زندگاني داود و سليمان عليهمالسلام و پيامبران بني‌اسرائيل از ديدگاه قرآن و حديث

زندگاني داود و سليمان عليهمالسلام   و پيامبران بني‌اسرائيل از ديدگاه قرآن و حديث 0%

زندگاني داود و سليمان عليهمالسلام   و پيامبران بني‌اسرائيل از ديدگاه قرآن و حديث نویسنده:
گروه: نبوت و پیامبری

زندگاني داود و سليمان عليهمالسلام   و پيامبران بني‌اسرائيل از ديدگاه قرآن و حديث

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید مهدی امین
گروه: مشاهدات: 9447
دانلود: 2979

توضیحات:

زندگاني داود و سليمان عليهمالسلام و پيامبران بني‌اسرائيل از ديدگاه قرآن و حديث
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 142 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9447 / دانلود: 2979
اندازه اندازه اندازه
زندگاني داود و سليمان عليهمالسلام   و پيامبران بني‌اسرائيل از ديدگاه قرآن و حديث

زندگاني داود و سليمان عليهمالسلام و پيامبران بني‌اسرائيل از ديدگاه قرآن و حديث

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

موضوع قضاوت داود در قرآن

قرآن كريم موضوع قضاوت داودعليه‌السلام را چنين شرح مي‌كند:

«اي محمد ! آيا اين خبر به تو رسيده، كه قومي متخاصم از ديوار محراب داود بالا رفتند؟» اين قوم داخل شدند بر داود، در حالي كه آن جناب در محرابش بود، و اين قوم از راه معمولي و عادي بر او درنيامدند، بلكه به بام ديوار محراب شدند و از آن جا به داود در آمدند و به همين جهت داود از ورود آن‌ها به فزع و وحشت افتاد چون بدون اجازه و از راه‌غير عادي وارد شده بودند.

وقتي ديدند كه داود به فزع افتاد، خواستند او را دلخوش و آرام

سازند و فزعش را تسكين دهند، لذا گفتند:

مترس! ما دو خصميم بين ما حكم كن كه به حق باشد،

و در حكم كردنت جور مكن،

و ما را به راه وسط و طريق عدل راه بنما!

(منظور دو نفر دشمن نيست بلكه دو طايفه متخاصم، يا دو فرد از دو طايفه هستند كه‌بعضي بر بعض ديگر ظلم كرده‌اند.)

يكي گفت:

اين برادر من است كه نودونه گوسفند دارد و من يك گوسفند دارم. او مي‌گويد كه اين يك گوسفندت را در تحت كفالت من قرار بده، و در اين كلامش مرا مغلوب هم مي‌كند.

داود گفت: او در اين سخن كه گوسفند تو را به گوسفندان خود ملحق سازد، به تو ظلم مي‌كند و بسياري از شريكان هستند كه بعضي بر بعضي ديگر ستم مي‌كنند، مگر كساني كه ايمان دارند و عمل صالح مي‌كنند، كه اين دسته بسيار كمند!

اين آيه شريفه پاسخي است كه داودعليه‌السلام به مسئله آن قوم داده است، و بعيد نيست كه پاسخ او حكم تقديري بوده است، چون اگر چنين نبود جا داشت از طرف مقابل هم بخواهد تا دعوي خود را شرح دهد، بعدا بين آن دو قضاوت كند.

ممكن است داودعليه‌السلام از قرائني اطلاع داشته است كه صاحب نودونه گوسفندمحق است و حق دارد آن يك گوسفند را از ديگري طلب كند ولكن از آن‌جا كه صاحب يك گوسفند سخن خود را طوري آورد كه رحمت وعطوفت داود را برانگيخت، لذا بدين پاسخ مبادرت كرد كه اگر اين‌طور باشد كه تو مي‌گوئي او به تو ستم كرده است.

امتحان داودعليه‌السلام

«داود بدانست كه اين واقعه امتحاني بوده است، كه ما وي را با آن بيازموديم، و فهميد كه در طريق قضاوت خطا رفته است، پس از پروردگار خود طلب آمرزش كرد و از آن چه از او سرزده بود بي‌درنگ به‌حالت ركوع درآمد،و توبه كرد.»

