ظلمه در محو آثار آن سعى و كوشش نمايند، ظهورش زياده گردد و علوش بالاتر خواهد گرفت.
و چنان شد كه آن عالمه غير معلمه فرموده. پيوسته مردم بزيارت آن قبر مطهر رفتند و در تعميرات آن قبر منوره كوشيدند و مجاورت آنجارا اختيار كردند تا نوبت رسيد كه شهر نو بينان نمودند و عمارتهاى عاليه و قصور بسيار پاكيزه بنا كردند كه فعلا مشاهد است.
و اميرالمؤ منينعليهالسلام
از عمارتها و قصور آنجا خبر داده در آنجا كه فرموده: (( كانى بالقصور قد شيدت حول قبر الحسين و كانى بالمحال تخرج من الكوفة الى قبر الحسين )).
(شيخ بهائى ) فرموده كه در اين روز غزوه (حنين ) واقع شده بعد از فتح مكه بمدت پانزده روز و لشكر اسلام دوازده هزار نفر بودند و كشته نشد از ايشان جز چهار نفر، انتهى.
بدآنكه (حنين ) و ادئى ايست ميان مكه و طائف كه حضرت رسولصلىاللهعليهوآلهوسلم
با لشكر هوازن و ثقيف محاربه فرمودند در آنجا. و اين دو قبيله متفق شده بودند و مى آمدند براى قتل مسلمانان چون خبر بحضرت رسول (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) رسيد با دوازده هزار نفر متوجه ايشان شد كه دو هزار ايشان از (طلقا) بودند.
(ابوبكر) چون كثرت مسلمانان و قلت كفار را بديد، چشم بر آنها زد و گفت: (( لن نغلب اليوم من قلة )) - چشم زخم ابوبكر بر مسلمانان تاءثير كرد. كفار كمين كرده بودند. ناگاه از كمين گاه بيرون شدند و مسلمانان را تير باران كردند و مسلمانان راه فرار پيش گرفتند و تمامى فرار كردند، جز ده نفر كه نه تن آنها از بنى هاشم بودند و يكتن از انصار كه (ايمن بن ام ايمن ) باشد كه در آن جنگ شهيد گشت و بروايتى جز چهار نفر كسى باقى نماند كه سه نفر ايشان از بنى هاشم بود.
اميرالمؤ منينعليهالسلام
و عباس و ابوسفيان الحارث بن عبدالمطلب.
پيغمبر در آن روز سوار براستر بود؛ استر خود را نهيب ميداد و روباروى دشمن حمله ميكرد و ميفرمود:
(( انا النبى لاكذب
|
|
انا بن عبدالمطلب ))
|
و جز در اين حرب در جنگاهى ديگر نقل نشده كه خود آن حضرت رزم داده باشد و عباس و ابوسفيان؛ ركاب و لجام استر را گرفته بودند و نميگذاشتند كه آنحضرت بميان و دشمنان در آيد و از اين جا معلوم شود كثرت شجاعت آنحضرت، چه آنكه استر لايق كر و فر نيست و از هنگامه ستيز، پاى گريز ندارد با اينحال رسولخدا(صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بر دشمن حمله ميكرد و نسب خود را نيز اظهار ميفرمود. پس عباس ماءمور شد كه فراريان را ندا در دهد و او مردى جهورى الصوت بود كه تا يكفرسخ و بيشتر نداى او ميرفت.
پس عباس بآو از بلند ندا كرد:
(( يامعشر المهاجرين و الانصار يااهل بيعة الشجره يا اصحاب سورة البقرة الى اين تفرون )).
و از اصحاب سوره بقره اشارت است به آياتى كه از بهر حال نازلشده:
(( قال تعالى فلما كتب عليهم القتال تولوا الا قليلا منهم ))
.
پس اصحاب مراجعت كردند تا نزديك بصد كس فراهم شد و رسولخدا(صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرمود: (( الان حمى الوطيس )) يعنى اكنون تنور حرب گرم شد و مشتى خاك و سنگريزه به جانى كفار ريخت و فرمود شاهت الوجوه.