اكثر مفسرين به تبع روايات گفته‌اند كه اين قوم كه به مخاصمه بر داود درآمده‌اند، ملائكه خدا بوده‌اند و خدا آنان را به سوي وي فرستاد تا امتحانش كند، خصوصيات اين داستان دلالت مي‌كند بر اين كه اين واقعه، يك واقعه طبيعي (هر چند به صورت ملائكه) نبوده است، چون اگر طبيعي بود بايد آن اشخاص كه انسان بوده‌اند يا ملك، از راه طبيعي‌بر داود واردمي‌شدند، نه‌از راه‌ديوار، و نيز با اطلاع وارد مي‌شدند، نه به‌طوري‌كه او را دچار فزع كنند. و ديگر اين كه اگر امر عادي بود، داود از كجا فهميد كه جريان صحنه‌اي بوده براي امتحان او. از جمله «... پس در بين مردم به حق داوري كن، و پيروي هواي نفس مكن!» برمي‌آيد كه خداي تعالي او را با اين صحنه بيازموده است تا راه داوري را به او ياد دهد، و او را در خلافت و حكم‌راني در بين مردم استاد سازد. همه اين‌هاتأييد مي‌كنند اين احتمال را كه هم مراجعه كنندگان به او ملائكه بوده‌اند و هم به صورت مرداني از جنس بشر ممثل شده بودند.

در نتيجه اين احتمال قوي به نظر مي‌رسد كه واقعه نام‌برده چيزي بيش از يك تمثل نظير رؤيا نبوده است،كه در آن حالت افرادي راديده كه از ديوار محراب بالا آمدند، و به ناگهاني بر او در آمده و يكي گفته است: من يك ميش دارم و اين ديگري نودونه ميش دارد، تازه مي‌خواهد يك ميش مرا هم بگيرد، و در آن حالت به صاحب يك ميش گفته است: رفيق تو به تو ظلم مي‌كند... تا آخر داستان.

پس اگر سخن داود به فرضي كه حكم رسمي و قطعي او بوده باشد در حقيقت حكمي است در ظرف تمثل، هم‌چنان‌كه اگر اين صحنه را در خواب ديده بود، و در آن عالم حكمي بر خلاف كرده بود، گناه شمرده نمي‌شد. حكم در عالم تمثل هم گناه و خلاف نيست، چون علم تمثل هم مانند عالم خواب عالم تكليف نيست، و تكليف ظرفش تنها در عالم مشهود بيداري است، كه عالم ماده است، و در عالم مشهود و واقعي نه كسي به داود مراجعه كرد و نه ميشي در كار بود، و نه ميش‌هائي، پس خطاي داود خطاي در عالم تمثل بوده كه آن‌جا تكليف نيست، مانند خطاي آدمعليه‌السلام در بهشت كه قبل از ورود به زمين و نزول تكليف به صورت قوانين شريعتي و ديني، انجام شده است. همه اين حرف‌ها را بدان خاطر زديم كه خواننده عزيز متوجه باشد كه ساحت مقدس داودعليه‌السلام منزه از نافرماني خداست، و چه خود خداي تعالي آن جناب را «خليفه خود» خوانده است!

دليل بر اين كه بايد كلام داودعليه‌السلام را فرضي گرفت اين است كه عقل و نقل حكم مي‌كنند بر اين كه انبياءعليه‌السلام به عصمت خدائي معصوم از گناه و خطا هستند، چه بزرگ آن‌ها و چه كوچك آن‌ها! علاوه بر اين كه خداي سبحان در خصوص داودعليه‌السلام قبلاً تصريح كرده بود به اين كه حكمت و فصل خطابش داده است.

مفهوم خلافت داود عليه‌السلام در زمين

ظاهر كلمه خلافت اين است كه مراد به آن خلافت خدائي باشد و در نتيجه با خلافتي كه درموقع خلق آدمعليه‌السلام فرمود:( اِنّي جاعِلٌ فِي الاَْرْضِ خَليفَةً! ) (۳۰ / بقره) منطبق است. و يكي از شئون خلافت اين است كه صفات واعمال مستخلف را نشان دهد و آئينه صفات او باشد، و كار او را بكند، پس در نتيجه خليفه خدا در زمين بايد متخلق به اخلاق خدا باشد، و آن‌چه خدا اراده مي‌كند او اراده كند، و آن‌چه خدا حكم مي‌كند او همان حكم را كند و چون خدا همواره به حق حكم مي‌كند( وَ اللّهُ يَقْضي بِالْحَقِّ! ) (۲۰ / مؤمن) او نيز جز به حق حكم نكند، و جز راه خدا راهي نرود، و از آن راه تجاوز و تعدي نكند!

و به همين جهت است كه مي‌بينيم در آيه مورد بحث، حكم كردن به حق را نتيجه و فرع آن خلافت قرار داده، و اين خود مؤيد آن است كه مراد به جعل خلافت اين نيست كه شأن و مقام خلافت به او داده باشد بلكه مراد اين است كه شأنيتي را كه به حكم( وَ اتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ ،) (۲۰ / ص) قبلاً به او داده بود، به فعليت برساند، و عرصه بروز و ظهور آن را به او بدهد. مي‌فرمايد:

«اي داود!ما تو را جانشين خود در زمين كرديم! پس بين مردم به حق داوري كن! و به دنبال هواي نفس مرو! كه از راه خدا به بي‌راهه مي‌كشد، و معلوم است كساني كه از راه خدا به بي‌راهه مي‌روند عذابي سخت دارند به جرم اين كه روز حساب را از ياد بردند!»

در اين آيه شريفه دلالتي هست بر اين‌كه هيچ ضلالتي از راه خدا، و يا هيچ معصيتي از معاصي، منفك از نسيان روز حساب نيست.

مي‌فرمايد:

«در داوري بين مردم پيروي هواي نفس مكن كه از حق گمراهت مي‌كند، حقي كه همان راه خداست.»

در نتيجه مي‌فهماند كه سبيل و راه خدا «حق» است، و دليل اين كه از پيروي هواي نفس نهي مي‌كند اين است كه اين كار باعث مي‌شود انسان از روز حساب غافل شود، و عذاب شديد روز قيامت را فراموش كند. منظور از فراموش كردن آن، بي‌اعتنائي به امر آن است.

سپس مي‌فرمايد:

«و آن‌ها پنداشتند كه ما آسمان و زمين را به باطل آفريديم؟

و حال آن كه چنين نبود، و اين پندار كساني است كه كفر ورزيدند.

پس واي بر كافران از آتش!

و يا پنداشتند كه ما با آن‌هائي كه ايمان آورده و عمل صالح كردند، و آن‌هائي كه در زمين فساد انگيختند يك جور معامله مي‌كنيم؟ و يا متقين و فجّار را به يك چوب مي‌رانيم؟ اين كتابي است كه ما به سوي تو (اي محمد!) نازلش كرديم، تا در آيات آن تدبر كنند، و در نتيجه خردمندان متذكر شوند!»(۱)

در زبور داود چه نوشته بود؟

( وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ! )

(۱۰۵ / انبياء)

___________________

۱ - الميزان، ج ۳۲، ص ۳۰۳

در زبور داود چه نوشته بود؟

... بالاخره تاريخ اين زمين به كجا خواهد رسيد؟ و چه گروهي نهايتا صاحب و حاكم بر زمين خواهند شد؟

اين سؤالي است كه قرآن مجيد از آن به طور پيش‌گوئي سخن رانده و چنين فرموده است:

«در زبور از پي آن كتاب چنين نوشتيم: زمين را بندگان صالح من، به ارث مي‌برند!»

ظاهرا مراد از زبور آن كتابي است كه به حضرت داودعليه‌السلام نازل شده است، چه در جاي ديگر قرآن كريم نيز آن را بدين نام اسم برده و فرموده است:

و به داود زبور را داديم!

منظور از اين كه «زمين را عباد صالح به ارث خواهند برد،» اين است كه سلطنت بر منافع از ديگران به صالحان منتقل مي‌شود، و بركات زندگي در زمين مختص ايشان شود، و اين بركات يا دنيائي است كه برمي‌گردد به تمتع صالحان از حيات دنيوي كه در اين صورت خلاصه مفاد آيه اين مي‌شود كه:

«به زودي زمين از لوث شرك و گناه پاك مي‌گردد، و يك جامعه بشري صالح كه خداي‌را بندگي كنند، و به وي شرك نورزند،در آن زندگي كنند،»

در سوره نور مي‌فرمايد:

«خدا به آن عده از شما كه ايمان آورده و عمل صالح كردند، وعده داده كه به زودي ايشان را جانشين ديگران در زمين كند....»

تا آن‌جاكه مي‌فرمايد:

تا مرا بپرستند و چيزي شريك من قرار ندهند! اگر منظور از اين بركات اخروي است كه عبارت است از مقامات قربي كه در دنيا براي خود كسب كرده‌اند، چون اين مقامات هم از بركات حيات زميني است هر چند كه خودش از نعيم آخرت است!

هم‌چنين حكايت اهل‌بهشت است‌كه مي‌گويند:

«حمد خداي را كه زمين را به ما ارث داد تا هر جا از بهشت را كه بخواهيم براي خود انتخاب كنيم.» (۷۴ / زمر)

«ايشان هستند وارثان!

يعني همان‌هائي كه فردوس برين را ارث مي‌برند.» (۱۱ / مؤمنون)

از آيه مورد بحث معلوم مي‌شود كه بحث خاص به يكي از دو وراثت دنيائي و آخرتي نيست بلكه هر دو را شامل مي‌شود. (۱)

نعمت‌هاي اعطائي به داود و سليمان

( وَ لَقَدْ اتَيْنا داوُدَ مِنّا فَضْلاً.... ) (۱۰ / سبا)

____________________

۱ - الميزان، ج ۲۸، ص ۱۸۵

نعمت‌هاي اعطائي به داود و سليمان

اين آيات به پاره‌اي از داستان‌هاي داود و سليمانعليه‌السلام و نعمت‌هائي را كه به ايشان موهبت فرموده بود، اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد كه چگونه كوه‌ها ومرغان را براي داود مسخر كرديم و آهن را در دستش نرم ساختيم.