هيچكس از هوازن نماند جز آنكه چشم و گوشش از آن خاك پر شد و شكست بر ايشان افتاد. اميرالمؤ منين، ابوجرول را كه از ابطال و ساعان مردم هوازن بود ورايتى سياه در دست داشت و جمعى از مسلمانان را كشته بود، بضربتى او را بخاك هلاك افكند. مشركين را بعد از قتل او توان اندك شد و اميرالمؤ منين (عليهالسلام
) بعد از تقل ابوجرول، چهل كس ديگر را بجهنم فرستاد. چنان ايشان را دو نيمه كرد كه اگر بميران سنجيده مى شدند، خردلى تفاوت نداشتند و رسولخدا(صلىاللهعليهوآلهوسلم
) از خدا طلب نصرت كرد و جنود الهى نازل شد و يكسره كفار منهزم شدند و مسلمانان فتح كردند.
فرمان رفت كه هر كس از مسلمين كافرى را بكشد سلاح و جامه اش از آن قاتل است.
و حق تعالى اشاره باين غزوه نموده در سوره برائه كه فرموده است:
(( لقد نصركم الله فى مواطن كثيرة و يوم حنين اذا عجبتكم كثرتكم الايات )).
و ابن ابى الحديد، اشاره به همين واقعه كرده در قصيده فتح مكه در آنجا كه گفته:
(و اعجب انسانا
من القوم كثرة
|
|
فلم تغن شياثم هرول مدبرا
|
وضاقت عليه الارض من بعد رجعها
|
|
و للنص حكم لا يدافع بالمرا
|
و ليس بنكر فى حنين فراره
|
|
و فى احد قد فرخوفا و خيبرا
|
رويدك ان المجد حلو لطاعم
|
|
غريب فان مارسته ذقت ممقرا ))
|
روز: 5
در اين روز سنه 36، اميرالمؤ منينعليهالسلام
بجهت دفع معاويه، آهنگ صفين كرد و (ابومسعود عقبة بن عامر انصارى ) را در كوفه خليفه خويش گذاشت و از طريق مدائن و انباز حركت فرمود با نود هزار جمعيت.
و در اين روز سنه 60، (مسلم بن عقيل ) وارد كوفه شد. مردم كوفه فوج فوج بخدمتش شتافتند و نامه امام حسينعليهالسلام
را استماع كردند و با مسلم بيعت كردند تا هيجده هزار نفر شدند. پس (مسلم ) كاغذى به امام حسينعليهالسلام
نوشت و بيعت كوفيان را اطلاع داد و آن جناب را بكوفه خواست.
روز: 6
در اين روز سنه 252، (مستعين بالله ) خليفه دوازدهم عباسى كشته شد.
روز: 7
در اين روز در حدود سنه 1080، وفات كرد سيد فاضل حكيم متكلم (رفيع الدين محمد بن سيد حيدر) معروف به (ميرزا رفيعا نائينى ) كه از اعاظم علماى زمان (شاه صفى ) و از مشايخ (علامه مجلسى ) است و ظاهرا كتاب (حمله حيدريه ) از آنجاب است.
روز: 8
در اين روز، سنه 372، (عضدالدولة ) ديلمى كه نام مباركش (فنا خسرو) است و از شيعيان بااخلاص اميرالمؤ منین (عليهالسلام
) است در بغداد از دنيا در گذشت و پسرش (صمصام الدولة ) بجاى او نشست و جنازه عضدالدولة را به نجف حمل دادند و در جوار روضه مباركه اميرالمؤ منين (عليهالسلام
) بخاك سپردند و بر لوح مزارش نوشتند:
(( هذا قبر عضدالدولة و تاج الملة ابى شجاع ابن ركن الدولة احب مجاورة هذا الامام المعصوم لطمعه فى الخلاص يوم تاتى كل نفس تجادل عن نفسها و صلواته على محمد و عترته الطاهرة )).
و استيلاء عضدالدوله بر ممالك و ملوك از تمامى ملوك (بنى بويه ) بيشتر بوده. او را شهنشاه مى گفتند و برمنابر بغداد بعد از نام خليفه نام او را ميبردند و بيمارستان عضدى بغداد و مشهد اميرالمؤ منينعليهالسلام
را او بنا كرد و مصارف بسيار صرف تعمير بقعه منوره آنحضرت و صرف قبر امام حسينعليهالسلام
نموده و عضدالدوله در فضل و كمال يگانه عصر خود بوده و نوادر آثار او بسيار است و جاى نقلش
نيست.