سپس به سرگذشت سليمانعليه‌السلام اشاره كرده و مي‌فرمايد كه چگونه باد را در فرمان سليمان در آورديم كه تا شعاع يك ماه از هر طرف به دستور او و با اجازه او مي‌وزيد.

و جن را برايش مسخر كرديم تا هر چه او مي‌خواست از محراب‌ها و تمثال‌ها و غير آن برايش مي‌ساختند.

آن‌گاه خداي تعالي داود و سليمان را دستور مي‌دهد به اين كه به شكرانه اين مواهب عمل صالح كنند، و آن دو بندگاني شكور بودند. سپس به داستان سباء اشاره مي‌كند كه خدا به آنان دو تا باغ در دو طرف راست و چپ شهر داده بود تا با عوايد آن‌ها زندگي مرفهي داشته باشند. ولي آنان به جاي شكرانه خدا، نعمت او را كفران كردند، و از اداي شكرش سر باز زدند، و خداوند سبحان سيل عرم را به سويشان گسيل داشت، و در نتيجه مايه آبادي محل‌شان از بين رفت، و خود مردم آن‌چنان متفرق شدند كه اثري از ايشان نماند و تنها قصه‌هائي از آنان به جاي ماند!

همه اين‌ها به خاطر كفران نعمت واعراض از شكر خدا بود و خدا جز مردم كفران پيشه را كيفر نمي‌كند!

آيات چنين آغاز مي‌شود:

«و به تحقيق داود را از ناحيه خود فضلي داديم، نعمت‌هاي اعطائي به داود و سليمان

(و آن اين بود كه به كوه‌ها و مرغان گفتيم:)

اي كوه‌ها، اي مرغان، با او هم‌صدا شويد! و آهن را هم برايش نرم كرديم. (و بدو گفتيم با اين آهن نرم شده،) زره بباف، و رشته‌هاي آن را به يك اندازه ببر، و عمل صالح كن! كه من به‌آن‌چه مي‌كنيد، بينايم!» قرآن مجيد هماهنگ و هم آواز شدن كوه‌ها و مرغان را با داودعليه‌السلام چنين بيان فرموده كه: «ما كوه‌هارا چنان مسخركرديم كه شام و صبح با اوتسبيح‌مي‌گفتند، و نيز مرغان را

كه همه نزدش جمع شده و مي‌خواندند.» (۱۹/ص)

در آيه فوق نيز خطاب به كوه‌ها و مرغان شده است، و در واقع اين است كه خداوند با خطاب خود جبال و طير را مسخر او كرده است و معلوم است كه در اين معنا جبال و طير مفعول تسخيرند كه با خطاب‌الهي مسخر او شده‌اند.

در ادامه مي‌فرمايد كه ما آهن را هم با همه صلابتش براي او نرم كرديم. منظور از اين كه فرمود: در بافتن زره تقديري بگير! معنايش اين است كه حلقه‌هاي زره را اندازه‌گيري كن تا با هم مناسب باشند.

و بلافاصله خطاب را برگردانده و فرموده:

«عمل صالح كنيد!»

منظور اين است كه ما به داود گفتيم:

به شكرانه اين نعمت‌ها تو و قومت بايد عمل صالح كنيد!(۱)

_______________________

۱ - الميزان، ج ۳۲، ص ۲۵۸

دعاي مشترك داود و سليمان

قرآن مجيد دعا و ثنائي را از حضرت داود و سليمانعليه‌السلام نقل مي‌فرمايد كه در آن وجه ادبي را كه آن دو بزرگوار در اين حمد و شكر خود به كار برده‌اند، كاملاً مشهود است. در آيه ۱۵ سوره نمل مي‌فرمايد:

«ما به داود و سليمان علمي داديم،

آن دو گفتند:

سپاس خدائي را كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمن خود برتري داد!»

وجه ادبي را كه آن دو بزرگوار در اين حمد و شكر خود به كار برده‌اند و فضيلت علم خود را به خداوند نسبت داده‌اند روشن است، چه مثل مردم بي‌ايمان علم خود را به خود نسبت ندادند، برخلاف آن‌چه قارون اين اشتباه را مرتكب شد و در پاسخ قومش كه او را نصيحت كردند كه به مال و ثروت خود نبالد، گفت:

«مگر جز اين‌است كه اين ثروت و اموال را با علمي كه نزد خود داشتم، جمع‌آوري كرده‌ام» (۷۸/قصص)

قرآن كريم اين صفت رذيله را از اقوام ديگري نيز نقل فرموده است:

«پس وقتي پيامبرانشان با معجزات روشن سوي آن‌ها آمدند، آن‌ها زير بار نرفته

و به علم خود غرّه شدند، و در نتيجه جزاي استهزايشان بر آنان تحقق يافت!» (۸۳ / مؤمن)

بيان داود و سليمانعليه‌السلام و نشان دادن علمي را كه در نزد خود داشتند نبايد حمل بر خودستائي و تكبر آنان كرد، زيرا آن دو بزرگوار ذكر نعمت خداوندي را مي‌كردند كه به آنان ارزاني فرموده است، و حق هم همين بوده است، زيرا سليمان و داودعليه‌السلام بر بسياري از مؤمنين فضيلت داشته‌اند.

طلب فضيلت از خداي تعالي صفت مذموم نيست، بلكه بلندي طبع و علو همتي است كه خداوند آن را تأييد كرده و فرموده:

«كساني‌كه مي‌گويند: پروردگارا! و ما را براي مردم باتقوي امام و پيشوا قرار بده!» (۷۴ / فرقان)(۱)

___________________-

۱ - الميزان، ج ۱۳، ص ۱۵۳.

فصل پنجم:سليمان نبي و سلطنت استثنائي او

خلاصه سرگذشت و شخصيت سليمانعليه‌السلام

آن‌چه در قرآن كريم از تاريخ زندگي حضرت سليمانعليه‌السلام آمده اجمالي است در چند سوره، ولي چيزي كه هست دقت در همان مختصر آدمي را به همه سرگذشت او و مظاهرشخصيت شريفش راهنمائي‌مي‌كند:

۱ - اول اين كه آن جناب فرزند و وارث داودعليه‌السلام بوده كه در اين باره قرآن كريم مي‌فرمايد:

«ما سليمان را به داود داديم.» (۳۰ / ص)

«و سليمان از داود ارث برد.» (۱۶ / نحل)

۲ - دوم اين‌كه خداي‌تعالي ملكي‌عظيم به ‌او داد و جن و طير و باد را برايش مسخر كرد، و زبان مرغان را به او آموخت كه ذكر اين چند نعمت در كلام مجيدش مكرر آمده است. (۱۰۲ / بقره و ۸۱ / انبياء و ۱۶ تا ۱۸ / نمل و ۱۲ و ۱۳ / سباء و ۳۵ تا ۳۹ / ص)

۳ - سوم آن كه به‌مسئله‌انداختن جسد بر روي تخت وي اشاره مي‌كند.(۲۳/ص)

۴ - چهارم آيات مربوط به عرضه «صافنات جياد» بر وي است. (۳ تا ۲۳ / ص)

۵ - پنجم آياتي است كه بر مسئله داوري او در مسئله افتادن گوسفند در زراعت پرداخته است. (۷۸ و ۷۹ / انبياء)

۶ - ششم اشاره به داستان مورچه است. (۱۸ و ۱۹ / انبياء)

۷ - هفتم آيات مربوط به داستان هدهد و ملكه سباء است. (۲۰ تا ۴۴ / نمل)

۸ - هشتم آيه مربوط به كيفيت درگذشت سليمانعليه‌السلام است. (۱۴ / سباء)

در قرآن كريم در شانزده مورد نام حضرت سليمانعليه‌السلام را آورده و ثناي بسياري از او گفته و او را «بنده» و «اوّاب» خوانده و به علم و حكمتش ستوده و او را از انبياء مهدي و راه‌يافته ناميده‌است.

سرگذشت سليمان در تورات

در تورات داستان سليمانعليه‌السلام در كتاب ملوك اول اصحاح دهم آمده است، و بسيار در حشمت و جلالت امر او و وسعت ملكش، و وفور ثروتش، و بلوغ حكمتش سخن گفته است، ولكن از داستان‌هاي آن حضرت كه در قرآن ذكر شده، جز همين مقدار نيامده كه وقتي ملكه سباء خبر سليمان را شنيد و فهميد كه معبدي در اورشليم ساخته، و او مردي است كه حكمت داده شده است، بار سفر بست و نزدش آمد و هدايائي بسيار آورد، و او را ديدار كرد و مسائل بسياري به عنوان امتحان از او پرسيد، و جواب شنيد، آن‌گاه برگشت.

«عهد عتيق» بعد از آن همه ثنا كه براي سليمان كرده در آخر اسائه ادب به وي نموده و گفته كه وي در آخر عمرش منحرف شد و از خداپرستي دست برداشت و به بت‌پرستي گرائيد و براي بت‌ها سجده كرد، بت‌هائي كه بعضي از زنانش داشتند و آن‌ها را مي‌پرستيدند. (اصحاح يازدهم و دوازدهم كتاب سموئيل دوم)

و نيز مي‌گويد: مادر سليمان اول زن اورياي جني بود. پدر سليمان عاشق شد و با او زنا كرد، و از همان زنا فرزندي حامله شد ،لاجرم داود از ترس رسوائي نقشه كشيد تا هر چه زودتر اوريا را سر به نيست كند و همسرش را بگيرد، و همين كار را كرد و بعد از كشته شدن اوريا در پاره‌اي از جنگ‌ها همسرش را به اندرون خانه و نزد ساير زنان خود برد و در آن‌جا نيز حامله شد و سليمان را به دنيا آورد.