روز:9
در اين روز سنه 110، (محمد بن سيرين )بصرى وفات كرد و ابن سيرين در تأويل رويا، يد طولى داشت و حكايات تعبيرات او معروف است و او مردى بزاز بوده و پدرش بنده (انس بن مالك )بوده و انس همانستكه خادم رسول بوده و ببركت خدمت آنحضرت متمول و كثير الاولاد گشته بود، بحديكه هفتاد و هشت پسر و دختر داشت و او همانست كه كتمان حديث غدير كرد و به نفرين اميرالمؤ منينعليهالسلام
مبروص شد و مابين (ابن سيرين )و (حسن بصرى )منافرت تمامى بوده چنانچه درغره رجب بآن اشاره خواهد شد انشاء الله تعالى.
در (دارالسلام ) شيخ ما (محدث نورى ) است كه (ابن سيرين ) مؤ دب اولاد (حجاج ) بود و مى شنيد كه حجاج ناسزا باميرالمؤ منينعليهالسلام
ميگفت و انكار بر او نميكرد و لكن چون مردم لعن بر حجاج كردند او را مسجد بيرون شد گفت و طاقت نمى آورم كه شتم حجاج را بشنوم.
روز: 10
در اين روز سنه 328، محمد بن على بن الحسين بن مقلة كاتب مشهور وفات كرد و (ابن مقله ) همانست كه با برادرش حسن، خط را از كوفيت نقل كردند و(على بن الهلال ) تهذيب آن نمود و از براى (ابن مقله ) وقائعى است از تكرار عزل و نصب او از وزارت در ايام خلفاء و بالاخره (راضى بالله ) دست او را قطع كرد و در پايان كار زبانش را نيز بريد و مدتى در حبس بود تا وفات يافت.
روز: 11
در اين روز سنه 703، (سلطان محمود غازان خان ) وفات كرد و او ميل تمام بتشيع داشت لكن ممكن نشد از اظهار آن تا آنكه برادرش (سلطان محمد خدابنده ) اظهار كرد و وزير غازان خان،(سعد الدين محمد آوجى ) است كه در تعظيم ذريه خير البرية و ترويج مذهب اماميه و رعايت علماء حقه، مساعى جميله بظهور رسانيده و(علامه حلى رساله ) سعديه را بنام او نوشته است.
و در اين روز سنه 1232، (ملاعلى اكبر ايجى اصفهانى ) فقيه متكلم وفات كرد و از مؤ لفات او است (زيدة المعارف ) و رساله اى در آنكه نمازهاى نافله بيك سلام است و رد آن رساله را جناب (آ سيد محمد باقر حجة الاسلام ) نوشته.
روز: 12
در اين روز سنه 1030، شيخنا الاجل بهاء الملة والدين محمد بن الشيخ حسين الحارثى در اصفهان وفات يافت و جنازه نازنينش را بمشهد مقدس حمل كردند. قبر شريفش واقع است در بقعه بزرگى در جوار روضه رضويه (عليهالسلام
) و مردمان را اعتقاد تمامى است بقبر آن جناب و نذورات بسيار بخصوص شمع و چراغ، به آن بقعه شريفه برند و جلالت قدر و نباهت شاءنش بر احدى مخفى نيست و علماء رجال، آن جناب را ستايش بليغ نموده اند و سيد اجل سيد عليخان در (سلافة ) او را از مجددين مذهب شيعه در سنه حاديعشر شمرده و گفته كه نسبتش با سابقين از افاضل و اعاين مثل ملت محمديه است نسبت بساير ملل و اديان الخ.
نسب شريفش منتهى ميشود به (حارث اعور همدانى ) كه از اصحاب و دوستان اميرالمؤ منين (ع ) است و مخاطب بخاطب: (( يا حارهمدان من يمت يرنى )) است و در تاريخ وفات (شيخ بهائى ) اشعار عربى و فارسى گفته شده از جمله:
بى سرو پا گشت شرع
|
|
و افسر فضل اوفتاد
|
روز: 13
واقع شد ولادت بخارى صاحب (صحيح ) در سنه 194.