ولي قرآن كريم ساحت آن جناب را مبرا از پرستش بت مي‌داند، هم‌چنان‌كه

ساحت ساير انبياء را منزه مي‌داند، و بر هدايت و عصمت آنان تصريح مي‌كند، و در خصوص سليمان مي‌فرمايد:

«سليمان كافر نشد!» (۱۰۲ / بقره)

و نيز ساحتش را از اين كه از زنا متولد شده باشد منزه داشته است و از او حكايت كرده كه در دعايش بعد از سخن مورچه گفت:

«پروردگارا مرا به شكر نعمت‌ها كه بر من و بر پدر و مادر من ارزاني داشتي ملهم فرما!» (۱۹ / نمل)

از اين دعا برمي‌آيد كه پدر و مادر او از اهل صراط مستقيمي بوده‌اند كه خداوند سبحان بر آنان انعام كرده است. يعني از نبيّين و صدّيقين و شهدا و صالحين!

سليمان عليه‌السلام در اخبار و قصه‌ها

اخباري كه در قصص آن جناب و مخصوصا در داستان هدهد ودنباله آن آمده بيشترش مطالب عجيب و غريبي دارد كه حتي نظاير آن در اساطير و افسانه‌هاي خرافي كمتر ديده مي شود. مطالبي كه عقل سليم نمي‌تواند آن را بپذيرد، و بلكه تاريخ قطعي هم آن‌ها را تكذيب مي‌كند، و بيشتر آن‌ها مبالغه‌هائي است كه از امثال كعب و وهب نقل شده است.

و اين قصه‌پردازان مبالغه را به جائي رسانده‌اند كه گفته‌اند: سليمان پادشاه همه روي زمين شد و هفت‌صد سال سلطنت كرد و تمامي موجودات زنده روي زمين از انس و جن و وحش و طيور لشكريانش بودند، و او در پايتخت خود سي‌صد هزار كرسي نصب مي‌كرد كه بر هر كرسي يك پيغمبر مي‌نشست، بلكه هزاران پيغمبر و صدها هزار نفر از امراء انس و جن روي آن‌ها مي‌نشستند و مي‌رفتند. و مادر ملكه سباء از جن بوده است، و لذا پاهاي ملكه چون پاي خران سم داشته است، و به همين جهت با جامه بلند خود آن را از مردم مي‌پوشانيد، تا روزي كه دامن بالا زد تا وارد صرح شود، اين رازش فاش گرديد. در شوكت اين ملكه مبالغه را به حدي رسانده‌اند كه گفته‌اند: در قلمرو كشور او چهارصد پادشاه سلطنت داشتند و هر پادشاهي را چهار صد هزار نظامي بود و وي سيصد وزير داشته كه مملكتش را اداره مي‌كردند، و دوازده هزار سرلشكر داشته كه هر سرلشكري دوازده هزار سرباز داشته است.

و هم‌چنين از اين قبيل اخبار عجيب و غير قابل قبولي كه در توجيه آن هيچ راهي نداريم مگر آن كه بگوئيم از اخبار اسرائيليات است و بگذريم، و اگر از خوانندگان عزيز

كسي بخواهد به آن‌ها دست يابد بايد به كتب جامع حديث چون در منثور، عرايس، بحار و نيز به تفاسير مطول مراجعه نمايد!(۱)

___________________

۱ - الميزان، ج ۳۰، ص ۲۹۲

تاريخ پيامبري سليمان و عجايب سلطنت او

( وَ لَقَدْ اتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْما.... ) (۱۵ تا ۴۴ / نمل)

قرآن مجيد در سوره نمل قسمتي از تاريخ پيامبري داود و سليمانعليه‌السلام را بيان و عجايب اخبار سليمان و سلطنتي را كه خداي تعالي به وي داده بود، ذكر مي‌كند: «ما داود و سليمان‌را علمي داديم،

و آن دو گفتند:

سپس خداي را كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمن خويش برتري داد!»

در اين آيه نخست از پدر و پسر هر دو ياد مي‌كند و آن‌گاه موضوع سخن را منحصر مي‌كند به شرح وقايع زندگي حضرت سليمانعليه‌السلام

در اين‌جا علمي را كه به داود و سليمان داده بود به صورت نكره ذكر فرمود تا اشاره‌اي باشد به عظمت و اهميت امر آن. در جاي ديگر قرآن علم داود را جداگانه ذكر كرده و فرموده است:

«به داود، حكمت و علم داوري داديم.» (۲۰ / ص)

تاريخ پيامبري سليمان و عجايب سلطنت او.و علم سليمان را به صورت ديگري مطرح كرده و فرموده:

«ما حكمت را به سليمان تفهيم كرديم، و هر يك از انبياء را حكمي و علمي داديم.» (۷۹ / انبياء)

سپس قرآن كريم جمله‌اي را از آن دو نقل مي‌كند كه خدا را سپاس مي‌دارند بر اين كه آن‌ها را بر بسياري از مؤمنان برتري بخشيده است.

مراد به اين برتري، برتري به علم است و يا برتري به همه مواهبي است كه خداي تعالي به آن جنابان اختصاص داده بود، مانند:

تسخير كوه‌ها و مرغان، و نرم شدن آهن براي داود، هم‌چنين ملكي را كه خدا به او ارزاني داشته بود. و سلطنت معروف سليمانعليه‌السلام تسخير جن و حيوانات‌وحشي و مرغان،هم‌چنين تسخير باد براي او، و دانستن زبان حيوانات. اين آيه به منزله نقل اعتراف آن دو بزرگوار بر تفضيل الهي است. سليمانعليه‌السلام و علم منطق الطير سليمانعليه‌السلام مال و ملك را از داودعليه‌السلام به ارث برد. جهت يادآوري برتري‌هائي كه خداوند به‌او و پدرش داده‌بود به‌مردم گفت: اي‌مردم ما زبان پرندگان‌آموخته‌ايم، و خداي تعالي از همه‌چيز به‌ ما نعمت داده است!

منطق الطير يا زبان پرندگان عبارت است از هر طريقي كه مرغان به آن طريق مقاصد خود را با هم مبادله مي‌كنند. تا آن‌جا كه از تحقيق درباره حيوانات به دست آمده معلوم شده است كه هر صنفي از اصناف حيوانات و يا لااقل هر نوعي كه صوت‌هائي ساده و بدون تركيب دارند، كه در موارد خاصي كه به هم مي‌رسند و يا با هم هستند، سر مي‌دهند.

مثلاً هنگامي‌كه غريزه‌جنسي‌شان به‌هيجان مي‌آيد يك نوع، و هنگامي كه مي‌خواهند بر يك‌ديگر غلبه كنند جوري ديگر، و هنگام ترس طوري، و هنگام التماس و استغاثه به ديگران طوري ديگر اين صداها را سر مي‌دهند.

البته اين صداهاي مختلف در مواقع مختلف مختص به مرغان نيست بلكه ساير

حيوانات نيز دارند، چيزي كه هست مسلما منظور از منطق الطير در آيه شريفه اين معناي ظاهري نيست بلكه معنائي است دقيق‌تر و وسيع‌تر از آن، زيرا

۱ - سليمان از نعمتي صحبت مي‌كند كه اختصاص به او داشت و ساير مردم را چنين وسعي نبود كه بدان دست يابند، ولي معناي ظاهري منطق‌الطير قابل فهم ديگران هم هست.

۲ - صحبتي كه بين سليمان و هدهد مي‌گذرد متضمن معارف عاليه‌اي است كه در وسع صداهاي ظاهري هدهد نيست، زيرا هدهد در كلام خود ذكر خداي سبحان و وحدانيت او و قدرتش و علم و ربوبيتش و عرش عظيم‌اش را مي‌كند. ۳ - در اين بحث با سليمان صحبت از پادشاه سباء و تخت او، و اين كه آن پادشاه زن بود، و قوم او براي آفتاب سجده مي‌كردند، آمده است. هم‌چنين سليمان به او مطالبي مي‌گويد كه به سباء برود و نامه او را ببرد و نزد آن‌ها بيندازد و بعد بنشيند و ببيند كه چه مي‌گويند.

بر هيچ دانشمندي كه در معاني تعمق داشته باشد، پوشيده نيست، وقوفي كه به اين همه مطالب عميق و معارف داراي اصول ريشه‌دار علمي مي‌يابند منوط به داشتن هزاران هزار معلومات ديگر است كه چند صداي ساده هدهد نمي‌تواند قالب آن‌ها باشد.