و ولادت شيخنا الاجل شيخ زين الدين ابن على الشامى معروف به (شهيد ثانى ) در سنه 911، جلالت شأنش زياده از آنست كه ذكر شود. ابن العودى رساله اى در حال آن بزرگوار
نوشته. تأليفاتش بسيار و غالبا در دست است از جمله (شرح لمعه ) است كه در مدت شش ماه و شش روز نوشته. در طريق قسطنطنية در ساحل بحر كشته شد و در تاريخ شهادتش گفته شده:
(( تاريخ وفات ذلك الاواه
|
|
الجنة مستقره والله ))
|
روز: 14
در اين روز سنه 84، (عبدالملك بن مروان ) در دمشق وفات يافت و زياده از بيست و يكسال خلافت كرد و پيش از سلطنت پيوسته ملازمت مسجد داشت و تلاوت قرآن مينمود و او را (حمامة المسجد) ميگفتند. چون خبر سلطنت باو رسيد قرآن را بر هم نهاد و گفت: (( سلام عليك هذا فراق بينى و بينك )).
و او، مردى فتاك و سفاك و بخيل بود و اول كس است كه پول را بسكه اسلامى نقش زد، بتفصيلى كه (دميرى ) در(حيوة الحيوان ) نقل كرده و او است كه در خواب ديد كه چهار مرتبه در محراب بول كرد.(سعيد بن المسيب ) تعبير كرد كه چهار نفر از صلب او خليفه و صاحب محراب شوند و چنان شد كه تعبير كرده بود و بعضى همين چهار خليفه را مراد گرفته اند از(اكبش اربعة ) در كلام اميرالمومنين در حق مروان: (( و هو ابوالاكبش الاربعة )) الخ.
روز: 15
در اين روز سال سوم هجرى عزوه (احد) واقع شد و اين بعد از غزوه (بدر) بود بيكسال و ابوسفيان و بعضى ديگر از مشركين، زنان خود را نيز همراه آورده بودند و در اول كار غلبه براى مسلمانان واقع شد بسبب كشتن اميرالمؤ منين،(طلحة ابن ابى طلحة ) را كه كبش الكتيبه و علمدار لشكر كفار بود. كفار فرار كردند و مسلمان باخذ غنائم جمع شدند. پس (خالد بن الوليد) با جمعى ديگر كه در كمين بودند، بيرون آمدند و دور پيغمبر را با شمشير و نيزه احاطه كردند و پشانى آن جناب را شكستند و از اصحاب آن حضرت هفتاد نفر كشته گشت و(ابن قميئه ) فرياد برداشت كه محمد(صلىاللهعليهوآلهوسلم
) را كشتم اصحاب رسول (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) فرار
كردند و كسى باقى نماند جز اميرالمؤ منينعليهالسلام
.
و رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) مدهوش گشته بود و اميرالمؤ منين (عليهالسلام
) كفار را از آن حضرت دور ميكرد و نود جراحت بر بدن علىعليهالسلام
رسيده بود و در آنروز از مواسات آنجناب ملائكه تعجب كردند و در ميان آسمان و زمين ندا بلند شد:
(( لاسيف الا ذوالفقار
و لا فتى الا على
))
پس بعضى اصاحب ملحق شدند مانند: عاص بن ثابت، ابودجانه، و سهل بن حنيف. و در آن روز اسدالله حضرت حمزة سيد الشهداء زمان خود، بدست وحشى شهيد گشت اين وحشى همانستكه بعد از اين واقعه از ترس حضرت رسول (ص ) به سختى زندگى ميكرد و در آخر كار خود را پوشيده بخدمت آن حضرت رسانيد و ناگاه بر سر آن جناب ايستاد و كلمه شهادت گفت و اين آيت مبارك در حق او نازل شد:
(( و آخرون مرجون لامرالله اما يعذبهم واما يتوب عليهم )).
و (وحشى ) از حضرت رسول (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) پنهان ميزيست بجهت آنكه نگاه رسول (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) بصورت او نيفتد و شهادت (حمزه ) را ياد نكند تا در ايام خلافت (ابى بكر) كه بجنگ (مسيلمه ) كذاب رفت و هم حربه بر او برانيد و او را بكشت. مسلمانان از قتل (مسيلمه ) نيك شاد شدند چندانكه در شهادت (حمزه ) حزين بودند و (وحشى ) هيمگفت: بهترين خلق را من كشتم و بدترين خلق نيز بدست من تباه شد.