علاوه بر اين هيچ دليلي نداريم بر اين كه هر صدائي كه حيوان در نطق مخصوص خود يا در صداهاي مخصوصش از خود سر مي‌دهد حس ما مي‌تواند آن را درك كند و تميز دهد، به شهادت اين كه يكي از نطق‌هائي كه سليمان آن را مي‌شناخت سخناني است كه قرآن در آيات بعد، از يك مورچه حكايت كرده است و حال آن كه اين حيوان صدائي كه به گوش ما برسد، ندارد، و نيز به شهادت كشفي كه اخيرا علماي طبيعي امروزه كرده‌اند كه اصولاً ساختمان گوش انسان طوري است كه تنها صداهائي مخصوص و ناشي از ارتعاشات مادي مخصوص را مي‌شنود، و آن ارتعاشي است كه در ثانيه كمتر از شانزده و بيشتر از سي دو هزار نباشد، كه اگر ارتعاش جسمي كمتر از آن و يا بيشتر از آن باشد، حس سامعه و دستگاه شنوائي انسان از شنيدن آن عاجز است، ولي معلوم نيست كه حس شنوائي ساير حيوانات نيز عاجز از شنيدن آن باشد، ممكن است آن‌چه ما نمي‌شنويم، بعضي از آن‌ها را ساير حيوانات بشنوند.

دانشمندان حيوان شناس هم به عجايبي از فهم دقيق و درك لطيف پاره‌اي از حيوانات مانند: اسب و سگ و ميمون و خرس و زنبور و مورچه و غير آن برخورده‌اند كه نظير آن‌ها را در اكثر افراد آدميان نديده‌اند.

پس، از آن‌چه گذشت روشن شد و از ظاهر سياق هم برمي آيد كه براي مرغان منطقي است كه خداي سبحان علم آن را تنها به سليمانعليه‌السلام داده بود، و اين كه بعضي از مفسرين گفته‌اند كه نطق مرغان معجزه‌اي براي سليمان بود وگرنه خود مرغان هيچ‌يك زبان و نطق ندارند، حرف صحيحي نيست!(۱)

نوع نعمت‌هاي اعطائي به سليمانعليه‌السلام

( ... وَ اُوتينا مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ... .) (۱۶ / نمل)

در بيان جمله‌اي از قول سليمانعليه‌السلام در قرآن مجيد در مورد

______________________

۱ - الميزان، ج ۳۰، ص ۲۵۸

نعمت‌هاي اعطائي پروردگارش به او كه گفت:

«خداي تعالي از هر چيزي به ما عطائي داده است!»

مي‌توان گفت كه هر چند عبارت «از هر چيزي» شامل تمامي موجوداتي مي‌شود كه ممكن است وجودش فرض شود، لكن از آن‌جائي كه مقام آن جناب مقام حديث به نعمت بود لاجرم مقصودش از «هرچيز» تنها هر چيزي است كه اگر به آدمي داده شود، مي‌تواند از آن متنعم شود، نه هر چيز، لذا در آيه شريفه كلمه هر چيز مقيد مي‌شود به‌آن‌گونه نعمت‌ها، مانند: علم، نبوت، ملك، حكم (يعني‌قدرت‌بر داوري صحيح)، و ساير نعمت‌هاي مادي و معنوي.

حضرت سليمان در پايان اين جمله شكر خدا را با اين عبارت بيان مي‌كند كه: همه اين‌ها فضلي‌است آشكار از جانب‌خدا!خداي تعالي در مورد فضلي كه در حق سليمانعليه‌السلام كرده، فرموده:

ما براي سليمان باد را در شعاع يك ماه راهي كه انسان‌ها طي مي‌كنند، مسخر كرديم، به‌طوري‌كه مسير آن ‌از اول‌ روز تا ظهر آن‌يك‌ماه باشد، و از ظهر تا عصرش هم يك ماه باشد، و در نتيجه از صبح تا به غروب دو ماه مسافت را طي كند.

ضمنا از امكاناتي كه در اختيار سليمانعليه‌السلام قرار داده شده بود اين بود كه خدا مي‌فرمايد:

ما معدن مس را مانند آب روان براي او جاري و روان كرديم.

درباره خدماتي كه جن براي سليمان مي‌كرد، در آيه چنين فرموده است:

جمعي از جن بوده‌اند كه نزد او و به اذن پروردگار او كار مي‌كردند، چون خدا آن‌ها را مسخر وي كرده بود. و هريك‌از آن‌هاكه از امر ما منحرف مي‌شد از عذابي سوزان به وي مي‌چشانديم،

براي سليمان هرچه مي‌خواست: از محراب‌ها، تمثال‌ها، كاسه‌هائي چون حوض و ديگ‌هاي ثابت در زمين، درست مي‌كردند.

(البته از ظاهر الفاظ آيه برمي‌آيد كه همه جن مسخر سليمان نبودند بلكه طوايفي از آن‌ها در خدمت او بودند.)

خداوندسبحان‌آن‌گاه خطاب به‌آل‌داودمي‌فرمايد:

اي آل داود، شكر بگزاريد!

و بندگان‌شكرگزار من اندكند. (۱۱تا۱۳/سبا)(۱)

____________________

۱ - الميزان، ج ۳۰، ص ۲۶۴