و بالجمله بعد از شهادت (حمزه )، (هند) مادر معاويه از بغض و عدواتى كه با حمزه داشت جگر حمزه را طلبيد و در دهان گذاشت، در دهانش بقدرت خدا سخت و از دهان بيفكند. از اين جهت او را (آكلة الاكباد) گفتند. پس ببالين (حمزه ) آمد و گوش و بينى و اعضاى آنجناب را مثله كرد و (ابن الزبعرى ) در مفاخرت قريش و فتح ايشان اشعارى بگفت كه يزيد ببعضى از آنها تمثل جست در آن هنگام كه مبارك امام حسينعليهالسلام
را در مجلس او آوردند.
و قتل حمزه در رسولخدا(ص ) سخت تاثير كرد و چون از جنگ گاه به (مدينه ) تشريف آورد و در اين هنگام كه كمتر خانه اى بود كه از آن بانگ گريه و سوگوارى بلند نباشد از جهت عزاى شهيد خود، جز از خانه حمزه. لهذا رسول خدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) اشك در چشمانش گرديد و فرمود. (( لكن حمزد لابواكى له )). حمزه در اين روز گريه كن ندارد.
انصار، چون اين شنيدند، بخانه هاى خود شدند و زنها را گفتند كه بر كشتگان خويش گريه نكنيد. اول بخانه حمزه شويد و بر او بگرئيد آنگاه بر كشتگان خود، نوحه نمائيد. ايشان چنين كردند. پيغمبر را خوش آمد و دعا كرد در حق ايشان و اين قاعده در ميان زنان مدينه ماند كه در هر مصيبتى كه روى بكند اول لختى بر(حمزه ) بگريند، آنگاه بر مصيبت خود.
بالجمله، حمزه را با خواهر زاده اش (عبدالله بن جحش ) در يك قبر نهادند و از اين گونه هر كس با كسى ماءلوف بود هر دو تن و سه تن را در يك لحد مى نهادند و ايشان را با همان جامه هاى خون آلود بخاك مى سپردند و قصه شكافتن قبور شهداى احد، در زمان معاويه، هنگامى كه خواست چشمه آب از آنجا جارى كند، معروف است.
شايسته است كه مؤ منين در اين روز محزون و غمگين باشند و بسيارى از لذائذ را ترك نمايند بجهت مصيبت و شكستگى خاطر پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم
.
و نيز در اين روز بقول بعض علما، رد(شمس ) شده براى حضرت اميرالمؤ منينعليهالسلام
و مشهور نزد اصحاب و مقتضاى اخبار كثيره آنست كه دو دفعه آفتاب براى اميرالمؤ منينعليهالسلام
برگشته: يكى در حيوة رسولخدا (صلىاللهعليهوآلهوسلم
) در نزديكى مسجد قبا در آن موضعى كه او را الان مسجد رد شمس و مسجد فضيخ ميگويند و ديگر بعد از وفات رسولخدا(ص ) در اراضى بابل نزديك (بحله سيفيه ) و تفصيل هر دو در كتب مناقب و معجزات ذكر شده و سيد حميرى در قصيده (مذهبه ) بهردو اشارت كرده در آنجا كه گفته:
(( ردت عليه الشمس لما فانه
|
|
و قت الصلوة وقد دنت للمغرب ))
|
و در اين روز سنه 275، (سليمان بن اشعث ابوداود سبحستانى ) صاحب سنن كه يكى از صحاح ست است در (بصره ) وفات كرد.
و در اين روز سنه 1248، وفات كرد در اصفهان شيخ عالم فاضل (آشيخ محمد تقى ) صاحب (هداية المستر شدين ) برادر (شيخ محمد حسين ) صاحب (فصول ).
اصلشان از قريه (ايوانكى ) است و در اوائل جوانى، شيخ محمد تقى بعتبات عاليات مشرف شد براى تحصيل علم و اخذ كرد و از صهر معظم خود جناب (آشيخ جعفر) و از(آسيد محسن كاظمى ) و ( آسيد على حائرى ) رضوان الله عليهم. و پس از مراجعت از عتبات با اصفهان رفت و قريب سيصد نفر از فضلاء در درس او حاضر ميشدند.